۳۱ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۸۵۵۲۶
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۹ - ۱۳-۱۲-۱۳۹۳
کد ۳۸۵۵۲۶
انتشار: ۰۹:۵۹ - ۱۳-۱۲-۱۳۹۳

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های امروز

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور وجهان پرداخته‌اند که برخی از آنها در زیر می‌آید.

کیهان: روسیه پوتین، پیامدهای قتل نمتسوف

«روسیه پوتین، پیامدهای قتل نمتسوف»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید؛قتل باریس نمتسوف در نزدیکی کرملین نقطه آغاز بروز یک جنبش اعتراضی علیه مقامات روسیه شده و شواهد و قرائن نشان می دهد که غرب از این مسئله به عنوان یک دستور کار برای تضعیف «روسیه پوتین» استفاده می کند و سعی دارد با توسعه دادن به ابعاد و پیامدهای آن روسیه را به دوره یلتسین برگرداند. در خصوص این موضوع گفتنی هایی وجود دارد:

1- نمتسوف در اواخر سال 1990- سال آخر ریاست جمهوری یلتسین- از فرمانداری «نیژنی نوگو رود» به معاونت نخست وزیر روسیه رسید که عمده ترین دلیل ارتقاء سریع او، ارتباط ویژه او با غرب و به ویژه سازمان اطلاعاتی آمریکا بود. او در زمان ریاست جمهوری پوتین به یکی از مخالفان سرسخت حکومت تبدیل گردید بدین جهت او بارها بازداشت شد و به زندان افتاد و در سالهای اخیر عملاً به رهبر مخالفان تبدیل شده بود و از این رو نمتسوف چند ساعت قبل از آنکه با شلیک چهار گلوله از پای درآید، در یک گفت وگوی رادیویی از ساکنان مسکو خواست که در تظاهرات روز یکشنبه گذشته شرکت نمایند. این موضوع سبب شد که در جریان قتل او، انگشت اشاره بسیاری به سمت مقامات روسیه چرخانده شود. اما مقامات مسکو به خوبی می دانستند که قتل فردی در اندازه و با سابقه باریس نمتسوف پیامدهای فراوانی دارد و به تقویت موضع غرب گرایان در روسیه و کشورهای پیرامونی آن منجر می شود. کما اینکه «ولادیمیر پوتین» حدود دو ماه پیش در سخنرانی خود گفته بود: «غرب به دنبال راه اندازی انقلاب نرم در روسیه است» با این وصف می توان گفت مقامات روسیه در زمان کشته شدن رهبر مخالفان در وضعیت هوشیاری بوده اند و از این رو فرضیه قتل او توسط پلیس امنیتی مسکو قابل قبول نیست.

2- باریس نمتسوف 55 ساله که رهبری «حزب همبستگی روسیه» را در دست داشت، علی رغم تلاش زیاد از نفوذ مردمی آنچنانی برخوردار نبود. آخرین نظرسنجی ها بیانگر آن بود که در حالی که پوتین در نزد 86 درصد مردم روسیه دارای مقبولیت بود، نمتسوف کمتر از 3 درصد محبوبیت داشت. بنابراین شخص نمتسوف، حزب او و جریانی که او معرف آن به حساب می آمد، در اندازه ای نبوده اند که برای روسیه و رئیس جمهور آن دردسرساز باشند.

بعضی از تحلیلگران در ماجرای قتل نمتسوف انگشت های خود را به سمت سرویس های اطلاعاتی غرب و بخصوص سیا نشانه رفته و معتقدند از آنجا که غرب از زنده نمتسوف به جایی نمی رسید، به مرده او دل بست و از این رو قتل مشکوک او را به غرب نسبت داده اند. در کنار این بحث این موضوع مطرح می شود که کشته شدن رهبر مخالفان برای غرب مطلوب نیست و برای تحریک احساسات و مدیریت صحنه افکار عمومی، نیاز به قتل فردی در اندازه رهبر مخالفان نیست. اما در عین حال فرضیه قتل او توسط سرویس های غرب زمانی قوت بیشتری می یابد که غرب از زمان کشته شدن نمتسوف، تلاش برای گسترش دایره کشمکش از مسکو به شهرهای دیگر و حتی به کشورهای مجاور را آغاز کرده اند. از این رو بعضی معتقدند غرب به یک تلاش سریع برای دور کردن دست های روسیه از شرق اوکراین نیاز داشت و این در حالی بود که مذاکره طرف های این موضوع به جایی نرسیده بود. با این وصف پوتین ناچار است ثبات داخلی را اولویت بیشتری بخشد و دامن از ماجرای اوکراین برچیند. بنابراین نظریه ارتکاب قتل توسط سرویس های غرب توأم با معمای جدی است و برای رسیدن به جواب دقیق باید در انتظار خبرها باقی ماند.

یک نظریه سوم هم وجود دارد و معتقد است که ترور باریس نمتسوف توسط راست گراها به وقوع پیوسته است. راست گرایان روسیه یا همان ناسیونالیست ها، نمتسوف و حزب او را به دلیل مواضع او در بحران اوکراین «خائن» می دانستند. راست گرایان یا همان «نئونازیست ها» فعالیت خود را از سال های 1372-1373 آغاز کردند و 4 سال بعد در شهرهای مسکو، سنت پترزبورگ و ولگاگراد فعالیت خود را گسترش دادند. یک احتمال آن است که راست گرایان، نمتسوف را به خاطر تندروی هایش علیه مسکو به قتل رسانده اند. این فرضیه اگرچه کاملاً دور از ذهن نیست اما به نظر می آید دستگاه های امنیتی روسیه با توجه به هشدار دو ماه پیش پوتین، احتمال وقوع چنین قتلی را می داده اند و لذا این فرضیه هم تا حد زیادی ضعیف به نظر می آید.

3- پاسخ به اینکه چه کسی رهبر حزب «همبستگی» روسیه را به قتل رسانده است، از اهمیت زیادی برخوردار است، اما بیش از آن سرنوشت روسیه پس از ماجرای قتل باریس نمتسوف اهمیت دارد. غربی ها چه او را به قتل رسانده باشند و چه نرسانده باشند، بزرگ ترین میراث دار نمتسوف به حساب می آیند. انتساب فوری قتل به دولت پوتین و دستگاه امنیتی آن و برگزاری تظاهرات در اوکراین و چندین کشور دیگر که در دوره اتحاد شوروی بخشی از این امپراتوری بوده اند، از آمادگی غرب برای استفاده از فرصت حکایت می نماید و قاعدتاً غرب این ماجرا را رها نمی کند و تلاش می کند از آن به مثابه پلی برای رسیدن به مسکو استفاده نماید.

در این بین دو سؤال اساسی وجود دارد: آیا اولاً این ماجرا ظرفیت شکل دهی به یک جنبش مؤثر اجتماعی را دارد؟ و ثانیاً آیا غرب با هدف سرنگون کردن پوتین و جریان حامی وی پرونده قتل نمتسوف را پیگیری می نماید یا هدف غرب صرفاً تضعیف روسیه و کاستن از موقعیت و محبوبیت پوتین است. شواهد و قرائن بیان کننده آن هستند که در حال حاضر و تا مدت های نامعلوم، جایگزینی برای پوتین و حزب او وجود ندارد و از این رو دست زدن به ترکیب روسیه که دارای تبعات امنیتی و سیاسی گسترده ای است و شرایط شرق اروپا را کاملاً ملتهب می نماید، به نفع غرب نیست ولی از سوی دیگر رشد سریع روسیه در دوره پوتین و مدودف هم برای غرب غیرقابل قبول است. به نظر می آید غرب بین گزینه حذف پوتین قوی و کار با پوتین ضعیف به گزینه دوم علاقه مندتر باشد.

4- غرب می داند که قتل نمتسوف کار هر کس که باشد، آن قدر ظرفیت ندارد که به یک تحول کیفی در سیاست های مسکو منجر شود. غرب با نگاه به ساختار و سابقه امنیتی روسیه و نحوه مواجهه دستگاه امنیتی آن با پدیده هایی نظیر نمتسوف، روی خطاهای دستگاه امنیتی روسیه حساب باز کرده است. غربی ها معتقدند مسکو در مواجهه با مشکل، سریع ترین و در عین حال سخت ترین گزینه را انتخاب می کند و از این رو می توان او را به دام انداخت. غرب به زمانی چشم دوخته است که سرویس امنیتی روسیه در مواجهه با معترضان به شلیک متوسل شود و این بار کشته هایی پدید آیند که در انتساب آن ها به پلیس و دولت روسیه تردید نباشد. در این شرایط می توان جمعیت های بیشتری به میدان آورد و کار دولت را با دشواری جدی مواجه کرد. غرب معتقد است در چنین شرایطی دولت اولین قربانی است و اگر پوتین تحت فشار به تغییر دولت تن دهد، در واقع امتیازدهی به غرب را آغاز کرده و این از سوی دیگر سبب کاهش جدی نفوذ او در میان مردمی که وی را به خاطر ایستادگی هایش در برابر غرب، دوست دارند می شود. آن وقت این کاهش محبوبیت، جرأت مخالفان را بیشتر کرده و دائماً بر تعداد آنان می افزاید و در نهایت این وضعیت حزب پوتین را به شدت تضعیف می کند.

5 - روسیه حداقل از زمانی که اولین کودتاهای مخملی را در اطراف خود مشاهده کرد، امکان تسری آن به روسیه را جدی گرفت و در طول این - حدود - 10 سال تلاش کرد تا ساختار خود را مطابق با الگوی امنیتی جدید، تغییر دهد و تا حد زیادی هم تغییر داده است. روسیه در این میان در مواجهه با داخل از روش «مهار نرم» استفاده می کند. نمونه هایی از این سیاست را می توانیم در جریان مواجهه دولت با مخالفان پس از انتخاب دوباره پوتین به ریاست جمهوری روسیه ملاحظه کنیم. در جریان این تظاهرات ها دستگاه امنیتی و پلیس در حین کنترل روند مخالفت از روش مألوف روسیه استفاده نکرد و لذا کشته ای روی دست دولت باقی نماند.

روسیه طی سالهای اخیر در مواجهه با خارج از روش «ضربه قاطع» استفاده کرده است. نمونه ای از این مسئله را در مواجهه قاطع روسیه با استقلال شبه جزیره کریمه در جنوب اوکراین و حمایت از روس تبارهای ساکن در شرق اوکراین مشاهده کرده ایم. این در حالی است که پیش از این آمریکایی ها ادعا می کردند ارتش ایالات متحده آن قدر توانایی دارد که بحران های امنیتی را با سرعت و با ضربه قاطع مهار کند که البته طی ۱۰ سال گذشته این ادعا کاملا با شکست مواجه بوده است.

مقامات روسیه و به خصوص دستگاه های امنیتی، اطلاعاتی و پلیس آن طی سال های اخیر مطالعات زیادی روی راه های مهار انقلاب های رنگی و خنثی سازی توطئه نرم غرب انجام داده اند در این میان استفاده از تجربه موفق ایران در حدود 30 سال مهار حرکت های غرب و از جمله انقلاب های رنگی، مورد توجه روس ها بوده و هیات های ملاقات کننده در مسکو و تهران فرمول های معینی را برای مهار حرکت غرب به دست آورده و آن ها را به محک تجربه هم زده اند.

خراسان:به مردم دروغ نگوییم

«به مردم دروغ نگوییم»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن می خوانید؛هیچ مسئولی حق ندارد به مردم دروغ بگوید پرواضح است که دروغگویی در شرع مقدس اسلام حرام و آ ن قدر مذموم و نکوهیده است که امام عسگری(ع) می فرماید: «همه بدی ها و پلیدی ها در یک اتاق گرد هم آمده و کلید آن دروغ است.» پس تکلیف دروغ گفتن از نظر شرع کاملا روشن است و گوینده دروغ مستوجب عقوبت سخت. اما این تنها یک طرف مسئله است، مسئله مهم و خطر دیگر دروغ گفتن از سوی هر کسی و هر مسئولی در هر رده ای، ضربه خوردن به اعتماد و اطمینان مردم است آن هم مردم عزیز ایران بزرگ، مردمی که همه سختی ها و مشقات و رنج های به پیروزی رساندن انقلاب اسلامی و تمامی سختی های دوران هشت سال دفاع مقدس و همه مشکلات ناشی از فشارهای سیاسی و تحریم های اقتصادی بر شانه های آنان بوده و هست.

مردمی که ناملایمات فراوانی را به خاطر رسیدن به آرمان های بلند انقلاب بزرگشان تحمل کردند و خواهند کرد چه برخی از مسئولان بفهمند، چه نفهمند و چه خود را به خواب غفلت بزنند یا نزنند و یادشان برود که مسئولیت، امانتی است که نظام از طرف مردم در اختیار آنان گذاشته و همه می دانند که چه سخت و وحشتناک است عقوبت خیانت در امانت. و بدیهی است که دروغ گفتن هر مسئولی در هر رده ای همانند کارشکنی، رشوه خواری، سوءاستفاده، حرام خواری، زد و بند، اختلاس، بی تعهدی، ناکارآمدی، بی لیاقتی و ... خود خیانتی در امانت خطیر مسئولیت محسوب می شود و آیا واقعا دروغ گفتن و ضربه زدن به اعتماد و اطمینان مردم و پشت پا زدن به خون شهیدان وطن و ترویج بدبینی و سوءظن، خیانتی نابخشودنی به کشور و مردم نیست؟ آن هم خیانت به مردمی که جان و وجود و فرزندانشان و همه داشته های مادی و معنوی شان را برای نگاهداشت و پاسداری از انقلاب بذل کرده اند مردمی که در هر شرایطی استوار و ثابت قدم از انقلاب و دین و میهنشان حفاظت و حمایت کرده اند اما متاسفانه برخی از مسئولان فقط هنگام رای گرفتن از مردم یاد آنان می افتند.

در حالی که همه مسئولان در تمامی رده ها در همه اوقات و احوال در هر مسئولیت اجرایی، قانون گذاری، نظارت، بازرسی و قضاوت باید به فکر خدمت صادقانه و بی منت به مردم باشند و کمر همت خود را برای توسعه و پیشرفت کشور محکم ببندند آری به این مردم فقط باید صادقانه و موثر خدمت کرد و نه تنها نباید کسی به ایشان دروغ بگوید بلکه حتی نباید به گونه ای رفتار کنند یا سخن بگویند که تلقی ناراستی و دروغ گفتن از رفتار و گفتار آنان در ذهن مردم ایجاد شود و مسئولان باید مراقب باشند که حتی به گونه ای سخن نگویند که حرف یکی در تناقض آشکار با سخن دیگر مسئول باشد و حرف ها و اظهارات مسئولان به گونه ای نباشد که تشخیص راست از دروغ برای عامه مردم دشوار شود با تحقق این مهم نه تنها به اعتماد و اطمینان مردم که اصلی ترین سرمایه دوام و بقای هر حکومتی است خدشه وارد نمی شود بلکه میزان همراهی هایشان با مسئولان برای فائق آمدن بر مشکلات، افزایش می یابد و مسلم است که با همراهی و همدلی مردم زمینه های رشد و شکوفایی کشور هر روز بیشتر می شود.باید بر این مسئله نیز تاکید کرد که همه مسئولان نظام اسلامی در تمامی رده ها در همه شئون رفتاری و گفتاری باید به گونه ای عمل کنند که نه تنها مورد اعتماد و اطمینان مردم بلکه الگوی مناسبی برای مسئولان دیگر کشورها باشند و البته رسانه های ما نیز باید اخبار و اطلاعات را دقیق و به دور از غرض ورزی های گروهی و جناحی در اختیار مردم قرار دهند نه این که خدای ناکرده حتی اندکی از آنان در مسیر شایعه پراکنی، دروغ گویی، تهمت زدن، سیاه نمایی و ... گام بردارند.

چرا که رسانه ها نیز نقش مهمی در سالم سازی فضای اخلاقی، فرهنگی، دینی، اجتماعی و سیاسی کشور می توانند داشته باشند.و البته آحاد مردم نیز در زندگی فردی و اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ضمن حساس بودن به دروغ گفتن دیگران خصوصا مسئولان باید خود را مقید و متخلق به همه شئون اخلاق انسانی اسلامی بدانند و راست گویی را زینت بی بدیل شرافت انسانی خود قرار دهند.

رسالت:این رسم ادای دین نیست!

«این رسم ادای دین نیست!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود گبرلو است که در آن می خوانید؛رهبر اندیشمند انقلاب اسلامی بار دیگر به بهانه دیدار سازندگان فیلم "شیار 143" با اشاره به گنجینه های سال های دفاع مقدس مردم غیور ایران در سینما فرمودند: "قصور بزرگی اتفاق افتاده است که باید جبران بشود.ما پنجاه سال دیگر هم بایستی درباره دفاع مقدس بنویسیم، بگوییم، توصیف کنیم. انواع و اقسام هنرها را به خدمت بگیریم برای اینکه این حادثه عظیم را تبیین کنیم."

تذکر و یادآوری به موقع رهبر عزیز انقلاب خط روشن و شفافی را می تواند برای سینمای ایران تبیین کند. در سال های پس از جنگ و در سینمای انقلاب اسلامی فیلم های زیاد و جذابی ساخته شده و می شود گفت توانسته مخاطبین نسبی را به سینما بکشاند و رونق را در مسیر تولید و گردش اقتصادی سینما تا حدی برآورده سازد اما آنچه که در این سالها و بخصوص در جشنواره فیلم فجر امسال شاهد بودیم، کمبود آثاری است که بتواند با اکثریت جامعه ایرانی ارتباط برقرار کند یعنی جماعت خاموش ایرانی را به سالن های سینما بکشاند!

ممکن است در مسیر تولید فیلم در سینمای ایران این گونه تصور شود که ممانعت ها و مخالفت ها باعث کاهش تماشاگر شده است اما واقعیت این است که عدم توجه به میل در ترغیب مردم برای دیدن آثاری که سرشار از هویت ملی و مجاهدت و رشادت های این کشور باشد با ساختار درست دراماتیک نقطه ضعف اصلی محسوب می شود که اگر فیلمسازان و سیاستگذاران سینمایی به آن توجه کنند شاهد شکوفایی این جبهه بزرگ فرهنگی و بالطبع رونق تولید و اقتصاد مناسب آن در سینمای ایران خواهیم بود.

گمان می رود شرایط فرهنگی بیگانه حاکم بر اندیشه ها و نگرش ها باعث دوری از اصالتها و هویت های ایرانی شده و فراموش کردیم جدا از ادای دینی که هر ایرانی همانند هر کشور مورد تجاوز به سربازان فداکار و مجاهد آن دارد از لحاظ رونق سینمایی نیز می توانیم روی آن حساب متفاوت و شگفت انگیزی باز کنیم.

طبیعتا نسل جوان امروز فیلمساز ایرانی در سال های دفاع مقدس به دلیل اقتضای سن حضور موثر نداشته و کمتر از اوضاع و احوال آن آگاه است اما متولیان می توانند زمینه آشنایی هنرمندان این مرز و بوم را با آن شرایط سخت و طاقت فرسا که حیاتی دوباره به هویت ایران بخشیده فراهم آورند.

لازمه رسیدن به سینمای استراتژیک، فاخر و با هویت، بهره وری از گنجینه سال های دفاع مقدس است که علاوه بر افتخارات نظامی، بسیاری از فضایل اخلاقی، اجتماعی، خانوادگی مثبت و سازنده را برای جامعه امروز به ارمغان می آورد.مطمئنا فیلمسازان امروز ایران تشنه چنین مضامین جذاب و پرمخاطب و حتی برای حضور در مجامع جهانی هستند به شرط آنکه به جای پرخاشگری، حمله و اعتراض به فیلمسازان، متولیان حرکت های فرهنگی در کشور دست به دست هم داده و به دور از تنش ها و اختلافات گروهی و طیفی، مهربانانه از هنرمندان بخواهند به حریم آنان وارد شده و آنان با نگاه دراماتیک و جذاب خود قصه دلاوریها و مجاهدتها را بیان کنند. همانند فیلم شیار 143 که کارگردان خانم آن طبیعتا در سال های دفاع مقدس حضور کمرنگی در جبهه داشته، با تحقیق و پژوهشی که در اختیارش قرار گرفته اثر خود را تبدیل به یک اثر درخشان، جذاب و حتی قابل طرح در مجامع جهانی کرده است.همه باید بپذیرند علی رغم سختی ها و کارشکنی ها و کاستی هایی که در این زمینه وجود دارد اما شرایط امروز سینمای ایران رسم ادای دین به نسلی نیست که با هدیه جان و تن خود هویت مقدس و اقتدار ملی را برای ایرانیان به ارمغان آورده اند.

سیاست روز:آمریکا با مواضع تند از ایران بله می خواهد!

«آمریکا با مواضع تند از ایران بله می خواهد!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید؛گفت وگوهای هسته ای حساس تر شده است، اما نه به آن خاطر که توافق می شود یا نه؛ اگر توافق بشود چه می شود، اگر توافق نشود چه می شود. اتفاقی نمی افتد و دنیا به آخر هم نخواهد رسید.

حساسیت گفت وگوهای هسته ای ایران و ۱+۵ و البته آمریکا، از این خاطر حساس تر شده است که اختلافاتی هر چند شاید به ظاهر در دو طرف دیده می شود.

اختلافات نتانیاهو و اوباما بر سر موضوع هسته ای ایران و توافق احتمالی، سرمنشاء این اختلافات است. سیاه بازی های نتانیاهو هر چند در ظاهر نشان می دهد که با اوباما بر سر توافق هسته ای با ایران اختلاف دارد، اما در باطن هیچگاه چنین نبوده است. این به ظاهر اختلافات، به خاطر امتیاز گیری بیشتر از ایران است. تصور این که آمریکا و اسرائیل بر سر ایران اختلاف دارند، یک تصور و خیال بچه گانه و واهی است و اگر کسی در داخل هم چنین اعتقادی دارد، ضعف در تحلیل این رفتار است.

روز دوشنبه خبری منتشر شد مبنی بر این که اوباما به نتانیاهو هشدار داده است که اگر جنگنده های رژیم صهیونیستی به تأسیسات هسته ای ایران حمله کنند، ارتش آمریکا به آنها شلیک خواهد کرد. گرچه این تهدید ادعایی و البته خیالی در سال ۲۰۱۴ میلادی مطرح شده بود، اما باور آن بسیار مشکل و ناممکن است.

دلیل آن هم این است که اسرائیل بر فرض هم اگر بخواهد حمله ای به ایران داشته باشد، بدون اجازه آمریکا نخواهد بود و اگر هم اجازه نداده باشد، اسرائیل باید از آن تبعیت کند که خواهد کرد. اما اگر بدون اجازه آمریکا دست به چنین اقدامی هم بزند، آمریکا هیچگاه متحد استراتژیک خود را به خاطر ایران مورد هدف قرار نخواهد داد.

اوباما روز دوشنبه در گفت وگو با رویترز درباره اختلاف با اسرائیل گفت؛ بین دولت آمریکا و اسرائیل اختلافی مهم بر سر نحوه تحقق هدف مشترک وجود دارد.

این جمله را باید با فعل «نداد» پایان داد. هدف هر دو رژیم این است که جمهوری اسلامی ایران را وادار به پذیرش خواسته های خود کنند. خواسته مشترک آنها تضعیف ایران در منطقه و داخل است. همراهی اوباما با اختلافاتی که نتانیاهو مطرح می کند را نباید به عنوان اختلاف تعبیر کرد. بلکه یک همراهی برنامه ریزی شده برای تأثیر گذاری بیشتر بر افکار عمومی داخل و جهان است.

آمریکا سعی می کند با این فضاسازی نشان دهد که حتی در مقابل رژیم اسرائیل که اهمیت راهبردی برای او دارد، مقابل رفتارهای او در برابر ایران ایستاده است.

آنهایی که تصور می کنند آمریکا بر سر موضوع هسته ای ایران با اسرائیل اختلاف شدید و اساسی دارد به این پرسش پاسخ دهند که، آیا آمریکا اسرائیل را رها می کند و به سوی ایران گام بر می دارد؟! آیا آمریکا، اسرائیل را به خاطر ایران می فروشد و از او دست برمی دارد؟!

اما در داخل؛ اختلافاتی که مطرح است، نباید باعث شود که منافع ملی به خطر بیفتد. اگر اختلافی هم وجود دارد که دارد، نباید سبب شود که یکدیگر را متهم کنیم و علیه هم شمشیر را از رو ببندیم.
چنین اتفاقی، بدون شک خواسته اصلی آمریکا و رژیم صهیونیستی است.

چرا متوجه نیستیم که آنها از چنین فضایی استفاده مطلوب خود را می برند و از این اختلافات، در روند گفت وگوهای هسته ای بهره خواهند برد.

اتهام به مخالفان داخلی بر سر موضوع هسته ای، به همراهی و همنوایی با نتانیاهو آیا تعبیر درستی است؟!
جناب آقای هاشمی رفسنجانی، از شما به عنوان شخصیتی که در برهه های گوناگون نظام حضور داشته اید، بیشتر از این انتظار می رود که دلواپسان را چنین خطاب کنید.

تنها نیاز است به سخنان اوباما توجه کنید و به این جمله او دقت نمایید که گفت «ایران باید ۱۰ سال فعالیت های هسته ای خود را متوقف کند» این سخن و موضع رسمی رئیس جمهوری است که اکنون به عنوان طرف اصلی مذاکرات شناخته می شود.

آیا رواست، خودی ها را متهم به همراهی با نتانیاهو کنیم، اما نسبت به مواضع، سخنان و اظهارنظر اوباما و نتانیاهو علیه ایران سخن نگوییم؟

تا پیش از این که رهبری معظم انقلاب نسبت به موضوع دو مرحله ای شدن توافق هسته ای ورود نکرده بودند و این توطئه را خنثی نکرده بودند، اگر تحلیلگر و منتقدی به این موضوع ورود پیدا می کرد، متهم به اخلال در روند مذاکرات می شد، اما خدا را شکر که درایت و هوشیاری کامل و بی مثال رهبری معظم انقلاب، این توطئه دوگانه توافق را خنثی کرد. توطئه ای که می رفت، تا در میز مذاکرات به نتیجه برسد.

آیا نشانه ای از به ثمر رسیدن گفت وگوهای هسته ای و توافق احتمالی دیده می شود؟ آن هم با توجه به اظهارات طرف آمریکایی و اوباما رئیس جمهور این کشور که گفته است؛ «من می گویم که هنوز هم احتمالاً شانس این که ایرانی ها به آری نرسند، بیشتر است.»

موافقان توافق هسته ای، آیا بله گفتن در این شرایط به آمریکا، به وصل دو کشور می انجامد یا این که، باعث می شود، تهاجم و دشمنی های آمریکا علیه ایران اسلامی افزایش یابد؟!

در داخل کشور همه موافق توافق هسته ای هستند، اما توافقی که در بر گیرنده منافع ملی کشور باشد و دستاوردهای هسته ای ایران حفظ شود.

وطن امروز:نتانیاهو در واشنگتن هاشمی در تهران

«نتانیاهو در واشنگتن هاشمی در تهران»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیدعابدین نورالدینی است که در آن می خوانید؛ «مهم ترین پروژه دولت، تیم مذاکره کننده است اما دلواپسان چه سرشان می آورند. آنها با نتانیاهو همنوا شدند. نتانیاهو اوباما را تحریک می کند و دلواپسان هم می گویند اسرار را می گوییم. تریبون مجلس تریبون بازی است و هرچه می خواهند می گویند. اینها مزاحم کارند!»

اشتباه نکنید! اینها اظهارات یا نوشته های امثال صادق زیباکلام نیست! اینها را دیروز حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی گفت! البته با توجه به وضعیت فعلی در زمین گل آلود مذاکرات هسته ای، انتظار اتخاذ چنین مواضعی از هاشمی رفسنجانی می رفت. واقعیت آن است که آقای هاشمی رفسنجانی تمام حیثیت و آبروی سیاسی خود را پای مذاکرات هسته ای دولت آقای روحانی گذاشته است! او تمام قد برای پیروزی حسن روحانی در انتخابات ایستاد و همین اواخر نیز صراحتا اعلام کرد حسن روحانی را کاملا تایید می کند! همانگونه که او در همین اظهارات دیروز هم گفته، دولت روحانی قائم به پروژه مذاکرات هسته ای است! بنابراین خوب یا بد، درست یا غلط، آینده هاشمی و اطرافیانش، وابسته به مذاکرات هسته ای است! آنها با گارد هسته ای وارد انتخابات شدند و با وعده لغو تحریم ها و بهبود آنی معیشت، اعتمادی موقت و اجاره ای از مردم گرفته اند!

بنابراین خودشان می دانند نسبت شان با مردم چیست. البته موضوع پنهانی نیست و جواد ظریف بارها چه در مذاکرات سعدآباد در دولت اصلاحات و خطاب به محمد البرادعی و چه در نشست شورای روابط خارجی آمریکا در دولت روحانی و خطاب به هاله اسفندیاری، چه به تلویح و چه به تصریح، گفته است آینده سیاسی آنها وابسته به نتایج مذاکرات هسته ای است.

وضعیت دولت مورد تأیید صد در صد آقای هاشمی در مذاکرات هسته ای هم مشخص است. حالا یک سال و نیم پس از مذاکرات هسته ای، آنها آمار مردم را گرفته اند! و می دانند شیب بازگشت نظر مردم از آنها، ملایم نیست! «لغو تحریم ها» به عنوان شاخص میزان موفقیت یا عدم موفقیت مذاکرات هسته ای، وضعیت مساعدی در مذاکرات ندارد. قرار نیست تحریم ها لغو شود. آنچه آمریکایی ها می خواهند؛ توقف (در واقع تعطیلی) حداقل 10ساله برنامه هسته ای ایران است. در ازای این اقدام ایران، آنها تنها بخشی از تحریم ها را به صورت موقت برمی دارند!

بنابراین در این وضعیت کلی، عصبانیت آقای هاشمی و بد و بیراه گفتن به عده ای منتقد که داد آنها حتی به «جام جم» هم نمی رسد؛ چندان عجیب نیست. اما به رغم این واقعیات، نکاتی درباره اظهارات دیروز آقای هاشمی وجود دارد که نباید آنها را بی پاسخ گذاشت.

1- دستاوردهای هسته ای ایران چه کسانی را در دنیا وحشت زده کرد؟ صهیونیست ها! کدام رژیم از افزایش ظرفیت غنی سازی ایران نگران شد؟ رژیم صهیونیستی! کدام مقام سیاسی در دنیا آن نقاشی معروف را درباره افزایش سطح غنی سازی ایران از 5 به 20 درصد کشید؟ نتانیاهو! واقعیت آن است که رژیم جعلی اسرائیل بیشترین خطر را از ناحیه برنامه هسته ای ایران احساس کرده و می کند! اکنون توافق ژنو و آنچه جریان آقای هاشمی با این توافق بر سر برنامه هسته ای ایران آورد را در همین پازل ارزیابی کنید. توافق ژنو به سود صهیونیست ها بود یا نه؟ تعطیلی غنی سازی 20 درصد و از بین رفتن ذخایر اورانیوم آن امنیت مردم ایران را بیشتر کرد یا امنیت صهیونیست های سرزمین های اشغالی را؟ عقیم کردن رآکتور اراک و پلوتونیوم زدایی از پسماند سوخت این رآکتور امنیت ایران را بیشتر کرد یا نتانیاهو را؟ متروکه کردن تاسیسات فردو برای حفظ ایمنی مردم ایران بود یا غاصبان قدس؟

لطفا آقای هاشمی بگوید با وضعیتی که توافق ژنو بر سر برنامه هسته ای ایران آورده و قرار است با پذیرش دیکته آمریکا در توافق نهایی، تکمیل شود، اساسا چیزی از برنامه هسته ای می ماند که عده ای در تل آویو از آن احساس نگرانی یا خطر کنند؟! این البته یک واقعیت بدیهی و آشکار است. باراک اوباما و جان کری بارها و بارها در مجامع جهانی اعلام کرده اند توافق ژنو، امنیت اسرائیل را بیشتر کرده است! به معنای دقیق تر، آمریکایی ها معتقدند آنچه با جریان آقای هاشمی بسته اند منجر به افزایش امنیت اسرائیل می شود. البته همان زمان در ایران اعلام شد چه با توافق و چه بدون توافق، اسرائیل همیشه ناامن می ماند! از سوی دیگر مقامات آمریکایی صراحتا اعلام کرده اند جزئیات مذاکرات با طرف ایرانی را در اختیار نتانیاهو قرار می دهند. جان کری هفته گذشته در نشست استماع کمیته روابط خارجی آمریکا صراحتا گفت نتانیاهو با تمدید توافق ژنو موافق است! وزیر خارجه آمریکا همین هفته نیز در حاشیه اجلاس ژنو گفت عدم توافق بهتر از توافق است و توافق خوب توافقی است که به سود اسرائیل باشد! البته معنای این حرف جان کری را زمانی می توان متوجه شد که به اظهارنظر وزیر امور راهبردی کابینه نتانیاهو توجه شود. «یووال اشتاینیتز» هفته گذشته به اشپیگل گفت: ما مخالف توافق هسته ای با ایران نیستیم. ما خوشحال می شویم در صورتی که بتوانیم با یک توافق با ایران موافقت کنیم. او در ادامه مطالباتی را درباره برنامه هسته ای ایران مطرح کرد که در واقع بسیار نزدیک به همان دیکته ای است که وندی شرمن، هفته گذشته درباره کلیات طرح پیشنهادی آمریکا برای توافق با ایران از آن خبر داد! بنابراین کاملا مشخص است که اساسا اعتراض های نتانیاهو همانند مصوبات کنگره و همانند نگرانی های برخی کوچولوهای خلیج فارس، همه ابزار فشار آمریکا برای تحمیل دیکته هسته ای به مردم ایران است! نتانیاهو اساسا دلیلی برای مخالفت با روند فعلی ندارد! او بدون آنکه حتی یک گلوله به سمت تاسیسات هسته ای ایران شلیک کند و منتظر فرود آمدن موشک های ایران در حیفا و تل آویو باشد؛ شاهد تبدیل برنامه هسته ای ایران به یک ویترین هسته ای است! شاهد این موضوع نیز اظهارات صریح او در کنگره است. او صراحتاً از توافق با ایران حمایت کردو گفت که جایگزین عدم توافق، جنگ نیست. او صراحتاً گفت که باید بر ایران فشار بیشتری وارد کرد تا امتیازات بیشتری گرفته شود. بنابراین اکنون همه می دانند نتانیاهو حامی توافق است.

2- در ایران نیز عقلا معتقد به «عدم توافق بهتر از توافق بد» هستند اما تنها چند ساعت قبل از آنکه نتانیاهو به کنگره برود، هاشمی رفسنجانی با این اظهارات خود، عملا فرمان حمله به منتقدان توافق بد در ایران را صادر کرد! در واقع این اظهارات هاشمی، در تنگنا قرار دادن منتقدان است! آن هم سر بزنگاه!

می توان 2 انگاره درباره این رفتار آقای هاشمی مطرح کرد:
اول؛ با این اقدام و فرمان آقای هاشمی به اطرافیان و وابستگان سیاسی خود، تلاش می شود در صورت شکست مذاکرات و عدم اعتنای اوباما به جریان آقای هاشمی، پروژه «نگذاشتند» آغاز شود! تا شاید از طریق این بهانه جویی و شلوغ کاری های انتخاباتی پس از آن، واقعیتی به نام «پایان زودهنگام دولت» در افکار عمومی تثبیت نشود!

دوم؛ حمله به منتقدان آن هم در سطح آقای هاشمی می تواند به معنای ایجاد شرایطی برای پذیرش دیکته آمریکایی در مذاکرات هم باشد. یعنی تخریب منتقدان در سطح هاشمی می تواند برای دولت آقای روحانی به معنای سدی باشد تا آنها بتوانند پشت آن توافق را قطعی کنند! در هر 2 حالت، اظهارات روز گذشته آقای هاشمی متاسفانه در راستای همان هدفی است که نتانیاهو روز گذشته در کنگره آمریکا دنبال می کرد!
3- آقای هاشمی به گونه ای منتقدان خود و اطرافیانش را متهم به همنوایی با اسرائیل می کند که گویی تصور کرده اند جامعه و بویژه منتقدان باید نسبت به سوابق او و همنوایی هایش با اسرائیلی ها بی اطلاع باشند! آقای هاشمی یادشان هست که 8 اردیبهشت سال گذشته در کاخ مرمر و در آستانه کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری صراحتا اعلام کردند: «ما با اسرائیل سر جنگ نداریم»! همان زمان گفته شد این یک پیام انتخاباتی است! پیامی که در واقع پاسخی بود به نگرانی نتانیاهو در سازمان ملل! چند ماه قبل از آنکه هاشمی رفسنجانی بگوید با اسرائیل سر جنگ ندارد (یعنی افزایش امنیت اسرائیل) بنیامین نتانیاهو آن نقاشی معروف را در سازمان ملل نشان داده بود! و در بخشی از صحبت هایش جمله عجیبی گفت. او گفت: «حتی اکبر هاشمی رفسنجانی که آیت اللهی میانه رو محسوب می شود، گفته است اسرائیل با یک بمب نابود می شود.» شاید نتانیاهو می خواست به عده ای در آمریکا بگوید در انتخابات آینده ایران نباید روی هاشمی حساب باز کنند! اما هاشمی در آستانه کاندیداتوری، صراحتا گفت با اسرائیل سر جنگ ندارد!

البته این ماجرا ادامه داشت. همزمان با آشوب های سوریه، آقای هاشمی علیه اسد، یعنی یکی از مهم ترین تهدیدات نتانیاهو موضع گرفت! و سرنوشت صدام را برای او پیش بینی کرد! انتشار فایل صوتی اظهارات او علیه نظام اسد در سوادکوه نیز نشان داد او در پروژه بزرگ خاورمیانه، در کدام سو ایستاده است! ناامنی سوریه، امنیت اسرائیل را بیشتر کرد! همانند توافق ژنو! و آقای هاشمی کارنامه ای تاسف انگیز در این ماجرا دارد!

4- منتقدان رفتار جریان آقای هاشمی در مذاکرات هسته ای منطق روشنی دارند! اما متاسفانه صدای آنها به جایی نمی رسد! مجلس شورای اسلامی برای آنکه متهم به سنگ اندازی در مذاکرات جریان آقای هاشمی نشود، عملا در موضوع مذاکرات منفعل عمل می کند! نمایندگان منتقد نیز به دادگاه کشانده شده اند و رسانه های منتقد نیز به لطایف الحیل یا توقیف شده اند یا روانه دادگاه! منتقدان تنها می توانند در یک مقیاس کوچک اعتراض کنند!

حتی آنها را به صدا و سیما نیز راه نمی دهند! که اگر تنها یک درصد زمانی که در اختیار دولت و جریان مذاکره کننده آقای هاشمی برای دفاع از عملکردشان در اختیار منتقدان قرار گیرد، قطعا مردم متوجه یک کلاهبرداری بزرگ سیاسی خواهند شد! مردم خواهند فهمید قطعنامه 1929 که بسترساز اعمال تحریم های بانکی و نفتی است؛ نتیجه فتنه دوستان آقای هاشمی و دوستانش در سال 88 است و جالب اینکه همین جریان اکنون به بهانه رفع همین تحریم ها، بده بستان های انتخاباتی را با آمریکایی ها طرح کرده اند! واقعیت آن است که آقای هاشمی باید بخشی از شرایط فعلی را مرهون بی اطلاعی مردم از واقعیات مذاکرات هسته ای بداند! واقعیت آن است که «مردم نمی دانند» و این ندانستن به دلیل یک حجم انبوه فشار بر رسانه ها و منتقدان است!

منتقدان با زشت ترین ادبیات در همه سطوح نواخته می شوند! منتقدان هنوز حتی نمی توانند مردم خود را در جریان اصل ماجرا قرار دهند! بنابراین سناریوی «نگذاشتند» یک سناریوی مضحک است! چراکه در واقع جریان منتقد با توجه به اهرم های فشار داخلی، نمی تواند به تنهایی عامل شکست مذاکراتی در چنین سطح شود!

اسرائیل سگ هار منطقه است! سگ شیطان! یا همان کدخدای آقایان! آقایان به گونه ای از نتانیاهو می گویند که گویی ماهیتی منفک از کدخدا برای او قائلند! جریان آقای هاشمی پای میز مذاکره با شیطان نشسته است، آنگاه پاک ترین و معتقد ترین مردمان این سرزمین را متهم به همراهی با سگ شیطان می کنند! اتفاق اصلی و نگرانی اصلی به خاطر مذاکره با شیطان است! نتانیاهو در مرحله بعدی پلیدی است! آقایان فکر کرده اند با جفنگی به نام «همنوایی با اسرائیل» می توانند ننگ چانه زنی برای شیطان را پاک کنند! اینجا نیز سگی نتانیاهو برای آمریکا اثبات می شود! به نتانیاهو سنگ می زنند تا شیطان را سفید کنند!

جوان:پیام اصلی رزمایش سپاه در تنگه هرمز

«پیام اصلی رزمایش سپاه در تنگه هرمز»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن می خوانید؛با فاصله کمی از رزمایش بزرگ ارتش جمهوری اسلامی، نهمین رزمایش پیامبر اعظم سپاه به مدت سه روز در منطقه عمومی تنگه هرمز و آب های نیلگون خلیج فارس، با رمز یا محمد رسول الله (ص) و با شعار «نمایش اقتدار و امنیت پایدار، در سایه عزم ملی و مدیریت جهادی»، برگزار شد.

در این رزمایش با به کارگیری بخشی از تجهیزات و سلاح های پیشرفته، موشک های دقیق و نقطه زن و اجرای تاکتیک های نوین عملیاتی در حوزه دریا، ساحل و زمین از سوی رزمندگان سپاه اسلام، پیام های روشن و قاطعی از سوی ملت ایران و جمهوری اسلامی برای جهانیان صادر شد.
پیام های این رزمایش برای دشمنان ملت ایران و دیگر ملت های استقلال طلب و آزادی خواه منطقه تولید نگرانی و دغدغه و برای دوستان و متحدان جمهوری اسلامی و مردم منطقه ایجاد امید و تقویت روحیه برای رسیدن به آینده ای درخشان می کند.

سردار جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، پیام کلی و اولیه این رزمایش را اینگونه بیان می دارد: «پیام این رزمایش بازدارندگی است؛ از اینکه دیگران حواسشان را جمع کنند و پیرامون حریم امنیتی جمهوری اسلامی اقدام نکنند. ما خودمان را مدافع امنیت تنگه هرمز می دانیم و این را در این رزمایش به دنیا نشان دادیم.»

فرمانده سپاه در استدلال برای پیام بازدارندگی رزمایش با توصیف رزمایش و سلاح ها و تجهیزات مدرن و تاکتیک های جدید به کار گرفته شده در آن می گوید: «این فناوری های پیشرفته امروز ما وقتی با نیروی ایمان ما مخلوط می شود قدرت بی نظیری را ایجاد می کند. البته ما دلمان نمی خواهد این را به امتحان واقعی بگذاریم، اما اگر چنین وضعیتی پیش بیاید قطعاً منطقه دریای عمان، تنگه هرمز و خلیج فارس، در تسلط کامل نیروی دریایی سپاه خواهد بود.»

برخی از رسانه های خبری جهان، پیام بازدارندگی رزمایش را دریافت و در بازتاب رزمایش، طی تحلیل ها و تفسیرهایی، بر این پیام تأکید کردند. به عنوان مثال رسانه های روسی مانند ایتارتاس، با بازتاب رزمایش پیامبر اعظم 9 سپاه، اعلام کرد: «ایران پیشرفته ترین نیروی دریایی منطقه خاورمیانه را دارد که امکان دفاع از مرز های دریایی این کشور را فراهم می کند.»

از اولین پیامد های این پیام کلی رزمایش غیرمعتبر ساختن تهدیدهای نظامی امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران است. واقعیت آن است که امریکایی ها با تکرار تهدیدهای خود علیه ملت ایران، ناخواسته عظمت و اقتدار ملت ایران را آشکار و ضعف و ناتوانی خود را برای برخورد نظامی با جمهوری اسلامی برجسته می سازند.

مقامات امریکایی که در توهم دوران امپراتوری گذشته به سر می برند، هر از چندی طوطی وار جملاتی را تکرار می کنند، لکن غافل از پیامد های سخنان نسنجیده خود و خسارت های این ادبیات برای ایالات متحده هستند. به تازگی آقای جان کری، وزیر امور خارجه ایالات متحده، در نشست کمیته روابط خارجی سنا گفته است: «هیچ گزینه ای از روی میز خارج نشده، چه تحریم چه گزینه نظامی.»

وی همچنین در گفت وگو با شبکه العربیه با اشاره به مذاکرات هسته ای و آینده این مذاکرات می گوید: « اگر ایران به توافق هسته ای پایبند نباشد و آن را نقض کند، گزینه نظامی فوری بازخواهد گشت!»
این سخنان اگر در چارچوب عملیات روانی نباشد و مبتنی بر نوعی باور بیان گردد، نشان می دهد که مقامات ایالات متحده تا چه اندازه از درک ماهیت تحولات در غرب آسیا عاجز و ناتوان می باشند. این نوع ادبیات نشان می دهد که امریکایی ها تا پیدا کردن یک درک و فهم منطبق با واقعیت از سه پدیده انقلاب اسلامی، جبهه مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی و بیداری اسلامی نشئت گرفته از انقلاب اسلامی، فاصله بسیار دارند.

امریکایی ها باید بدانند تا زمانی که شناخت و تحلیل درستی از این پدیده ها پیدا نکنند و بر اساس انگاره های خودساخته از واقعیت و بر اساس نوعی واقعیت پنداری اقدام به سیاست گذاری، طرح ریزی و عملیات نمایند، جز شکست های سنگین و مفتضحانه چیز دیگری نصیبشان نخواهد شد. غربی ها و خصوصاً امریکایی ها، باید بدانند که روند تحولات در منطقه به گونه ای است که زمان حضور چند صد ساله آنان در غرب آسیا پایان یافته است. غرب باید بپذیرد و تسلیم این واقعیت گردد که دوران سیادت و تسلطش بر خلیج فارس و کشور های منطقه پایان یافته و این دوران سپری شده، هرگز قابل تمدید نیست.

آری، یکی از جلوه های بسیار زیبای پیچ تاریخی در پیش رو در منطقه غرب آسیا و به ویژه در خلیج فارس و تنگه راهبردی هرمز به زودی نمایان خواهد شد. از مختصات این پیچ تاریخی، بازگشت حاکمیت بر منطقه به دست ملت های منطقه و پایان مداخله نیروهای بیگانه در این منطقه است. به اعتقاد نگارنده پیام اصلی رزمایش های جمهوری اسلامی در خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان و خصوصاً پیام اصلی رزمایش پیامبر اعظم (ص) 9 سپاه در روزهای اخیر در همین مطلب نهفته است. بررسی های تاریخی سرزمین کهن و با سابقه تمدنی ایران، نشان می دهد که ایرانیان برای یک دوران طولانی، قدرت برتر منطقه بوده و دارای حاکمیت تاریخی بر خلیج فارس بوده اند.

بعد از ورود اسلام به ایران، این برتری ادامه یافت و دریانوردان ایرانی و عرب، از خلیج فارس به دریاهای سراسر جهان رفت و آمد داشته و تجارت در این منطقه با فعال بودن مردم بومی رونق بسیار داشت. در دوره امویان و عباسیان که صنعت کشتی سازی و دریانوردی به رشد خوبی رسیده بود، ایرانیان اداره کنندگان اصلی امور دریانوردی بین خلیج فارس و چین بودند و در همین دوران بود که اسلام از راه آبی و عمدتاً از طریق تجار و دریانوردان ایرانی به چین راه یافت و در این مسیر گروه هایی از مردم در کشور های هند، مالزی، اندونزی و تایلند به اسلام گرویدند.

اما به دلایل گوناگون و با گذشت زمان، شرایط در این منطقه راهبردی جهان، به ضرر ملت های منطقه تغییر کرد و با ورود کشورهای اروپایی سلطه گر، این قدرت های فرامنطقه ای بودند که امور تجارت و ترتیبات امنیتی این منطقه را به دست گرفتند. تسلط کشور های اروپایی بر ملت های منطقه، در پرتو قدرت نظامی، خشونت و کشتار و چپاول و غارت بود.

اولین تجاوز و قتل و غارت از سوی پرتغالی ها رخ داد. پرتغالی ها در سال 1506 میلادی با فرماندهی شخصی به نام «آلفونس دالبوکرک» همراه با دسته ای از کشتی های جنگی وارد خلیج فارس شدند و به جزیره هرمز و جزایر دیگر ایرانی یورش بردند، سواحل مسقط را مورد هجوم قرار دادند و با گلوله باران مسقط و کشتار فراوان بر مردم بومی مسلط شدند. اینگونه پای کشور های اروپایی به منطقه و خلیج فارس باز شد و کشور های سلطه گر اروپایی، هر کدام برای دوره ای به قدرت برتر در خلیج فارس تبدیل شدند. پرتغالی ها، انگلیسی ها، هلندی ها و فرانسوی ها هر کدام در دوره ای قدرت اصلی و تعیین کننده امور در خلیج فارس بودند و در نهایت انگلیسی ها پس از جنگ دوم به دلیل ضعف و ناتوانی جای خود را به امریکایی ها دادند.

دلیل اصلی حضور و مداخله قدرت های غربی در خلیج فارس و کشور های منطقه، ضعف و ناتوانی ملت های منطقه در دفاع از خود بوده است. رزمایش سپاه در تنگه هرمز نشان داد که جمهوری اسلامی به یک قدرت منطقه ای تبدیل شده و قادر است از امنیت منطقه و منافع ملت های منطقه در برابر هر تجاوز خارجی دفاع کند و این قدرت، نوید بخش آینده درخشان ملت های منطقه است.

حمایت:خیز ارتش عراق برای آزادسازی موصل

«خیز ارتش عراق برای آزادسازی موصل»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سید جعفر قنادباشی است که در آن می خوانید؛روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال روز گذشته به بررسی نقش ایران در عملیات نیروهای عراقی جهت بازپس گیری شهر زادگاه صدام از تروریست های داعش پرداخت و در این باره نوشت: «این حمله، آزمونی برای آمادگی نیروهای امنیتی عراق برای چالش بسیار بزرگتر بازپس گیری موصل دومین شهر بزرگ این کشور است». در گزارش این روزنامه وابسته به تندروهای آمریکایی به «نقش برجسته و پیشتاز» ایران در کمک به نیروهای عراقی در عملیات بازپسگیری شهرها از تروریست های داعشی اشاره شده است. وال استریت ژورنال با تاکید بر عدم کمک نیروها و هواپیماهای این کشور در عملیات تکریت نوشت: «به طور کلی، هر وقت نیروهای شبه نظامی شیعه در عملیاتی حضور دارند، آمریکا حمایت نمی کند».

آزاد سازی تکریت، از زوایای گوناگون از جمله نظامی، سیاسی و منطقه ای قابل بررسی است.
1- خبر انجام این عملیات پیشتر توسط ارتش عراق اعلام شده بود که مغایر با اصل غافلگیری در تهاجمات نظامی است که غالباً مورد استفاده قرار می گیرد. تکفیری های داعش در بالاترین سطح آمادگی قرار داشتند و طبیعی است که با وجود آگاهی دشمن، حمله نظامی بسیار دشوار خواهد بود.

2- این شهر مدت ها در اشغال داعش قرار داشت و آنان به اندازه کافی برای ایجاد استحکامات و موانع نظامی مرگبار فرصت داشتند که می توانست این شهر را به مکانی غیرقابل تصرف و دژی تسخیرناپذیر تبدیل کند. اما موانع تروریست ها، نتوانست مانع حمله رعدآسای ارتش و نیروهای مردمی به این موانع و تصرف آنان گردد.

3- ترکیب نیروهای مهاجم برای آزاد سازی تکریت در این حمله بسیار قابل توجه است، زیرا نوید شرایط امنیتی بسیار بهتر را در عراق می دهد. برای اولین بار در تاریخ عراق، نیروهای مردمی آموزش دیده در کنار ارتش رسمی این کشور، پس از فتوای مرجعیت در مورد وجوب کفایی مقابله با داعش، دوشادوش یکدیگر شرکت کرده اند و حضور توأم این دو در این عملیات بسیار بزرگ، برگی درخشان در تاریخ دفاعی و امنیتی عراق به شمار می آید. این در حالی است که تصرف تکریت از این جهت که زادگاه صدام است حائز اهمیت جداگانه ای است.

در خبرها آمده بود که به هنگام خیزش داعش، شیوخ قبایل شهر، تکریت را خائنانه به تکفیری ها تحویل داده بودند. توحش داعش در این مدّت، مردم تکریت را چنان به تنگ آورد که از ارتش عراق حمایت و استقبال نمودند و اگر کمک و یاری آنان نبود ، یقیناً ارتش و نیروهای مردمی برای تصرف این شهر راهبردی با دشواری های زیادی مواجه می شدند.

از سوی دیگر امکانات و تجهیزات پیشرفته ارتش عراق در این نبرد، چشمگیر و قابل توجه بود که بخشی از این تجهیزات پیشرفته توسط نیروهای آموزش دیده مردمی مورد استفاده قرار گرفت. 4- فرار گروهی، دسته جمعی و ذلت بار داعش، از قوّت، تاثیر، هوشمندی و برنامه ریزی دقیق ارتش، حکایت دارد و آثار آن به لحاظ اجتماعی در میان مردم ستمدیده عراق و نیز در میان صفوف از هم گسسته داعش در موصل، قابل توجه است. این حمله و به تبع آن فرار داعشی ها، روحیه آنان را در سایر جبهه ها تضعیف و مقدمه روانی برای فتح الفتوح موصل را تسهیل خواهد کرد.

زمانی که داعش پس از اشغال الانبار، به سرعت موصل و سایر شهرها و استان ها را فتح نمود، از مقبولیت و استقبال بخشی از مردم سنّی عراق بهره مند بود. در آن زمان، تبلیغات وسیعی در مورد تسلط دولت شیعی نوری المالکی بر سنّی ها صورت گرفته بود و اینگونه وانمود می شد که با پیروزی داعش، مردم از ظلم دولت رها شده و به مدینه فاضله خواهند رسید. اما توحش بی سابقه تکفیری ها باعث شد که سنی های عراق در صف اول مخالفان قرار گرفته و برای جنگ و نبرد با آنان، سلاح به دست گیرند و در کنار برادران شیعه خود به مصاف با عروسک های خیمه شب بازی غرب و صهیونیست بروند.

در حال حاضر، مردم عراق به شدت از ارتش حمایت می کنند و تبلیغات منفی علیه آن از ذهن ها پاک شده و به چشم ارتشی آزادی بخش نگریسته می شود. مناسبات غیراسلامی و حیرت آور داعش در روابط جنسی از قبیل جهاد نکاح و یا تخریب ابنیه اسلامی و تاریخی از عوامل تنفر مردم عراق و همکاری آنان با ارتش بود. نکته قابل توجه اینجاست که فروش آثار باستانی سرزمین بین النهرین در فلسطین اشغالی به صهیونیست ها نشان می دهد که خواستگاه تکفیر از کجاست و به کجا وابسته است. 5- این عملیات همانگونه که اشاره شد، مقدمه ای برای فتح موصل و به نوعی تمرین خیزش برای تصرف این شهر کلیدی به حساب می آید.

در این عملیات که حضور سردار سلیمانی برای هدایت و فرماندهی آن از شاخصه های جنگ روانی به شمار می آید، نشانه ای دیگر از پیروزی منطقه ای ایران و نفوذ بیش از پیش آن در عراق و منطقه است. عملیات بازپس گیری تکریت چندین بار با شکست مواجه شده بود و این بار اما، حضور سردار سلیمانی و نقش پررنگ ایران، منجر به آزادسازی نهایی آن گشت. همین پیروزی و تسلط ایران در عراق است که منجر به تزلزل در میان حامیان داعش شده است. داعش که با کمک تسلیحاتی عربستان سعودی در زمان تصدّی بندر بن سلطان ظهور کرد، اکنون حامیان متزلزلی در منطقه و جهان دارد و تکفیری هایی که عربستان، وعده پیروزی آنان را در سوریه داده بود، به تدریج در حال ضعف و از دست دادن جایگاه خود هستند. عربستان سعودی، آنچنان سرگرم مشکلات داخلی خود پس از مرگ ملک عبدالله است که نه تنها نمی تواند به داعش رسیدگی کند بلکه از حمله آنان به مکه و مدینه خوفناک است.

پیروزی های مردم و ارتش عراق و نقش راهبردی ایران در عراق و منطقه، حقیقتی است که دشمنان و بدگویان ما به آن اذعان دارند. یقیناً آزادسازی تکریت، نویدبخش پیروزی های بزرگ و فرخنده دیگری است که وسعت و عمق تاثیر جبهه مقاومت را سرعت خواهد بخشید و این جبهه را به قدرت بلامنازع منطقه و جهان در آینده ای نزدیک تبدیل خواهد نمود.

آفرینش: دین و مذهب قربانی امیال افراط گرایان

«دین و مذهب قربانی امیال افراط گرایان»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛ بیان و توضیح مبانی و اصول ادیان آسمانی برعهده مبلغان وکارشناسان امور مذهبی است و اظهار نظر درمورد آنها شاید از حیطه توانایی ما خارج باشد. لیکن از نگاهی برون دینی و جامعه نگر، متاسفانه در سراسر جهان سعی براین شده تا "دین و مذهب" را عامل خشونت جلوه دهند و اتفاقات تلخ و منزجر کننده را به گردن آن بیاندازند. این عارضه برای تمام ادیان الهی در سراسر جهان وجود دارد و به سبب اهداف پشت پرده لابی های قدرت در رسانه، تمرکز و فشار بر دین اسلام و مسلمانان بیش ازهمه به چشم می خورد.

اما یک نکته ظریف در این میان وجود دارد که تامل درآن می تواند حساب دین و مذهب را از خشونت و خون ریزی جداسازد، و آن چیزی نیست جز استفاده از وجهه ومشروعیت عمومی دین، به عنوان ابزاری در دست افراط گرایان، برای رسیدن به امیال وخواسته های نامشروعشان!. امروز دین اسلام، یهود و مسیحیت، به عنوان رایج ترین ادیان دردنیا، به تناسب خواسته های افراط گرایان برای دسترسی به اهدافشان مورد استفاده ابزاری قرار می گیرد.

متاسفانه آلوده کردن دین به دست سیاسیون از جمله ضربات سنگینی است که بروجهه اغلب ادیان الهی وارد شده است. امروز مشاهده می کنیم که نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی، گرایشات افراط گرایانه خود را مزین به ابزار دین می کند و به دنبال مشروعیتی فرا زمینی برای اقدامات دولتش می باشد. وی پیش از سفر به واشنگتن و سخنرانی علیه پرونده هسته ای ایران خود را به "دیوار ندبه" یکی از مقدس ترین مکان های عبادتی یهودیان می رساند و باتوسل به این جایگاه دینی خود را ناجی و عملش را الهی جلوه می دهد! آیا در سوء نیت نتانیاهو و افراط گرایی های سیاسی وی شکی وجود دارد؟! لذا می بینیم که وی برای مقبولیت عمل خود دین را به ابزاری مشروعیت بخش تبدیل می کند.

همین رویه را در مسیحیت و اسلام نیز مشاهده می کنیم. امروز می بینیم که داعش و حامیان آن جنایات خود را در زیر پوشش دین قرار می دهند و دلیل عمل خود را برمحور وظیفه ای شرعی و الهی، عنوان می کنند. آیا واقعا هدف داعش و دغدغه آن دین است؟! آیا آنها به دنبال گسترش اسلام در بلاد مختلف هستند؟ اگر این چنین پس چرا به سراغ غیرمسلمانان نرفتند، چرا به کشورهای مسلمانان هجوم آوردند؟ این ها همه سوالاتی است که به راحتی اهداف و خواسته های منفور گروه ها و تفکراتی همچون داعش را برملا می سازد. اما جدای از تحولات خارجی، باید نگران اشاعه این طرز تفکر و استفاده ابزاری از دین در داخل جامعه خودمان باشیم. نظام سیاسی درایران برپایه یک انقلاب مذهبی- مردمی، شکل گرفته، لذا استفاده ابزاری و مخدوش کردن وجهه دین می تواند ضربات غیر قابل جبرانی به پایه های این حکومت و جامعه دینی بزند.

مردمی که انقلاب اسلامی را برای کشورشان برگزیدند، اگر اعتمادشان نسبت به دین کاسته شود، عواقب آن برعهده کسانی است که به اسم دین دست به تخلفات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی می زنند. امروز برخی افراد و گروه های سیاسی هر عارضه ای که درکشور حادث می شود، اگر در راستای خواسته های آنها نباشد، رنگ و لعابی مذهبی به آن می زنند و جوری فضا سازی می کنند که انگار هرلحظه امکان انحطاط دینی در جامعه وجود دارد. نکته قابل تامل اینجاست که این دسته از ریاکاران هیچگاه در مورد به خطر افتادن اصول دین دغدغه ندارند!.

درمورد بیت المال و نابود شدن سرمایه های ملی نگرانی ندارند، اما در مورد نوع رفتار و پوشش جوانی که دوران پرشور و هیجان زندگی را سپری می کند، نگرانی و اضطراب دارند! متاسفانه بهره گیری افراط گرایان از دین و مذهب صرفاً به مسائل عقیدتی محدود نمی شود، بلکه بازتاب و عملکرد نگرش، عمل و نوع گفتار آنها را می توان در عرصه های مختلف سیاست خارجی نیز مشاهده کرد.

آنجا که منافع خود را در خطر می یابند، تمام توان خود را در ظرف دین می ریزند و فریاد وا اسلاما سر می دهند، تا جامعه نیز تحت تاثیر قرار گیرد و مشروعیت عملشان را توجیه کنند. اما جدای از امیال غیراخلاقی افراط گرایان درداخل و خارج از کشور، باید به این نکته اشاره کرد که امروز مردم از بینش و آگاهی قابل توجهی برخوردار شده اند و نمی توان از این ابزار برای فریفتن جامعه بهره برد.

اما عارضه این رویکرد آنجا نمود پیدا می کند که مردم نسبت به دین بدبین می شوند. سست شدن پایه های ارزش های دینی در جامعه موجب بروز بسیاری از معضلات و چالش های اجتماعی خواهد شد که هرکدام تهدیدی بالقوه برای سلامت جامعه و نظام محسوب می شوند. اگر امروز غرب باصرف هزینه های سنگین به دنبال اسلام هراسی در سراسر جهان می باشد، باید مراقب بود که ما با دست خودمان این هدف آنها را در داخل محقق نکنیم و خواسته یا ناخواسته مجری نقشه بازی دشمن نشویم!.

ابتکار:دروغ های جهانسوز

«دروغ های جهانسوز»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم حمید قاسمی فیض آباد است که در آن می خوانید؛ای آتش تنور، صورت معنویت را بسوزان، تا در گستره ی مـدیریت علی (ع)، بیوه سربازی از بـی خبری علی (ع) گله مند نباشد.

ما در روز چند باربه خــود تذکر می دهیم، در آموزه های دینی بزرگان، نه تنها به خود تذکر می دادند و اهل ذکر بودند بلکه یکی از خصوصیات برجسته آنان این بود که به طور دائم از خدا طلب بخشش می کردند. استغفار امامان دین چه دلیلی داشت و آنها از چه چیزی درخواست غفران و آمرزش الهی می کردند؟ در جواب این سوال گفته اند آنها از ترک اولی در برابر خداوند استغفار می کردند. و یکی از عرفا نیز می گوید بزرگان دین از غرور نظر به آستان ملکوت چنین می کرده اند.

هرچه باشد یک چیز روشن است. فرزندان آدم اگر بخواهند به بزرگی و عظمت خدا دست یازند چاره ای ندارند جز اینکه دمادم به خود تذکر دهند که آدمیان آنگاه که قدر خویش را بدانند در می یابند بی نگاه دوست هرقدر فربه و گسترده شوند در لحظه ای به بی نظری دوست، هیچ خواهند شد. خدا و جهان معنویت آنقدر بزرگ است که آدمی فقط با قدر شناسی، در آستان دوست باقی می ماند. اما چرا بعضی چنین می کنند؟ چرا قدر ناشناسند! هم قدر خود را نمی دانند و هم نسبت به بزرگی جهان معنویت بی اعتنا هستند و در این بی اعتنایی با نگاهی از سر بی اندیشگی و تفکر به اعمالی دست مــی زنند کـه این اعمال آنها را از آستان دوست دور می کند.

با این اتفاق آدمی به سوی ناچیز شدن و عدم می رود. آدمهای نا چیز شده،آبرو می برند، آدم می کشند، مال یکدیگر را به یغما می برند،سخت وسنگ می شوند. بی آنکه کمی بیاسایند و تامل کنند که آنچه می ماند تنها لطافت محبت دوست است و جز لطافت در جهان چیزی نمی ماند. آنانکه لطیف شده اند چه در عالم خاک باشند و چه نباشند برای همیشه می مانند. و هرکس از لطافت دور شد و سنگین شد. جان معنایش از او جدا خواهد شد و آنگاه هم این دنیا و هم آن دنیایشان سیاه و جهنم خواهد شد. جلاد های عالم نمونه های خوبی از جهنم دنیایند،جهنم از همین جا، از درون ماشروع می شود. وقتی ما تنها هستیم و بی ارتباط با عالم معنویت، آنگاه جهنم خلق می شود و خلق جهنم دست ما است.دوست با خلق جهنم نگران می شود و نگرانی اوتنها با نابودی جهنم در اینجا و آخرت، رفع خواهد شد. حواسمان باشد ما اگر در تذکر به روی جان خویش ببندیم حتی اگر جلاد جان دیگران نباشیم،عاقبت قاتل معنویت و جان خویش خواهیم شد.

به نظر می آید در عالم معنویت،بازار سیاست بازار مکاره فروش معنویت و بی متاع شدن جان آدمیت است.

گویی کشتار قدیم و مدرن امروز به جلادی پسا مدرن رسیده است. روزگاری آدمیان با سنگ و چوب وشمشیر به هم زخم می زدند و یکدیگر را می کشتند و در گذر از گذشته سنگ و چوب و شمشیر تبدیل به سلاح های مدرن و کشتار جمعی شد. لیک در دنیای پسا مدرن شکل کشتار نیز تحول یافته است، در این زمانه هم می کشند و هم آبرو می برند البته ابتدا آبرو می برند تا جان فرد را با شکنجه روحی بستانند.

با تاسف، این فرایند به نوعی درحال جهانی شدن است. داعش می سازند تا آبروی مسلمانی ببرند. نژاد پرستی راه می اندازند تا آبروی یهودیان را حراج کنند، پکیدا ایجاد می کنند تا اروپای مسیحی متمدن را به چوب شقاوت سر ببرند.

کشتن و سر بریدن داعشیان چنان و حشتناک است که هر انسانی را از انسانیت خویش شرمسار می کند. لیک در جهان پسا مدرن امروز، سربریدن آبروی آدمها تا وصل به آبروی ما نشود چندان درک نمی شود. و چه بد جامعه ای است؛که با آبروی مردمان عزیز خداوند،بازی می کند.وچه بد گروه هایی هستند که سلاخانه سر آبرو رامی برند. در عالم سیاست،مذاکرات هسته ای ایران با 1+5 میدان کار زاری شده است که در این میدان نخست وزیر اسرائیل و حزبش درک نمی کنند که هم با آبروی درون گروهی خویش بازی می کنند و هم می خواهند آبروی حامیان خود در امریکا را به سر بازار بکشانند.این رویه ی حزب نتانیاهو یک شیوه ی کشتار پسا مدرن است آنها می خواهند با دروغ گویی و آبروریزی منطقه را در التهاب نگه داشته و گمان می کنند از این طریق به امنیت پوشالی برسند و این راه جز رفتن به بیراهه و سقوط کشنده چه بیخیال حیثیت کشی می کنند.چه بی خیال از آبروی خویش می خواهند آبروی دیگران را ببرند تا در این جنگ پسامدرن پیروز شوند اما نمی دانند هم خود را می کشند و هم دیگران را به مسلخ می سپارند.

نخست وزیر فعلی گروه افراطی اسرائیل، گمان می کند که می تواند در سمت و سوی آبروریزی و زدن اتهام دروغ گویی به سیاست خارجی ایران، راهی برای فرار از شکست خویش و بی آبرو گری خود پیدا کند. این در حالی است که درنیافته اند آنانکه زبان به دروغ آلوده می کنند،بی آنکه با خبر شوند، از همان ابتدا قصد جان خود را کرده وکوس رسوایی خود را می زنند، آنان صدای بعضی از حامیان جمهوری خواه و دمکراتشان را نیز در آورده اند. ظاهرا نژاد پرستان هنوز در نیافته اند، کشتار سبعانه در جهـــان پســامدرن، رواج آبروبری است. و این دشنه نامریی بس بی رحمانه می درد.

در این مسیر باید کاری کرد. اگر دیروز کوس رسوایی گناه کسی در محله ای به صدا در می آمد امروز، رسوایی قدرت جهانی شدن دارد. نخست وزیر اسرائیل بیهوده تلاش می کند چرا که او خیلی پیش تر ها با دروغ گویی و فریب آبروی خویش را برده و قاتل گروه خویش شده است. من برای کنگره ی آمریکا دعا می کنم تا در این کشتار پسامدرن گرفتار بی آبروگری چنین بی آبرویی نشود و فریب دروغ های جهان سوز را نخورد.

مردم سالاری:شهادت کوثر قرآن

«شهادت کوثر قرآن»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم سیدرضا اکرمی است که در آن می خوانید؛

1- رسول اکرم یادگاری داشت که از هر جهت دوست داشتنی بود، معصومه بود و مطهره، راضیه بود. و مرضیه، محدثه بود و زکیه، حانیه بود و حبیبه، وام ابیها، کینه یافت و برای پدر مادر بود، خداوند وی را «الکوثر» عنوان داد و از رسول خدا خواست نماز شکر به جا آورد و شتر قربانی کند «انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک و انحر، ان شانئک هوالابتر» و اعلام شد که دشمنان پیامبر اعظم نابود شدنی اند و نسل پیامبر از طریق زهرای اطهر علیهاسلام ماندگار خواهد بود. مشاهدات میدانی و تاریخی به وضوح اعلام می دارند که از «عاص بن وائل» با داشتن پسران بسیار شجره و نسلی نمانده و از یادگار رسول خدا بیش از صد میلیون مرد و زن به «سادات» شهرت دارند و نسل حضرت معرفی می گردند.

2- درباره روز شهادت حضرت زهرا علیهاسلام «75 روز و 95 روز» پس از وفات پیامبر را نقل نموده اند و این اختلاف در تاریخ، فرصتی است که درباره این کوثر تاریخ، سخن بیشتری گفته شود و عرض ارادت بیشتری به ساحت وی عرضه گردد. حضرت زهرا علیهاسلام سیمای قرآنی دارد که در آیات «تطهیر، مباهله، هل اتی، آیاتی از سوره الرحمن، فبئی» مشاهده می شود و طهارت مطلق و اطعام و نذر و واگذاری فدک به حضرت توسط رسول خدا، را در کارنامه وی اعلام می دارند و از جمله یک سوره قرآن دارد با ویژگی های متعدد، با عنوان «کوثر» که تاکنون «26» مصداق در تفاسیر نقل نموده اند.

3- حضرت «سیده نساءالعالمین» سرور زنان دو جهان است و بدین جهت شناخت حقیقت وی دشوار است و چون نمونه برتر و نخبه کامل هستی می باشد، شناساندن ولی برای ما غیرممکن «الفاطمه و ما ادراک ماالفاطمه» است، آیت الله جوادی آملی می فرمایند: تنها راه شناخت او اظهار عجز و ناتوانی معرفتی، می باشد و سروری «موهبت سماوی» است. وی تنها کسی است که توانست امتحان طاقت فرسای الهی را در ماموریت با موفقیت «یا ممتحنه، امتحنک الله الذی خلقک» و پیروزمندی پشت سر بگذارد. حضرتش میزان «خشم و خرسندی» خداوند می گردد، یعنی حالات روحی وی مورد توجه «ان الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها» خداوند قرار می گیرد و میزان می باشد.

4- حضرت زهرا تنها بانویی است که «حوراءانسیه» عنوان گرفته و وجودی زمینی و عبرت بشری است و بایستی وی را اسوه و الگو دانست و در همه حیات و زندگی به سیره علمی و عملی و اخلاقی و پنداری و شنیداری و گفتاری وی اقتدا نمود. در عین زمینی بودن که در مکه به دنیا آمد و در مدینه بدرود حیات می گوید، آسمانی و بهشتی است که پیامبر اعظم «یک اربعین» عبادت روزانه و شبانه می نماید و با افطار بهشتی، افطار می کند تا حضرت فاطمه تکوین یابد. پیامبر می فرمود: فاطمه بوی بهشت می دهد و او را بو می کشم.

5- دو واژه «قرآن و عترت» را می شناسیم و می دانیم که معارف قرآن مراتبی دارد و ظاهر و باطن «قرآن حقایقی دارد، عبارات و اشارات، محکمات و لطائف. عترت نیز مراتبی دارد و درجاتی، «آنگونه که یقین مراحل، علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین دارد، علم نیز مراتب متعدد دارد. عترت رسول خدا از جمله حضرت زهرا، بر پیامبران گذشته در عرفان و علم و عبادت برتری دارند، که آنان به تعبیر قرآن «علم من الکتاب» داشتند و این حضرت «علم الکتاب» را و صد البته حضرت علی علیه السلام برائمه دیگر تقدم علمی و تفضیل علمی داشت که حضرت «اب الائمه» بود و «افضل الاوصیاء» و بنابراین رتبه حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام بسیار والا بود. رسول اکرم او را می بوسید و می بویید و به احترام وی «تمام قد» می ایستاد و در هر سفری، در پایان با وی وداع می کرد و پس از ورود ابتدا به دیدن می رفت.

6- از دریچه های محکم و مستحکم عترت «توسل» به آنان می باشد که در آیه 35 سوره مائده می خوانیم «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیله، لعلکم تفلحون» که در این آیه شریفه، تقوای الهی و توسل و مجاهدت همه جانبه، عوامل فلاح و پیروزی معرفی شده اند. جهان محیط زیست ما کانون وسائل و توسلات است، برخی از کارهای خداوند توسط فرشتگان و پیامبران و امامان حق و عدل، انجام می گیرد و قاعده ای اعلام شده «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها» که امور عالم با اسباب و ابزار انجام گیرد. زهرای اطهر علیهاسلام از توسلات است و می تواند وسیله ای برای اجابت دعا و شفاعت باشد و چه بسا افراد فراوانی از طریق توسل به حضرت، بهبودی یافتند و از طریق حضرت نجات یافتند و نماز استغاثه به حضرت «در مفاتیح الجنان» آورده شده و امری مجرب است البته با خود همانند حقایق دیگر عالم، شرایط و آداب و آئین نامه دارد.

آرمان:انرژی و بحران اوکراین

«انرژی و بحران اوکراین»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم الهه کولایی است که در آن می خوانید؛
نقش انرژی در اقتصاد جهانی به گونه ای آشکار افزایش یافته است. این موضوع رابطه ای مستقیم و هماهنگ با مسائلی مانند رشد اقتصادی، رکود و موازنه تجاری کشورها پیدا کرده است. از دهه 1980 تاکنون، کشورهای صنعتی غرب با محدودیت هایی در ارتباط با منابع انرژی مواجه شده اند. شواهد نشان می دهد که ذخایر طبیعی انرژی، بهترین پشتوانه اقتصاد جهانی محسوب می شود و قدرت های بزرگ صنعتی ناچارند کنترل موثری در رابطه با این کالای راهبردی جهانی داشته باشند. در واقع انرژی از گزینه های بسیار تاثیرگذار در تولید ثروت و قدرت در جهان کنونی به شمار می آید. اقتصاد جهانی با تمامی پیچیدگی های خود اعم از جهانی شدن، وابستگی متقابل، تاکید بر رقابت، استفاده از مزیت های نسبی، همچنان وابسته به انرژی نفت و گاز و تامین امنیت آن است.

از سوی دیگر، خود انرژی یکی از گزینه های قدرت محسوب می شود. بر این اساس کالایی راهبردی محسوب می شود که تامین امنیت آن، نقش کانونی در امنیت بین المللی دارد. باتوجه به دگرگونی های اقتصاد جهانی، رقابت کشورهای تازه صنعتی شده آسیا با سایر قدرت های اقتصاد جهانی و نیاز روزافزون این کشورها به انرژی (نفت و گاز) و تامین امنیت آن، به نظر نمی رسد در دو دهه آینده از نقش نفت و گاز (انرژی) در اقتصاد جهانی کاسته شود. در چنین روندی کشورهای برخوردار از ذخایر اصلی انرژی، اهمیتی راهبردی در سیاست بین الملل می یابند و با تدبیر و بهره گیری از فرصتها می توانند جایگاه و موقعیت خود راارتقا بخشند.

گزارشهای آژانس بین المللی انرژی و تحقیق های جامعی که به وسیله شورای ملی نفت ارائه شده است هم نشان می دهند سوخت های فسیلی بیش از 80درصد از منابع انرژی جهان را فراهم می کنند. بر اساس این بررسی ها تقاضای رو به رشد جهان برای انرژی با چالش های پیچیده ای هم برای مصرف کنندگان و هم تولید کنندگان روبه روست. با این نگاه بحران اوکراین را می توان بحران بر سر انرژی دانست. اوکراین خط حایل بین اتحادیه اروپا و روسیه است، اگر این کشور به اتحادیه اروپا بپیوندد، این اتحادیه توانسته حوزه نفوذ خود را تا مرزهای غربی روسیه ببرد.

از طرف دیگر، حدود 60 تا 70 درصد خطوط گازی که تأمین انرژی اتحادیه اروپا را به عهده دارد، از اوکراین می گذرد. به علاوه، اوکراین می تواند بازار خوبی برای این اتحادیه باشد. زمینه های سیاسی هم وجود دارد. عضویت این کشور در اتحادیه اروپا در درازمدت می تواند موضع و جایگاه این اتحادیه در سطح بین المللی را تقویت کند و نفوذ روسیه در اوکراین را کاهش دهد. با این حال، به سود اوکراین است که هم با اتحادیه اروپا و هم با روسیه روابط مثبت داشته باشد. بنابراین باید راهی پیدا کند تا هر دو طرف را راضی نگه دارد.

از طرف دیگر، روسیه نیز آن گونه که با ناتو مخالف است، با اتحادیه اروپا مخالف نیست. حتی هدف روسیه از تشکیل اتحادیه اوراسیا نیز در بلندمدت پیوستن به اتحادیه اروپاست و دلیل اصرار اتحادیه اروپا بر امضای قرارداد تجارت آزاد با اوکراین، زمینه سازی برای پیوستن کی یف به این اتحادیه است. دلیل اصلی بروز اعتراضات در اوکراین هم پس از عدم امضای توافقنامه توسط یانوکوویچ، وجود پیش زمینه های مردمی در غرب این کشور برای همکاری با کشورهای اروپایی به جای روسیه است.

دنیای اقتصاد:الگوی جدید تولید؟

«الگوی جدید تولید؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر فرخ قبادی است که در آن می خوانید؛در خبرها آمده بود که نقدینگی به مرز 700 هزار میلیارد تومان نزدیک می شود. در همین رابطه مدیر عامل یکی از بانک های خصوصی از ابتلای اقتصاد کشور به «دیابت نقدینگی» سخن گفته است و معاون پارلمانی رئیس جمهور نیز ضمن ابراز نگرانی از حجم عظیم نقدینگی سرگردان که «یک روز در دلالی ارز و روزی دیگر در بازار سکه وارد می شود» گفته است که «باید به حال این نقدینگی فکری کرد.» واقعیت هم این است که به رغم کاهش شدید نرخ رشد نقدینگی در نیمه اول سال 93، میزان نقدینگی در سال های اخیر افزایش چشمگیری داشته است.

به طور مشخص از پایان آذرماه سال 1389، تا آذرماه سال جاری، نقدینگی بیش از 5/ 2 برابر شده است (جدول صفحه13 را ملاحظه فرمایید). این جهش در نقدینگی طی 4 سال، آن هم در دوره ای که تولید ناخالص داخلی واقعی کشور کاهش یافته، با هر مقیاسی که نگریسته شود، نگران کننده است.

آنچه که در این میان موجب شگفتی است، شکایت تولید کنندگان از کمبود نقدینگی و به طور مشخص از خسارت شدیدی است که محدودیت سرمایه در گردش بر عملکرد آنها وارد می آورد. در حقیقت در تمام نظرسنجی هایی که طی چند سال گذشته توسط اتاق بازرگانی ایران و مرکز پژوهش های مجلس صورت گرفته، مدیران بنگاه های تولیدی کمبود نقدینگی و سرمایه در گردش را بزرگ ترین معضل در میان مشکلات عدیده خود ارزیابی کرده اند.

اما این معمای کمبود نقدینگی و سرمایه در گردش بنگاه ها، در شرایطی که اغلب صاحب نظران اقتصادی نقدینگی کنونی را نه تنها بیش از اندازه که تهدیدی برای اقتصاد کشور ارزیابی می کنند، چه توضیحی می تواند داشته باشد؟ آیا می توان گلایه بنگاه های تولیدی را اغراق آمیز و ناشی از زیاده خواهی آنها تلقی کرد و اساسا اصل مساله را بی پایه و اساس دانست؟ متاسفانه شکایت تولید کنندگان بی اساس نیست و به رغم دریای بیکرانه نقدینگی، اقتصاد کشور ما هم اکنون تاوان سنگینی از بابت محدودیت سرمایه در گردش بنگاه های تولیدی پرداخت می کند. در توضیح معمایی که به آن اشاره شد، لازم است به نقش محوری سرمایه درگردش در عملکرد واحدهای تولیدی توجه کرد. یک بنگاه تولیدی برای خرید مواد اولیه و کالاهای واسطه مورد نیاز خود، برای پرداخت حقوق و مزایای کارکنان و برای تامین مالی هزینه های فروش، بهره بانکی و دیگر مخارج مرتبط با عملکرد عادی خود، به مبلغ کم و بیش معینی «سرمایه در گردش» نیاز دارد. به بیان دیگر، گذران امور یک بنگاه در یک بازه زمانی – از هنگام خرید ملزومات تا دریافت وجوه حاصل از فروش محصولات تولید شده – نیازمند نقدینگی است که باید همواره در دسترس باشد. این بازه زمانی و مبلغ مورد نیاز، برای بنگاه های فعال در رشته های مختلف البته متفاوت است؛ اما برای هر بنگاه، هم بازه زمانی و هم سرمایه مورد نیاز، برای فعالیت با ظرفیت کامل، کم و بیش معین و معلوم است. حال فرض کنید قیمت همه ملزومات یک بنگاه، به طور متوسط، در یک سال 20 درصد افزایش یابد.

مدیران بنگاه ممکن است بتوانند با صرفه جویی در هزینه ها و بالا بردن بهره وری و بدون کاستن از حجم یا کیفیت محصولات خود، اندکی از سرمایه در گردش مورد نیاز بکاهند؛ اما بالا بردن بهره وری بی هزینه نیست و به هرحال، در شرایط کنونی و برای اکثریت بزرگ بنگاه های کوچک و متوسط کشور ما، فرض کاستن از سرمایه در گردش مورد نیاز بدون کاهش کمیت یا کیفیت تولید، فرضی واقع بینانه نخواهد بود. در آن صورت باید این واقعیت را پذیرفت که افزایش هزینه های تولید به میزان 20 درصد، سرمایه در گردش مورد نیاز بنگاه ها را کم و بیش به همان اندازه افزایش خواهد داد. حال باید دید که در دوره 4 ساله مورد بحث ما که نقدینگی 5/ 2 برابر شده، هزینه های تولید چقدر افزایش یافته اند؟ بر اساس آمار بانک مرکزی ایران، از آذرماه 1389 (زمان آغاز هدفمند سازی یارانه ها) تا آذرماه سال جاری (1393)، «شاخص بهای تولید کننده – صنعت» (که نشان دهنده هزینه های تولید در همه بخش ها غیر از کشاورزی و خدمات است) بیش از 3 برابر شده است. با توجه به مطالبی که پیشتر گفته شد، این افزایش به آن معنا است که سرمایه در گردش مورد نیاز بنگاه های صنعتی نیز کم و بیش به 3 برابر افزایش یافته است.

به بیان دیگر، هر گاه سرمایه درگردشی که امروز در اختیار واحدهای صنعتی است، به طور متوسط 3 برابر رقمی می بود که در آذرماه سال 89 در اختیار آنها قرار داشت، تازه این واحدها خود را در وضعیتی مشابه آن زمان می یافتند که البته در آن زمان نیز بنگاه های صنعتی به لحاظ نقدینگی و سرمایه درگردش به شدت در مضیقه بودند.

در هر حال می دانیم که چنین افزایشی در کار نبوده است. دست کم تا آنجا که به اکثریت بزرگ بنگاه های بخش خصوصی (به ویژه بنگاه های متوسط و کوچک) مربوط می شود، تسهیلات بانکی برای سرمایه در گردش آنها طی دوره مورد بحث به هیچ وجه چنین افزایشی نداشته است. علت آن هم روشن است. بانک ها با کمبود منابع مواجهند و رغبتی هم ندارند که این منابع محدود را در اختیار بنگاه های تولیدی قرار دهند. آنها به خوبی می دانند که واحدهای تولیدی با چالش های عدیده ای دست به گریبانند و اگر زیانده نباشند، سودآوری بسیار نازلی دارند. تجربه نیز به آنها آموخته است که خطر نکول یا تعویق بازپرداخت تسهیلات تولیدی به مراتب بیش از تسهیلاتی است که برای فعالیت های غیرتولیدی و دادوستدهای مقطعی پرداخت می شود.

پیامد این وضعیت برای بنگاه های صنعتی چه بوده است؟ پاسخ این سوال از پیش معلوم است. برخی از آنها کارخانه خود را تعطیل کرده و از فعالیت دست برداشته اند. سفری کوتاه به هر یک از شهرک های صنعتی، دامنه این رخداد تاسف بار را به روشنی نمایان می سازد. اغلب آنهایی که باقی مانده اند نیز دقیقا همان کاری را کرده اند که ناگزیر از انجام آن بوده اند. از مواد اولیه و کالاهای واسطه مورد نیازخود کاسته اند، تعدیل نیرو کرده اند و با ظرفیتی کمتر به کار خود ادامه می دهند.

تولید با 30 یا 40 درصد ظرفیت تولید، مشکل کمبود سرمایه در گردش را برطرف می سازد یا به شدت کاهش می دهد. با نگاهی به اخبار اقتصادی روزنامه ها و مشاهده فراگیری این شیوه مقابله با کمبود سرمایه در گردش، به نظر می رسد که مدیران بنگاه های صنعتی ما به الگوی جدیدی از تولید روی آورده اند که لا اقل در کوتاه مدت ادامه فعالیت آنها را میسر می سازد، ضمن آنکه از تنش های روزمره و فشارهای عصبی آنها نیز می کاهد. البته تولید با ظرفیت پایین به معنای بهره وری نازل و هزینه تمام شده بالا است که این خود با کاهش رقابت پذیری، بر مشکلات آنها می افزاید. در همین حال زیان ها نیز روی هم انباشته می شوند، بدهی به بانک ها و دارایی و تامین اجتماعی سنگین تر می شود و رهایی بنگاه ها از مخمصه ای که در آن گرفتار شده اند، روز به روز دشوارتر می شود؛ اما همه این ها دغدغه هایی است که ظاهرا و ناگزیر، فعلا به فراموشی سپرده شده اند. آنچه فراموش شدنی نیست و تاوانش هر روز پرداخت می شود، خسارتی است که از بابت عاطل و باطل ماندن 60 یا 70 درصد ظرفیت تولید صنعتی به اقتصاد کشور تحمیل می شود.

ارسال به دوستان
وبگردی