روزنامه کیهان در صفحه نسل سوم شماره امروز خود به ظنز مطلبی با عنوان گفتگوی منتشر نشده میرزا با ماهواره امید درج کرده که در ادامه می خوانید:
توضیح ضروری: این گفتگو با زبان الکترومغناطیس انجام شده که متخصصان کیهان امواج رادیویی را به فارسی سلیس ترجمه و در اختیار شما قرار داده اند.
- الو امید؟
- برقراری ارتباط با مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد...
- الو امید! بردار گوشی رو منم میرزا.
- برقراری ارتباط با مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد حتی شما میرزا! گرفتی؟
- بردار تا نگفتم شبا کجا می ری؟ بردار تا نگفتم حسن اینا نیمه پنهانتو رو کنن. بردار!
- الو..میرزا... الو صدات می آد ...بگو.
- سلام امید! چه خبرا اون بالا مالاها؟
- سلام عزیزم. همه چی روبه راهه. زمین که گرده، تازه روزی یه بار هم می چرخه، لایه اوزونش هم چند تا سوراخ داره که گفتم بروبچ بگردن اصغر آپاراتی رو پیدا کنن که ردیفش کنه. زمین چه خبر؟
- هیچی به هم ور! کجاها می ری تو تو مملکت غریب؟
- پریروز یه کار اداری داشتم، رفتم یه سر تا خونه »ناهید«...سه ساعت تو ترافیک بودم!
- برو عمو! اینجا همه می دونن با ناهید نامزد کردین؛ کار اداری تو خونه؟
- نه اینطوریام نیست دیگه میرزا. یه بعله برون ساده داشتیم؛ باباش می گه تا رسمی نشی، دختر به ات نمی دم.
- خودش چی می گه؟
- می گه بریم خارج زندگی کنیم. یعنی بیایم زمین.
- خب خوبه دیگه.
- نه دیگه مشکل هیمن جاس. مامانش راضی نیس. حالا شاید ما موندگار شدیم.
- می گن هفته اول یه بار گم شدی؛ پلیس اینتر پل پیدات کرده و برت گردونده تو مسیر.
- شایعه اس به جدت! من فقط یه بار گم شدم اونم رفتم پیش روس ها راه رو به م نشون دادن.
- می گن می خوان برات یه همسفر بفرستن به نام آرزو!
- من که نیازی نمی بینم ولی بفرستنم گم می شه...اینجا جای دختر جماعت نیست...
........ارتباط شما با فضا قطع شد...لطفا ساعت چهار صبح دوباره تلاش کنید!
اشعار منتشر نشده ای از ماهواره امید
سمند کهکشان هایم، امیدم!
مرا پرتاب کردند و پریدم
چنان اوجی گرفتم در سماوات
که دست آخر به قیمت ها رسیدم!
¤¤
ز هجرم چشم زهره خون فشان است
دل ناهید در سوز نهان است
چنان از عشق من بی تاب گشته
که شمسی بهر من منظومه خوان است!
¤¤
پریشب دبّ اکبر با قمر بود!
دلم را خنده هاشان نیشتر بود
برایش چشم غرّه رفتم از دور