۳۱ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۷۳۷
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۰ - ۱۶-۰۷-۱۳۸۵
کد ۴۷۳۷
انتشار: ۱۲:۰۰ - ۱۶-۰۷-۱۳۸۵

آیا "محمود عباس" ایرانی است؟

نويسنده چپ‌گراي فلسطيني «عبدالقادر ياسين» در روزنامه «الاسبوع العربي»، چاپ قاهره در تاريخ 13/1/2000 مي‌ نويسد: محمود عباس، فردي بهايي است. نام اصلي او محمود عباس ميرزاست و از يک خانواده ‌ايراني‌الاصل است و زماني که بهايي‌ها تحت فشار دولت ايران بودند، اين کشور را ترک کرد.

هنگامي که در سال 1993، معاهده صلح بين سازمان آزاديبخش فلسطين و اسرائيل به امضا رسيد، نام محمود عباس، بيش از هر زمان ديگري در خاورميانه بر سر زبان‌ها افتاد. از اين دوران به بعد، او به «معمار صلح» بين ساف و اسرائيل و «مرد شماره دو» فلسطين شهرت يافت. به گزارش بازتاب ، محمود عباس که نام کامل او «محمود عباس ميرزا»ست، اکنون در رأس دولت خودگردان قرار دارد و از بذري که در سال 1993 کاشته است، حفاظت مي‌کند. اصولا اگر بخواهيم سياست‌هاي او يا حتي شخص وي را بشناسيم، چاره‌اي نداريم تا به گذشته برگرديم و نام و جايگاه «محمود عباس ميرزا» را در تاريخ جستجو کنيم و بي‌ترديد درخواهيم يافت که وي از چهره‌هاي بسيار مهم و جنجالي تاريخ معاصر خاورميانه است.

نام كامل وي، «محمود رضا عباس ميرزا» است. او در سال 1935 و در شهر «صفد» فلسطين، در دوراني که فلسطين تحت قيموميت انگليس بود، در خانواده‌اي کشاورز به دنيا آمد. نويسنده چپ‌گراي فلسطيني «عبدالقادر ياسين» در روزنامه «الاسبوع العربي»، چاپ قاهره در تاريخ 13/1/2000 مي‌ نويسد:

محمود عباس، فردي بهايي است. نام اصلي او محمود عباس ميرزاست و از يک خانواده ‌ايراني‌الاصل است و زماني که بهايي‌ها تحت فشار دولت ايران بودند، اين کشور را ترک کرد.

سرلشکر ستاد مصر «صلاح‌الدين سليم» که اکنون در دوران بازنشستگي با نام مشاور و کارشناس با دو مؤسسه «مرکز ملي مطالعات خاورميانه» و «مرکز مطالعات عربي» در قاهره همکاري دارد، گفتار صلاح‌الدين سليم را تأييد مي‌کند.

تاکنون بسياري از شخصيت‌هاي فلسطيني با اين عقيده همراهي کرده‌اند، اما هيچ‌کس تاکنون نتوانسته است مدرکي تاريخي و علمي که اهل علم را متقاعد کند، ارائه دهد، اما عوامل اين شک و شبهه از کجا برخاسته است؟ يکي از اين عوامل، نام ابومازن و محل تولدش است که باعث تشکيک در هويت ملي‌ او شده است. مجمل اين عوامل به شرح زير است:

1ـ نام کامل او محمو‌درضا عباس ميرزاست؛ ترکيب دو نام «رضا» و «عباس» در خانواده‌هاي فلسطيني اصلا رايج نيست و عمدتا در خانواده‌هايي به کارمي‌رود که داراي ريشه فارسي هستند.

2ـ نام فاميلي ميرزا نيز در بين عرب‌ها و به ويژه فلسطيني‌ها اصلا رايج نيست، بلکه نامي تقريبا صددرصد ايراني به شمار مي‌رود.

3ـ نام ميرزا به رغم آن که معاني خاصي در بين ايراني‌ها دارد، اما در بين بهايي‌هاي ايراني نيز مرسوم بوده که از نام «بهاء»، عباس ميرزا گرفته مي‌شده است. از همين رو، آنهايي که محمود‌عباس را بهايي مي‌دانند، بر اين باورند که نام او (ميرزا ) از مؤسس فرقه بهاييت و نام عباس از «عباس افندي» (متوفاي 1921) در فلسطين گرفته شده که يکي از عناصر کارساز بهاييان در فلسطين شمرده مي‌شد.

4ـ بهايياني که از ايران رفته و در فلسطين مستقر شده‌اند، عمدتا در شهرهاي حيفا (که در نزد بهاييان مقدس است) و صفد استقرار يافته‌اند و محمود عباس (ابومازن) خود متولد صفد است.

دو تن از چهره‌هاي اسلامي فلسطين که نخواستند نامشان فاش شود، اظهار مي‌دارند که دليلي بر بهايي بودن ابومازن نيست، حال آن که در بين فلسطيني‌ها اين امر مشهور است، علاوه بر آن که جنبش اسلامي فلسطين بنا بر دين و مذهب با محمود عباس برخورد نمي‌کند، بلکه بر پايه انديشه‌ها و برنامه‌هاي محمود عباس با او برخورد مي‌ نمايد. در ضمن اين که محمود عباس تاکنون در اين‌باره موضعگيري هم کرده و اعلام داشته است که او مسلمان سني است و بهايي نيست.

يکي از چهره‌هاي سياسي فلسطيني که هم سن و سال ابومازن است و از کوچکي او را مي‌‌شناسد، تأکيد مي‌کند که پدر محمود عباس را مي‌‌شناسد که يک کشاورز مسلمان بوده است.

در همين حال، دو ديدگاه ديگر هم وجود دارد؛ يکي مي‌گويد که ‌اين خانواده بهايي بودند و تلاش کردند که عقيده خود را مخفي نگاه دارند و تاکنون نيز همين مسير را گذرانده‌اند و ديدگاه ديگري مي‌گويد که آنها با هويت بهايي ايراني به صفد آمدند، اما سرانجام به اسلام روي آوردند و از همين روست که محمود عباس خود را يک مسلمان سني مي‌داند.

ابومازن از معدود مؤسسان الفتح (جنبش آزاديبخش فلسطين)است که از ترور اسرائيلي‌ها و تقدير مرگ، جان سالم به در برده و زنده باقي مانده است. آنچه مسلم است، اين که وي هيچ وقت تا کنون در ليست نقشه ترورهاي «موساد» قرار نداشته، حال آن که بسياري از مؤسسان فتح يا ترور يا در معرض‌ آن قرار داشته‌اند. برخي بر اين عقيده‌اند که‌ انديشه‌هاي محمود عباس او را از ليست ترور خارج کرده است، به خصوص آن که او از قديم يک «واقع‌گرا» تلقي مي‌شد که محصول آن اعتراف به امر واقعي به نام اسرائيل بود.

محمود عباس، رشته حقوق را در مصر خواند و دکترايش را در شوروي سابق گرفت. در تاريخ معاصر فلسطين به جز معاهده «اوسلو» چيز درخشاني در کارنامه‌اش نمي‌بينيم، اما با اين همه، هميشه تلاش داشته مکان خود را به شدت در جايگاهي تأثيرگذار قرار دهد. شايد به دليل ايفاي نقش مرتبط با صهيونيست‌ها از سال 1976 بوده که ياسر عرفات، ناچار شد او را در مقام مهمي در سازمان آزاديبخش فلسطين نگه دارد، چرا که ياسر عرفات آدمي نبود که به ‌اين راحتي براي خودش يک جانشين بالفعل درست کند.

محمود عباس به ارتباطات سري‌اش با چپ‌ها و صلح‌گرايان اسرائيلي از سال 1976 در کتابش با نام «راه به سوي اسلو» اعتراف مي‌کند و مي‌گويد: پس از اجلاس مجلس ملي فلسطين در سال 1976 که ساف به ‌ايجاد ارتباطات با اسرائيلي‌ها تصميم‌گيري كرد، من خطوط تماس با چپ‌هاي اسرائيلي و نيروهاي موسوم به صلح اسرائيلي را به وجود آوردم.

«لائيک‌گرايي» وي و نيز واقع‌گرايي‌اش از او يک چهره محبوب نزد سياستمداران اسرائيلي ساخته است، به گونه‌اي که وقتي در سال 2003 در عصر ياسر عرفات به منصب «نخست‌وزيري» انتخاب شد، «يوسي بيلين»، وزير دادگستري اسرائيل درباره او در تاريخ 12/3/2003 در روزنامه «يديعوت احارنوت» مي‌نويسد: تعيين او در پست نخست‌وزيري يک فرصت ايجاد مي‌کند، چه بسا آخرين فرصت براي رسيدن به يک توافق تاريخي با يک مجموعه ملي لائيک در رهبري فلسطيني‌ها. از دست دادن اين فرصت ما را در برابر جنبش اسلام‌گراياني قرار مي‌دهد که شرايط سختي را براي ما پديد خواهند آورد.

ابومازن تاکنون مواضع سياسي عجيبي در قبال اسلام‌گرايان فلسطيني و حتي انتفاضه فلسطيني‌ها اتخاذ نموده و آن را در بهترين شرايط، اقدامي بيهوده معرفي کرده بود، اما بدون شک يکي از بدترين مواضع وي در معاهده سال 1995مشهور به پيمان «بيلين ـ ابومازن» تجلي يافته است. برخي از مهم‌ترين‌ بندهاي اين پيمان عبارت است از:

ـ منطقه ابوديس در نزديکي قدس، به عنوان پايتخت دولت فلسطين به جاي شهر قدس خواهد بود.
ـ اقدامات لازم براي جلوگيري از فعاليت اسلام‌گرايان اتخاذ خواهد شد.
ـ شهرک‌هاي يهودي‌نشين بنا بر وضعيت فعلي آنها باقي خواهد ماند.

ـ طرح بازگشت آوارگان فلسطيني منتفي خواهد شد.
ـ انديشه محو اسرائيلي از کتب آموزش دروس فلسطيني‌ها، پاک خواهد شد.

عبدالباري عطوان، رئيس تحريريه روزنامه «القدس العربي» ارتباط محمود عباس و انتفاضه را از روزهاي آغازين بسيار بد توصيف مي‌کند و در تاريخ 27/11/2002 در اين‌باره مي‌نويسد: آقاي ابومازن از روز اول ضد انتفاضه بود، چه برسد به بخش نظامي انتفاضه.

تاکنون ابومازن با افتخار و عظمت از انتفاضه فلسطين ياد نکرده است؛ نه در انتفاضه اول و نه دوم. در همين راستا او نه تنها زبان به مدح عمليات مقاومت در فلسطين نگشوده که بارها آن را نکوهش شديد كرده است. از همين روست که در مصاحبه با روزنامه الشرق‌الاوسط در 31/10/2000 مي‌گويد: انتخاب جنگ در نزد فلسطيني‌ها، غير وارد است، تنها انتخاب موجود، گفت‌وگو براي صلح است. او در اين مصاحبه به آنها که مقاومت را برگزيدند، مي‌‌تازد و آنان را عدم‌گراياني توصيف مي‌کند که نه به حل صلح‌جويانه معتقدند و نه به مشروعيت بين‌المللي. در ديدگاه ابومازن، آنان هيچ جايگاهي نزد مردم فلسطين ندارند.

با همين ديدگاه‌ها، وقتي که ابومازن به نخست‌وزيري فلسطين رسيد، روزنامه احارنوت اسرائيلي به نقل از خبرگزاري رويترز نوشت: وظيفه اصلي دولت ابومازن، مخالفت با جنبش‌هاي جهادي فلسطيني، همچون حماس و جهاد اسلامي است تا از اقدامات آنها عليه امنيت اسرائيل جلوگيري کنند.

از سال 2000 تاکنون، ابومازن در مظان اين اتهام بوده است که وي بالاخره آتش جنگ داخلي را در بين فلسطيني‌ها شعله ور مي‌کند، چرا که عمده سياست‌هاي وي، متوجه ريشه‌کني اين جنبش‌ها از صفحه معادلات سياسي فلسطين بوده و به همين دليل است که امروز و در حالي که سرزمين‌هاي اشغالي شاهد درگيري‌هاي داخلي فلسطيني بوده ، حماس و جهاد اسلامي فلسطين، ابومازن و سياست‌هاي او را مسبب خون شهروند فلسطيني در سرزمين هاي داخلي مي‌دانند.

از روزي که پيمان «اسلو يک» در تاريخ 13/9/1993 بين اسرائيل و سازمان آزاديبخش فلسطين به امضا رسيد، بيشتر کارشناسان فلسطين، انتظار برخورد بين نيروهاي لائيک و ليبرال در ساف و جنبش اسلامي در سرزمين‌هاي اشغالي فلسطين را داشتند، اما از دوران ورود مرحوم ياسر عرفات به فلسطين اشغالي، هر بار با سياست‌هاي وي و نقش انکارناپذيري که در ايجاد اتحاد بين صفوف فلسطيني‌ها داشت، اين امر به تعويق مي‌‌افتد.

با جانشيني ابومازن و به قدرت رسيدن وي، عملا فردي در بين نيروهاي رهبري ساف و الفتح به قدرت مي‌رسيد که از پتانسيل بسيار بالايي براي برخورد با فلسطيني برخوردار بود.

حمايت‌هاي بي‌دريغ آمريکايي‌ها و اسرائيلي‌ها از وي براي قلع و قمع اسلام‌گرايان، عملا او را به ‌انديشه‌هايي خطا كشانده و از همين منظر بود که با به قدرت رسيدن حماس در يک انتخابات آزاد پارلماني، ابومازن بسياري از معادلاتش را نقش بر آب ديده و عملا پايه‌هاي صلحش با اسرائيل در اسلو يک و دو را با شکست همراه مي‌ديد.

در مبادي و اصول پيمان اوسلو آمده است: «زمان پايان دهه‌هاي برخورد و کشمکش بين دو طرف اسرائيلي و فلسطيني فرا رسيده است و اکنون دو طرف به حقوق قانوني و سياسي متبادل يکديگر اعتراف مي‌کنند و براي همزيستي مسالمت‌آميز و با عزت و امنيت متقابل تلاش خواهند نمود و در زمينه تحقق تسويه حساب صلح آميز، عادلانه و دايمي و فراگير و مصالحه‌اي تاريخي تلاش خواهند كرد.
از روزي که‌ اين پيمان به امضا رسيد تاکنون، جز چند مقوله غير استراتژيک و غير راهبردي، اسرائيل همه بندهاي آن را نفي کرده است و بديهي‌ترين حقوق فلسطيني‌ها را زير پاگذاشته و به جاي اعتراف به حقوق مشروع فلسطيني‌ها، بنا بر همين پيمان اوسلو، تاکنون ده‌ها هزار نفر فلسطيني را شهيد و يا مجروح و خانه‌نشين کرده است.

پيمان «اسلو 2» که در قاهره در تاريخ 4/5/1994 به امضا رسيد، نيز گرهي از كار فلسطيني‌ها باز نکرد، اين در حالي بود که در اين پيمان، بندهايي وجود دارد که به خروج اسرائيل از برخي مناطق اشغالي، شکل‌گيري نظام امنيتي ـ اقتصادي و سياسي دولت خودگردان فلسطين تصريح دارد.

با اين همه و به بهانه‌هاي مختلف، رژيم اسرائيل از انجام تعهدات خويش سرباز زد و آن را زير پاي خود له كرد. اکنون بيش از يک سال است که با به قدرت رسيدن دولت حماس در فلسطين، ابومازن به عنوان رئيس نظام فلسطيني، همگام با فشارهاي بين‌المللي و قطع کمک‌هاي مالي بين‌المللي، از دولت حماس مي‌خواهد به پيمان و يا همان معاهده اوسلو يک و دو، اعتراف کند و دولت اسرائيل را به رسميت بشناسد؛ امري که تا کنون دولت حماس از آن اجتناب کرده و به جاي آن خواستار تشکيل دولت وحدت ملي شده است، اما جريان پر قدرت «کادرهاي قديمي الفتح» که از نيروهاي نزديك ابومازن به شمار مي‌روند، با راه‌اندازي کارنوال‌هاي درگيري‌هاي نظامي در نوار غزه و بخش‌هاي از کرانه غربي، تلاش کردند تا حماس را منادي جنگ داخلي در سرزمين‌هاي اشغالي معرفي کنند و همگام با فشارهاي بين‌المللي خارجي، راه سقوط دولت حماس را در داخل هموار کنند.

اين در حالي است که نيروهاي مرکزي جنبش ملي فلسطين «الفتح» سال‌هاست که از نگرش جديد در بازسازي و نوسازي تشکيلات ساف و الفتح در داخل طفره مي‌‌روند و از اين اقدام سرباز مي‌‌زنند. اين اقدام اگر در فضايي دمکراتيک و عادلانه برگزار شود، بعيد نيست که بسياري از کادرهاي کنوني ساف و الفتح جاي خود را به نسل جديد بدهند و خود از صحنه سياسي به کناري روند، اما اين اقدام بعيد است تا ماه‌ها و حتي سال‌هايي نزديک به وقوع بپيوندد و بدون شک يکي از بازيگردانان اصلي اين ماجرا محمود عباس است.

ارسال به دوستان
وبگردی