


-سه نسل حدادها: غلامعلی، محی الدین یحیی و فریدالدین حدادعادل، غلامعلی رئیس مجلس شد، فرید رئیس همشهری شد، خدا می دانه که محی الدین یحیی به کجاها خواهد رسید، در ضمن این نی نی ارزشی، از لحظه ای که آمد تا زمانی که ما رفتیم، به طرز ماهرانه ای چشم از من برنمی داشت و خلاصه چشمش ما رو گرفته بود!
-موقع خداحافظی، از حداد پرسیدم: دکتر! فکر می کنید چه تصویری بین مردم دارید؟ یک مکث طولانی کرد و کلمات را به دقت مزه مزه کرد و گفت: فکر می کنم مردم مرا به عنوان یک آدم منصف می شناسند.
-حداد عادل وقتی زلف های افشون منو دید (چون اخیرا "کلهر المنظر" شدم!) خاطره ای از رودخانه تیمز(دقیقا با همین تلفظ!) و دکتر رضا داوری اردکانی و خانواده های مربوطه تعریف کرد: یک بار داشتیم با دکتر داوری اردکانی و خانواده هایمان در رودخانه تیمز لندن قایق سواری می کردیم (قبل از انقلاب)و دکتر داوری به سنت آن روزها روشنفکرها،موهایش را بسیار بلند کرده بود،ناگهان فریدالدین که در آن موقع کودکی بیش نبود،جلوی همه با صدای بلند سئوال کرد: بابا! این آقاهه چرا اینطوریه؟ چراموهای این آقا اینقدر بلنده؟ که حدادعادل جواب می دهد: باباجون! اینجا توی فرنگ، سلمونی ها خیلی گرون هستن، اینه که ایشون موهاشو کوتاه نکرده! البته بعدها دکتر رضاداوری از این جواب آبرو مدارانه حداد کلی تشکر می کند(به قول قدیمی ها بیایید غرب ستیزی رو از کودکی،در کودک هایمان سیستم کنیم!)