۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۶۵۹۲
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۶ - ۱۴-۱۲-۱۳۸۷
کد ۶۶۵۹۲
انتشار: ۰۹:۵۶ - ۱۴-۱۲-۱۳۸۷

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشو رو جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


جام جم

«موج فلسطين» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جام جم به قلم عباس محمدنژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛مساله فلسطين طي 60 سال گذشته، همواره به عنوان چالشي عربي ‌ اسرائيلي از سوي رسانه‌هاي غالب غربي مطرح مي‌شد كه البته به علت روحيه سازشكارانه مسوولان تشكيلات خودگردان و بويژه سران كشورهاي عربي، نشست‌هاي دو يا چندجانبه براي حل مسائل اعراب و اسرائيل خنثي بوده يا منافع تل‌آويو در آن مدنظر قرار مي‌گرفت؛ اما جنگ غزه و قبل از آن، جنگ 33 روزه لبنان و حجم جنايات رژيم صهيونيستي در اين دو منطقه باعث شد موضوع از محدوده عربي اسرائيلي خارج شده، جنبه بين‌المللي پيدا كند و اين نتيجه واكنش افكار عمومي جهان نسبت به فجايعي بود كه در اين دو منطقه و بويژه در غزه رخ داد؛ فجايعي كه هرچند براي مردم فلسطين خسارت‌هاي فراوان جاني و مالي به همراه داشت؛ اما دستاوردهاي سياسي آن براي حركت‌هاي آزاديبخش بويژه گروه‌هاي مقاومت فلسطين بيش از تمامي كنفرانس‌هاي سازشكارانه‌اي بود كه تاكنون برگزارشده است.

دولت مردمي حماس در نوار غزه تثبيت شد، صهيونيست‌ها و قدرت‌هاي حامي آن به قدرت فزاينده مقاومت پي بردند، اسرائيل يك بار ديگر دچار چالش جدي داخلي شد و از همه مهم‌تر افكار عمومي جهان در حمايت از مقاومت مردم فلسطين در مقابل رژيم اشغالگر قدس ايستادند.

حركت كشورهاي عربي و اسلامي و چهره‌هاي حقوقي و رسانه‌هاي آزاد جهان براي محاكمه سران رژيم صهيونيستي به اتهام جنايت بر ضد بشريت، كمترين انتظاري بود كه افكارعمومي جهان از كشورها و سازمان‌هاي بين‌المللي داشته و دارند.

هم اكنون باز سازي مناطق خسارت ديده از حملا‌ت رژيم صهيونيستي به غزه و كمك به مردم اين منطقه براي بازگشت به زندگي عادي خود و تلا‌ش براي تسكين رنج‌ها و آلا‌م اين مردم جنگ زده اولويت نخست  محسوب مي‌شود.

مسوولان كشورمان در همين ارتباط و در جهت استمرار موج بين‌المللي شدن موضوع فلسطين، كنفرانس بين‌المللي حمايت از مردم فلسطين را با مختصات و شرايط خاص، امروز و فردا برگزار مي‌كنند.

حضور 700 شخصيت برجسته بين‌المللي از 50 كشور جهان و حاضر شدن بيش از 20 رئيس مجلس از كشورهاي عربي  اسلامي و غيرمتعهدها در كنار چهره‌هاي شاخص مبارز فلسطين، مولفه‌هايي است كه اين كنفرانس را از كنفرانس‌هاي قبلي متمايز مي‌كند، كنفرانسي كه برخلاف كنفرانس شرم‌الشيخ مصر  كه در جهت حمايت از دولت غيرقانوني محمود عباس در كرانه باختري رود اردن و فشار سياسي بر دولت قانوني اسماعيل هنيه برگزار مي‌شود  حمايت از مردم بي‌دفاع غزه و دولت مردمي حماس و همچنين تلاش براي محاكمه بين‌المللي سران رژيم صهيونيستي را در دستور كار خود قرار داده است.

كيهان

«بازسازى يا باج خواهى ؟!» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حميد اميدي است كه در آن مي‌خوانيد؛اجلاس به اصطلاح بازسازي غزه در حالي با مشارکت و حضور نمايندگان بيش از 80کشور و سازمان منطقه اي و بين المللي در شرم الشيخ مصر برگزار شد که در ميان آنها نامي از دولت قانوني فلسطين- حماس- که نوار غزه به بهانه نابودي اين جنبش  مورد هجوم ارتش رژيم صهيونيستي قرار گرفت، به چشم نمي خورد.

کشورها و سازمانهاي شرکت کننده در اجلاس شرم الشيخ ظاهرا به منظور جمع آوري کمک و ارائه راهکارهاي عملي براي بازسازي غزه دور هم جمع شده بودند اما بررسي مذاکرات و تحليل اهداف اين نشست مي تواند  لايه هاي پنهان اين جريان را آشکار کند.

1-مصر با حمايت مستقيم از رژيم صهيونيستي در حمله به نوار غزه و بستن گذرگاه رفح يکي از شرکاي اصلي جنايات اين رژيم در کنار ساير کشورهاي منطقه که با سکوت مرگبار خود نشانه رضايت از فجايع غزه را بالا برده بودند، به شمار مي آيد.

عليرغم  مشارکت  در جنايات غزه، حسني مبارک با نقاب صلح طلبي از روزهاي نخست حمله ارتش اسرائيل به اين باريکه، راه تلاش هاي سياسي- ديپلماسي براي ميانجيگري بين رژيم اشغالگر قدس و فلسطيني ها را  در پيش گرفت و هنگامي که نشانه هاي شکست اسرائيل در اين جنگ قطعيت يافت، طرح برقراري آتش بس را مطرح کرد. از همان موقع، مبارک دنبال جلب حمايت سياسي اروپا از مصر بود.

يکي از اهداف اصلي اجلاس شرم الشيخ، حمايت آشکار از طرح صلح رئيس جمهور مصر بود. متحدان اروپايي اين کشور سعي کردند تا اعلام آتش بس يکجانبه از سوي رژيم صهيونيستي را نتيجه تلاش قاهره در اين زمينه قلمداد کنند. حسني مبارک نيز در نطق خود خواستار ادامه حمايت اروپا از طرح خود به منظور اجراي ديگر بندهاي آن شد.

مصر در اين اجلاس دنبال کسب امتياز و تقويت وجهه سياسي خود بود.
2- يکي ديگر از اهداف اين کنفرانس، استفاده از آتش بس يک طرفه اسرائيل و زمينه سازي براي تبديل آن به يک حرکت سياسي به منظور تضمين عقب نشيني ارتش صهيونيستي طي چند هفته آينده و تلاش براي حصول مقاصد  اين رژيم از عمليات غزه است. اين اجلاس در حالي برگزار شد که رژيم کودک کش اسرائيل تا شب قبل از آن به حملات خود عليه مواضع حماس ادامه داده و کماکان مردم بي دفاع غزه زير آتش جنگ افزارهاي اسرائيلي قرار داشتند که البته رژيم اشغالگر به بهانه شرم الشيخ اعلام آتش بس کرد.

مقامات صهيونيستي بارها به شکست خود در جنگ 22روزه اعتراف کرده اند، اما اين اجلاس درصدد آن است که اولا شرايط عقب نشيني کامل اسرائيل از مناقشه غزه را تا حد ممکن آبرومندانه کند و ثانيا پيش شرط هايي را جلوي پاي مقاومت فلسطين قرار مي دهد که پذيرش و تحقق آنان  به منزله تحقق  اهداف اسرائيل در نبرد غزه به شمار مي آيد.

سران اروپا عقب نشيني کامل از نوار غزه را مشروط به توقف مقابله به مثل حماس در پرتاب موشک به شهرک هاي صهيونيست نشين و پايان محاصره و بازشدن گذرگاهها را مشروط به جلوگيري از قاچاق اسلحه! کرده اند. «خلع سلاح مقاومت»  يعني همان هدفي که رژيم صهيونيستي از حمله وحشيانه به غزه، ويراني اين منطقه و شهادت بيش از 1200زن و کودک و مجروح کردن بيش از 5000نفر به دست نياورد، اکنون مي خواهند در پوشش و به نام بازسازي غزه براي اين رژيم دست و پا کنند.

جالب آنکه نخست وزير انگليس که دولتش عليرغم اعتراضات گسترده مردمي در محکوميت جنايات رژيم صهيونيستي، تاکنون حتي از محکوميت لفظي اين جنايات نيز خودداري کرده است، اظهار مي کند؛ کشورهاي اروپايي از جمله انگليس آماده اند از امکانات نيروي دريايي خود براي جلوگيري از قاچاق سلاح به غزه استفاده کنند!

هيلاري کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا، نيز پا را از اين فراتر گذاشته و «به رسميت شناختن اسرائيل توسط حماس» را شرط «بازسازي غزه» که قاعدتا يک اقدام انساني و اخلاقي به شمار مي آيد، مي خواند!

3-سياسي کردن مساله بازسازي غزه و مشروط کردن اين اقدام انساني به باج خواهي از ملت فلسطين و نماد مقاومت مردمي اين سرزمين- حماس- و هم چنين عدول از آرمان ملي رهايي از 60سال اشغالگري، اتفاقي بود که در اجلاس شرم الشيخ چهره کريه خود را به مردم ستم کشيده و بي خانمان فلسطين نشان داد.

محاصره غزه، بستن گذرگاهها و پيامد آن 22روز جنگ و ويراني و نسل کشي آشکار در اين باريکه به منظور شوراندن مردم مقاوم فلسطين عليه گروههاي مقاومت- به ويژه حماس- بود. به نظر مي رسد موضوع بازسازي غزه و نزديک به 5ميليارد دلاري که قرار است در اين کار هزينه شود نيز با همين مقصود مورد بهره برداري قرار گرفته است.

پيام آشکار شرم الشيخ به ساکنان غزه آن است که اگر پولهاي بازسازي زمين و خانه تان را مي خواهيد بايد به گروههاي مقاومت و جنبش حماس پشت کنيد، چرا که تمام کشورهاي کمک کننده تاکيد کرده اند در بازسازي غزه فقط با تشکيلات خودگردان در رام الله تعامل خواهند داشت. کمکهاي نقدي خود را صرفا تحويل محمود عباس مي دهند و تمامي اموال و طرحها بايد از کانال اين تشکيلات عبور کند.

هرچند که ناديده انگاشتن حماس پيش از اين و به محض اعمال آتش بس يک جانبه از سوي اسرائيل آغاز شد، به گونه اي که تمام مسئولان غربي و حتي بين المللي مثل سولانا، توني بلر و بان کي مون که پس از جنگ وارد نوار غزه شدند، هيچکدام با هيچيک از مسئولان دولت قانوني حماس ديدار نکردند و حتي هيات کنگره آمريکا نيز که گفته مي شد نامه اي از طرف حماس براي اوباما دريافت کرده است، اين نامه را با خود به آمريکا نبرد.

البته موضع گيري هاي اين چنيني و برخوردهاي حذفي، ذره اي از انگيزه هاي الهي مقاومت را چه در بين مردم فلسطين و چه در بين مبارزين حماس کم نمي کند. خالد مشعل- رئيس دفتر سياسي حماس- دوشنبه همين هفته مجددا بر عنصر مقاومت فلسطيني تاکيد مي کند و مي گويد: «به شما اطمينان مي دهم که برادرانتان هرگز از گزينه مقاومت چشم پوشي نخواهند کرد، چرا که مقاومت يگانه گزينه راهبردي ما به شمار مي رود و اين يک تکليف است. ما اين تکليف را تا باز پس گيري وجب به وجب خاک فلسطين اشغالي از چنگال صهيونيست هاي غاصب به جا خواهيم آورد.»

4-موضوع بسيار مهم ديگري که عملا در اجلاس شرم الشيخ اتفاق افتاد، معافيت اسرائيل از پرداخت غرامت به مردم غزه است. رژيم صهيونيستي در اين اجلاس شرکت نکرد تا به کمک متحدان اروپايي و منطقه اي خود، در عمل از پيامدهاي مالي بحران غزه که بر اثر حملات اين رژيم حاصل شده، شانه خالي کند.

دولت فعلي عراق هنوز غرامتهاي جنگ کويت را مي پردازد و تاکنون متحمل 5/13ميليارد دلار هزينه شده است. دولت آلمان به بازماندگان قربانيان- خيالي- هولوکاست بيش از 130ميليارددلار پرداخت کرده است. حالا چرا اسرائيلي که به خاطر شليک موشک هاي عراقي در جنگ خليج فارس و کشته شدن چند اسرائيلي، صدها ميليون دلار غرامت گرفته، از پرداخت غرامت به 3ميليون فلسطيني ساکن غزه که با ماشين جنگي اين رژيم بر پشته اي از خاک و خون نشسته اند، معاف مي شود؟!

حمله وحشيانه اسرائيل به غزه نه تنها به يک فاجعه انساني منجر شد بلکه زيان هاي اقتصادي هنگفتي نيز برجاي گذاشت. علاوه بر آن ملت فلسطين سالهاست که به دليل سياست هاي اشغالگرانه رژيم صهيونيستي از جمله شهرک سازي ها، مصادره اراضي فلسطيني، محاصره ظالمانه غزه و بستن گذرگاهها متحمل رنج و مشقت جبران ناپذيري شده اند. آيا اسرائيل غاصب در قبال اين خسارتهاي هنگفت مسئوليتي ندارد و آيا حتي کمک هاي اعطا شده مي تواند روح حيات را بار ديگر به منطقه برگرداند و زندگي طبيعي در آن جريان يابد؟

حقيقت آن است که براي فلسطيني ها، فشار سياسي به اسرائيل مهمتر از ارسال کمک هاي نقدي است. شايد 5ميليارد دلار اعطايي بتواند مدرسه ها، تاسيسات و بيمارستانها و حتي خانه هاي مردم را بسازد، اما آلام روحي ساکنان مظلوم غزه را چه کسي جبران مي کند؟ مردمي که بيش از 3سال، محاصره و تنگناي شديد اقتصادي و گرسنگي و تنهايي را با عمق جانشان تحمل کرده و پس از آن 22روز جنگ و آتش و خون و کشته شدن فرزندان و مادران خود را به چشم ديدند.

اجلاس شرم الشيخ در حالي از اشاره به مسئوليت رژيم صهيونيستي در ويراني هاي غزه اجتناب کرد که اسرائيل غاصب با پرده برداشتن از بزرگترين طرح شهرک سازي در کرانه باختري اعلام کرد 73هزار  واحد مسکوني جديد در اين منطقه خواهد ساخت.تحقق اين کار به معناي نابودي فلسطين نيست؟

بازسازي فلسطين، بالا آمدن ديوارهاي ويران خانه هاي غزه نيست. بازسازي فلسطين تخريب ديوار حايل و شهرک هاي صهيونيست نشين و پايين کشيدن پرچم رژيم مجعول اسرائيل از فراز قدس شريف است. مردم فلسطين بازسازي هويت فلسطيني خود را مهمتر از بازسازي چند خشت و آجر مي دانند.

اجلاس شرم الشيخ  نه براي بازسازي غزه، بلکه تداوم دشمني ها عليه مردم فلسطين و حماس و يک باج خواهي آشکاربود.

اعتماد ملي

«قدرت‌نمايي اصلا‌ح‌طلبان؛ در حاشيه سپردن ستاد كروبي به كرباسچي» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي اعتماد ملي به قلم مسعود سلطاني‌فر است كه در آن مي‌خوانيد؛ انتخابات دهمين دوره رياست‌جمهوري تفاوت‌هايي با انتخابات‌هاي ديگر دارد. تفاوت آن حضور چهره‌هايي از هر دو اردوگاه اصلا‌ح‌طلبان و اصولگرايان شاخص در عرصه رقابت است. اكنون نه‌تنها در جبهه اصلا‌ح‌طلبان چهره‌هاي شاخصي وارد عرصه شده‌اند، بلكه در جبهه اصولگرايان نيز علا‌وه بر حضور رئيس‌جمهور فعلي چهره‌هاي شاخصي چون قاليباف، جهرمي، محسن رضايي و حتي لا‌ريجاني وارد عرصه رقابت شده‌اند يا خواهند شد كه اين صف‌آرايي چهره‌ها رقابت سنگيني را در انتخابات پيش رو نويد مي‌دهد. اما روز سه‌شنبه (ديروز) اتفاقي روي داد كه شايد بهتر باشد كمي درباره آن انديشيد و آن هم معرفي غلا‌محسين كرباسچي كه داراي سوابق مهمي در عرصه مديريت كشور است به عنوان مشاور عالي و مسوول هماهنگي امور انتخابات كروبي بود.

براي توصيف اهميت اين اتفاق بايد به چند ماه قبل و هنگامي كه مهدي كروبي كانديداتوري‌اش را اعلا‌م كرد برگشت. در آن مقطع همزمان با اعلا‌م كانديداتوري كروبي، جمعي از نيروهاي سياسي چون سيدكاظم موسوي بجنوردي، عباس عبدي، عطاءالله مهاجراني، جميله كديور، عمادالدين باقي و كرباسچي و حتي برخي از وزراي دولت خاتمي در حمايت از او وارد صحنه شدند تا با استفاده از ارتباطات و موقعيت خود نسبت به جذب آراي بيشتر مردم در انتخابات رياست‌جمهوري به نفع اصلا‌ح‌طلبان و كانديداي مورد نظرشان فعاليت كنند.

بايد گفت كه حضور جدي و فعال چهره مدير و مدبري چون غلا‌محسين كرباسچي نيز در عرصه رقابت‌هاي انتخابات مي‌تواند ضمن انسجام بخشيدن به فعاليت‌هاي انتخاباتي هيجان خاصي را در عرصه رقابت به وجود آورد. هرچند كه اين انتصاب از جنبه ديگر نيز حائز اهميت است و آن هم تحقق شعار از سوي يك كانديداي رياست‌جمهوري قبل از پيروزي است.‌

مهدي كروبي كه همواره به نگاهي فراحزبي در عرصه فعاليت‌ها معتقد بوده و بر اين باور است كه بايد از تمام نيروهاي سياسي با هر گرايشي در عرصه‌هاي مختلف استفاده شود، با انتصاب فردي غيرحزبي به‌عنوان مشاور عالي ستاد انتخاباتي‌اش ايجاد دولت فراحزبي، فراجناحي و ائتلا‌في را نويد مي‌دهد؛‌اين اتفاق تاكيدي بر اين نكته است كه او به حفظ حقوق شهروندي، آزادي قلم، انديشه و بيان مطابق با آزادي‌هاي تصريح‌شده در قانون اساسي و استفاده از نيروهاي فعال در راستاي اعتلا‌ و آبادي ايران اعتقادي راسخ دارد.

كروبي در عمل ثابت كرده كه با هرگونه تعدي، قانون شكني، نقض حقوق شهروندي، برخورد با روزنامه‌ها و انديشه‌هاي منتقد، احزاب و نهادهاي مدني خارج از چارچوب قانون اساسي مخالف بوده و به نظر مي‌رسد كه اين مهم‌ترين ويژگي فردي است كه بايد در آينده در مسند كرسي رياست‌جمهوري قرار گيرد. ‌

از سوي ديگر اين نكته قابل ذكر است كه همزمان با ورود سيدمحمد خاتمي و ميرحسين موسوي چهره‌هاي سياسي ديگري نيز در حمايت از آنها اعلا‌م حضور كرده‌اند.

بنابراين به نظر مي‌رسد حضور سه فرد شاخص در اردوگاه اصلا‌ح‌طلبان باعث به صحنه آمدن تمامي فعالا‌ن سياسي و انديشمندان و دانشگاهيان و وزراي دولت‌هاي بعد از پيروزي انقلا‌ب به صحنه شده كه اين بر زيبايي‌هاي اين رقابت سياسي مي‌افزايد همچنانكه در طرف مقابل حضور و فعاليت تقريبا تمامي چهره‌هاي شاخص اصولگرايان را مشاهده مي‌كنيم.

امروز چهره‌هايي وارد عرصه شده‌اند كه در انتخابات‌هاي گذشته سكوت اختيار كرده بودند و اين نشان‌دهنده اهميت انتخابات رياست‌جمهوري دهم و احساس ضرورت تغيير در شرايط فعلي كشور است كه منجربه ورود چهره‌هاي انقلا‌بي و سياسي به اين عرصه شده است.

اما آنچه در كنار اين حضور از اهميت برخوردار است مديريت صحيح نيروهاي سياسي است تا اينكه منازعه سياسي كانديداهاي مختلف موجب تقويت يك جريان شود نه موجب تضعيف. به نظر مي‌رسد كه اگر اصلا‌ح‌طلبان همگرايي لا‌زم با يكديگر داشته باشند مي‌توانند در عرصه اين رقابت كارنامه قابل قبولي را از خود ارائه دهند و در كنار رقابت با يكديگر اخلا‌ق و قانونمندي حاكم بر منازعات سياسي در جوامع توسعه‌يافته را نيز رعايت كنند. نيروهاي سياسي بايد بدانند كه به‌كارگيري روش‌هاي تخريب، هياهوسازي، ‌دروغپردازي، اتهام‌زني و حركاتي از اين قبيل منجر به مخدوش شدن صحنه زيباي يك رقابت سياسي مي‌شود و برنده يا بازنده يك رقابت را در خسران قرار مي‌دهد.

اميد است با به‌وجود آمدن وضعيت موجود و به صحنه آمدن تمام بازيگران سياسي جناح‌هاي مختلف، اكثريت آراي خاموش انتخابات‌هاي گذشته با درك صحيح از وضعيت حساس كنوني براي تعيين سرنوشت آينده خود و در مسير توسعه قرار دادن ايران در روز 22 خرداد ماه فاصله بين منزل تا حوزه اخذ راي را در كمترين زمان ممكن بپيمايند.

رسالت

«آقاي وزير از چه دفاع مي‌كنيد؟!» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي خوانيد؛آقاي اسحاق جهانگيري وزير سابق صنايع با انتشار يك نامه سر گشاده خطاب به آقاي رئيس جمهور مدعي شده‌اند وي آمار مربوط به صنايع را درست به ملت ارائه نداده‌اند. پاسخ به اين شبهه را بايد مسئولان مربوط در وزارت صنايع بدهند، اميدوارم بنده هم فرصتي پيدا كنم در اين مورد با استناد به آمار و ارقام واقعي صحت ادعاهاي آقاي اسحاق جهانگيري را محك بزنم.

اما ايشان در بخشي از نامه خود معترض قسمتي از سخنان تلويزيوني مورخ 87/11/29 رئيس جمهور شده‌اند كه واقعا قابل تامل است. آقاي جهانگيري فرموده‌اند: « شما ضمن بر شمردن دستاوردهاي اقتصادي و صنعتي در دولت نهم آنها را ناشي از روحيه آرماني در اين 3/5 سال دانستيد و آن گاه در مقايسه با پيشرفت‌هاي زمان جنگ چنين نتيجه‌گيري كرديد كه «وقتي جنگ آغازشد، كساني تا سال 1360 فضا را تخريب مي‌كردند، بنابراين تا آن زمان پيشرفت نداشتيم، اما وقتي عوامل تخريب از صحنه سياسي كشور كنار گذاشته شدند فضا براي پيروزي‌ها مهيا شد.»

بعد در اعتراض به اين گفته فرموده‌اند: «قبول داريد كه توهين و تحقير كساني كه اكنون در دولت فعاليت ندارند با هيچ‌كدام از آموزه‌هاي ديني و با هيچ معيار اخلاقي سازگار نيست و تصديق مي‌كنيد كه اين كار با شعار مهرورزي و عدالتخواهي كه شما مدعي آن هستيد در تناقض كامل قرار دارد؟ از اين داوري غريب شما كه گروه پرشماري از مديران و مسئولان دولت‌هاي قبلي را با عوامل تخريب سال‌هاي قبل از 1360 مقايسه كرده‌ايد، بايد به خدا پناه برد. آن هم درباره كساني كه در فرايند ايجاد آنچه كه شما دستاوردهاي دولت نهم مي‌دانيد، قطعا نقش كمتري از مسئولان دولت فعلي نداشته‌اند. »

فكر مي كنم در اين نقد و داوري آقاي مهندس جهانگيري به علت عدم درك گفته رئيس جمهور، سوء تفاهم پيش آمده است. ضمير «كساني» در جمله نقل شده از رئيس جمهور به ليبرال‌ها و منافقين و بويژه به بني‌صدر بر مي‌گردد نه به مديران و مسئولان دولت‌هاي قبلي!
اولا تا سال 1360 ما يك دولت بيشتر نداشتيم كه رئيس جمهور آن بني صدر بود و نخست وزيرش هم مرحوم شهيد رجايي.

منافقين و ليبرال‌ها به رهبري بني صدر فضاي كشور را آلوده به كفر و الحاد و نفاق كرده بودند و تا موقعي كه آنها شرارت مي‌كردند، نه پيروزي در جنگ و نه آرامش در داخل كشور داشتيم. پس از حادثه هفتم تير و هشتم شهريور سال 60 كه تكليف بني صدر و منافقين مشخص شد دولت جمهوري اسلامي با ثباتي استقرار يافت كه هم كشور و هم جنگ را با هوشمندي امام و رئيس جمهور وقت اداره ‌كرد.

پس از فرار بني‌صدر و منافقين پيروزي‌هاي رزمندگان اسلام يكي پس از ديگري در جبهه‌ها پديد آمد.
پس جمله‌ آقاي احمدي نژاد در مورد «كساني كه فضا را تخريب مي‌كردند» و يا «عوامل تخريب از صحنه سياسي كشور كنار گذاشته شدند»، به منافقين و بني صدر بر مي‌گردد نه به مسئولان و مديران خدوم كشور! لذا بايد از جناب آقاي وزير سابق پرسيد؛ برادر محترم از چه دفاع مي‌كنيد!؟
پي‌نوشت‌ها:
1 و -2 به نقل از روزنامه اعتماد ملي 87/12/13

ابتكار

«روابط ويژه ايران و عراق و سفر هاشمي» غعنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم محمدعلي سبحاني است كه در آن مي‌خوانيد؛سفر آقاي هاشمي رفسنجاني به عراق با توجه به نقش ايشان در پرونده عراق به عنوان فرمانده جنگ و موقعيت ممتاز ايشان در نظام جمهوري اسلامي، بسيار حائز اهميت است. البته سفر آقاي طالباني رئيس جمهور عراق به تهران طي هفته جاري، ظاهرا از پيش برنامه ريزي نشده بود در غير اين صورت سفر آقاي هاشمي به عراق بلافاصله پس از اين سفر انجام نمي گرفت. با اين وجود روابط ايران و عراق و اهميت سفر آقاي هاشمي رفسنجاني به عراق چندان تحت تاثير سفر آقاي طالباني قرار نمي گيرد چراکه آقاي هاشمي با توجه به ويژگي هاي شخصيتي خود مي توانند در جزئيات مسائل عراق و پرونده اين کشور نقش موثري ايفا کنند. خوشبختانه در عراق روند دموکراسي و دولت سازي و تحکيم توسعه سياسي پس از سقوط صدام رو به پيشرفت است و شرايط مناسب است که در اين سفر مباني اساسي تري از روابط تهران و بغداد مورد بررسي و برنامه ريزي قرارر گيرد.

مهمترين مسئله ميان تهران و بغداد، بحث مرزهاي دو کشور است، در اين باره به نظر مي رسد که موضوع قرارداد 1975 بايد مورد توافق قطعي و نهايي دولت عراق قرار گيرد. مسئله ديگر، بحث هاي اساسي در آينده حکومت عراق و آينده روابط دو کشور ايران و عراق است که بايد بر اساس شرايط سياسي عراق تنظيم و طراحي شود. عراق کشوري است که در حال حاضر با نوعي از حضور نيروهاي خارجي مواجه است، اين فضا بايد روزي پايان يابد و عراق با اين مساله روبروست که روزي بايد آينده سياسي و ترکيب حاکميت بدون حضور نيروهاي خارجي و امريکايي را تثبيت کند، تحولات اخير در عراق به ويژه انتخابات آرام شوراهاي محلي در اين کشور نشان داد که ما به چنين سمتي پيش خواهيم رفت. 

به نظر مي رسد که آقاي هاشمي رفسنجاني علاوه بر مرور تحولات روابط دو کشور، بيشتر به مسائل اساسي و استراتژيک ميان تهران و بغداد توجه خواهند کرد. ايران و عراق هر دو کشورهاي ثروتمندي هستند و روابط اقتصادي و ويژه دو کشور مي تواند در آينده منطقه تاثير بسزايي داشته باشد. در زمينه مسائل بنيادين ميان ايران و عراق، بحث هايي چون آينده روابط استراتژيک تهران و بغداد، مرزهاي دو کشور و حضور قدرتمند دو کشور در پيمان هاي منطقه اي داراي اهميت بيشتري نسبت به موضوع غرامت هاي جنگي است که ايران از عراق طلب دارد.

همکاري ايران و عراق در پيمان هاي منطقه اي مي تواند وضعيت منطقه را به شکل جديدي رقم بزند. اگر ايران، سوريه، عراق و ترکيه بتوانند بر اساس منافع مشترک روابط استراتژيکي في مابين را طراحي کنند; بسياري از اهداف زمين مانده مردم منطقه محقق خواهد شد. همين مجموعه با وجود پيمان منطقه اي اقتصادي اکو زمانيکه در کنار يکديگر قرار گيرند و باز اگر از طريق دو کشورعرب منطقه يعني سوريه و عراق، روابط سازمان اقتصادي اکو و عراق همچنين روابط منطقه آسيايي و اعراب به ويژه در حوزه مسائل اقتصادي تحکيم يابد; چشم اندازي مثبت و پيشرفته اي در مقابل کشورهاي منطقه‌اي باز خواهد شد. تصور مي شود که آقاي هاشمي رفسنجاني به عنوان يک استراتژيست منطقه اي و به عنوان فردي که پيشتر فرمانده جنگ و پس از آن رئيس جمهور ايران بوده است و اکنون نيز مقامي تاثير گذار در نظام جمهوري اسلامي ايران است، در اين سفر بيش از آنکه مسائل جزيي روابط تهران و بغداد را مد نظر قرار دهند-موضوعي که بيشتر دولت هاي بدان توجه مي کنند-به مسائل اساسي تر ميان دو کشور و دو ملت خواهند پرداخت.

جمهوري اسلامي

«توافقات قاهره و زمينه هاي ترديد»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛كنفرانس بين المللي بازسازي غزه با حضور نمايندگان بيش از 80 كشور جهان و در غيبت معني دار « دولت حماس » در « شرم الشيخ » به ميزباني رژيم كمپ ديويدي قاهره برپا شده است .

برپائي اين اجلاس به فاصله چند روز پس از توافقات گروههاي حماس و فتح با ميانجي گري رژيم قاهره نشانگر آنست كه قاهره سعي دارد و بلكه ماموريت دارد در آن واحد ضمن تلاش براي مطرح ساختن محمود عباس و تشكيلات خودگردان بعنوان نماينده فلسطيني ها دولت حماس را تعمدا به حاشيه براند بدين ترتيب مراتب حسن نيت صداقت و حتي صلاحيت رژيم قاهره به عنوان « ميانجي » در مناقشه گروههاي فلسطيني به زير سئوال رفته و اين احتمال را به طور جدي تقويت مي كند كه حتي انعطاف و نرمش نسبي گروه فتح در كسب توافق با گروه حماس نيز نوعي زرنگي و فرصت طلبي سياسي براي ترميم موقعيت فتح و غافلگير ساختن « حماس » و به حاشيه راندن آن در حركتهاي آينده بوده كه مشخصا با هدف احياي موقعيت محمودعباس و تشكيلات خودگردان صورت گرفته است .

اين درحالي است كه طي روزهاي گذشته نمايندگان 16 گروه فلسطيني در قاهره پيرامون راهكارهاي دستيابي به تفاهم و تشكيل دولت وحدت ملي به توافقات نسبتا روشني رسيده اند. آزادي بازداشتي ها توسط گروههاي فتح و حماس در كرانه باختري و غزه و همچنين ترتيبات امنيتي بمنظور پيشبرد همكاريهاي فيمابين به نقاط دلگرم كننده اي رسيده است . با بررسي موضوع از يك ديدگاه خوشبينانه بايستي از اين توافقات استقبال كرد و اميدوار بود كه ساير موانع نيز به تدريج از ميان برداشته شود تا آنكه توافقات قاهره باعث تعميق و استمرار دوستي ها و همكاريها گردد. ولي با در نظر گرفتن حوادث روزهاي اخير در شرم الشيخ و با توجه به عوامل بازدارنده و ترديدانگيز « خوشبيني بي اساس » در اين زمينه ممكن است به عواقب بدفرجامي منجر شود و حتي احيانا دستاوردهاي مقاومت در برابر رژيم صهيونيستي را نيز يكسره برباد دهد و اشغالگران را كه پس از شكست در جنگ 22 روزه در غزه در موضع انفعالي قرار گرفته اند به « طرف پيروز » مبدل سازد.

مروري بر ملاحظات مطرح نشانگر حساسيتي است كه اين توافقات ايجاد مي كند وتحولات شرم الشيخ به آن دامن مي زند :
1 ـ مذاكره و توافق با حماس « انتخاب اول » فتح نبوده و نيست . فتح براي بيش از 2 سال هرگونه مذاكره و تفاهم با حماس را پيشاپيش مردود مي دانست و بطور همزمان به تفاهم و همكاري با اشغالگران صهيونيست سرگرم بوده است .

فتح و تشكيلات خودگردان نه تنها با حماس همكاري نداشتند كه حتي عليه آن با اشغالگران همراهي مي كردند. گرايش كنوني فتح به حماس از اين ديدگاه « آخرين فرصت باقيمانده » محسوب مي گردد و بدين معني است كه چون ديگر نمي توانند با حماس دشمني كنند به دوستي با حماس پرداخته و خود را همراه نشان مي دهند.

2 ـ مصر محل بر پائي مذاكرات براي دستيابي به تفاهم گروههاي فلسطيني است . رژيم قاهره در طول جنگ 22 روزه جانب محمود عباس و فتح را گرفته بود و براي ناكامي « مقاومت » در تلاش بود. حتي در اجلاس قبلي شرم الشيخ كه ساعاتي پس از برقراري آتش بس يكطرفه تشكيل شد رژيم قاهره فقط از « محمود عباس » و جناح فتح براي شركت در اجلاس دعوت بعمل آورد ولي از رهبران حماس و جبهه مقاومت اسلامي هيچگونه دعوتي بعمل نياورده بود و تعمدا طرف « حذف شده » و غايب تلقي مي شد. حال آنكه به عكس رژيم قاهره و تشكيلات خودگردان در « اجلاس دوحه » غايب بودند و براي از رسميت انداختن آن تعمدا شركت نكردند كه البته تلاشي بي ثمر بود و غيبت آنها چيز زيادي را تغيير نداد. رژيم قاهره همين رفتار را در اجلاس اخير شرم الشيخ براي كمك به بازسازي غزه عينا تكرار كرده است .

3 ـ دوران قانوني حاكميت محمود عباس به پايان رسيده و او در واقع فاقد عنوان سياسي بعنوان رئيس تشكيلات خودگردان است . اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه درحال حاضر دولت « اسماعيل هنيه » و نمايندگان مجلس ملي فلسطين رسميت دارند و قانوني محسوب مي شوند ولي تشكيلات خودگردان بدون مسئول رسمي و قانوني است و بايستي تكليف رياست آن مشخص گردد.

4 ـ تشكيلات خودگردان و جناح فتح تمام فرصتها و اقدامات خود را در جهت مقابله با مقاومت و به نفع اشغالگران به كار گرفته اند و ديگر چيزي براي از دست دادن ندارند. طبعا در چنين شرايطي هيچ انتخاب ديگري در برابر آنها وجود نداشته و به ناچار به مذاكره با حماس روي آورده اند كه اين پديده وزن و ميزان اثربخشي توافقات فيمابين را به حداقل ممكن مي رساند.

آنچه در اين ميان اهميت دارد اينكه سازمان فتح در جهت تامين اهداف سياسي ـ تبليغاتي اسرائيل حتي از خاك لبنان و سوريه هم به تحركاتي دست زده كه افشاي آن اعتبار سياسي اين گروه را به پائين ترين سطح ممكن رسانده است . برابر گزارشات منابع سوري سازمان فتح در شليك راكت به خاك اسرائيل از داخل خاك سوريه و لبنان در تلاش بوده و يك گروه 3 نفره در اين زمينه شناسائي شده اند كه 2 تن از آنها بازداشت و نفر سوم طي درگيريها كشته شده است . نيروهاي امنيتي سوريه ضمن جلوگيري از اين اقدامات خودسرانه كه با قصد درگير ساختن سوريه با اسرائيل و كشاندن پاي اين كشور به مسائل غزه صورت گرفته نفرات مرتبط را شناسائي و دستگير كرده اند. شليك مكرر موشك به اراضي تحت اشغال اسرائيل در طول هفته هاي گذشته درحالي صورت گرفته بود كه سوريه و حزب الله لبنان سياست اجتناب از ايجاد تنش در مرز با فلسطين اشغالي را در پيش گرفته بودند و ضمن عدم پذيرش مسئوليت اين حوادث خواستار شناسايي عاملين و آمرين اين حملات مشكوك بوده اند.

نفرات بازداشتي در جريان بازجوئي ها هويت خود را فاش كرده اند و ارتباط آنها با سازمان فتح محرز شده است . نكته مهم اينكه بررسيهاي مشابهي از جانب حزب الله لبنان صورت گرفته كه آن هم به نتايج يكساني منجر شده است اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه فتح و تشكيلات باصطلاح خودگردان ضمن حفظ ارتباطات خود با اشغالگران صهيونيست در واقع به « ستون پنجم دشمن » تبديل شده اند و اين اقدام فتح در انجام حملات موشكي از سوريه و جنوب لبنان در چارچوب اهداف اشغالگران صهيونيست براي انحراف افكار عمومي از شكست اسرائيل در غزه قابل بررسي است و همين امر به ترديدها دامن مي زند.

اگرچه انتظار مي رود كه توافقات قاهره به فرصتي براي تفاهم و همكاري گروههاي فلسطيني منجر شود و زمينه اي براي همبستگي مردم فلسطين را بوجود آورد لكن از آنجا كه فتح و تشكيلات خودگردان به اضطرار در اين حلقه وارد شده اند اين احتمال وجود دارد كه در فرصت مناسب در جهت تامين اهداف صهيونيستها وارد عمل شوند و از پشت به ساير گروههاي فلسطيني خنجر بزنند. اقدامات بعدي قاهره ودعوت انحصاري از طيف محمود عباس در اجلاس شرم الشيخ و تلاش براي به حاشيه راندن و حذف حماس و فرصت طلبي آنها عليه دولت حماس ترديدها را بيشتر مي كند. اين امر نشان مي دهد كه حتي توافق فرصت طلبانه با حماس نيز بخشي از سناريوي از پيش تنظيم شده اي است كه تشكيل اجلاس شرم الشيخ فاز تكميلي آن محسوب مي شود.

مردم سالاري

«ترس از نظرسنجي چرا؟» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم يوحنا نجدي است كه در آن مي خوانيد؛شالوده اصلي نظام هاي سياسي مردم سالار، بر راي و نظر مردم بنا مي شود و مکانيسم هايي همچون انتخابات، مطبوعات، احزاب و غيره به مثابه ابزارهايي براي شنيده شدن مطالبات اکثريت جامعه و حفظ حقوق اقليت ها بشمار مي روند.

سه دهه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اما انتخابات رياست جمهوري دوره دهم را مي توان صفحه مهمي در تاريخ نظام جمهوري اسلامي دانست. با اين وجود، انتخابات رياست جمهوري اغلب با کاستي هايي روبروست که بخشي از اين کاستي ها، از منظر حقوقي، بارها توسط نمايندگان ادوار مختلف مجلس شوراي اسلامي مورد تاکيد و تذکر قرار گرفته و براي برون رفت از آنها نيز کوشش هايي صورت پذيرفته است.

با اين حال، يکي از کاستي هايي که عليرغم اهميت اما بگونه اي شايسته مورد توجه قرار نگرفته، بحث «نظرسنجي» و مطالعاتي از اين دست است. آن چنان که فضاي سياسي کشورمان از تاثير مثبت و کارکرد مهم نظرسنجي هاي معمول در نظام هاي سياسي دموکراتيک، محروم است.

برخلاف رويه هاي معمول در چند سال اخير که برخي خبرگزاري ها و سايت ها اغلب از نظرسنجي به مثابه ابزاري براي القاي طرز تفکر خاصي به مخاطبان استفاده مي کنند اما نظرسنجي در معناي «علمي و روش شناختي» (متدولوژيک) از اسلوب و آيين خاصي برخوردار است که پايبندي به چارچوب هاي علمي در انجام نظرسنجي، عملا راه استفاده ابزاري و سو»استفاده هاي سياسي از آن را مسدود مي کند و از سوي ديگر، داده هاي مستند و ارزشمندي در اختيار مسوولان قرار مي گيرد تا تصميم گيري درباره مهمترين مسائل کشور در زمينه هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و... از مبناي علمي و واقع بينانه تري برخوردار شود.

هم از اين رو، اگرچه در چند انتخابات اخير نتايج نظرسنجي هاي متفاوتي به گوش رسيد اما آشکارا پيداست که «جمعيت آماري» بسياري از اين تحقيق ها به منظور دست يافتن به «اهداف از پيش تعيين شده اي» انتخاب شده اند و در نتيجه، نه تنها نمي توانند تصوير شفافي از مطالبات افکار عمومي و موقعيت کانديداها ارائه کنند بلکه اين گونه تحقيق ها، عملا نوعي سردرگمي و ابهام را، هم براي انتخاب کنندگان و هم براي انتخاب شوندگان، به همراه مي آورد و در اين شرايط است که اغلب از نتايج انتخابات به عنوان «شگفتي» و «سورپرايز سياسي» ياد مي شود. 
   
اين همه در حاليست که موضوع نظرسنجي، معمولا از ميان مهمترين اخبار و رويدادهايي انتخاب مي شود که ذهن شهروندان را به خود معطوف کرده است ويا بحث داغ مطبوعات و رسانه ها محسوب مي شود. بنابراين، سخت گيرانه به نظر مي رسد که نظرسنجي درباره اينگونه موضوعات، به مثابه «تهديدي عليه امنيت ملي» و يا «اقدامي خلاف مصالح عمومي» تعريف شود.

 ناگفته پيداست که انجام اين گونه نظرسنجي ها، مناسب «نهادهاي غيردولتي» است تا فارغ از اين که اصولگرايان بر صندلي هاي مجلس و قوه مجريه تکيه زده اند يا اصلاح طلبان، اما از شائبه استفاده ابزاري ارکان قدرت از نتايج اين نظرسنجي ها جلوگيري شود و به علاوه، رفته رفته اين گونه وظايف و کارکردهاي اجتماعي - سياسي به نهادهاي جامعه مدني تفويض شود.

اکنون که همه مسوولان و چهر ه هاي باسابقه نظام از اهميت انتخابات آتي و ضرورت ايجاد نشاط سياسي براي مشارکت حداکثري مردم سخن مي گويند، شايسته است که رفته رفته اين گونه کاستي هاي قابل رفع، برطرف شوند. 

قدس

«روسها در برابر آزموني بزرگ» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي قدس به قلم سيامک باقري است كه در آن مي‌خوانيد؛ افشاي نامه باراک اوباما به ديميتري مدودف همتاي روسي خود و پيشنهاد ارائه برخي امتيازها به اين کشور در ازاي کمک مسکو به توقف برنامه هسته اي ايران بيانگر تمايل روزافزون و احساس نياز دولت جديد آمريکا زير فشارهاي مختلف از ناحيه منتقدان و مخالفان داخلي و لابيهاي صهيونيستي به نوعي معامله براي جلب همکاري و همراهي روسيه در مواجهه با ايران است.چنين رخدادي در مقطعي انجام گرفته که روسها عزم خود را جزم کرده اند تا بر اساس قرارداد و برنامه زمانبندي شده پس از چندين دوره خلف وعده، نخستين نيروگاه هسته اي ايران را در بوشهر تکميل و راه اندازي کنند.

در واقع با حضور سرگئي کرينکو رئيس سازمان فدرال انرژي اتمي روسيه در مراسم بارگذاري مجازي سوخت نيروگاه اتمي بوشهر و سخناني که در اين سفر ميان دو طرف رد و بدل شد قابل پيش بيني بود که واکنشها و تأثيرهايي را در رفتار کور غربيها و بويژه آمريکايي ها موجب شود، زيرا اقدام روسيه با وجود همه فشارهاي سياسي بر اين کشور بدان معنا بود که مسکو صلح آميز بودن و انحراف نداشتن برنامه هاي هسته اي ايران را مورد تأييد قرار داده است.

اين اقدام روسها از چند جهت قابل تحليل است که در اينجا قصد پرداختن به آن را نداريم، اما نکته اساسي اين است که اقدام روسيه دستاوردهاي عملي وسياسي زيادي را براي تهران در مقابل غرب موجب شده و به واکنش صهيونيستها و دولت آمريکا منجر شده است.

نخستين پيام بارگذاري مجازي سوخت نيروگاه بوشهر به عنوان اولين مرحله راه اندازي اين راکتور اتمي ايران اين بود که روسيه تأکيد و باور دارد که موضوع مناقشه هسته اي ايران يک دعواي صرفاً سياسي است و کشور ما مطابق گزارشهاي متعدد آژانس هيچ انحرافي از اصول پادمان هسته اي ندارد و روسها مايل نيستند، منافع اقتصادي، سياسي و راهبردي خود را بيش از اين بر سر دعواي سياسي صهيونيستها و دولتهاي غربي با چالش و آسيب مواجه سازند.

اين مسأله در کنار مواضع دبير کل آژانس بين المللي انرژي اتمي درباره انحراف نداشتن برنامه هاي هسته اي ايران و بن بست اين نهاد در حل پرونده به دليل وابستگي آن به مناقشات سياسي خارج از آژانس و سرانجام اذعان البرادعي به بومي شدن دانش هسته اي ايران و غيرقابل مهار بودن آن، آمريکايي ها را بشدت نگران کرده است.

مجموعه اين تحولات نشان مي دهد سير مطلوب برنامه هسته اي ايران و شيب تند آن به گونه اي است که سياستهاي مد نظر باراک اوباما را در برابر ايران با نوعي اختلال و واماندگي مواجه مي کند و اين احساس به مقامهاي جديد واشنگتن در يک فضاي فشار رواني دست داد که اگر آنها اقدامهاي عاجل و بازدارنده قوي تري را انجام ندهند، اين روند به آنجا منتهي خواهد شد که با تکميل نيروگاه بوشهر و تحقق کامل برنامه هاي هسته اي ايران در مقابل يک عمل انجام شده و شرايط بازگشت ناپذير قرار خواهند گرفت.

از اين رو، اوباما با تعيين محتاطانه تيمي از کارشناسان و ديپلماتها بر آن بود تا در چند ماه آينده و با بررسي جامع تر در مقابل مسأله ايران و انجام مذاکرات مستقيم به صراحت اتخاذ موضع کند، اما با وضعيت کنوني اين اقدام را با نوعي سراسيمگي جلو انداخته و با نامه نگاري به همتاي روس خود در عمل عقب نشيني از بخشي از ايده هاي خود را نمايان ساخت.

اين اتفاق را با اين نکته بايد تأييد کرد که «دنيس راس» نماينده ويژه اوباما در امور خاورميانه و ايران اذعان کرده بود اجماع عليه برنامه هسته اي ايران در شوراي امنيت بشدت شکننده شده و اين امر ساز و کارهاي گذشته براي مهار ايران را با اختلال مواجه کرده است.طبيعي است، آمريکايي ها به ناچار متقاعد شده اند به منظور تلاش براي بازيابي اجماع گذشته بايد امتيازهاي ترغيب کننده اي را به عوامل مؤثر، بويژه روسها به عنوان تنها شريک هسته اي ايران پيشنهاد دهند.

از سوي ديگر اين مسأله بيانگر نوعي اشتباه محاسباتي اوباما در عناصر و ابزارهاي قدرت سياسي در داخل و خارج از دولت و کشور آمريکا هم به شمار مي رود و اين نکته حائز توجه است که آنها در مسيري از تحولات قرار گرفته اند که نياز آنها به ايران را در عبور از بسياري بحرانها نمايان و آشکار ساخته است.

در واقع، آمريکا به هر نحو بايد ايران را در امور و برنامه هاي خود در خاورميانه لحاظ کرده و حتي وارد بازي کند و اگر بخواهد چالشهاي مبتلابه خود را کاهش دهد ناگزير بايد در سياستهايش نسبت به ايران بازنگري کند، امري که سياستهاي اعلامي اوباما به وضوح متوجه آن بود.

اما اين مسأله براي رژيم صهيونيستي و لابيهاي آن در آمريکا بسيار نگران کننده است و آنها هر نوع انفعال در برابر ايران را يک خطر حياتي براي خود تلقي مي کنند. از همين رو مي بينيم نتانياهو بعد از به دست گرفتن قدرت در اسرائيل اولين سخني که بر زبان آورد طرح بحث تهديد حياتي از ناحيه ايران بود و متناسب با آن صهيونيستها تمام ابزارهاي خود را به کار گرفته اند تا با ترغيب و حتي القاي حس تهديد و خطر از طريق عناصر با نفوذ خود در آمريکا مانع از تحقق بازنگري در سياستهاي آمريکا از ناحيه اوباما شوند.

توصيه ها و در حقيقت درخواستهاي رژيم صهيونيستي در قالب چهار خط قرمز راهبردي و مدنظر اسرائيل در مسير مذاکرات احتمالي آمريکا با ايران که در سفر هيلاري کلينتون وزير خارجه آمريکا به تل آويو به وي ابلاغ شد، در همين راستا و بيانگر آن است که صهيونيستها با به کارگيري تمامي عناصر قدرت خود و شکار شخصيتهاي عامل در آمريکا مي کوشند سياستهايشان را در مسأله ايران به آمريکا ديکته کنند.

اسرائيلي ها همچنان اين باور را به اروپايي ها و آمريکايي ها القا مي کنند که اگر ايران تحت فشار اقتصادي و سياسي قوي تري قرار گيرد، احتمال آنکه در داخل دچار يکسري اختلالهاي تصميم گيري شود وجود دارد، بويژه اينکه اسرائيلي ها اين پيام را تبليغ مي کنند که انتخابات رياست جمهوري در ايران يک مسأله سرنوشت ساز در تغيير مسير سياسي است و اوباما بايد حساب جداگانه اي براي اين اتفاق با پرداخت هزينه هاي آن حتي به قيمت معامله و مصالحه اي گرانقيمت با عوامل مؤثري چون روسيه باز کند.

به عبارت ديگر، تل آويو شرط بندي بزرگي را با اوباما بر سر انتخابات در ايران کرده اند، بدين معنا که اگر جريان مقاوم و پيگير تحقق هدفهاي هسته اي ايران بار ديگر درقدرت بمانند و آمريکا نتواند ائتلاف و اجماعي قوي را در مقابل ايران ايجاد کند، اوباما هم قادر به مهار برنامه هاي ايران نخواهد بود.

اما درباره امکان تحقق و عملي شدن پيشنهاد اوباما به روسها هم بايد گفت اساساً سياست بين الملل بر محور منافع حرکت مي کند و رفتار روسيه هم از اين امر مستثنا نيست، بنابراين نمي توان قاطعانه گفت که در دايره گسترده منازعات روسيه و غرب آنها از هر پيشنهاد ترغيب کننده و گرانبهايي خواهند گذشت، اما نکته اساسي اين است که روسها مطالبات گسترده اي دارند که توان پاسخگويي آمريکا به آنها براي جلب نظر روسيه با ترديد جدي رو به روست.

از سوي ديگر، روسيه جمهوري اسلامي ايران را يک ديوار و حائل امنيتي براي خود تلقي مي کند که شايد اهميت آن از مسائل پيشنهادي آمريکا براي معامله کمتر نباشد، ضمن اينکه نقش و موقعيت ايران در تحولات منطقه و روابط دوجانبه نيز براي روسها نسبتاً حياتي است و نمي توان آن را ناديده گرفت.از اين رو، روسها بر سر دوراهي بزرگي قرار دارند و انتخاب بين اين دو براي آنها بسيار دشوار است، بنابر اين گمان مي رود مسکو گزينه سومي را برگزيند، يعني در کنار تلاش براي گرفتن امتيازهايي از آمريکا در مسائلي چون مسأله سپر دفاع موشکي در اروپاي شرقي و مسأله گسترش ناتو به شرق خاصه در مسأله اوکراين و گرجستان با ايران هم به گونه اي معامله کند که تهرا ن را هم از دست ندهد.
 
دنياي اقتصاد

«حمل‌ونقل عمومي و درسي که آموخته نشد» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن مي خوانيد؛مدت‌ها است که شهرداري تهران از عدم همکاري دولت براي تامين مالي ارتقاي حمل‌ونقل عمومي در تهران شکايت دارد و فارغ از اينکه اين ادعا درست است يا نه و اگر درست است تا چه حد، مي‌توان به اين مساله به عنوان نمونه‌اي از عرضه کالاها و خدمات عمومي در ايران نگريست و مشکلات موجود در اين رابطه را مورد موشکافي قرار داد. مهم‌ترين دغدغه مسوولان شهرداري از گذشته تاکنون همواره مديريت عرضه خدمات حمل‌ونقل عمومي بوده است. مقصود از اين تعبير اين است که هميشه اين فرض در اذهان وجود داشته که ميزان وسايل حمل‌ونقل عمومي در تهران ناکافي است و بايد بر تعداد آنها افزود. افزايش تعداد اتوبوس‌ها و تاکسي‌ها و همچنين گسترش خطوط مترو مهم‌ترين هدفي است که براي اين مقصود دنبال مي‌شود. طبيعي است که وقتي چنين مساله‌اي به عنوان هدف تعيين شود، وظيفه بعدي تامين مالي براي تحقق آن خواهد بود. ادعاي هميشگي مسوولان شهرداري تهران اين بوده که منابع شهرداري براي تحقق اين مهم کافي نيست و شهر تهران به دليل موقعيت ويژه‌اش، بايد به طور ويژه از امکانات دولتي که متعلق به همه مردم ايران است، بهره‌مند شود. حال زماني که رابطه دولت و شهرداري خوب بوده اين امکانات بيشتر تعلق گرفته و زماني که اين رابطه ضعيف بوده، بودجه کمتري واگذار گرديده است.

دو اشکال در اين رويکرد به مساله وجود دارد. از يک‌سو صرف تمرکز بر مديريت عرضه و غفلت از مديريت تقاضاي جابه‌جايي درون شهري، امري خطا است. در عين حال که بايد تلاش نمود تا ناوگان حمل‌ونقل عمومي مجهز و بروز باشد، اما در عين حال بايد سياست‌هايي را اتخاذ کرد که تقاضا براي حمل‌ونقل و جابه‌جايي درون شهري را کاهش دهد. با کمي تامل در مي‌يابيم که تقاضاي سفرهاي درون شهري تابع عوامل مختلفي چون درآمد سرانه، فاصله منزل تا محل کار و فاصله منزل تا مکان‌هاي خريد است.

يکي از عواملي که معمولا ناديده گرفته مي‌شود، هزينه جابه‌جايي است! هزينه جابه‌جايي اگر کم باشد، تقاضاي سفر افزايش خواهد يافت، ولي اگر اين هزينه جابه‌جايي زياد باشد، تقاضاي سفر کاهش خواهد يافت! اين همين نکته کليدي است که سياست‌گذاري در مورد قيمت بنزين را به مساله ترافيک مربوط مي‌کند. روشن است که تا وقتي قيمت بنزين اندک است، تقاضاي سفر بالا خواهد بود و ترافيک شديد مي‌شود و در تحليل علل ترافيک، کمبود ناوگان حمل‌ونقل شهري مقصر قلمداد مي‌شود. نتيجه طبيعي چنين تحليلي البته اين است که از سوبسيد بنزين کاسته شده و قيمت بنزين واقعي گردد و منابع حاصل از آن صرف توسعه و تجهيز ناوگان حمل‌ونقل عمومي شود. اين نکته‌اي است که به درستي در پيش‌نويس لايحه برنامه سوم توسعه ديده شد، اما مجلس پنجم حاضر به قبول آن نشد و آن را در فرآيند تصويب حذف نمود. اين نکته حرف درستي است و بايد با آن موافق بود که مشکل اصلي سوبسيد بنزين است و تا وقتي اين سوبسيد که هنوز در قالب سهميه ادامه مي‌يابد، حل نشود، مشکل ترافيک حل نخواهد شد.

در عين حال بايد توجه داشت که ماندن در اين تحليل اشتباه است و اين اشکال دومي است که در اين رويکرد ديده مي‌شود. ديدگاه غلط ديگري که در پس چنين رويکردي ديده مي‌شود، آن است که دولت يا نهادهاي عمومي نظير شهرداري بايد خدمات رايگان يا تقريبا رايگان ارائه دهند و اساسا فلسفه خدمت‌گزاري داشته باشند. در چنين نگاهي درآمدزايي و سودآوري براي اين نهادها امري مذموم و غيرقابل قبول تلقي مي‌شود. پيامد طبيعي چنين نگاهي اين است که سازمان‌هاي عرضه‌کننده چنين خدماتي بايد هميشه براي تامين مالي خود وابسته و محتاج کمک‌هاي ديگران از جمله دولت بمانند. به طور مشخص وقتي اين تصور وجود دارد که اساسا شرکت واحد يا مترو نبايد شرکتي سودآور باشند و هدف طبيعي آنها بايد کاهش قيمت تا جاي ممکن تعريف شود، پيامد طبيعي آن اين خواهد بود که درآمد اين شرکت‌ها کفاف هزينه‌ها و هزينه‌هاي تجهيز و نوسازي و گسترش آن را نخواهد داد و اين سازمان‌ها ناگزير خواهند بود تا براي تامين نيازهاي خود همواره منتظر کمک از جانب شهرداري يا دولت باشند. در حالي که در بسياري از کشورهاي دنيا فلسفه ديگري وجود دارد و آن فلسفه اين است که ممکن است براي تاسيس و راه‌اندازي برخي شرکت‌ها و خدمات خاص دولت يا شهرداري کمک‌هاي ويژه و بلاعوضي کند، اما قيمت‌گذاري خدمات آن بايد به نحوي باشد که اين سازمان‌ها روي پاي خود بايستند و مستقل شوند. به عبارت ملموس‌تر، در تولد اين سازمان‌ها ممکن است ديگران کمک کنند، اما اين نوزادان نهايتا بايد روي پاي خود راه روند و قرار نيست تا آخر عمر کسي آنها را در راه رفتن کمک کند.

امروزه وقتي صحبت از اروپا مي‌شود، خيلي از تکامل سيستم حمل‌ونقل اروپايي در مسافرت‌هاي درون شهري و برون شهري تعريف مي‌کنند و آن را به رخ مسوولين شهرداري و مسوولين کشور مي‌کشند، در حالي که به وجه ديگر اين مساله که همانا قيمت‌گذاري اين خدمات است، اشاره نمي‌کنند. حقيقتا قيمت استفاده از خدمات عمومي در اروپا بالا است و اين بالا بودن قيمت خدمات عمومي را نمي‌توان با اين ادعاي رايج توجيه کرد که در اين کشورها درآمد نيز بالا است. نسبت قيمت خدمات به درآمد ماهانه در برخي شهرهاي اصلي اروپا به مراتب بالاتر از چيزي است که در تهران شاهد آن هستيم. دليل آن نيز اين است که اين ديدگاه عمومي وجود دارد که سازمان‌هاي ارائه‌کننده اين خدمات بايد به لحاظ مالي روي پاي خود بايستند و بايد بتوانند به لحاظ مالي در وضعيتي باشند که به طور مستمر نوسازي شده و توسعه يابند.

اگر ادعاي شهرداري را بپذيريم که دولت در سال‌هاي گذشته براي توسعه مترو و اتوبوسراني همکاري نکرده، آن‌گاه بايد گفت که شهرداري بهترين فرصت براي اصلاح نگاه به قيمت‌گذاري خدمات حمل‌ونقل عمومي را از دست داده است. شهرداري مي‌توانست با توسل به توجيه مذکور قيمت بليت اتوبوس و مترو را افزايش قابل ملاحظه‌اي داده و يک بار براي هميشه اين سازمان‌ها را به مستقل بودن سوق مي‌داد. قطعا بليت مترو در ايران بسيار ارزان است و بايد افزايش يابد و اين افزايش در حدي نيست که فشار قابل ملاحظه مالي به اشخاص وارد کند، اما مي‌تواند معضل تامين مالي آن را تا حدود زيادي مرتفع گرداند.

سرمايه

«آمارهاي گمراه کننده» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سرمايه به قلم سعيد ليلاز است كه در آن مي‌خوانيد؛نامه اسحاق جهانگيري وزير اسبق صنايع و معادن به رئيس جمهوري، بسياري از واقعيات ناگوار نهضت آمارسازي در دولت نهم را آشکار ساخت.

محتواي اين نامه و بسياري ديگر از اطلاعات موجود در گزارش هاي عملکرد دستگاه هاي اجرايي اين دولت نشان دهنده آن است که آمار و ارقام طي سال هاي اخير ذليل شده است و اين پديده به خودي خود يک خطر بزرگ براي کل اقتصاد و کشور تلقي مي شود. بنابراين طبيعي است که آمارهاي واضح بخش صنعت و معدن و ديگر حوزه هاي اقتصادي کشور به راحتي ناديده گرفته مي شود و چنين رويکردي به سرعت از دولت به بدنه جامعه منتقل خواهد شد. به طوري که وقتي دولت براي تکميل فرم هاي اطلاعات خانوار به مردم فراخوان داد مشخص شد بين 50 تا 80 درصد از آمار اطلاعات موجود در فرم ها اشتباه است. بنابراين مشاهده مي شود انتقال بدعت آمارسازي از دولت به جامعه روند سريعي را طي مي کند و تمام بخش ها را فرا مي گيرد. اين در حالي است که شخص رئيس جمهوري مدعي بود استقبال از طرح تکميل فرم اطلاعات خانوار حکم رفراندوم را داشت بنابراين وجود خطاي 80 درصدي در تکميل فرم ها نشان مي دهد دولت در اين رفراندوم کامياب نشده است. در چنين شرايطي آمار و ارقام چندان اهميت پيدا نمي کند. مهم اين است که مردم به وعده ها و گفته ها اعتماد نخواهند کرد.

در شرايط فعلي توليد جايگاه خود را از دست داده و با وجود آمارسازي هاي اخير صنعتگران کشور در وضعيت هشداردهنده و نامطلوبي قرار گرفته اند. نکته مهم اين است که با وجود آمارهاي ارائه شده از سوي دستگاه هاي اجرايي دولت، تصميم گيري ها قابل اتکا نخواهد بود و سرمايه گذاران بخش صنعت انگيزه اي براي سرمايه گذاري يا ادامه فعاليت در اين حوزه نخواهند داشت. اسفبارتر از اين آمارسازي ها اين است که تمام عملکردهاي مثبت دولت هاي گذشته به سادگي پاک مي شود و حتي زير سوال مي رود. وقتي در داخل کشور اينطور با دولت هاي قبلي جمهوري اسلامي برخورد مي شود چه انتظاري مي توان از بيگانگان داشت.

با اين حال آمارسازي در اقتصاد کشور به ويژه در بخش توليد رو به فزوني است که تناقض آن به سهولت آشکار مي شود. روند منفي نرخ رشد بخش صنعت و معدن در سه سال اخير خود گواه اين مدعاست. حال آنکه شروع بسياري از دستاوردهايي که اکنون دولت نهم به آن مي بالد در دولت هاي قبل بوده و اين دولت تاکنون نتوانسته است طرح هاي قابل اتکا از محل سرمايه گذاري هاي داخلي و خارجي را اجرا کند بنابراين مشخص نيست بخش صنعت و معدن به عنوان يکي از بخش هاي استراتژيک اقتصاد کشور به کدام سو مي رود.
 
ارسال به دوستان
وبگردی