۰۹ دی ۱۴۰۴
به روز شده در: ۰۹ دی ۱۴۰۴ - ۱۸:۴۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۱۹۵۰
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۰ - ۲۳-۱۰-۱۳۸۷
کد ۶۱۹۵۰
انتشار: ۱۵:۲۰ - ۲۳-۱۰-۱۳۸۷

انتقام مادر و دختر از مرد جانى

«جلال» ديوانه وار ده ها ضربه به مليحه زد و در اين ميان صداى گريه هاى كودكانه سپيده نيز هيچ تأثيرى نداشت.

ایران: «جلال» همزمان با انتقال به سلول انفرادى، به خوبى دريافته بود كه به پايان راه پر پيچ و خم و كوتاه زندگى اش رسيده است. بنابراين زير سقف پراضطراب زندان با هر نفس مرگ را در عمق وجودش حس مى كرد.

او كه به خاطر جنايت فجيعش از سوى زندانى ها نيز طرد شده بود، سعى مى كرد هنگام غذا خوردن يا حمام رفتن هميشه آخرين نفر باشد تا با خشم و غضب ديگران روبه رو نشود.

جلال چهار سال قبل هنگامى كه با خودروى پيكان قديمى اش مسافركشى مى كرد، در مقابل يك دبيرستان دخترانه به «مليحه» خيره ماند و از همان شب، ستاره اميد در آسمان زندگى اش سو سو زد. شب هايش پر از خيال و آرزو شده بود اما در دل از اين هراس داشت كه چون شغل ثابت و زندگى مستقلى ندارد، پدر «مليحه» به ازدواجشان رضايت نمى دهد.

با اين حال دل به دريا زد و همراه خانواده اش به خواستگارى رفت. پيرمرد كه ابتدا مخالف ازدواج بود وقتى با پافشارى و اصرارهاى خواستگار عاشق پيشه روبه رو شد، ديگر نتوانست مقاومت كند و با وجود آن كه به ثبات شخصيتى و تعهدات خواستگار دخترش اعتقاد چندانى نداشت با اين حال به درخواست دخترش تسليم سرنوشت شد.

«مليحه» در كودكى مادرش را از دست داده و تنها سايه پدر و دستان گرم و مهربان او را حس كرده بود. در اين ميان پدر كه نمى خواست قلب زلال و پرمهر دخترش بشكند، تنها به خاطر رسيدن دختر جوانش به خواسته اش براى مراسم عروسى سنگ تمام گذاشت. هر چند در دلش آشوب و غوغايى بود.

عشق آتشين تازه داماد چند ماه پس از آغاز زندگى مشتركشان فروكش كرد و رابطه آنها به كلى سرد شد جلال كه با توصيه و كمك پدرزنش در يك شركت توليدى پردرآمد مشغول كار شده بود به جاى قدرشناسى و دلگرم شدن به زندگى، بدون اطلاع همسرش با ترك محل كار خود به فعاليت در شركت هاى هرمى رو برده بود.

برگزارى جلسات شبانه و عضوگيرى در گروه جديد، او را از همسر و امور زندگى حسابى غافل كرده بود. به طورى كه حتى تولد دخترش «سپيده» هم هيچ تغييرى در رفتار و زندگى اش به وجود نياورده و او همچنان مدهوش جاذبه هاى فريبنده «گلد كوئيست» به اميد آينده اى مطمئن بود.

در اين ميان اختلاف هاى «مليحه» و «جلال» كم كم شكل جدى گرفته بود. مرد جوان كه هيچ درآمدى نداشت ناگهان خود را در باتلاق مشكلات مالى و زندگى ديد. درگيرى زن و شوهر هم وقتى به اوج رسيد كه «مليحه» متوجه رابطه پنهانى شوهرش با يك زن جوان شد.

مرغ دل «جلال» به بام ديگرى پر كشيده بود و مرد هوسران اين بار سوداى عشق «سيمين» را در سر مى پروراند. «جلال» ديگر چشم ديدن همسر و فرزندش را نداشت. به همين خاطر هر روز فاصله آنها عميق تر مى شد.

هوا سرد بود و آسمان پرستاره تاريك. انگار از قدم هاى تند زمان بوى خون مى آمد. نيمه شب سرشار از عشق «سيمين» پا به خانه گذاشت. «مليحه» و دختر ۳ ساله اش كنار هم به خواب عميق فرو رفته بودند. در حالى كه زن جوان از نقشه شيطانى شوهرش خبر نداشت.

همان موقع صداى «سيمين» براى چندمين بار در گوش «جلال» پيچيد.

«زنت مزاحم ماست. او ما را به دردسر مى اندازد. يا من يا او!»

مرد با يادآورى اين حرف هاى آزاردهنده دسته چاقو را در دستش فشرد. به راستى «مليحه» را مزاحم مى ديد. بنابراين خيز برداشت و با كارد ضربه محكمى به همسرش زد. زن جوان كه در تاريكى شب چيزى نمى ديد با صدايى نحيف و پيكر نيمه جان خدا را صدا زد و فرياد ملتمسانه اش با ضربه هاى پى در پى چاقو به مرگ گره خورد. «جلال» ديوانه وار ده ها ضربه به مليحه زد و در اين ميان صداى گريه هاى كودكانه سپيده نيز هيچ تأثيرى نداشت.

دخترك با دست هاى كوچك و ظريفش به پيراهن پدر چنگ مى انداخت و مادرش را صدا مى زد. در حالى كه چهره خون آلود و بى جان مليحه، دختر كوچولو را وحشت زده كرده بود. «جلال» كه از گريه هاى دختر كوچولويش نيز به ستوه آمده بود، ديوانه وار چند ضربه هم به او زد.

او در ادامه سناريوى شوم خود، سعى كرد با صحنه سازى وانمود كند همسر و فرزندش قربانى سرقتى مرگبار شده اند. به همين خاطر با بريدن النگوهاى «مليحه» و بهم ريختن اسباب و اثاثيه خانه و سر و صدا همسايه ها را از حمله سارقان ناشناس و قتل همسر و فرزندش باخبر كرد. اما سرانجام راز جنايت هاى مرد هوسران فاش شد و پدر مليحه نيز با خونخواهى دخترش، خواستار قصاص داماد جنايتكار شد.

«جلال» پس از محاكمه و بازسازى صحنه جنايت، روانه زندان شد. از آن جا كه سپيده ولى دم نداشت دادستان شهر تقاضا كرد تا طبق قانون پدر وى محكوم به پرداخت ديه فرزندش شود. در آخرين جلسه محاكمه علنى، «جلال» سرافكنده و شرمسار ضمن دفاع از خود از پيرمرد تقاضاى بخشش كرد. اما پدرزنش كه دلى پر خون و نگاهى دردمند به عكس دختر و نوه اش خيره مانده بود با دستان لرزان عكس عزيزانش را در آغوش كشيد و نوازش كرد. دلش براى غربت بچه ها تنگ شده بود. دست ناجوانمردانه دامادش، ريشه زندگى آنها را خشكانده بود. از آن روز شوم به بعد از در و ديوار نفرين مى باريد. نفرت، وحشت و لعنت همه زندگى اش را تسخير كرده بود. هر شب صداى ناله هاى پردرد «مليحه» را در سلول مى شنيد. او نمى توانست چشم به روى اين همه قساوت و سنگدلى ببندد.

«جلال» به خاطر قتل دلخراش همسر و دخترش به اعدام و پرداخت ديه محكوم شد. حالا او خودش هم آرزوى مرگ داشت.
هر شب در سكوت سرد و سنگين زندان صداى گريه هاى كودكانه دختر كوچولويش را مى شنيد.

با صداى بازشدن در آهنى سلول، با چشمانى از حدقه بيرون زده به زندانبان خيره ماند. ناگهان حلقه هاى آهنى به دست و پايش گره زده شد. خود را در آخرين ايستگاه زندگى مى ديد.

دو زندانبان در تاريك روشن صبح زمستانى، او را پاى چوبه دار بردند. تمام وجودش آشكارا مى لرزيد. ياد و خاطرات روزهاى زندگى با همسر و فرزندش و جنايت جبران ناپذير در مقابل چشم هاى بى رمق مرد جنايتكار رژه مى رفتند.

وقتى پاى چوبه دار ايستاد، پدر «مليحه» را خميده تر از گذشته ديد. ياد روز خواستگارى و آن همه قول و قرارها افتاد. پيرمرد هنوز رخت عزا به تن داشت. جلال وصيتنامه اش را به قاضى اجراى احكام سپرد. باد مى آمد و كلاغ ها موسيقى مرگ سر مى دادند. باد مى آمد. باد سرد زمستانى.

دقايقى بعد طناب دار دور گردنش حلقه زد.
خورشيد از دوردست ها كه تابيد حكم اجرا شد.
 
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان
استایل ست رویا وحدتی و امین اسدی در اکران طهران ۵۷ (عکس) با «بیمه حوادث انفرادی» بیمه ملت آشنا شوید افزایش قدرت درآمدی با ثبت تراز ۲۸ درصدی بانک صادرات ایران قائم‌پناه: نباید با عملکرد بانک‌ها، گرانی به مردم تحمیل شود مرور توافقات مشترک، در گفت‌وگوی تلفنی پزشکیان و پوتین شاسی بلند «پل استونز آداماس» چینی ویژه خاندان ‌های سلطنتی خاورمیانه (+تصاویر) آیا هوانوردی با بخشنامه اصلاح می‌شود؟ مادورو: ۳۹ هواپیمای حامل مواد مخدر را منهدم کرده‌ایم دفاتر اسناد رسمی استان تهران ۱۰ دی ماه تعطیل است هشدار آشنا به مسئولان: شورَش را دربیاوریم، شورِش می‌شود! دو دقیقه از اولین رویارویی انسان با هوش مصنوعی در سینما - 60 سال قبل (تماشا کنید) محمد مهاجری: استعفا دادم چون نمی خواستم ماله‌کش دولت باشم! یخبندان در جاده های کشور/ راهداری: مردم، الان وقت سفر نیست! عارفه معماریان، بازیگر سریال مانکن با پوشش جدید سوژه شد (عکس) انگیزه ها را نیرومند کنید، شماتت چاره‌ساز نیست...