سلام آقاي بلاگفا جان
مدتي است سخني با تو چون استخواني در گلو مانده كه نه مي توان نگفت و نه مي توان گفت. خواستم درگوشي به عرضتان برسانم كه ديدم اينجا همه اهل بخيه اند و دور هم بودن و گفتن، به از دور هم بودن و نگفتن است. اين بود كه گفتم بگويم.
در "آن زمان" برايت اختلالاتي پيش آمد كه گفتيم آن زمان است و اشكالي ندارد. دوباره در "آن يكي زمان" برايت از همان اختلالات پيش آمد، گفتيم آن يكي زمان است و اشكالي ندارد. ولي 5 شنبه ي گذشته كه ديگر نه آن زمان بود، نه آن يكي زمان. اين بود كه ديگر نتوانستيم بگوئيم اشكالي ندارد!
ببينم. مگر تو نمي داني كه ما چقدر اينجا را دوست مي داريم؟ به قول علي آقا (سلطان خودمان را مي گويم)، حتي اونورتر! آيا دوست داشتن گناه است؟ نمي دانيم. اگر هم باشد، تو كه از جنس مايي. باور كن بارها از اينور و آنور شنيده ام،
تو كه داراي وجنات و كمالاتي. تو كه به عقيده ي من، بهترين شكل و شمايل و ساده ترين راه براي وبلاگ نويسي را در اختيار كاربران قرار داده اي. تو كه گفته بودي 60% اختلالات برطرف شده و مانده 50% بقيه! (باز به قول علي آقا، سلطان خودمان را مي گويم). تو كه تبليغات خوبي از اين زندگي مسالمت آميز براي خود فراهم كرده اي. نمي گويي روزي در اقدامي انتحاري، نه من، بلكه آنهايي كه خواننده اي دارند از خانه ات كوچ كنند و باعث افت بازديدت شوند؟!
به حرف هايم توجه كن. ما هر دو به هم نيازمنديم. پس موظفيم به خواسته هاي هم احترام بگذاريم.
پس آقاي بلاگفا جان. برو و كلاهت را قاضي كن و كمي هم به فكر ما باش. كه اگر نباشي ما به فكرت خواهيم افتاد و دست در دست خاك يا هر جاي ديگرت را به توبره مي كشيم. هر چند خيلي دوستت داريم!
پ.ن:
1/ هرگز تركت نمي كنم، مگر اينكه بخواهم از اينجا به جاي ديگري روم!
2/ هزار آفتاب خندان در خرام توست ... هزار ستاره ي گريان در تمناي من!
3/ بَمَرديم از خوشي. ايپچه غم روانـَـه كن!
4/ مكتوب خود سفيد فرستم به دوست، چون ... شرح وفاي او كه ندارد، نوشته ام!
5/ مردم به چشم آب مرا بنگرند و ليك ... من از سراب نزد تو بي آبرو ترم!
منبع:
وبلاگ کاسنی پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر