رسالت
«تقابل گفتماني دولت اسلامي و دولت مدرن»عنوان سرمقالهي روزنامه ي رسالت به قلم صالح اسكندري است كه در آن ميخوانيد؛«من در سفرهاي قبلي برخي ويژگيها و وظايف دولت اسلامي را عنوان كرده بودم كه از جمله آنها گسترش وحدت و تقويت توحيد كلمه در سايه كلمه توحيد است. وظيفه عدالتگستري حفظ عزت ملي، ترويج فرهنگ خدمتگزاري به ملت، ترويج اخلاق نيكو و حسنه، ترويج برادري، محبت و مهرورزي و سازماندهي تلاش همگاني براي برپايي جامعه نمونه، الگو و شاهد نيز از جمله ويژگيها و وظايف دولت اسلامي است.
همچنين دفاع از مظلومان، ايستادگي در برابر ستمگران و صيانت از منابع ملي و خزانه عمومي ملت هم از ديگر وظايف دولت اسلامي به شمار ميرود.»
رئيس جمهوردكتر محمود احمدي نژاد در جمع پرشور مردم كرمان
«ايراني و بخصوص جوانان، ايراني عقبمانده كه در آن بيكاري و تورم وجود داشته باشد را تحمل نميكنند و نتيجه آن مهاجرت وسيعي است كه صورت ميگيرد اما ما ايراني مدرن و آزاد ميخواهيم.»
مهندس مير حسين موسوي دردانشگاه شهيد چمران اهواز
كمتر از 60 روز تا مهمترين اتفاق سياسي ايران در سال 1388 زمان باقي است و با شفاف شدن هر چه بيشتر فضاي انتخابات در لايه هاي مختلف افكارعمومي، در ذهن بسياري از تحليلگران اين پرسش كليدي متبادر شده است كه نبض رقابت در انتخابات رياست جمهوري دهم كجا مي تپد؟ گردونه قدرت در ايران در اين انتخابات بر چه مداري مي چرخد؟ زيربناي الگوهاي ساختاري و كاركردي رقابت سياسي بر چه مبنايي شكل خواهد گرفت؟ و...
در اثناي تبليغات انتخاباتي رياست جمهوري نهم شعار تشكيل دولت اسلامي از جانب يكي از جريانات و اضلاع رقابت پررنگ گشت و عمده جهت گيريها و برنامه هاي اجرايي قبل و بعد از انتخاب بر اين اساس پي ريزي شد. نوعا اعتقاد بر اين است كه تنها يك الگوي مديريت انقلابي قادر است انقلاب را از بليه انحرافات حفظ مي كند چرا كه علت موجده انقلاب اسلامي همان علت مبقيه آن است. بازيابي هويت ارزشي و استاندارد سازي اسلامي رفتار دولت، گفتمان دولت منتخب را به گفتمان انقلاب اسلامي نزديك كرد. عدالتخواهي و استكبار ستيزي به عنوان محورهاي انقلاب اسلامي بار ديگر مورد التفات قرار گرفت و...
امروز اين گفتمان در معرض توجه عمومي است و در كانون تقابل با آن مفهوم دولت مدرن قرار دارد. مهدويت گرايي، عدالت محوري، مردم گرايي، ساده زيستي،استكبار ستيزي،اعتقاد و افتخار به عزت و هويت ملي،وفاداري به گفتمان انقلاب،شجاعت درتصميم گيري براي حل مشكلات بزرگ،مقابله با فساد، تماس و انس مستمر با مردم و... تنها بخشي از نشانه هايي است كه حول دال برتر دولت اسلامي شكل گرفته است.البته اين بدان معنا نيست كه دولت نهم توانسته به تمام شاخصهاي مهم نمونه آرماني دولت اسلامي دست يابد اما صرف طرح شعارها و حركت در اين مسير قابل ستايش است و هويت سياسي ممتازي براي اين دولت شكل مي دهد.
آفتاب يزد
«راز اين همه جنجال!»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، وظايف و اختياراتي را براي مجلس تعريف كرده است كه ظاهراً گروهي از مردم از آن بياطلاع هستند و بسياري از نمايندگان مجلــس هـم نـسـبــت بــه انـجــام آن، بــيعـلاقــه! البته اين موضوع، مختص دوره فعلي نيست بلكه در تمامي دورههاي هـشـتگانه، اكثريتي از كانديداهاي نمايندگي مجلس، تبليغات خود را بر »حل مشكلات منطقهاي« متمركز ميكردند. همين تمركز، هم مطالبه بسياري از رايدهندگان از نماينده منتخب خويش را آشكار ميساخت و هم نشان ميداد كه عدهاي از كانديداها، علاقهاي به اصلاح ديدگاه موكلان خود در اين زمينه ندارند. شايد هم عدهاي با علم و آگاهي نسبت به موانع و خطرات ناشي از »پافشاري بر نظارت«، ترجيح ميدادند به گونهاي رفتار كنند كه توقع راي دهندگان، از حد معيني تجاوز ننمايد!
در بعضي از مقاطع هم كه منتخبان مردم ميخواستند جنبههاي نظارتي مجلس را تقويت كنند موانع بيروني و تلاش بـراي كـاهـش حوزه دخالت مجلس، نمايندگان را ناكام ميگذاشت كه اين وضعيت به خوبي در مجلس ششم آشكار بود. اما در سه سال اخير - پس از پايان دوره تعارفات متقابل دولت و مجلس اصولگرا - تغييراتي در داخل مجلس به وجود آمد كه نتيجه آن، اصرار بعضي از نمايندگان بر استفاده از حق نظارتي خود بود. تا پايان فعاليت مجلس هفتم، اين »تغيير« نـتوانست بازتاب جدي در سطح جامعه داشته باشد و جز در ماههاي پاياني كه مكاتباتي ميان رئيس مجلس هفتم و دولت صورت گرفت، تلقي بسياري از مردم، ارتباط بسيار نزديك دو قوه و حتي در مواردي، دنبالهروي مجلس از دولت بود. اما با آغاز به كار مجلس هشتم و گزينش علي لاريجاني به رياست آن، توقع بخشهايي از جامعه با برخي ويژگيهاي شخصي لاريجاني همخواني پيدا كرد و از نخستين روزهاي خرداد 87 استقلال قوه مقننه از دولت، براي بسياري از مردم ملموس گشت. البته در اين مجلس هم گاه اتفاقاتي افتاد كه اميد به تغييرات را كمرنگ ساخت و حتي عدهاي را دچار اين نگراني كرد كه در مجلس هشتم هم قرار است توصيه نايب رئيس مجلس هفتم براي »سكوت در برابر برخي عملكردهاي دولت به منظور حفظ وحدت اصولگرايان« عملي شود!
اما رئيس مجلس هشتم از اين هنر بهرهمند بود كه با جريان سازيهاي جديد، بخشي از نااميديها را ترميم نمايد. اوج اين ترميم در روز 26 اسفندماه 87 - زمان انتشار پاسخ قاطع لاريجاني به احمدينژاد- اتفاق افتاد؛ اگر چه هنوز نگراني مربوط به سايه انداختن »مصلحت اصولگرايان« بر »واقعيتهاي روابط دولت و مجلس«، به طور كامل برطرف نشده است.
به هر حال »خوف« ناشي از خاطرات سابق از مجلس اصولگرايان و »رجا«ي حاصل از برخي قاطعيتهاي رئيس مجلس هشتم، ذهنيت متفاوتي از مجلس در اذهان مردم ايجاد كرده و تـمـركـز بـر رفـتـار و گـفـتـار عـنـاصـر مـوثـردر ايـن مـجلس را افزايش داده است. در چنين فضايي، قرائت دو گزارش تفريغ بودجه در مجلس، به طور طبيعي توجهات بيشتري را به خود جلب كرد. ضمن آنكه محتواي دو گزارش - به لحاظ كمي و كيفي -نيز داراي عناصري بود كه چشمهاي بيشتري را به آنها خيره ميكرد و گوشهاي فراواني را منتظر شنيدن اخبار مربوطه ميساخت. اما عـــوامـــل ديـگــري نـيــز در ايــن مــوضــوع وارد شــد كــهدو گزارش اخير را در جايگاه جنجاليترين »گزارشهاي تفريغ« در سالهاي اخير قرار داد. نخستين عامل، تاكيد مكرر احمدينژاد بر اين نكته بود كه »دولت نهم، قانونگراترين دولت پس از انقلاب است«. اين ادعا، هنگامي كه در كنار گزارش ديوان محاسبات در خصوص »انحراف در 54 درصد از بندهاي بودجه« و يـا »تـغـيير نجومي در اعتبارات مرتبط با شركتهاي دولتي« قرار ميگرفت به طور طبيعي اين گزارش را جنجالي ميكرد. عامل دوم كه گزارش اخير را به »خبرسازترين گزارش تفريغ بودجه« تبديل كرد انطباق بندهاي موجود در گزارش با ادعايي بود كه نسبت به نحوه تعامل احمدينژاد با ساير قوا - به ويژه مجلس - مطرح ميشود و برخي عملكردهاي او نيز اين تلقي را تقويت ميكند. امروز، بسياري از فعالان سياسي و گروهي از كارگزاران حكومتي مدعي هستند كه در دولت نهم، آنچه كه مد نظر رئيس جمهور است نهايتاً تحقق مييابدكه نمونه بودجهاي اين مسئله، اصرار دولت بر تقسيم بودجه ساليانه براساس اراده »رئيس جمهور« به جاي »انطباق بر مصوبه مجلس« ميباشد. اعتراض لاريجاني به اين مسئله در نامه مورخ 26 اسفند ماه 87 او به احمدينژاد با اين جملات، منعكس شد: ...» به هم ريختگي، وقتي است كه رديفهاي قانوني دستگاهها، بلاوجه حذف ميگردد و عليرغم مصوبه مجلس، دولت بر راه خويش ميرود.«
در كنار دو عامل فوق، رفتار صدا و سيما با گزارش اخير و بايكوت خبري محتواي آن، بر ميزان حساسيتها افزود و موجب جنجالهاي همراه با نگراني نسبت به گزارشي شد كه رسانههاي رسمي بر مخفي نگهداشتن ابعاد آن اصرار دارند. پافشاري معدودي از نمايندگان بر عدم قرائت گزارش نيز از عواملي بود كه برخلاف خواسته آنها ، اين گزارش را جنجاليتر كرد.
به هر حال ، بازتاب اين گزارش و اظهار نظر مخالفان و موافقان آن ، شرايطي ايجاد كرده است كه ديگر كسي را ياراي مخفي نگهداشتن آن نيست. پس كساني كه در حمايت از دولت، صلاحيت و صداقت ديوان محاسبات در ارائه اين گزارش را زير سوال بردهاند اگر احساس ميكنند كه در اين عرصه، دولت مظلوم واقع شده است بهتر است به جاي فضاسازيهاي همراه با شيفتگي نسبت به دولت، رسيدگي هر چه سريع تر موضوع در دادسراي ديوان محاسبات را خواستار شوند و البته بر اطلاعرساني كامل به رسانهها و كارشناسان اقتصادي تاكيد نمايند. اگر اين رسيدگي در فاصله باقيمانده تا انتخابات انجام شود، نه تنها به جنجالها پايان خواهد داد بلكه ميتواند موجب استيفاي حقوق ملي شود. زيرا چنانچه موارد مندرج در گزارش، برخلاف واقعيت باشد با رفع اتهام از دولت، شائبههاي ايجاد شده، پايان خواهديافت. در آن روي سكه، شناسايي و معرفي متخلفان احتمالي نيز مردم را به مجلس - كه بايستي در راس امـور باشد - اميدوار ميسازد و نهايتاً به انتخاب آگاهانهتر مردم در 22 خرداد ماه، كمك خواهد كرد.
اعتماد
«دموکراسي در آنکارا سرکوب در ديار بکر»عنوان سرمقالهي روزنامهي اعتماد به قلم مراد ويسي است كه در آن ميخوانيد؛دموکراسي دموکراسي است و کرد و ترک و عرب، اروپايي و آفريقايي، غربي يا شرقي نمي شناسد. نمي شود با بخشي از مردم دموکراتيک رفتار کرد و راي برخي ديگر را به شمار نياورد. اساس دموکراسي احترام به حقوق شهروندي و راي و انتخاب همه کساني است که انتخابات و قانون را به عنوان راهي براي بيان عقايدشان برگزيده اند، خواه موافق حکومت باشند و خواه منتقد يا مخالف.
اما هنوز ستادهاي انتخاباتي و صندوق هاي راي در ديار بکر (مهم ترين شهر کردنشين ترکيه) به طور کامل جمع نشده اند که بازداشت کادرهاي حزب پيروز در انتخابات شهرداري هاي اين شهر آغاز شده است. مقام هاي امنيتي ترکيه ده ها تن از اعضاي حزب جامعه دموکراتيک کرد (dtp) را به بهانه و اتهام ارتباط با حزب کارگران کردستان ترکيه (پ ک ک) دستگير کرده اند. پليس ترکيه در ساعات اوليه صبح روز سه شنبه به منازل و دفاتر اعضاي حزب جامعه دموکراتيک کرد در 13 استان اين کشور حمله کرده و بيش از 50 تن از جمله معاون رئيس حزب و سه تن از نمايندگان پارلمان را به همراه سه تن از وکيل مدافعان عبدالله اوجالان رهبر پ ک ک دستگير کرده و همچنين به مرکز شبکه جي تي وي در شهر ديار بکر در جنوب شرق ترکيه نيز حمله کرد. حتي پيش بيني مي شود دفاتر حزب جامعه دموکراتيک بنا به دستور دادگاه قانون اساسي بسته شود. اعضاي اين حزب کردي که تنها حزب کردي قانوني در ترکيه است، مي گويند دستگيري ها سياسي است و علتش نيز انتقام گرفتن از حزب به خاطر پيروزي اش در انتخابات محلي است.
حزب جامعه دموکراتيک که افزون بر 20 نماينده در پارلمان ترکيه دارد، يک حزب معتقد به فعاليت قانوني و سياسي و مسالمت آميز در ترکيه است و در انتخابات شهرداري هاي ترکيه که 29 مارس (نهم فروردين) برگزار شد، موفق شد حزب عدالت و توسعه اردوغان را در شهر دياربکر بزرگ ترين و مهم ترين شهر کردهاي ترکيه با کسب 75 درصد آرا شکست دهد و در هشت استان از 14 استان کردنشين ديگر نيز بر حزب حاکم به رهبري اردوغان غلبه کند. حزب جامعه دموکراتيک همچنين توانست شهرداري هشت استان، 52 شهرستان و 39 شهرک را به دست آورد و تعداد شهرداري هاي تحت کنترل خود را از 56 شهرداري به 98 شهرداري برساند. از مجموع نتايج 14 استان کردنشين ترکيه، حزب جامعه دموکراتيک انتخابات هشت مرکز استان ديار بکر، تونجعلي، باتمان، سيرت، شيرناک، حکاري، وان و ايغدير را برد و حزب عدالت و توسعه شش استان آغري، موش، بيتليس، بينگل، آلاضيغ و ماردين را پيروز شد.
در واقع حزب جامعه دموکراتيک توانست مقام چهارم در سطح کشور و مقام نخست را در کردستان ترکيه به دست آورد و 14 زن از اين حزب به عنوان شهردار در شهرهاي مختلف برگزيده شدند. اين در حالي بود که پيش از انتخابات، پوستر بزرگ انتخاباتي اردوغان در مرکز شهر ديار بکر آويزان و در آن نوشته شده بود؛ «از من بپرس، من در خدمتت هستم ديار بکر.» اردوغان نيز خود شخصاً براي سفر تبليغاتي به دياربکر رفت و به کردها گفت؛ «به کساني راي ندهيد که حس ناسيوناليستي را براي آمال سياسي شان به کار مي گيرند. به کساني راي دهيد که در سال هاي گذشته مدرسه، بيمارستان و جاده در اين منطقه احداث کرده اند.» اما به هر حال و به هر دليلي او و حزبش با استقبال سرد کردها روبه رو شدند. واقعيت اين است که حزب عدالت و توسعه اردوغان تاکنون در سه انتخابات از جمله انتخابات اخير شهرداري ها به رغم کارشکني هاي بسيار لائيک ها و حتي مداخلات آشکار و پنهان نظاميان در سياست موفق شده بر سکولارها پيروز شود اما همين حزب به هر دليل در ديار بکر و هشت استان کردنشين ترکيه مورد استقبال مردم واقع نشده و شکست خورده است ولي اکنون و با بازداشت فعالان سياسي حزب جامعه دموکراتيک اين شائبه به وجود آمده دولت ترکيه که از طريق انتخابات موفق نشد بر حزب جامعه دموکراتيک پيروز شود، تلاش مي کند با ناديده گرفتن راي و انتخاب مردم و بازداشت رهبران اين حزب، درصدد نوعي انتقام جويي غيردموکراتيک برآيد.
اردوغان و حزب عدالت و توسعه يا با اين بازداشت ها موافق هستند يا مخالف. اگر موافق بازداشت ها و چنين برخوردهايي با حزبي هستند که در يک انتخابات قانوني و آزاد بيش از دو ميليون راي در انتخابات کسب کرده، معلوم است معناي دموکراسي در آنکارا و استانبول با معناي دموکراسي در ديار بکر براي اين حزب و شخص اردوغان متفاوت است و اين با رويه منطقي و توام با تدبير اردوغان در اداره ترکيه طي سال هاي اخير و ارائه يک مدل دموکراتيک از اسلام سياسي در تضاد و تناقض است. و اگر اين گونه نيست و اين بازداشت ها توطئه يي عليه مدل حکومتي معقول و منطقي اردوغان و حزب عدالت و توسعه است که بايد نشاني از مخالفت صريح و قاطعانه اردوغان و مسوولان ارشد ترکيه با بازداشت ها و برخوردهاي قضايي با يک حزب قانوني و مورد اعتماد بخش وسيعي از مردم و شهروندان ترکيه ديده شود زيرا همان گونه که انتظار مي رود لائيک ها و ژنرال ها به راي مردم ترکيه به حزب عدالت و توسعه احترام بگذارند، انتظار متقابلي وجود دارد که دولت عدالت و توسعه و شخص اردوغان و عبدالله گل نيز به راي بخش ديگري از مردم ترکيه احترام بگذارند و اگر محافلي درصدد ناديده گرفتن راي و انتخاب مردم هستند، در برابر آنان بايستند و از حقوق تمامي مردم ترکيه صرف نظر از قوميت و مذهب و عقايد آنان تا زماني که در چارچوب قانون پيگيري مي شود، دفاع کنند.
ابتكار
«پايان آمريکاي مسيحي»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار است كه در آن ميخوانيد؛تعداد آمريکايياني که در حقيقت پيرو هيچ دين مشخص و خاصي نيستند، دو برابر شده و از 8 درصد به 18 درصد افزايش يافته است. تحقيقات نشان مي دهد که در حال حاضر منطقه ي شمال غرب آمريکا مذهبي و منطقه ي شمال شرق با يک دگرگوني عظيم، تقريبا فاقد از مذهبيان سابق است. آر آلبرت مولر-ريس کل مدرسه ي علوم ديني سوتر بپتيست-در تحليل اين موضوع مي گويد: "آنچه مرا به شدت متحير نموده، اين مساله است که پيش از اين، منطقه ي شمال غرب منطقه اي مذهبي نبوده است و اين در حالي است که شمال شرق را مذهبيان بيشماري فرا گرفته بود."
براساس پژوهش مذهب شناسي آمريکا که مورد توجه ي مولر قرار گرفت، شمار مسيحيان اين کشور از سال 1990 تاکنون در حدود 10 درصد کاهش يافته است و از 86 درصد به 76 درصد نزول کرده است.همچنين جمعيت يهوديان اين کشور1/2 درصد و جمعيت مسلمان آن تنها 0/6 درصد گزارش شده است.يافته هاي اين تحقيق همچنين نشان مي دهد که شمار کساني که به وضوح بيان مي کنند پيرو دين خاصي نيستند و در حقيقت ملحد محسوب مي شوند ،به دو برابر مقدار پيشين خود يعني 16 درصد نزديک گشته است.گزارشات حاکي از آن است که شمار اين گروه در سال 1988 تنها 5 درصد بوده و تا سال 2008 به 12 درصد افزايش يافته است. براين اساس، تعداد افرادي که خود را آشکارا ملحد معرفي مي نمايد از 1 ميليون نفر در سال 1990 به 3/5 ميليون نفر در سال 2009 افزايش يافته، که اين آمار تقريبا دو برابر کساني است که خود را جزو پيروان کليساي اسقفي معرفي نموده اند.
براساس گزارش نيوزويک، در دوره رياست جمهوري فعلي آمريکا، نسبت به دوره ي رياست جمهوري جورج دبليو بوش، تعداد کمتري از روشنفکران، آمريکا را کشوري مذهبي مي دانند. (62 درصد در سال 2009 و 69 درصد سال 2008) 68 مردم آمريکا معتقدند که مذهب تاثيرات خود را بر جامعه آمريکا از دست داده است و تنها 19 درصد ديگر بر اين باورند که تاثيرات مذهب در اين کشور روبه افزايش است. تحقيقات نشان مي دهد که در آمريکا معتقدند شمار افرادي که معتقدند:"مذهب مي تواند همه و يا تعداد بيشماري از مشکلات هر جامعه را حل کند"، در پايين ترين سطح خود يعني 48 درصد مي باشد. اين رقم در زمان رياست جمهوري کلينتون کمتر از 58 درصد نشده است.بسياري از مسيحيان محافظه کار، علت اصلي اين نزول را عواملي همچون جنگ و مواردي مانند زياد شدن سقط جنين و افزايش هم جنس گرايي مي دانند.در سال 1960 حرکتي جديد در آمريکا شکل گرفت و آن روي کار آمدن فرقه اي بود که شعار آنها " خداوند مرده است" بود. اين فرقه در حقيقت متشکل از گروهي از مذهبيان پروتستاني بود. تام التيرز استاد مذهبي دانشگاه ايموري از افراد اصلي اين گروه بود.
آنچه مولر بيان ميکند آن است که:"امروزه مرگ خداوند در آمريکا چندان اهميت ندارد. آنچه مهم است به وجود آمدن خدايان جديد و زياد است. امروزه بيشتر مسيحيان خود را مومن مي دانند تا مذهبي،که اين آمار از 24 درصد تا 30 درصد افزايش داشته است."به راستي هدف واقعي "آمريکاي مسيحي" چيست؟ مسيحيان پروتستان معتقدند که اين کشور مي بايست کليه خط مشي ها و رويکردهاي سياسي و اجتماعي خود را براساس انجيل انتخاب نموده و در حقيقت سياست و ديانت را يکي سازد.به طور مثال اگر کليسا اعلام دارد که نوشيدن شراب حرام است، دولت مي بايست آن را در کشور اعمال نمايد و يا اگر کليسا بر اين باور استوار باشد که سقط جنين گناه است پس مي بايست دولت قانون هاي ويژه اي رادر اين زمينه تدوين نمايد.از 40 سال پيش در آمريکا برگزاري مراسم مناجات و دعاي اجباري در مدارس لغو گرديده است به اعتقاد مولر، آموزش شفاهي علوم ديني يکي از موثرترين عوامل بر متمدن شدن کابوي ها بود. اين نوع آموزش تاثير بلندمدتي را به دنبال خواهد داشت. اما با حذف آن، دانش حفظي مسيحيان بيشماري به دست فراموشي سپرده شده است.
پس مي توان نتيجه گرفت که آمريکا به راستي کشوري ضد مذهب و يا مذهبي نما نيست و مي توان گفت که تا زماني که اين مردمان در آن ساکن هستند نخواهد شد. به گفته ي هومر، تمامي بشر به خداوندگان محتاجند. اما مهمترين سوالي که از بعد سياسي مطرح مي گردد آن است که خدايان به چه اندازه مي توانند طبيعت زندگي را با مرور زمان و تغيير مکان تعريف کنند؟مذهب از ابتدا عامل بسيار مهمي در زندگي سياسي و اجتماعي امريکا بوده است. به اعتقاد مولر، آنچه که ما امروز در دنياي خود مشاهده مي کنيم حاصل اتفاقاتي است که سالها پيش به وقوع پيوسته است. اتفاقاتي که در کليه ي زمينه هاي سياسي، اجتماعي فرهنگي و... در ايالات متحده روي داده است. اين اتفاقات شرايط را تغيير داده اما آنچه که در انتظار نسل آينده است بسيار متفاوت تر از اين خواهد بود.
كيهان
«شما ديده مى شويد»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛از دهه ها قبل اين سخني رايج ميان جامعه شناسان سياسي در ايران بوده که رفتار سياسي مردم ايران تابعي از تصميم ها و توصيه هاي احزاب و گروه هاي سياسي نيست. به لحاظ تاريخي هم اين حقيقت در موارد متعدد به اثبات رسيده که مجموعه يا اکثريت نخبگان سياسي نوعي رفتار يا تصميم سياسي خاص را به مردم توصيه مي کرده اند اما مردم بي اعتنا به «راهنمايي» آنها به راه خود رفته اند و مدت زيادي طول نکشيده که معلوم شده کار درست همان بوده که اراده عمومي بدان تعلق گرفته و اليت سياسي بهتر است در احوالات و ذهنيات خود بازانديشي کند.
با اين وجود تاکيد بر اينکه «توصيه پذيري مردم ايران از سياسيون اندک است» نبايد منجر به اين بدفهمي شود که ايرانيان نسبت به وضع جامعه سياسي به معناي مجموع رفتارها و تصميم هاي گروه ها و شخصيت هاي سياسي بي تفاوت هستند و آن را پي گيري نمي کنند. به اين معنا، مردم ايران اتفاقا فوق العاده سياسي هستند. اگر فقط به تاريخ بعد از انقلاب اسلامي رجوع کنيم، موارد متعددي را مي توان ديد که جامعه ايراني با تصميم سياسي خود -که عموما در رفتار انتخاباتي آن متجلي مي شود- برخي انحرافات عميق را که بسا اکثر سياسيون هنوز به آن حتي توجه هم نکرده بودند به موقع تشخيص داده و علاج کرده است.
ماجراي ابوالحسن بني صدر در آن سال هاي اول انقلاب به اندازه اي که امروز به نظر مي آيد شفاف و روشن نبود. همينطور داستان دولت ليبرال ها در ابتداي انقلاب که مي خواست در همان قدم هاي اول از انقلاب مردم ايران، «انقلاب زدايي» کند؛ با امريکا زد و بند مي کرد، براي منافقين دل مي سوزاند و امام اين مردم را نشسته در کنج خانه قم مي پسنديد. پس از آن، فتنه آن شيخ که خون در دل امام کرد هم سخت صعب و آفت خير بود، اما مردم ايران در تمامي اين موارد خيلي زود شبهه را از حقيقت تشخيص دادند و انحرافي را که از ناحيه سياسيون اصل انقلاب را تهديد مي کرد به قاطع ترين شکل ممکن اصلاح کردند.
مهم ترين نمونه از اين رفتار اصلاح گرانه ايرانيان (يا به تعبيري که احتمالا برخي سياستمداران حرفه اي را خوش نخواهد آمد، «اصلاح سياست توسط جامعه»)، شايد عاقبتي است که جريان موسوم به اصلاح طلب در آن گرفتار آمده است. مردم ايران يک بار در دوم خرداد 76 و پس از آن دوبار ديگر، يکي در انتخابات مجلس ششم در سال 78 و ديگري در دور هشتم انتخابات رياست جمهوري در سال 80 به جرياني که خود را داعيه دار انحصاري حاکم کردن مردم بر سرنوشت خويش مي دانست فرصت دادند که حقيقت آنچه را که ادعا مي کند در عمل ثابت کند. با اين وجود زماني که معلوم شد اين جماعت نه به اعتقادات مردم وفادارند و نه به منافع آنها، فرايند اصلاح جامعه سياسي توسط مردم آغاز شد. اصولگرايان انتخابات مجلس هفتم را در حالي بردند که هنوز دولت محمد خاتمي بر سر کار بود و آمد و رفت آقايان برقرار. مهم تر از آن، انتخابات رياست جمهوري سال 84 بود که به ياد داريم چگونه اصلاح طلبان عالم و آدم را بسيج کردند تا مانع از ورود سربازان امام و انقلاب به دستگاه اجرايي کشور شوند اما مردم تصميم خود را براي تصفيه دولت از مدعيان بي عمل گرفته بودند و لذا برنامه ريزي هاي گسترده و هماهنگ داخلي و خارجي براي اثر گذاري بر آن هيچ فايده نکرد. براي چندمين بار بعد از انقلاب دستگاه مردم تکليف خود در لزوم تصحيح مسير دولت را تشخيص داده و به آن عمل کردند، اگرچه خيلي زود با آغاز پروژه «پشيمان کردن مردم از اقبال به اصولگرايان» ازداخل و خارج، دريافتند که توصيه ناپذيري آنها از سياستمداراني که خود را عقل کل مي دانند چه هزينه سنگيني داشته است.
اکنون و در حالي که به انتخابات رياست جمهوري دهم نزديک مي شويم جامعه سياسي بايد به هوش باشد که مردم ايران رفتارهاي آن را به دقت زير نظر دارد و دنياي سياست را به حال خود رها نکرده است. جريان زخم خورده از مردم که تا چندي پيش تصورمي کرد با آويختن از رداي رييس جمهور سابق مي تواند دوباره بر گرده ملک و ملت سوار شود، اکنون هم که آن سيد عاقبت انديش خود را از چنگ آنها رهانده و حاضر نشده به خاطر بقاي آنها قرباني شود، دست از تلاش و تکاپو برنداشته اند و تلاش مي کنند با احاطه کسي که فعلا او را تنها گزينه قابل سرمايه گذاري موجود درصحنه مي بينند، راه سابق را ادامه دهند. تا اينجاي کار البته عجيب هم نيست. بالاخره نبايد توقع داشت کساني که از يک سال قبل مي گفتند انتخابات رياست جمهوري دهم بازي مرگ و زندگي است و به همين دليل محمد خاتمي را به زور به صحنه کشاندند تا شايد راه گريزي از عاقبت تلخ «حذف براي هميشه » بيابند، حالا که او کنار کشيده بيکار بنشينند و همه چيز را به حال خود رها کنند. آنچه عجيب است اين است که گزينه فعلي آقايان هم به رغم ادعاهاي دور و دراز خط امام (ره) و انقلاب که مي کرد و مي کند، خيلي زود حتي حرف هاي يک ماه پيش خود در انتقاد از تندروي «برخي» در جبهه اصلاحات را فراموش کرده و به جانب پر مسئله ترين طيف جريان اصلاحات ميل نموده است. خداوند بر درجات شهيد چمران بيفزايد که مي گفت شيپور جنگ را دوست دارد چون «وقتي نواخته مي شود سره را از ناسره باز مي توان شناخت».
کساني که خود را متعلق به خط امام و فرزند انقلاب مي دانند بايد با شعارهاي انقلابي در صحنه حاضر شوند و بر هويت خويش پاي بفشارند. آن وقت، اگرچه باز هم تکليف جريان اصولگرا در انتخاب ميان نسخه هاي اصل و کپي روشن بود ولي لااقل مدعيان خط امام (ره) در جمع آبرو و اعتبار خودرادرميان خيل متدينين و انقلابيون حفظ مي کردند. امروز اما سوگمندانه بايد گفت که نامزد اصلاح طلبان هر روز جدي تر از روز قبل در حال اعتبارزدايي از خود و پشت پا زدن به سابقه اي است که آن را سرمايه خود مي دانست. نزديکي به سازمان مجاهدين که پيشقراول ساختارشکني در دوران اصلاحات بوده است و گذاشتن قرار و مدار پنهان با آنها، پرهيز از هرگونه انتقاد از تندروي ها وهتاکي هايي در طول دوران اصلاحات نسبت به ارزش ها و آرمان هاي مردم انقلابي ايران روا داشته شد و دفاع از عاملان آنها با اين توجيه که «نماز مي خوانند و خدا را مي پرستند»(؟!) و حالا حشر و نشر با گروهي چون نهضت آزادي که حتي يک روز کينه خود از امام وهمراهي با دشمنان ملت ايران را پنهان نکرده است؛ آيا اينها نشانه هاي وعده اي است که ايشان درباره پايبندي به ارزش هاي انقلاب داده بود؟
وضع اکنون به گونه اي است که اصولگرايان ديگر چندان نگران سرنوشت انتخابات نيستند. حتي چهره هاي دنياديده تر اصلاح طلب هم در خفا به اين حقيقت اذعان دارند که دولت نهم تکرار خواهد شد و آنها همين که بمانند و بتوانند ادامه حيات بدهند هنر کرده اند. نگراني از بابت سرنوشت کسي است که خود را فرزند انقلاب خواند و به صحنه آمد اما اکنون جريان واخورده مي کوشد او را به سوي معارضه جستن با اصول تفکر انقلابي سوق دهد. مردم ايران سخنان و رفتارهاي امروز اهل سياست را نه با محک ادعاهاي آنها بلکه با ارجاع به گذشته و سابقه شان خواهند سنجيد و نتيجه اين ارزيابي است که تصميم آنها را مي سازد. مردم ، امروز آقايان را هم مي بينند همچنان که گذشته آنها را ديده اند.
جمهوري اسلامي
«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ابرهاي رحمت در اين هفته بر سر اين سرزمين سايه گسترد و بارش الهي به همه موجودات سرسبزي و طراوت بخشيد و چشمه هاي خشكيده و پرعطش را به جوشش درآورد. رودها روان گشت و مزرعه ها سيراب گرديد. دستهاي دعا به آسمان برخاست و سجده هاي شكر بر زمين بوسه زد. خداوند رحمان را سپاس كه نعمات خود را بي دريغ بر اين مردم نازل مي گرداند ولي هيچ دست و زباني را ياراي شكرگذاري نيست .
در اين هفته در حالي كه كمتر از دو ماه به تاريخ برگزاري دهمين انتخابات رياست جمهوري باقي مانده تب انتخابات خود را نشان داده و اين موضوع در صدر توجهات رسانه ها و افكار عمومي قرار گرفت . واقعيت اينست كه انتخابات رياست جمهوري همواره زمينه ساز فضاي تازه اي در صحنه سياسي و اعمال نظر مردم درباره مديران اجرايي كشور است . اينكه حاكميت اجرايي و سياسي كشور چگونه عمل كرده و آيا مردم از عملكرد آنها رضايت دارند يا نه . به همين مناسبت افكار عمومي به مرحله اعلام نظر و تعيين حق حاكميت مي رسد و آرايش احزاب و جناح هاي سياسي نيز جدي تر مي گردد. كانديداها به ميدان مي آيند و رقابت بين آنها بازتاب مي يابد. در چنين شرايطي كه مردم آماده قضاوت و انتخاب اصلح مي شوند طبعا موضعگيريهاي غيراصولي غيرمنصفانه و بدور از اخلاق نيز شكل مي گيرد و مورد مصرف پيدا مي كند ولي همانگونه كه رهبر معظم انقلاب در فرمايشات ابتداي سال خود تصريح فرمودند عرصه انتخابات نياز به تهذيب نفس انصاف و كف نفس دارد چرا كه همه اعم از كانديداها احزاب گروهها و مردم در يك صحنه آزمايش قرار دارند و طبعا بايد به گونه اي عمل كنند كه از آن سربلند بيرون بيايند.
در اين هفته رئيس جمهور ارمنستان به منظور بسط همكاري با جمهوري اسلامي ايران به تهران آمد و 8 توافقنامه در زمينه هاي مختلف ميان تهران و ايروان به امضا رسيد. وي همچنين با رهبر معظم انقلاب ديدار كرد و ايشان از ايده ايجاد آرامش ميان ارمنستان و همسايگان اين كشور استقبال كرده تحقق آنرا ضروري دانسته و در عين حال تصريح كردند دستهاي آشكار و پنهان آمريكا و رژيم صهيونيستي در همه جنگها و مناقشات منطقه اي ديده مي شود و كشورهاي سلطه گر با بهانه جويي مانع افزايش پيوندهاي منطقه اي هستند. حضرت آيت الله خامنه اي همچنين تاكيد فرمودند تحولات سالهاي اخير در عرصه بين المللي نشان داد كه وابستگي به مراكز بيروني راه به جايي نمي برد و نگاه به درون همواره باعث عزت و استقلال است .
در هفته جاري گزارش ديوان محاسبات كل كشور درباره تفريغ بودجه سال 86 در جلسات مجلس ارائه شد كه در آن تصريح شده بود همانند بودجه سال 85 در بودجه سال 86 نيز تخلفات محرزي صورت گرفته كه قوه قضائيه بايد در برخورد با آن و جلوگيري از تخلفات وارد عمل شود. گرچه هنگام قرائت اين گزارش در مجلس برخي از نمايندگان حامي دولت نسبت به ارائه اين گزارش اعتراض داشتند ولي موضعگيري قاطع رئيس مجلس در ارائه اين گزارش و تاكيد بر قانوني بودن آن نشان داد كه بايد با بي قانوني ها و ساختارشكني ها كه در سالهاي اخير در امور اجرايي كشور به شيوه اي مرسوم تبديل شده برخورد كرد و جلوي اين حركتها را كه منجر به تراكم قدرت مي شود گرفت .
در بررسي مسائل و موضوعات خارجي اين هفته سالگرد اشغال عراق توسط آمريكا مسائل افغانستان ناآرامي هاي گرجستان و توطئه هاي جديد عليه حزب الله لبنان در صدر اخبار و گزارش هاي خبري رسانه ها بودند. شش سال پس از لشكركشي آمريكا به عراق اين كشور همچنان در حسرت ثبات و آرامش است و تنفر مردم عراق از اشغالگران روز به روز تشديد مي شود و محاسبات گروه نئومحافظه كار حاكم بر كاخ سفيد كه پيش بيني مي كردند پس از اشغال عراق مردم اين كشور از آنان به عنوان قهرمان ناجي استقبال خواهند كرد كاملا شكست خورد و اشتباه از آب درآمد.
اين هفته به همين مناسبت مردم عراق در چندين شهر عليه اشغالگري آمريكا دست به تظاهرات زده و خواستار خروج فوري نيروهاي بيگانه شدند. در بغداد نيز هزاران نفر با دردست داشتن تصاويري از « مقتدي صدر » به خيابانها آمده و ضمن آتش زدن پرچم آمريكا شعارهاي « يانكي به خانه ات برگرد » و « مرگ بر آمريكا » سردادند.
لشكركشي ارتش آمريكا به عراق كه با دستور جرج بوش و با تحريك جناح جنگ افروز و حامي صهيونيسم صورت گرفت به بحراني بسيار بزرگ تبديل شد كه دامنه آن دامن خود آمريكايي ها را نيز گرفت و واشنگتن را در باتلاقي گرفتار ساخت كه به تصريح بسياري از كارشناسان از جنگ ويتنام نيز براي آمريكا زيانبارتر بوده است.
بوش كه از وي بايد به عنوان جنگ طلب ترين و در عين حال احمق ترين روساي جمهور آمريكا نام برد با اقدام خود در حمله به افغانستان و عراق نه تنها رسوايي و افتضاح براي خود و تيم همراهش به بار آورد بلكه هزينه اي سنگين بر دوش مردم آمريكا گذاشت بلكه ملت عراق را نيز به مصيبتي بزرگ و فلاكتي دامنه دار گرفتار ساخت . جنگ عراق موجب شد كه بوش با بي آبرويي و رسوايي كاخ سفيد را ترك كند و ميراثي شوم براي جانشين خود اوباما برجاي بگذارد. گرچه باراك اوباما رئيس جمهور كنوني آمريكا كه بسياري معتقدند با استفاده از تنفر مردم آمريكا از جمهوريخواهان و فضاحت هايي كه بوش به بار آورد به قدرت رسيد و برخي نيز بر اين باورند براي مرمت چهره مخدوش و بي اعتبار شده آمريكا او را به اين سمت گمارده اند وعده داده است در سريع ترين زمان ممكن نيروهاي آمريكا را از عراق خارج خواهد ساخت ولي نبايد از نظر دور داشت كه سياست امپرياليستي آمريكا خلاف اينگونه شعارها و وعده ها است و اين نظام تنها در سايه مداخله در ديگر كشورها و تجاوز قادر به ادامه حيات است . از اينرو مي توان پيش بيني كرد كه آمريكايي ها به سادگي از عراق خارج نخواهند شد و اين وظيفه ملت عراق را سنگين تر مي سازد تا با عزمي قاطع و اراده اي مصمم كشور خود را از چنگ اشغالگران خارج ساخته و مقدرات خود را دردست بگيرند.
اين هفته در ديگر كشور اشغال شده توسط آمريكا يعني افغانستان نيز اوضاع بحراني شد و اين كشور شاهد ادامه حملات انتحاري و عمليات انفجاري بود كه در يك مورد از اين حملات شماري از نيروهاي كانادايي عضو ناتو كشته شدند. اكنون پس از هفت سال لشكركشي واشنگتن و متحدينش به افغانستان اوضاع به گونه اي است كه بسياري از محافل غربي اذعان مي كنند كنترل اوضاع در شرف خارج شدن از دست آمريكا و ناتو است .
هم اكنون به گفته رسانه هاي خبري غرب بخش اعظمي از افغانستان در دست نيروهاي طالبان است و دعوت دولت كرزاي از طالبان براي مذاكره نيز بايد در همين رابطه مورد بررسي قرار بگيرد. به عبارت ديگر آمريكا كه هفت سال با وعده سركوب طالبان و محو تروريسم به افغانستان لشكركشي كرد اكنون به مرور در حال از دست دادن مقاومت در برابر طالبان و القاعده در افغانستان است . علت اصلي اين وضعيت به حضور اشغالگران غربي در افغانستان باز مي گردد. به سخن ديگر حضور سربازان ناتو در افغانستان موجب شده است تا گروه هاي طالبان و القاعده انگيزه طرفداران خود را براي تشديد فعاليت افزايش دهند و در اين بين افكار عمومي افغانستان را نيز كه به طور فطري و سنتي بيگانه ستيز و متنفر از اشغالگري است به طرفداري از خود ترغيب ساخته و آنها را به زير پرچم خود بكشانند.
هفته جاري بحران در جمهوري گرجستان كه از چند هفته قبل آغاز شده است اوج گرفت و مخالفان « ساكاشويلي » رئيس جمهور غربگراي اين كشور اعتراضات عليه وي را گسترش دادند. معترضين در خيابانهاي تفليس چادر زده و اعلام كرده اند تا سقوط ساكاشويلي به اعتراضات ادامه خواهند داد. مخالفان ساكاشويلي را بي كفايتي در اداره كشور كه موجب افزايش مشكلات شده است متهم مي كنند. ساكاشويلي كه با اقدام شوك آور مخالفان روبرو شده است توجيهي براي اتهامات مخالفان ارائه نداده و در عوض آنها را متهم است كه درك و درايت كافي از اوضاع ندارند. ساكاشويلي همچنين مخالفان را به ارتباط با روسيه متهم و مسكو را پشت قضاياي اخير معرفي كرده است . اين اتهام ساكاشويلي از رويارويي سال گذشته گرجستان و روسيه نشات مي گيرد كه طي آن روسها با استفاده از اقدام نسنجيده ساكاشويلي در انجام عمليات نظامي در « اوستياي جنوبي » گوشمالي سختي به ساكاشويلي مورد حمايت غرب دادند و حتي وي را تا مرز سقوط پيش بردند. البته شايد اتهام ساكاشويلي به روسيه در مورد دست داشتن در ناآرامي هاي اين كشور چندان بي ربط نباشد چرا كه روسها پيشتر اعلام كرده اند از هيچ اقدامي براي سرنگون كردن حكومت ساكاشويلي ابا نخواهند كرد.
بهرحال اوضاع جاري نگراني غرب را برانگيخته است و غربيها بيم آن را دارند كه با سقوط ساكاشويلي پايگاه و نفوذ خود را در اين كشور از دست خواهند داد و روسيه جاي غرب را خواهد گرفت . به همين دليل روز گذشته اعلام شد آمريكا 242 ميليون دلار كمك مالي به دولت ساكاشويلي اعطا كرده است تا شايد موقعيت وي در برابر مخالفان و مهار بحران تقويت شود.
اين هفته تهاجم سازمان يافته عليه حزب الله لبنان و دبيركل آن توسط رژيم مصر به اوج رسيد و البته به دلايل روشني آمريكا و رژيم صهيونيستي پشت سر اين جنجال هستند. رژيم مصر كه از ابتدا با حزب الله لبنان خصومت داشته و به دليل رعايت مصالح مورد نظر خود بخصوص به سبب بيم از افكار عمومي مصر اين خصومت را پنهان مي كرد اكنون با مستمسك قراردادن موضوع دستگيري چند مظنون مرتبط با حزب الله شمشير عليه حزب الله لبنان را از رو بسته و عناد خود را آشكار ساخته است . در اين باره دولت مبارك حزب الله لبنان را متهم به دخالت در امور داخلي مصر ساخته است و با تحريك احساسات ملي گرايي مصريها سعي كرده است خشم خود را بر سر حزب الله لبنان خالي كند و اعتبار حزب الله در بين مردم مصر را زايل گرداند.
آنچه كه موجب شده رژيم مصر تا اين اندازه عليه حزب الله خشمگين شود و كينه سيدحسن نصرالله را به دل بگيرد افزايش روزافزون اعتبار حزب الله لبنان در كشورهاي منطقه و بخصوص در جامعه مصر است . رژيم مبارك بر اين باور است كه تقويت جايگاه حزب الله موقعيت اين رژيم را با خطر مواجه مي كند. در اين ميان جنگ غزه و مسائلي كه در جريان آن اتفاق افتاد بر اين خشم و كينه مصريها از حزب الله افزود. در آن جنگ رژيم مصر رفتار خفت باري را پيش گرفت و نه تنها از كمك به فلسطيني ها دريغ كرد بلكه با بسته نگاهداشتن مرز فلسطين اسرائيلي ها را در اعمال فشار به فلسطيني ها همراهي نمود. سيدحسن نصرالله اين رفتار رژيم مصر را مورد انتقاد قرار داد و خواستار اقدام مردم مصر براي گشودن مرز فلسطين شد كه اين عمل رژيم مبارك را به شدت عصباني ساخت و قاهره مترصد فرصتي براي انتقام شد. با اينحال واقعيت خلاف خواسته رژيم مبارك را نشان مي دهد. اينگونه اقدامات رژيم مصر نتيجه اي در درازمدت نخواهد داشت و قاهره قادر به از بين بردن قدرت و جايگاه حزب الله لبنان نمي باشد.
مردم سالاري
«انتخابات و رسانه هاي اصولگرا»عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد؛سال گذشته زماني که زمزمه ها در مورد احتمال اعلا م کانديداتوري سيد محمد خاتمي در انتخابات رياست جمهوري دهم شدت گرفت، رسانه هاي اصولگرا از هر فرصتي براي تخريب خاتمي استفاده مي کردند و حتي کار را به جايي رساندند که سخن از رد صلاحيت او در انتخابات به ميان آوردند و حتي شائبه ترور او را ايجاد کردند. اما خاتمي بي توجه به اين تخريب ها و با علم به اينکه در صورت اعلا م کانديداتوري اين تخريب ها شدت خواهد يافت، رسما آمادگي خود را براي حضور در عرصه رقابت اعلا م کرد و زماني هم که از کانديداتوري انصراف داد، نه به دليل بيم از تخريب ها بلکه به دليل پايبندي به عهدي بود که بسته بود: «يا من يا ميرحسين». حال، نوبت ميرحسين موسوي بود که پس از بيست سال سکوت اعلا م کانديداتوري کند.
رسانه هاي اصولگرا که ابتدا سعي مي کردند ميرحسين موسوي را داراي تمايلا ت اصولگرايانه و ضد اصلا ح طلبان معرفي کنند، به مرور زمان و با موضع گيري هاي صريح و روشن ميرحسين، اندک اندک از او فاصله گرفتند و مواضع اورا به شدت مورد انتقاد قرار دادند; گويي فراموش کرده بودند که خودشان زماني، موسوي را يک اصولگرا معرفي مي کردند که با اصلا ح طلبان هم مخالف است.
اکنون رسانه هاي متمايل به اصولگرايان، سعي دارند بر طبل انشقاق اصلا ح طلبان بکوبند و تا آن جا که مي توانند، اختلا فات اصلا ح طلبان را برجسته سازند و در عوض، اختلا فات پر رنگ و دامنه دار اصولگرايان را لا پوشاني کنند تا از اين طريق، رسالت رسانه اي خود را انجام دهند! اما گويا آنها فراموش کرده اند که اين روش ها پيش از اين بارها امتحان شده و مردم دست رد بر سينه کساني زده اند که سعي دارند تحليل هاي ذهني و روياهاي خيال پردازانه خود را در قالب اخبار واقعي به مردم عرضه کنند.
قدس
«انتقام قاهره از مقاومت با ابزار اتهام»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد؛رويارويي و مواجهه بين حزب ا... و مصر پس از صحبتهاي دادستان کل مصر مبني بر امکان صدور حکم پيگرد سيد حسن نصرا... به اتهام اداره و مديريت مجموعه تروريستي در مصر و تحريک عليه اين کشور و امنيت آن، در روزهاي اخير از موج گسترده رسانه اي برخوردار گرديده است.اکنون اين سؤال اذهان را به خود مشغول نموده که مقامهاي مصري از طرح اين اتهامها چه هدفهايي را تعقيب مي کنند.
جنبش مقاومت اسلامي لبنان در سالهاي حضور رژيم غاصب در اين کشور با جانفشاني و مجاهدتهاي فراوان توانست متجاوز را از کشورش اخراج نمايد و به دنياي عرب و اسلام ثابت نمود که مي توان با اتکا به توانمنديهاي بومي و آموزه هاي اسلامي در مقابل اشغالگران ايستادگي نمود، در حالي که اين ايده در سالهاي پاياني دهه 70 در سطح دولتمردان اسلامي کالاي کم رونقي گرديد که سران برخي کشورهاي اسلامي با سرسپردگي به ابرقدرتها، منافع اسلامي را قرباني مواضع مرعوبانه خويش نمودند.
برخي کشورهاي اسلامي از جمله مصر با تن دادن به ذلت، پرچم مبارزه با دشمن مسلمانان را بر زمين نهاده و پرچم صهيونيستها را در پايتخت خود به اهتزاز درآوردند. لذا در فقدان ايده مبارزه از سوي دولتهاي اسلامي يک جريان مردمي آرمانگرا با راهبرد شهادت طلبانه توانست دشمن برخوردار از توانمنديهاي نظامي و سياسي گسترده را مقهور اراده خويش نمايد که اين مکانيسم از سوي زمامداران اسلامي وابسته، نه تنها مورد استقبال قرار نگرفت، بلکه آنها با تعبيرهايي از قبيل ماجراجويي و مخالفت با صلح، به دفاع از مواضع انفعالي خويش پرداختند.اين اتهامها در حالي عليه جريان مقاومت در لبنان مطرح مي شود که حزب ا... در سالهاي اخير بويژه در جنگ 33 روزه توانست از جايگاه و مقبوليت ستودني در ميان ملتهاي عربي و اسلامي بخصوص در مصر برخوردار شود.
موفقيت چشمگير و غيرقابل انتظار حزب ا... در سال 2006 ، دولت سازشکار قاهره را که از زمان قرار داد کمپ ديويد با پذيرش نقش جديد در عرصه مناسبات سياسي و امنيتي خاورميانه ايفاي نقش نموده بود، در معرض شماتت ملتها قرار داد، لذا دولت مصر که قرابت بين الگوهاي مبارزاتي حزب ا... را با جنبش اخوان المسلمين باور داشت، براي نجات از خيزش مردمي گروه هاي مستقل پس از پيروزي باورنکردني مقاومت عليه رژيم اشغالگر قدس تلاش نمود روابط وثيق گذشته تحت الشعاع شرايط جديد قرار نگيرد. از اين رو، براي تحقق اين امر با جهت گيريهاي گوناگون، تخريب گروه مبارز حزب ا... را در دستور کار قرار داد.
رژيم مصر يکي از کشورهاي اسلامي و عربي پيشتاز رابطه با اسرائيل است، به نحوي که بالاترين سطح روابط ديپلماتيک را با اين رژيم برقرار نموده است. اين کشور در جنگ 33 روزه اقدامي در راستاي حمايت از مقاومت به عمل نياورد و در جنگ 22 روزه اسرائيل عليه باريکه غزه، با وجود تلاشهاي انساني کشورها و دولتهاي مستقل جهت بازگشايي گذرگاه رفح، مخالفت نمود تا اين لکه ننگ محاصره دسته جمعي فلسطينيان در پرونده اين کشور نيز به ثبت برسد.اينک اين کشور در صدد است با اين اتهامهاي بي اساس، سرپوشي بر اقدامهاي ضد بشري در دوران حمله اسرائيل به نوار غزه بگذارد و به عبارت ديگر تلاش مي کند تا انتقام انتقادهاي مقاومت از قاهره را بگيرد.
اخبار محاصره ضد انساني رژيم ددمنش و غاصب صهيونيستي موج جهاني اعتراضها را عليه اين رژيم در اقصي نقاط گيتي به حرکت درآورد، در حالي که کشور مسلمان مصر که روزي پرچمدار مبارزه با اسرائيل غاصب بود در اقدامي همسو با تل آويو از بازگشايي گذرگاه رفح سر باز زد.
مصر با متهم کردن حزب ا... در پي اثبات خوش خدمتي خود به مقامهاي صهيونيستي است. اين کشور پس از جنگ 22 روزه به دليل فقدان مشروعيت در سطح جهان اسلام و اتخاذ مشي سکوت توأم با حمايت از اسرائيل، شريک جنايتهاي ضد بشري صهيونيست در حمله به غزه مي باشد، لذا با ايجاد فضاي ذهني ضد مقاومت لبنان، در صدد است جو رواني منفي عليه قاهره را در داخل اين کشور و کشورهاي منطقه تعديل نمايد.مشکلات داخلي مصر موضوع ديگري است که مقامهاي قاهره را به اتخاذ گزينه اتهام عليه مقاومت وادار نموده است تا از اين رهگذر با فرافکني، اذهان را از معضلات داخلي به خارج معطوف نمايند.
اکنون پر واضح است، مقامهاي دولت مصر با اهتمام به پايگاه مقاومت تلاش مي نمايند با اين اتهامها وجهه جنبش حزب ا... را مخدوش نمايند، اين در حالي است که خدمات و زحمات اين گروه ها در داخل لبنان و حمايت مردم از دبيرکل جريان مذکور بيانگر پيوند مثال زدني آنها با افکارعمومي است.
دستاوردهاي پايداري و ايستادگي مبارزان ياد شده که توانست افسانه شکست ناپذيري رژيم اشغالگر قدس را به زباله دان تاريخ بسپارد، از خاطره و ذهن امت اسلامي و عربي زدوده نخواهد شد.
تأثيرگذاري بر انتخابات آتي پارلماني لبنان را که در خرداد ماه جاري برگزار مي گردد، هدف ديگري مي توان عنوان نمود که دولتمردان مصري تعقيب مي نمايند. آنها با اين جوسازيها عليه جنبش مقاومت لبنان و گروه هاي همسو تلاش مي کنند تا موفقيت جريان 8 مارس را تحت الشعاع قرار داده و اين گروه، نتيجه را به رقيب واگذار نمايد.
بنابراين، دفاع انساني دبير کل حزب ا... از مردم فلسطين تهديد محسوب نمي شود، به نحوي که سيد حسن نصرا... در اين زمينه اذعان نمود: «اگر ياري کردن فلسطينيان مورد محاصره در سرزمينهاي اشغالي که قتل عام و آواره شده اند جرم و جنايت است، پس من به طور رسمي به اين جنايت و جرم اعتراف مي کنم و اگر اين اقدام ما در ياري رساندن به فلسطينيان گناه باشد، ما با آن گناه به خدا نزديک مي شويم و در آن استغفار نمي کنيم.»
حقيقت اين است که امنيت ملي مصر از سوي حزب ا... خدشه دار نمي شود، بلکه دخالتهاي آمريکا در امور داخلي مصر و خطر اسرائيل عليه قاهره، بزرگترين عوامل تهديد امنيت ملي مصر است، به نحوي که شهروندان جامعه مصر اظهارهاي تند ليبرمن را که اکنون عنوان وزير امورخارجه رژيم صهيونيستي را يدک مي کشد، فراموش نکرده اند. وي در سخناني اذعان نمود: «حسني مبارک به سرزمينهاي اشغالي سفر نمي نمايد، به جهنم برود.»
اين سخنان در پي اثبات اين حقيقت است که کشورهايي که با اين رژيم غاصب کنار آمده اند، امروز مورد بي حرمتي واقع مي شوند و با لحني غيرديپلماتيک مورد هتاکي اشغالگران قدس قرار مي گيرند. اظهارات تند ليبرمن در خصوص سفر نکردن حسني مبارک رئيس جمهور مصر به سرزمينهاي اشغالي، در واقع دستمزد کنار آمدن قاهره است که تاکنون با جهت گيريهاي همسو با انتظارهاي مقامهاي تل آويو، حمايت خويش را از جنبشهاي اسلامي کم رنگ نمودند.
صداي عدالت
«ديپلماسي گاز»عنوان سرمقالهي روزنامهي صداي عدالت است كه در آن ميخوانيد؛در روزهاي اخير شاهد سفر سرژ سرکيسيان، رييس جمهور ارمنستان به ايران بوده ايم که اين سفر با توجه به حساسيت روند تحولات کنوني منطقه قفقاز توجه رسانه هاي داخلي و يا خارجي را به خود جلب نموده است. بر اساس تحليل اغلب رسانه ها يکي از دلايل مهم اين امراهميت انتقال انرژي براي کشورهاي منطقه و فرامنطقه اي به خصوص بحث خط لوله ناباکو ميباشد. با توجه به تعاملاتي که بين ايران و ارمنستان در سالهاي گذشته تاکنون وجود داشته است و اهميت تداوم همکاري ها به دليل اشتراکات مختلف فرهنگي و...سئوالي که در اينجا مطرح مي شود اين است که دستاورد سفر کنوني رئيس جمهور ارمنستان براي دو کشور چه بوده است؟قابل توجه است که تاکنون اسناد و موافقنامه هاي مختلفي بين دو کشور در زمينه هاي سرمايه گذاري، حمل و نقل و...صورت گرفته است. به گونه اي که ميزان مبادلات تجاري دو کشور در سال گذشته حدود 250 ميليون دلار بوده است.
در اين سفر 8 سند همکاري در زمينه برقراري رژيم تجارت آزاد، نظارت بانکي، بيمه و ... امضاء شده است و يکي از مهمترين موضوعات مطرح شده بحث انتقال خط لوله گاز ايران به ارمنستان مي باشد. زيرا ارمنستان که تاکنون تنها از طريق گرجستان با کشورهاي جهان ارتباط داشته مي تواند با احداث خط آهن ارمنستان-ايران با کشورهاي جهان روابط اقتصادي و تجاري داشته باشد. نکته حائز اهميت اين است که نفوذ لابي ارامنه در سطح جهان، باوجود وسعت کم اين کشوربسيار قوي است.
لذا همکاري همه جانبه با اين کشور مي تواند نقش مهمي در ارتقاي موقعيت ايران در عرصه بين المللي داشته باشد. حتي ترکيه نيز در رقابت با ايران و روسيه سعي دارد اختلافات ديرينه اش با ارامنه را حل و فصل نموده و روابط خود را با اين کشور بهبود بخشد. گرچه ايالات متحده نيز سعي نموده با تشويق ترکيه بر بهبود روابط با ارمنستان جهت احداث خط لوله ناباکو و ايجاد معادله امنيتي 2+3 که شامل ارمنستان، گرجستان و آذربايجان مي شود، ايران و روسيه را دور بزند. غافل از اينکه نياز دو کشور ايران و ارمنستان به صورت نياز دوطرفه مي باشد. به گونه اي که مقامات اين کشور " اعتقاد دارند شرکت کردن در طرح قفقاز بدون ايران قابل قبول نيست. اظهارات نماينده دفتر سياسي حزب داشناکسيون، "هراند مارکاريان" درسفر به تهران تأييدي است بر اين ادعا. بنابراين جمهوري اسلامي ايران نبايد خود را درگير مسائل حاشيه اي مربوط به ناباکو کند. چراکه از يک سو خواه ناخواه عملي شدن طرح گازي ناباکو بدون گاز ايران دشوار و يا غير ممکن خواهد بود و از ديگر سو ايران براي انتقال گاز خود به اروپا از راههاي ديگري همچون مسير عراق و سوريه، مسير ترکيه به جنوب يونان و جنوب اروپا و.... مي تواند استفاده نمايد.
آفرينش
«فرهنگ ، مفهومي مهجور در مسير توسعه» عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم مسعود رفيعي طالقاني است كه در آن ميخوانيد؛اتلاف سالانه 5 هزار ميليارد ساعت وقت مردم در ترافيک کلان شهرها ، 47 درصد پرداخت يارانه هاي دولت در بخش حمل و نقل ، مصرف انرژي در کشور به ميزان 5 برابر استاندارد جهاني و سالانه 32 هزار ميليارد تومان هزينه هاي مصرف سوخت و تصادفات در حوزه حمل و نقل تنها بخشي از آمارهايي بود که طي روز هاي گذشته محمد رويانيان رييس ستاد حمل و نقل و مديريت مصرف سوخت کشور در نشست خبري با خبرنگاران به زبان آورد تا عمق بحران در وضعيت حمل و نقل کشور را بازگو کند. رويانيان البته بسيار خوشبينانه از گام نهادن اوضاع حمل و نقل کشور در مسير بهبودي سخن گفت تا او نيز به رسم ساير همقطارانش، بحران ها را قدري دست کم گرفته باشد و به کاربردن واژه هايي نظير "فرهنگ صحيح " و "تحولات بسيار بزرگ " همچنان در صدر لغت نامه مديران اجرايي بماند. او که تا چندي پيش آشکارا در ابراز ديدگاه هاي مغاير خود با شهر دار تهران در زمينه مديرت شهري تاکيد مي نمود و اصطکاک ميان اين دو باعث مي شد تا برخي کارشناسان ، ترافيک تهران را به سبب همين اصطکاک بدانند، اين بار بيش از دفعات گذشته نسبت به بهبود وضع ترافيک و حمل ونقل کشور و خصوصا شهر تهران خوشبين و اميدوار بود و همين اميد بود که در سخنان وي به اشاره اش به طرحها و نقشه هاي در دست اجرا مي انجاميد. رويانيان ارتقاي فرهنگ اجتماعي، توسعه فرهنگ صرفه جويي، استفاده از وسايط نقليه عمومي و ساختار و انحصارشکني در دولت را از جمله دلايلي مي دانست که مي تواند در کوتاهترين زمان ممکن وضع موجود را ساماني بخشند و آن را به گونه اي بيارايند که به وضع مطلوب در غلطد ، چه واقعيت هم همين است و چندان هم نمي توان مسائلي اينچنين را ناديده انگاشت.اين اما ظاهرا واقعيت است و نه حقيقت !
خودروسازي غير رقابتي و توليدات گسترده اما بي کيفيت نيز جزيي از اين سيکل معيوب است . عدم کيفيت محصولات و به تبع آن افزايش خسارات و آلودگي ها و تسهيلات فزاينده در شرايط فروش آن هم بدون در نظر گرفتن جايگزيني خودروهاي فرسوده دو دليل عمده است که کلانشهرهاي کشور و در صدر آنها تهران را به ميداني از آهن و آدم بدل ساخته است. پارکينگ طبقاتي و بزرگراه دو طبقه هم کاري از پيش نمي برد . اين دو و شايد راه حل هاي ديگر هم يا به ورطه کمبود بودجه مي افتند و يا به سبب اختلاف مديران ، چندان با غبار تاريخ آشنا مي شوند که نسل امروز را اميدي به بهره برداري از آنان نيست و فراموش خانه ها را بيشتر لايق اند ! اما بهره بردن از فرهنگ گرچه تجربه اي تاريخي و درست است اما فرهنگ سازي را هنوز هم هيچ کس جدي نمي گيرد و فرهنگ را بيراه نيست اگر مهجورترين مفهوم زمانه قلمداد کنيم و اين در شرايطي است که ارائه آمارها و ارقام و اميد بستن به بهبودي شرايط با تکيه بر راهکارهايي که معلوم نيست چگونه و چه وقت اجرايي مي شوند مشکلي را تا کنون حل نکرده است. زمانه ما ، زمانه گم گشتگي معنا و پيدايي ظواهر است و گامي به پيش نخواهيم رفت تا زنجير معضلات را به مثابه يک زنجير ، ببينيم و نه به شکل حلقه اي خرد.
دنياي اقتصاد
«نرخ بيکاري واقعا چقدر است؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم دكتر فرخ قبادي است كه در آن ميخوانيد؛از اواسط سال گذشته، هنگامي که دولت مژده تک رقمي شدن نرخ بيکاري را به مردم داد، بحث و جدلي آغاز شد که هنوز هم پايان نگرفته است. نکته مشترک در اغلب واکنشها به انتشار اين آمار، صاف و ساده، ناباوري و انکار آن بود.
بعضي از نويسندگان، تک رقمي شدن نرخ بيکاري را ناشي از «دست کاري آماري» دانستند و برخي ديگر مدعي شدند که تحليل گران دولتي، با شاغل دانستن زنان خانه دار و دانشجويان، رقم شاغلين را افزايش و نرخ بيکاري را کاهش دادهاند. تصريح و تاکيد چند باره مديران «مرکز آمار ايران»، بر اينكه کسي در آمارها دستي نبرده است و زنان خانه دار و دانشجويان نيز شاغل به حساب نيامده اند و حتي اين که «براي مرکز آمار ايران هيچ ضرر و منفعتي وجود ندارد که نرخ بيکاري را زياد يا کم ارائه کند، زيرا که نه تشويق ميشود نه تنبيه» نيز ظاهرا معترضين را قانع نکرد.
در شرايطي که فرياد توليدکنندگان از رقابت کالاهاي ارزان خارجي و کسادي بازارهايشان به آسمان بلند است و کارخانهها و شرکتهاي کوچک و بزرگ يک به يک «تعديل نيرو» ميکنند (سواي آنها که يکسره کارشان را تعطيل کردهاند)، آن هم در کشوري با جمعيت جوان، که سالانه در حدود 700هزار نفر به خيل جويندگان کار افزوده ميشود، به راستي چگونه ممکن است که نرخ بيکاري تنزل يافته باشد؟
واقعيت اين است که مردم، به ويژه آنهايي که خود يا يکي از بستگان نزديک شان در اين روزها به دنبال يافتن شغلي بودهاند و هرجا که رفتهاند با خيل متقاضيان ديگر کار، به درد دل نشستهاند، وجود بيکاري گسترده را «احساس ميکنند» و هرگز نخواهند پذيرفت که بيکاري کاهش يافته باشد. سخنان هفته گذشته نماينده ورامين در مجلس شوراي اسلامي، نمودي از همين «احساس عمومي» است: «هنگامي که مراجعه کنندگان به دفتر نمايندگان مجلس، از بيکاري فرزندانشان ميگويند و در هر خانوادهاي يک بيکار وجود دارد، چگونه آقايان ادعاي کاهش بيکاري را دارند؟». (1)
احساس عمومي مردم در باره «دست کاري» شدن و غير واقعي بودن آماري که نشان دهنده کاهش «نرخ بيکاري» در اوضاع و احوال کنوني اقتصاد ما است، گرچه با توجه به دشواري يافتن شغل مناسب و بيکاري مشهود، به ويژه در ميان جوانان، قابل درک است، اما به احتمال قريب به يقين، مبتني بر واقعيتها نيست. آمارگيري و محاسبات مربوط به «نرخ بيکاري» در کشور ما، کم و بيش بر مبناي روشها و تعاريف اعلام شده از طرف «سازمان بينالمللي کار (ILO)» صورت ميگيرد و «دست کاري» آمارها هم بعيد به نظر ميرسد. هرگاه بدانيم که در اغلب کشورهاي ديگر، با اقتصادهاي پيشرفتهتر و آمارهاي فراگيرتر و کم اشتباهتر نيز، شهروندان عادي «احساس» مشابه در مورد آمارهاي مربوط به نرخ بيکاري و اشتغال دارند، آن گاه به جاي مقصر دانستن آمارگيران و تحليلگران دولتي، به ريشه يابي مساله و يافتن دلايل اين تناقض غير قابل انکار روي خواهيم آورد. اين همان کاري است که در کشورهاي پيشرفته انجام داده اند و با روشن ساختن زمينههاي بروز اين شک و ترديدها، که در تعريف و شيوه محاسبه «نرخ بيکاري» نهفته است، به چاره جوييهاي اساسي اقدام کردهاند.
چنان که گفته شد، محاسبه نرخ بيکاري در کشور ما، همچون کشورهاي ديگر، بر مبناي تعاريف و دستورالعملهاي «سازمان جهاني کار» انجام ميگيرد. با يک سلسله پرسشها (40 سوال) از خانوارهايي که به عنوان «نمونه آماري» انتخاب شدهاند، آمارگيران به اطلاعات و ارقامي دست مييابند که مبناي محاسبات تحليلگران مرکز آمار ايران را تشکيل ميدهند. بر اساس تعاريف توافق شده در سازمان بينالمللي کار، هر کس که در طول هفته قبل از مصاحبه، مشغول کار تمام وقت بوده، يا در اين همين مدت حداقل يک ساعت در ازاي دريافت مزد، کار کرده است، شاغل به حساب ميآيد و هرکس که در طول آن هفته، حتي يک ساعت هم کار نکرده و در عين حال فعالانه در جست و جوي کار بوده است، بيکار محسوب ميشود. با تقسيم کردن تعداد اين «بيکاران» بر تعداد «جمعيت فعال» (و البته ضرب کردن آن در 100)، نرخ بيکاري محاسبه ميگردد. (با توجه به بحث و جدلي که چند ماه پيش بر سر اين مساله در رسانهها به راه افتاد، شايد تاکيد بر اين نکته بي فايده نباشد که خانمهاي خانه دار و دانشجويان، جزو «جمعيت فعال» به حساب نمي آيند و شاغل يا بيکار هم محسوب نمي گردند. از سوي ديگر، در محاسبات مرکز آمار ايران، سربازان وظيفه جزو شاغلين به حساب ميآيند، در حالي که در اغلب کشورها - حتي در امريکا که خدمت اجباري وجود ندارد و سربازان حقوق بگير هستند - اين گروه جزو شاغلين محسوب نميشوند و در حقيقت نرخ اشتغال و بيکاري براي «جمعيت غير نظامي» محاسبه ميشود).
اين که چرا «سازمان جهاني کار»، مشاغل پاره وقت و حتي يک ساعت کار در هفته را «اشتغال» به حساب ميآورد، نياز به توضيحات مفصلي دارد که در فرصت اين مقاله نيست، اما به هرحال اين «قراردادي» است که در همه کشورها در محاسبه نرخ بيکاري رعايت ميشود.
با نگاهي اجمالي به تعاريف «قراردادي» و شيوه محاسبه نرخ بيکاري در کشور ما و کشورهاي ديگر، روشن ميگردد که چرا نرخهاي بيکاري اعلام شده توسط دولتها، ميتواند با «احساس عمومي» مردم با اوضاع و احوال بازار کار، به نحو چشمگيري متفاوت باشد، بيآنکه لزوما تقلب و تخلفي صورت گرفته باشد. از ديدگاه عامه مردم، هرکس که ميخواهد کار کند اما شغلي ندارد، بيکار به حساب ميآيد، در حالي که در محاسبه نرخ بيکاري بر مبناي تعاريف سازمان بينالمللي کار، نه تمام بيکاران، که فقط بخشي از افراد بدون شغل، بيکار به حساب ميآيند. اين دوگانگي مفاهيم، نه تنها عامه مردم را نسبت به آمار رسمي بيکاري بد گمان کرده است، بلکه تحليل گران و سياستگذاران اقتصادي را نيز ناگزير ساخته که براي دست يابي به اطلاعات و آمار دقيقتر و معني دار تر، معيارهاي ديگري براي ارزيابي شرايط واقعي بازار کار، طراحي و محاسبه کنند.
در بسياري از کشورهاي پيشرفته هم اکنون حد اقل دو معيار براي نشان دادن «نرخ بيکاري» مورد استفاده قرار ميگيرد. براي مثال در ايالات متحده همه ساله و همه ماهه) شش «نرخ بيکاري» متفاوت محاسبه و منتشر ميشود که دو قلم از آنها رواج و مقبوليت گستردهاي دارند. آشنايي با ماهيت و نحوه محاسبه اين دو مفهوم، و شناخت اشتراکات و تفاوتهايشان، روشنگر مساله مورد بحث ما خواهد بود.
الف – نرخ بيکاري متعارف، که بر اساس تعاريف و دستور العملهاي سازمان بينالمللي کار محاسبه ميشود (کم و بيش به همان شيوهاي که در کشور ما محاسبه ميشود و در بالا تشريح شد). اين نرخ بيکاري که (U-3) ناميده ميشود، همان نرخي است که معمولا در رسانهها انعکاس مييابد و در همه کشورها محاسبه ميشود و معمولا هم يگانه نرخ بيکاري است که مورد استناد و اشاره دولتمردان قرار ميگيرد (و همان «نرخي» است که گفته ميشود در کشور ما تک رقمي شده است). اين مفهوم از نرخ بيکاري، بخش قابل توجهي از افراد واقعا بيکار را به دلايل مختلف، بيکار به حساب نمي آورد و به همين دليل بيکاري را از آن چه که مردم «احساس ميکنند» کمتر نشان ميدهد. با اين همه، اين معيار، بهرغم کاستيهايي که دارد، براي برخي مقاصد، به ويژه تحليلهاي مقايسهاي در دو يا چند دوره زماني، سودمند است و از آن جا که در همه کشورها کم و بيش به يک روش محاسبه ميگردد و محاسبه آن نيز قدمتي طولاني دارد و آمارهاي گذشته آن در دسترس است، استفاده از آن رواج کامل دارد.
ب – نرخ بيکاري فراگير تر، که (U-6) ناميده ميشود و براي تحليل گران اقتصادي و سياستگذاران، سودمندتر از نرخ متعارف بيکاري است. اين معيار همچنين تصوير روشن تري از شرايط بازار کار به دست ميدهد و در مقايسه با «نرخ بيکاري متعارف»، بسيار نزديکتر به «احساس عمومي» جامعه از وضعيت اشتغال و بيکاري است. شيوه محاسبه نرخ بيکاري فراگيرتر (U-6)، تفاوتهاي آن را با «نرخ متعارف» و نيز مزيتهاي آن را روشن ميسازد.
با چشم پوشي از پارهاي جزييات، ميتوان گفت که نرخ بيکاري فراگيرتر (U-6) همان «نرخ بيکاري متعارف»، يعني (U-3)، است که دو گروه از بيکاران، که به دليل محدوديت تعاريف «سازمان بينالمللي کار» از شمول در نرخ بيکاري خارج ميمانند، به آن افزوده شده است. به اختصار اين دو گروه و دلايل شمول آنها را در محاسبه نرخ بيکاري بر ميشماريم.
1 -همان طور که گفته شد، در محاسبه نرخ بيکاري متعارف(U-3)، از ميان کساني که شغلي ندارند، فقط آن دسته بيکار محسوب ميشوند که فعالانه به دنبال کار بوده و شغلي نيافتهاند. بدين ترتيب «کارگران مايوس (Discouraged Workers)» يعني کساني که براي مثال، چندين ماه به دنبال کار دويده و شغلي پيدا نکردهاند و به همين دليل سرخورده و مستاصل شده و جستوجو براي کار را موقتا متوقف ساختهاند، بيکار به حساب نميآيند (و در حقيقت از شمول «جمعيت فعال» خارج ميشوند). تعداد اين گروه از بيکاران، به ويژه در شرايط رکود اقتصادي که يافتن کار دشوارتر ميشود، افزايش چشمگيري مييابد. برخي از بيکاران نيز به دلايل ديگر فعالانه در جستوجوي کار نبودهاند و آنها نيز از شمول جمعيت فعال (و بيکاران) حذف ميشوند. در محاسبه نرخ بيکاري فراگيرتر (U-6)، اين گروهها در زمره بيکاران به حساب ميآيند.
2 - در محاسبه نرخ بيکاري متعارف، شاغلين پاره وقت و حتي کساني که در طول هفته يک ساعت کار کردهاند، شاغل به حساب ميآيند. اين کار، در مواردي که انتخاب شغل پاره وقت بر اساس تمايل و محذوريتهاي خود اين افراد صورت گرفته باشد، البته توجيه پذير است (مثلا خانمي که ميبايست از فرزندان خود نگهداري کند و فقط ميتواند دو يا سه ساعت عصر را که همسرش در خانه است، به فروشندگي در يک فروشگاه مشغول شود، ميبايست شاغل محسوب شود، زيرا خود او مايل به کار بيشتر نيست). اما افرادي که به دنبال کار تمام وقت بوده (و هستند) و فقط به دليل ناکامي در يافتن چنين مشاغلي، به چند ساعت کار در هفته تن دادهاند، به لحاظ منطقي نمي بايست «شاغل» به حساب آورده شوند. عدم توفيق آنها در يافتن کار تمام وقت، نشانه شرايط نا مساعد بازار کار است و هدف از محاسبه نرخ بيکاري نيزشناخت واقعيتهاي مربوط به همين بازار است. شمول اين گروه در ميان بيکاران که در محاسبه (U-6) تحقق مييابد، منطقي تر از شاغل دانستن آنها و ناديده گرفتن محدوديتهاي بازار کار ميباشد. تعداد افراد اين گروه نيز در شرايط رکود اقتصادي و کسادي بازارها افزايش مييابد.
براساس آخرين آمار منتشر شده توسط وزارت کار ايالات متحده مربوط به ماه گذشته ميلادي(مارس 2009)، نرخ بيکاري متعارف (U-3) معادل 5/8 درصد و نرخ بيکاري فراگير (U-6) برابر با 6/15درصد بوده است. به بيان ديگر، نرخ بيکاري فراگيرتر (و واقع گرايانهتر)، 83/1 برابر نرخ بيکاري بر مبناي محاسبات متعارف بوده است. هرگاه فرض کنيم که نرخ بيکاري فراگيرتر در کشور ما نيز تفاوت مشابه را با نرخ بيکاري متعارف نشان ميدهد (که فرضي غير منطقي نيست)، نرخ بيکاري در کشور ما به حدود 18درصد بالغ ميگردد که قرابت بيشتري با «احساس عمومي» مردم کشور ما در مورد نرخ بيکاري کنوني دارد.
مطالعاتي که در کشور ما انجام شده، مويد آن است که محاسبه و انتشار معياري مشابه (U-6) براي اقتصاد ايران، به ويژه در شرايط کنوني، بسيار روشنگر خواهد بود. اين مطالعات نشان ميدهند که يکي از دلايل اصلي کاهش اخير «نرخ بيکاري» در اقتصاد ما، خارج ماندن بخش قابل توجهي از بيکاران، از شمول «جمعيت فعال» و در نتيجه از شمول بيکاران بوده است.(2)
واقعيت اين است که با توجه به ويژگي ترکيب جمعيتي کشور ما، و نيز با توجه به اين که «جمعيت فعال» کشور در سالهاي 1375 تا 1385 به طور متوسط به ميزان 4درصد در سال افزايش يافته است و بالاخره با در نظر گرفتن برآوردهاي برنامه چهارم توسعه اقتصادي کشور، ميبايست در چند سال گذشته سالانه 700هزار نفر به «جمعيت فعال» در کشور ما اضافه شود. اما بر اساس آمار مرکز آمار ايران، طي سالهاي 1384 تا 1386 سالانه فقط 140هزار نفر به «جمعيت فعال» و بازار کار اضافه شدهاند (نسبت جمعيت فعال در اين سه سال از 41 درصد در سال 84، به 8/39درصد در سال 86 کاهش يافته است). تفاوت بين 700هزار نفر و 140هزار نفر (يعني 560هزار نفر)، نشان دهنده تعداد افرادي است که اکثر آنها در واقع بيکار هستند، اما به دلايل مختلف (عمدتا مايوس شدن از يافتن کار يا عدم اطلاع از مراکزي که بايد براي کاريابي به آنها رجوع کنند) از شمول «جمعيت فعال» و نيز «بيکاران» خارج شدهاند. البته در اين سالها بخشي از اين افراد نيز به ادامه تحصيل در دانشگاهها (به ويژه پيام نور) پرداختهاند که به گفته صاحب نظران، آن هم با دشواري پيدا کردن کار براي فارغالتحصيلان دبيرستاني بي ارتباط نيست. اين استنتاج با ملاحظات نظري نيز همخواني دارد. به طور کلي هنگامي که نرخ بيکاري بالا است و به ويژه هنگامي که رکود و کسادي بازارها شدت ميگيرد، «نرخ فعاليت» کاهش مييابد زيرا عده زيادتري از يافتن کار مايوس ميشوند و فعالانه به دنبال کار نميروند و در نتيجه از شمول «جمعيت فعال» خارج ميشوند.
يکي از محققين بر اساس اين واقعيتها نتيجه ميگيرد که: «روند رشد جمعيت فعال طي سالهاي 84 تا 86 خود به خوبي توضيح ميدهد که چرا نرخ بيکاري از حدود 12درصد در سال 84 به 5/10درصد در سال 86 و کمتر از 10درصد در بهار 1387 رسيده است. در واقع نرخ بيکاري از 12درصد در سال 84 به کمتر از 10درصد در بهار 87 کاهش يافته است، نه به دليل اين که اقتصاد در طي اين سالها از اشتغالزايي بالايي برخوردار بوده است، بلکه به اين علت که جمعيت فعال با کم شماري قابل توجهي روبهرو شده است».(3)
نکته ديگري که بايد مورد توجه قرار گيرد، مربوط به افرادي است که به طور پاره وقت به کار اشتغال دارند، اما شاغل به شمار ميآيند. تا سال 1383، در محاسبات مرکز آمار ايران، افرادي که در «هفته مرجع» (همان هفته قبل از آمار گيري) حداقل 2 روز يا 16 ساعت به کار مشغول بودند، در زمره شاغلين به شمار ميآمدند و کساني که کمتر از 2 روز در آن هفته کار کرده بودند، بيکار شمرده ميشدند. از سال 1384 مرکز آمار ايران محاسبات خود را بر اساس تعاريف سازمان بينالمللي کار (ILO) منطبق کرد و افرادي را که در «هفته مرجع» حداقل يك ساعت کار کرده بودند، جزو شاغلين به شمار آورد. البته به گفته رييس مرکز آمار ايران، اين تغيير محاسبه، تاثير چنداني بر نرخ بيکاري نداشته و فقط در سال 84 در حدود نيمدرصد از نرخ بيکاري کاسته است.(4)
با اين همه، آمارهاي اين مرکز نشان ميدهند که «سهم اشتغال ناقص» (يعني نسبت افرادي که در هفته مرجع، بهرغم آنکه «خواهان و آماده براي انجام کار بيشتر بودهاند»، اما به دلايل اقتصادي به طورپاره وقت – از يک ساعت تا کمتر از 44 ساعت – مشغول به کار بودهاند و در نتيجه شاغل به حساب آمدهاند)، از کل «جمعيت شاغل»، 4/6درصد بوده است که در حدود 4/1ميليون نفر را شامل ميشود. که البته رقم قابل توجهي است.(5)
به دلايل آشکار، دولتمردان آمريکايي (و قاعدتا دولتمردان در همه کشورها) تمايل بيشتري به استفاده از نرخ متعارف بيکاري در سخنرانيها و فعاليتهاي تبليغاتي خود دارند. با اين همه، تحليل گران فعال در حوزه علوم اجتماعي و به ويژه کارشناسان اقتصادي، استفاده از نرخ بيکاري فراگيرتر را منطقي تر دانسته و به گونه اي روزافزون در تحليلهاي خود از اين معيار استفاده ميکنند. اين در حالي است که سريهاي زماني مربوط به اين شاخص از سال 1994 فراتر نمي رود و به همين دليل استفاده از نرخ بيکاري فراگيرتر براي برخي مقاصد مقدور نيست. در هر حال اغلب صاحب نظران بر آنند که با گذشت زمان و فراهم آمدن آمار طولاني تر، استفاده از اين معيارگسترش خواهد يافت. آقاي پال کروگمن، اقتصاددان آمريکايي و برنده جايزه نوبل اين رشته در سال 2008، در اين رابطه مينويسد: «من بارها به اين نکته اشاره کردهام که نرخ بيکاري متعارف، معيار مناسبي براي نشان دادن واقعيتهاي بازار کار در سالهاي اخير نبوده است. يک گزينه بهتر همان (U-6) است. اين نرخ نشان دهنده همان چيزي است که اغلب مردم (در مورد شرايط بازار کار) احساس ميکنند».(6)
بيترديد محاسبه و انتشار آماري مشابه(U-6) براي کشور ما از طرف مرکز آمار ايران، نه تنها مورد استقبال و استفاده محققين مستقل قرار خواهد گرفت، بلکه هم براي کارشناسان و تحليلگران دولتي و هم براي سياستگذاران اقتصادي بسيار سودمند خواهد افتاد. شايد حتي اين کار موجب گردد که شهروندان عادي نيز که آمارهاي رسمي را با واقعيتهاي ملموس زندگي خود نزديکتر ميبينند، با خوشبيني بيشتري به اطلاعات و آمارهاي دولتي بنگرند.
......................................................................
1 - روزنامه ابرار. 20 فروردين 1388
2 - «چگونه نرخ بيکاري يک رقمي شد». دکتر غلامعلي فرجادي. سايت رستاک. 8 آبان 1387
3 -همان جا
4 -روزنامه ايران. 9 بهمن 1387
5 -مرکز آمار ايران. «شاخصها و نماگرهاي نيروي کار در جمعيت 10 ساله و بيشتر».
6 - «Labor Market Deterioration. Paul Krugman. N.Y. Times Blog. April 5, 2008
سرمايه
«رونق ساخت وساز راهکار مهار بيکاري»عنوان سرمقالهي روزنامهي سرمايه به قلم حيدر مستخدمين حسيني است كه در آن ميخوانيد؛وابستگي درآمدهاي دولت به نفت و وابستگي اشتغال زايي به مسکن و ساخت وساز در ايران باعث شده اين دو مقوله همواره نقش کاملاً استراتژيک از نظر سياستگذاران و برنامه ريزان کشور داشته باشند و در نتيجه برخي کارشناسان معتقدند مهم ترين عامل در رشد اشتغال و مهار سه ميليون بيکاري و نرخ 5/12 درصدي بيکاري، رونق بخش مسکن است. به دليل بحران اقتصاد جهاني، درآمدهاي نفتي کشور به ميزان زيادي کاهش يافته و در نتيجه دولت مجبور است براي جبران کسري اعتبارات جاري، سرمايه گذاري هاي عمراني خود را کاهش دهد.همچنين به دليل سياستگذاري هاي پولي اتخاذ شده طي چند سال اخير بخش مسکن و ساخت وساز نيز دچار رکود شده است.
سياست هاي پولي در کشور ما طي چند سال اخير، ابتدا شديداً انبساطي بود در نتيجه باعث خالي شدن بانک ها از منابع و همچنين افزايش شديد نقدينگي تا مرز 188 هزار ميليارد تومان شد. در اين ميان سياست هاي مالي دولت نيز باعث تشديد وابستگي به درآمدهاي نفتي شده و عملاً سياست هاي انبساطي پولي و مالي، زمينه نرخ تورم 25 درصد را فراهم کرد اما سياست هاي پولي شديداً انقباضي 5/1 سال گذشته بانک مرکزي، باعث شد بخش مسکن و ساخت وساز دچار رکود شود و اين رکود اگرچه مانع رشد نقدينگي شده اما رکود حاصله نيز پيامدهاي منفي از جمله رکود مسکن و کاهش اشتغال را در پي داشت.
اکنون دولت براي آنکه در سال جاري، بخش اقتصاد و اشتغال را تحرک ببخشد، راهي ندارد جز آنکه زمينه رونق بخش مسکن را فراهم آورد؛ از يک سو با اتخاذ راهکارهاي مهم سرمايه گذاران را ترغيب به سرمايه گذاري در بخش مسکن کند و از سوي ديگر با اتخاذ سياست هاي پولي مناسب، تقاضاي موثر مسکن را تهييج کند. در بخش سياست هاي مالي نيز به نظر مي رسد دولت مجبور به صرفه جويي و جابه جايي اعتبارات عمراني به جاري است. طبيعي است اين فرآيند نيز زمينه کاهش تقاضا را براي کالاها و مصالح مورد نياز پروژه هاي عمراني فراهم مي کند، بنابراين دولت نيز بايد در سياست هاي مالي خود راهکارهايي را پي ريزد که پروژه هاي عمراني کشور، چندان دچار وقفه نشود.