۳۰ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۱۶۸۰
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۷ - ۲۱-۱۰-۱۳۸۷
کد ۶۱۶۸۰
انتشار: ۱۰:۲۷ - ۲۱-۱۰-۱۳۸۷

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز

روزنامه هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


رسالت

«جامعه جهاني كجاست و چه مي‌كند؟» عنوان سرمقاله ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمدكاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛ مشتي تبهكار در واشنگتن، لندن، برلين و پاريس نشسته‌اند و با ساز و كار سازمان ملل و شوراي امنيت، هولوكاستي وحشتناك‌تر از آنچه مدعي هستند در جنگ جهاني دوم رخ داده، را تدارك مي‌بينند.شوراي امنيت سازمان ملل برحسب وظيفه قانوني خود بارها تشكيل جلسه داده اما از صدور يك بيانيه كه حتي از كشتار كودكان و زنان و ويراني‌ خانه‌هاي مردم غزه اظهار تاسف كند، پرهيز كرده است.

ديروز شوراي امنيت سازمان ملل بدون اينكه اقدامات جنايتكارانه رژيم صهيونيستي در غزه را محكوم كند تنها بر ضرورت برقراري آتش بس فوري تاكيد كرد. رژيم صهيونيستي طي 60 سال گذشته بارها ثابت كرده است كه به قطعنامه‌هاي سازمان ملل وقعي نمي‌نهد و با پشتيباني آمريكا و انگليس همواره قطعنامه‌ها را وتو كرده است.

آنان كه به اسم «جامعه جهاني» براي مسائل كوچك و پيش پا افتاده بارها به دروغ و فريب قطعنامه صادر كرده‌اند و از به خطر افتادن صلح در جهان به خاطر وجود چند سانتريفيوژ در گوشه‌اي از جهان سخن مي‌گويند و اعمال حصر اقتصادي و اخلال در روابط خارجي مي‌كنند، كجا هستند و چه مي‌كنند؟ چرا فريادهاي خشم آگين و  نفرين آلود ملت‌ها را در سراسر جهان نمي‌شنوند؟ مردم جهان مي‌‌گويند اگر با دولت قانوني حماس در  غزه اعلام جنگ كرده‌ايد چرا كودكان، زنان، بيمارستان‌ها، مدارس حتي آمبولانس‌ها را هدف قرار داده‌ايد؟ چرا ناجوانمردانه به بمباران دموكراسي در غزه روي آورده ايد؟

جامعه جهاني كجاست؟ آيا جامعه جهاني آن چند نفرند كه در شوراي امنيت با زور و پول راي برخي دولت‌هاي ترسو و خود فروخته دنيا را مديريت مي‌كنند؟ يا انبوه ميليوني مردماني كه هر روز در خيابان‌ها با مشت گره كرده ستم آنها را به يك ملت كوچك و مظلوم محكوم مي‌كنند؟

از «سازمان ملل» چيزي باقي نمانده است. ملت‌ها خود در 5 قاره جهان سازماني تشكيل داده‌اند و خارج از معادلات قدرت در جهان، با هم ارتباط مي‌گيرند و اطلاعات مبادله مي‌كنند و جهت‌گيري‌هاي خود را در معادله مظلوم و ظالم تعيين مي‌نمايند.

من نمي‌دانم برخي دولت‌هاي عربي اين ننگ را كجا مي‌خواهند ببرند كه يك دولت غير عرب و غير مسلمان مثل ونزوئلا براي همدردي با ملت فلسطين سفير رژيم صهيونيستي را از كشورش اخراج مي‌كند. اما آنها نه تنها حاضر نيستند سفير اسرائيل را از كشورشان اخراج كنند، بلكه كمر به قتل ملت فلسطين بسته‌اند و در نابودي آرمان قدس و شريف با خونخوارترين رژيم جهان همنوايي مي‌كنند.

مردم غزه در سرزميني كوچك در محاصره دشمن صهيونيستي براي شرف و عزت عرب و اسلام مي‌جنگند، اما فرعون مصر همچنان دست در دست مشتي جنايتكار جنگي حاضر نيست گذرگاه رفح را براي كمك‌هاي جهاني به روي مردم غزه باز كند. معلوم نيست بر سر آن شعار ناسيوناليسم عربي كه دو سه دهه پيش در برخي پايتخت‌هاي عربي گوش فلك را كر مي‌كرد چه آمده است؟اكنون 15 روز است جهان شاهد يك مقاومت گرم در غزه است.

رژيم صهيونيستي كه در جنگ 6 روزه سرزمين‌هاي اعراب را در چند كشور به تصرف خود درآورد و تاكنون در آن ماندگار شده، در اين 15 روز حتي يك وجب هم در غزه پيشروي نكرده كه در آنجا بتواند بماند. اكنون جنود الهي در كنار مردم غزه با جنود شيطان صهيونيستي در جنگ هستند. تمام دنيا هم به كمك ماشين جنگي اسرائيل غاصب بيايد اگر خدا نخواهد محال است آنها طعم پيروزي را بچشند. هسته مركزي مقاومت در غزه توكل به خدا كرده و از احدي چشمداشت كمك و حمايت ندارد. آنها قطعا بزودي پيروز خواهند شد.

رژيم صهيونيستي نمي‌تواند در غزه با يك ملت بجنگد. حماس دولت قانوني مردم غزه است. مردم غزه در پاي صندوق‌هاي راي، آراي خود را با خون امضا كرده‌اند و پاي آن هم تا آخرين نفر و آخرين نفس ايستاده‌اند. آنچه كه مقاومت را در غزه پايدار و ماندگار كرده است منطق شهادت است. ملت غزه اكنون در برابر ملت‌هاي جهان به دليل مقاومت در برابر ستم صهيونيست‌ها رو سفيد هستند و شهداي آنان چون شيخ احمد ياسين، رنتيسي و ... عند ربهم روزي مقرر دارند. آنها موفق شدند جامعه به اصطلاح جهاني را رسوا كنند و شعارهاي دروغين آنها را در مورد «صلح» و «امنيت جهاني» افشا نمايند.

ابتكار

«دو سياستمدار سرگردان!» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم مهدي سليمي است كه در آن مي‌خوانيد؛قرار گرفتن در روزها و ماه هايي که به سرنوشت سازترين جابجايي کشور منتهي مي شود، هيچ گاه خالي از فراز و نشيب نبوده است. اما طرفه آن که در ايام پيشواز چنين گزينش و انتخاب مهمي، فراز و نشيب هاي متداول با عجايب و غرايبي همراه شوند که همه معادلات و چينش هاي مرسوم را به هم مي ريزند. مانند خبرها و سخناني که از احتمال حضور ميرحسين موسوي و سيد محمد خاتمي در انتخابات آينده رياست جمهوري خبر مي دهند و در حواشي اين پيغام هاي نانوشته چنين آمده است که: «انهما لا يجتمعان»; (ميرحسين و خاتمي اگر آمدني باشند، با هم نمي آيند).به نظر مي رسد، پيش از آن که چرايي آمدن يا نيامدن چنين شخصيت هايي مطرح باشد، بايد نقطه پرگار را در آنجايي قرار داد که چرا در هر دو صورت آمدن يا نيامدن سياستمداران مشهور ايراني، خواسته هاي عمومي تا به اين اندازه دچار نوسان و ترديد شده و همگان انگشت به دهان، در انتظار نخستين سونامي دهمين انتخابات رياست جمهوري نشسته اند؟ پاسخ اين پرسش هر چه باشد، ريشه در جايگاه و شان اين دو مدير ارشد نظام در سال هاي نه چندان دور دارد، چرا که جمع ديدگاه هاي مثبت و منفي در زمينه حضور يافتن يا نيافتن موسوي و خاتمي است که سبب التهاب فضاي سياسي منتهي به انتخابات کشور شده است.

اما در اين ميان، پرسشي ظريف تر و حساس تر که در قامتي مهمتر از پرسش هاي پيش جلوه مي کند اينکه; با توجه به اهميت حضور و يا عدم حضور خاتمي و ميرحسين موسوي در انتخابات براي موافق و مخالف چرا فضاي تعليق بر اطلاع رساني در اين باره سايه افکنده است؟ يعني فارغ از آمدن يا نيامدن دو سياستمدار ايراني، چرايي موضعگيري هاي پنهاني آنان و القاي فضاي ترديد سياسي در کشور بايد مورد توجه و امعان نظر قرار گيرد؟!با توجه به شناختي که نسبت به چگونگي رفتار و تعاملات سياسي اين دو نامزد احتمالي انتخابات رياست جمهوري هست، بسيار سطحي و کودکانه است، دامن زدن به اين مساله و تحليل اين که اين عيان و نهانکاري هاي دو رئيس دولت سابق و اسبق، براي جلب توجهات بيشتر و عطف اذهان عمومي به اين نکته است که مدينه فاضله اي در شرف احداث است که بايد مقدمات آن با آمدن يکي از اين دو سيد اجرايي و نهايي شود. شايد در وراي ذهن و انديشه برخي اطرافيان مير حسين و خاتمي چنين نيتي رخنه کرده باشد-که در بازي هاي سياسي متداول نمي توان امتياز مثبت يا منفي به چنين رويکرد غايت مدارانه اي داد-اما شناخت مردم از اين دو و تصاوير گذشته از عملکرد آنها نشان مي دهد که نسخه اي اينچنين، نه خاصيتي براي مدهوش کردن مردم دارد و نه خصوصيتي براي زنده کردن يک نامزد احتمالي رياست جمهوري! پس با اين اوصاف ماجرا چيست؟ چرا علاوه بر خاتمي و ميرحسين، القاي ترديد و دودلي به پاي ثابت شگردهاي سياستمداران کشور مبدل شده است؟ آيا دو رئيس دولت سابق، راهي بهتر از اين براي مديريت برنامه هاي خود نداشتند؟

براي يافتن پاسخ هايي آشکار و بي پيرايه، بايد ابعاد اين مساله از جوانب گوناگون بررسي و موشکافي شود و احتمالاتي که خاستگاه در پيش گرفتن سياست باز و بسته توسط ميرحسين موسوي شده، زير بوته نقد و بررسي قرار گيرد.

1-اطلاعات به دست آمده از منابع آگاه همان گونه که برخي رسانه ها جسته و گريخته به آن اشاره کردند نشان مي دهد که ميرحسين و خاتمي همچنان در حال بررسي و سبک و سنگين کردن فضاي کشور هستند. رصد جريانات، مطالبات مردم، ظرفيت هاي ملي و اراده مديريتي، به اين نامزدها توان آن را مي دهد تا با چشم انداز و راهي روشن، قدم در گير و دارهاي نفسگير رياست جمهوري نهند. پس نخستين و راحت ترين توجيه و تصوير از چنين دودلي هايي، عدم اقناع شخصي و يا تيمي دو سيد سياستمدار است.چون به نتيجه روشن و شفاف نرسيده اند، اعلام عمومي نکرده اند; همين!

2-خاتمي و ميرحسين بيم آن دارند تا با اعلام آمدن يا نيامدن خود، آتش تهيه توپخانه مخالفان خود را زودتر و سريعتر از هنگام مقرر تجهيز و تکميل کنند; هرچند اين احتمال درباره نامزد هاي ديگر انتخابات رياست جمهوري هم نيز صادق است; يعني حتي دکتر احمدي نژاد، به عنوان يکي از مدعيان اصلي پيروزي در انتخابات آينده، از چنين حملات و پاتک هاي تخريبي و سياسي در امان نيست.بنابراين، در صورت وجود چنين نگرشي و با قرار گرفتن نامزدها در چنين وانفسايي، به صرفه آنست که تا هنگام قطعي شدن کارزار، زره به تن نکرده و با جامه رقابت و رزم در انظار ظاهر نشوند. اعتقاد دولت ميرحسين به اقتصاد دولتي و جلوگيري از اقتصاد آزاد و بال و پر ندادن به بخش خصوصي، از ابزارهايي است که تهيه و تدارک شده اند تا در هنگام مقتضي و با قطعيت حضور مهندس موسوي، در بوق و کرنا کرده او را مخالف شکوفايي اقتصاد ملي معرفي کنند.هرچند در بعد سياسي نيز تفاوت و اختلاف سليقه موسوي با برخي از مقامات مملکتي، در نهانگاه مهمات خانه و توپخانه مخالفان حضور نخست وزير هشت سال دفاع مقدس در انتخابات آتي انبار شده تا مورد بهره  برداري به موقع قرار گيرد.رويکرد مبتني بر تساهل و تسامح فرهنگي سيد محمد خاتمي در هشت سال حاکميت اصلاح طلبان و نيز اظهارات و مواضع برخي از مديران ارشد دولت وي به ويژه در مقولات فرهنگي، چشم اسفندياري است که به باور مخالفان خاتمي سر بزنگاه مي تواند حرکت کاروان احتمالي انتخاباتي خاتمي را دچار تلاطم و تحول کند. اين ملاحظات که در جاي خود بايد توجه ويژه اي به دنبال داشته باشد علت پسنديده اي است تا با استناد به آن، دو نامزد احتمالي رياست جمهوري دهم خود را قرباني زودتر از موعد نزاع هاي سياسي و انتخاباتي نکنند.شايد تقدير به گونه اي رقم خورد که موسوي يا خاتمي در انتخابات شرکت نکردند. آنگاه اعلام زودتر از موعد، تداعي نخوردن آش و سوختن دهان را براي آنان خواهد کرد.

3-ترديد در نوع نگاه و کيفيت حضور دوستان و هم قطاران نيز دغدغه مهم ديگري است که در تحليل آمدن و يا نيامدن دو سيد سياستمدار نبايد از نظر دور بماند. جهت گيري احزاب و گروه هاي اصلاح طلب و بعضا اصولگرايي که داعيه حمايت از ميرحسين يا خاتمي را دارند، به دليل چينش ناهمگون اردوهاي انتخاباتي فضاي تشنجي را رقم زده است. حضور مهدي کروبي و داخل نشدن وي زير چتر اتحاد هيچ کدام از کانديداهاي اصولگرا و اصلاح طلب، التهاباتي را دامن زده است که نتيجه آن حيراني و سرگرداني دو نامزد پرحاشيه انتخابات آتي شده است.از همين روي، منطقي به نظر مي رسد که دليل گام هاي پس و پيش دو سيد را در اعلام نکردن حضور يافتن يا نيافتن خود، در بي مبالاتي جبهه موافقان و ياران آنها جستجو کنيم، چرا که هيچ ضمانتي نيست که با توجه به شعارها و اعلام مواضع بالا و پايين ياران ديروز و مدعيان امروز، اعلام کانديداتوري هر يک از آنان، مصادف با پرچم هاي سرخ و سبز مخالفان نشود!

4-اوضاع کنوني کشور، به گونه اي است که ادعاي مديريت بهينه در آينده ريسک بسيار بزرگي به شمار مي آيد. وضعيت حساس پرونده هسته اي، اوضاع اقتصادي و معيشتي و بحران انرژي و مالي جهان از مواردي هستند که تصميم گيري، بدون توجه به عاقبت دست و پنجه نرم کردن با آنها عاقلانه به نظر نمي رسد. ميرحسين موسوي فارغ از جهت گيري هاي سياسي و نوع بينش اقتصادي خاص خود، خاطره خوشي از سال هاي نخست وزيري خود بر جاي گذارده است. خاتمي نيز با وجود تنش ها و فراز و نشيب هاي بسيار در عملکرد فرهنگي و سياسي خود، در مجموع کارنامه مقبول و عامه پسندي داشته است. با اين اصاف، ورود چشم بسته به معرکه اي که ممکن است تمام نتايج گذشته را بر باد دهد، خلاف پختگي سياسي ارزيابي مي شود. از سوي ديگر، صرف آگاهي و اشراف به وضعيت کنوني کشور و مشکلات مملکت، نمي تواند نقش راهگشايي در آمدن يا نيامدن دو سيد داشته باشد. بايد راهکارهاي عملي و برنامه هاي موفقيت زايي در نظر اينان و گروه مشاورانشان باشد تا وضع از ايني که هست بدتر نشود، وگرنه ندانستن معضلات يا دانستن بدون قدرت تغيير، هيچ دردي را مداوا نمي کند و در چنين موقعيتي، وجود هر کدام از اين دو گزينه (ندانستن يا دانستن بدون قدرت)، بايد سبب شود تا نتيجه بررسي هاي ميرحسين و خاتمي براي حضور يا عدم حضور، گزينه دوم يعني ارجحيت حضور نيافتن آنها باشد.

5-صرف نظر از اظهارات منابع گوناگون مبني بر پتانسيل انتخابات رياست جمهوري دهم براي در بر گرفتن يکي از دو سيد سياستمدار، به نظر مي رسد گره خوردگي شديدي ميان اعلام آمدن يا نيامدن اين دو و اينکه کدام يک بايد بيايند، پديد آمده باشد.ميرحسين و خاتمي در حال بررسي و کاوش در وضعيت شخصي و شخصيتي حضور خود هستند. اينکه ميرحسين موسوي با آيتم هاي گفته شده خود را اصلح نسبت به آمدن دانسته و يا اينکه خاتمي خود را اصلح بداند، نقش تاثيرگذار و شگرفي در اعلام وضعيت روساي کابينه سابق و اسبق انقلاب نسبت به انتخابات آينده خواهد داشت. شايد بتوان چنين تحليل کرد که مساله آمدن يکي از آنها هنوز براي خود ايشان مبرهن نشده و شايد اطاله زمان اعلام به همين دليل باشد که کدام يک بايد حضور پيدا کنند.به بررسي و مشورت هاي دو سويه و پيراموني، رايزني و نظرخواهي از مقامات عالي رتبه نظام را نيز بايد اضافه کرد، چراکه قطعيت حضور هر يک از ايشان، بستگي به گرفتن نظر و رضايت قطعي مقامات عالي رتبه نظام دارد.هرچند بنا بر شواهد قطعي و مدارک معتبر، مخالفتي با حضور هيچ يک از اين دو نامزد احتمالي نيست، اما اينکه در ترازوي اهم و مهم، قرعه آمدن به نام کدام يک از اين دو در خواهد آمد، وابستگي شديدي به کسب نظر و مشورت از بزرگان نظام دارد.هر چند نگاه ها و تحليل هاي ديگري در اين باره هست که معتقد است گره زدن سرنوشت ميرحسين موسوي با اصلاح طلبان و وجهه تک بعدي اصلاح طلبي به نخست وزير محبوب دوران جنگ دادن نه تنها درست نبوده بلکه به ضرر نظام نيز هست، چرا که در اوضاع کنوني، ميرحسين موسوي، داراي شخصيتي ملي و فراجناحي است تا شخصيتي با افکار و پيشينه اصلاح طلبي و چپگرايي.

6-هر چند تحليل هاي ديگري نيز درباره نحوه اعلام حضور اين دو نامزد پر حاشيه وجود دارد; مانند حواله دادن اين رفتارهاي خاتمي و موسوي به زمينه سازي براي يک شخصيت پر طرفدار و يا اين که ذخيره آراي مردم براي يکي از خود، با اعمال برنامه هاي پنهاني و تحريک کردن اذهان و جلب توجهات مردمي که به دليل نقص در برآوردهاي اوليه اين پيش داوري ها و نيز نادرست بودن خروجي آنها مورد توجه قرار نگرفته و سخني از آنان به ميان نيامد.

جام جم

«ساختار سازمان ملل بايد تغيير كند» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جام جم به قلم عباس محمدنژاد است كه در آن مي خوانيد؛ پس از 13 روز كشتار مردم غزه، اعضاي شوراي امنيت سرانجام درباره قطعنامه‌اي خنثي به توافق رسيدند. در اين قطعنامه بر آتش‌بس فوري و پايدار تاكيد شده اما براي عقب‌نشيني صهيونيست‌ها از نوار غزه تاريخي تعيين نشده و همچنان راه براي ادامه قتل‌عام مردم غزه باز نگاه داشته شده است.

در كنار كشتار مردم بي‌دفاع غزه، آنچه شرم آور است سكوت مجامع بين‌المللي از جمله سازمان ملل و نهاد‌هاي وابسته به آن يعني شوراي امنيت و كميسيون حقوق بشر، همچنين انفعال ساير سازمان‌ها و نهادهاي بين‌المللي از جمله جنبش عدم تعهد، سازمان كنفرانس اسلامي و اتحاديه عرب است.

63 سال از زماني كه سازمان ملل با 3 هدف عمده حفظ صلح و امنيت بين‌المللي، توسعه روابط دوستانه ميان‌ ملت‌ها بر مبناي احترام به اصل تساوي حقوق و ايجاد شرايط همكاري بين‌المللي در حل مسائل بين‌المللي تشكيل شد مي‌گذرد اما اين سازمان در اين مدت نه‌تنها نتوانسته به وظايف خود در چارچوب اختياراتش عمل كند بلكه ابزاري براي قدرت‌هاي بزرگ بوده تا به اعمال و تصميماتشان جنبه قانوني دهند و در اين ميان نهاد وابسته به آن يعني شوراي امنيت چنان در اختيار 5 عضو دائم آن قرار گرفته كه آن را تنها مي‌توان باشگاه هسته‌اي انحصاري ناميد كه حيطه قدرت و اختياراتش گهگاه حد و مرزي نداشته و بدون كنترل باقي مانده است. مشروعيت بخشيدن به اشغال عراق و افغانستان از سوي آمريكا، ناكامي در برخورد با رژيم صهيونيستي با وجود حضور ايالات متحده در شوراي امنيت، ناكامي در ممانعت از كشتار صدها هزار انسان در رواندا، بوسني‌وهرزگوين، دارفور و دهها حادثه تكان‌هنده جهاني كه گاها نخواسته براي حل آنها چاره‌اي بينديشد. كميسيون حقوق بشر سازمان ملل نيز كه خود را مدافع حقوق انسان‌ها مي‌داند، در جايي كه منافع قدرت‌هاي بزرگ ايجاب كند، بيانيه و قطعنامه صادر مي‌كند ولي كشتار زنان و كودكان بي‌دفاع فلسطين را دفاع اسرائيل از خود مي‌داند و به راحتي از آن مي‌گذرد.

آمريكا به عنوان يكي از اعضاي دائم شوراي امنيت از سال 1972 كه بحران اعراب  اسرائيل جدي شده تاكنون ده‌ها بار قطعنامه‌هاي مربوط به محكوميت رژيم صهيونيستي را وتو كرده است. اين كشور در دهه 90 ميلادي حتي اجازه نمي‌داد كه مسائل مربوط به فلسطين در صحن شوراي امنيت مطرح و بررسي شود. شوراي امنيت در جريان جنگ33 روزه لبنان هم تا زماني كه اسرائيل بشدت مراكز غيرنظامي و زيربنايي لبنان را هدف قرار مي‌داد سكوت كرد اما آن هنگام كه زنگ‌هاي شكست براي اسرائيل به صدا درآمد، بسرعت وارد عمل شد و با تصويب قطعنامه 1701 اسرائيل را از شكستي بزرگ‌تر نجات داد.

در اين ميان با وجود تمامي اقدامات ضعيف و حتي جانبدارانه شوراي امنيت در برابر اقدامات قدرت‌هاي بزرگ و حتي سكوت و حمايت از فجايع انساني متاسفانه بايد پذيرفت كه سازمان ملل متحد و نهادهاي وابسته به آن بويژه شوراي امنيت از جايگاه حقوقي مستحكم و مقبول در ميان كشورهاي جهان برخورداراست و تا زماني كه نهاد ديگري با چنين پوشش جهاني و مقبول جهانيان جايگزين سازمان ملل نشود نمي‌توان انتظاري بيشتر از آنچه هم‌اكنون شاهد آن هستيم از اين سازمان و شوراي امنيت داشت. تاكنون سازمان‌ها و نهادهاي منطقه‌اي و بين‌المللي متعددي در جهان تشكيل شده كه اگرچه بعضا از گستردگي جمعيتي قابل توجهي برخوردارند، اما در عرصه عمل نه تنها نتوانسته‌اند خلا انفعال سازمان ملل را پركنند، بلكه در حوزه منطقه‌اي خود نيز با چالش‌هاي عمده‌اي مواجه‌اند كه عملكرد آنها را فاقد هرگونه اثربخشي كرده است.

در چنين شرايطي تلاش كشورهاي مستقل، سازمان‌ها و نهادهاي بين‌المللي همچون سازمان كنفرانس اسلامي واتحاديه عرب بايد به تغيير ساختار سازمان ملل و بويژه شوراي امنيت متمركز شود. هم‌اكنون كشورهاي جهان ناچارند به تصميماتي كه 5 كشور اتمي جهان براي چالش‌هاي جهاني اتخاذ مي‌كنند تن دهند،  براي رهايي از چنين اوضاعي پيگيري پيشنهاد اصلاح ساختاري شوراي امنيت  كه از سوي ايران مطرح شده  اهميت زيادي پيدا مي‌كند، پيشنهادي كه براساس آن نقش مجمع عمومي سازمان ملل بايد به عنوان اصلي‌ترين ركن اين سازمان جدي‌تر شمرده شود و همين مجمع، وضعيت فعلي شوراي امنيت را تغيير دهد. در غير اين صورت و در كوتاه مدت حداقل از جنبش غيرمتعدها، سازمان كنفرانس اسلامي و قاره آفريقا هر كدام يك نماينده با امتياز ويژه وتو به عنوان عضو دائم شوراي امنيت انتخاب شوند تا تعادل حاصله مانع از اجحاف به ملت‌ها شود. دستگاه ديپلماسي كشورمان نيز بايد با اين هدف فعاليت‌هاي خارجي خود را هماهنگ كند.

كيهان

«کربلاى غزه» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن مي‌خوانيد؛ «اي سپاهيان خدا بر اسب هايتان سوار شويد و با کشتن حسين بن علي به بهشت برويد»!  اين  جمله  عمربن سعد در صبح عاشوراي 61 هجري است. پيش تر نيز  شريح قاضي در مقام به اصطلاح قضاوت، حسين(ع) را به خروج از دين خدا متهم کرد و با صدور حکم ارتداد آن حضرت خونش را مباح دانست!

کمتر از 50 سال از رحلت پيامبر اعظم(ص)  نمي گذارد  و جامعه اسلامي  اينچنين استحاله شده است که اسلام ناب نبوي را به حاشيه رانده اند و آنچنان بر افکار و اذهان عوام سوار شده اند که به اسم «دين» کشتن فرزند اميرمومنان و نوه رسول خدا اجرش مساوي با ورود به بهشت تلقي مي شود. اينجاست که تشخيص «حق» از «باطل» در فراز و فرود تاريخ بشر و حيات پرپيچ و خم انسان دشوار به نظر مي آيد.

مقارن با اين فضا حسين بن علي(ع) به مسلخگاه کربلا مي رود تا پرچم تشخيص «حق» از «باطل» و تميز «هدايت» از «ضلالت» براي رهپويان حق و حقيقت در پهنه تاريخ بشريت افراشته شود.

1-خط مقاومت در عاشورا پشت صحنه اسلام اموي را به تصوير کشاند و نقاب از چهره کريه يزيد و امويان برداشت تا مشي زورگويي و خوي زياده خواهي هاي آنها برملا و عيان گردد. و يزيد  که مي خواست اسلام ناب محمدي(ص) را ريشه کن کند پس از قيام عاشورا ناگزير عقب  نشست چرا که ديد عزاي حسيني در خانه خودش برپا شده و نزديکانش به توبيخ و سرزنش او مي پردازند و اينجا بود که با حالتي استيصال گفت: «خداوند ابن مرجانه را بميراند، او در اين مسئله عجله کرد»

2- گفته اند و حکيمانه گفته اند که عاشورا، زماني فراتر از زمان هاست و هر جا که بساط ظلم و فرياد مظلومي برپاست همانجا کربلاست، مگر نه اينکه نبرد و پيکار حق و باطل در گذرگاه گسترده تاريخ جريان داشته و  دارد، مگرنه اينکه  رسالت مشعله داران هدايت زدودن سياهي هاي باطل و احياي فروغ دامنگستر حق بر پهنه حيات بشريت بوده است، مگر نه اينکه قيام سرخ حسيني(ع) در طي قرون و اعصار گذشته مبدأ  و الهام بخش جنبش ها و نهضت هاي حق طلبانه در برابر اقدامات زورمدارانه چپاولگران و سلطه گران بوده است، مگر...
حال جنايات هولناک و فجايع دلخراش  اين روزهاي غزه کربلايي ديگر را رقم نزده است؟ اگر چنين است- که قطعا چنين است-  مسئوليت امت اسلامي در اين ميان چيست؟ و آيا خواص امت اسلامي مسئوليتي بس بزرگ تر و حساس تر ندارند؟

سران بعضي کشورهاي عربي که در زمره خواص هستند- هرچند از نوع منفي آن- فراتر از سکوت- که خود خيانتي بزرگ است- آشکارا نيز با صهيونيست ها در کشتار مردم مسلمان شرکت دارند، خب؛ از آنها انتظاري هم نيست چرا که هرچند نام اسلام را يدک مي کشند اما به تعبير جناب عمار ياسر- صحابه بزرگ پيغمبر(ص)- که در وصف سران اموي گفته بود آنها مصداق «استسلموا ولايسلموا» (اظهار اسلام کردند ولي اسلام نياوردند) هستند سران عرب نيز امروز شايسته اين عبارت پرمعنا  مي باشند؛ وگرنه اگر بويي از  اسلام محمدي(ص) برده بودند به سازش و خيانت تن نمي دادند. از سويي انديشمندان، نخبگان و شخصيت هاي مذهبي و سياسي جهان اسلام بايد هر اقدامي که در توان دارند فراتر از صدور بيانيه و تجمع هاي اعتراض آميز و محکوميت هاي شفاهي بکار گيرند و از هر اهرمي بهره برند تا از يورش وحشيانه و حيواني صهيونيست ها به نوار غزه جلوگيري شود و پروژه «نسل کشي مسلمانان» و «ترور خط مقاومت» ناکام بماند.

3- امروز پانزدهمين روز جنگ در حالي سپري مي شود که رژيم صهيونيستي پس از حملات هوايي و زميني با مقاومت مردمي غزه مواجه شده است و هر چند اين رژيم سعي کرده از آغاز جنگ هدف اصلي از حمله به غزه را ابراز نکند اما آنچه از انهدام چند تانک مرکاوا و شمار قابل توجهي موشک هاي اصابت کرده به سرزمين هاي اشغالي و به اسارت درآمدن سربازان و حتي فرماندهان اسرائيلي اتفاق افتاده تا مقاومت جانانه حماس در عمليات زميني و کند کردن پيشروي صهيونيست ها و به درازا کشيدن مبارزه، قطعا برخلاف پيش بيني ها و محاسبه هاي نظامي و عملياتي رژيم صهيونيستي بوده است. صهيونيست ها انتظار داشتند با حملات هوايي و بهره گيري از تاکتيک «زمين سوخته» جنبش حماس را که ترجمان ديگري از مردم فلسطين است، به تسليم وادارند.

همچنان که در جنگ 33 روزه سال 2006 ميان حزب الله لبنان و اسرائيل صهيونيست ها هر چند در روزهاي ابتدايي جولان مي دادند اما سرانجام آن جنگ ارمغاني جز يک شکست سهمگين براي اين رژيم نداشت و اسطوره شکست ناپذيري اش به زباله داني تاريخ پيوست. با ادامه مقاومت در غزه هم- همان طور که سيد حسن نصرالله رهبر با ذکاوت و با بصيرت حزب الله چند روز پيش با تاکيد بر استراتژي «پيروزي خون بر شمشير» تصريح کرد- آنچه امروز در کارزار جنگ عينيت مي يابد مشابه روزهاي آخر جنگ 33 روزه است و پيروزي با «مقاومت» خواهد بود.

4- با شروع جنگ غزه از سوي رژيم صهيونيستي و همدستي و مشارکت خائنانه برخي از سران کشورهاي عربي و حمايت مادي و سياسي ايالات متحده و همپيمانانش و همراهي شوراي امنيت- که پس از دو هفته به يک مصوبه آتش بس بسنده کرده آن هم در شرايطي که بعد از اين مصوبه دهها فلسطيني با حملات مجدد صهيونيست ها به شهادت رسيدند- آنچه بيش از گذشته براي افکار عمومي جهان آشکار گرديد هدف واقعي نشست ها، شعارها و گفتمان هايي بود که در پوشش آنها قدرت هاي غربي ساليان سال است يکه تازي مي کنند و رجز حقوق بشر، صلح، دموکراسي، مبارزه با تروريسم، بسط امنيت بين المللي، جهاني شدن و... سر مي دهند.

امروز با به راه افتادن ماشين جنگي رژيم صهيونيستي در غزه و بمباران هوايي کودکان و زنان و غيرنظاميان و يورش زميني به خانه ها، مدارس و... لايه هاي پنهاني آن کنفرانس ها و گفتمان ها از پرده برون افتاده است و اعترافات صريح و عريان فرماندهان بي خرد صهيونيست مهر تاييدي بر آن است. از جمله آن که يکي از مقامات صهيونيستي کشتن کودکان را راهبرد طراحي شده اين رژيم اعلام کرد.

از اين رهگذر مفهوم واقعي «طرح صلح خاورميانه» که چند سالي است آمريکا و متحدانش روي آن تاکيد مي ورزند به خوبي قابل درک است. رخدادهاي غزه ترديدي باقي نمي گذارد که طرح باصطلاح صلح خاورميانه مفهومي جز بسط اشغالگري رژيم صهيونيستي و تامين کردن زياده خواهي هاي نامشروع صهيونيست ها ندارد و فاجعه بشري و نسل کشي آشکار غزه در راستاي عملياتي کردن اين طرح است و تحرکاتي نظير اجلاس اديان که دو ماه پيش در نيويورک  برگزار شد و در آن جرج بوش با تاکيد بر تکاليف آدمي در برابر خدا، علت حمله و لشکرکشي به افغانستان و عراق و... را به نام «دين» توجيه کرد در همين راستا بوده است.

بوش در کنار شيمون پرز، ليوني و... بود که مزورانه گفت «دين» زندگي او را تغيير داده و در تمام مدتي که در دوره رياست جمهوري اش بر مسند قدرت بوده در رويارويي با تهديدها «دين» ياري اش کرده است!

و امروز هم بي شرمانه- و البته احمقانه- حماس را مسبب فجايع و مصائب هولناک غزه مي خواند!

اينجاست که در امتداد تاريخ، رسالت بزرگ کربلا اين بار به غزه تقديرمي شود و «خط مقاومت» همچون عاشوراييان اين رسالت سنگين را بر دوش مي گيرند تا نقاب دروغين «صلح»، «حقوق بشر» و «دموکراسي» را به زير کشند و اين پيروزي بزرگ «مقاومت» و آغاز شکست صهيونيست ها و ايادي غربي خواهد بود. همچنانکه افکار عمومي جهان طي تظاهرات و برگزاري تجمعات اعتراض آميزي در دمشق، بغداد، بيروت تا اسلامبول، بانکوک، مانيل و حتي تا لندن، نيويورک، واشنگتن، شيکاگو، مادريد، پاريس، سيدني و... ددمنشي ارتش اسرائيل را محکوم مي کنند و اقدامات سبعانه رژيم صهيونيستي را هولوکاستي واقعي مي دانند.

جالب آنکه در همين ايام جنگ و کشتار، صدها يهودي ساکن فلسطين اشغالي با تجمع در ميدان مرکزي تل آويو خواستار توقف فوري جنگ و جلوگيري از کشتار مردم غزه مي شوند.

5- امروز جنايات و کشتار وحشيانه رژيم صهيونيستي مصداق بارز جرم کشتار دسته جمعي و جرايم جنگي و جنايات بر ضد بشريت است اما ديوان کيفري بين المللي انگار تعطيل است و قضات و دادستان آن به تعطيلات کريسمس رفته اند و قرار هم نيست اين تعطيلات به پايان برسد! از سويي ديگر صرفاً از باب نمونه مي توان به حادثه 6 ماه پيش منطقه دارفور در سودان اشاره کرد که «لوئيس مورنواکامپو» دادستان ديوان کيفري بين المللي با اين ادعا که عمرالبشير -رئيس جمهور سودان- بخاطر حوادثي که در دارفور روي داده داراي مسئوليت جزايي است، حکم جلب عمرالبشير را صادر مي کند. اين در حالي بود که همه جرم وي اين بود که زماني که بوي نفت  قدرت هاي زورگو و استثمارگر را به دارفور کشانده بود عمرالبشير زير يوغ آمريکايي ها و غربي ها نرفته بود.

اما جنايات جنون آميز و وحشيانه صهيونيست ها به نوار غزه نه تنها منجر به جلب جنايتکاراني چون پرز، ليوني يا باراک نمي شود بلکه «حماس» که در جنگي نابرابر بنابر «دفاع مشروع» -اصل حقوقي پذيرفته شده در نظام بين الملل- از وطن خود به دفاع مي پردازد تروريست ناميده مي شود! و لابد با منطق چپاول و استعمار صهيونيست ها بايد حکم جلب «اسماعيل هنيه» صادر شود!

6- در دنياي کنوني هر چند قرن ها از زمان جاهليت کهن مي گذرد اما جاهليتي نوين ريشه دوانده و به جان بشريت افتاده است و در اين مسير حکومت ها و رژيم هايي که داعيه دار فرمانروايي بر جهان هستند براي سلطه بر ملت ها از هيچ اقدام و جنايتي دريغ نمي ورزند در برابر اين زورگويي ها و زياده خواهي ها، تنها «خط مقاومت» کار را بر آنها سخت و عرصه را تنگ خواهد کرد و آموزه هاي اسلامي و عاشورايي تقويت کننده اين مبارزه و رويارويي خواهد بود. غزه امروز يکي از خاکريزهاي خط مقدم مقاومت است. بنابراين تمام توان  و  امکانات جهان اسلام بايد در اين راه بسيج شود و هر مسلمان به اندازه سهم خود تکليفش را اداء نمايد.

مردم سالاري

«يک صداو يک پاسخ بر کاهش قيمت نفت» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مرم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛در سرمقاله روز شنبه 7 دي ماه روزنامه مطلبي درج شده بود با عنوان: «کاهش قيمت نفت يک توطئه يا نتيجه بحران  اقتصادي جهان» به قلم نگارنده اين سطور. در آن سرمقاله اشاره شده بود به ادبيات رسانه ها در علل اين کاهش از ابتدا تا آن روز که گستره زماني شش ماهه را در بر مي گرفت. آن نوشته شرحي بود بر محتواي تحليل ها و نوشته ها تا اوايل دي ماه و تغيير اين محتوي در هفته منتهي به 7 دي  و خلا صه آن چنين بود که از ابتداي کاهش قيمت نفت تا آن روز همه صداها کاهش قيمت نفت را نتيجه بحران اقتصادي اروپا و آمريکا مي دانستند، اما در هفته منتهي به 7 دي رسانه ملي به يک باره محتواي جديدي را وارد اين تحليل کرد و ديدگاه انديشمندي که بسيار مورد احترام اين حقير است را در چند برنامه (نه تکرار يک برنامه) که با ديدگاه هاي قبلي متمايز است را پخش کرد و اين ديدگاه متعلق به دکتر محمد ابراهيم  محمدي استاد دانشگاه و کارشناس ارشد بازار نفت و اقتصاد و انرژي بود.

آنچه که نگارنده در سرمقاله موصوف به آن اشاره داشت تغيير گفتمان ناگهاني صدا و سيما در اين راستا بود، نه ماهيت ديدگاه و اين نوع نگاه، نگاه حرفه اي تخصص من يعني روابط عمومي است. روابط عمومي بايد صداهاي مختلف را بشنود ، تفاوت صداها را تشخيص دهد و بر اين تفاوت تحليل داشته باشد، ما هم بر همين اساس به تغيير  ناگهاني صدا حساس شديم و تحليل بر آن نگاشتيم، در هيچ جاي آن نوشته نفي و  نقد  ديدگاه ها نبود اما جناب آقاي دکتر محمدي بي توجه به پيام سرمقاله از ديدگاه خود دفاع کردند که براي آ گاهي خوانندگان مهم ترين اشارات ايشان را  تقديم مي داريم و من اين محبت دکتر محمدي را جوابيه نمي نامم که تکمله اي بر نوشته  خود مي دانم و همچنان جايگاه وشان کارشناسي ايشان را محترم مي شمارم گرچه از ديرباز با نگاه توطئه اي و توهم توطئه در مورد رويدادها رفاقتي نداشته وندارم.

اينک گزيده اي از توضيحات جناب آقاي دکتر محمدي در رابطه با سرمقاله فوق الذکر:

اول: برنامه مورد اشاره سرمقاله نويس محترم، گفت وگوي ويژه خبري ساعت 22/30 شبکه دوم سيما در تاريخ 5شنبه مورخ 87/9/29 است که خوشبختانه سوابق برنامه مورد بحث در آرشيو سازمان صدا و سيما موجود و قابل ملاحظه است.

دوم: در برنامه مورد اشاره، تنها ميهمان برنامه، بنده نبودم، بلکه مطابق امر متداول در برنامه گفت وگوي ويژه خبري 22/30 که هميشه از 2 ميهمان با نظرات مختلف دعوت مي کنند، جناب آقاي دکتر قره خاني نماينده محترم مجلس و عضو هيات رئيسه کميسيون انرژي مجلس شوراي اسلامي نيز، ميهمان ديگر برنامه، با نظراتي کاملا متفاوت با بنده حضور داشتند و اظهارنظر فرمودند.

سوم: در برنامه موصوف، بنده به هيچ وجه منکر اثرگذاري بحران اقتصادي اروپا و آمريکا بر کاهش قيمت نفت نبودم و همچنان با اين بخش از نظريات تحليلگران کاملا موافقم. گيرم که معتقدم براساس شواهد و قراين و اسناد موجود که قسمتي از آن را نيز در برنامه مورد بحث ارائه و مورد بحث قرار دادم، اظهارنظر کردم که اين بحران از لحاظ «ماهيت» يک «سناريوي» از پيش طراحي شده است و اضافه کردم که مديريت بازار قيمت نفت، هم ديروز که به اوج رسيد و هم امروز که به حدود 40 دلار رسيده است، در اختيار سفته بازان در بورس ها، به ويژه بورس وال استريت است که روزانه بيش از 20 برابر معاملات فيزيکي نفت، به صورت کاغذي و معاملات آتي خريد و فروش مي کنند.

چهارم: از باب اينکه بنده سالهاست به فضل خداوند توفيق دارم به عنوان يک معلم در دانشگاه به تدريس و پژوهش و در عين حال در وزارت نفت به عنوان يک خدمتگزار مشغول خدمت باشم، نظريات خود را مبتني بر مباني علمي و کارشناسي اعلام مي کنم و بحمد الله والمنه تا به امروز سوابق علمي و پژوهشي و مديريتي خود را بازيچه اهداف خاص هيچ گروهي قرار نداده ام.

پنجم: با کمال افتخار عرض مي کنم که بنده به عنوان يک عنصر اصولگرا و ولايتمدار و به پيروي از مقام معظم رهبري مدظله العالي به دولت اصولگراي نهم به رياست جناب آقاي دکتر احمدي نژاد معتقد، وفادار و علاقمند و با تمام وجود از ايشان حمايت مي کنم.

ششم: همچنان که عرض شد محور اصلي برنامه تدريس، پژوهش و سوابق خدمت و مديريتي بنده در نفت و انرژي  است و به کيفيتي تربيت شده ام که فقط در حوزه تخصصي و تجربي و کاري خود اظهارنظر مي کنم.

هفتم: با پيشنهاد ايشان مبني بر اينکه اين قبيل نظريات خوبست در رسانه ها توسط کارشناسان مختلف مورد بررسي قرار گيرد کاملا موافق و ضمن استقبال بدين وسيله براي حضور در اين جلسات اعلام آمادگي مي نمايم.

دکتر محمدابراهيم محمدي استاد دانشگاه و کارشناس ارشد بازار نفت و اقتصاد انرژي

جمهوري اسلامي

«درسي كه از نهاد فرمايشي سازمان ملل بايد آموخت» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛ شوراي امنيت سازمان ملل در پايان سيزدهمين روز جنايات رژيم صهيونيستي در غزه قطعنامه ضعيفي را شب جمعه تصويب كرد كه در آن برقراري آتش بس فوري به حماس و رژيم صهيونيستي پيشنهاد شده است . اما صهيونيست ها در چهاردهمين روز نيز به حملات جنايتكارانه خود ادامه دادند و غزه را زير ضربات سنگين كوبيدند.

درباره اين حركت شوراي امنيت سازمان ملل چند نكته را بايد مورد توجه و تامل قرار داد.

اول آنكه اين شورا 13 روز به رژيم غاصب و جنايتكار صهيونيستي مهلت داد هرچه مي تواند از هوا و دريا و زمين غزه را بكوبد و مردم آن را به شهادت برساند و خانه ها و مساجد و بيمارستان ها و مدارس را ويران كند و سپس به قطعنامه آتش بس راي داد . در اين 13 روز حدود 800 نفر از مردم غزه به شهادت رسيدند بيش از سه هزار نفر زخمي شدند ده ها مسجد و مدرسه ويران شد بيمارستان ها آسيب ديدند و بسياري از خانه هاي مردم بر سر صاحبانشان خراب شد گوئي كساني كه در شوراي امنيت سازمان ملل مسئوليت امنيت كشورها را برعهده دارند تا 800 نفر كشته و بيش از سه هزار نفر زخمي نشوند و آنهمه خسارت به بار نيايد احساس مسئوليت نمي كنند!

دوم آنكه اكنون نيز كه اين شورا وانمود مي كند احساس مسئوليت كرده و بايد كاري انجام دهد قطعنامه اي ضعيف به تصويب مي رساند كه آغاز كننده جنگ و طرف جنايتكار در آن محكوم نمي شود و لذا به آن اعتنا نمي كند و به جنايت خود ادامه مي دهد. اينكه شوراي امنيت سازمان ملل به طرفين درگيري آتش بس فوري را توصيه مي كند بدون آنكه تفاوتي ميان مهاجم و مدافع قائل شود اين نشان مي دهد تهيه كنندگان پيش نويس و تصويب كنندگان قطعنامه از روي احساس مسئوليت به اين اقدام مبادرت نكرده اند بلكه فشار افكار عمومي مردم جهان و عوامل ديگر آنها را وادار به اين كار كرده است . آنها ميخواهند در دفاع از عملكرد خود حرفي براي گفتن داشته باشند حتي اگر اقدام آنها هيچ تاثيري در جلوگيري از جنايت صهيونيست ها نداشته باشد.

سوم آنكه اگر فشار افكار عمومي مردم جهان و رسوائي بيش از حد اعضاي شوراي امنيت سازمان ملل نبود همين قطعنامه هم صادر نميشد. در طول دو هفته اي كه از تهاجم وحشيانه ارتش رژيم غاصب صهيونيستي به غزه مي گذرد مردم سراسر جهان اعم از مسلمان و غيرمسلمان با تظاهرات و تحصن و تجمع و راه پيمائي هاي متعدد و به هر شكل ممكن به اين جنايات اعتراض كردند و حمايت خود را از مردم مظلوم غزه اعلام نمودند. صهيونيست ها حمله به غزه را در نظر زماني بگونه اي برنامه ريزي كرده بودند كه در ايام تعطيلات سال نو مسيحي بتوانند جنايات خود را در سكوت خبري انجام دهند بدون آنكه افكار عمومي جهان به عمق فاجعه پي ببرد و اعتراض بعمل آورد. ولي برخلاف پيش بيني آنها اين جنايات بازتاب زيادي در سراسر جهان داشت و در جهان اسلام نيز به دليل دهه عاشورا احساسات و عواطف مردم مسلمان چندين برابر آنچه طبيعي بود بروز و ظهور كرد و صحنه تبليغات جهاني به زيان رژيم صهيونيستي رقم خورد. فشار افكار عمومي متوجه سران كشورهاي عربي و سازمان ملل نيز شد و شوراي امنيت سازمان ملل تحت همين فشارها وادار به صدور قطعنامه اي هر چند ضعيف گرديد.

چهارم آنكه سازمان ملل متاسفانه يك نهاد فرمايشي است كه تحت امر قدرت هاي استكباري بويژه آمريكا قرار دارد. هر وقت اين قدرت ها بخواهند اين سازمان به نفع يا زيان هر كشوري كه آنها اراده كنند قطعنامه صادر مي كند و هر وقت نخواهد صادر نمي كند. آنها خود براي اين سازمان اعتباري قائل نيستند و در مواردي بدون مجوز سازمان ملل و حتي برخلاف مصوبات اين سازمان به كشورهائي كه تحت فرمان آنها نبودند تجاوز نظامي كردند و تا هر زمان كه خواستند آن كشورها را تحت اشغال خود نگهداشتند.

پنجم آنكه رژيم صهيونيستي نيز با توجه به برخورداري از حمايت هاي كشورهاي غربي زورگو به ويژه آمريكا به تصميمات سازمان ملل اعتنا نمي كند و به همين دليل عليرغم صدور قطعنامه شب جمعه شوراي امنيت حملات ارتش رژيم صهيونيستي به غزه ادامه يافت . صهيونيست ها فقط به آن دسته از قطعنامه هاي سازمان ملل عمل مي كنند كه نفعي براي خودشان داشته باشد.

و ششم آنكه واقعيت هاي تلخ مربوط به سازمان ملل و عملكرد تاسف بار شوراي امنيت در جنگ 33 روزه لبنان و جنايات كنوني صهيونيست ها در غزه اين درس را با خود دارد كه امت اسلامي بايد آنچنان قوي و متحد باشد كه خود بتواند در برابر همه تهاجمات از خود دفاع كند و نيازي به ديگران نداشته باشد. اگر همه كشورها همانند جمهوري اسلامي ايران كه هرقدر ممكن است به مردم فلسطين و در اين جنگ به مردم غزه كمك كرده و مي كند عمل كنند قطعا دست همه جنايتكاران كوتاه خواهد شد و هيچ متجاوزي هوس تجاوز به خاك مسلمانان را به ذهن خود راه نخواهد داد.

در كشورهاي اسلامي اگر دولت ها با ملت ها همراه باشند مجموعه اين كشورها و ملت ها مي توانند قدرتي را شكل بدهند كه سازمان ملل را نيز تحت تاثير خود قرار دهد و در همه صحنه ها حرف اول را بزند. دو هفته مقاومت مردم غزه در برابر ارتش رژيم صهيونيستي نشان داد مقاومت ملت ها پيروزي آفرين است و از هم اكنون بايد مردم غزه را پيروز اين جنگ دانست جنگي كه در زوال اسرائيل نقش عمده اي خواهد داشت .

صداي عدالت

«اسرائيل ؛ جنگ براي بقا» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي صداي عدالت است كه در آن مي‌خوانيد؛ عمليات ارتش رژيم اسراييل موسوم به "سرب مذاب" عليه نوار غزه با انجام حمله سنگين و شديد هوايي و زميني ادامه دارد. ايهود باراک، وزير جنگ صهيونيست ها ، ساعاتي پس از حمله زميني به غزه در کنفرانس خبري اعلام کرد: "عمليات زميني براي وارد كردن ضربه شديد بر حماس و مجبور كردن آن به پذيرفتن شروط اسرائيل در آتش‌بس است". گرچه درگيريهاي حملات هوايي ارتش صهيونيستي در چند ماه اخير افزايش يافته بود، اما "سرب مذاب" جنگ تمام عياري است که کمتر کسي انتظار آن را داشت. نکته اساسي در مورد "سرب مذاب" دريافتن دلايل چنين عملياتي است که چرا رژيم صهيونيستي با وجود عواقب وخيم يک جنگ کامل، به اجراي آن تن داده و از سوي ديگر، اميدوار به دست يافتن به چه نتايجي است. قبل از هر چيز، زمان انجام "سرب مذاب" در خور توجه است. رژيم صهيونيستي در زمان خاصي عمليات گسترده خود را عليه نوار غزه تدارک ديده که با توجه به آن نه تنها مي توان فهميد يگانه فرصت مناسب براي آن رژيم در چنين زماني است، بلکه بنابر آن مي توان به اهداف تل آويو از اين عمليات نيز پي برد.

زمان اجراي عمليات "سرب مذاب" با توجه به دو وجه قابل بررسي است؛ اول وجه خارجي و دوم وجه داخلي. وجه خارجي زمان انجام عمليات رژيم صهيونيستي بيشتر از هر چيز به موضوع رياست جمهوري آمريکا مربوط مي شود. اکنون در آمريکا دوره انتقال قدرت از سوي رييس جمهور جمهوريخواه به منتخب دموکرات است و اين موضوعي است که به سران رژيم صهيونيستي هشدار استفاده از فرصت موجود را مي داد.

حدود يک سال قبل ، آمريکا در کنفرانس آناپوليس توانست طيف متنوعي از اسرائيل، کشورهاي عربي و کشورهاي اروپايي به علاوه روسيه را به دور خود جمع کند تا با نمايش اجماع جهاني بر صلح بين اسرائيل و فلسطينيان، وعده تحقق چنين هدفي را در طي يک سال آينده دهد. پس از گذشت يک سال جورج بوش نتوانست به وعده خود عمل کند و صهيونيستها نيز به خواسته خود بر رسيدن به امنيت ناکام ماندند. از سوي ديگر، ورود اوباما و دموکراتهاي همراه وي به کاخ سفيد پي آمدهاي روشني براي رژيم صهيونيستي به دنبال خواهد داشت که رژيم صهيونيستي مجبور است ازهم اکنون آماده آن باشد. ‏روشن است که دولت آينده دموکرات آمريکا تاکيد بر مشي گفتگو و مذاکره در منازعه اسرائيل با فلسطينيان خواهد داشت و اين به معناي آماده شدن طرفهاي گفتگو به دادن امتيازهايي به طرف مقابل است. آيا اسرائيل با وجود حماس و حملات آن امتياز کمتري به فلسطينيان خواهد داد يا در صورت حذف آن؟ روشن است که در صورت وجود حماس، اسرائيل مجبور است امتيازاتي به طرف فلسطيني دهد که با حذف آن نيازي به انجام چنين کاري نخواهد بود. در واقع، اسرائيل براي جلوگيري از تحرکات حماس مجبور است در مذاکرات خود با فلسطينيان امتيازات بيشتري دهد که در صورت حذف يا حداقل کنترل مطلوب حماس نيازي به دادن چنين امتيازاتي نخواهد داشت.

اتمام آتش بس شش ماهه بين حماس و اسرائيل که به ميانجيگري مصر به وجود آمده بود وجه داخلي زمان انجام "سرب مذاب" را نشان مي دهد. سران رژيم صهيونيستي تا اندازه زيادي از گذشته و به خصوص از جنگ 33 روزه با حزب الله، درس عبرت گرفته اند. اکنون با گذشت دو هفته ، حتي ايهود باراک پيش بيني تداوم جنگ تا ماه فوريه را مي کند و از اين رو، از تاخير انتخابات پارلماني اسرائيل سخن مي گويد. حماس نه يک کشور و نه يک ارتش است، بلکه نيرويي معتقد است که سلاح هوادارانش از حد سلاح انفرادي تجاوز نمي کند و اسرائيل در برابر چنين نيرويي است که با همه قدرت خود وعده "جنگ تمام عيار" بيش از يک ماه را مي دهد !‏در حقيقت، اسرائيل با انجام عمليات "سرب مذاب" يک چيز را از دست داده است و آن اسطوره اسرائيل فاتح است، نتيجه اي که در جنگ 33 روزه به دست آمد و اکنون به وسيله حماس تاييد مي شود. علاوه بر اين، کنترل حماس براي اسرائيل چه نتيجه اي خواهد داشت؟ آيا مشي حماس تغيير خواهد کرد؟ به فرض که اسرائيل بتواند تمام نوار غزه را به هر قيمت فتح کند آيا اين به معناي نابودي مشي مبارزه طلبي حماس خواهد بود؟ اين پرسشي است که پاسخ مثبت به آن هيچ تضميني نخواهد داشت. در حقيقت، اسرائيل مجبور است تا براي تامين بقاي خود به نوار غزه يورش برد، اما روشن است که همين امر نقض امنيت آن رژيم را در پي خواهد بود. طليعه چنين امري را در حمايت هاي مردمي از مردم غزه مي توان ديد. خوي جنگ طلبانه صهيونيستها و تجاوزات آنان اين امکان را به آنها نمي دهد تا عواقب اعمال خود را به خوبي نبينند . هر اقدام نظامي آنان به معناي شکستي است که در مشروعيت خود کسب مي کنند و جنگ فعلي در غزه نيز نقطه تعيين کننده اي در اين شکست خواهد بود.‏

اعتماد ملي

«مي‌توان اسرائيل را در دادگاه‌هاي بين‌المللي محاكمه كرد» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي اعتماد ملي به قلم محمد مصطفايي است كه در آن مي‌خوانيد؛ جنگ ذاتا و به خودي خود بي‌رحم است چه رسد به اينكه جنايتكاري، جنگي را به ناحق و برخلا‌ف موازين انساني آغاز كند. حمله، ورود غيرقانوني به سرزمين فلسطين و كشتار جمعي كودكان و زناني كه از كوچك‌ترين پناهگاهي برخوردار نيستند در شهر غزه توسط دولتمردان اسرائيلي و در روزهاي گذشته، در كنار اثبات مظلوميت مردم فلسطين و استحقاق آنها به حمايت همه‌جانبه، بيش از هر چيز ضعف و ناتواني اسرائيليان را به تصوير كشيد. دولتمرداني كه سال‌ها با زور و قدرت كاذب خود، جز به جنايت نينديشيده و حال، مردم مظلوم غزه را بدون دليل و مجوز قانوني مورد هدف و تهاجم بي‌رحمانه جنگنده‌هاي خويش قرار داده‌اند.

‌حمله به مردم بي‌پناه غزه و كشتار كودكان و زنان و بي‌خانمان كردن آنها، با هيچ قانون، وجدان و رويه‌اي مطابقت و سازگاري ندارد و جنايتي است كه نه به يك دولت و حكومت بلكه به حقوق بين‌الملل وارد شده و برخلا‌ف روح و مقاصد تشكيل سازمان ملل و اسناد بين‌المللي است. عمل ارتكابي اسرائيليان نظم بين‌الملل را مخدوش كرده و ادامه اين روند باعث مي‌شود كه برخلا‌ف اهداف تشكيل سازمان‌هاي بين‌المللي، ناهنجاري خاصي در روابط بين‌الملل ايجاد شود؛ روابطي كه تمام دولت‌ها خود را مكلف به تبعيت از مقررات و معاهدات مصوب مي‌دانند و عدول و سرپيچي از مقررات را بر هيچ دولت و حتي گروه و سازمان و تشكيلا‌تي تجويز نكرده و براي مستنكفين آن ضمانت اجراهاي مختلفي درنظر گرفته‌اند. جاي تعجب است كه در دنياي متمدن امروز كه بايد به دور از خشونت رهبري شده و متكي بر صلح و آرامش باشد دولتي بي‌آنكه مشروعيت وجود داشته باشد دست به اعمالي مي‌زند كه طبق قواعد بين‌المللي مربوط به جنگ قبيح بوده و از زمره جنايات جنگي به حساب مي‌آيد و حال آنكه برخي از قدرت‌هاي ديگر به جاي ممانعت از ادامه جنايت‌هاي اين رژيم، عمل ارتكابي صورت‌گرفته را با سكوت معنادار خود مقبول اعلا‌م كرده و هيچ عكس‌العمل منطقي و قانوني‌اي از خود نشان نمي‌دهند.

قتل‌عام و مجروح كردن غيرنظاميان، اقدامات و تهديدهاي خشونت‌آميز توام با گسترش ترس در ميان جمعيت غيرنظامي، حمله به مراكز غيرنظامي به صورت كوركورانه، بي‌احترامي و مورد حمله قرار دادن ساختمان‌هايي كه به امور مذهبي، آموزشي و علمي مي‌پردازند، بي‌خانمان كردن مردم بي‌پناه و حال اخراج قهري مردمان غزه از كاشانه خود، خدشه به حيثيت و هتك حرمت اين مظلومان و بي‌رحمي به آنها از جمله كمترين جناياتي است كه در اين چند روز اخير توسط رژيم صهيونيستي صورت گرفته و تمام اين جنايات مشهود، بدون كوچك‌ترين شك و ابهامي، مقدمه برگزاري محاكمه‌اي بين‌المللي را جهت مجازات دولتمردان اسرائيلي فراهم كرده است. ‌

متاسفانه دولتمردان اسرائيلي چشم از اين واقعيت و حقيقت پوشيده‌اند كه جايگاهي در سطح بين‌الملل ندارند و با الهام از قدرت‌هاي زورگوي ديگر از جمله آمريكا بر جنايت‌هاي خود مي‌افزايند. آنها انسانيت را كنار گذارده و با كشتن مردمان مظلوم غزه، اثبات كرده‌اند كه جايي براي بودن ندارند. آنها منفورتر از گذشته، چهره خائنانه و كريه خود را به نمايش گذارده‌اند. بنابراين با وجود جنايت‌هاي فوق‌الذكر اين وظيفه برعهده سازمان‌هاي بين‌المللي است تا در سريع‌ترين زمان، با تصميمي عادلا‌نه و قاطعانه دست آنها را از ادامه ريختن خون مردم غزه كوتاه كنند و به وظيفه خود طبق قوانين و اسناد بين‌المللي عمل كرده و هر آن كس كه باعث هدر رفتن خون مردم بي‌پناه غزه شده و تحريك‌كنندگان اين جنايت را طبق اسناد بين‌المللي و به‌خصوص اساسنامه ديوان كيفري بين‌المللي پاي ميز محاكمه بكشانند.در طول حملا‌ت وحشيانه جنگنده‌هاي اسرائيل به نقاط مختلف نوار غزه، آنچه كه ذهن هر نظاره‌گري را مشغول مي‌كند عدم تعادل در امكانات نظامي و تسليحات جنگي دو طرف است.

به رخ كشيدن قدرت با قتل كودكان و زنان و ورود غيرقانوني به سرزمين مادري آنها به گونه‌اي كه تنها هواپيماهاي جنگي اسرائيل به‌مدت 9 ساعت بالغ بر يكصد تن بمب بر سر فلسطيني‌ها ريختند عاري از هرگونه توجيه است و بايد با طرفي صورت گيرد كه از قدرت هم‌عرض يا بالا‌يي برخوردار باشد نه كساني كه حتي از كمترين امكانات و تجهيزات نظامي برخوردار نيستند. مسلم است در چنين وضعيت نامتعادل و نابرابري، آنكه بيش از هركس لطمه خواهد ديد كودكان و زنان آسيب‌پذير جامعه هستند.‌ متاسفانه در اين بين نهادهاي حقوق بشري نتوانستند آن طور كه بايد و شايد نقش خود را در محكوم كردن و جلوگيري از ادامه جنايت‌هاي اسرائيل ايفا كنند. برخي از آنها با سكوت خود، اثبات كرده‌اند كه مدافع حقوق بشر نبوده، بلكه تاكنون مدافع منافع خود بوده‌اند. درحالي كه تصاوير كشته‌شدگان و زخمي‌ها و وضع وخيم مصدومان در بيمارستان‌ها كه از طريق تلويزيون در كشورهاي مختلف ديده مي‌شود، به‌شدت مردم را به هيجان درآورده و عمليات نظامي اسرائيل را محكوم مي‌كنند، بسياري از كشورهاي جهان خواستار قطع بمباران و برقراري آرامش در نوار غزه شده‌اند ولي متاسفانه اين رژيم جنايتكار با پشتيباني آمريكا كه از نفوذ بالا‌يي در شوراي امنيت برخوردار است، همچنان بر جنايات خود مي‌افزايد.

‌ حال اين سوالا‌ت به ميان مي‌آيد كه با چه استدلا‌لي - با سكوت مقررات بين‌المللي مبني بر مرجع صالح به رسيدگي به جنايات جنگي اسرائيل - قدرت‌هاي جهان تحمل و صبر را پيشه خود كرده‌اند در حالي كه در مقابل كشته شدن يك اسرائيلي و زخمي شدن 6 اسرائيلي؛ كشور اسرائيل مجاز است كه بيش از 750 فلسطيني را شهيد و بالغ بر 3000 نفر را زخمي كند و قسمتي از كشور فلسطين را با خاك يكسان سازد؟! ‌ آيا در چنين ايامي كه بسياري از كشورهاي جهان تولد مسيح را جشن گرفته و اكثر مردمان سخن از برادري، برابري، صلح و گذشت مي‌زنند منصفانه است كه مردم فلسطين غرق در خون، شاهد اشك ريختن و آوارگي خانواده‌هاي خود باشند!؟ ‌
 
جوان

«مدعيان دموكراسى كجايند!؟» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جوان به قلم مدير مسئول اين روزنامه است كه در آن مي خوانيد؛ غزه همچنان زير آتش گلوله هاى صهيونيست ها است و مقاومت اسلامى غزه كه امروز در چهره گروه هايى چون حماس و جهاد اسلامى جلوه گر شده است همچنان به دفاع از بى پناهان فلسطينى ادامه مى دهد.

صحنه هاى دلخراش كشتار كودكان و زنان و بمباران مدارس و مساجد و خانه هاى مسكونى همه گوياى واقعيتى است كه دنياى امروز و قدرت هاى جهانى در يك توحش مدرنى به سر مى برند. نه تنها نظام ليبرال دموكراسى حاكم بر جهان امروز با نظام برده دارى ديروز فرقى نكرده است بلكه به مراتب نظام حاكم بر جهان و مدعيان دموكراسى به عنوان الگوى تمام عيار به صورت كشنده و مرگبار عمل مى كنند و شايد در پوسته اى زيبا، اما به مراتب مخرب تر به كشتار انسان ها ادامه مى دهند.

نسل كشى كه امروز در جلوى چشم جهانيان در غزه اتفاق مى افتد نشانه ديگرى از وجدان خفته در كشورهاى عربى است كه حاكمان خود را سرزنش نمى كنند كه چرا در برابر اينگونه جنايات نه تنها سكوت كرده اند بلكه به همدستى با دشمنان ادامه مى دهند.

شايد براى عده اى سوال باشد چرا بايد مردم غزه و حماس اين طور هدف كينه صهيونيست ها قرار گيرند. واقعيت اين است كه مردم غزه در يك انتخابات آزاد به دولت حماس راى داده اند و افرادى به عنوان دولت انتخاب شده اند كه براساس دموكراسى روى كار آمده اند.

اما چون نظام بين الملل در دنيا از سياست يك بام و دو هوا پيروى مى كند، پيروزى حماس را نمى پذيرد و چون آن چيزى كه از صندوق آرا بيرون آمده است، با معادلات استكبارى همخوانى ندارد از زمين و آسمان تهاجم مى كنند تا مردم غزه دست حمايت خود را از حماس كوتاه كنند.

امروز از منظر رايج در ادبيات ديپلماسى تهاجم به غزه تهاجم به دموكراسى و مردم سالارى است و آنهايى كه ادعاى حمايت از دموكراسى و آراى عمومى و راى مردم را دارند نبايد در اين نسل كشى و جنايت بى تفاوت بمانند. اسراييل و دولت هاى عربى منطقه و برخى رسانه هاى همسو با آنها در يك فعاليت تبليغى، سياسى و ديپلماتيك عامل كشتار و خونريزى مردم را حماس معرفى مى كنند، در صورتى كه امروز در غزه همه مردم به يك عضو حماس تبديل شده اند و مقاومت مردم روز به روز بيشتر مى شود، چرا كه آنها به عينه دريافته اند كه تنها سلاح آنها مقاومت و پايدارى است و با وجود گذشت بيش از چهارده روز اسراييل نتوانسته به داخل غزه وارد شود.

به فضل الهى مقاومت مردم غزه با نصرت الهى همراه مى شود و روسياهى و شرم براى حكام خائن عربى خواهد ماند كه همدست اسراييلى  ها در كشتن كودكان و زنان عرب مسلمان شدند و ننگ ابدى براى سازشكارانى خواهد بود كه هويت و شرف خود را فروختند و ننگ نوكرى و بردگى آمريكا و اسراييل را خريدند.

دنياي اقتصاد

«بحران اقتصادي جهان و سياست‌هاي ما» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم دكتر فرخ قبادي است كه در آن مي‌خوانيد؛بحراني كه با تركيدن حباب مسكن در آمريكا جرقه خورد و موسسات مالي اين كشور را به مرز فروپاشي كشاند، اكنون به سراسر جهان گسترش يافته و با سرايت به بخش‌هاي واقعي اقتصاد در آمريكا، اروپا و آسيا، اقتصاد جهان را به ركودي كم‌سابقه كشانده است.

در آخرين ماه سال 2008 ميلادي، شاخص توليدات كارخانه‌اي در ايالات‌متحده در حدود 12‌درصد كاهش يافت و به پايين‌ترين حد خود در 28 سال اخير رسيد. شاخص اشتغال در فعاليت‌هاي كارخانه‌اي اين كشور نيز به نازل‌ترين رقم خود طي 26 سال گذشته تنزل كرد. چين و هندوستان نيز در ماه دسامبر كاهش شديدي را در توليدات كارخانه‌اي و ميزان اشتغال تجربه كردند. كشورهاي اروپايي هم، گرچه با تاخير نسبت به آمريكا، دچار ركود و كسادي شده و نرخ بيكاري در آنها رو به افزايش گذاشته است.

بحران مالي، افزايش موج ورشكستگي‌ها، گسترش بيكاري و چشم‌انداز تيره سودآوري صنايع موجب شد كه در سال 2008 قيمت سهام شركت‌ها در بورس‌هاي جهان در حدود 50‌ درصد كاهش يابد و بيش از 30‌ تريليون دلار از ارزش آنها كاسته شود. در اين سال تنها در ايالات‌متحده 2/7‌ تريليون دلار از ارزش سهام كاسته شد.

آنچه كه از اين آمار و ارقام بر مي‌آيد، كاهش شديد تقاضا براي كالاها و خدمات توليد شده و بروز ظرفيت توليد اضافي در سطحي گسترده در اقتصاد جهاني است. در همين حال، ركودي كه آمريكا و اروپا را فراگرفته، تقاضا براي كالاهاي وارداتي آنها را تنزل داده و اين نيز به نوبه خود به شدت به اقتصادهاي متكي‌بر صادرات لطمه زده است. در سال 2008 صادرات تايوان 42‌درصد و صادرات كره جنوبي 17‌درصد نسبت به سال پيش از آن كاهش يافت. حتي صادرات چين نيز پس از 10 سال رشد سريع از اواخر سال 2008 رو به كاهش گذاشت و پيش‌بيني مي‌شود كه اين روند نزولي با سرعت بيشتري در سال ميلادي جديد ادامه يابد.

براي درك دامنه كاهش مبادلات جهاني، كافي است بدانيم كه كرايه حمل دريايي نسبت به سال گذشته كاهش بي‌سابقه‌اي يافته و بسياري از شركت‌هاي بزرگ و بين‌المللي حمل‌ونقل را در آستانه ورشكستگي قرار داده است. «شاخص بالتيك» (Baltic Dry Index) (كه هزينه كرايه دربست كشتي‌ها را براي حمل مواد اوليه - سنگ‌آهن، ذغال‌سنگ، غلات و نظائر آن - را محاسبه مي‌كند)، نشان مي‌دهد كه طي شش ماه اخير، اين شاخص 90‌درصد تنزل كرده است!

طبيعي است كه در چنين شرايطي رقابت بر سر بازار فروش شدت گيرد و همه كشورها سعي در حمايت از توليدات داخلي و ايجاد موانع گوناگون براي كالاهاي وارداتي نمايند. اين سياست «حمايت‌گرايي» (Protectionism) در جريان بحران بزرگ دهه 1930 به سياستي فراگير در سطح جهان مبدل شد و به نوبه خود بر دامنه و عمق آن بحران افزود. بر اساس همين تجربه تلخ است كه دبيركل سازمان ملل، مسوولين سازمان تجارت جهاني و بسياري از رهبران اقتصادهاي پيشرفته جهان عليه سياست‌هاي حمايت‌گرايانه موضع گرفته و نسبت به زيان‌هاي آن هشدار داده‌اند.

با اين همه واقعيت اين است كه گرچه فراگير شدن سياست‌هاي حمايت‌گرايانه (مانع تراشي در مقابل واردات از طريق وضع تعرفه‌هاي سنگين يا محدوديت‌هاي غير‌تعرفه‌اي و نيز كمك‌هاي آشكار و پنهان به صادرات) در مجموع به رشد اقتصاد جهاني لطمه مي‌زند، اما در شرايطي كه كارخانه‌هاي يك كشور، به علت كمبود تقاضاي داخلي و محدود شدن بازارهاي صادراتي تعطيل مي‌شوند يا با ظرفيت توليد اضافي دست به گريبانند و هر روز بر خيل بيكاران افزوده مي‌گردد، وسوسه اتخاذ اين سياست‌ها، دست كم تا حدي كه خصومت و مقابله به مثل رقبا را بر نيانگيزد، براي دولتمردان اغوا‌كننده است و اين است كه حتي در آمريكا، كه سردمدار تجارت آزاد جهاني است، آقاي اوباما از مردم خواسته است كه «جنس آمريكايي بخرند.»

در اين ميان، كشوري مانند چين كه رشد اقتصادي حيرت‌انگيز آن در سه دهه گذشته عمدتا مرهون صادرات روزافزون اين كشور بوده است، براي حفظ بازارهاي خارجي خود جسورانه‌تر عمل مي‌كند. به‌رغم همه فشارها و تهديدهاي بين‌المللي، اين كشور نه تنها پول خود را ارزان نگه‌داشته (تا كالاهاي صادراتي اش براي خريداران ارزان‌تر تمام شود)، بلكه با اتخاذ سياست‌هاي حمايتي گوناگون هزينه تمام شده كالاهاي صادراتي خود را پايين مي‌آورد. اما صرف‌نظر از اين سياست كلي، در شرايط بحراني كنوني، به نظر مي‌رسد كه در برخي از موارد، توليد‌كنندگان اين كشور (و بسياري از كشورهاي صادر‌كننده ديگر) كالاهاي خود را به قيمت‌هايي كمتر از هزينه تمام شده، روانه بازارهاي خارجي مي‌كنند. اين كار، حتي اگر با كمك‌هاي آشكار و پنهان دولت‌ها به توليدكنندگان همراه نباشد (كه در غالب موارد هست)، از ديدگاه اقتصادي و دست كم در كوتاه‌مدت، بي‌منطق هم نيست. تا آنجا كه قيمت فروش يك كالا هزينه‌هاي متغير توليد آن را پوشش مي‌دهد و بخشي از هزينه‌هاي سربار را نيز تامين مي‌كند، ادامه توليد بهتر از تعطيلي كارخانه و از دست رفتن تمام سرمايه ثابت است. بنا بر اين و تا از سر گذراندن بحران، توليدكنندگان اين كشورها نفع خود را در اين مي‌بينند كه بازارهاي صادراتي خود را حتي به قيمت‌هايي كمتر از هزينه تمام شده، حفظ و يا در بازارهاي جديد رقبا را از ميدان به در كنند. بسياري از كالاهاي صنعتي و كشاورزي كه هم‌اكنون به كشور ما وارد مي‌شوند، آشكارا كمتر از هزينه تمام شده به واردكنندگان ما فروخته شده‌اند.

در سال 2008 ميلادي، شكايت كشورها عليه «دامپينگ» (صادرات كالا به كشورهاي ديگر به قيمت‌هايي كمتر از بازار داخلي يا هزينه تمام شده) به شدت ازدياد يافته است. به گفته مسوولان سازمان تجارت جهاني، در شش ماه نخست سال2008، تعداد اين شكايت‌ها 40‌درصد نسبت به مدت مشابه سال قبل از آن افزايش يافته، كه نشانه بالا گرفتن تنش‌هاي تجاري در شرايط بحراني كنوني است. بر اساس مقررات سازمان تجارت جهاني، چنانچه شكايت كشوري از «دامپينگ» كشور صادركننده تاييد شود، كشور واردكننده حق دارد كه با وضع تعرفه‌هاي سنگين از بازار خود حفاظت كند. فقط در شش ماه اول سال 2008 كشور تركيه در 13 مورد، آمريكا 12 مورد، هندوستان 11 مورد و آرژانتين و اتحاديه اروپا هر كدام 10 مورد از «دامپينگ» كشورهاي ديگر شكايت كرده و پرونده آنها در دست بررسي است. در حدود 50‌درصد اين شكايت‌ها عليه كشور چين است و تايلند و اتحاديه اروپا در رده دوم و سوم «متهمين» قرار دارند.

در يكي از اين موارد، اتحاديه اروپا دلايلي ارائه كرده است كه ظاهرا نشان مي‌دهند كه صادر‌كنندگان چيني برخي از انواع فولاد و نيز انواع پيچ و مهره توليدي خود را به قيمت‌هاي نازل روانه اروپا مي‌كند. اتحاديه اروپا اخيرا مصوبه‌اي را تصويب كرد كه به موجب آن تعرفه سنگيني روي 200 قلم پيچ و مهره و ساير اتصالات صادراتي چين اعمال خواهد شد. پيش‌تر نيز اين اتحاديه «تعرفه‌هاي تنبيهي» سنگيني براي كفش‌هاي صادراتي چين و ويتنام و همچنين انواع فولاد غير‌آلياژي چين به اجرا گذاشته بود. در همين حال، كشورهاي آفريقايي اتحاديه اروپا را به «دامپينگ» مواد لبني و به ورشكستگي كشاندن توليدكنندگان محلي اين محصولات متهم مي‌كنند و هندوستان نيز چين را به «دامپينگ» آهن‌آلات و فولاد متهم ساخته است. برخي از اين اتهامات ممكن است بي‌اساس يا اغراق‌آميز و مستمسكي براي همان سياست‌هاي حمايت‌گرايانه باشند، اما دودي كه در يك سال اخير در همه جا به آسمان رفته است، بيشتر از آن است كه آتشي در كار نباشد. همان طور كه رييس اتاق بازرگاني اندونزي اظهار كرده است، كشورهايي كه براي فروش توليدات كارخانه‌اي خود به بازارهاي بزرگ وارداتي جهان، يعني آمريكا و اروپا متكي بوده‌اند و امكانات و توان توليدي خود را براي پاسخگويي به بازارهاي پر رونق چند سال اخيردر اين مناطق و در واقع در سراسر جهان بالا برده بودند، اكنون ناگزير محصولات خود را به قيمت‌هاي بسيار ارزان، روانه كشورهاي درحال توسعه مي‌كنند تا بخشي از بازاري را كه به دليل ركود اقتصادي و كاهش تقاضا در اروپا و آمريكا از دست داده‌اند، در اين كشورها به دست آورند. مسوولان اندونزي معتقدند كه موارد «دامپينگ» كالاهاي صادراتي در سال آينده به شدت افزايش خواهد يافت، به ويژه از جانب كشورهايي مانند چين، هندوستان و ويتنام كه بيشترين خسارت را از ركود بازارهاي آمريكا و اروپا تجربه كرده‌اند.

خلاصه كلام آنكه بازار فروش، كه در همه حال از نقشي تعيين‌كننده در رونق اقتصادهاي مبتني‌بر بازار برخوردار است، در شرايط بحراني كنوني اهميتي مضاعف يافته و نوشدارويي براي بهره‌گيري از ظرفيت توليد اضافي و جلوگيري از گسترش بيكاري و ورشكستگي كارخانجات به شمار مي‌رود. از آنجا كه در حال حاضر هيچ كشوري از ركود اقتصادي و كسادي بازار داخلي در امان نمانده، مبارزه براي حفظ و گسترش بازارهاي صادراتي اهميتي دو چندان يافته است. به نظر مي‌رسد كه پي‌آمدهاي بحراني كه اقتصاد جهان را فرا گرفته است و به ويژه مبارزه بي‌اماني كه براي حفظ يا گسترش بازارهاي خارجي در جريان است، از ديد سياستگذاران ما پنهان مانده است. گرچه سال‌ها است كه ما، به پشتوانه درآمدهاي «باد آورده» نفتي، سياست‌هاي «مصلحت‌جويانه» و كم‌دردسر را بر آينده‌نگري و اتخاذ سياست‌هاي ريشه‌اي و كارساز، اما دشوارتر، ترجيح داده‌ايم (كه معضل يارانه‌هاي كمرشكن كنوني فقط يكي از پي‌آمدهاي آن است)، اما ادامه بسياري از همان سياست‌هاي روزمره و آسان پسندانه در شرايط بحراني كنوني به راستي شگفت انگيز است. ما به دست خود جاده را براي نفوذ كالاهاي خارجي هموار كرده‌ايم و با اين كار، هم توليد‌كنندگان داخلي را به آستانه ورشكستگي مي‌كشانيم و هم ذخاير ارزي را- كه با سقوط قيمت جهاني نفت اكنون سخت به آنها نيازمنديم- به آساني از دست مي‌دهيم.

براساس آمارهاي دولتي، از سال 1381 تاكنون نرخ تورم در ايران، به طور متوسط، در حدود 16‌درصد در سال بوده است. (نرخ تورم در كشور ما طي دو سال گذشته سرعت گرفته است، به گونه‌اي كه در سال 1386 معادل 4/18‌درصد بوده و در هشت ماه اول سال جاري با آهنگي در حدود 23‌درصد در سال به پيش رفته است). «شاخص بهاي توليد‌كننده» نيز (شاخصي كه تغييرات در قيمت‌هاي دريافتي توليدكنندگان داخلي بابت فروش كالاهايشان را رصد مي‌كند) طي سال‌هاي مورد بحث روند مشابهي داشته است. حال با توجه به ركود و كسادي حاكم بر اقتصاد ايران و سودآوري نازل يا منفي توليد در كشور، مي‌توان نتيجه گرفت كه هزينه توليد كالاهاي داخلي در كشور ما در اين دوره دست كم به همين منوال افزايش يافته است.

اما به‌رغم اين واقعيت كه هيچ يك از كشورهاي طرف معامله ما در اين سال‌ها با چنين تورم (و افزايش هزينه‌هاي توليد) دست به گريبان نبوده‌اند و در يك نگرش كلي نرخ تورم آنها از 2 يا 3‌درصد در سال تجاوز نكرده است، ما به پشتوانه درآمدهاي نفتي، از كاهش نرخ برابري ريال به ميزان قابل‌توجهي جلوگيري كرده‌ايم. در دوره شش ساله اخير، افزايش ارزش دلار نسبت به ريال فقط 4‌درصد در سال بوده است. افزايش ارزش يوآن چين معادل 5/7‌درصد در سال بوده و افزايش ارزش يورو و ين ژاپن نيز از حدود 9‌درصد در سال تجاوز نكرده است.

همه اينها بدان معني است كه ما با گران نگه‌داشتن نرخ برابري ريال واردات را تسهيل و صادرات را دشوار ساخته‌ايم و در عين حال، توليد‌كنندگان داخلي را سال به سال در موضع‌شكننده‌تري نسبت به رقباي خارجي آنها قرار داده‌ايم. در حقيقت، سياست «تثبيت نرخ ارز» در شرايطي كه اقتصاد ما (و توليد‌كنندگان داخلي) با تورم دو رقمي دست به گريبانند، به معناي پرداخت يارانه به صادركنندگان خارجي است تا كالاهاي خود را ارزان‌تر در بازارهاي ما عرضه كنند. افزايش شديد واردات كشور ما طي سال‌هاي اخير و بحراني كه توليدكنندگان داخلي با آن دست به گريبانند، قطعا با اين سياست‌ها بي‌ارتباط نيست. به ياد داشته باشيم كه افزايش شديد واردات و به حاشيه رانده شدن توليدات داخلي كه در نهايت به «عقب‌گرد» صنعتي و كشاورزي مي‌انجامد، از واپسين پي‌آمدهاي منطقي «بيماري هلندي» است كه اقتصاد ما در سال‌هاي اخير بدان مبتلا بوده است.

براساس برآوردهاي رسمي در سال جاري، اقتصاد كشور ما تورمي 23 تا 25‌درصدي را تجربه خواهد كرد. اجراي طرح هدفمند كردن (و كاهش) يارانه‌ها، هرچند كه در بلند مدت مي‌تواند تحولي كارساز در اقتصاد بيمار ما پديد آورد، اما در كوتاه‌مدت نرخ تورم را قطعا بالاتر خواهد برد. در اين شرايط تداوم سياست‌هاي ارزي كنوني و غفلت از شرايط بحراني اقتصاد جهان، كه در آن كشورهاي صادركننده براي حفظ و گسترش بازارهاي خارجي خود از هيچ تلاش و ترفندي روي گردان نيستند، توليد داخلي كشور ما را به ورطه نابودي خواهد كشاند. اگر كشورهايي كه با تورم چنداني هم دست به گريبان نيستند و ارزش پول‌هاي آنها نيز غير‌واقعي نيست، در مقابل ورود كالاهاي ارزان قيمت خارجي به اعتراض برخاسته و به‌رغم عضويت در سازمان تجارت جهاني، با تعرفه‌هاي ضد «دامپينگ» از توليد و اشتغال داخلي حمايت مي‌كنند، چرا ما دروازه‌هاي خود را گشوده‌ايم و توليد داخلي را در معرض رقابتي نابرابر با رقباي خارجي قرار داده‌ايم؟ اگر ما امكان بررسي مستقل از شرايط بازارهاي جهاني را نداريم، لااقل مي‌توانيم موارد اثبات شده توسط ديگران را مبناي سياست‌هاي خود قرار دهيم و بپذيريم كه شكر و شيرخشك و كره اروپايي، پنبه آمريكايي، منسوجات چيني و هندي و تايواني، پيچ و مهره و فولاد چيني و بسياري از كالاهاي ديگركه در بازارهاي جهاني «دامپ» مي‌شوند، در اين دوران كسادي بازارها راه خود را به بازار ما نيز مي‌يابند و صدالبته سياست‌هاي ارزي ما نيز در اين راه كار آنها را آسان‌تر كرده است.

همه اينها بدان معني نيست كه ما ديوار بلندي به دور كشور كشيده و از ورود كالاهاي خارجي ممانعت كنيم؛ سخن بر سر اين است كه تفاوت چشم‌گير ميان نرخ تورم داخلي با تورم در كشورهاي طرف معامله براي چندين سال متوالي، چنانچه از طريق تغيير در نرخ برابري ارزها اصلاح نشود، به تحريف ارزش واقعي پول ملي و از آن طريق به يك سلسله اختلالات جدي در قيمت كالاهاي مصرفي و هزينه‌هاي توليد منجر مي‌گردد. حال كه سرانجام به اين نتيجه رسيده‌ايم كه بايد يارانه‌ها هدفمند و قيمت‌ها واقعي‌تر شوند، غفلت از اصلاح سياست‌هاي ارزي كه آثار آن بر همه قيمت‌ها و محاسبات اقتصادي انكارناپذير است، غير‌منطقي به نظر مي‌رسد. اصرار بر «تثبيت نرخ ارز» با تورم 23‌درصدي، گرچه در كوتاه مدت از شتاب تورم مي‌كاهد و مصرف‌كنندگان را براي چند صباحي خشنود مي‌سازد، اما هم به توليد داخلي و صادرات غير‌نفتي لطمه جدي مي‌زند و هم ارزهاي ذي‌قيمت را هدر مي‌دهد. البته تداوم سياست‌هاي كنوني نيازمند خزانه‌اي مملو از پول‌هاي خارجي است كه در سال‌هاي اخير، به بركت درآمدهاي سرشار نفتي، در دسترس مان بوده است. اكنون درآمدهاي ارزي كشور ما به دليل سقوط قيمت نفت به شدت كاهش يافته است. اين بدان معني است كه واردات 60 يا 70‌ميليارد دلاري سالانه ما ديگر عملا تحقق ناپذير خواهد بود. اما اگر تنگ دستي ارزي ما موجب گردد كه از سر ناچاري هم كه شده، پرداخت يارانه به صادر‌كنندگان خارجي را متوقف كنيم و براي كاهش نرخ تورم به تدابيري منطقي‌تر از واردات كالاهاي ارزان قيمت خارجي متوسل شويم و هرگاه، رفع مشكلات توليد داخلي، حمايت منطقي از صنعت و كشاورزي كشور و بهسازي «فضاي كسب‌وكار» را در دستور كار خود قرار دهيم، آن گاه بعيد نيست كه آيندگان، پايان «ضيافت نفتي» و مشكل‌آفريني‌هاي امروز آن را موهبتي ارزيابي كنند كه با ايجاد شرايط و انگيزه‌هاي لازم براي اتخاذ تدابير شجاعانه و كارساز، اقتصاد كشورمان را از سراشيبي سقوط رهايي بخشيده است.

سرمايه

«پيام رشد 30 درصدي بودجه جاري» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي سرمايه به قلم غلامرضا تاجگردون است كه در آن مي خوانيد؛بودجه جاري سال 87 با قيمت ثابت سال 83، بيش از 30 درصد رشد کرده و اين به معناي آن است که دولت بيش از نرخ تورم بر هزينه هاي خود افزوده است. بررسي رشد حقوق و دستمزد کارکنان دولت، به عنوان يکي از اصلي ترين محل هاي مصرف منابع عمومي کشور طي سال هاي اخير نشان مي دهد اين شاخص کمتر از نرخ تورم رشد کرده است، تا آنجا که يکي از اعتراضات سازمان بازرسي کل کشور در سال جاري به دولت، در خصوص عدم رعايت قانون در ارتباط با افزايش نيافتن حقوق کارکنان دولت متناسب با تورم بود.

از سوي ديگر يکي از شعارهاي دولت نهم در دستور کار قراردادن صرفه جويي در هزينه هاي سربار دستگاه ها طي سال هاي 84 تاکنون بود، به طوري که بسياري از هزينه ها از جمله تبليغات و... در سال هاي اوليه دولت نهم به شدت کاهش يافت بنابراين سوال اساسي اکنون آن است که رشد 30 درصدي هزينه هاي جاري دولت در کدام محل هاي مصرفي صورت گرفته است. وقتي به کارنامه بودجه اي دولت نهم نگاه مي کنيم، از يک نقطه اوج اجراي سياست هاي انبساطي در سال هاي 84 و 85 به يک نقطه اوج اجراي سياست هاي انقباضي در سال هاي 86 و 87 مي رسيم.

تحليل اين منحني نشانگر آن است که دولت نهم در سال هاي اوليه تصدي گري، فضاهاي تعريف نشده بودجه اي را تعريف کرد که عملاً باعث انبساط هزينه هاي جاري کشور شد که از جمله آنها تداوم اجراي طرح تثبيت قيمت ها بود. اگرچه آغازگر اتخاذ اين تصميم مجلس هفتم بود اما دولت به عنوان مجري قوه اجرايي کشور مي توانست در سال هاي بعد از 83 در اين خصوص تجديدنظر کند. از سوي ديگر اما سياست هاي انبساطي سال هاي 84 و 85، چسبندگي بودجه اي را ايجاد کرد که با وجود تلاش هاي دولت براي اجراي سياست هاي انقباضي در بودجه که البته ناگزير به اين امر بود، عملاً موفق به کنترل رشد هزينه هاي جاري نشده است. اين شرايط به اين معني است که دولت نهم و دولت هاي بعدي براي کنترل هزينه هاي جاري کشور که نسبت به سال 83 دو برابر شده کار بسيار سختي را پيش رو خواهند داشت. به نظر مي رسد دولت آتي در گام اول بايد همچنان سياست هاي انضباط مالي و پولي را در کشور به صورت جدي در دستور کار قرار دهد و در گام مهم و اساسي ديگر به سمت منطقي کردن حجم دولت حرکت کند. در غير اين صورت کسري هاي بودجه در حوزه هزينه هاي جاري دولت با توجه به کاهش قيمت نفت پيامدهاي مخربي را براي کشور در پي خواهد داشت.
 
ارسال به دوستان
گالری گردی آخر هفته در نمایشگاه‌های جدید تهران امیرعبداللهیان: بعد و قبل از عملیات وعده صادق به آمریکایی‌ها پیام دادیم ویدئوی سخنان رئیسی در باره بی حجابی که وایرال شد/ رضا رشیدپور: کاش رئیس جمهور بودی سید! ایرانی ها، در رتبه 2 خرید خانه در ترکیه آلمان، فرانسه و آمریکا، مقصد اول صادرات قطعات خودرو ترکیه فوران کوه آتشفشان روآنگ اندونزی (عکس) سیل یا نبود مدیریت بحران؟ خسارت ۱۸ هزار میلیارد ریالی به زیر ساخت‌های سیستان و بلوچستان تلویزیون این آخر هفته چه فیلم هایی به روی آنتن خواهد برد؟ چرا حمله موشکی «مشروع» بود؟ فهرست عملیات تروریستی و سایبری اسرائیل علیه ایران بزرگداشت کیومرث پوراحمد ؛ میراث این فیلمساز چه بود؟ هاوینگ بیت کوین چیست؟ همه چیز درباره Halving (+فیلم و نمودار) دارندگان کارت سوخت بخوانند/ سهمیه بنزین چه تغییری کرد؟ دیدنی های امروز؛ از سال نو ایزدی ها تا خرید جو بایدن اعطای نخل طلای افتخاری کن به استودیو انیمیشن سازی جیبلی ژاپن پیشنهاد پوتین برای میانجیگری میان ایران - اسرائیل / 3 شرط تهران / روزنامه کویتی: روسیه قطعات حساس جنگنده سوخو35 را به ایران نداده
وبگردی