1. هنگامي كه احياي مفهوم گمشده امام غائب عجلالله تعالي فرجهالشريف توسط دكتر احمدينژاد، جامعه شيعي ايران، امت اسلام، و جهان آزادانديش را در بر گرفت، بازتاب دوگانه آن قابلپيشبيني بود:
الف . استقبال همه مؤمنان به اديان الهي، و در راس آنان ايرانيان موعودگراي فاطمي سلامالله عليها، آنان كه با آراي معجزهگونه خود، "موعودستيزان" را از حاكميت سياسيفرهنگي 16 ساله اخراج نمودند.
ب . جنگ موعودستيزان يا همان مافياي قدرت و ثروت داخلي با وي. همان كساني كه به ابزار با هزينه يا اجير شيطانيت غرب تبديل شدهاند.
بر همه آحاد ملت روشن است كه جنگ قدرتطلبانه مافياگران در حاكميت دكتر احمدينژاد، چهرهها، حزبها و جريانهاي دو جناح را عليه او به صف كرده است.
آنان كه در "برنامهاي پنهان و درازمدت"، و با "ابزارهاي راست و چپ"، بيمبنا و غيرقابل قبول به "شخصيتهاي نظام"، "استوانههاي نظام" "چهرههاي برجسته" و ... تبديل شدهاند، اين فتنه موعودستيزي را راهبري ميكنند. واقعيت آن است كه هم صهيونيزم تنها راه نجات خود را مرگ احمدينژادي ميداند كه منجيگرايي را ترويج ميكند، و هم انديشهگران حاكميت شيطان بزرگ، احياي مفهوم گمشده امام غايب به وسيله احمدينژاد را پس از 16 سال طرد توسط دو رئيسجمهور دارنده لباس روحاني، يك خطر بزرگ براي امريكا، صهيونيزم و همه انديشههاي روشنفكرانه ضدبشري به شمار ميآورند، و هم مافياي قدرت و ثروت، خويش و منافع خويش را در اقتصاد و قدرت سياسي با بقا و رواج گفتمان انتظارگرايانه رئيسجمهور در مهلكه ميبينند.
به همين دليل يككاسه شدن انگيزه و هدف داخلي و خارجي، صف واحد موعودستيزي را تشكيل داده است. آيا واقعيتها بيانگر آن نيست كه واژه "انتظار"، مفهوم "منتظِر و منتظَر» و «مبناي منجيگرايي» در دهه نخست به طور كلي از فرهنگ حاكميت رخت بر بسته بود؟ آيا سيل تخريبگر روشنفكرانه عليه احمدينژاد در انتخابات نهم، و بمباران كلمه "ارتجاع، متحجر، واپسگرا، جمود و تحجر و ..." هم از سوي پليدترين عناصر فرهنگسوز و صاحبان قدرت در آن دوره، همين معناي حياتبخش را به ستيز نگرفته بود؟
2. فرهنگ حياتبخش قرآني و ادبيات انسانساز نهجالبلاغه و در مرحلهاي پائينتر، ادبيات رشددهنده حضرت امام خميني سلامالله عليه، همگي يك اصل را اعلان ميكنند و آن اين كه "براي نشان دادن عمق فاجعه فرهنگي يا فرهنگسوزي بايد و بايد از واژگان خاص به عنوان تازيانه بيدارگر استفاده كرد.
شدت و غلظت اخطارهاي قرآن كريم نسبت به فرهنگسوزان، و تندي حياتبخش كلام مولا عليهالسلام نسبت به ويرانگران فرهنگ ديني، جز اين هدف را دنبال نميكند. حضرت امام سلامالله عليه نيز با كاربرد ادبيات بيدارگر و البته بسيار تند در واژگاني متناسب با فرهنگسوزان، كتاب شريف "كشفالاسرار" را براي پاسخ به "روشنفكري دينسوز" مينگارد، و در صحيفه نور، موارد بسياري را خطاب به سران حكومت شيطان و ايادي داخلي او چه در صفوف محاربان نظاميسياسي، و چه محاربان فرهنگي با اسلام و نظام اسلامي، به يادگار نهاده است.
3. دكتر احمدينژاد با گفتماني منجيگرايانه، رستاخيز منتظرانهاي را در كشور امام عصر عجلالله تعالي فرجهالشريف موجب شد. مردم به ستوه آمده از فرهنگ كاملا مادي و غربزده 16 سال حاكميت توسعه و اصلاحات، او را برگزيدند تا در دوران حكومتش، "فرهنگ انتظار" ترويج شود. از اين روي مشتاقان اين فرهنگ در 2 سال گذشته بيش از گذشته به گفتمان و ادبيات احمدينژاد، پيوستهاند، و همين نكته "بغض و كينه موعودستيزان" را بيشتر كرده است.
بديهي است افرادي كه در حاكميت خود با حذف مفهوم امام موعود، قبله و موعود ملت ايران را در "توسعه" و "اصلاحات" ترسيم نموده، "غرب" را "فرج اهداف خود" ترويج كرده، و خويش را "مجري اين وعده سرسپردگي" معرفي نمودند، امروز تحمل رواج و نشر فرهنگ موعودگرايي را ندارند. بيماري روشنفكري، اين سرسپردگي تمامعيار هم در روزگار حاضر زير چتر حمايتي اين افراد قرار گرفته تا دشمني هميشگي خود را با "مفهوم امام غائب" راحتتر به انجام رسانند.
4. در تمام 16 سال گذشته كه تضعيف و حذف و ستيز با موعودگرايي روند تدريجي خود را تا رسيدن به مرحله نهايي طي كرد، بسياري از نابردباران كه امروز براي خرافهگرايي جامعه "مريض" شدهاند، در "مرگبار فكري و عقيدتي" فرو رفته بودند. شتاب آن سيل بنيانفكن فرهنگسوزي اصلاحطلبانه كه از مرز ستيز با امامت و نبوت و اهانت آشكار به ساحت صديقه كبري گذشت و استيضاح امام زمان عجلالله تعالي فرجه الشريف را خواستار شد، و دين را در مقابل آزادي محكوم به شكست دانست، همه و همه در پرتو عنايت اين "سامري"ها قرار گرفت يا توسط خود آنان به اجرا درآمد، يا اغماض و لبخند رضايت اين افراد بر آنان موج عظيم دينسوزي در دلهاي مؤمنان زخمهاي بسياري وارد كرد.
5. "سامري" روشنفكر زمان خود بود. او روشنفكري تمامعيار بود كه طبق فرهنگ روشنفكري "اعتقاد بنياسرائيل" را به "خداي موسي" با "شكگرايي" و "پرسشگري" و "تجربهگرايي علمي" به مصاف گرفت. بنابراين، آيا "گوساله" او بايد مورد تحقير و طرد "موحدان" قرار گيرد يا "خود سامري"! آيا موسي كليمالله، با آن "گوساله طلايي" مبارزه كرد يا با شكگرايي روشنفكرانه مشخص سامري؟
طبيعي است كه "سامري" خود "گوسالهتر" از آن گوساله طلايي بود، و البته گروندگان به او از وي "گوسالهتر" !
قرآن چه ميگويد؟ احاديث با اين "بدعتگزاران" و "منحرفان فرهنگسوز" چگونه برخورد ميكند؟
6. آنچه دكتر احمدينژاد درباره ستيزهگران با موعودگرايي گفته است، عين واقعيت و بسيار كمتر از ميراني است كه مستحق آن هستند. "حيف از بزغاله"! زيرا كساني كه انتظار و منتظر و موعود و مشتاقان او را براي "قدرت و ثروت" خود خطري جدي ميدانند، و با همين هدف "فرهنگ انتظار" را خرافهگرايي ميخوانند پستتر و ناچيزتر از بزغالهاند. چ
خانم رجبی بهتر است اینقدر برای اثبات نحله حزبی خود و رد مخالفان از حضرت صاحب الزمان علیه السلام و دیگر مقدسات مایه نگذارند و اینقدر ظلم به حضرت ولی عصر ننمایند چقدر گمراهند کسانی که موعود ستیزی می کنند و گمراه تر از آنان کسانی اند که از ایشان برای مقاصد دون سیاسی استفاده می کنند.
اللهم کن لولیک الحجت ابن الحسن صلواتک علیه وعلی ابائه .....