قدس
«سفر پرهياهوي بوش به خاورميانه» عنوان سرمقاله امروز روزنامه قدس به قلم «غلامرضا قلندريان» است كه در آن آمده است: امروز سرزمينهاي اشغالي ميزبان رئيس جمهور ماجراجوي آمريكاست كه به بهانه مرتفع نمودن موانع روند به اصطلاح صلح و تحديد نفوذ ايران، راهي منطقه شده است. جرج بوش در گفتگو با شبكه تلويزيوني العربيه گفت: «هدف از سفر آتي من به منطقه مقابله با نفوذ ايران و همچنين ترغيب صلح بين اسرائيل و فلسطينيان و نيز مهار بلندپروازيهاي ايران است.» وي در اين سفر به طور جداگانه با ايهود اولمرت نخست وزير رژيم صهيونيستي و محمود عباس رئيس تشكيلات خودگردان فلسطين ديدار و گفتگو مي كند.
رئيس جمهور آمريكا، پس از سفرهاي دوره اي ناموفق دستيارانش به كشورهاي اسلامي منطقه، براي پر كردن خلا ناشي از عدم توفيقهاي سياسي آنها راهي كشورهاي خاورميانه شده است تا از اين رهگذر از آنچه از آن تحت عنوان نفوذ ايران در كشورهاي ديگر ياد مي كند، جلوگيري كند.
نفوذ جمهوري اسلامي كه كشورهاي فرامنطقه اي بويژه آمريكا و همپيمانانش از آن ياد مي كنند، صرفاً كاركرد مفهومي اين لفظ نيست، بلكه مراد آنها از استعمال واژه مذكور، تحميل و القاي مفهوم مداخله است. به سخن ديگر، ادبيات استيلاجويانه و هژمون محور آنان بار محتوايي كلمات را در چارچوب و قالب گفتمان نظام سلطه تعبير مي نمايد و در نتيجه روابط گرم و دوجانبه اي را كه بين ايران و همسايگانش بر اساس حقوق بين الملل و رعايت احترام متقابل تعريف شده است، حمل بر مداخله ايران كرده و جمهوري اسلامي را عامل بي ثباتي معرفي مي نمايند. اين در حالي است كه سير رخدادهاي پس از انقلاب اسلامي در حوزه سياست خارجي ايران، بيانگر اين موضوع مي باشد كه به استثناي برخي دولتهاي اسلامي كه گسترش و تعميق روابط آنها با دنياي غرب كتمان ناپذير است، مابقي واحدهاي سياسي همواره از روابط رو به گسترش دو جانبه و رعايت حسن همجواري سخن گفته اند، ولي فضاسازي كاذب امپراتوري رسانه اي غرب با برخورداري از حوزه هاي نفوذ ارتباطي و رسانه اي خود، جمهوري اسلامي را به عنوان عامل بي ثباتي در فضاي گفتماني منطقه اي معرفي مي نمايند تا با مديريت حوادث خاورميانه، سطوح روابط دولتها را با رويكرد منافع غرب محور، دستخوش تحول نمايند.
اين نكته را نيز بايد به مطالب فوق افزود كه تهران سالهاست در فضاي مسموم ناشي از پروپاگانداي غرب، از ارتباط قابل اعتنايي با همسايگان برخوردار نبوده است، ولي چند سالي است كشورهاي همسايه با شكل گيري فضاي رئاليستي در مذاكره هاي سياسي و نسل جديد نخبگان اسلامي كه سكاندار مديريت ديپلماسي كلان شده اند، با اجتناب از واگرايي و بر اساس مؤلفه هاي همگرايي اسلامي- منطقه اي، راهبرد نويني را در ارتقاي روابط با ايران اتخاذ كرده اند.
آنها دريافته اند كه گسست تعاملها با تهران و سردي روابط، نه تنها در ثبات و امنيت منطقه تأثير منفي داشته است، بلكه تماسهاي ديپلماتيك ناشي از تصورهاي القايي عناصر فرامنطقه اي، آنها را الزاماً به سوي گزينه هاي غيربومي امنيت سوق داده كه خروجي آن، علاوه بر برآورده نكردن مطالبات آنها، در تشديد نا امنيها نيز مؤثر بوده است.
« رابرت گيتس» وزير دفاع ايالات متحده در ماه گذشته در نشست بحرين گفت: «به هرجا كه رو برمي گردانيد، با سياستهاي ايران در برانگيختن بي ثباتي و آشوب مواجه مي شويد. اما در واقعيت به هرجا كه نگاه مي كنيد از قطر گرفته تا عربستان سعودي و مصر، رهبران ايراني را مي بينيد كه با ديدار و گفتگوهاي صميمي و دوستانه با همتايان عرب خود، در حال شكستن تابوهاي طولاني مدت خود هستند.» مقامهاي واشنگتن كه از توسعه سطح روابط كشورهاي اسلامي همواره ابراز نگراني كرده اند، مي كوشند با اتهامهاي گوناگون به ايران، پديده ايران هراسي و هژموني ايران را در ميان كشورهاي پيراموني مطرح نمايند و از اين منظر همچنان به بلوك بندي سياسي و امنيتي در خاورميانه دامن بزنند.ناظران سياسي بر اين باورند كه كشورهاي عرب خليج فارس از مباحثات آمريكا مبني بر به انزوا كشيدن ايران فاصله گرفته اند.شوراي همكاري كشورهاي خليج فارس، در حال همساز كردن خود با سياستهاي ايران در منطقه است. اعراب ديگر راضي نيستند منفعلانه زير چتر امنيتي آمريكا قرار بگيرند و سرباز شطرنج قدرت ميان آمريكا و ايران باشند. آنان همچنين نمي خواهند وارد جنگي شوند كه به روابط تجاري آنها آسيبي وارد سازد.به اين دليل است كه تلاشهاي ايالات متحده آمريكا براي دامن زدن به اقدامها عليه ايران و كاهش نفوذ تهران در منطقه، جنگي قديمي است و اعراب چندان ميلي به دخالت در اين نبرد دو سويه ندارند.در سوم دسامبر 2007، رئيسجمهور ايران، در شوراي همكاري كشورهاي خليج فارس در دوحه قطر سخنراني كرد. از سال 1981 به اين سو كه كشورهاي عرب در موضعي تدافعي برعليه ايران قرار دارند، اين نخستين بار است كه رهبران ايراني از كشورهاي عرب در راستاي همگرايي، اتحاد و همكاري، دعوت كرده اند.از طرفي، چند هفته پس از آن، پادشاه عربستان از رئيس جمهور ايران دعوت كرد تا در مراسم حج شركت كند. ملك عبدا... از اين فرصت براي گفتگوهايي سازنده و صميمي استفاده كرد. از سوي ديگر، ايران به بهبود روابط خود با مصر پرداخته است. علي لاريجاني، دبير سابق شوراي عالي امنيت ملي - پس از 27 سال- با سفر به مصر و گفتگو با مقامهاي آن كشور، مسير جديدي را براي ارتباط و تعامل في مابين فراهم نموده است.
بنا براين، بايد اذعان نمود كه دست و پا زدنهاي آخرين ماههاي مستأجر كاخ سفيد، فرصت سازي براي رقابت انتخاباتي پيش روست؛ اگرچه عملكرد غيرقابل دفاع بوش و كابينه نئومحافظه كار وي، رقيب سياسي آنها را در موقعيت برتر براي حضور در اين مسؤوليت قرار داده است. طبيعي است، بوش تلاش مي كند زمان باقي مانده را صرف اقدامهايي كند كه پايگاه اجتماعي حزب متبوعش را حفظ و وزن سياسي تحليل رفته جمهوريخواهان را در مقابل رقيب بهبود ببخشد، به گونه اي كه حتي برخي نامزدهاي دمكرات نيز با تحليلهاي مشابه از ذهنيت شهروندان آمريكايي، يكي از محورهاي مبارزات انتخاباتي خود را به موضوع ايران اختصاص داده و از هم اكنون با اظهارهايي، سياست خارجي دولتشان را در صورت حضور در كاخ سفيد در مورد موضوع ايران، با شفافيت بيشتري مطرح مي نمايند.
اكنون با وجود تبليغات كاذب و رسانه اي قدرتهاي خارجي مبني بر تهديدهاي ايران و پديده ايران هراسي، كشورهاي همسايه به اين واقعيت رسيده اند كه ارايه چهره اي خشن از انقلاب اسلامي قبل از آنكه واقعيت داشته باشد، ساخته و پرداخته ذهن كساني است كه از همگرايي كشورهاي مسلمان صدمه مي بينند؛ لذا تحقق منافعشان را در راستاي تفرقه در ميان جهان اسلام تعقيب مي كنند.بنا براين، تلاش بوش براي مقابله با نفوذ ايران امري بيهوده تلقي مي گردد، زيرا اكنون دولتهاي اسلامي بر خلاف گذشته، مكانيسم همسويي با تهران را در پيش گرفته اند و روابط رو به رشد ايران با كشورهاي جهان اسلام مؤيد اين ادعاست.
جوان
«يخ زدگى سياست!» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جوان به قلم مدير مسئول است كه در آن آمده است: سياست نيز چون عرصه طبيعت از افت و خيزهايى برخوردار است، روزى پر نشاط و شادمان و زمانى كاهل و افسرده و خزان زده مى باشد و اين طبيعت رفتار سياسى است.
از همين رو انديشمندان فلسفه سياسى، بيشتر به دنبال طرح ريزى سياست بر بنيادهاى فرهنگ بودند تا حركت سياسى چنان پرتحرك و پويا باشد تا در ظرف زمان ها و موقعيت هاى گوناگون به اين سو و آن سو مبتلا نگردد.
به تعبيرى فلسفه سياسى استوار تر است و در زمان هاى گوناگون با وجود تغيير در شكل، ماهيت آن دستخوش چند گونگى و تغيير نمى گردد.
سياستى كه امام در شكل نظام حكومتى جمهورى اسلامى بنيانگذارى كرد ماهيتى به غايت فرهنگى داشته و دارد و افت و خيزهاى آن نيز به واسطه اين است كه در مقاطع متفاوت ما چه ميزان با بن مايه هاى فرهنگى آن فاصله گرفته ايم به همان مقدار كه سياست ما از فرهنگ فاصله گرفته است، رفتار سياسى ما يخ زده و راكد و بدون نتيجه بوده است. هر چه كه حركت هاى فرهنگى كه با فطرت سازگارى داشته و دارد با رفتارهاى سياسى ما عجين شده ميدان سياست از نشاط و شادابى برخوردار شده است.
رفتارى كه جناح دوم خرداد در كشور انجام داد از ويژگى يخ زدگى سياست برخوردار بود. به زبان ساده تر اينكه بيان مفاهيم انتزاعى ترويج موضوعات بدون ارتباط با سنت دينى و ملى مردم، رها كردن مردم و چسبيدن به ادوات قدرت و غافل شدن از معيشت مردم نوعى سياست گريزى را در كشور دامن زده و انجماد سياسى را موجب شده است.
هنوز يادمان نرفته است كه سخنان و وعده هايى كه در دوم خرداد داده شد به محض رسيدن نوكيسه هاى سياسى به مناصب به يك باره به فراموشى سپرده شد و حتى موجب شد تا شخصيت هاى محورى در اين جريان نيز از تيغ تيز طعن نوكيسه هاى سياسى در امان نمانند.
پديده يخ زدگى سياست كه از عملكرد دوم خردادى ها به ارث رسيده است با گرماى روح بخش كارآمدى و عملگرايى توام با منطق و عقلانيت از بين مى رود.
پس خوب است گروه هاى سياسى در اين مقطع بيش از هر زمانى فكر و تامل نمايند.
كيهان
روزنامه كيهان در سرمقاله امروز خود تحت عنوان «اين ادعا و آن عملكرد» به قلم «مهدي محمدي» آورده است: اصلاح طلبان زبان اقتصاد و معيشت گشوده اند، آيا مي توان آنها را باور كرد؟ اين روزها بيانيه هاي حزبي، سخنراني ها و مقالات اصلاح طلبان مملو از جملاتي است كه سعي مي كند چهره آنها را به عنوان فرشته هاي نجات اقتصادي، نزد مردم بازسازي كند. پيدا است اصلاح طلبان تنگناهاي اقتصادي مردم را فرصتي گرانبها براي خود ديده اند كه مي تواند احتمال توفيق آنان در انتخابات مجلس را افزايش دهد. اينكه اصلاح طلبان اقتصاد را «ابزار» پيروزي خود قرار دهند، به هيچ وجه عجيب نيست، چه، آنها خود را قرباني بي اعتنايي به امر معيشت مردم و مانور وسيع اصولگرايان روي اين موضوع مي دانند و حالا لابد تصميم گرفته اند با همين حربه- كه كارآمدي اش را پيش تر چشيده اند- به مصاف حريف بروند.
سؤال اين است: چنين ژستي از جانب اصلاح طلبان تا چه حد باور خواهد شد؟ برادران اصلاح طلب ما تا اينجاي كار را كه مسائل اقتصادي و معيشتي نقشي مهم در انتخاب هاي سياسي مردم ايران دارد، تا حدودي درست فهميده اند، آنچه فراموش شده اين است كه ايرانيان مردمي باهوشند و تفاوت كلاهبرداري و بازارگرمي با تلاش صادقانه را زودتر از آنچه اهل سياست تصور كنند درمي يابند. كساني كه روزگاري مي گفتند «اقتصاد به ما مربوط نيست چون به خاطر آن از مردم رأي نگرفته ايم» حالا پذيرفته اند كه زندگي مردم مهم است، مردم لابد خواهند پرسيد -و حق دارند- اين «از اين رو به آن رو شدن» را سبب چه بوده است و چون سببي جز «سياسي كاري» نيابند، در صداقت اين مدعيان نوظهور- ولو شعارهاي زيبا بدهند- شك خواهند كرد.
ابزاري ديدن امر معيشت در قاموس اصلاح طلبان را اول از همه از آنجا مي توان فهميد كه نقد بي محابا، غيرمنصفانه و بيمارگونه عملكرد اقتصادي دولت و مجلس اصولگرا را در صدر فعاليت هاي خود قرار داده اند اما آنجا كه نوبت به ارائه «برنامه ها» و «اولويت هاي كاري» خودشان مي رسد، ديگر نشاني از اقتصاد و معيشت نيست و همچنان كه محمدرضا خاتمي چند روز قبل به روزنامه سرمايه گفت «دموكراسي» برصدر مي نشيند و قدر مي بيند. اين فاصله معنادار «شعار» و «برنامه» حاوي نكته مهمي است؛ اصلاح طلبان مي خواهند با شعار اقتصاد از مردم رأي بگيرند و همين كه قدم در صحن پارلمان گذاشتند «آن كار ديگر» بكنند.
ظرف چند روز گذشته در كيهان نوشته ايم - و در آينده دقيق تر خواهيم نوشت- كه چگونه سياستگذاران و مخازن فكري جناح تندرو اصلاح طلب در جلسات داخلي خود از «فرصت از دست رفته مجلس ششم» حرف مي زنند و دوستان خود را بشارت مي دهند كه «مجلس هشتم را از همان جا آغاز خواهيم كرد كه مجلس ششم را تمام كرديم. مجلس هشتم فرصتي براي اتمام كارهاي ناتمام دوره اصلاحات البته با راديكاليسم بيشتر خواهد بود. ما در روزهاي پاياني مجلس ششم به نتايجي رسيديم كه ديگر زمان كافي براي عملي ساختن آنها نبود؛ در مجلس هشتم از روز اول به همان امور خواهيم پرداخت.» آيا مردم حاضرند براي تكرار بازي عموزنجيرباف استعفا و تئاتر خنك تحصن و... دوباره به اصلاح طلبان رأي بدهند؟ طبعاً نه! پس بايد از ريسمان اقتصاد و معيشت آويخت! منطقي است.
علاوه بر اين، مردم حتماً خواهند پرسيد برنامه اصلاح طلبان براي اصلاح نابساماني هاي ادعايي شان چيست. در ميان انبوه آه و ناله ها، حتي يك خط برنامه وجود ندارد، نبايد هم وجود داشته باشد چون اساساً بنا نيست چيزي حل شود. در اين صورت آيا مردم و ناظران حق ندارند بنا را براين بگذارند كه برنامه هاي اقتصادي اصلاح طلبان حداكثر از همان «اصول نوليبرالي اجماع واشينگتن» -كه 16 سال تمام با دقت و جديت اجرا شد و به فاجعه انجاميد- فراتر نمي رود؟ و اگر چنين باشد آيا حق ندارند رغبتي به فراهم آوردن امكان تكرار آن سياست هاي شكست خورده از خود نشان ندهند؟ اصلاح طلبان بايد به ياد داشته باشند كه مهم ترين سؤال پيش روي آنها هنگامي كه با حرارت از سياست هاي اقتصادي دولت و مجلس اصولگرا انتقاد مي كنند، اين است: آيا جز آنچه 16 سال تمام اجرا كردند حرف جديدي هم دارند؟ اگر حرف و برنامه جديدي در كار نباشد- كه ظاهراً نيست و نمي تواند باشد- به آن سياست هاي خسارت بار ديگر كسي در اين ملك رأي نخواهد داد ولو آن را به صد ترفند بزك كنند.
قصه وقتي خوشمزه تر خواهد شد كه رندي پيدا شود و سؤال كند از همين مقدار مشكلات فعلي چه سهمي ميراث اصلاح طلبان است؟ در اين باره بسياري چيزها مي توان گفت كه طبعاً بيان تفصيلي آن در صلاحيت اقتصاددانان است. آنچه من در اينجا مي آورم فقط يك نمونه ساده- و در عين حال بسيار مهم- است. نمونه اي كه مي تواند روشن كند دولت اصولگرا تا چه حد هزينه خطاهاي ديگران را مي پردازد.
سهميه بندي بنزين و پيامدهاي آن جزو دم دست ترين مجاري انتقاد مخالفان از دولت اصولگراست. دولت در تيرماه سال 86 و پس از مدت ها تأمل و بازانديشي بالاخره به اين نتيجه رسيد كه به عللي چون بار مالي سنگين، سرعت فزاينده مصرف و امكان كاهش عرضه بين المللي به دلايل سياسي ديگر نمي تواند به روند واردات و عرضه بنزين به شيوه سابق ادامه دهد. نهايتاً تصميم براين شد كه از ميان 3 گزينه عرضه بنزين آزاد بدون سهميه بندي، عرضه بنزين توليد داخل با سهميه بندي و در كنار آن عرضه بنزين آزاد و عرضه توليد داخل بدون افزايش قيمت محسوس با سهميه بندي -پس از تصويب مجلس- گزينه سوم عملي شود. فارغ از همه بحث هاي انجام شده له و عليه انتخاب اين گزينه، يكي از سؤال هايي كه آن روزها- و هنوز هم- در ميان مردم رواج فراوان پيدا كرده بود اين بود كه كشوري مانند ايران با اين حجم انبوه ذخاير نفتي چرا بايد در تأمين بنزين موردنياز براي مصرف داخلي خود دچار مشكل و محتاج واردات باشد؟ نويسنده اين سطور هم طبعاً چنين سؤالي در ذهن داشت تا آنكه جايي به اين جملات برخورد: «خودكفايي در توليد بنزين بي معناست سرمايه گذاري بايد بازگشت داشته باشد، الان چون در كشور چرخه توزيع مناسب نداريم ساخت پالايشگاه و توليد بنزين براي ما صرفه اقتصادي ندارد پس همان بهتر كه بنزين وارد كنيم.» بيژن زنگنه وزير نفت دولت اصلاحات، (پايگاه اينترنتي آفتاب، 29 بهمن 1385). به همين سادگي: «صرفه اقتصادي نداشت، نساختيم، همان بهتر كه وارد كنيم!» اين ريشه سهميه بندي بنزين در ايران است. دولت اصولگرا طبعاً نمي تواند يك شبه پالايشگاه علم كند پس بايد هزينه بدهد و از جانب دوستان و رفقاي صاحب جمله بالا به سوء تدبير و «سخت گيري به مردم» هم متهم شود. درباره بسياري ديگر از مشكلات اقتصادي فعلي هم مي توان نشان داد كه ريشه اصلي در عملكرد چه كساني خوابيده و دولت ميراث دار چه شاهكارهايي است.
از ديگ اقتصاد -اصولگرايان اگر به هوش باشند- براي اصلاح طلبان آبي گرم نخواهد شد. كساني كه نه در سابقه خود عملكرد درخشاني از اعتنا به امر معيشت مردم دارند، نه حالا برنامه روشني براي بهبود آن ارائه داده اند و نه اساساً مباني نظري و ذهنيت سياسي شان اجازه مي دهد ديكته مي شود، گامي متفاوت با گذشته بردارند، مي توانند مدعي خيلي چيزها باشند- چنانكه هستند- اما زندگي و درد معيشت مردم؛ نه!
جمهوري اسلامي
روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود تحت عنوان «رجزخواني هاي بي حاصل!» آورده است: رئيس جمهور آمريكا در آستانه سفر دوره اي خود به خاورميانه عربي در يك گفتگو به شبكه تلويزيوني العربيه گفت : سفر من به منطقه خاورميانه با هدف تقويت سازش ميان اسرائيل و فلسطين و همچنين مقابله با نفوذ ايران صورت مي گيرد. وي افزود : حتي سوريه هم بايد ميان ايران و جهان يكي را انتخاب كند و بشار اسد بايد دربرابر اراده لبناني ها كه « ميشل سليمان » را براي رياست جمهوري در نظر گرفته اند تسليم شود.
علاوه بر اين وضعيت رژيم صهيونيستي نيز بسيار آشفته و متزلزل است . سران اين رژيم در شرايط كنوني به حمايت هاي همه جانبه آمريكا براي حل مشكلات داخلي و پيراموني خود احساس نياز شديد مي كنند. محورهاي عمده مشكلات رژيم صهيونيستي اينها هستند.
2 ـ در داخل فلسطين اشغالي نيز شرايط بشدت غيرعادي است . اخبار و اطلاعات حكايت از شدت گرفتن مهاجرت معكوس يهوديان دارند و حتي حمايت يهوديان خارج از فلسطين اشغالي نيز از رژيم صهيونيستي كاهش قابل ملاحظه اي يافته است . همين واقعيت ها شكست روحي سختي را بر سران رژيم صهيونيستي تحميل كرده بطوري كه اغلب آنها اعتراف مي كنند اگر جنگ ديگري با لبنان پيش بيايد باز هم اسرائيل شكست خواهد خورد. مبارزات مردم فلسطين عليه رژيم صهيونيستي نيز اكنون به مرحله اي رسيده كه اين رژيم را به استيصال كشانده است .
3 ـ تلاش هاي آمريكا فرانسه و رژيم صهيونيستي براي ايجاد تغييرات مورد نظر و مطلوبشان در لبنان طي حدود يكسال اخير با شكست مواجه شده و اين شكست سياسي نيز بر مشكلات رژيم صهيونيستي افزوده است . صهيونيست ها براي جبران شكست خود در جنگ 33 روزه لبنان قصد داشتند در عرصه سياسي از حزب الله لبنان و هم پيمانانش انتقام بگيرند و مديريت سياسي لبنان را با خود همراه كنند ولي اين تلاش هم ناكام ماند و اين ناكامي بر مشكلات آنها و حاميانشان بويژه دولت بوش كوچك افزود.
دولت بوش نه تنها توانست در عرصه هاي نظامي و سياسي رژيم صهيونيستي را از شكست نجات بدهد بلكه طرح « خاورميانه بزرگ » خود را نيز از دست داد و دولتمردان آمريكائي جان كندن اين نوزاد ناقص الخلقه را به چشم خود ديدند. جمهوريخواهان آمريكا علاوه بر اينها با شكست هاي سختي كه در عراق و افغانستان متحمل شده اند اكنون احساس ناكامي تمام وجودشان را چنگ مي زند و آنها را دچار عدم تعادل كرده است . شكست بالاتر را دارودسته بوش در نبردي كه بر سر فعاليت هاي هسته اي با جمهوري اسلامي ايران با تهران به راه انداختند متحمل شده اند و اين مجموعه آنها را دچار بحران بي سابقه اي كرده است .
رجزخواني هاي بوش عليه جمهوري اسلامي ايران در آستانه سفر دوره اي به خاورميانه عربي و صدور دستورالعمل براي دولتمردان سوريه عليه ايران در اين چارچوب قابل تحليل هستند. علت اصلي اين رجزخواني ها و مواضع ضد ايراني دولتمردان آمريكائي اينست كه آنها از نفوذ فوق العاده جمهوري اسلامي ايران در منطقه خبر دارند و همه شكست هاي خود و فرزند نامشروع خود اسرائيل را ناشي از همين نفوذ ميدانند. البته بوش كوچك اگر بدون آنكه به رجزخواني هاي پياپي متوسل شود به منطقه سفر مي كرد شايد كمتر كسي به ضعف او و هم پيمانان صهيونيست وي پي مي برد اما از آنجا كه كيد شيطان ضعيف است و اين ضعف همواره نمايان مي شود بوش نيز راهي جز افشاي ضعف خود ندارد. شرايط منطقه روابط سوريه و ايران و وضعيت بگونه ايست كه قطعا رئيس جمهور آمريكا در اين سفر به هيچيك از اهداف خود دست نخواهد يافت و رجزخواني هاي او حاصل و نتيجه اي در برنخواهد داشت.
همبستگي