اعتمادملی: سفر پاپ به اردن و سرزمينهاي اشغالي را بايد در چارچوب كلانتري مورد تحليل قرار داد. به عبارت ديگر بايد با يك رويكرد تاريخي دلايل اين سفر را واكاويد.
قداست سرزمينهاي فلسطيني براي مسيحيان، حضور امپراتور روم شرقي و غربي در اين منطقه، كوه طور كه بخشي از سلسله جبال قدس است، رود اردن و اينكه اين سرزمين محل تولد و شهادت مسيح است از جمله دلايل اهميت اين منطقه نزد مسيحيان است. همچنين جنگهاي صليبي است كه دو قرن به درازا كشيد.
در عين حال اگر فلسطين را سرزميني بدانيم كه از يكسو از صحراي سينا تا جنوب لبنان باشد كه طول آن 240 كيلومتر است و عرضش بين درياي مديترانه و قلمرو سوريه و اردن كه 40 تا 130 كيلومتر است ميتوان به اهميت تاريخي اين سرزمينها براي مسيحيان پي برد.
نكته ديگري كه به لحاظ تاريخي بايد درخصوص پايگاه مسيحيان در فلسطين مدنظر داشت رسمي شدن دين مسيحيت از سوي كنستانتين است كه در خواب به او الهام شد كه نشان مسيح را روي سپر سربازانش حك كند.
همچنين «هلنا» مادر امپراتور دستور داد كه كليساها و صومعهها و اقامتگاههايي در قدس و ساير اماكن متبركه براي زائران مسيحي بنا كنند. اين سرزمينها براي يهوديان نيز مهم است. فردي بهنام «آبا ابان» كتابي نوشته كه در آن مدعي شده مسيح براي دنياي خارج از نفوذ يهود نيامده اما ديگراني كه به مسيح اعتقاد دارند معتقدند كه مسيح فقط در حوزه يهود نيست و فراتر از آن است. در واقع يهوديت در پي مصادره مسيح به نفع خود بودند.
باري،مسيحيان در طول تاريخ 2هزار ساله خود، 4 قرن بر سرزمين قدس حكومت كردند. اين در حالي است كه اسرائيليها اين 4 قرن تاريخي را ناديده ميانگارند و در سوي ديگر 12 قرن نيز مسلمين بر آنجا حاكم بودند. اما اينكه در حوزه «دولت يهود» چه تفكراتي نسبت به پاپ وجود دارد ميتوان نكاتي را مطرح كرد: اينكه پاپ بنديكت شانزدهم دوران نوجواني خود را بهعنوان عضو حزب نازي آلمان سپري كرده است. استدلال پاپ در اين زمينه اين است كه كسي نميتوانست از ايدئولوژي توتاليتري نازي ها بگريزد. دقيقا آنگونه كه احزاب فاشيسم و بعثيسم با گسترده كردن اعضاي خود چنين مي كردند.
دوم اينكه، مسيحيت در برهههايي از كشتار يهوديان، يهودستيزي يا هولوكاست طفره ميرفت و همين موجبات آشفتگي يهوديان را فراهم ساخته بود اما سفر اخير پاپ يك امتيازي براي يهوديان به ارمغان آورد به اين معنا كه:
1- در سخناني سعي در ابراز ندامت نسبت به گذشته خويش و عضويت در حزب نازي داشت.
2- از موزه «ياد داشم» يادبود قربانيان هولوكاست بازديد كرد اما اين بازديد شامل موزه هولوكاست نميشود چراكه يهوديان معتقدند اين موزه عكسهاي پاپ پيوس دوازدهم را در خود دارد؛ پاپي كه در دوران آلمان نازي متهم به سكوت در خصوص كشتار يهوديان شده بود.
3- پاپ سعي در پاك كردن گذشتههاي تاريخي دارد چراكه در رابطه يهوديان و مسيحيان تنها مساله هولوكاست مطرح نيست بلكه ميتوان اختلافات مذهبي در دوران جنگهاي صليبي را هم بدان افزود. يكي از اهداف جنگهاي صليبي جستوجو براي يافتن قاتل پسر خدا بود.
بر همين اساس يهوديان بهطور دستهجمعي به كنيسههاي خود پناه بردند و صليبيان آنها را دستهجمعي سوزاندند. البته برخي هم معتقدند كه پيش از آنكه پاي صليبيان به بيتالمقدس برسد، كشتار يهوديان آغاز شده بود. در عين حال يهوديان به لحاظ تاريخي معتقدند كه به دستور شاهزادگان مسيحي اموالشان مصادره شده است.
در حقيقت من معتقدم كه سفر پاپ را بايد در چارچوب تاريخي تحليل كرد نه صرفا براساس مسائل سياسي. به اين موضوع ميتوان از زاويه ديگري هم نگريست و آن اينكه: نتانياهو دولت مستقل فلسطيني را به رسميت نميشناسد؛ در پي تقويت بنيه اقتصادي است؛ در پي اين است كه كشورهاي مصر و اردن را با خود همراه كند؛ در آمريكا سخنراني ميكند و پيش از سفر پاپ به اسرائيل هم سخناني در راستاي ممانعت از اقدامات بنيادگرايانه بر زبان ميآورد. به تعبيري ديگر نتانياهو و دستيارانش در پي اين هستند كه خشونتها را به پاپ نشان دهند و او را عليه مسلمانان تحريك كنند.
اين در حالي است كه پاپ پيش از اين سخناني درخصوص خونين بودن اسلام بر زبان رانده بود كه اعتراضاتي را برانگيخت و در سفري كه به تركيه داشت سعي در تصحيح سخنان خود داشت. باري، پاپ ميتواند نقش و جايگاه مسيحيان را به ويژه در داخل اسرائيل ارتقا بخشد و در عين حال ميتواند در راستاي تشكيل دو دولت نيز تلاشهايي انجام دهد.
بد نيست ابتدا مثالي تاريخي را در خصوص بحث دو دولت بيان كنم. در دوران نفوذ كمونيسم در لهستان و تلاشهايي كه در اين كشور براي گذار به دموكراسي انجام ميگرفت پاپ ژان پل دوم نقشي مهم داشت به اين معنا كه با توسل به مذهب و اخلاق و تاكيد بر آزاديهاي مذهبي و آزادي عقيده و بيان به گذار اين كشور به دموكراسي كمك كرد.
حال اگر پاپ بنديكت شانزدهم چنين رويكردي را در خصوص فلسطين– اسرائيل بهكار گيرد ميتواند در خصوص فرآيند دو دولت موثر باشد. دولت ايالات متحده نيز ميتواند با استفاده از نقش و وزن پاپ چنين فرآيندي را تسريع سازد.
در اين رابطه بايد به قطعنامه محكمي اشاره كرد كه قدس را متعلق به مسيحيان، مسلمانان و يهوديان ميداند و نه متعلق به يكي از آنها. اما به باور من بهنظر ميرسد كه پاپ بنديكت در وظايف خود بسيار ضعيف عمل كرده است چراكه از يكسو سخناني نسنجيده در مورد اسلام و مسلمانان بيان ميكند و از سوي ديگر نسبت به فجايع اخير غزه هم بيتفاوت عمل كرده است. به باور من اين سفر در راستاي تطهير عملكرد پاپ در دوران نوجواني او و تطهير نگاه به هولوكاست است. در هرحال اگر گفتوگويي ميان اديان و انديشمندان سه دين مسيحيت، يهوديت و اسلام در بگيرد ميتواند براي حل مشكلات سرزمين مقدس مفيد باشد.
اما آنچه درخصوص «مسيحيت» و «صهيونيسم مسيحي» مي توان بيان كرد را ميشود چنين خلاصه كرد: تفكرات كليساي آوانجليك «ليكود»ي است و در جامعه آمريكا هم به ليكوديها معروفند.
صهيونيستهاي مسيحي حتي براي اعراب حقي براي بازگشت قائل نبودند و از بازگشت مسيح سخن ميگفتند. تفكرات صهيونيسم مسيحي برگرفته از تفكرات تروتسكيستي است به اين معنا كه اگر تروتسكيستها خواهان صدور انقلاب بودند اما صهيونيستهاي مسيحي خواهان صدور دموكراسي اند. اساسا اين صهيونيستهاي مسيحي، مسيحيان پروتستاني بودند. در واقع صهيونيستهاي مسيحي غيرمذهبي بوده يا اينكه دستكم در راستاي تقويت مذهب خود و قوم يهود گام برميدارند و بر «ملت» يهود تكيه دارند.
اينها معتقد به بازگشت مسيح به سرزمين مقدس هستند و تلاش در اين راستا را وظيفه خود ميدانند. اينها مايل نيستند كه يهوديان استحاله پيدا كنند. به تعبير صهيونيستهاي مسيحي، ملت يهود تنها يك قوم مانند سايرين نيست بلكه برگزيده خداست.
مهمترين رسالت صهيونيسم تشكيل دولت و جامهعمل پوشاندن به باورهاي مطرح شده در عهد عتيق است. در عين حال مسيحيان بيشتر به دنبال مسائل اخلاقي بودند و با توجه به اينكه وارد هزاره دوم شدند و انتظارشان بابت ظهور مسيح به نتيجه نرسيد آن را امري خصوصي پنداشتند در حاليكه صهيونيستهاي مسيحي در پي تحقق وعدههاي الاهي بوده و رسما اقدام كردند و سعي كردند بدون مسيح كار خود را سامان دهند.