اگر توانسته باشد با بدبختي هايي مثل کچلي، تراخم، زردزخم، انواع سوداها، ويروس ها و آنفلوآنزاها از مرغي اش گرفته تا خوکي و احتمالاً شتري و از آن هم بزرگ تر به گونه يي کنار بيايد، هنوز نتوانسته خودش را از شر قانون آبا و اجدادي اش که ميراث عمري زيستن در جنگل ها و غارها بوده برهاند. هنوز در اينجا و آنجاي جهان مي بينيم و مي خوانيم که چگونه قدرتمندان و حاکمان مستبد بي رحم با مردمان معصوم و بي دفاع و خلع سلاح شده چها مي کنند و چگونه آنها را با طناب بردگي و فريب از اين سو به آن سو مي کشانند و به مسلخ مي برند و اين چند روزه عمر کوتاه را به کام ملتي زهرمار مي کنند.
انسان انديشمند امروز هنوز نتوانسته اين موج خشونت و خونريزي و حمله انسان بر انسان را که جاي پا و نشانه عصر بربريت و جنگل است، از سر راه خود و فرزندان خود بردارد و براي نجات از شر اين بلاي زميني چاره يي بينديشد. باشد که روزي بتواند. آمين،
اما هر چه هست تاريخ همه اينها را ثبت مي کند و از آنچه که بر نقشه جغرافياي جهان مي گذرد، درنمي گذرد. و تاريخ، شعر است. داستان است. نقاشي است. فيلم است. دفتر خاطرات و روزنامه و کلمه و عکس و ترانه و خبر است. تاريخ شهادت برگ برگ شاخه هاي گرد و خاک گرفته درختان خيابان است. تاريخ، هشداري است به خونخواران؛ پيغام يک نسل است به نسلي ديگر و تسکين دهنده قربانيان و دردمنداني است که بدانند آنچه را که بر آنها مي گذرد، جهان مي بيند و هرگز از ياد نمي برد.
يکي از آثار مستند تاريخي که به همين جهان دور و بر خودمان و به همين سال هاي نه چندان دور مربوط مي شود، فيلم تکان دهنده يي است که در هفته هاي گذشته در شهر رتردام هلند به اکران درآمد و نظر منتقدان و مخاطبان بسياري را به خود جلب کرد. فيلم مستندي با نام «هشتاد - هشتاد و دو» با ساختاري عاطفي و انساني که با نگاهي تازه به کشف گورهاي دسته جمعي در زمان حکومت صدام پرداخته و از ستم هاي ناگفته اين خونخوار قرن پرده برداشته است. فيلمي از تراژدي زندگي جوانان گمشده يي که هرگز به خانه هاي خود بازنگشتند و خانواده هاي خود را سال ها در انتظار عزيزان خويش پشت پنجره ها به آه و گريه نشاندند.