عصرایران؛ احسان محمدی- ما معمولاً نسبت به کسانی که دوستشان داریم سخاوتمندتریم، از خطای آنها سادهتر میگذریم، نظرشان را عمیقتر میپذیریم و در قیاس با دیگران، مقاومت اندکی در مقابلشان داریم.
در عالم سیاست هم این نگاه وجود دارد. تصمیمگیران و صاحبان قدرت با رواداری و مدارای بیشتر با همفکرانشان برخورد میکنند. احساس میکنند آنها صادقترند، اگر هم مرتکب خطا بشوند، میگویند نیت بدی نداشتهاند و «هر انسانی ممکنالخطاست» و به همان اندازه نسبت به منتقد و مخالف خود سختگیرند، خطای آنها «جرم و گناه» است، سوءنیت دارند و لبخندشان حتماً توطئه و نقشه است برای نفوذ و ...
اولینبار دکتر اِدوارد تورندایک این نکته روانشناختی را عمومی کرد و نام آن را اثر هالهای (Halo Effect) گذاشت. اثر هالهای یک خطا در شناخت و تصمیمگیری است که فرد قضاوت کننده بر اساس ذهنیت پیشین دست به تصمیمگیری در مورد فرد یا مجموعه میزند و آن را خالی از ایراد میداند.
مثال مشهور این اثر، رفتار بسیاری از معلمان است. وقتی معلمی از دانشآموزی ذهنیتی منفی به عنوان یک فرد «تنبل» دارد، در برخوردهای بعدی نیز ممکن است این پیشداوری بر قضاوت او تأثیر بگذارد. برای همین معمولاً به معلمان توصیه میشود در هنگام تصحیح ورقههای امتحانی به اسامی دانش آموزان نگاه نکنند تا ذهنیتهای قبلی بر نحوه قضاوت آنها تأثیر نگذارد.
در ارتباطات انسانی هم وقتی از کسی دروغی میشنویم و این دروغگویی ثابت میشود، بر اساس اثر هالهای که حول موضوع دروغگویی در خصوص آن شخص در ذهن ما شکل خواهد گرفت، ما آن فرد را انسانی دروغگو تصور کرده و پس از آن در اعتماد کردن به وی دچار تزلزل خواهیم شد. در واقع برای مغز سادهتر است تا به جای تلاش و کنکاش تازه، به داشتههای پیشین خودش استناد کند.
این اثر به همان اندازه که میتواند زیانهایی در پی داشته باشد در صورت استفاده هنرمندانه برای تاثیرگذاری روی دیگران موثر است. اما حقیقت آن است که در عالم سیاست ایرانی بیش از آنکه فکر کنید تاثیرگذار و خسارتبار است.
موارد بسیاری از این اثر را میتوان مثال زد. اندکی دقت نشان میدهد که بسیاری از ما گرفتار «اثر هالهای» هستیم و به شدت روی تصمیمهای ما تاثیر میگذارد. ریشه بسیاری از اعتماد کردنهایی که منجر به خیانت میشود در همین اثر هالهای است. پرونده فسادهای بانکی نشان میدهد برخی از مدیران تنها ببه دلیل اثر هالهای موجود در ذهن خود یا دیگرانی که به آنها باور داشتند، نسبت به برخی نرمش نشان دادند و زمینه فساد ایجاد شد.
بسیاری از عزل و نصبهای مدیران، تائید و رد صلاحیتها، احضارها و بازخواستها یا چشم بستنها بر خطاهای استراتژیک دوستان ریشه در «اثرهالهای» دارد. وقتی کسی را «اصلاحطلب» یا «اصولگرا» تعریف میکنیم، بسته به نزدیکی یا دوری ما نسبت به این دو جریان سیاسی، از پیش او را قضاوت کردهایم و حتی روی ادبیاتمان تاثیر میگذارد.
آرزوی بزرگی است که تصور کنیم مدیران و تصمیمگیران ارشد از این خطای روانشناختی مصون بمانند اما درک همین نکته ساده و فهم آنکه در برابر «اثر هالهای» باید مقاومت کرد و نباید به آن اجازه داد به ما ذهنیت از پیش تعیین شدهای نسبت به افراد بدهد و قضاوت نهایی را بر اساس شناخت کامل انجام داد، گام بزرگی است. به ویژه در هنگامه تائید یا رد صلاحیت افراد برای پذیرفتن مناصب کلیدی.