جام جم
«پروژه مظلومنمايي!» عنوان سرمقالهي ذروزنامهي جام جم به قلم بيژن مقدم است كه در آن ميخوانيد؛ انتخابات هر چه به روزهاي اصلي خود نزديكتر ميشود، علاوه بر شور و هيجان انتخاباتي كه لازمه مشاركت مردم و گروههاست، به آفاتي هم گرفتار ميشود.
تخريب نامزدها و گروهها، استفاده از امكانات غيرقانوني، تبليغات زودرس و خارج از استانداردهاي تعيين شده در قانون و... از جمله اين آفات است.
برخي گروههاي سياسي نيز در اين مسير ميكوشند از ابزار تبليغاتي «مظلومنمايي» بهره ببرند. القاي محروميت از امكان تبليغ و آزادي عمل از جمله پروژههايي است كه زنگ آن طي روزهاي گذشته به صدا درآمده است.
آنچه مهمتر از همه به نظر ميرسد، اين است كه همه دلسوزان انقلاب، مديران اجرايي و مسوولان بايد مراقب باشند تا زمينهساز چنين مظلومنماييهايي نباشند. نامزدهاي اصلي انتخابات رياست جمهوري عمدتا از چهرههاي شناخته شده، محترم و باسابقه هستند و حداقل حقوق آنان ارتباط چهرهبهچهره با مردم در فضاهاي عمومي و دانشگاهي است. خوشبختانه با موضعگيري بموقع سخنگوي دولت و مقامات وزارت علوم آشكار شد كه هيچ تصميمي براي جلوگيري از سخنراني نامزدهاي قطعي و احتمالي در دانشگاهها اتخاذ نشده است و اگر هم موردي بوده، ناشي از تصميم فردي و سليقهاي در حد يك دانشگاه يا استان بوده است كه اميدواريم با توجه به موضعگيري صريح مقامات دولتي، آنان نيز از ايجاد فرصت و بهانه براي اجراي سناريوي مظلومنمايي پرهيز نمايند.
ابتكار
«نامه اي براي امروز» عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم سيدهادي سيد وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛قديم ترها فکر مي کردم خداوند انبيا و رسولان را فرستاده است تا انسان را به راه کمال رهنمون شوند. تا دست انسان را بگيرند و او را با آسمان آشنا کنند تا اگر کسي خواست بتواند صعودي شايسته داشته باشد. کمال و راهي که انسان را بدون انبيا راهي به شناختن نيست. عقل آدمي محدود ست و راههاي آسمان صعب العبور. از آن روست که خدا از لطف نبي مي فرستد تا چشم انداز آسمانها را براي زمينيان بگشايند. قديم ترها فکر مي کردم تفاوت شيعه با ساير فرق اسلامي در آن است که شيعه مي گويد اين راه تا ابد بايد باز بماند. زيرا لطف خدا را پاياني نيست و نياز بشر به معلمي از تبار آسمان را نيز. از آنروست که شيعه مي گويد: «لولا الحجه لساخت الارض باهلها.» شيعه با امامت معنا مي يابد و امامت همان راه اتصال به آسمان است. راهي که هرگز بسته نميشود. همان حجت الهي که اگر نباشد، نه تکليفي هست و نه زمين و آسماني.قديم ترها فکر مي کردم عمل بر حجت استوار است و اگر حجت تمام نشود، عقاب بر خدا قبيح است و از خدا فعل قبيح محال است.
قديم ترها حجت را دوگونه مي شناختم; يکي عقل آن هم نه عقل عرفي، بلکه عقل مسلم که نه زمان مي شناسد و نه مکان، بلکه براي هر عاقلي يکسان است. و ديگري انبيا و رسولان الهي که براي مردم هر زمان و مکان تفاوت داشته اند و خاتم ايشان پيامبر اسلام است که ديني فرا زمان و فرا مکان داشته است. و دقيقا به همين علت است که دوره رسول خاتم الهي بايد با امامت عجين شود تا تحققي باشد بر «اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا .»و امامت از آنجا که به غيبت امام عصر انجاميد و و دسترسي به حجج الهي به آساني ممکن نبود و از آنجا که نياز انسان به حجت الهي هميشگي است، باب اجتهاد در دين را گشود.
اين راهي بود که شخص امام عصر بر بشر دوران غيبت باز کردند تا انسان در عمل با واسطه رجوع به فقيه دليل، راهنما و حجت داشته باشد. قديم ترها خوانده بودم که امام تمامي شيعه را به رجوع به فقيهان دين شناس و با تقوا، دستور داده اند تا دينشان را از ايشان بگيرند و فرمودند «و للعوام ان يقلدوه.» جمله اي که نه «عوام» در آن به معني بيسواد است و نه «تقليد» آن از قلاده و تقليد ميمون وار مي آيد بلکه «عوام» هر فردي است که تخصص فقيهانه در دين نداشته باشد، اگر چه پزشکي حاذق يا استادي قابل استفاده و يا سياستمداري قهار باشد. و تقليد در آن معنايي چون رجوع به متخصص دين شناس براي استفاده از تخصص وي است همچون رجوع به پزشک در بيماري هاي صعب العلاج که راهي جز اعتماد به تخصص وي نيست.بر اين مبنا بود که فکر مي کردم من بايد دينم را از فقيه عالم عادل بياموزم و متاع دين متاعي نيست که بر سر هر کوي و برزن بشود آن را به سهولت به چنگ آورد. قرآن اگر چه براي همه قابل فهم است و درس آموز اما براي فهم دقايق آن بايد به دنبال قرآن شناسي خبره گشت که «لا يمسه الا المطهرون.»قديم ترها فکر مي کردم اگر به جاي رجوع به دين شناس باتقوا دين را سر سفره معاويه و عمر عاص بياموزم، چيزي جز شمر و ابن زياد برداشت نخواهم کرد. و جامعه اي يزيدي که جز حسين در آن قرباني نخواهد شد.
قديم ترها شيعه را اينگونه مي شناختم که تفاوت آن با فرق اسلامي باز بودن باب اجتهاد است و اتکاي اجتهاد بر نصوص کتاب و سنت به جاي اتکاي بر راي و قياس و استحسان که در فرقه هاي ديگر مورد استفاده قرار مي گيرد. و مردم را چاره اي جز رجوع به اين مجتهدان و فقيهان در شناخت و عمل به دين نيست. پس فقيهان راهبرند و ما رهرو. و اساس نظريه ولايت فقيه را نيز بر اين استدلال استوار مي دانستم.
قديم ترها...
اما امروز نمي دانم چه شده است؟؟؟چند روز پيش با خواندن بيانيه جنبش عدالتخواه سوالي را که مدت هاست ذهنم را مشغول ساخته است، برايم پررنگتر شد. سوال اينجاست که ما به کجا مي رويم و آبشخور تفکر امروز ما چيست؟چه شده است که همه ما فکر مي کنيم بسياري از مسائل را از فقيهاني که قرار بود از ايشان تبعيت کنيم، بهتر مي فهميم؟ قرار است ايشان حجت را بر ما تمام کنند، يا ما بر ايشان؟ قرار است ما دين را از ايشان بياموزيم يا ايشان از ما؟ در هر جرياني که پيش مي آيد، سيل سفارش ها و توصيه هاست که براي مراجع ارسال مي داريم. به راستي آيا مشروطه اي ديگر در راه نيست؟ به راستي اين بار ما نيستيم که بر مرجعيت بر دار رفته هلهله مي کنيم؟ اين ما نيستيم که با ديد محدود و فکري کوته نگرانه چشم تيزبين مرجعيت را به سخره مي گيريم و در دادگاهي خود ساخته ايشان را محکوم مي کنيم؟ محکوميتي که جز افسوسي تاريخي براي ما در پي نخواهد داشت. به راستي ما به کجا مي رويم؟
آفتاب يزد
«تنها عقلاي جهان!» عنواتن سرمقالهي روزنامهي آفتاب زد ايت كه در آن ميخوانيد؛ اگر از شما بخواهند دولت نهم را توصيف كنيد، كدام صفت اين دولت را برجسته تر از ساير ويژگي هاي آن خواهيد دانست؟ احتمالاً اكثريتي از مردم، به پاسخ هاي مشتركي در اين مورد ميرسند كه متاثر از دستاوردها و پيامدهاي عملكرد اين دولت در 5/3 سال گذشته است. عدهاي از مردم نيز بر اساس سلايق و علايق خود بـه تـوصـيـف دولـت خواهند پرداخت. در اين ميان، تـوصـيـف اعــضــــاي دولــت نـهـم از خــود،مـي تـوانـد براي بسياري از افراد جذاب باشد:
قادر بـه تـصـميم گيري هاي يك شبه نسبت به موضوعاتي كه قبلاً چند سال وقت صرف تعيين تكليف آنهـا مـي شـد، پاك دست ترين دولت ايران، قانونمدارترين دولت، مهرورزترين دولت، پركارترين دولت و احتمالاً دهها و صدها»ترين« ديگر. از سوي ديگر مسئولان دولت نهم - كه قريب به اتفاق آنها مسئوليت هاي كوچك و بزرگ در دولتهاي قبلي داشتهاند- گاه براي متفاوت نشان دادن خود، صفتهايي را به دولتهاي پيشين نسبت ميدهند: كساني كه برنامه چهارم را بر اساس ديدگاهها و منافع خود و اطرافيان تنظيم كردهاند، افرادي كه نگاه به آن طرف مرزها دارند، مديراني كه حداكثر چهار تا پنج ساعت در شبانهروز كار ميكردند، سياست پيشگان منفعل، رانت خواران و...
اما هر چه از عمر دولت نهم گذشته -كه گذران آن براي بسياري از مردم بسيار طولانيتر از 5/3 سال به نظر مي رسد - تغييري در گفتار بعضي اعضاي دولت و حاميان ايشان به وجود نيامده است. به طوري كه بعضي از آنها هنوز گمان ميكنند در دوره تبليغات انتخاباتي هستند وعدهاي ديگر نيز در حال و هواي روزهاي اول رياست! ظاهراً از نظر برخي سياستمداران، اقتضاي دوره تازه كاري، بدگويي از پيشينيان است و ارائه وعدههاي رنگارنگ براي ايجاد «اتوپيا». البته اين روزها ديگر حتي طرفداران دولت نهم نيز اميد رسيدن به «مدينه فاضله» را ندارند. به همين جهت بيش از آنكه براي آينده وعده دهند - كه مي دهند - و بيش از آنكه آماري از موفقيتهاي حقيقي خود ارائه كنند - كه نمي كنند - به دنبال اثبات ناكارآمدي اسلاف خويش هستند و گاهي نيز شركاي فعلي خود در حاكميت را با مهرورزي هاي ويژه دولت نهم مي نوازند. دو روز قبل، رئيس سازمان تربيت بدني در گفتگويي كه بارها از رسانه ملي پخش شد، ابلاغيه سازمان بازرسي كل كشور به آن سازمان در خصوص «ممنوعيت تصدي دو شغل» را غيرمنطقي و غيرعقلي ناميد. ظاهراً اين تنها نمونهاي نيست كه مسئولان دولت نهم، احكام و اقدامات قانوني ساير دستگاهها را غيرعقلي ميدانند:
انحلال سازماني با بيش از 60 سال سابقه كار، نشان مي دهد كه از نظر مسئولان دولتي، سيستم برنامه نويسي كشور در دهههاي طولاني از كمبود «عقل و تدبير»رنج ميبرده است
عدم اجراي مصوبه مجلس و مجمع تشخيص مصلحت در خصوص احياي شوراهاي تعطيل شده، نشان ميدهد كه دولت نهم، تدابير انفرادي خود را عاقلانهتر از خردجمعي مجلس و مجمع ميداند
ادعاي تعدادي از نمايندگان اصولگراي مجلس مبني بر بيتوجهي دولت به هشدارهاي آنها نسبت به تورمزا بودن لوايح بودجه ثابت ميكندكه چند مدير مورد عنايت دولتي مطمئن بودهاند لوايح تنظيمي آنها، به مباني عقلي نزديكتر است تا ديدگاهها و هشدارهاي نمايندگان
عدم دعوت نمايندگان مجلس به كنفرانسهاي مهمي همچون كنفرانس خزر، نشانه آشكاري است كه مفهوم آن »عاقلانه دانستن مباني مذاكره كنندگان دولتي و عدم نياز آنها به بهرهگيري از مشاوره نمايندگان ملت« ميباشد
گلايههاي نمايندگان مجلس و سران گروههاي اصولگرا از احمدي نژاد به خاطر عدم مشورت در گزينش اوليه وزيران نشان داد كه مشاوران رئيس جمهور آنقدر شناخت خود از افراد ديگر را عاقلانه ميدانند كه براي »هم انديشي« و بهرهگيري از »عقل« ديگران، احساس نياز نميكنند و...
البته امروز تشخيص آنكه از ميان ادعاهاي دولت و نگرانيهاي منتقدان دولت، كداميك عاقلانهتر بوده است، كار سختي نيست:مثلاً مردم با گوشت و پوست خود احساس ميكنند كه ادعاي «ضد تورمي بودن برنامههاي دولت» درست بوده است يا هشدار «دير افشا شده« نمايندگان اصولگرا؟ تغييرات مكرر وزيران هم دليل قانع كنندهاي است تا مشخص شود آيا انتخابهاي غير مشورتي رئيس دولت، همراه با تدبير كافي بوده است يا نه؟ گستاخي برخي سران و مقامات خارجي از جمله اظهارات مسخره رئيس جمهور قزاقستان در خصوص سهم ايران در درياي خزر، برخورد متكبرانه رئيس جمهور مصر و همكاران او در برابر پيشنهاد سخاوتمندانه رئيس جمهور ايران براي برقراري رابطه با آن كشور، برخورد طلبكارانه بعضي سران عرب با يك موضوع كم اهميت - در مورد بحرين - و در عين حال همزباني همه آنها با ادعاهاي واهي امارات و همزماني اين تحركات ضد ايراني با استقبالهاي بيسابقه مقامات دولت نهم از برخي شيوخ كم مقدار خليج فارس، اظهار نظرهاي عجيب در خصوص عدم امكان انتخاب اوباما در آمريكا و سپس پيام تبريك عجولانه براي او و برخي تحولات ديگر در عرصه سياست خارجي كشور نيز كافي است تا نشان دهد عدم بهرهگيري از مشورت صاحب نظران غيردولتي، تا چه حد عاقلانهبوده است و...
اكنون باستناد همين مسائل،ميتوان برخي اصولگرايان را مورد پرسش قرار داد كه «سكوت ناگهاني در برابر اشكالات دولت و چشم بستن بر اهانتهاي بي سابقه نسبت به كارگزاران غير دولتي در مجلس و قوه قضائيه - كه اصولگرايان به بهانه جلوگيري از پيروزي احتمالي اصلاحطلبان به آن تن دادهاند - تا چه حد عاقلانه است و تا چه ميزان خداپسندانه!؟» بعضي دولتيها حق دارند خود را تنها عقلاي دنيا يا برترين عاقلان جهان بـدانـند اما تمكين مدعيان اصولگرايي در برابر اين خصلت خطرساز و هزينه آفرين، با كدام معيار عقلي تطابق دارد؟ آيا همين ضعف اصولگرايان كافي نيست تا معاون رئيس جمهور به خود اجازه دهد يك «مقام اصولگرا» را به اظهار نظر «غير عقلي» متهم كند؟
كيهان
«احضار روح در انتخابات»يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛ 4، 5سال پيش وقتي جک استراو وزير خارجه وقت انگليس به همراه دو همتاي اروپايي ديگر موفق مي شد رضايت ايران براي تعليق فعاليت هاي اتمي را جلب کند و يک به يک بر دامنه تعليق ها- حتي مراحل قبل از غني سازي- بيفزايد، هرگز خيال نمي کرد بعدها کار به آنجا بکشد که مجبور شود دولتمردان انگليسي را به خاطر 200سال باج خواهي از ملت ايران سرزنش کند. وزراي خارجه اروپايي و کاندوليزا رايس وزير خارجه آمريکا که به تدريج مستقيما در چالش هسته اي ايران درگير شدند، در آن روزگار تعليق ها را بي هيچ امتياز دادني يک به يک بر دولت وقت ايران مي قبولاندند و احتمالا در مذاکره پشت پرده، آخر اين خط را چنين برآورد کرده بودند که تاسيسات اتمي ايران را بار مي زنند و با کشتي مي برند، کاري که با ليبي کردند!
ميز بازي و مذاکره چيده شده حرف نداشت! قدرت ها در اين ميز شطرنجي که «تهديد»، طول و «نشان دادن در باغ سبز» (تطميع) عرض آن بود با حرکاتي پيوسته و پيچيده به طرف ايراني «کيش» مي دادند و چون روند بازي يک طرفه چيده شده بود، حرکت هاي انفعالي، با دادن امتيازهاي جديد و در عين حال تنگ تر شدن عرصه (و نه گشايش) همراه مي شد. اين ميز مذاکره اگرچه بهانه اش چالش هسته اي بود، اما وسعتي به بزرگي مشکلات غرب در خاورميانه بزرگ داشت. گويا آمريکا و غرب براي اولين بار توانسته بودند «خم» ايران را به دست بگيرند و با حرکت ها و تاکتيک هاي مداوم امتياز بستانند و سوداي ضربه فني را نيز در سر بپرورانند. امثال آقاي استراو آن روزها ضرورتي نمي ديدند به ملامت خويش بپردازند چرا که نه فقط دولت ايران را منفعل و متحير مي يافتند بلکه مجلسي را پشت سر اين دولت مشاهده مي کردند که شاکله اصلي آن «ساز اجنبي» مي زد. بنابراين وقتي طرف ايراني به عنوان مثال مي گفت ما نمي توانيم تن به پروتکل الحاقي بدهيم، مذاکره کننده اروپايي پوزخند مي زد و به طعنه مي گفت «بلوف نزنيد! ما خبر داريم که در پارلمان شما طرح 3فوريتي لزوم اجراي پروتکل الحاقي در حال پيگيري است.» پارلمان در اين وانفسا، خود قوز بالاقوز شده و محکم پشت دولت ايستاده بود. که چه؟ مقاومت کند؟ نه، محکم ايستاده بود که دست مردّد و لرزان دولت را بگيرد و پاي باج خواهي هاي دشمن را امضا کند.
ديپلماسي کشور کاملا قفل شده و در منگنه مانده بود. اگر هم ورق برگشت و روياي بيگانگان تبديل به کابوس شد، راز آن را صرفا بايد در درايت و صلابت رهبر فرزانه انقلاب و عزم و اهتمام ملت براي تغيير بنيادين در رويکرد دولت و مجلس جست وجو کرد. دولت و مجلس دگرگون شدند و اراده «عزت و اقتدار ملي» با هدايت رهبر فرزانه انقلاب کارساز شد. ملت همان ملت و مقتدا همان مقتدا بودند، شجاع و مصمم. راننده و سرنشين و مقصد تفاوتي نکرده بودند آنچه تغيير کرده بود جايگزيني خودرويي بود که حتي با هل دادن نيز استارت نمي خورد. با ژيان و فولکس قراضه اي که حتي استارت هم نمي خورد- ولو سرنشينان مصمم و شجاع باشند- نمي توان به مقصدهاي دور دست يافت.
اکنون آقاي استراو در مراسم افتتاح نمايشگاه تاريخ ايران در دوره شاه عباس صفوي مي گويد «هرچند ما نسبت به تاريخ فراموشکار هستيم اما ايراني ها فراموشکار نيستند و نمي توانند 200سال اخاذي و مداخله جويي ما از قرارداد تنباکو و نفت دارسي گرفته تا روي کار آوردن پهلوي ها و سرنگوني مصدق را فراموش کنند. ما در درک مردم ايران دچار مشکل هستيم و درک آنها مشکلي ندارد.» اما گويا اين بالماسکه بدون همراهي برخي دولتمردان سابق ايراني کامل نمي شود. همزمان با سخنان استراو، معاون وزير خارجه در دولت سابق که اکنون قائم مقام ستاد انتخاباتي نامزد دو حزب افراطي (مشارکت و مجاهدين) است در همايش «بازيابي آرا و تبليغات سياسي» از انتخاب معنادار مردم در سال 84 ابراز ناخرسندي مي کند و سپس به روحيه ضداجنبي- و در واقع ضد دشمن- مردم مي تازد و آن را محصول توتاليتر(خودکامه و تماميت خواه) بودن دولت و حاکميت مي خواند. وي آنگاه به تلخي مي گويد «ايران به دلايل تاريخي روحيه اي دارد که بخواهد از بيگانه ناراحت باشد و ميزان فرافکني بالاست. بعد از انقلاب در اين گمان ترديد ايجاد شد اما جامعه هنوز ظرفيت بيگانه ستيزي و حساسيت نسبت به آن را دارد و دفاع بيگانه از شخصي در انتخابات به معناي فرصت براي او نيست و مردم نمي پسندند.»
چرا هوشياري و حساسيت مردم نسبت به دشمنان بايد برخي احزاب داخلي را نگران کند؟ آيا اين ربطي به رفت و آمدهاي مکرر با برخي محافل اروپايي- در بروکسل و برلين و لندن و پاريس- ندارد؟ آيا مربوط به سفر عضو موثر کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس ششم- از اعضاي حزب دولت ساخته- به بلژيک نيست که طي آن سفر، طرف اروپايي اعلام کرد گزينه و انتخاب نهايي ما در ايران شما هستيد اما بايد متقابلا در چالش با نظام از خود تحرک نشان دهيد تا دفاع ما از شما در کشور خودمان توجيه داشته باشد؟ ملاقات هاي مکرر دبيرکل وقت حزب مشارکت و نيز رئيس ستاد انتخابات با برخي سفراي اروپايي چطور؟
آمريکايي ها و انگليسي ها و برخي دولت هاي مشابه مي گويند انتخابات رياست جمهوري آينده ايران بسيار مهم است. اين سخن تازه اي نيست، مختص دولت جديد آمريکا هم نيست. از يک سال و نيم پيش، مقامات دولتي و ديپلمات هاي آمريکايي و انگليسي بر لزوم تغيير دولت و مجلس شناخته شده به «اصولگرايي» تاکيد مي کنند، هرچند که عمر نومحافظه کاران آمريکايي براي چنين رويايي کفاف نکرد. اما چرا؟ پاسخ اگرچه روشن است اما اجازه دهيد جواب فني تري به اين پرسش بدهيم.
قدرت هاي غربي مي گويند به دلايل متعدد- از قدرتمندي ايران گرفته تا گرفتاري هاي آمريکا و ناتو در افغانستان و عراق- نمي توان با جنگ ايران را وادار به تسليم کرد. تحريم اقتصادي هم چاره ساز نبوده است، چه آن هنگام که با شدت تمام به اجرا گذاشته شد و چه اکنون که زهوار آن در رفته و مدام نقض مي شود، به ويژه آن که بحران بزرگ اقتصادي گريبانگير غرب شده است. قدرت هايي نظير آمريکا و انگليس اگرچه خون از پيکر حکومتشان مي چکد و تشنه جنگ افروزي و جهانگشايي اند اما آموخته اند که بيش از اين حيثيت خود را در درگيري هاي آشکار و شکست آميز به حراج نگذارند. آنها جنگيدن پاي ميز مذاکره را بر همه چيز ترجيح مي دهند. اکنون آنها اجماع بي نظيري براي مذاکره دارند اما مذاکره نه آن گونه که ما و همه انسان هاي نرمال و متعادل از کلمه مذاکره-گفت وگو براي تفاهم در فضايي عادلانه- مي فهميم، بلکه مذاکره به مفهوم کشاندن طرف مقابل به گوشه رينگ، گذاشتن چاقو زير گلوي وي و باج گرفتن. آنها مي گويند بايد با دست پر پاي ميز مذاکره رفت يا به قول ابلهانه خود، با چماق و هويج. مشکل همين جاست. طرف ايراني نه مي ترسد و نه فريب مي خورد. به اصطلاح خود غربي ها، هيچ برگ برنده اي براي گذاشتن روي ميز ندارند و به قول استفان هادلي مشاور امنيت ملي در دولت بوش- که عصاره استدلال همه محافل اطلاعاتي، سياسي و ديپلماتيک در غرب است-«مذاکره با ايران وقتي هيچ برگ برنده اي در دست نداريد، بي فايده و احمقانه است.»
خب! چه بايد کرد؟ آنها راهي بهتر از مذاکره نمي شناسند که چنان کم هزينه و پرسود بوده باشد. بنابراين همه اميد و همت خود در ايجاد فرصت تازه- يافتن برگ برنده- براي مذاکره را معطوف به «جايگزيني» طرف مذاکره کننده ايراني کرده اند. آنها دنبال شاه سلطان حسين هايي هستند که اهل معامله از موضع ضعف باشند و بتوانند کشوري را با «تاج بي تخت» تاخت بزنند. حاضر باشند بيگانه صرفا تاجي بر سرشان بگذارد، اگر تخت و رخت و کلاه و جامه شان را نيز ايلغار کرد عيبي ندارد. بتوانند گورباچف باشند و به همين دل خوش کنند که تصاويرشان روي آنتن ها و صفحات اول رسانه ها و روزنامه هاي اروپايي برود. بتوانند ننگ و عار را به جان بخرند و به ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه اقتدا کنند، امتياز نفت و غير نفت بدهند و مابه ازايش چند سفر فرنگ بروند و با ورژن امروزي تر، چند سخنراني هم در يکي از پستوهاي آکادميک داشته باشند و نظريه اي درکنند! اما اگر ترقه اي ترکيد يا اولتيماتومي رسيد، درجا قافيه را ببازند و آماده نشستن پاي ميز مذاکره باشند. اصلا يک پا عرفات باشند براي خودشان، که عاشق مذاکره بود و مدام در اين دهه ها امتياز و زمين و قدرت داد تا توانست صهيونيست هاي وحشي را پاي ميز مذاکره نگه دارد! که چه شود؟ از اينجا به بعدش را بخوانيد از مقاله وزير ارشاد دولت اصلاحات در روزنامه اعتماد ملي:
«شيمون پرز به عنوان يکي از شخصيت هاي کليدي اسرائيل در کتاب آينده اسرائيل که مصاحبه وي با رابرت لينل روزنامه نگار يهودي است مي گويد عرفات دو ويژگي مهم داشت. عرفات برايش مهم بود که او را چه و چگونه خطاب کنند! ترجيحش اين بود که به او پرزيدنت بگويند. او به «رئيس» خرسند بود. پرز مي گويد متناسب با شرايط به او عنواني مي دادم. عرفات دوست داشت شيوه آرايش صندلي ها مثل صحنه ملاقات هاي رئيس جمهور آمريکا باشد. من ]مهاجراني[ گمان کردم لابد پرز اغراق کرده اما در مصاحبه مفصل ياسر عبدربه نيز ديدم به همين ويژگي ها اشاره کرده و مي گويد عرفات خودش را بهترين مذاکره کننده مي دانست در حالي که نبود. ما حتي در مذاکرات کمپ ديويد در زمان کلينتون هيچ طرحي به همراه نداشتيم و ابتکار عمل دست اسرائيلي ها بود.»
انتخابات را مي توان و بايد از زواياي گوناگون ديد و سنجيد. اما آن وجه از اين موضوع که به نسبت ملت ايران با بيگانگان و طراحي دشمنان برمي گردد، حائز اهميت استراتژيک است. تنوع و رقابت نامزدها در فضايي شاداب يک بحث است و بستن راه طمع و نفوذ دشمن، بحثي متفاوت. در کنار جاذبه ها، بايد داراي دافعه هاي روشن در اين زمينه بود وگرنه همان مي شود که رئيس دولت سابق به درستي- در سال هفتم رياست خود-هشدار داد؛ «از اردوگاه اصلاح طلبان صداي دشمن به گوش مي رسد.» امروز هم صداي دشمن از اين اردوگاه به گوش مي رسد که باعث مي شود امثال کروبي و موسوي و خيلي هاي ديگر حساب خود را از آن جماعت جدا کنند و البته توقع از آقاي خاتمي که اقرار به واقعيتي تلخ کرده، بيشتر و پيشتر است. دافعه با دشمن و احياي مرزبندي با نفوذي ها، آغاز تجديد اخوت با جمهوري اسلامي و ملت ايران است. اينجا ديگر نه عرصه رقابت حزبي و انتخاباتي بلکه مرز دوست و دشمن است و البته که دوست در جبهه دشمن نمي ايستد.مگر نه اينکه به قول رابرت گيتس وزير دفاع آمريکا، ايراني معتدل، ايراني اي است که با گلوله کشته شده باشد؟!
فارغ از آمد و شد نامزدها و گرم شدن فضاي مسابقه و رقابت انتخاباتي، بايد اميدوار بود که شاه سلطان حسين ها و ناصرالدين شاه ها و تقي زاده ها و هويداها و عرفات ها به تاريخ پيوسته باشند و سر از گور بلند نکنند. اگر ما نخواهيم، انگليسي ها و آمريکايي ها که علم و هنر احضار روح ندارند، دارند؟!
اعتماد ملي
«شنود اشباح» عنوان سرمقالهي روزنامهي اعتماد ملي است كه در آن ميخوانيد؛ در داستان مخالفت سيدحسن مدرس با قرارداد 1919 نكته ظريفي نقل كردهاند، وقتي از مدرس سوال كردند چرا اينقدر با قرارداد مذكور مشكل دارد، پاسخ داد، مشكل من بند اول آن است. اينكه آمده است، انگلستان استقلال و تماميت ارضي ايران را به رسميت ميشناسد!
اينكه انگلستان كتبا چنين اعترافي ميكند، معلوم است نقشهاي براي استقلال ايران كشيده است. حال حكايت اصلاحطلبان و روزنامه كيهان است. سوابق اين روزنامه در عصر مديريت اخير آن مشحون از اين رفتارهاي شگفتآور است. اينكه كيهان به سرنوشت اصلاحطلبان و مواضع جناب كروبي حساس شده و گاه و بيگاه به تحريف و انعكاس وارونه آن مبادرت ميكند، نشان علاقه به كروبي نيست، بلكه احساس خطري است كه از ناحيه ايشان ميكنند. كيهان خود بهتر ميداند هر كه به آن منتسب شود، خودبهخود مورد حساسيت جامعه قرار خواهد گرفت.
پروژه تخريب كروبي و اصلاحطلبان چندان جديد و البته هضم آن نيز خيلي سخت نيست، البته كيهان بايد خوشحال باشد كه اين نحوه خبررساني و ارائه اطلاعات به مردم همزادي نيز در صدا و سيما يافته و آنها نيز چه در اخبار رسمي و چه در برنامههاي حاشيهساز خود بدشان نميآيد بديلي براي كيهان شوند.
البته بايد متاسف بود كه دو رسانهاي كه با پول مردم اداره ميشود و به اعتبار بزرگ انتساب به مقام معظم رهبري مفتخر هستند، اينچنين با تيشه به ريشه ميزنند؛ ارزش و مقامي كه والاتر از خطاها و سيئاتي است كه ناخواسته و ناخودآگاه آن جايگاه را مورد خدشه قرار ميدهد.
اما روشن است كه نيروهاي اصولگرا و بخش اقتدارگراي آن از تاكتيك جديد اصلاحطلبان در گفتوگوي مستقيم با مردم و طبقهبندي كردن لايهها و طبقات اجتماعي توسط سه كانديداي خود هراسيدهاند. اين روش جديد كه در حال فعال كردن آتشفشان مذاب حركت و همراهي مردم در عرصه عمل سياسي است، اقتدارگرايان را سردرگم و حيران كرده است.اگر چنين نبود، آنها هيچگاه به خود زحمت نميدادند تا از تاكتيك قديمي و انگليسي تفرقه بينداز و بهره ببر، استفاده كنند.
فعاليت سهگانه اصلاحطلبان با هدف مخاطب قرار دادن گروهها و لايههاي مختلف رودهايي را سبب خواهد شد كه به درياي بزرگ وحدت بر اساس تشكيل دولتي مردمي، دموكراتيك و منطبق با ظرفيت قانون اساسي و در سايه ارزشهاي نظام اسلامي واريز شود.
در اين ميان حزب و روزنامه اعتماد ملي تلاش دائمي خود را بر پرهيز از اختلاف نهاده و همگان را به رعايت ارزشها و پرنسيبهاي اخلاقي سياسي در عرصه مبارزهاي شفاف و مردمسالار قرار داده است.مهدي كروبي همواره سنگ زيرين آسياي اصلاحطلبان و منادي عمل جمعي و وحدت سياسي بوده است اما بديهي است هر حزبي سياست مجزا و استراتژيهاي خود را دارد؛ اين به معناي مجادله و منازعه نيست.
روشن است كه اقتدارگرايان از دوستي، وحدت و تعامل اصلاحطلبان در هراسند. وگرنه رعايت حداقل معيارهاي اخلاقي انتخابات نبايد سخت و هزينهساز باشد. روزنامه اعتماد ملي در طول دوره انتشار، آينه تمامنماي نوع نگرش سياسي مهدي كروبي باشد روزنامهاي كه آينه انعكاس ديدگاهها، نظرات، اخبار و اهتمام به همه گرايشهاي اصلاحطلبي است؛ سياستي كه همچنان تداوم خواهد داشت.
رسالت
«خطر نفوذيها» عنوان سرمقاله ي روزنامهي رسالت به قلم محمدكاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛ سفر انتخاباتي حجتالاسلام والمسلمين كروبي به استان گلستان و طرح مسئله نفوذيها توجه محافل دوم خردادي و نخبگاني كه دغدغه آينده نظام را دارند، به خود مشغول داشته است. مواضع مثبت آقاي كروبي نسبت به نظام و كشور و ابراز وفاداري او به امام (ره) باعث شده برخي افراطيون دوم خردادي به او نسبت «نفوذي» بدهند. او در ديدار نمايندگان احزاب در استان گلستان با اشاره به اين نسبت (بخوانيد اهانت) در پاسخ ميگويد: «اينكه به من بگويند نفوذي داخلي هستي اشكال ندارد ولي آنها كه متهم به نفوذي خارجي هم هستند بايد فكري به حال خود بكنند»كروبي در دفاع خود خبري را فاش ميكند كه دلسوزان نظام و اصولگرايان در جريان آشوبهاي دوم خرداد قبلا آن را فاش ساخته بودند.اصولگرايان معتقد بودند طرح مسائلي چون «خروج از حاكميت» ، « رفراندوم»، «اهانت به مقدسات» و... توسط نفوذيهاي بيگانگان در جريان دوم خرداد مطرح شد و دامن «اصلاحطلبان اصولگرا» از اين سيئات پاك است اما آنها باور نميكردند و بر طبل بيمهري نسبت به دوستان خود در جبهه «اصولگرايان اصلاح طلب» ميكوبيدند . حالا آقاي كروبي در استان گلستان صريحا بحث « نفوذيهاي خارجي» در جريان دوم خرداد را فرياد ميكند.او صريحا در نشست نمايندگان احزاب در توضيح مطلب خود كه در مطلع اين مقاله به آن اشاره شده ميافزايد: «شما مشاركتيها و سازمان مجاهدين بهتر است به دوم خرداد و مجلس ششم برگرديد و ببينيد چه كساني مدعي خروج از حاكميت بودند؟ چه كساني در مجلس تحصن كردند ، چه كساني طرح رفراندوم را مطرح كردند و ...»
وي سپس تاكيد ميكند : « نفوذي بيگانه بودن ننگ ا ست »(1)
ما دغدغه آقاي كروبي را به عنوان يكي از ياران انقلاب و امام (ره) درك ميكنيم. رقابتهاي انتخاباتي نبايد متاثر از حضور و نفوذ بيگانگان توسط نفوذيها باشد.استقلال كشور در گرو هشياري نخبگان در خصوص درك خطر نفوذيهاست.يكي از بحثهاي كليدي اصولگرايان اين است كه نظام ما هميشه توسط دشمنان قسمخورده تهديد ميشود. حفظ مرز اعتقادي و فكري از يك طرف و حفظ مرزهاي عمل سياسي با دشمن از طرف ديگر فوقالعاده مهم است.اگر حريم اين مرز رعايت نشود فروپاشي و براندازي نرم اجتناب ناپذير است. يكي از رهنمودهاي اساسي امام (ره) به دلسوزان نظام همواره اين بود كه خطر نفوذيها را بخصوص در رسانهها و مطبوعات درك كنند و نسبت به آن عكسالعمل نشان دهند.توهين به مقدسات و ضديت با اسلام و قرآن و تمسخر نظام كه در آغاز انقلاب اسلامي توسط منافقين و ماركسيستها در مطبوعات و رسانهها، مورد اعتراض امام بود در دوران دوم خرداديها به شكل ديگري ادامه يافت كه مورد اعتراض مراجع عالي قدر ، رهبري نظام و دلسوزان نظام بود.
گر آقاي كروبي و آقاي خاتمي و ديگر دلسوزاني كه در جبهه دوم خرداد اكنون گفتمان ارزشها و انقلاب را مديريت ميكنند به هشدارهاي امام توجه ميكردند ما شاهد دستاوردهاي مهمي از حماسه دوم خرداد بوديم .
متاسفانه از شعار آزادي سوء استفاده كردند و شد آنچه نبايد ميشد!امروز بازخواني رهنمودهاي امام در مورد خطر نفوذيها بويژه در مطبوعات يك ضرورت است . در زير بخشهايي از آن را مرور ميكنيم.
امام خميني(ره) ميفرمايند:«اشخاصي كه قلم دست ميگيرند برضد اسلام، بر ضد روحانيت، بر ضد مسير ملت قلمفرسايي ميكنند ، بشناسيد آنها را . سوابق اينها را به دست بياورند.»(2)
«اينها عمال اجانب هستند و ميخواهند مملكت ما را باز به خرابي بكشانند. از آن طرف مقالاتي و مطالبي كه راجع به ... مسائل اسلام است يا تحريف ميشود يا نوشته نميشود ، اين طور مطبوعات را ما نميتوانيم احترام قائل بشويم.» (3)
«مطبوعات و مجلات و روزنامهها منتشر شد و هيچ كس جلوگيري نكرد؛ در عين حالي كه به همه مقدسات ما توهين گرديد ... تا آن فتنه را ديديم و فهميديم شما فتنهگر هستيد، شما منافقيني هستيد كه ميخواهيد فتنه كنيد ... توطئه كرديد بر ضد اسلام ، بر ضد كشور اسلام ... شما اشخاصي هستيد كه با سرحدات و خارج روابط داريد ... ديگر نميتوانيم اجازه بدهيم آزادانه هر كاري ميخواهيد بكنيد.» (4)امام بارها خطر ليبرالها و منافقين و نفوذ آنها در مراكز دولتي را گوشزد كردند و در مورد نهضت آزادي به طور مشخص مطالب صريحي فرمودند، آقايان گوش ندادند و متاسفانه آن زمان به نوعي با خروج از حاكميت و رفراندوم همآوايي كردند.
آقاي كروبي در همين جلسه تاكيد ميكند كه با نهضت آزادي اختلافات عميقي دارد اما كار از كار گذشته است علي رغم رهنمود امام (ره) آقايان 8 سال با ليبرالها و نهضت آزادي مشغول مغازله بودند.
اگر به رهنمود امام در اين مورد توجه ميكرديد اشتباهات دوم خرداد رخ نميداد و اگر الان هم توجه نكنيم خطر تكرار آن در آينده وجود دارد.
امام ميفرمايند:«امروز غرب و شرق به خوبي ميدانند كه تنها نيرويي كه ميتواند آنان را از صحنه خارج كند ، اسلام است .آنها در اين ده سال انقلاب اسلامي ايران ضربات سختي از اسلام خوردهاند و تصميم گرفتهاند كه به هر وسيله ممكن آن را در ايران كه مركز اسلام ناب محمدي(ص) است نابود كنند.
اگر بتوانند با نيروي نظامي ، اگر نشد ، با نشر فرهنگ مبتذل خود و بيگانه كردن ملت از اسلام و فرهنگ ملي خويش و اگر هيچ كدام از اينها نشد ، ايادي خودفروخته از منافقين و ليبرالها و بيدينها را كه كشتن روحانيون و افراد بيگناه برايشان چون آب خوردن است در منازل و مراكز ادارات نفوذ ميدهند كه شايد به مقاصد شوم خود برسند و نفوذيها بارها اعلام كردهاند كه حرف خود را از دهان ساده انديشان موجه ميزنند.(5)
آيا اين هشدارها براي پرهيز از نفوذيها كافي نيست؟
پينوشتها:
-1 روزنامه كيهان 87/12/18
-2 صحيفه نور ، ج 7 ، ص .29
-3 همان ، ج 6 ، ص .191
-4 همان ، ج 8، ص .264
-5 صحيفه نور ج 21 ص .108
جمهوري اسلامي
«سفر تاريخ ساز» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ سفر 6 روزه آيت الله هاشمي رفسنجاني به عراق نقطه عطف مهمي در روابط دو كشور ايران و عراق محسوب مي شود . درباره اين سفر مطالب زيادي وجود دارد كه قطعا به تدريج در قالب مقالات عكس ها فيلم ها سخنراني ها اظهارنظرها و تحليل ها ابراز خواهند شد اما اگر بخواهيم فشرده اين مطالب را در يك جمع بندي كلي مطرح نمائيم اين چند نكته را بايد مورد نظر قرار دهيم .
1 ـ اين يك سفر معمولي از قبيل رفت و آمدهاي سياسي دولتمردان كشورها نبود . همانطور كه سردبيران تعدادي از روزنامه هاي عراقي نوشتند در اين سفر كسي كه در برابر جنگ 8 ساله تحميلي صدام و حزب بعث بر ايران جبهه ايراني جنگ را فرماندهي كردند رئيس جمهور عراق زير پاي او فرش قرمز پهن كرده و با نواختن سرود جمهوري اسلامي در كاخ رياست جمهوري بغداد از او رسما استقبال مي كند و از صدام ديكتاتور هيچ خبري نيست .
اينكه در منطقه الجادريه و منطقه الخضرا در قلب بغداد و در دو طرف دجله يعني همانجا كه صدام و سران حزب بعث عراق طرح ها و نقشه هاي حمله به ايران را طراحي و بررسي مي كردند و توطئه هائي كه عليه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي اجرا ميشد را فرماندهي مي نمودند درست در همان مناطق دولتمردان عراقي براي پذيرائي از آيت الله هاشمي رفسنجاني كه نامش با نام امام خميني انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي گره خورده باهمديگر مسابقه بدهند و در تجليل از او از بالاترين ظرفيت هاي كلمات و تعبيرات استفاده كنند واقعه اي استثنائي در تاريخ روابط ايران و عراق است . هنگامي كه آن دولتمرد بلندپايه عراقي خطاب به آيت الله هاشمي رفسنجاني گفت شما با مبارزاتي كه عليه ديكتاتوري هاي موجود در ايران دوران شاه و عراق دوران صدام كرديد و با تلاش هائي كه براي شكل گيري عراق جديد داشته ايد سهم مهمي در حضور ما دولتمردان جديد عراقي در اينجا داريد ذرات وجود همه اعضاي هيئت ايراني حاضر در جلسه با زبان حال به تسبيح و تهليل و تكبير خداي قادر متعال پرداختند و همه در برابر عظمت روح امام خميني و شهداي دفاع مقدس سرتعظيم فرود آوردند . چرا كه امام خميني هنگام پذيرش قطعنامه 598 فرموده بود خدا نصرت نهائي را نصيب ملت ايران خواهد كرد و ما اكنون در بغداد و در مركز فرماندهي دشمن اوج عزت و اقتدار نظام جمهوري اسلامي و ذلت دشمن و البته آزادي ملت عراق از يوغ استبداد را به چشم مي ديديم و با تمام وجود لمس مي كرديم .
2 ـ بوش كوچك رئيس جمهور سابق آمريكا كه در طول 6 سال گذشته صدها هزار نيروي نظامي در عراق مستقر كرده بود و از فرودگاه بغداد تا دورترين نقاط سرزمين عراق را تحت پوشش نظامي ـ امنيتي خود داشت هر وقت كه به عراق سفر ميكرد اولا پنهاني بود ثانيا چند ساعته بود و بعد از خارج شدن از عراق خبر سفر اعلام مي شد ثالثا سفر او محدود به بغداد بود و حتي گاهي فقط فرودگاه بغداد و رابعا در آخرين سفر كه قصد داشت آنرا در تاريخ افتخارات ثبت كند با لنگه كفش هاي يك عراقي در اعتراض به اشغال عراق مواجه شد. اما خبر سفر آيت الله هاشمي رفسنجاني به عراق از يك هفته قبل از شروع سفر آشكارا به همه رسانه ها در سراسر منطقه و جهان اعلام شد سفر 6 روز طول كشيد كه طولاني ترين سفر يك مقام خارجي به عراق بود اخبار سفر لحظه به لحظه مخابره ميشد يك سوم خاك عراق را آقاي هاشمي رفسنجاني و هيئت همراه به صورت زميني پيمودند از 6 شهر عراق (بغداد كاظمين سامرا كربلا نجف و كوفه ) بازديد بعمل آوردند ده ها ديدار داشتند و همه جا با استقبال گرم مردم و مسئولان عراقي مواجه شدند.
3 ـ در شهرهاي كاظمين سامرا كربلا نجف و كوفه علاوه بر مردم عراق زائران ايراني نيز با شور و شوق فراوان از آيت الله هاشمي رفسنجاني استقبال كردند و شعار « صل علي محمد ـ يار امام خوش آمد » را كه يادآور عمق نفوذ امام خميني در جان مردم ايران و پيوند اين سفر با آرمانهاي انقلاب اسلامي است فرياد مي كردند. اين لحظات براي كساني كه شاهد اين صحنه ها بودند يادآور عميق ترين باورهاي مردم ايران نسبت به تعاليم اسلام و پيوند دو ملت ايران و عراق براساس مشتركات ديني بود.
4 ـ ورود پرورش يافتگان مكتب عاشورا و نگهبانان آرمانهاي عاشورائي به حرم هاي مطهر عاشورائيان زيباترين صحنه اين سفر را شكل داد. همه آرزوها و آرمانهاي مبارزات قبل از انقلاب در برابر ديكتاتوري شاهنشاهي و مبارزات بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در برابر ديكتاتوري صدام و مبارزات ضد استعماري به ويژه ايستادگي در برابر آمريكا كه هنوز عراق را در اشغال خود دارد در همين لحظات پررمز و راز معنا پيدا مي كند. چشمان پراشك قلب هاي مالامال از حسرت آنهمه شهيد كه به عشق عاشورائيان جان دادند و اكنون در اين لحظات روحاني و تاريخي جايشان خالي بود...
اما اين زيارت مفهوم بلندي دارد و در لحظه لحظه اشهدانك قداقمت الصلواه و آتيت الزكوه و امرت بالمعروف عن المنكر همه شهدا و امام شهدا حضور داشتند حضوري پررنگ و پرمعناتر از حضور حاضران . رمز عزت جمهوري اسلامي ايران در عراق را نيز بايد در همين واقعيت جستجو كرد.
5 ـ نجف نقطه اوج بعد معنوي اين سفر بود . مراجع علما دانشگاهيان و مسئولان شهر مولاي متقيان كه شهر علم و اجتهاد و مبارزات ضداستبدادي و ضداستعماري است آيت الله هاشمي رفسنجاني را به گرمي در آغوش گرفتند. در اين نقطه اوج زيباترين جمله را سيد محمد بحرالعلوم كه در ميان جمعي از علما و دانشگاهيان برجسته نجف پذيراي آقاي هاشمي رفسنجاني بود به زبان آورد. او كه بزرگ خاندان معروف و پرشهيد بحرالعلوم است و با كوله باري از مبارزه و خدمات علمي جايگاه رفيعي در عراق دارد خطاب به مهمان عراق گفت : ما از شما نه فقط به عنوان رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام و نه فقط به عنوان رئيس مجلس خبرگان رهبري بلكه به عنوان بازوي تواناي امام خميني تجليل مي كنيم و به شما در عراق خوشامد مي گوئيم . فضلا و علماي نجف در چند جلسه از فرصت حضور يكي از اركان نظام جمهوري اسلامي و كسي كه صاحب تجربيات مفيدي در شكل گيري نظام حكومتي ديني و حضور روحانيت در صحنه هاي سياسي و مبارزاتي و مديريتي است در عراق استفاده كرده و با وي در مورد مسائل مختلف حوزوي دانشگاهي حكومتي مبارزاتي مديريتي و همكاري ها براي ساختن عراق تبادل نظر كردند. اظهارنظرها نشان داد نجف در عمق حوزه ها محافل دانشگاهي و سطوح مديريتي از نيروهاي ارزشمندي برخوردار است كما اينكه در ساير نقاط عراق نيز وضعيت چنين است .
6 ـ رسانه هاي عراقي در پيام رساني اين سفر سنگ تمام گذاشتند . آنها علاوه بر تجليل از آيت الله هاشمي رفسنجاني و اعلام خوشحالي مردم عراق از حضور وي در عراق مخالفان اين سفر را افرادي كوتاه فكر ناميدند. نمايندگان همه شبكه هاي تلويزيوني عراق از اكثر صحنه هاي سفر فيلمبرداري كرده و آنها را پخش كردند. در واقع رسانه هاي عراق در ايام سفر آقاي هاشمي رفسنجاني در تسخير ايران بودند. البته در روز پنجم سفر كمتر از يكصد نفر بعثي نيز در يكي از شهرهاي عراق كه در فاصله زيادي از مسير و محل هاي حضور هيات ايراني قرار دارد (رمادي ) عليه اين سفر تظاهرات كردند كه نمك سفر بود و براي اينكه نشان داده شود چه كساني از اين سفر مهم و تاريخ ساز ناراضي هستند لازم بود.
مردم سالاري
«نيم نگاهي به اقلام درآمدي و هزينه اي بودجه 88» عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم عباس محتشمي است كه در آن ميخوانيد؛
در روزهايي که بحران اقتصاد جهاني وارد مرحله جديدي به نام موج دوم شده; اين هجمه اقتصادي وارد بازارهاي گوناگون گرديده; به طوري که آسيب و صدماتش به طور تدريجي به تمامي سطوح جوامع از کشورهاي پيشرفته تا در حال توسعه و از غني تا ضعيف تسري يافته است. کاهش شديد تقاضا و عدم اشتياق مصرف کنندگان طبعا رفتار توليدکنندگان و طرف عرضه را نيز تغيير داده است. گرچه سهم بسيار ناچيز ايران در تجارت جهاني و درنتيجه گسستگي نسبي اقتصاد ايران از اقتصاد جهاني مانع از شکنندگي زياد ما شده اما نحوه تعامل مسئولين در شرايط کنوني و انتخاب نوع رويکرد در حل و فصل گره هاي پيش آمده مي تواند اوضاع را تا حدودي به نفع ما رقم زند يا حداقل از شدت مشکلات ايجاد شده بکاهد. لذا دقت در انتخاب راه مناسب در فائق آمدن بر فشارهاي اقتصادي و چالش هاي پيش رو بسيار مهم و از وظايف اصلي دولتمردان نهم و نمايندگان مجلس هشتم در اين وضعيت وخيم اقتصاد جهاني است. چراکه يکي از مصاديق انتخاب راه مناسب، بودجه 88 مي باشد. بودجه اي که حرف و حديث هاي زيادي در زمينه واقعي بودن اقلام هزينه اي و درآمدي آن وجود دارد. اينکه تا چه اندازه دولتمردان مي توانند نمايندگان محترم مجلس، صاحبنظران، کارشناسان و در نهايت مردم را نسبت به واقعي بودن اقلام درآمدها و هزينه ها مجاب نمايند; سوالي است که اين روزها بسيار مهم جلوه مي نمايد؟ براستي لايحه بودجه امسال در واقعيت انبساطي است يا انقباضي؟ و آيا مي توان با اين بودجه از درد بيماري هاي مزمن بيکاري جواناني که اکثر آنها تحصيلکرده نيز هستند و تورمي که اين روزها به راستي گريبانگير اکثر خانوارهاي عزيز ايراني را گرفته تاحدودي کاست؟ و از همه مهمتر اين که آيا اصلا قرار است که اين بودجه واقعا به طورکامل اجرايي شود يا اينکه بودجه 88 نيز به سرنوشت بودجه سال هاي گذشته دچار خواهد شد؟ چراکه معمولا در لوايح بودجه، دولتها بودجه هاي عمراني را بالا در نظر مي گيرند تا از فوايد تبليغاتي آن بهره مند شوند. اما در مرحله عمل در طول سال بخش هاي زيادي از بودجه هاي عمراني را به علل گوناگون و با ارائه متمم يا اصلاحيه و يا تحت هر عنوان ديگري به مجلس صرف بودجه جاري مي نمايند.
اين شيوه به هيچ عنوان پسنديده نيست و بايد تدبيري اتخاذ شود تا ارقام بودجه تا حدي که در توان دست اندرکاران است، واقعي تر شود و تغيير در انواع اقلام هزينه اي به حداقل ممکن برسد. براستي تا به کي مي خواهيم فقط به فکر زمان حال و کوتاه مدت بوده و از اجراي کامل اهداف بلندمدت شانه خالي کنيم؟ آيا تا هنگامي که فقط نفت (که در تعيين قيمت آن کمترين نقش را داريم) و مشتقات آن اکثر سبد صادراتي ما را تشکيل دهند; مي توان از برنامه ريزي دقيق در بودجه ريزي حرفي به ميان آورد؟ لذا کسري بودجه پيش بيني شده که بخشي از آن ناشي از کاهش قيمت نفت و بخش ديگر علي الاصول به دليل بي انضباطي هاي مالي است بايد به درستي مديريت شود تا منشا ايجاد اختلال در کشور نشود. چراکه بايد تمهيداتي انديشيد که در صورت اجرايي شدن بودجه 88 با افزايش نرخ رشد قيمت ها و به کار گرفتن ساز و کار پرداخت هدفمند يارانه ها حداقل تا حدودي جبران فشار وارده به اقشار کم درآمد صورت پذيرد. زيرا در صورت افزايش حامل هاي انرژي که به ظاهر رنگ واقعيت به خود گرفته است; در بخش صنعت و کشاورزي حتما بايد نسبت به جبران فشار ناشي از افزايش قيمت حامل هاي انرژي اقدام کرد و يا از طريق مکانيسم هاي ديگر به اين بخش ها کمک کرد.
حدود نيمي از کسري بودجه مربوط به درآمدهاي پيش بيني شده اي است که تحقق يافتنشان با اما و اگرهاي زيادي روبرو مي باشد و نيمي ديگر نيز مربوط به هزينه هايي است که بايد صرف شوند در حالي که در بودجه به طور کامل پيش بيني نشده اند. از سويي درآمدهاي مالياتي در بودجه سال 88 افزايش چشمگيري داشته در صورتي که در کشوري که با رکود تورمي روبرو است، اين افزايش به هيچ عنوان منطقي به نظر نمي رسد. يعني نه تنها نبايد اين افزايش صورت گيرد; بلکه در اين شرايط بايد به شکلي عمل کرد که منابع مالياتي موجود نيز دچار صدمه نشوند. براستي در اين وانفساي شرکت هاي توليدي، افزايش درآمد دولت از طريق افزايش وصول ماليات از آنها چقدر مي تواند در راستاي اهداف سند چشم انداز و برقراري اصل 44 باشد؟ قطعا اصرار بر تحقق اين درآمد چالش هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي به دنبال دارد. در نتيجه اگر اين لايحه بخواهد اجرا شود; به علت عدم سودآوري و بنابراين عدم صرفه اقتصادي براي سرمايه گذاران، توليدکنندگان محترم عطاي توليد را به لقايش بخشيده تا هر چه زودتر از زيان خود بکاهند. بنابراين توليد در سطح کشور کاهش و درنتيجه تقاضا براي نيروي کار يعني اشتغال به شدت روندي نزولي پيدا مي کند. يعني بيکاري که اين روزها هم به علت سياست هاي نادرست بسيار بالاست، باروندي فزاينده تر رشد مي نمايد. درنتيجه موج تازه اي از نرخ بيکاري جامعه را فرا مي گيرد.
اين در حالي است که وقتي قرار بود فقط چند درصد به درآمدهاي مالياتي از طريق اجراي قانون ماليات بر ارزش افزوده اضافه کنيم، بازارهاي ايران دست به اعتصاب زدند و مشکلاتي را ايجاد نمودند. بنابراين چطور ممکن است بدون اينکه شبکه مالياتي اصلاح شود، دولت بتواند به درآمدهاي مالياتي خود تا اين اندازه اضافه کند. در خصوص ساير درآمدها نيز دولت برآوردهاي بسيار بالايي داشته که در صورت عدم تصويب لايحه هدفمند کردن يارانه ها قطعا بودجه 88 با کسري بودجه بسيار مواجه خواهد بود. راهکار در اين خصوص اينکه تلاش شود تا بودجه به شکل واقعي تر بسته شود تا از بي انضباطي مالي تا حد امکان کاسته شود; به طوري که دولتمردان دهم مجبور نشوند در اواخر سال 88 براي جبران کسري بودجه با استفاده از متمم يا اصلاحيه بودجه دوباره از هزينه هاي عمراني کاسته و صرف هزينه هاي جاري نمايند. لذا اگر مجلس مراقبت نکند بودجه سال آينده به خاطر غيرواقعي بودن ارقام آن با کسري هاي آشکار و غيرآشکار به مراتب بيشتر از امسال مواجه خواهد شد.
در پايان بايد گفت لايحه بودجه 88 مجموعه اي از ارقام است که در تحقق آن ترديد جدي وجود دارد. لذا براي جلوگيري از رکود توليد و بيکاري چاره اي جز استقراض از بانک مرکزي و پذيرش کسري بودجه باقي نخواهد ماند. استقراض براي تامين اين کسري بودجه نيز به معني بالا رفتن نقدينگي و به دنبال آن بالا رفتن نرخ تورم در پايان سال خواهد بود. از سوي ديگر انتظار مي رود با کاهش بهاي نفت در سال آينده رشد اقتصادي تحت تاثير قرار گرفته و دستيابي به درآمدهاي مالياتي غيرواقعي جلوه نمايد. يعني دولت درآمدهايي براي خود در نظر گرفته که امکان تحقق آن بسيار کم مي باشد. از طرف ديگر دولت برخي هزينه ها مانند اختصاص يارانه هاي انرژي(بنزين، گازوئيل، گاز و برق) را تا حدود بسيار زيادي حذف کرده که به طور حتم در کوتاه مدت و نيز در شرايطي که تعداد افراد زير خط فقر در جامعه هر روز افزايش مي يابند، امکان حذف کامل چنين هزينه هايي به هيچ عنوان وجود ندارد و اقتصاد کشور را در آينده اي نه چندان دور با مشکلات بيشتري مواجه خواهد ساخت.
قدس
«صهيونيستها و توطئهاي ديگر در عراق» عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد؛ به تازگي يک روزنامه نگار آمريکايي در گزارشي تفصيلي، از جزئيات طرح اسرائيل براي توسعه شهرکهاي يهودي نشين در عراق با همراهي دولت آمريکا و نظارت افسران موساد، پرده برداشت.
رژيم صهيونيستي که از زمان تشکيل، همواره بر توسعه ارضي و گسترش مرزهاي سرزميني مورد ادعاي خود تلاش داشت، اکنون نيز براي تحقق اين زياده خواهي از هيچ تلاشي فروگذار نمي کند.
آنها با اذعان به اين موضوع که مرزهاي ما را خدا معين کرده است، در برابر محدوده و قلمرو سرزميني پاسخي را به افکار عمومي جهانيان ارائه نداده اند تا از اين رهگذر زمينه تجاوز به ديگر کشورها را فراهم نمايند.
مقامهاي رژيم نامشروع صهيونيستي پس از غصب سرزمين فلسطين در ميان سکوت و بي تفاوتي جهان اسلام تجاوز به همسايگان و اخراج گسترده ساکنان اصلي اين سرزمين را در دستور کار قرار دادند، از سوي ديگر اين رژيم که جبهه مقابل يعني کشورهاي اسلامي را عناصري فاقد وحدت، انسجام و مملو از اختلافها ارزيابي مي نمود نه تنها هدفهاي توسعه طلبانه اش را متوقف نکرد، بلکه با گستاخي هرچه تمامتر قتل عام و بيرون راندن مردم مظلوم فلسطين را تشديد نمود.
نبردهاي داخل سرزمينهاي اشغالي پس از انتفاضه نخست تا کنون بيانگر انسجام داخلي مردم اين سرزمين مي باشد که تنها راهکار حفظ هويت عربي- اسلامي را در گرو مبارزه جستجو مي نمايند و با اين راهبرد توانسته اند جايگاه مقاومت را تثبيت کنند.
نکته قابل تأمل اين است که تاکنون اذهان در خصوص توسعه طلبي اين رژيم نامشروع متوجه لبنان و درگيريهاي داخلي با جنبشهاي مبارز فلسطيني بوده، اين در حالي است که پس از حمله آمريکا به عراق در سال 2003 بر اساس همان ايده شيطاني توسعه ارضي اشغالگران، آنها را متوجه عراق بويژه شمال اين کشور نموده است، به نحوي که شمال عراق را موقعيت مناسبي براي تحقق آرمان اسرائيل بزرگ تشخيص داده اند و ساز و کارهاي لازم را براي دستيابي به اين موضوع از طريق يهوديان ساکن سرزمينهاي اشغالي تعقيب مي نمايند.
يهوديان کرد از هنگام حمله آمريکا به عراق در سال 2003 به خريد زمين در استان نينوا اقدام کرده اند و اين استان را بخشي از سرزمين تاريخي يهوديان مي دانند !
بنا به تصريح برخي صاحب نظران، اسرائيلي ها مقبره هاي «ناحوم يونس»، «دانيل حزقيل»، «عزرا» و ديگر پيامبران بني اسرائيل در عراق را بخشي از اسرائيل مي دانند که وضع آنها نيز مانند قدس و کرانه باختري بوده و البته پيگيري اين سناريو بدون همراهي و پشتيباني مقامهاي آمريکايي امکان ناپذير است.
البته بر کسي پوشيده نيست، دولتمردان واشنگتن که بدون تعلق حزبي، تعهد در قبال تأمين منافع صهيونيستها را وظيفه خويش مي دانند، بي گمان در اين مسير نيز گامهاي مهمي براي دستيابي به هدفهاي رژيم اشغالگر قدس بر خواهند داشت.
اکنون اهتمام به اين موضوع از جايگاه ويژه اي برخوردار مي باشد که دولتمردان عراقي فارغ از تعلق مذهبي با روشنگري افکار عمومي، مردم را نسبت به تکرار فاجعه دردناک فلسطين در پيکره جهان اسلام بيدار نموده و هشدارهاي لازم را در راستاي تبيين هدفهاي شوم صهيونيستها مطرح نمايند.
وقوع تدريجي اين توطئه مقدمات آوارگي مردم عراق را فراهم مي کند که ممکن است با سکوت و بي تفاوتي دولتمردان عراقي و جهان اسلام شاهد تراژدي دردناک ديگري در منطقه باشيم.
برخي گزارشها در بغداد بر سرمايه گذاري گسترده متجاوزان تصريح دارد، به نحوي که موساد با اجاره طبقه هفتم هتل «الرشيد» بغداد، آن را به محل جاسوسي از مذاکرات و تماسهاي خصوصي نمايندگان و مقامهاي عراقي و مقاومت عراق تبديل کرده و روزنامه يديعوت آحارونوت اسرائيل در سال 2005 ميلادي در اين هتل و شهر اربيل دفتر داير کرده است. همچنين 185 شخصيت اسرائيلي يا يهودي آمريکايي از مقر سفارت آمريکا در منطقه «خضرا» بر کار وزارتخانه ها و مؤسسات نظامي و امنيتي و غيرنظامي عراق نظارت مي کنند.
رفتار کنوني اسرائيل يادآور قيموميت انگليس بر فلسطين است که در سايه حضور لندن، يهوديان بتدريج وارد فلسطين شدند و با ادعاهاي بي اساس ريشه نامشروعشان را مستحکم نمودند و پس از استقرار، بوميان و صاحبان اصلي اين سرزمين را از خانه و کاشانه خود آواره کردند.
بدون ترديد اخبار سرمايه گذاري يهوديان در شمال عراق از هنگام حمله آمريکا به اين کشور در محافل رسانه اي و خبري مطرح شد، ولي اکنون با گذشت حدود 6 سال از حضور اشغالگران در عراق زمينه تشديد فعاليتها فراهم گرديده است.
بنابراين دولتمردان عراقي بايد با اهتمام بر حفظ استقلال و تماميت ارضي خويش در مقابل اين رفتارها بي تفاوت نباشند و با جهت گيري بهنگام، فرصت تکرار فاجعه فلسطين را در قلمروشان از متجاوزان بگيرند.
به نظر مي رسد، جهان اسلام با بيداري و حضور در صحنه بايد هزينه اقدامهاي بعدي را از هم اکنون با موضع گيريهاي شايسته و در شأن دولتهاي اسلامي به حداقل رسانده تا در آينده شاهد کرانه باختري و باريکه غزه ديگري در پيکره جهان اسلام نباشيم.
شايسته است، زمامداران اسلامي با پرهيز از تفرقه و نگاه رئاليستي به رخدادهاي پيراموني امکان استيلاي زياده خواهان را در سرزمينهاي اسلامي از بين برده تا در ساحت ملتهاي مسلمان قابليت دفاع از عملکرد خويش را داشته باشند.
صداي عدالت
«امريکا بايد ايران را بهعنوان يک شريک برابر بپذيرد» عنوان سرمقالهي روزنامهي صداي عدالت به قلم سيد صادق خرازى است كه در آن ميخوانيد؛ درک وضعيت موجود و بررسي چالش ها و فرصت هايي که امروز با آنان مواجه هستيم، بدون نگاه به گذشته امکان پذير نيست. سه دهه از قطع روابط سياسي ميان ايران و امريکا مي گذرد.طي اين مدت روابط دو کشور طيف وسيعي از تحولات، از همکاري تا رويارويي را پشت سر گذاشته است. به نظر نمي رسد ادامه وضع موجود، تأمين کننده منافع و امنيت ملي هر دو طرف باشد. تعارضات و پيچيدگي هاي در روابط دو کشور، درک واقعيت ها را مشکل ساخته است.وجود تعارض در رفتار دو کشورطبيعي است چراکه بازيگران سياسي دائماً با پشتوانه ايدئولوژيک با تغيير شرائط و توازن قدرت ميان عوامل تاثيرگذار،صحنه بازي را تغيير مي دهند. اما موارد همکاري ميان دو کشور نشان مي دهد که براي دو طرف منافع ملي بر هر چيز ديگر اولويت دارد.رفتار دو کشور در عين پيچيدگي ها توان تغيير پذيري را دارند.اگر دو طرف به طور مؤثر وارد تعاملات با يکديگر شوند، مي توانند بر فشار يکديگر تاثير بگذارند.سئوال اين است که چرا تجارب و فرضيات فوق صورت نپذيرفته اند؟چه عناصري مانع درک دقيق و منطقي دو طرف شده است؟استراتژي نئوکان ها در قبال ايران و منطقه ديوار اعتماد سازي را فرو ريخت.
اکنون فرصت مغتنم براي پرزيدنت باراک اوباما پديد آمده است تا هم سياست آمريکا در قبال ايران تغيير کند و هم ادبيات و زبان گفت و گو آزار دهنده نباشد.تمايل به همکاري در دو طرف به وضوح ديده مي شود.امنيت در عراق و حمايت از دولت اين کشور، سرکوب جريان راديکال و تروريزم در افغانستان، حساسيت روي کانون هاي پرورش تروريزم در منطقه به ويژه پاکستان و برخي از کشورهاي عرب منطقه، مبارزه با توليد و توزيع مواد مخدر، سرکوب تروريزم مي تواند عناصر همکاري دو طرف را شکل دهند. ولي اينک در ايران آمادگي همکاري بدون ما به ازاء وجود ندارد.
به دليل تجارب گذشته در عراق و افغانستان اين است و بدون داشتن يک بسته grand bargainسرخوردگي به وضوح ديده مي شود. نياز دو کشور به يک دستيابي به توافق مشکل خواهد شد. همه باور دارند که اعتبار امريکا در نتيجه حوادث رخ داده شده در افغانستان-عراق و حمايت از توتاليتاريزم زير سئوال رفته است.امريکا براي اعاده اعتبار جهاني خود چاره اي جز نشان دادن جهت گيري هاي مثبت جديد ندارد.اگر امريکا بتواند سياست جديدي فارغ از فشارهاي مالي لابي هاي عربي-اسرائيلي در قبال ايران اتخاذ کند اين فرصت وجود دارد که همه مسائل را روي ميز گذاشته و با منطق و مذاکره حل نمايد. در ايران سياست خارجي بر خلاف سياست داخلي، متمرکز است.
طبق قانون اساسي بالاترين شخصيت تصميم گير و تصميم ساز رهبري عالي ايران است که داراي نفوذ و قدرت بالايي است و توان حل و فصل منطقي و عادلانه همه مسائل را دارد.نقش منطقه ايران، نفوذ گسترده ايران در دنياي اسلام قابل کتمان نيست. در اين شرائط بهتر است دو طرف مشکلات خود را حل و فصل نمايند. ايران امروز آمادگي همکاري و کمک به خط اعتدال را دارد. مذاکره مستقيم امکان حل و فصل مسائل را بوجود خواهد آورد. بايست از مسائل حاشيه اي گذشت و به اصل مساله پرداخت. امنيت انرژي منطقه، امنيت وروند آرامش در عراق، امنيت در افغانستان و سرکوب القاعده و طالبان و روش هاي مبارزه با تروريزم در منطقه، در سايه همکاري دو کشور عملي خواهد شد.
آمريکا زماني مي تواند در برابر فرسايش نيروهاي خود در منطقه مؤثر باشد که واقعيت ها و بازيگران صحنه سياسي خاورميانه را بهتر بشناسد؛ نه اينکه بصورت سنتي بر روي فشارها و لابي ها، منافع خود را پايه گذاري کند، تثبيت جايگاه امريکا در تقابل با ايران نيست بلکه در همکاري با ايران جست و جو مي شود.ضرورت مکانيزم امنيتي چند جانبه با حضور کشورهاي ذينفع در منطقه از اهميت ويژه برخوردار است.مواضع اوباما و پيام هاي آشکار و پنهان وي از يکسال قبل از موفقيت در امريکا تا هفته جاري نتوانسته است براي طرف ايراني تعيين کننده باشد. آنچه در هفته گذشته در اجلاس امنيتي مونيخ توسط جو بايدن مطرح شد تا حدي بازتاب منفي در ايران داشت.
تاکيد مجدد واژه ها(سياست چماق و هويج) باعث دلخوري ايران گشت و مايوس کننده بود. يارگيري در سطح بين المللي عليه ايران همزمان با مذاکره ، تاکيد بر سياست هاي دولت بوش با ادبيات جديد تلقي مي شود.-ايراني ها به دنبال اقدام عملي براي نشان دادن حسن نيت آمريکائيها هستند که کارگشا باشد.-ايراني ها اينکه آمريکا نه تنها بر اساس مفاد قرار داد الجزاير در امور داخلي ايران فعاليت نمي کند، بلکه قرارequal footingاساس رابطه اش با ايران حل و فصل مسالمت آميز اختلافات بر اساس اصل برابري گيرد را مثبت تلقي خواهند کرد.-عذرخواهي که توسط مادلين آلبرايت وزير خارجه دولت دوم کلينتون صورت گرفت، مي تواند موثر باشد.آمريکا و ايران بايست در يک نکته در رابطه با سياست برد-برد به درک مشترک با هم برسند.نه اينکه بخود به دليل نگاه ايدئولوژيک از سياست برد و باخت نام ببرند!بکارگيري واژه هاي آزار دهنده که مغاير با هويت ملي ايرانيان ومحدود کننده و تهديد کننده باشد ديوار بي اعتمادي را بلند تر مي نمايد.
ايران و امريکا مي توانند در آينده نه چندان دور به اولويت اول و همکار منطقه اي مبدل شوند البته اگر لابي هاي مستقر در واشنگتن، اعراب، روسيه، اروپا و اسرائيل روي خود را برگردانند و فشار مزاحمت گونه اي را در پيش نگيرند. آمريکائيها بايست بسيار مراقب انتخاب نماينده ويژه خود در امور ايران باشند. آنها بايست وارد مذاکره باشند.(Dialoge)با ايران شوند.نه اينکه به دنبال گفت و گو(negotiation)شکل دادن به رويکرد منعطف تر با سياست هاي جديد واقع بينانه مي تواند توجه رهبري ايران را به خود جلب نمايد. تجربه گذشته تغيير لحن براي ايرانيان کافي نيست بلکه آنها به دنبال سياست جديد آمريکا هستند که بتوانند پس از سي سال افکار عمومي و حتي دل و قلب آنها را توجيه کند. ايران باور دارد که قدرت بزرگ منطقه است. و داراي موقعيت ژئوپلتيک و ژئواستراتژيک مي باشد و هزينه هاي بسياري نيز براي اين قدرت بودن و قدرت ماندن کرده است. درک اين واقعيت ها مي تواند تاثير گذار باشد.
دنياي اقتصاد
«درباره پيشبيني نرخ ارز» عنواتن سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم مهدي نصرتي است كه در آن مي خواتنيد؛ارزش دلار در برابر ريال از زمان يكسانسازي نرخ ارز در سال 81 تاكنون، به طور متوسط، سالانه 3درصد رشد داشته است.
ثانيا، از قبل هم پيشبيني ميشد كه بروز هر گونه شوك منفي در درآمدهاي نفتي شامل كاهش قيمت نفت، كاهش توان صادرات نفت، تحريم و غيره باعث افزايش شديد در نرخ ارز شود، بهگونهاي كه همه شكاف سالهاي اخير را پر نمايد. هماكنون اين شوك منفي در قالب كاهش شديد قيمت نفت خود را نشان دادهاست. در سالهاي اخير به دليل قيمت بالاي نفت و درآمدهاي نفتي فوقالعاده، بانك مركزي داراي اين قدرت بود كه در بازار ارز مداخله كند. ضمن اين كه حجم بالاي برداشت از حساب ذخيره ارزي و تبديل آن به ريال نيز موجب ثابت ماندن قيمت دلار ميشد. اما اين بار ميتوان پيشبيني كرد كه قدرت مداخله كمتر از گذشته باشد و بالاخره به همه اين دلايل بايد كسري بودجه عظيم دولت را اضافه نمود. راحتترين و سرراستترين راه براي اين كه دولت بخشي از كسري بودجه سال آينده خود را پوشش دهد، اين است كه قيمت ارز را افزايش دهد. اما با همه دلايل منطقي و اقتصادي و شواهد ذكر شده، آيا افزايش شديد نرخ ارز لزوما در سال آينده اتفاق خواهد افتاد؟ در پاسخ بايد گفت نه لزوما!
دلايلي كه براي احتمال افزايش شديد قيمت ارز ذكر شد، بر مبناي استدلال منطقي و اقتصادي است. دلايلي كه حاوي اطلاعات مخفي يا ويژهاي نيست و هركس از عاملان بازار با چنين استدلالي ميتوانند به چنين نتيجهاي برسند و اگر افراد به چنين نتيجهاي برسند، بايد بلافاصله به بازار ارز هجوم ببرند و براي كسب سودهاي كلان در سال آينده، ارز بخرند. اما از آنجا كه تا لحظه نگارش اين مطلب، اين اتفاق نيافتادهاست، معلوم ميشود استدلالهاي ما نشاندهنده تنها بخشي از واقعيت است. در واقع وجود بازارهاي كارآ (efficient market) و هوش مردم و عاملان اقتصادي باعث كماعتبار شدن استدلالهاي فوق ميشود! همين كه تا اين لحظه قيمت ارز فوران نكرده، يعني اين كه استدلال ما كامل نيست.
لذا حتي با همه استدلالهاي منطقي و اقتصادي فوق، بايد گفت نرخ ارز –حداقل در كوتاه مدت- قابل پيشبيني نيست. اما نتيجهاي كه ميتوان از اين بحث گرفت، اين است كه در شرايط فعلي، ريسك نرخ ارز بسيار بالا است. لذا توصيهاي كه به عاملان اقتصادي ميتوان داشت، اين است كه خود را در معرض ريسك نرخ ارز قرار ندهند. به طور مثال بنگاهي كه داراي هزينههاي ارزي ولي درآمدهاي ريالي است، از جمله مصاديق در معرض ريسك نرخ ارز بودن است.در نهايت بايد گفت كه پيشبيني زمان و ميزان افزايش نرخ ارز با استفاده از تحليل اقتصادي ممكن نيست، مگر اين كه به اطلاعات ويژهاي دسترسي داشته باشيم.
سرمايه
«سال دشوار 88 »عنوان سرمقالهي روزنامهي سرمايه به قلم محمد خوش چهره است كه در آن مي خوانيد؛ روز گذشته همزمان با اعلام رسمي نرخ 9/25 درصدي براي شاخص تورم 12ماهه منتهي به بهمن ماه 87 از سوي بانک مرکزي، مقطع حساس بررسي لايحه بودجه 1388 کل کشور نيز در صحن علني مجلس آغاز شد و کليات آن هم تا عصر ديروز به تصويب نمايندگان مجلس رسيد.
همچنين در همين راستا طي روزهاي گذشته کليات لايحه هدفمندکردن يارانه ها از تصويب نمايندگان مجلس گذشت که مهم ترين فراز آن تصويب بخش پرداخت نقدي يارانه ها به مردم (به ميزان 22 هزار تومان در ماه) است و طبق اعلام رسمي مسوولان از تيرماه به اجرا درخواهد آمد. به اين ترتيب مجموعه اين اخبار و رويدادهاي مهم قطعاً موجب مطرح شدن اظهارنظرها و پرسش هاي گوناگوني در اذهان و به ويژه بين کارشناسان و مسوولان و دست اندرکاران نظام تصميم گيري و اجرايي کشور مي شود که نقطه عطف اين پرسش ها، وضعيت اقتصادي کشور در سال آينده و به طور مشخص تر، ميزان تورم احتمالي در ماه هاي آتي است. در اين خصوص اما آنچه که قطعي مي نمايد آن است که به طور حتم سال آينده شرايط رکود تورمي بر فضاي کشور حاکم خواهد بود و وقوع اين اتفاق، سياستگذاري هاي کلان اقتصادي را براي متوليان امر مشکل مي سازد. اين موضوع، کليت جريان است که با توجه به اوضاع بخش مسکن، کاهش شديد درآمدهاي نفتي کشور و به تبع آن کاهش سطح درآمدهاي دولت قطعي و حتمي به نظر مي رسد و همه اين مسائل بيانگر آن است که در سال آينده ما وضعيت سختي خواهيم داشت.
اما نکته مهم آن است که مجموعه اين موارد و پيامدها و تاثيرات عميق آنها مشخص مي کند، نمي توانيم با راهکارها و شيوه هاي معمول و جاري به مصاف آنها رفته و درصدد کنترل اوضاع برآييم و نياز به ابزارها و راهکارهاي موثر و جديد داريم.
همانطور که پيشتر ذکر شد از مهم ترين اين مسائل و چالش ها شوک تورم خواهد بود و با توجه به وضعيت کل ايران و مشکلات گوناگون موجود، تاکيد صرف بر راهکارها و ابزارهاي پولي مانند در پيش گرفتن سياست هاي انقباضي نمي تواند کارايي زيادي داشته باشد. بنابراين بحث انتظارات تورمي، هزينه هاي تمام شده بخش دولتي و خصوصي و سطح عمومي قيمت انواع کالاها و خدمات مصرفي شهري و روستايي از جمله عوامل اساسي و تاثيرگذار بر نرخ رشد تورم خواهند بود.