جمهوري اسلامي
«ناتو دستخوش بحران هويت»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛اجلاس سران كشورهاي عضو سازمان پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) در استراسبورگ فرانسه در ميان تدابير شديد امنيتي برپا شد. اين اجلاس با حضور سران 28 كشور عضو به مناسبت شصتمين سالگرد تاسيس اين پيمان تشكيل شد و يكبار ديگر « بحران هويت » درون اين سازمان عظيم نظامي را به نمايش گذاشت .
از آنجا كه « ناتو » به عنوان پاسخ عملي دنياي غرب در برابر « پيمان ورشو » موجوديت يافت طبعا از سال 1370 با انحلال پيمان ورشو « فلسفه وجودي » خود را از دست داده است . در طول دوران 47 ساله پس از شروع « جنگ سرد » ناتو همواره بعنوان نوك پيكان نظامي غرب در برابر شرق كمونيست عمل مي كرد لكن پس از فروپاشي اتحاد شوروي و انحلال پيمان ورشو ديگر دليل موجهي براي ادامه حيات پيمان ناتو وجود ندارد. دقيقا به همين دليل است كه آمريكا اصرار مي كند شرح وظايف تازه اي براي « ناتو » تدوين شود و با جنگ افروزي و دامن زدن منطقه اي فرصتي جديد براي نقش آفريني ناتو پديد آيد.
بخش اروپائي ناتو عملا سعي دارد ناتو را محدود كند و حتي موجوديت آنرا كما بيش مورد سئوال قرار دهد اما واشنگتن اميدوار است اهداف پنهان و آشكار خود را با حفظ موجوديت اين سازمان با هزينه هاي كمتر و با اطمينان بيشتري تامين كند. اگرچه اهداف اروپائي آمريكا در مقطع كنوني كمتر مورد تاكيد و تصريح قرار گرفته و مي گيرد ولي واشنگتن چنين اهدافي را هرگز پنهان نكرده است كه « مهار آلمان » از اصلي ترين اهداف بنيادين اين سازمان بوده و هست .
بدين ترتيب تصادفي نيست كه آلمان همواره ازكشورهائي بوده و هست كه در طول 18 سال گذشته موجوديت ناتو را در هر فرصتي به چالش كشيده و ضرورت بقاي اين سازمان را به زير سئوال برده است . با اينهمه واشنگتن سعي دارد با ايجاد كانونهاي جديد بحران و معرفي دشمنان جديد براي غرب ساختار نظامي ناتو را همچنان حفظ كند و ماموريت هاي تازه اي را براي آن تعريف نمايد.
تاكيد بر اين نكته بويژه از جانب « باراك اوباما » رئيس جمهور آمريكا تعجب آور است چرا كه وي ظاهرا « خواستار تغيير » بود اما در ميدان عمل دقيقا همان اهداف هميشگي واشنگتن را تكرار مي كند و در مورد ناتو خواستار « باز تعريف اهداف ناتو » در چارچوب جديدي است كه براي تمامي اعضاي آن قابل درك و توجيه باشد. استفاده از اين واژه ها به خوبي نشان مي دهد كه يكپارچگي ناتو به زير سئوال رفته و طيف قدرتمندي از اعضاي ناتو در مورد اهداف و برنامه هاي اين سازمان دچار ابهام شده اند و با سياستهاي واشنگتن در گسترش قلمرو ناتو موافقتي ندارند.
نبايد از نظر دور داشت كه واشنگتن با مانور سياسي ـ تبليغاتي پيرامون استقرار سپر دفاع موشكي در لهستان و احداث پايگاه استراق سمع و رهگيري ماهواره اي در جمهوري چك سعي در « تحريك مسكو » دارد تا كرملين را مجددا به يك « تهديد جدي » تبديل كند و پيشروي ناتو به سوي مرزهاي روسيه را توجيه نمايد. البته كشورهاي اروپائي عضو ناتو با اين اقدامات موذيانه و تحريك آميز واشنگتن موافقت چنداني ندارند لكن به طور همزمان آمريكا سعي مي كند ناتو را در ساير كانونهاي بحران « درگير » كند و همچنان « درگير » نگهدارد. اقدامات جنون آميز آمريكا در افغانستان و اصرار بر ضرورت ابقاي ناتو در اين كشور نمود عيني سياستي است كه اميدوار است ناتو را به بازوي نظامي تحت اختيار واشنگتن در قلمرو دنياي اسلام تبديل كند. پيش از اين هم واشنگتن در حوادث بالكان به گونه اي وارد عمل شد كه يك كانون جديد بحران در قلب اروپا ايجاد كند و فضاي اروپا را بحراني و « در معرض خطر » نشان دهد. اما آيا اين « بحران هاي ساختگي » و قابل مهار مي توانند فلسفه وجودي ناتو محسوب شوند و هزينه هاي نجومي اين سازمان عظيم نظامي را توجيه كنند.
پاسخ اين سئوال منفي است و به همين دليل است كه واشنگتن براي عضوگيري هاي جديد و كشاندن پاي كشورهاي اروپاي شرقي به اين سازمان حاضر است به هر ترفندي متوسل شود. اين اقدام آمريكا در آن واحد دو هدف را تعقيب مي كند. از يكطرف يك خيز تازه به سمت مرزهاي روسيه است و از طرف ديگر كشورهاي اقمار روسيه را به « خاكريز اول » عليه مسكو تبديل مي كند. واشنگتن از همين فرصتهاي طلائي براي تامين اهداف دراز مدت خود عليه آلمان و فرانسه در قلب اروپا بهره مي گيرد و يك قدم به تحقق سياست « مهار آلمان » نزديكتر مي شود.
برخي شواهد و قرائن موجود نشان مي دهند كه تحريك مسكو عمدتا بخاطر توجيه حضور نظامي آمريكا در قلب اروپا صورت مي گيرد. تصادفي نيست كه واشنگتن تاكنون از واكنش هاي خشم آلود مسكو در قبال طرح سپر دفاع موشكي تلويحا استقبال كرده است . اما بخش اروپائي ناتو با تمامي اين رفتارهاي تنش زا به ديده ترديد مي نگرد و آنرا نفي مي كند.
اجلاس سران 28 كشور عضو ناتو در استراسبورگ در شرايطي برپا شد كه باز تعريف اهداف اين سازمان تجديدنظر در مناسبات با مسكو و تعيين ماموريت ناتو در خارج از قلمرو اين سازمان بعنوان 3 محور اصلي مذاكرات سران معرفي شده است . با مروري بر اين 3 محور بهتر مي توان دريافت كه ناتو از « بحران هويت » رنج مي برد در حالي كه راهكار شاخص و روشني براي پايان دادن به اين بحران به چشم نمي خورد.
ابتكار
«اصلاح الگوي مصرف در انتخابات»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم سينا جلالي است كه در آن ميخوانيد؛ناميده شدن سال 1388 از سوي رهبر معظم انقلاب به سال اصلاح الگوي مصرف در حالي اتفاق افتاد که کشور ايران با جمعيتي نزديک به هفتاد ميليون به اندازه کشوري 750 ميليون نفري در حال هدر دادن انرژي و استفاده و هدرداد منابع طبيعي خدادادي خود است. همين اسراف و تبذير که طرح هايي چون سهميه بندي بنزين نيز نتوانست از ريخت و پاش گسترده و مصرف زدگي عوامانه در ميان هم وطنانمان بکاهد سبب آن شد تا رهنمود و رهيافت امسال مقام معظم رهبري بر جلوگيري از ريخت و پاش هاي متکي بر مصرف بي رويه باشد.
اما در ميان فرهنگ نادرست مصرف که همگان بر چنبره زدن آن در آداب و سنن ايراني اتفاق دارند و کسي بر جلوگيري از آن جامه عمل نمي پوشاند، اسراف و تبذير در مناسبات اجتماعي و تبادلات سياسي و فرهنگي نيز بايستي مد نظر بوده و بر اين نکته واقف باشيم که افراط و تفريط در برخورد ها و جهت گيري هايي که در خروجي خود هزينه تراشي هنگفتي را موجب مي شود هم،بخشي از الگوي مصرفي است که در سال پيش رو بايستي اصلاح و تعديل شود. گروه ها، احزاب، جريان ها و افراد تاثير گذار در عرصه سياست کشور از جمله مخاطباني هستند که بايد سال 88 را به اصلاح شيوه برداشت و نگرش سياسي و اجتماعي خود سپري کنند.
هر چند ترديدي در نيت خيرخواهانه و تعالي منشانه اغلب گروه ها و جريان هاي سياسي کشور اعم از اصولگرا و اصلاح طلب وجود ندارد اما توجه به اين نکته را نيز نبايد از نظر دور داشت که بسياري از مواضع و اظهارات، نتيجه اي جز به حاشيه کشاندن امورات مملکتي و در نتيجه بر زمين ماندن بسياري از کارهاي مهم ندارد و همين امر سبب مي شود تا ميليون ها و شايد در مواردي ميلياردها پول بي زبان از جيب مردم و از کيسه بيت المال خارج و به ناکجا آباد اسراف سرازير شود. با تمام اين اوصاف بهترين گزينه براي تطبيق اصلاح الگوي مصرف سياسي، انتخابات آتي رياست جمهوري است که طي آن جريان هايي که سمبه پرزوري در اختيار دارند مي کوشند تا عالي ترين منصب اجرايي کشور را به نفع خود مصادره و پيروزي در رقابت هاي رياست جمهوري را از هم اکنون براي خود رقم بزنند.
اما در اين ميان نکته اي که از آن غفلت مي شود اينستکه حاکم شدن نوعي نگاه تفرقه افکنانه که در اغلب موارد ناشي از نوعي سهم خواهي جناحي است تشتت و تفرقه اي را موجب مي گردد که نه تنها در بعد تبليغات و برنامه هاي انتخاباتي -که ميلياردها پول بي زبان را به ناکامي کشاند-بلکه در بعد هزينه تراشي براي نظام نيز چنين بازخورد افکاري که از کوچک ترين گروه ها تا بزرگترين جريان ها در آن سهيم اند دليلي براي مواجهه نظام و دستگاه هاي مسئول با انعکاس رخدادها و برنامه هاي اين گروه ها مي شود. مانند آنکه برخي مواقع شايعاتي که از چنين چند دستگي هايي به وجود مي آيد روزها و حتي هفته ها از وقت و انرژي نظام را صرف تاييد و يا تکذيب مطلبي که خاستگاهي جز اختلافات دروني نداشته مي کند.
خود گروه ها و احزاب نيز در کام چنين گرداب تفرقه خيزي گرفتار مي شوند و به عنوان مثال جرياني که مي تواند با يک نامزد انتخاباتي در رقابت ها حاضر شود بايد هزينه اي چند برابر حمايت از يک نامزد واحد را بپردازد و در نهايت نيز با نتيجه اي ضعيف پيروز ميدان شده و يا شکست را به جان خريدار شود. بر همين اساس به نظر مي رسد بهترين راهکار اصلاح الگوي مصرف سياسي گروه هاي مختلف در سال 88 پرهيز از دوگانگي و چند دستگي هايي است که نتيجه اي جز پاشيدن جمع متحد و يک پارچه مردم ندارد و نظام را با هزينه تراشي هاي بي مورد مواجه مي کند. اين وحدت در عين بهينه تر کردن مشارکت مردم و بهره وري دقيق نظام، جلوگيري از تفرقه و اختلافي را به ارمغان مي آورد که هم از هزينه هاي معنوي و هم دستاوردهاي مادي اين گروه ها محافظت و حمايت مي کند. اين مطلب جداي سليقه هاي رنگارنگي است که بايستي در هر اتخاذ روش و جهت گيري اي مد نظر باشد چون به همان اندازه که هزار دستگي بي پايه مي تواند آزار دهنده و خسارت آفرين باشد، تک صدايي و يک دستگي نيز موجب حاکم شدن فضاي رکود سياسي و در نتيجه افت مشارکت و شرکت مردم در انتخابات مي شود.
كيهان
«اسرائيل و گدايى امنيت» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي خوانيد؛روي کار آمدن دولت ائتلافي بنيامين نتانياهو در تل آويو و بخصوص اظهارات وزير جديد امور خارجه آن مبني بر پايبند نبودن اسرائيل به تشکيل دولت فلسطين سبب بروز مباحثات زيادي شد اما در عين حال براي آن دسته از تحليلگراني که طي دو دهه گذشته روند مذاکرات عربي- اسرائيلي را پيگيري مي کردند اين مواضع تعجب آور و غيرطبيعي نبود. در عين حال در اين خصوص گفتني هايي وجود دارد:
1- از دو دهه قبل- از زمان آغاز مذاکرات مادريد- دو نظريه در رژيم صهيونيستي در مورد برون رفت از بحران عربي- اسرائيلي وجود داشت. يک نظريه مبتني بر مذاکره براي امنيت بود و نظريه ديگر مبتني بر مذاکره براي صلح و آرامش بود معمولا احزاب چپ رژيم صهيونيستي از نظريه گفت وگو براي صلح حرف مي زدند و احزاب راست- نظير ليکود، شاس، اسرائيل خانه ما و کاديما از نظريه گفت وگو براي امنيت سخن مي گفتند. البته طرح اين نظريات همواره با فضاي اجتماعي و شرايط محيطي ارتباط تنگاتنگ داشته است، اسرائيل در زمان احساس ضعف و پس از هر شکست معمولا به سمت نظريه گفت وگو براي امنيت غلتيده است. اينک در دوره اي به سر مي بريم که رژيم صهيونيستي درگير شديد تبعات دو شکست سنگين و خفت بار- از حزب الله لبنان و مقاومت فلسطين- مي باشد. بر همين اساس «تلاش براي بهبود شرايط امنيتي» به يک نياز اولويت دار براي شهروندان غاصب و دولتمردان صهيونيست تبديل شده است. از اين رو مردم در انتخابات بهمن ماه قبل به ائتلاف کنوني راي دادند و وزير خارجه جديد اين رژيم از بطلان توافقات آناپوليس سخن مي گويد.
3- کابينه جديد رژيم از چهار حزب با وزن هاي متفاوت تشکيل شده است. حزب ليکود با 27، اسرائيل خانه ما با 15، کار با 13 و شاس با 11کرسي پارلمان کابينه جديد را شکل داده اند. براي سقوط اين دولت کافي است که يکي از اين حزب ها از ائتلاف خارج شود و يا 6 نماينده راي خود را پس بگيرند. بنابراين کابينه کنوني حتي از کابينه اولمرت که در آن دو حزب کاديما و کار 48کرسي را در اختيار داشته و با 13کرسي متفرقه مي توانست سرپا بماند، ضعيف تر است و شايد بتوان آن را ضعيف ترين کابينه به حساب آورد. کابينه نتانياهو که با تاخير شکل گرفت براي آن که روي ضعف مفرط خود سرپوش بگذارد، ادبيات جنجال برانگيزي را برگزيده است. از نظر نتانياهو، ليبرمن و باراک حالا که توسل به جنگ و در کنار آن سخن گفتن از صلح نتيجه نداده و مقاومت منطقه اي و فلسطيني در برابر رژيم تل آويو گسترش يافته است بايد از جنگ حرف زد و پرونده صلح را پايان يافته معرفي کرد تا شايد طرف هاي عربي و فلسطيني براي احياي ادبيات - و نه روند- صلح سراسيمه به تل آويو بيايند.
4- تهديد مصر از سوي رژيم صهيونيستي از شکست ماموريت مصر هم خبر مي دهد. کمااينکه عدم توافق گروههاي فلسطيني و هموار نشدن راه بازگشت تشکيلات خودگردان به غزه شکست مصر را برملا کرد. شکست دولت حسني مبارک در واقع شکست مرحله جديد طرح آمريکا و اسرائيل در جنگ غزه به حساب مي آيد. آمريکايي ها، اروپايي ها و نيز دولت هاي عربي از روز دهم جنگ - پايان مرحله اول عمليات زميني- که شکست رژيم صهيونيستي و پيروزي مقاومت فلسطين را قطعي مي ديدند درصدد برآمدند با تمرکز دادن فعاليت هاي ديپلماتيک و سياسي و رسانه اي روي قاهره مديريت پس از جنگ را براي کاستن از پيامدهاي شکست در دست بگيرند. اما در اين مرحله ميان خواسته آمريکايي ها و صهيونيست ها از مصر و نياز مصر فاصله زيادي وجود داشت. جبهه غرب از مصر مي خواست اسرائيل را براي برون رفت از شرايط ويرانگر شکست کمک کند اما مصر که بشدت از همراه شدن با رژيم صهيونيستي آسيب ديده بود به بازسازي چهره خود مي انديشيد و لذا قادر به اعمال فشار به طرف پيروز - مقاومت فلسطين- نبود.
در واقع تهديد رژيم صهيونيستي به اشغال دوباره صحراي مصري سينا و بازسازي چهره شکست خورده خود از طريق رويارويي با ارتش مصر نشان مي دهد که مصر قادر نيست به اسرائيل براي اصلاح وجهه خود کمک کند حالا از طريق تصوير مصنوعي رويارويي نظامي دو ارتش و در نهايت صورت سازي يک مذاکرات پيروز، اسرائيل درصدد است تا خاطره شکست اسرائيل در جنگ غزه و لبنان و نيز شکست اسرائيل در مذاکرات قاهره و مذاکرات ناظر به آزادسازي اسراي لبناني-آزادي سمير قنطار و...- را از اذهان بزدايد.
5- ليبرمن وزيرخارجه جديد رژيم صهيونيستي مي گويد: «چشم پوشي مجاني از کرانه باختري قابل قبول نيست» و اضافه مي کند: «صلح با سوريه- نه در برابر زمين- در مقابل صلح خواهد بود و ما هرگز از بلندي هاي جولان عقب نمي نشينيم.» در واقع بايد گفت ليبرمن فقط صريح سخن گفته است وگرنه روندي که اولمرت و ديگران نيز دنبال مي کردند آزادسازي کرانه و رها کردن جولان نبود. ليبرمن تلاش کرده است تا از خود يک چهره با اقتدار را به تصوير بکشد در حالي که اين ادبيات نمي تواند شکست فاحش رژيم صهيونيستي را بپوشاند.
دو هفته پيش از اظهارات ليبرمن، روزنامه يديعوت آحارنوت در سرمقاله خود نوشت: «اسرائيل که - در جنگ غزه- زيان ديده است بايد در برابر حماس سر خم کند و اسيران فلسطيني را به حماس بدهد».
6- همه حرف اين است که اسرائيل تحت تاثير شکست سنگين از غزه و لبنان خود را درگير بحران امنيتي مي داند و دولت جديد براي خود هيچ دستور کاري فوري تر از کاستن از بحران امنيتي نمي شناسد از اين رو اردان وزير محيط زيست رژيم صهيونيستي مي گويد: «ما نمي خواهيم مردم خود را فريب دهيم. ما بيش از هرچيزي مي خواهيم از امنيت خود دفاع کنيم.»
سياست روز
«سخني با ميرحسين»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد؛ميرحسين موسوي در نخستين كنفرانس خبري خود به تشريح دلايل حضور در انتخابات رياست جمهوري دوره دهم پرداخت.
نخستوزير دوران دفاع مقدس كه پس از گذشت 20 سال دوري از سياست و عرصه اجرايي به صحنه بازگشته است، يكي از دلايل مهم و اصلي خود را براي حضور در انتخابات رياست جمهوري دوره دهم، مسئله قانونگريزي اعلام كرد و گفت: <وقتي شرايطي ايجاد كنيم كه قانونگريزي نه يكبار، بلكه بارها تكرار و تبديل به رويه شود بايد نسبت به نظام خود احساس خطر كنيم.>ميرحسين در اين نشست خبري خود به موردي از اين قانونگريزي اشارهاي نكرده است.
بايد توجه داشت كه نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري بايد موارد و اصولي را رعايت كنند. همانگونه كه رهبر انقلاب تاكيد كردند از تخريب و تحريف پرهيز كنند.
بهترين نوع تبليغ اعلام برنامههاي كوتاه مدت و دراز مدت كانديداها خواهد بود نه تخريب و تضعيف دولت يا دولتهايي كه بر سر كار هستند يا بودهاند. ميرحسين، خود زماني نخستوزير جمهوري اسلامي ايران بوده است و احيانا در مواردي خاص در دولت ايشان نيز قانونگريزي صورت گرفته است.
اتفاقات خاصي كه در دوران نخستوزير ايشان افتاد در ياد تاريخ باقي است. ماجراي استعفاي ايشان براي چند بار، حمايتهاي قاطع حضرت امام خميني(ره) در مواردي از ايشان، ماجراي 99 نفر و ...
در اين نوشتار كوتاه قصد بر اين نيست كه نبش قبر كنيم و آن دوران را بازگو؛ اما همانگونه كه دولت آقاي ميرحسين مورد حمايت رهبر كبير انقلاب بود، دولتهاي پيشين نيز بودند و پس از رحلت ايشان نيز دولتهاي بعدي مورد حمايت رهبر معظم انقلاب قرار گرفتند، تا امروز و دولت نهم. در نظام جمهوري اسلامي سلسله مراتبي وجود دارد كه هرم قانوني از رهبري نظام آغاز ميشود، قوه مجريه و مجلس و قوه قضاييه ادامه مييابد و پس از آنها نيز شوراي نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت نظام ديده شده است كه هر يك وظايف خاص خود را دارند. دستگاههاي ديگري نيز وجود دارند كه وظايف نظارتي و جلوگيري از قانونگريزي و تخلف را برعهده دارند.
اگر احيانا قانونگريزي و تخلفي صورت گرفته باشد كه البته كسي مبرا نيست، از وظايف دستگاههاي نامبرده است كه اقدام به برخورد و جلوگيري كنند البته آقاي ميرحسين در اين كنفرانس خبري موارد ديگري را هم براي حضور در انتخابات رياست جمهوري مطرح كردهاند. در هر صورت حضور وي در عرصه انتخابات پس از گذشت 20 سال دوري را به فال نيك ميگيريم و اميدواريم ايشان در برنامه آينده نسبت به مسائل مطرح شده دقتنظر بيشتري داشته باشند.
رسالت
متاسفانه پس از انقلاب به دليل ضعف و غفلت مديران سازمان برنامهوبودجه آدرس غلط دادن توسط كارشناسان سازمان، اين سرفصل در فهرست منابع دولت گم شد و تاكنون هم هيچ دولتي نتوانسته است آن را وفق اصل 53 با تمركز و تجميع ساماندهي كند و سپس به سوي تعيين تكليف بكشاند.
ميراث اقتصادي نظام از مجموعه صنعت نفت را ميتوان در سه حوزه -1 اكتشاف ، توليد و استخراج شركت ملي نفت -2 فرآوري نفت خام به صورت 21 محصول در شركت ملي پخش فرآوردههاي نفتي -3 به دست آوردن صدها مشتقات صنعتي در شركت ملي پتروشيمي ايران جستجو كرد.اولي در حوزه انفال، دومي و سومي درحوزه شركتهاي دولتي است كه مالكيت عمومي وفق اصل 44 برآن مترتب است.
با نگاهي به بودجه ساليانه پس از انقلاب و نيز نگاهي به صورتهاي مالي شركتهاي دولتي در حوزه نفت با واقعيتهاي نابساماني، اتلاف و هرز رفت منابع عظيم مالي در اين ميانه روبرو ميشويم.رئيس دولت نهم با دقت در اين وادي تلاشهايي را در جهت كشف اين راز سر به مهر انجام داد. وزراي پيشنهادي او در مجلس راي نياوردند و اعداد و ارقام پيشنهادي در بودجه هم دستخوش پيشنهادهايي در مجلس شد كه نه تنها به شفافسازي منجر نشد بلكه برابهامات افزود. لذا به همين دليل پرسشهاي مطرح در حوزه حساب و كتاب نفت كه گاهي در رسانهها مطرح ميشود بيپاسخ مانده است.
اولين نهادي كه بايد به اين پرسشها پاسخ دهد مجلس است. چون مجلس به نمايندگي از ملت به نهادي تخصصي و كارشناسي در حوزه حساب و كتاب مجهز است به نام ديوان محاسبات. اگر در اين ديوان كسي پاسخگو نباشد قطعا در جاي ديگر هم پاسخگو نميباشد.
دومين نهادي كه بايد براي پاسخ قدعلم كند، سازمان حسابرسي و وزارت اقتصاد و دارايي و خزانهداريكل كشور است.
سومين نهاد پاسخگو قوه قضائيه از طريق سازمان بازرسي كل كشور است.حال برميگرديم به اصل بحث و گرهگشايي كه مقام معظم رهبري در خصوص «طرح اصلاح الگوي مصرف» فرمودند و طرح پرسشهاي جديد.بيترديد نفت و منابع عظيم آن يك نعمت خداوندي است. همه ساله ميلياردها دلار منابع مالي از اين طريق نصيب ملت و دولت ميشود. بايد ديد در درجه اول با اين منبع عظيم چه كردهايم؟
آيا آن را بجا و درست مصرف كردهايم، مصرف ما كارآمد و ثمربخش بوده است؟ قبل از پاسخ به اين سوال كه «مصارف» ما چگونه بوده است به اين سوال پاسخ دادهايم كه «منابع» ما از اين ممر درآمدي چقدر بوده است.
يك جمع جبري ساده از فروش نفت خام و گاز طبيعي به عنوان انفال و سود شركتهاي دولتي درحوزه نفت و گاز وفق اصول 45 و 44 و ماده 10 و 11 قانون محاسبات عمومي نشان ميدهد كه سازمان برنامه و بودجه طي ساليانه پس از انقلاب به هنگام بودجهريزي و بودجهبندي با غفلت از اصول ياد شده رقم پيشنهادي درآمدي در بودجه را با رقم واقعي با تفاوتي نجومي احصاء كردهاند. آنان كه براي انتقال سازمان برنامه و بودجه از يك سازمان مستقل به صورت معاونت رياست جمهوري در دولت نهم عزا گرفتهاند بايد به اين سوال پاسخ دهند چرا ابتداييترين وظيفه سازمان در اين مورد تعطيل بوده است و جالبتر آنكه در نقدهايي كه به بودجهنويسي و بودجهريزي از اين منظر نوشته ميشود حتي يك مقام مسئول در سازمان برنامه و بودجه يا يك كارشناس سازمان در مقام پاسخگويي برنيامده است.
سالهاست بخش عظيمي از منابع حاصل از درآمدهاي نفتي كه اختصاص به درآمد عمومي دارد، جزء منابع مالي در اختيار شركتهاي نفتي است و اين رويكرد انحرافي و غيرقانوني برخلاف اصول 45 و 44 و قوانين مادر در امور «بودجه» و «برنامه» استمرار دارد اما حتي يك نفر از سازمان برنامه و بودجه كه مانيفست اوليه بودجه را مينويسند به مخالفت با آن برنخاستهاند. اعداد و ارقام بودجه تحت مكانيسمها و ارتباطات خاص بين دستگاهها و مسئولان ذيربط در سازمان برنامه و بودجه بويژه در بخش بودجه شركتهاي دولتي شكل ميگيرد و اسناد و مدارك مثبته كه حداقل در صورتهاي مالي شركتهاي دولتي وجود دارد ناديده گرفته ميشود. همين مصيبت كه در احصاي «منابع» واقعي كشور رخ ميدهد در بخش «مصارف» واقعي نيز صورت ميگيرد . تفريغ بودجه سالهاي 83 و 84 و 85 و 86 تصوير جالبي از اين درهمريختگي و بيانضباطي را نشان ميدهد.
عجيب آنكه مجلس با ناديده گرفتن سند تفريغ بودجه سنوات ماضي به اين بيانضباطي و درهم ريختگي در بودجه سنوات آتي همه ساله رسميت بخشيده و شوراي نگهبان هم مهر تائيد برآن ميزند .
پينوشت:
-1 كيهان 15 فروردين مشروح سخنان مقام معظم رهبري در حرم رضوي مشهد
مردم سالاري
«ايران - آمريکا مقابله مذاکراتي»عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم امير مدني است كه در آن ميخوانيد؛پيام "بي سابقه" نوروزي رييس جمهور آمريکا که با تشجيع و تشويق صلح دوستان جامعه بشري آماده شده بود، و در ميان ناخشنودي افراطيون و برخي از دول عرب به مثابه "گام نخست"، به "مردم و ليدران" ايران ارسال شد. اين پيام اگرچه به تکرار برخي اتهامات مي پردازد اما مبتني بر زبان و احترام و اراده اي نوين است.
پاسخ تفضيلي مقامات عالي نظام به پيام اجمالي رييس جمهور آمريکا، نشانگر آنست که عليرغم خواست احتمالا موجود عادي سازي روابط و ايجاد تغيير در وضعيت سي ساله مبتني بر بي اعتمادي، منافع و بينش ها اغلب متفاوت و گاه متضاد باقي مي مانند. اگر در افغانستان و عراق سياست هاي دو کشور داراي نزديکي با اهدافي متفاوت و در مساله اتمي و تروريسم مواضع متضاد است.
دو سيستم به طور کلي هنوز روبرو و آلترناتيو يکديگر به نظر مي رسند. اما به هر شکل دو حکومت آگاهي دارند که اتهامات و الحان تهييجي ياري گر در حل مسايل نبوده و نيستند و در اين مرحله تنها مي توان با پذيرش تفاوت ها گام هايي در جهت شناخت متقابل و ايجاد امنيت و... از براي تثبيت وضع و کاهش هزينه ها برداشت. طرفين به مثابه قدرت برتر جهاني و منطقه اي آگاهي و اشراف دارند که همزيستي مسالمت آميز دو سيستم متفاوت راه حلي کم هزينه تر و مفيدتر و عقلاني تر براي عبور از بحران هاي بسيار سخت امنيتي و اقتصادي است. مي بايد با صبر و تلاش و کار منتظر نضجي بيشتر در ذهنيت حاکميت کنوني کاخ سفيد نسبت به ضرورت درک نقش مرکزي ايران بود.
در همين راستا در جامعه حکومتي ايران فعاليت هايي در حال شکل يابي هستند که بيانگر درک ضرورت تغيير و انطباق با شرايط نوين جهاني و ملي مي باشند. تغييري که لايه هاي جامعه مدني ايران و "اصلاح طلبان ساختاري" با شتابي ديگر از طريق حقوق طلبي ها و خواست عادي سازي روابط با همگان از مدت ها پيش خواهان آنست.
بعضي بر اين باورند که اعلام مقام معظم رهبري در داشتن يک راي و اشاره روشن به حمايت نکردن از کانديدايي خاص در انتخابات رياست جمهوري از جمله به آن معني است که از صندوق راي مي تواند گرايشي متفاوت بيرون بيايد و بايد محترم شمرده شود.
اعطاي اکثريتي نيرومندتر به رييس معتدل و پراگماتيست (و باورمند به مذاکره) مجلس خبرگان از سوي مجلسي که متامل ترين بخش حاکميت است نشانه اي بارز از درک وضعيت نوين جهاني و تعيين گر سويه جديد است. تلاش هاي تصحيحي طيف اصولگرايان حامي (تک کانديدا يي) و غيرحامي (چند کانديدايي) رياست جمهوري وقت نيز گامي در اين راستاست.
چشم پوشي رييس جمهوري پيشين و باني اصلاحات از کانديداتوري با نگاه به افق هاي وسيع تر اصلاحاتي که بايد در سطوحي عالي (به کارگرداني و پشتيباني رييس مجلس خبرگان رهبري) نهادينه شده تا بتواند جامعه تکليفي سنتي را به سوي جامعه حقوقي مدرن هدايتگر شوند، نشاني ديگر از تغييري است که از قوه در حال تبديل به فعل است.
پايداري رييس اصلاح طلب اسبق مجلس در دفاع از حقوق آسيب ديدگان و تلاش براي توافق بر کانديدايي واحد نيز بايد در همين راستا ارزيابي شود.
اين پازل عقلاني سازي بيشتر که با چشم به 20 ميليون آراي خاموش (تقريبا نيمي از راي دهندگان ايراني) بر آنست تا مذاکره را جانشين مقابله کند. با ورود آخرين نخست وزير ايران به رقابت رياست جمهوري تکميل مي شود.
به باور تحليل گران آخرين نخست وزير نزديک به اصلاح طلبان که مورد پشتيباني محافل دفاعي و عقيدتي نيز مي باشد، به عنوان کانديداي مدني و غيرنظامي بخشي از نظام و اصلاح طلبان با راي انتخاب کنندگان و در حرکتي ملي در يک مهندسي قدرت در حوزه افقي وارد صحنه خواهد شد تا بحران سنگين اقتصادي را مديريت کرده با غلبه بر ناتواني ها و نبرد بر ضد فقر و فساد و ثبات راس قدرت را براي آفرينش امنيت اجتماعي و تشنج زدايي در روابط خارجي به ديگر سطوح گسترش دهد و در فضايي تثبيت شده با جهان و آمريکا به مذاکره بپردازد.
جامعه ايراني، در صورت هاي بياني گوناگون خود بر آنست تا با رد سلطه و با پرهيز از شور و اشتياقات هيجاني و تبديل شعار به شعور و ايدئولوژي به ايده و انديشه و فرهنگ در چارچوب منافع ملي و سنن مدني چندين هزارساله خود با آمريکاي آزاد شده از اشتياقات فرقه نومحافظه کار اما پيگير منافع ملي خود به مذاکره بنشيند.
قدس
در همان آغازين روزهاي شروع به کار اوباما، واقعگرايان با تحليل عملکرد سياستمداران آمريکايي و آناليز ساختار سياسي و حقوقي نظام ايالات متحده آمريکا، اظهارات باراک اوباما را نه تنها استراتژي جديدي تلقي نکردند، بلکه ادعاهاي وي را تاکتيکي براي خارج ساختن واشنگتن از بن بست سياستهاي ماجراجويانه نئومحافظه کاران ارزيابي نمودند.
اکنون سخنان اوباما در سفر به جمهوري چک و اتهام به ايران مبني بر تهديدآميز بودن برنامه هسته اي ايران، ترديدها را در خصوص نوع نگرش رئيس جمهور کنوني آمريکا در تعامل با ايران بر طرف نمود.
اوباما در حالي جهان عاري از تسليحات هسته اي را مطرح مي نمايد که رژيم صهيونيستي داراي 300 تا 400 کلاهک هسته اي است. وي در مورد نگرش به سياستهاي رژيم جعلي در حمايت از اين رژيم، گوي سبقت را از ديگر همکاران خويش ربود.
بدون شک، سخنان وي بر اين موضوع صحه گذاشت که مخالفت ابرقدرتها با جمهوري اسلامي ايران به دليل پيشرفتهاي چشمگير ايران بدون اتکا به آنها بوده است. به عبارت ديگر، جهش علمي و تکنولوژيک جمهوري اسلامي در سالهاي تحريم و تهديد از سوي آنها، توانسته است ضمن ارتقاي جايگاه ايران، اين کشور را به عنوان يک بازيگر تأثيرگذار در عرصه ارتباطهاي بين المللي مطرح نمايد.همکاري هسته اي با مراجع حقوقي سازمان ملل از طريق بازرسيهاي آشکار و پنهان حتي فراتر از تعهدهاي حقوقي ايران در قبال آژانس، سبب گرديده فعاليتهاي صلح آميز ايران مورد تأييد قرار گيرد.
اين اظهارات نشان داد منافع ملي آمريکا با جابجايي افراد دچار تغيير در استراتژيها نمي شود. به سخن ديگر، مادامي که ايده استکباري در تعاملات اين کشور در عرصه مناسبات بين المللي حاکم باشد، نمي توان انتظار تغيير را در مناسبات آنها با بازيگران جهاني شاهد بود.اين سخنان اثبات نمود آنها هدفهاي ملي را با ابزارهاي گوناگوني تعقيب مي نمايند که مقتضيات داخلي و خارجي، گزينش شيوه ها را به تصميم گيرندگان تحميل مي نمايد. اکنون که راهبرد سخت افزارانه سلف ايشان ناکاميهاي متعددي را متوجه منافع ملي واشنگتن نموده است، دولتمردان فعلي ناگزير از اتخاذ مشي کارآمدتري مي باشند تا هدفهاي اعلامي را با هزينه قابل دفاع پيگيري نمايند که در شرايط کنوني راهبرد نرم افزارانه و بهره گيري از راهکار سخت افزارانه که به نوعي قدرت هوشمند تلقي مي شود، در دستور کار قرار گرفته است.
از سوي ديگر، کساني که با تحليل خوشبينانه اي اظهارات رئيس جمهور جديد آمريکا را فصل نوين در مناسبات بين المللي، بويژه در تعامل با ايران ارزيابي مي کردند، با سخنان اخير وي قطعاً در برداشتهاي ناصواب خويش تجديدنظر و به اين موضوع اذعان مي نمايند که در آمريکا فرد يا حزب تصميم گيرنده نهايي نيست، بلکه ساختار به عنوان کارگرداني است که کشورها را براي ايفاي نقشهاي تعيين شده به صحنه مي آورد.
آمريکاييها بايد بدانند ملت ايران ادبيات نرم افزاري و سخت افزاري آمريکا را به خوبي مي شناسد و تاکنون فريب سخنان ديپلماتيک آنها را نخورده است و از تهديدهاي آنها نيز نهراسيده، بلکه با اقتدار از منافع خويش دفاع کرده است.بنابراين، اظهارات رئيس جمهور آمريکا بار ديگر صداقت نداشتن دولتمردان آمريکايي را به جهانيان ثابت کرد و نشان داد که آنها در ارتباط با ديگر کشورها همواره سياست نابرابر و ظالمانه اي را تعقيب مي کنند و آنچه وي تحت عنوان تحول و تغيير در سياستهايش عنوان نموده بود، فريبي بيش نبوده است؛ بلکه با اين اظهارات هزينه دستيابي به هدفهاي کشورش را کاهش داده و اثبات نمود که ديپلماسي لبخند اقدام ايذايي مواضع قهري است که در زمان مقتضي به کار گرفته خواهد شد.
همان گونه که مقام معظم رهبري در سخنان نوروزي خود در مشهد مقدس فرمودند: «آنها مي گويند به سوي ايران دست دراز کرده ايم و ما مي گوييم اگر آمريکا در زير دستکش مخملي، دستي چدني را پنهان کرده باشد، اين اقدام هيچ معنا و ارزشي ندارد.»
صداي عدالت
«خاتمي به مثابه يک نشانه»عنوان سرمقالهي روزنامهي صداي عدالت به قلم رحيم عبادي است كه در آن ميخوانيد؛ انسانها فارغ ازهر عقيده و نژاد ازگذشته وحال خواهان توسعه وپيشرفت وکمال اند اين پيشرفت براي همه گروههاي سني به ويژه جوانان و در همه زمينه ها اعم از مادي ومعنوي ودرهمه زمانها ازگذشته وحال وآينده مورد اهتمام بوده است و در نتيجه انسانها هيچ گاه قانع به وضع موجود نبوده ونبايد باشند و تلاش مي کنند با تغيير وضع موجود شرايط مطلوب خودرا فراهم نمايند معمولا براي تحقق اين آرمان انسانها ضمن اينکه خو د منشاء تغيير وتلاش وفدا کاري اند اما بيش از آن تلاش مي کنند از نمادها ، الگوها وحتي قهرمانان و اسطوره ها براي تحقق اين مهم کمک بگيرند تا بتوانند تغييرات و تحولات را نهادينه وماندگار نمايند به همين دليل تغييرات شکل اجتماعي وسياسي به خود مي گرفت تا با تلاش همه جانبه ومشارکت آحاد جامعه براي ساختن جامعه آرماني هدفهاي خودرا محقق سازند.
افلاطون حکيم وسقراط بزرگ که پيشگامان اين حرکت عظيم بودند حدود 500 سال قبل از ميلاد براي تحقق اين مهم به الگوي آرمان شهر "مدينه فاضله" رسيدند تا بتوانند به نيازهاي اساسي جامعه وانسانها پاسخي عقلاني دهند به همين دليل رسيدن به شهر آرماني مدينه فاضله منشوري شد که بعدها در آرمان همه مصلحان وفيلسوفان بزرگ اجتماعي همچون ابن سيناوفارابي ودر انديشه هاي بزرگ مصلحان اجتماعي در غرب برجسته گرديد. جامعه ومردم بزرگ ايران ازاين قاعده مستثني نيستند ودر سده هاي اخيرضمن تلاش براي تعالي وپيشرفت با موانع توسعه وتعالي هميشه مبارزه مي کردند وبا تکيه بر رهبران خردمند وهمراهي آنان تحولات دويست سال اخير واوج آن پيروزي انقلاب اسلامي رارقم زدند.
در تغييرات وتحولات 50 سال اخير چهره ها وقهرماناني در خشيدند که توانستند منشاء تغييرات اساسي در مردم وجامعه با مختصات جامعه ايراني شوند که انديشه ومرام وراه آنان همواره راهنماي ملت ايران بوده وهست وبالطبع امام خميني نماد اين جوشش وکمال خواهي بود. در سالهاي اخير که خواست مردم ايران به ويژه جمعيت روبه رشد جوان کشور،عميق وهمه جانبه شد و ميان خواسته ها وانتظارات خود وعملکرد جامعه کل فاصله معني داري يافتند به دنبال راهبري بودند که بتواند زمينه تامين نيازهاي مادي ومعنوي وشايستگي هاي تاريخي وهويت ديني وملي اورا احياء نموده ودر تعامل با جهان بيرون راه عزت وسربلندي را در جامعه جهاني به پيمايد به ناگاه با ظهور شخصيت جديدي به نام خاتمي در انتخابات 76، آمال وآرزوهاي گمشده خودرا در افکار وعقايد ورفتار اومتجلي شده يافتند به نحويکه بيش وپيش از ديگران گروههاي مرجع وپيشرو جامعه ازقبيل نخبگان ، هنرمندان ، ورزشکاران ، اساتيد وفرهيختگان ومعلمان که معمولا جلوداران تحول وتغيير هستند آرمان شهر مطلوب خود را در برنامه هاي او که بعدها برنامه اصلاحات نام گرفت يافتند . راز اين پديده يا به تعبيري حماسه به نحوي بود که مرکز پژوهش هاي مجلس سال 76 (مجلس پنجم) مقررنمود که با انجام مطالعه همه جانبه رمز اين تحول بزرگ را بازشناسي نمايد.
شناخت ابعا د اين گرايش وماندگاري آن وا قبا ل همگان بدان به ويژه در ميان دو گروه تعيين کننده جامعه يعني نخبگان وجوانان داراي پيام هاي روشن ومعني داري است که مي تواند راهنماي عمل ديگران قرار گيرد. راستي او چگونه مي انديشيد که افکار وآراء اوتوانسته جامعه تشنه به حقيقت را سيراب کرده واميد را دوباره به جامعه برگرداند واورا محبوب خود و نماد بزرگي ملت ايران بشمارد ودرجامعه جهاني به عنوان يک ايراني فارغ از هرگونه عقايد به اوافتخار نمايد؟ رازدلبستگي ودلدادگي جوانان وآحاد ملت ايران به خاتمي درچيست ؟ اوچه گفته وکرده است که ملت با وجود او احساس سربلندي وبزرگي ميکند؟ اوچه ميگفت که جان عزيز هرخسته وافسرده را آرام مي ساخت وهمگان با انديشه او به تعبير زيباي جناب مهندس موسوي احساس خوشايند جواني داشتند ؟اوچه کرده است که در اوج قدرت متواضع ودر بيرون حاکميت محبوب تر وقدرتمند تر مانده است ؟ آيا تاحال فکرکرده ايم چرا خاتمي درسياست پيشه گي حتي يکبار به مردم دروغ نگفته است واينک به حکم اخلاق ازدستيابي مسلم به قدرت کناره گيري مي کند؟ راز اين حقايق ناگشوده است اما بنظر مي رسدخاتمي يک انديشه ، يک راهنما ويک نماد براي انقلاب اسلامي وايران ميتواند باشد او مکتب ومرامي را احياء نموده که نه فقط جامعه ما بلکه جامعه جهاني از او متاثر گرديده است آنهائيکه پيام اوبا ما را به مناسبت سال نوشمسي شنيده ويا خوانده اند ميتوانند گواهي دهند که ادبيات رئيس جمهور قدرتمندترين کشور دنيا دقيقا به چه ميزان متاثر از گفتمان خاتمي است .
خاتمي گرچه مظهر بزرگي ، عزت وآقائي ملت ايران است وهمگان به وجود ومرام اوافتخارمي کنند امااو فراتر از قابليتهاي موجود جامعه ما حتي توانسته وبيش از گذشته ميتواند يک سرمايه ملي ونمادي از هويت ايراني ، اسلامي براي تعامل با جهان در حال تغيير امروزو ظرفيتي براي توسعه وگفتمان بين المللي انقلاب اسلامي باشد . جامعه ماهر چند نسبت به حفظ دارائي هاوذخاير تاريخي خودبه ويژه نمادهاي توسعه وپيشرفت گاها فراموش کار مي شود اما اينک با خاتمي به گونه اي ديگر رفتار نموده است به نحوي که حتي انصراف او ازحضور در رقابتهاي انتخاباتي عليرغم همه دغدغه هاوابهامات پيشرو، اما جامعه اورا بزرگ ميشمارد .
آنچه مهمتر است اينست که جامعه امروز بيش از هرزمان به خصوصيات وارزشها وباورهاي خاتمي نيازمند است به صداقت ، به تواضع به کرامت اخلاقي ، به پايداري برروي اصول وبه انصاف وازخودگذشتگي و... اتفاقات غير اخلاقي طي سالهاي اخيرکه امروز منجر به يک پديده وبلکه تبديل به يک رويه معمول گشته است وبدتر از آن نه اينکه تلاش نمي شود اين ارزشهاي دروغين يعني دروغ گوئي ، ريا وتظاهر ، عوام فريبي ، قشري گري ، تحجر گرائي، استفاده ابزاري از دين و... ازجامعه پاک شود بلکه درپناه رسانه هاي رسمي ودولتي ،راه براي بداخلاقان باز وآنان براي ادامه راه تشويق مي شوند.
بيش از هر زمان برحذف اين رذيلتها وجايگزيني آن با فضيلت هاي اصيل اخلاقي نيازمند است آنچه خاتمي را بزرگ کرده است نه صرفا برنامه ها ي راهبردي وي در زمينه هاي اقتصادي ، اجتماعي ، سياسي ، فرهنگي واقدامات وخدمات ارزشمند انجام شده درطول دوران خدمت بوده است بلکه بدليل مقابله با همين بد اخلاقي ها و رذائل فردي وحکومتي وارائه يک الگو ورويه کاملا متفاوت درتئوري وعمل مي باشد جامعه ما در آغاز هويت يابي ديني وملي متاثر از قرائت و گفتمان انقلاب اسلامي است شرايط دهه هاي انقلاب اين امکان فراهم نشد که جامعه ايراني متاثر اين گفتمان بروز وظهور داشته باشد اينک جامعه بيش از هر زمان بدان نيازمند است.
آراء وانديشه هاي خاتمي ترجمان راستين قرائت گفتمان انقلاب وامام در دهه سوم وچهارم انقلاب اسلامي است افکارو انديشه امام همانگونه که خود اينگونه مي انديشيد نياز به اجتهاد دردهه چهارم متناسب با زمان ومکان وشرايط دارد( تعبير زيباي حاج سيد حسن خميني در نشست بررسي سي سال انقلاب) اينک که خاتمي به گونه اي متفاوت ودرست نقطه مقابل اين بد اخلاقي ها و برمبناي همان آرا وانديشه ومرام هميشگي خود وبراي پاسداشت ارزشهاي اخلاقي واعتقادي ومدني اسلام وانقلاب اسلامي با انصراف خود مسئوليت اصلاحات و تغيير را به ديگران محول نموده است بايد توجه شود که راز ورمز انديشه اوباز شناسي ونشانه راه قرارگيرداست آنچه ميتواند موفقيت هاي اين ارزشها را تکرار نمايد شناخت دقيق اين راه ودلبستگي به آن در همه فراز وفرودهاست .
خاتمي يک راهنماوبرنامه عمل است حضور او در جامعه مدني ضمن اينکه براي نهادينه شدن عقلانيت ، مدنيت ومعنويت وتقويت نهادهاي اجتماعي مسئول در عرصه عمومي يک فرصت است ، نشانه وراهنمائي است براي الگوي تغيير واصلاحات که جامعه ومردم ايران به ويژه جوانان که خواهان آن هستند . فراموش نشود که " خاتمي فقط يک نشانه است که ره گم نشود "
آفرينش
«درد فوتبال ايران سرمربي نيست!»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم مسعود رفيعي طالقاني است كه در آن ميخوانيد؛ نوشتن درباره ورزش ايران کار دشواري است چه در اين ورزش همه چيز همچون زنجيري به هم پيوسته است و جدايي حلقه اي از اين زنجير امري غير منطقي و مشکل است. حلقه اي را اگر نشانه روي، زنجير از هم مي گسلد و نقدي را اگر مطرح کني متوجه هيچ کس نخواهد شد ، چرا که کسي خود را مقصر شکستها نمي داند و اين زنجير بيشتر "پنهان خانه اي" است تا آنکه "پيمان خانه اي" باشد. اينگونه بودن شايد هم درست باشد، زيرا بسياري از کرسي هايي که ما بر آن نشسته ايم نه از آن ما ، بلکه ميراث گذشتگاني است که بنياني را بنا نهاده اند که هم اکنون نه تناسبي با زمان دارد و نه کارايي لازم و نقد ناپذيري ورزش ايران از همين جهت است.
هر آنچه جامه اي از نقد به تن دارد ، بيشتر دستمايه اي براي ميدان داري عده اي است که در دنياي پر رمز و راز ارتباطات و تکنولوژي در تلاشند تا نامي و ناني به کف آورند.اين زنجير اما، بي ترديد سررشته اي دارد و قفلي که اگر روزي برگشوده شود ، رسم درست به جا خواهد آمد و تجربيات تلخ گذشته تکرار نمي شود.
اين روزها در هر محفلي سخن از شکست تيم ملي فوتبال ايران در برابر حريف سنتي خود يعني تيم عربستان سعودي است. چه بسا ايرانياني که تعطيلات نوروزي خود را با طعم اين شکست در تهران به تلخي کشاندند و چه بسيار اميدها که از اين شکست نااميد شد .انگار تمام ايرانيان در خانه هاي خود نشسته بودند تا تيم ملي کشورشان اين بازي سرنوشت ساز را ببرد و ايران گامي بلند براي صعود به جام جهاني فوتبال بردارد. جامي که کمتر تيمي را نصيب مي شود تا بوسه اي بر پيکرش بنشاند.با اين حال ايران در خانه خود ازعربستان سعودي شکست خورد و نه گامي به پيش که سري به عقب دويد تا اندک اميد باقي مانده به سه ديدار حساس بعد موکول شود.پس از اين شکست نقدهاي بسيار آمد .صداي اعتراض تماشاچيان که در روز مسابقه رقمشان از 100 هزار هم مي گذشت در همان دقايق پاياني بازي در فضاي سرد ورزشگاه آزادي پيچيد تا نخستين نقدها را علي دايي سرمربي اسبق تيم ملي بشنود و پس از آن نيز سيل انتقادات بود که نسبت به وي و ديگر مسئولان اين شکست روانه شد.
نخستين برنامه نود که حالا ديگر مجري - کارشناسش عادل فردوسي پور به مدد پيامکهاي پر مهر مردمي خود را نماينده قشر وسيعي از هواداران فوتبال مي داند ، به واکاوي شکست تيم ملي اختصاص يافت و پس از تعطيلات نوروزي هم رسانه هاي ديگر خصوصا مطبوعات به اين ماجرا پرداختند تا صف منتقدان فوتبال ايران هر لحظه طولاني تر شود و هنوز هم انتقاد از هر نوع و هر جنسي و در پوستين نقد دلسوزانه ، مايه اي براي مباهات باشد . نکته عجيب، اما اينجاست که انتقادات بر گرده اشخاص مي نشينند و هيچ کس نيست که راهي ديگر باب کند. در اين ميان اگر کسي هم حاضر به پاسخگويي شود ، مرد ميدان قلمداد شده و عده اي خود را موظف مي دانند که از او قدرداني کنند و اين قدرداني به آن دليل است که کسي پيدا شده تا پدر خوانده طفل يتيم شکست باشد.آنچنان که اين بار کفاشيان رييس فدراسيون فوتبال در گاه گذراندن تعطيلات نوروزي اش در جزيره کيش با اعلام به برنامه نود کار سخت پدر خواندگي را پذيرفت.هيچ گاه هم کسي نمي گويد که جمله "پيروزي با کس و کار و شکست طفلي يتيم است"، اگر چه در ايران درست بوده اما جمله اي نيست که به زبان راندنش افتخاري و دست آوردي داشته باشد جز نيشخند غرض ورزان!
اين همه گفته اما تنها براي بازگفتن حرفي شايد تکراري است و آن اين که چرا منتقدان تنها علي دايي ، فدراسيون فوتبال و يا رييس سازمان ورزش را مقصر اين شکست مي دانند؟اندکي دقت در نوع و نحوه انتقادات مسائل کلان در جامعه ورزش گواه دو چيز است : نخست آنکه انتقادات و اعتراضها تنها پس از هر "شکست" روي مي دهد و ديگر آنکه بلادرنگ متوجه يک شخص مي شود، حال آنکه آنچنان که مي توان شکست را حاصل يک اختلال دانست ، پيروزي را نيز مي توان حاصل چيزي به نام شانس شناخت که خصوصا در فوتبال بسيار باور پذير است. ديگر اينکه چرا همواره خطاها پيرامون فردي جستجو مي شود که خودش هيچ نقشي در وجود خود در مسندي که اختيار کرده ندارد! حتي حمايتهايي هم که از او شده تنها بر سياق خالي نبودن عريضه بوده است و از سوداي جوان گرايي يا آنچه شايسته سالاري اش مي خوانند.نکته مهم همين جاست ، يعني اينکه چرا ما پيروزي و شکست را مربوط به اشخاص دانسته ايم و چرا پيروزي را بر ميز عمل به جراحي و واکاوي ننشانده ايم و تنها به پخش سرودي شادي آور در رسانه ملي بسنده کرده ايم؟!
پاسخ به اين نکات زياد سخت نيست !به آساني مي توان حدس زد از روزي که در کنار نام باشگاه هاي فوتبال اصطلاح "فرهنگي - ورزشي" نشست اين راه آغاز شد. يعني ورود دولت به موضوع ورزش که حاصلي جز زيان اقتصادي و روي دادن تجريبات تلخ به جا نگذاشته است . زيان اقتصادي براي دولت و تجربيات تلخ براي ورزشکاران و ورزش دوستان.
باشگاه هاي ورزشي که مي توانستند خود به مثابه نهادي خصوصي در اقتصاد عمل نموده و در مسير توسعه گام بردارند به دست دولت سپرده شدند تا بارشان به رغم شکست هاي پي در پي و زيان هاي سنگين باز به دست دولت کشيده شود و از همين رهگذر نه استقلال را تجربه کنند و نه همتي يابند تا بر مدار پيروزي بچرخند. هنوز هم هيچ کس نمي داند چرا ورزش بايد دولتي باشد و چرا تصميم گيري ها نبايد بر مبناي واقعيت هاي موجود شکل بگيرد.فوتبال ايران که ورزشي با پتانسيل هاي بالا و انگيزه هاي فراوان است در شرايطي مسير تلخ شکست را مي پيمايد که هيچ کس را نمي توان به عنوان مقصر اصلي قلمداد کرد.اين يادداشت بنا ندارد تا با کلي گويي از بيان واقعيت ها بپرهيزد اما بر کسي پوشيده نيست که درد ورزش ما و به خصوص ورزش فوتبال دردي کلي است و نمي توان آن را مثل عملکرد اين روزهاي رسانه هاي ورزشي با جزيي سازي ، تنها در چرايي اخراج دايي و يا جستجوي سرمربي جديد تيم ملي يافت.آرمان و آرزويي تازه نيز نمي توان براي آن متصور بود ، زيرا آرمان در بستر عملکرد متصور است و عملکردي نيست که در دامان ورزش ما راه خوش فرجامي را پيموده باشد.المپيک پکن شايد زنگ خطري جدي بود که بر گوش ورزش ما نواخته شد و کسي آن را نشنيد . بازي هاي غرب آسيا هم شايد ناقوسي براي فوتبال ما ، اما افسوس از گوشي که اين صداها را نمي شنود و چشمي که ناديده اميدوار است.به نظر مي رسد ريشه مشکلات را بايد از جاي ديگري جستجو کرد و اين نيست به جز از آنجا که شايسته سالاري بايد در ورزش ما شکلي واقعي يابد و هيچ رويدادي نبايد به ناگاه اتفاق افتد . چون علي دايي که به ناگاه آمد و به ناگاه رفت!!!
آفتاب يزد
«يك نمايش انتخاباتي؛اپيزود سوم!»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛هـنـوز فـصل اول از سال 87 به پايان نرسيده بود كه فعاليتهاي سياسي براي انتخابات دهم رياست جمهوري كليد خورد. دولت و حاميان آن، بر حجم تبليغات خود افزودند تا ثابت كنند آنچه در كمتر از سه سال مسئوليت دولت نهم در كشور اتفاق افتاده به هيچوجه با تمام سالهاي پس از انقلاب قابل مقايسه نيست. تلفيق اين ادعا با آنـچـه تـوسط رئيس دولت سازندگي گفته ميشد نشان ميداد كه از دوره مادها تا سال 87، هيچ دولتي به اندازه دولت نهم، موجب عزت، آرامش و رفاه براي مردم ايران نشده است. در برابر اين ادعاها، طرف مقابل هم بيكار ننشسته بود. البته اين بار اصلاحطلبان با راحتي بيشتري به رجزخواني ميپرداختند. زيرا كافي بود همان ايرادهايي كه از دولت اصلاحات گرفته ميشد بار ديگر تكرار شود تا بسياري از مردم بدون كمترين زحمت،به قضاوت بنشينند و در دل، حسرت دوره اصلاحات را بخورند.
همچنين تعدادي از حاميان اوليه دولت، بخشي از زحمت را به عهده گرفتند تا اصلاحطلبان براي افشاگري نسبت به ضعفهاي غيرقابل انكار دولت، گرفتاري زيادي نداشته باشند. همه اين مسائل، زمينهساز طـبـيـعي براي بازگشت اصلاحطلبان به عرصه انتخابات بود. جناح مقابل هم كه عليرغم تظاهر به »اعتماد به نفس« به شدت از رقابت با اصلاح طلبان احساس نگراني ميكرد، اجراي سناريويي را آغاز كرد كه در روزهاي اخير، اپيزود سوم آن در حال نمايش است. نخستين قسمت از اين نمايشنامه، شامل تاكيد بر ردصلاحيت خاتمي به عنوان يكي از اصليترين كانديداهاي جناح اصلاحطلب بود. كساني كه در رسانههاي خود اين مسائل را مطرح ميكردند تنها خاتمي را هدف نميگرفتند بلكه ميخواستند به طرفداران اصلاحات در سطح جامعه، اعلام كنند »اگر اصلاحطلبان بخواهند به قدرت بازگردند با مانعتراشيهاي آشكار و پنهان، مواجه خواهند شد.« آنها به خوبي ميدانستند كه نه خاتمي ردصلاحيت خواهد شد و نه او تنها كانديداي اصلاح طلبان است. اما تنها به دنبال تحقق ايده »مشاركت حداقلي« يا »انصراف اقشار اصلاح طلب جامعه از انتخابات« بودند تا كانديداي مورد نظر ايشان بتواند با سقف كاهش يافته آراي اصولگرايان، كرسي رياست جمهوري را حفظ كند.
اما به هر حال، اين بخش از نمايشنامه انتخاباتي، تـماشاگر زيادي نداشت و احتمالا بعضي از تماشاگران نيزبه نتيجهاي رسيدند كه خواسته نمايشنامهنويسان نبود. لذا در اپـيـزود دوم از نـمايشنامه خود، شرايط ايران و يكي از كانديداهاي اصلاحطلبان را با پاكستان و خانم بينظير بوتو مقايسه كردند تا شايد كانديدا و طرفداران او، حفظ جان شخصيت محبوب خود را بر حل مشكلات كشور ترجيح دهند و عرصه را براي كانديداي نهچندان محبوب جناح مقابل خالي بگذارند. البته در اين اپيزود هم اگرچه ظاهرا »خاتمي« مورد توجه برخي رسانههاي جناح مقابل قرار داشت اما زحمتآفريني براي كروبي از جمله تلاش براي حمله به او در ميدان فلسطين و سپس برخي تحركات در سفرهاي استاني و حتي مشاهده »قمه« در دست يكي از مخالفان سخنراني او، نشان از آن داشت كه »شايد عدهاي براي جلوگيري از حضور كانديداهاي اصلاح طلب، هر كاري را مباح و بلكه واجب بشمارند.« اما تكرار دو ماهه اين اپيزود نيز مشكلي را از آن طرفيها حل نكرد و اكنون در فاصلهاي كوتاه تا انتخابات، ظاهرا ترديدافكني در ميان طرفداران اصلاحات، به عنوان تنها روش باقيمانده- البته به صورت مسالمت ا~ميز! - براي تبديل انتخابات به يك عرصه بيرقيب، مدنظر برخي اصولگرايان قرار گرفته است.
تـلاش گـسترده خبرگزاريهاي وابسته به يك طيف از اصلاحطلبان، در روزهاي اخير بر اين موضوع متمركز شده است كه »فعاليت انتخاباتي كروبي و موسوي چندان جدي نيست و احتمال بازگشت خاتمي به عرصه انتخابات وجود دارد.« البته بسياري از اصلاحطلبان، بازگشت خاتمي را آرزو ميكنند، اما همگان ميدانند كـه ايـن بـازگـشـت بـه طـور كـامل منتفي است و خاتمي با »سياستورزي اخلاقمدارانه« كنارهگيري خود از انتخابات را اعلام كرده است.
دو روز قبل خبرنگار يك خبرگزاري دولتي با نويسنده اين يادداشت تماس گرفت و با اصرار به دنبال آن بود تا هر دو احتمال فوق (بازگشت خاتمي و انصراف كروبي به نفع موسوي) را جدي نشان دهد. چون نمي دانم خبرنگار سوال كننده و روساي او تا چه حد آماده انعكاس پاسخ هاي من هستند به همين جهت دو فراز اصلي در پاسخهاي خود را نقل مي كنم.
در مورد احتمال بازگشت خاتمي، به خبرنگار گفتم كه خاتمي پس از سفر موفقيت ا~ميز استاني و استقبال بينظير مردمي و نيز پس از آشكار شدن نشانههايي از احتمال تكرار حماسه دوم خرداد كنارهگيري كرد. به خبرنگار توضيح دادم كه خاتمي نيازي به مظلومنمايي براي افزايش آراي خود نداشت وكناره گيري او براساس يك برنامه عالمانه و اخلاقي صورت گرفته و تلاش برخي رسانه هاي خاص براي ترديدافكني هم نتيجه چنداني براي آنها نخواهد داشت. در مورد انصراف كروبي هم چون مي دانستم هيچ جديتي در اين سوال وجودندارد به خبرنگار گفتم: » تنها خبر مشابهي كه من شنيدهام آن است كه آقاي احمدي نژاد با علم به عدم راي آوري خود، تصميم دارد به نفع آقاي كروبي انصراف دهد!« البته اگر كسي هم بپرسد منبع اين »شنيده« چيست و كيست او را به همان منابعي ارجاع خواهم داد كه هر روز دهها خبر جعلي براي ترديدافكني درميان طرفداران خاتمي، موسوي و كروبي منتشر ميكنند.
اقدامات اخير بخشي از جناح محافظهكار و عدهاي از وابـسـتـگـان بـه فراكسيون دولتي اصولگرايان، نشان ميدهدكه محافل خبري و تحليلي آن جناح، به پيروزي اصلاحطلبان - در صورت پيگيري طبيعي روند انتخابات - يقين كردهاند و تنها راه باقيمانده براي خود را »ترديدافكني« در ميان اقشار اصلاحطلب جامعه و سرخورده كردن آنها نسبت به دو كانديداي اصلي جبهه اصلاحات ميدانند. اين ترفند غيراخلاقي، قاعدتا كارآيي زيادي نخواهد داشت. اما هوشمندي كروبي و موسوي و خرد ورزي طرفداران آنها، ضرورت حياتي براي عبور از مرحله فعلي است؛ زيرا هيچ احتمالي را در شرايط حساس كنوني نبايد ناديده گرفت.
دنياي اقتصاد
«حاکميت منطق بازار راه اصلاح الگوي مصرف»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم حميد زمانزاده است كه در آن ميخوانيد؛يکم: مقام معظم رهبري با توجه به اهميت «حياتي و اساسيِ مصرف مدبرانه و عاقلانه منابع كشور»، سال جديد را سال «اصلاح الگوي مصرف» معرفي نمودند.
با نگاهي گذرا به عملکرد اقتصاد کشور در زمينههاي توليد، توزيع و مصرف، احتمالا کسي در صحت اين امر که روند موجود بايد اصلاح گردد، ترديدي نخواهد داشت. لکن آنچه اهميتي مضاعف دارد، ريشهيابي علل بنيادين روند نامطلوب کنوني و تعيين راهبرد صحيح اصلاح اين روند است.
دوم: مساله چيست؟ آيا در ميان ملل جهان، ايرانيان به اسرافکاري مفتخرند و اسراف و تبذير و هدر دادن منابع، جزيي از فرهنگ ايراني - اسلامي است؟ آيا خودخواهي و منفعتطلبي ايرانيان و بيتوجهي به منافع جمعي، آنان را به سوي الگوي نامطلوب مصرف سوق داده است؟ همگان ميدانند که آموزههاي فرهنگي، مذهبي و اخلاقي ايرانيان، به خصوص آموزههاي سنت اسلام با اسراف و تبذير در مخالفتي آشکار است؛ پس مساله چيست؟
واقعيت اين است که مساله اسراف و هدر دادن منابع در اقتصاد ايران، مسالهاي سواي ابعاد فرهنگي است؛ مساله بنيادي، فقدان حاکميت عقلانيت و منطق اقتصادي در عملکرد اقتصاد ايران است. البته بايد با صراحت و اطمينان خاطر روشن نماييم که فقدان حاکميت عقلانيت و منطق اقتصادي در اقتصاد ايران به فقدان يک سازمان متمرکز عقلاني که تخصيص بهينه منابع را در فرآيندهاي اقتصادي توليد، توزيع و مصرف تعيين نمايد، بر نميگردد، بلکه دقيقا به اين امر بر ميگردد که دولت در اقتصاد ايران داعيهدار همان سازماني است که فکر ميکند ميتواند منابع را به نحو بهينه در اقتصاد ايران تخصيص دهد، در حالي که به تجربه ثابت شده است عقلانيت اقتصادي و منطق هزينه – فايده اقتصادي در تصميمسازيها و تصميمگيريهاي نظام مديريت کلان اقتصاد کشور، عملا در حاشيه بوده است.
محور اول: قطعا در صدر فهرست اين محورها، نفت و منابع نفتي قرار دارد. اسراف و هدر دادن منابع نفت از دو جهت در اين راستا اهميت مييابد: يکي مديريت ناصحيح و غيرعقلايي درآمدهاي سرشار ارزي حاصل از نفت توسط دولت است که اين امر به طور مستقيم به فرآيندهاي نامطلوب بودجهاي و مخارج غيربهينه دولت بر ميگردد و دوم تخصيص غير بهينه حجم عظيم منابع نفت در اقتصاد داخلي است که مسووليت اين امر نيز به طور غيرمستقيم بر دوش دولت و عملکرد غيرعقلايي و نامطلوب آن در توزيع منابع نفتي در اقتصاد داخلي به واسطه قيمتهاي غيربهينه و بسيار ارزان است که بخش خصوصي را به سوي مصرف نابهينه نفت و فرآوردههاي آن سوق ميدهد.
محور دوم: محور مهم ديگر هدر دادن منابع ارزي کشور توسط بخش خصوصي است که البته اين امر نيز به طور غيرمستقيم به مديريت ناصحيح و غيرعقلايي نرخ ارز در اقتصاد ايران مربوط است، نه به فرهنگ و عملکرد اسرافکارانه فعالان بخش خصوصي (مردم). ارز ارزان در اقتصاد کشور که ماحصل سياست اشتباه دولت در مديريت نرخ ارز است، انگيزههاي فعالان بخش خصوصي را به سوي گسترش واردات، مصرف بيرويه کالاهاي خارجي و به محاق رفتن توليد داخلي هدايت نموده است. اين موضوع به خوبي در سرمقاله روز شنبه دنياي اقتصاد تشريح شد.
محور سوم: اسراف و هدر دادن گسترده منابع مالي در اقتصاد کشور به خصوص در سالهاي اخير است که البته اين امر نيز به مديريت ناصحيح و غيرعقلايي نرخهاي سود بانکي و مداخلات نابهجاي و پر اشتباه دولت در شبکه بانکي کشور مربوط ميگردد نه به فرهنگ و عملکرد اسرافکارانه فعالان بخش خصوصي کشور (مردم). از يک طرف نرخهاي سود بانکي پايين، فعالان بخش خصوصي را به سوي نرخ مصرف بالا و نرخ پسانداز پايين هدايت نموده است و از طرف ديگر مداخلات نابهجاي دولت در شبکه بانکي، موجبات انحراف گسترده منابع مالي به سوي مصارف و سرمايهگذاريهاي غيربهينه و کمبازده و هدر رفتن منابع کمياب مالي را فراهم نموده است.
رييسجمهور در اولين جلسه هيأت دولت در سال جديد، در مورد اصلاح الگوي مصرف چنين موضعگيري نموده است که: «بايد به سمتي برويم كه دقيق و به درستي همه الگوها اصلاح شود، حتي درباره مديريت وقت و زمان مردم نيز بايد حركت جديد و اصلاحي داشته باشيم». «... بايد براي اين كار برنامههاي دقيق و در عين حال ضربتي و انقلابي بياوريد، تا هر چه زودتر عملي شود؛ مطمئنا ما در اين خصوص با برنامههاي معمولي به جايي نميرسيم». البته نمايش عزم دولت براي اصلاح الگوي مصرف، قابل ستايش است، و بايد طرح دولت براي نقدي نمودن يارانهها و اصرار دولت بر اجراي آن را نيز در اين راستا ارزيابي نمود؛ لکن ذکر چند نکته در اين زمينه خالي از لطف نيست. اول اينکه روشن است که مساله الگوي نامطلوب مصرف در اقتصاد کشور، مساله جديدي نيست؛ اما همانطور که شرح آن رفت، رويکردهاي دولت در سالهاي اخير نشان ميدهد که دولت نه تنها در راستاي حل اين مساله، سياستهاي صحيحي اتخاذ ننموده است، بلکه سياستهاي دولت در مديريت اقتصاد کشور عملا و اگرچه به طور ناخواسته منجر به گسترش و تعميق الگوي نامطلوب مصرف گشته است. دوم اينکه روشن است که مساله يارانهها بايد به نحو مطلوبي حل و فصل گردد، لکن از مباحث فوق روشن ميشود که مساله يارانهها و توزيع نابهينه آن تنها يکي از محورهايي است که به الگوي نامطلوب مصرف منجر شده است و مسائل مهمتر از آن در اقتصاد کشور وجود دارد؛ و به علاوه اينکه با سادهانديشي فکر کنيم با يک کشف تاريخي و اقدامي ضربتي و انقلابي در نقدي نمودن يارانهها و پرداخت پول به مردم، مشکل مربوط به يارانهها و نيز همه مشکلات مربوط به اصلاح الگوي مصرف، به سادگي و بدون پرداخت هزينههاي گزاف حل خواهد شد، البته سرشار از اشتباه است. سوم اينکه نيازي به حرکت جديد و اصلاحي براي مديريت وقت و زمان مردم نيست، مردم خودشان بيشتر از هرکسي دلنگران مديريت وقت و زمان و تمامي منابع خويش ميباشند و به الطاف دستان ملوکانه دولت در اين امر نيازي ندارند. چهارم اينکه نيازي به برنامههاي ضربتي و انقلابي براي اصلاح الگوي مصرف نيست، بلکه برنامههاي تدريجي در بستري عقلاني راه حل مساله را بهتر ارائه مينمايند؛ پنجم اينکه براي اصلاح الگوي مصرف نيازي به برنامهريزي دولت براي تدوين الگوي بهينه مصرف و تحميل آن به مردم نيست و در نهايت اينکه اصلاح الگوي مصرف با طرد و منکوب نمودن نظام بازار آزاد و مکانيسمهاي بنيادين آن قابل حصول نيست.
اين امر بايد به صراحت روشن گردد که علت بنيادي الگوي نابهينه مصرف در فرهنگ و سنتهاي نامطلوب، يا خودخواهيها و منفعتطلبيهاي مردم نيست، بنابراين تکيه بر اصلاح فرهنگي و موعظههاي اخلاقي جهت اصلاح الگوي مصرف، مسيري اشتباه و آب در هاون کوبيدن است. البته اين امر نافي نقش فرهنگ و اخلاق مردم در شکلگيري الگوي مصرف نيست.