كيهان
اگر ايران اسلامي در موقعيتي چنين حساس و در واقع در آستانه رسيدن به يك «پيچ استراتژيك» قرار نداشت و اگر دشمني كه مثل روز روشن است حتي به قدر ذره اي ميان اين و آن اصولگرا تفاوت قائل نيست و اساسا مرزهاي فعلي ترسيم شده ميان اصولگرايان را به رسميت نمي شناسد، در كمين نبود، شايد محلي از اعراب داشت كه مجالي هم براي دروني شدن رقابت در جبهه اصولگرا فراهم شود و مردم در همان حال كه اصول همه رقيبان را مشترك مي بينند امكاني براي «انتخاب ميان سليقه ها» بيابند. اما، حالا زمان اين حرف ها نيست. نقشه اي در كار است كه حتي يك لحظه غفلت نسبت به آن روا نيست و اگر مجال عملي شدن بيابد در انتخاب قربانيان خود و از ميان همه آنها كه مسافران كشتي اصولگرايي محسوب مي شوند، هيچ ضابطه اي را مراعات نخواهد كرد.
آنچه تا اينجا گفته شد فاز اول پروژه نوين غرب عليه نظام جمهوري اسلامي را تقريباً به دقت توصيف مي كند، اما مراجعه به نوشته هاي افراد دخيل در اين امر نشان مي دهد از ديد آنها آنچه تا آستانه انتخابات سال آينده بايد انجام شود در واقع يك پروژه «دو فازي» است كه «شبكه سازي» فقط بخش اول آن است. فاز دوم، برنامه اي است كه مي توان آن را «اعتبار زدايي» يا «تقليل توان مديريت بحران نظام» ناميد.
تجربه وسيع اين نكته در دوران اصلاحات كه تا زماني كه نظام توانايي خود در مديريت بحران را حفظ كند و ارتقا ببخشد هر چه هم كه شبكه سازي با قوت انجام شود، باز نمي توان يك عدم تعادل جدي در ساخت قدرت ايجاد نمود، باعث شده همزمان با شبكه سازي اجتماعي تلاش هاي مهمي نيز براي تحليل بردن ظرفيت هاي نظام در درگيري هاي داخلي و بي اعتبار ساختن آن نهادهايي انجام شود كه تاكنون نفوذ كلمه و قوت تدبير آنها باعث مهار پيچيده ترين بحران هاي سازماندهي شده عليه نظام اسلامي بوده است. درست در همين نقطه است كه دشمن روي غفلت ها، خودخواهي ها و حتي دلخوري ها و ضعف هاي شخصيتي تك تك اصولگرايان حساب كرده است.
«توافقنامهاي كه امضا ميشد» عنوان سرمقاله روزنامه كارگزاران به قلم جلال خوشچهره است كه در آن مي خوانيد؛ امضاي پيشنويس توافقنامه امنيتي عراقـ آمريكا امري محال و دور از انتظار نبود؛ حتي اگر در آينده شاهد نقض مفاد توافقنامه از سوي آمريكا باشيم نيز نبايد از آن متعجب شويم. در واقع تمام مخالفتها و اختلافنظرها ميان عراقيها نتوانست مانع از تصويب اين توافقنامه حتي با تأخير شود اگر چه بغداد نظرات خود را در آن تحميل كرد. از هماكنون نيز قابل پيشبيني است كه توافقنامه امنيتي عراقـ آمريكا به تصويب پارلمان عراق هم برسد. دلايل اين امر ميتواند شرايط عيني و ذهني زير باشد.
1- تجربه لشكركشي نظامي آمريكا به هر نقطهاي از جهان پس از جنگ جهاني دوم نشان از آن دارد كه اين كشور ارتش خود را به سرزميني گسيل نميكند كه قرار است روزي از آن خارج شود. اگر ويتنام در اين ميان يك استثناست، بايد آن را در ماهيت ضداشغالگري آن روزگار ويتناميها جستوجو كرد كه در سه سطح قابل مطالعه است: نخست اينكه لشكركشي نظامي به ويتنام در پي فرآيند اشغال اين كشور طي سالهاي پيش از آن بود. دوم؛ ارتش آمريكا از ابتدا در هيئت يك نيروي اشغالگر و حامي ديگر اشغالگران وارد ويتنام شد. سوم؛ مقاومت مقابل ارتش آمريكا ناشي از يك فرماندهي مشترك و يكدست بود كه در آن رهبري و استراتژي ثابتي از ابتدا تا پايان، جريان مقاومت ويتنام را مديريت ميكرد. در عراق اما، نظاميان آمريكا نخست با ادعاي ارتش آزاديبخش وارد اين كشور شدند و توانستند به عمر يكي از ديكتاتورترين نظامهاي سياسي در عراق و به تبع آن منطقه پايان دهند.
به اين ترتيب آمريكا از ابتدا با ادعايي به ظاهر مقبول وارد عراق شد و همين امر در وهله نخست با هيچ مقاومتي از سوي عراقيها، منطقه و جامعه جهاني روبهرو نشد. ماهيت اختلافنظرها درباره لشكركشي آمريكا عموما ناشي از رقابت قدرتهاي جهاني با سياستهاي يكجانبهگرايي نومحافظهكاران آمريكايي بود. بنابراين با لحاظ همه موارد ذكر شده و نيز استراتژي امنيتي ايالات متحده، از پيش معلوم بود كه ارتش آمريكا وارد عراق نشده تا به زودي از آن خارج شود؛ به ويژه آنكه جنگ عراق مقدمهاي لازم براي پيگيري استراتژي كلان ايالات متحده در سطح منطقه و جامعه بينالملل بود.
2- ساختار شكننده و پراكنده نظام سياسي عراق، بستر عيني و ذهني لازم را براي آمريكا فراهم كرد تا بتواند منويات خود را به راحتي در جامعه از هم گسسته و در حال گذار اين كشور اجرا كند. پراكندگي مواضع جريانها و طيفهاي سياسي عراق در قبال توافقنامه امنيتي، هرگونه يكدستي مواضع و ثبات در آن كشور را از سوي دولتمردان، پارلمان و حتي جريانهاي مخالف در اين كشور از ميان ميبرد.
- اگر چه تا اين حد تعديل در مفاد توافقنامه يك پيروزي براي دولت مالكي محسوب ميشود.
3 – موقعيت نه چندان مصون از خطر دولت مالكي، مانع مقاومتي بيش از اين در برابر توافقنامه امنيتي بود.
4 – گسستگي فضاي سياسي عراق سبب شده است تا هر يك از طيفها و جريانهاي فعال در صحنه سياسي اين كشور به رقابتهايي دست زنند كه از يك سو تماميت ارضي عراق را تهديد ميكند و از سوي ديگر هر يك براي حفظ موقعيت جايگاه خود، وارد تعامل با واشنگتن شوند.
5 – تغيير رويكرد آمريكا در استراتژي امنيتي خود در عراق و بروز تمايل به مصالحه با جريان بعثي، جناحهاي وابسته به اهل تسنن و نيز دولتهاي عربي، بستر لازم را براي موافقت با توافقنامه از سوي دولت عراق فراهم كرده بود. بدين ترتيب واشنگتن با بهرهمندي از شرايط جاري در عراق از پيش اطمينان داشت كه عراقيها در نهايت به امضاي توافقنامه رضايت خواهند داد اگر چه مقاومتها در برابر آن نيز بيرون از انتظار آمريكاييان بود.
اما اگر از دلايل تصويب توافقنامه امنيتي عراق و آمريكا بگذريم، يك سوال اساسي ذهن ناظران را به خود مشغول كرده است، اينكه آيا واشنگتن بهرغم قبول ايجاد اصلاحات در مفاد توافقنامه امنيتي متعهد به آن خواهد بود؟ چرا كه تعرض به خاك سوريه از سوي ارتش آمريكا را ميتوان مصداقي بر عدم پايبندي آمريكا به تعهداتش در قبال همسايگان عراق بدانيم. حال اين فرض وجود دارد كه آيا عراق با ساختار سياسي كنوني خود قادر است ناقض توافقنامه را مورد اعتراض قرار دهد؟ و اگر اين اتفاق در آينده تكرار شود، بغداد چه واكنشي خواهد داشت؟
بديهي است آنچه ميتواند بغداد را مقابل ناقض احتمالي توافقنامه استوار بنمايد، همانا ايجاد يكدستي هر چه زودتر ميان عراقيهاست كه مصالح ملي خود را بايد برتر از همه اختلافهاي ديگر كنند.
ابتكار
«آيا مهندس موسوي دهه اول انقلاب مي تواند رئيس جمهور دهه چهارم انقلاب باشد؟» عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم محمد علي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛ رسانه هاي گروهي در روزهاي اخير اخبار و اطلاعاتي را درباره اجماع گروه هاي اصلاح طلب بر سر کانديدا توري مهندس ميرحسين موسوي نخست وزير سابق، منتشر ساختند و براي اولين بار اخباري در خصوص اظهار تمايل ايشان نيز انتشار يافت. طرح نامزدي مهندس موسوي در شرايط فعلي از چند حال خارج نيست. حالت اول اينکه اين بار همچون همه اين سال ها که در آستانه انتخابات رياست جمهوري هر گاه کفگير اصلاح طلبان به ته ديگ برمي خورد اتوماتيک انگشت ها به سمت ميرحسين موسوي اشاره مي رود. در اين نگاه وي همچون گنج به ارث رسيده، از اجدادي است که تا شرايط به مرحله اضطرار نرسد نبايد به آن دست زد و از آن مصرف کرد و هر گاه وضع مالي وراث به مرز ورشکستگي برسد در آن شرايط همه نگاه ها به ارثيه پدري معطوف مي شود و وراث هم به دليل ترس از اختلافات محتمل هيچ گاه قصد استفاده از اصل گنج را ندارند و همواره در بحران ها سعي در بهره مندي از اعتبار گنج مذکور را دارند. حالت دوم اينکه خاتمي بخواهد به منظور فرار از فشار ناشي از تقاضاي حضور بخشي از اين فشار را به طرف مهندس موسوي سرازير نمايد و از اين طريق وجدان خود را آرام نمايد.
برداشت سوم: اينکه طرح نامزدي مهندس موسوي يک تاکتيک برنامه ريزي شده باشد به اين معنا که جريان اصلاح طلب (بخش موافقين نامزدي خاتمي) قصد دارد تا با طرح موسوي پيامي به رقيبان خود دهد و آن اينکه اگر با خاتمي مدارا نکنيد، راه ها به موسوي ختم خواهد شد و مبناي اين گمانه اين است که جريان اصولگرا خطر مهندس موسوي را بيش از خاتمي مي داند برداشت چهارم اين است که جريان هوادار خاتمي قصد دارد با طرح مهندس موسوي و درگير کردن ذهن رقيب به سوي مهندس موسوي، حاشيه امنيتي براي خاتمي فراهم آورد تا فرصت تخريب از رقيب گرفته شود و اما برداشت پنجم اينکه طرح ميرحسين نه تاکتيک که بلکه يک حرکت صادقانه باشد به اين معنا که در حقيقت مهندس موسوي بعد از بيست سال روزه سکوت و کناره گيري از عالم سياست خود تصميم گرفته است وارد عرصه رقابت دهمين انتخابات رياست جمهوري شود. در اين صورت بايد ديد که آيا ديدگاه مهندس موسوي دچار تحول و دگرگوني شده است و از پيش شرط هاي گذشته اش دست برداشته يا اينکه شرايط کشور از نظر وي تغيير کرده است و شرايط براي ورود ايشان فراهم آمده است.
فرض اين مقاله بر برداشت اخير است يعني اينکه بناست مهندس ميرحسين موسوي وارد عرصه رقابت انتخابات رياست جمهوري دهم شود با اين فرض بايد ديد آيا ميرحسين امروز همان ميرحسين دهه 60 مي باشد. به تعبير ديگر آيا مهندس موسوي بنا دارد با همان ديدگاه هاي دهه اول انقلاب رئيس جمهور دهه چهارم انقلاب باشد يا او هم مثل بسياري از پديده ها و تحولات تغييرات زمانه را پذيرفته و داراي ديدگاه هاي متناسب با اقتضائات دهه چهارم و متفاوت با آنچه که از او مي شناختيم شده است ديدگاه هاي ميرحسين دهه اول انقلاب متناسب با شرايط انقلابي گري و گفتمان مقاومت، مورد استقبال چپ دهه 60 بود ميرحسين به همراه ياران آن روز خود تحت عنوان چپ دهه اول انقلاب در حوزه اقتصاد به اقتصاد دولتي مي انديشيد و در سياست راديکال بود، به طوري که تسخير لانه جاسوسي محصول همان تفکر بود سياست هاي اين دوره آرمانگرايانه و مورد نقد گروه هاي توسعه محور و تعامل گرا بود اما چپ امروز هيچگونه نسبتي با آن تبار ندارد و سال هاست که آثار اعتقادات آن دوره را از شناسنامه خود پاک کرده است و هر روز بيش از گذشته با آن دوره فاصله مي گيرد و امروز در نقطه مقابل آن انديشه ها ايستاده است. چپ آن روز، اصلاح طلبان امروز هستند که بيشترين شعارشان حول توسعه اقتصادي و تعامل با دنيا دور مي خورد.
چپ دوران نخست وزيري ميرحسين در حوزه فرهنگ به شدت تمرکزگرا و داراي سياست هاي انقباضي بود در حالي که نسل امروز چپ، تکثرگرايي و رويکرد تسامح و تساهل فرهنگي را وجه تمايز خود مي داند. ميرحسين آن روز با پايگاه چپ، مخالف سرمايه گذاري خارجي و خصوصي سازي بود در حالي که چپ امروز بزرگترين افتخار خود را (در دوران حاکميت دوم خرداد) موفقيت در جذب سرمايه خارجي مي دانند و همواره سياست فراهم آوردن بستر سرمايه گذاري خارجي را به عنوان وجه تمايز خود با رقيبان بر مي شمرند و خاتمي به عنوان يکي از ليدرهاي چپ دهه 60 و رهبر امروز اصلاحات معتقد است که بسياري از بدبختي ها ناشي از دخالت دولت ها در اقتصاد، توزيع و خدمات مي باشد. چپ امروز نه فقط معتقد است که دولت نبايد در اقتصاد دخالت بکند بلکه مي گويد دولت ها تنها اجازه دارند کارهاي حاکميتي انجام دهند و تمام امور مي بايست به بخش خصوصي سپرده شود. گفتمان چپ دوره نخست وزيري ميرحسين گفتمان دولتي سازي همه چيز بود ولي گفتمان چپ امروز خصوصي سازي است گفتمان چپ دهه 60 تقابل با مظاهر نظام سلطه بخصوص آمريکا بود در حالي که گفتمان امروز اصلاح طلبان تعامل هر چه بيشتر با تمام دنيا مي باشد. حال که چنين گسستي با گذشته اتفاق افتاده است سوال مهم اين است که آيا ميرحسين امروز مثل ياران ديروزش هم اين چنين دچار تغيير و تحول شده است بطوريکه مي بايست او را با ديدگاه هاي چپ امروز (اصلاح طلبان) تعريف کرد که اگر چنين است پس مردم بايک ميرحسين موسوي روبرو هستند که هيچ گونه سنخيتي با موسوي دهه 60 ندارد و مي بايست قضاوت براساس اين شخصيت باشد و اگر ميرحسين همچنان همان موسوي دهه اول انقلاب مي باشد سوال ديگري مطرح است که آيا سياست ها و ديدگاه هاي دهه 60 مي تواند راهگشاي مشکلات نظام در دهه چهارم باشد اگر جواب هم مثبت باشد سوال ديگري مطرح است و آن اينکه ميرحسين دهه اول انقلاب با عقبه چپ دهه 60 موفق بود ولي موسوي دهه چهارم انقلاب با کدام عقبه و نيرو مي خواهد کشور را اداره کند؟ اميد است که در صورت صحت فرض مورد اشاره در آينده شاهد پاسخگويي شفاف مهندس ميرحسين موسوي به سوالات فوق باشيم؟
آفتاب يزد
«سياه را سفيد نمايي كنيم؟» عنوان سرمقاله روزنامه آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛ يك مسئول رسانهاي وابسته به دولت نهم دو روز قبل ادعا كرده است كه در دوره مسئوليت اين دولت، 39682 مورد سياه نمايي نسبت به دولت و 1689 توهين مستقيم به شخص رئيس جمهور انجام شده است. لابد اين تعداد طي دو روز گذشته نيز افزايش يافته و احتمالاً همين يادداشت نيز بر هر دو رقم فوق خواهد افزود.
ميزان تحقق برنامه چهارم، موفقيت دولت در اجراي سياستهاي كلي اصل 44، عدم وجود استراتژي اقتصادي در دولت، كمتوجهي به ديدگاههاي كارشناسي، پايبندي به تعامل مثبت با ساير قوا و ... نمونههاي ديگري است كه اظهارنظرهاي ابراز شده توسط منتقدان - اعم از اصولگرا و اصلاح طلب- معمولا موجب بيتابي رئيسجمهور و همكاران او شده و ميشود. اما نگاهي به طيف گسترده منتقدان كه اغلب آنها نيز از عناصر بانفوذ حكومتي هستند و بسياري از آنها هم پس از روي كار آمدن دولت نهم، از مردم راي اعتماد گرفتهاند نشان ميدهد كه آنچه توسط رئيسجمهور و همكاران او، سياهنمايي تلقي ميشود انعكاس "آئينهوار" واقعيات بوده و سياه نمايي حقيقي در اين مورد، تلاش دولتيها براي مخدوش جلوه دادن چهره يا ديدگاه منتقدان ميباشد.
اما حتي اگر كسي وجود سياه نمايي را بپذيرد يك نكته قابل انكار نيست. اين نكته، پيشگامي دولت و شخص رئيس جمهور در سياه نمايي نسبت به رقبا، اسلاف و حتي شركاي حكومتي خود در مجلس و ساير نهادهاي رسمي كشور است. مگر رئيس جمهور در تريبون عمومي از وجود نامحرمان در مراكز تصميمگيري نظام سخن نگفت؟ مگر او در يك سخنراني كه بارها از رسانه ملي پخش گرديد از نفوذ »باندهاي انحصار« در مراكز قانونگذاري و نظارت كشور خبر نداد؟ پس از آماردهي مركز پژوهشهاي مجلس در خصوص تورم، مگر آماردهندگان »دروغگو« ناميده نشدند؟
در پايان پيشنهادي براي مسئولان دولت نهم داريم. آفتاب يزد آماده است كه آمار مورد ادعاي آنها در خصوص سياهنماييها عليه دولت را به صورت كامل در روزنامه منعكس نمايد. به شرط آنكه پاسخهايي كه شامل مستندات ما براي درج اين انتقادات ميباشد در يكي از روزنامههاي دولتي چاپ شود. يقين داريم اين تعامل دو طرفه، بسياري از مردم را قانع خواهد كرد كه توقع بعضي از مسئولان دولتي آن است كه »سياهها را سفيد نمايي كنيم!
جمهوري اسلامي
«تحليل سياسي هفته» عنوان سرمقاله روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد؛ بانگ رحيل كاروان حج در اين روزها اوج گرفت و اعزام زائران حج تمتع به سوي سرزمين وحي آغاز شد. هزاران زائر ايراني از شهرهاي مختلف كشور براي زيارت مدينه منوره و ائمه بقيع عليهم السلام و انجام مناسك حج عازم عربستان شدند تا حامل سلام ميليونها ايراني به پيامبر گرامي اسلام باشند و اجتماع عظيم و جهاني حج را به نمايندگي از 70 ميليون ايراني برگزار كنند . واقعيت اينست كه مراسم حج از كامل ترين عبادات اسلامي است كه ابعاد فردي و اجتماعي در آن به بالاترين درجه لحاظ شده و ميهمانان خانه امن الهي از سراسر گيتي پس از انجام مناسك يكدل و يكرنگ به صفاي روح و عرفان معنوي دست يافته و توش و توان لازم را براي طي مسير زندگي كسب مي نمايند. از اين رو شايسته است عزيزاني كه امسال از جمهوري اسلامي ايران توفيق به تن كردن احرام را مي يابند قدر اين نعمت الهي را بدانند و از لحظه هاي ناب زيارت مرقد پيامبر اكرم (ص ) و اقامت در كنار خانه خدا حداكثر استفاده را كرده با حج مقبول كه انشاالله مورد عنايت حضرت وليعصر(عج ) است به ميهن اسلامي باز گردند.
در هفته جاري پس از كش و قوس هاي فراوان سرانجام وزير پيشنهادي رئيس جمهور براي احراز پست وزارت كشور از مجلس راي اعتماد گرفت . وي كه سومين وزير كشور دولت نهم است با سئوالات زيادي از سوي نمايندگان مجلس روبرو بود كه مهمترين آنها ثروت زياد وي و داشتن اتهاماتي در مورد چگونگي كسب اين ثروت بوده اند. ولي پس از رايزنيهاي فراواني كه در اين هفته انجام شد آقاي محصولي توانست با راي ضعيفي كه در تاريخ مجلس بي سابقه است عنوان سومين وزير كشور دولت نهم را به خود اختصاص دهد. به هر حال صرفنظر از شبهاتي كه به هنگام شمارش آرا برخي به آن اعتراض كردند وزير جديد وظيفه دارد به اوضاع وزارتخانه عريض و طويل كشور سامان داده و بدون در نظر گرفتن گرايشات سياسي انتخابات رياست جمهوري را در نهايت سلامت برگزار كند.
موضوع ديگري كه در هفته جاري با آن مواجه بوديم انتشار گزارش مربوط به برگزاري يك گردهمايي صهيونيستي در نيويورك و تحت عنوان « اجلاس اديان » بود كه در آن جلسه براي نخستين بار رهبران شمار زيادي از كشورهاي عربي با صهيونيستها سر يك ميز نشستند و با اعتنايي به ماهيت تجاوزكارانه رژيم صهيونيستي و جنايات روزمره صهيونيستها عليه ملت فلسطين و جهان اسلام با رهبران اسرائيل دور يك ميز شام خوردند.
اين اجلاس صهيونيستي حاصل كار مشترك شبكه صهيونيسم بين المللي و دولت عربستان بود و آنچنانكه منابع خبري گزارش داده اند تدارك آن از مدتها قبل فراهم شده بود. گرچه در اين جلسه اعلام شد عبدالله شاه عربستان حاضر نشده است با شيمون پرز رئيس رژيم صهيونيستي دست بدهد ولي كيست كه نداند اين حركت مزورانه تنها براي توجيه مساعي دولت عربستان در ترتيب دادن اين اجلاس است و حضور پادشاه عربستان در اين اجلاس به منزله به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي محسوب مي شود. آنچه جالب توجه است اين است كه درست در زماني كه رهبران عرب با سران رژيم صهيونيستي بر سر يك ميز مي نشيند نظاميان رژيم صهيونيستي مناطق مختلف فلسطين را آماج حملات وحشيانه قرار داده و طي هفته گذشته 12 فلسطيني را به شهادت رساندند . صهيونيستها همچنين با تنگ تر كردن حلقه محاصره بر منطقه غزه ساكنان اين منطقه را با آنچنان فلاكتي مواجه ساخته اند كه حتي اعتراض بسياري از مجامع بي تفاوت بين المللي را برانگيخته است . در اين باره سازمان ملل هشدار داده است با ادامه اين وضعيت فاجعه انساني در غزه قريب الوقوع است . قطعا حاكميت چنين رهبران سازش طلب و وابسته بر سرنوشت كشورهاي منطقه از علل اصلي فجايع موجود و بقاي رژيم صهيونيستي است.
وخيم تر شدن اوضاع آمريكا در افغانستان ديگر تحول سياسي هفته جاري بوده است. آمريكايي ها درحالي كه هنوز نتوانسته اند مفري از مخمصه عراق براي خود بيابند روز به روز بيشتر در باتلاق مخوف تر افغانستان فرو مي روند. هم اكنون تحولات در افغانستان به سمت خارج شدن كامل ابتكار عمل از دست آمريكايي ها پيش مي رود. امروزه به اذعان محافل غربي امريكا در افغانستان به نقطه صفر نزديك مي شود و اقدامات نظامي و صرف هزينه هاي سنگين براي آمريكا در افغانستان هيچگونه دستاوردي نداشته است . اين وخامت اوضاع باعث شده است آمريكايي ها به مذاكره دولت كرزاي با طالبان براي بازگشت اين گروه به دولت مشاركت در حكومت تن دهند. حامد كرزي هفته جاري با هشدار به اشغالگران رسما از طالبان دعوت به مذاكره نمود و تاكيد كرد امنيت رهبران طالبان از جمله ملاعمر را تضمين مي كند. قطعا اين شرايط تائيدي بر شكست تمامي برنامه هاي آمريكا در افغانستان است و بر كارنامه پر از شكست و افتضاح دولت بوش مي افزايد.
تحولات عراق در هفته جاري نيز ساير رخدادهاي بين المللي را تحت الشعاع قرار داد و بخش عمده اي از مطالب خبري رسانه ها را به خود اختصاص داد. تصويب توافقنامه امنيتي بغداد ـ واشنگتن در كابينه عراق بار ديگر بحران عراق را به كانون توجه محافل خبري و سياسي جهان كشاند . روز يكشنبه كابينه 37 نفري عراق در يك اقدام بحث برانگيز درحالي پيش نويس توافقنامه مذكور را با 27 موافق و 10 مخالف امضا كرد كه بندهاي استعماري آن توافقنامه از جمله موضوع مصونيت نظاميان اشغالگر آمريكايي همچنان پابرجا بود . آمريكائيها با وجود اعتراض هاي مكرر دولت عراق ناشي از فشارهاي شديد رهبران مذهبي و سياسي و اقشار مختلف عراق به دولت حاضر نشدند موارد مورد مناقشه را تغيير دهند و با اينحال دولت عراق حاضر شد كه پيش نويس را تصويب كند و به اين پيمان استعماري تن داد. در واكنش آمريكايي ها از اين اقدام بسيار شعف زده شده و از آن استقبال كردند.
دولتمردان عراق براي توجيه اقدام خود به مواردي از توافقنامه استناد مي كنند كه توانسته اند خواسته خود را اعمال كنند ولي واقعيت اين است كه اين موارد در مقايسه با بندهاي مورد نظر آمريكا بسيار كم اهميت و كم ارزش مي باشند. حساس ترين موارد در توافقنامه بغداد ـ واشنگتن برخورداري آمريكايي ها از قانون كاپيتولاسيون و كسب توافق رسمي دولت عراق براي استمرار حضور اشغالگران در عراق و احداث پايگاههاي نظامي در اين كشور بود كه كابينه عراق به اين ذلت تن داد. اين حركت سازش كارانه و ننگين بازتاب گسترده اي در داخل عراق داشته و خشم گروههاي مختلف را برانگيخته است . مقتدي صدر رهبر تشكل سياسي موسوم به « جريان صدر » كه پايگاه قدرتمندي در داخل عراق دارد اقدام كابينه را بشدت تقبيح كرد و آن را به منزله فروش عراق به اشغالگران توصيف نمود. واقعيت اينست كه اين توافق نامه مشابه همان كاپيتولاسيون است كه آمريكا در سال 1343 آنرا به شاه ايران تحميل كرد و امام خميني به خاطر اعتراض به آن به دستور آمريكا به تركيه و عراق تبعيد شد.
آيت الله سيستاني در پيامي به سران عراق هشدار داد در برابر هر پيماني كه حاكميت و استقلال عراق را به خطر اندازد خواهد ايستاد. آيت الله سيستاني قبلا نيز پيغام داده بود به محض اينكه احساس كند استقلال عراق باتوافقنامه بغداد ـ واشنگتن مورد تهديد قرار گرفته است مداخله كرده و به اين مسئله براي هميشه خاتمه خواهد داد.رسمي شدن توافقنامه مذكور مستلزم تصويب آن در مجلس عراق است . قرار است مجلس عراق اوايل هفته آتي اين توافقنامه را به بحث بگذارد.
با توجه به ماهيت مجلس عراق كه تقريبا تركيبي مشابه تركيب كابينه دارد و همان اكثريتي كه در كابينه هست در پارلمان نيز حضور دارد آمريكايي ها اميدوارند كه اين پيمان در مجلس نيز تصويب شود. هشدار اخير آيت الله سيستاني در واقع تلنگري به جريانهاي سياسي در مجلس عراق بود كه متوجه عواقب تصميم خود باشند. آنچه مسلم است اينست كه آمريكايي ها مقامات عراق را براي تصويب نهايي اين توافقنامه شديدا تحت فشار قرار داده اند ولي رهبران عراق بايد در نظر داشته باشند عواقب تن دادن به چنين پيماني به منزله ننگ ابدي براي آنان خواهد بود.
مردم سالاري
«مشکل جوانان اشتغال است نه ازدواج» عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم پژمان موسوي است كه در آن ميخوانيد؛اين روزها به هر کجا که مي روي و به هر محفل دولتي که سر مي زني، سخن از ازدواج جوانان است و اقدامات گسترده دولت نهم براي تسهيل اين امر ميمون ومبارک. به پاي سخنان دولتيان که مي نشيني در آنها جنب و جوش خاصي را مي بيني که به طرح هاي جديد اينان در حوزه ازدواج برمي گردد و ابداعاتشان براي جوانان اين مرز و بوم.
طرح ازدواج نيمه مستقل به عنوان جديدترين طرحي که در حوزه ازدواج جوانان مطرح شده است و انواع و اقسام وام هاي پرداختي و تسهيلات اعطايي از ديد آقايان شايد از بزرگترين موانع و دغدغه هاي جوانان براي ازدواج به حساب آيد اما اين تمام ماجرا نيست، جوانان نه مشکل شناخت دارند و نه مشکل انتخاب اما يک مشکل خيلي اساسي جوان ايراني را از حرکت به سمت تشکيل خانواده باز مي دارد و آن هم چيزي نيست جز اقتصاد. شايد به ظاهر و به سادگي رئيس سازمان ملي جوانان از برنامه دولت نهم براي وقوع يک ميليون ازدواج در سال آينده خبر مي دهد و رسيدن به اين رقم را از افتخارات دولت نهم مي داند اما آنچه به واقع و در زندگي عيني جوان ايراني وجود دارد، کوهي از مشکلات است و قرارگيري در برابر آينده اي پر ابهام.
به راستي آقايان فکر کرده اند با وضعيت کنوني تورم و نقدينگي از يک طرف و مشکلات و مصائب مختلف خانوادگي از طرف ديگر، 4 ميليون تومان وام مي تواند گرهي را از مشکلات بي شمار جوانان باز کند؟ آيا دولت با خود انديشيده است که براي خيلي از جوانان بازپرداخت همين مبلغ اندک نيز بسيار دشوار است و همين لطف با منت دولت ممکن است به فاجعه اي در زندگي زوج هاي جوان تبديل شود؟ اشتغال به عنوان مهم ترين دغدغه فکري جوانان ايراني امري نيست که با شعارهاي پرطمطراق و خالي از هرگونه محتواي آقايان حاصل شود بلکه اشتغال حاصل زيرساخت هايي است که خيلي ها پيشتر از اين مي بايست به فکر توسعه کمي و کيفي آن بوده باشند تا حاصل امري متفاوت با آنچه امروز هست، باشد. اگر جوان کار داشته باشد نه وام آقايان را مي خواهد و نه برنامه ريزي هايشان را براي نوع ارتباط با همسر مورد نظر خود اگر هم دولت وامي را براي تسهيل در آغاز زندگي مشترک به آنها بدهد، به راحتي از عهده بازپرداخت اقساطش بر ميآيند و وضعيت به گونه اي نمي شود که به مانند امروز بسياري از زندگي ها از بابت همين بدهي ها به ورطه نابودي کشيده شوند.
رسالت
«مطبوعات، ركن چندم مردمسالاري ديني؟» عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم صالح اسكندري است كه در آن ميخوانيد؛ پانزدهمين نمايشگاه بينالمللي مطبوعات و خبرگزاريها در حال برگزاري است. استقبال گرم مخاطبين مطبوعات در پيوند با فضاي سرد نمايشگاه كه حاكي از عدم برنامه ريزي صحيح مسئولان برگزاري، براي امكانات گرمايشي اين نمايشگاه است هواي مطبوعي را به وجود آورده كه مي توان با اطمينان خاطر از روحيه پر نشاط و متين اساتيد برجسته روزنامه نگاري، اصحاب قلم و ارباب جرايد به سوالهاي جدي و اساسي در سپهر آسيب شناسي روزنامه نگاري ايراني پرداخت.
مي گويند گوش دولتها سنگين است و صداي تك تك افراد را نمي شنوند. بايد بلندگوهايي مثل رسانه ها حضور جدي و فعال داشته باشند تا صداي مردم را به گوش دولتها برسانند. زماني در غرب مي گفتند روزنامه ها ركن چهارم دموكراسي هستند. امروز نيز برخي بر همين عقيده اند اما بي پرده بايد بگويم كه سوال اساسي ما پس از انقلاب اين بوده و هست كه رسانه ها و مطبوعات در ايران ركن چندم مردمسالاري ديني هستند؟
رسانه لاجرم اقتضاي يك جامعه مدرن با انبوهي از جمعيت و انباشتي از ايستارها و سنن، علايق و سلايق، هنجارها و ناهنجار ها و مهارتهاي سياسي و اجتماعي است. در مكتب ليبراليسم اين باور كه بين رسانه آزاد و دموكراسي پيوندهاي مستمري وجود دارد علي رغم تمام آسيبهاي موجود در صحنه عمل؛ فرضيه اي ارزشمند و قابل تامل است.
اما اين بدان معنا نيست كه پاسخ ليبراليسم لزوما يكسان و يا حتي همسان با نيازهاي زيست بوم ايراني و حيات سياسي ديني منحصر به فرد آن باشد. چه بسا در مردمسالاري ديني جايگاه مترقي تري براي رسانه و مطبوعات بتوان قائل شد. رهبر فرزانه انقلاب تعبير ارزشمندي درباره جايگاه مطبوعات در نظام اسلامي ايران دارند.”مطبوعات براي نظام جمهوري اسلامي، يك مقوله تجملاتي و تشريفاتي نيست. بنابراين، افزايش آن، تنوع آن، كيفيت يافتن آن، و اگر خطايي دارد، تصحيح آن، جزء كارهاي اساسي در اين نظام است. شايد پرسيده شود: «مگر نظام جمهوري اسلامي چه خصوصيتي دارد كه چنين پرداختن و رويكردي به مطبوعات، جزء كارهاي اساسي آن است؟» در جواب ميگوييم: خصوصيت اين است كه نظام جمهوري اسلامي يك نظام مردمي است و كسي نميتواند اين را منكر شود.”
دنياي اقتصاد
«توهم انزوا در عصر جهاني شده» عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن ميخوانيد؛با وقوع بحران مالي در آمريکا واکنشهاي مختلفي را در سطح جهان شاهد بوديم.از يکسو مارکسيستها تحقق پيشبيني مارکس را مبني بر فروپاشي سرمايهداري، جشن گرفتند و از سوي ديگر کساني که با سياست خارجي دولت آمريکا مخالف هستند و عداوت سياسي با دولت (و نه ملت) آمريکا دارند، تضعيف حريف را به همديگر شادباش ميگفتند.
از سوي ديگر، واقعيت آناست که بحران مالي در بازارهاي آمريکا چنان وسيع است که کسي از اثرات آن مستثنا نخواهد بود. در حاليکه دنياي اقتصاد واقعا جهاني شده است، هنوز کساني در اين تصور بودند و هستند که مجالي براي انتخاب براي ورود به عرصه جهاني شدن باقي مانده و هنوز اقتصاد کشورها ميتواند ميان ادغام و عدم ادغام در بازارهاي جهاني دست به گزينش زند. هر روز در اخبار شاهد آن هستيم که در يک نقطه از جهان بحراني اقتصادي سر بر ميآورد و وقتي علت آن را واکاوي ميکنيم، ميبينيم که ريشه اين علت کمابيش بحران مالي آمريکا است.
آخرين نمونه در دسترس ژاپن است. خبرگزارهاي جهان اين روزها اين خبر را به نقل از مسوولان اقتصادي ژاپن اعلام کردند که اين اقتصاد چند ماهي است که وارد دوره رکود گرديده است. آمارهاي جمعآوري شده مربوط به چهارماه دوم سال 2008 اخيرا در ژاپن منتشر گرديد و نشان داد که رشد اقتصادي اين کشور 1 درصد کاهش يافته است. وقتي کاهش رشد اقتصادي در چهارماه ادامه يابد، گفته ميشود که رکود حاکم گرديده است. در طي دهه نود ميلادي اقتصاد ژاپن به دليل همين بحران اعتبارات گرفتار رکود عميق و پس از آن پديده مذموم کاهش قيمتها شده بود و اقدامات دولت ژاپن نهايتا موجب شد تا اين اقتصاد از سال 2000 به اين سو رشد اقتصادي و رونق را تجربه کند. تجربه بحران دهه نود، مقامات پولي ژاپن را هشيار نمود تا نگذارند بحران اعتباري در بخشهاي مالي و بانکي تکرار شود.
به همين دليل در حاليکه اقتصاد کشورهاي اروپا همگي به نحوي با بحران اعتبارات دست و پنجه نرم ميکنند، ژاپن با افتخار مطمئن بود که با چنين بحراني مواجه نخواهد شد. اطلاعات اخير نشان داد که اين تصور صحيح نبوده است، چرا که صادرات ژاپن به دليل کاهش تقاضاي آمريکا و اروپا براي محصولات ژاپني رو به کاهش نهاده است. همين امر اقتصاد ژاپن را به ورطه رکود کشانده است. به اين ترتيب مشاهده ميکنيم که اقتصاد ژاپن که در فاصله زيادي از آمريکا قرار دارد و اساسا از سرايت بحران اعتباري مصون مانده بود نيز گرفتار بحران اقتصادي شده است. وقتي ژاپن به عنوان دومين اقتصاد بزرگ جهان دچار چنين وضعي است، ميتوان حدس زد که چه وضعيتي در کشورهاي کوچک و ضعيفتر در حال وقوع است. هم اکنون بحثهاي جدي در هند و چين مطرح است مبني بر اينکه به احتمال زياد نرخهاي رشد بالاي اين دو کشور در سال جديد ادامه نخواهد يافت و اين دو کشور نيز که اميد ميرفت تا لنگر ثبات برخي بازارها نظير بازار انرژي باشند، دچار مشکل خواهند شد. کشورهاي اروپايي به دليل ارتباط تنگاتنگ اقتصادي زودتر از بقيه کشورها بحران اقتصادي را احساس کردند و هم اکنون مسجل گرديده كه اين قطب اقتصادي نيز وارد رکود خواهد شد. هم اکنون اين بحث جدي ميان صنعتگران اروپايي و آمريکايي وجود دارد که بانکها حاضر به وام دادن به بسياري از شرکتهاي کوچک نيستند.
به عنوان مثال، قطعه سازان خودروسازهاي بزرگ در اروپا دچار مشکل هستند و نميتوانند سرمايه در گردش لازم را فراهم کنند. اين امر نگرانيهاي وسيعي را در ميان غولهاي خودروسازي ايجاد کرده و آنها را واداشته است تا از نفوذ خود بر دولتها استفاده کنند تا بانکها وادار به اعطاي وام شوند. با اين وضع پيشبيني ميشود که عرضه بسياري از کالاهاي تجاري با مشکل روبهرو شود و قيمت بسياري از کالاهاي تجاري افزايش يابد. روشن است که پيامد اين وضعيت براي کشورهاي در حال توسعه که اقتصاد شکنندهاي دارند، چه خواهد بود.در ايران نيز عدهاي گمان ميکردند که اقتصاد ايرن مصون از اين تغييرات خواهد بود، در حاليکه تحولات بازار نفت و تغييرات رابطه مبادله (به دليل افزايش قيمت واردات) نشان داده است که اقتصاد ايران از قاعده کلي فوق مستثنا نيست و اقتصاد ايران بيش از آنکه سياستمداران آن تصور ميکنند، جهاني شده است.
براي آنکه نشان دهيم هيچ کس از اين بحران در امان نخواهد ماند، کافي است به اين خبر جديد توجه کنيم که دانشگاههاي غرب (اعم از اروپا و آمريکا) نيز در تامين مالي خود دچار مشکلات زيادي گرديده اند واين امر براي دانشجوياني که در سطح جهان عازم ادامه تحصيل در اين کشورها هستند، به زودي محسوس خواهد شد. دانشگاههاي اروپا که عموما بر اساس بودجه دولتي اداره ميشوند، اخطارهاي جدي مبني بر کاهش بودجه در سال آينده دريافت کردهاند. دانشگاههاي آمريکا که اصولا بر اساس وقف و کمکهاي خيرخواهانه بنا شدهاند نيز مشکلات روزافزوني را شاهدند، چرا که افراد خير در بحران اخير پول کمتري در اختيار دارند تا به دانشگاهها عرضه کنند. همچنين بازده سرمايهگذارهاي مالي دانشگاهها در بخشهاي مالي شديدا افت کرده است. اکثر دانشگاههاي مطرح آمريکا داراي منابعي هستند که به شکل صندوقهاي سرمايهگذاري اداره ميشوند و از محل سود اين فعاليت منابع لازم را براي اداره دانشگاه فراهم ميکنند. شدت بحران اقتصادي در حدي است که اولا تعداد کساني که خود ميتوانند تحصيل خود را تامين مالي کنند، کاهش و اتکاي دانشجويان به کمکهاي مالي دانشگاههاي افزايش يافته است.
از سوي ديگر دانشگاهها منابع کمتري براي ارائه کمک مالي در اختيار دارند و عموما برنامه افزايش حقوق و دستمزد کارکنان را به تعويق انداختهاند. به اين ترتيب مشاهده ميکنيم که عرصه آکادميک که با ثبات ترين عرصه اقتصادي به نظر ميرسد نيز دچار مشکل شده است و دانشجويان ايراني و غيرايراني در سالهاي آتي براي ادامه تحصيل خود در خارج از کشور با مشکل روبهرو خواهند شد.
مثالهاي فوق نشان داد که عرصه مالي، تجاري و حتي آموزش در نقاط مختلف جهان اعم از شرق يا غرب، توسعه يافته يا در حال توسعه با تبعات بحران مالي مواجه است و تصور اينکه ميتوان از اين بحران مستثنا بود و منزوي ماند، بيشتر به يک توهم ميماند.
سرمايه
«نقدي بر طرح استقلال بانک مرکزي» عنوان يادداشت روز روزنامهي سرمايه به قلم محمد طبيبيان است كه در آن ميخوانيد؛ طرحي در کميسيون اقتصادي مجلس مطرح است تا در صورت تصويب نهايي آن رئيس بانک مرکزي مانند وزراي دولت از مجلس راي اعتماد بگيرداين طرح به استقلال بانک مرکزي و تصميم گيري براساس منطق و آموزه هاي علم اقتصاد کمکي نمي کند و تنها باعث مي شود رئيس بانک مرکزي علاوه بر جلب نظر دولت به دنبال جلب نظر مجلس هم باشد. وضع قانون براي انتصاب رئيس کل بانک مرکزي تاثير مستقيمي براي رفتار اين نهاد تصميم گيرنده و سرنوشت ساز دارد و نبايد مثل گذشته اسير آزمون و خطا شود.
در اين ارتباط مي توان به سادگي از کشورهاي پيشرفته الگوبرداري و از تبعات آزمون و خطا جلوگيري کرد، به عنوان مثال رئيس کل بانک مرکزي آمريکا به پيشنهاد رئيس جمهوري و با راي مجلس سنا انتخاب مي شود اما پس از آن رئيس جمهوري اين کشور اجازه عزل اين مقام را نداشته و مجلس سنا نيز با راي اکثريت قاطع نه با راي نصف به علاوه يک نمايندگان اجازه عزل رئيس کل بانک مرکزي را دارد. ثبات تضمين شده اين قانون در تمام کشورهاي پيشرفته مانند آلمان و انگلستان مشابه است و رئيس بانک مرکزي از استقلال نسبي برخوردار است. اين در حالي است که طرح جديد مجلس و تبديل رئيس کل به وزير خلاف استقلال و خلاف تداوم سياست هاي بانک مرکزي است.