ایران و آلمان پیش از این هم در چند پروژۀ سینمایی همکاری کردهاند. فیلمهایی مانند «شاهزاده» از محمود بهرازنیا، «ما در بهشت» ساختۀ سینا عطاییان و «برلین-7» به کارگردانی رامین لوافی و تهیهکنندگی سیامک پورشریف از این دست هستند.
سال گذشته نیز شرکت فیلمسازی معتبر آلمانی باواریافیلم از طریق سیامک پورشریف پیشنهاد ساخت فیلمی با موضوع و شراکت ایران با طرف ایرانی مطرح کرد که حاصل آن فیلم «عشق به سبک ایرانی» یا « Liebe auf Persisch » بود. در ساخت این فیلم که بخش عمدۀ آن در ایران فیلمبرداری شد، انتقال تجربه و تکنولوژیهای فیلمسازی آلمانی به ایران نیز مدنظر بود و انجام شد.
موضوع این فیلم دربارۀ مقطعی از زندگی مردی آلمانی است که سالها پیش در ایران شرکتی تجاری با محوریت فرش ایران، تاسیس کرده است. در این پسزمینه، مرد میانسال و پسرش راهی ایران میشوند تا طلبی را وصول کنند و از این محمل، ایران و جنبههای مختلف زندگی ایرانی به تصویر کشیده میشود.
نحوۀ فیلمبرداری و لوکیشنهای در نظر گرفته شده، حتی شخصیتپردازی و صحنهآرایی این فیلم از این حکایت دارد که قصد بر این بوده که تصویری خوشایند و جذاب برای توریستها از ایران ترسیم شود. البته ایران حقیقتاً کشوری است که می تواند مقصد گردشگری و سرمایهگذاری جذابی برای غیر ایرانیها محسوب شود؛ اما مخاطب ایرانی این فیلم نیز به حسننیت سازنده برای تاکید بر این ویژگی ایران پی خواهد برد.
در بخش فیلمنامه نیز داستان با تاکید بر وجود و اداره شرکت پر رونقی در ایران در پسزمینه معماری و طبیعت و ساختار شهری زیبای شهرهای تهران و کاشان و ... پیش میرود. صاحب اصلی شرکت سالهاست در ایران حضور ندارد، اما شرکت او توسط شریکش بهخوبی و باموفقیت اداره شده و سوددهی دارد. شهر منظری امن و سرزنده دارد. نویسنده فیلمنامه عمداً تردیدهای مخاطب غیر ایرانی را در ابتدای فیلم از زبان شخصیت مادر آلمانی بیان میکند. مادر در آن دیالوگ از ناامنی و بیثباتی و حتی تصوری از ویرانی و رکود زندگی در ایران ابراز نگرانی میکند. او نگران جان و وضعیت همسرش است که در آن زمان در ایران بهسر میبرد و حتی برای پسرش که قصد دارد او را برای یافتن پدر، به ایران روانه کند نیز میترسد. در دقایق بعدی، بلافاصله واهی بودن این تصورات با ورود شخصیت اصلی فیلم به ایران، نشان داده میشود.
فیلمنامهنویس این فیلم طبق شناسنامه فیلم، آلمانی بوده و هیات تحریریهای نیز بر روند نگارش نظارت کرده است. با این حال، ناآگاهی و دوری نویسنده از فضای ایران، گاهی در روند داستان رخ میدهد. او تلاش کرده برای دوری از اغراق، برخی جنبههای منفی ایران را در کنار ویژگیهای مثبت بنشاند. اما در هر دو بخش گاهی دچار خطا شده است. مثلا بخش دلیل ازدواج دختر و پسر، باورناپذیر است و روابط اقتصادی و عکسالعملهای شخصیتهای آلمانی نیز در منطق داستان جا نیفتاده است.
در عین حال از نقاط قوت این فیلم در مقایسه با دیگر تولیدات مشترک ایرانی و خارجی، میتوان به لحن طنز و غیر تلخ فیلم، نمایش فضای متعادل از حال و هوای زندگی در ایران، ارائۀ عشقی فانتزی و پایان خوش برای داستان اشاره کرد که آن را از فیلمهایی که اصرار به نمایشی سیاه و تلخ از فضای ایران دارند، متمایز میکند.
از بازیگران این فیلم می توان به رؤیا تیموریان، پژمان بازغی و چند بازیگر آلمانی اشاره کرد.
این فیلم تاکنون از برخی شبکههای تلویزیونی کشور آلمان نظیر ARD، پخش شده است و کشورهای مانند ایتالیا، فرانسه، بلژیک و اتریش امتیاز پخش آن در کشورهای خود را خریداری کردهاند.
تهیهکنندۀ این فیلم، شرکت باواریا فیلم آلمان، قصد دارد این فیلم را برای اکران در سینماها و بخش نمایش خانگی ایران نیز ارائه دهد.
همچنین این شرکت با همکاری عوامل ایرانی در حال تهیه سریالی هشت قسمتی و پلیسی است که موضوع همکاری پلیس ایران و آلمان در زمینۀ مواد مخدر را دستمایه داستان خود ساخته است.
در مجموع باید تهیه و ساخت فیلم و سریالهایی با این رویکرد بین ایران و کشورهای دیگر را به فال نیک گرفت. در زمانی نه چندان دور، بسیاری از کشورها تنها فیلمهایی را که راوی رنج و مشکلات ایران بودند را برای پخش در سطح جهانی مجاز میدانستند و فیلمهایی با رویکرد متعادلتر نظر آنان را جلب نمیکردند. با این رویه، ایران از منظر رسانهای کشوری سیاه و ناگوار معرفی میشد. اما اکنون در دوران فعلی بهنظر میرسد ایران موفق شده است تا نه تنها دید این کشورها را به وجوه دیگری از ممکلت خود باز کند، بلکه خود آنها برای ساخت فیلمهای واقعبینانهتر و دوستانهتر از ایران پیشقدم میشوند.
این فیلم چندی پیش با حضور نمایندگانی رسمی از دو کشور در جلسهای خصوصی برای اولین بار به نمایش درآمد و بهزودی مراحل اکران در ایران را نیز طی خواهد کرد.
گزارش: سمیه سادات حسینی