۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۱:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۹۲۵۳۳
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۳ - ۱۲-۰۳-۱۴۰۲
کد ۸۹۲۵۳۳
انتشار: ۰۹:۴۳ - ۱۲-۰۳-۱۴۰۲

انتقال تفرجگاه‌ها و اماکن تفریحی به خارج از شهرها ؛ اندکی فراغت، دمی رهایی، زیر آلاچیق های روستایی

انتقال تفرجگاه‌ها و اماکن تفریحی به خارج از شهرها ؛ اندکی فراغت، دمی رهایی، زیر آلاچیق های روستایی
در سال‌های اخیر کم و بیش شاهد آن هستیم که تفرجگاه‌ها و اماکن تفریحی از فضای داخلی شهر به سمت مناطق بیرون از شهر منتقل شده است.

مرور نوشت: گذران اوقات فراغت به جهت فرصت های ممتاز و گاه آسیب های اجتماعی آن، اغلب یکی از دغدغه های پژوهشی جامعه شناسان و پژوهشگران اجتماعی بوده است. در سال های اخیر، خصوصا پس از افزایش نظارت های گاه و بیگاه رسمی و ساحت های متکثر گذران اوقات فراغت جامعه شهری دچار پوست اندازی های متعددی شده که کالبدشکافی آن نیازمند مطالعه و پژوهش های جامعه شناسانه است.

یکی از مظاهر جامعه امروز ما، جابجایی و انتقال این گذران از بسترهای متداول شهری به مناطق پیرامونی اطراف شهرهاست که ممکن است در بطن خود فرصت ها و تهدیدهایی داشته باشد.

دکتر فردین علیخواه استاد جامعه شناسی شهری مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاه گیلان در سال های اخیر با ترجمه کتاب «دگرگونی شهرها: نظریه شهری و حیات شهری» اثر  دیوید سی. تورنز و همچنین پژوهش هایی چون ارزیابی اجتماعی احداث خطوط اتوبوس های تندرو (مسیر میدان آزادی ـ میدان پونک)، ارزیابی اجتماعی پیاده راه سازی محور هفده شهریور شهر تهران، ارزیابی اجتماعی احداث پارکینگ طبقاتی دانشگاه شریف و همچنین آثار اجتماعی سد شاتوت افغانستان [با حمایت بانک جهانی]  به ارزیابی های جدیدی پیرامون گذران اوقات فراغت برای نسل جوان شهر رشت دست یافته است.

* در سال‌های اخیر کم و بیش شاهد آن هستیم که تفرجگاه‌ها و اماکن تفریحی از فضای داخلی شهر رشت به سمت مناطق بیرون از شهر منتقل شده است. آیا شما هم چنین جابجایی را دنبال می‌کنید؟

این موضوع از منظر تحولات شهری و همچنین تحولات سبک زندگی و گذران فراغت در بین گروههای اجتماعی مختلف ساکن شهر جای بررسی دارد. بله، کاملاً با شما موافقم.

ما در شهر رشت شاهد آن هستیم که به‌تدریج مسیرها و جاده‌های خارجِ شهری اطراف رشت و همچنین برخی از مناطق بکر و طبیعی استان دارند رونق می‌گیرند یا طی چند سال گذشته رونق گرفته‌اند. مثلاً اگر بخواهم به نزدیک‌ترینشان اشاره کنم مسیرِ بین به قول ما قدیمی‌ها ایستگاه انزلی یا پمپ‌بنزین فرزانه، که فکر کنم هم اکنون نام آن را «میدان ولیعصر» گذاشته اند و خمام اشاره کنم.

یا جاده خمام – خشکبیجار، یا جاده پیربازار از جمله آن هاست. در این مسیرها شاهد رشد رستوران‌ها، باغ‌رستوران‌های آلاچیق‌دار، کافه‌ها و سفره‌خانه‌های سنتی، و کبابی‌ها هستیم. در همین خصوص، ایجاد و رشد تالارهای عروسی هم قابل ذکر است که از سال‌ها قبل شروع شد و البته بحث جداگانه ای را می طلبد.

باید توجه داشت که اگر مبنای بحث را غذا و خوراک قرار دهیم در داخل شهر هم به تدریج بعضی از مسیرها دارند رونق می‌گیرند؛ مثلاً پهنه پیرامونی لب‌آب که فکر کنم نام رسمی آن «میدان فتحی» باشد، ابتدای خیابان سرچشمه، یا خیابان جوان در مجاورت رودخانه زرجوب در محله شیخ آباد، و همچنین پیرامون بوستان ملت از آن جمله اند. پهنه مرکزی رشت یعنی میدان شهرداری هم جای خودش را دارد.

دلایل مربوط به داخل شهر و دلایل مربوط به خارج از شهر می‌تواند متفاوت باشد. برای مثال موضوعی مانند رفتن به رستوران برای نشان دادن تمایز اجتماعی و جایگاه برتر طبقاتی ممکن است درباره رستوران های داخل شهر بیشتر مصداق داشته باشد تا رستوران های خارج از شهر.

در نکته هایی که طرح کردم این سؤالات مطرح است که برای مثال چرا از سال‌ها قبل تالارهای عروسی آرام آرام به خارج شهر رفتند؟ و یا چرا کسب‌ و کارهای خرد مربوط به تفریح، تفرّج و فراغت دارند به خارج از شهر می‌روند؟ یا اینکه چرا نسل جدید و آلامد رشت از طرفی برای تفریح ترجیح می دهد به خارج از شهر برود و از طرف دیگر مشتاق کافه هایی با حس و حال محلی در پهنه های قدیمی شهر است؟ منظورم کافه های چارپایه‌دار پلاستیکی است. این جوانان چه چیزی را از داخل شهر نمی گیرند که در پی آن به خارج از شهر می روند؟

واقعیت آنکه من در چند سال گذشته تلاش کرده ام تا با دانشجویان علاقه‌مند به تحولات سبک زندگی، حیات شهری و فراغت، تحقیقاتی در این خصوص داشته باشم. البته خودم هم برای آنکه با ‌فاصله با این موضوع ارتباط نداشته باشم سعی کرده‌ام مشتری بعضی از مکان‌هایی باشم که نام بردم و با مشاهده مشارکتی به پرسش‌ها و کنجکاوی‌هایم پاسخ دهم هر چند از نظر اقتصادی همواره برایم سخت بوده است و به ناچار مدام چای ساده سفارش داده ام (خنده)

* خب پرسش من هم همین این است که این جابجاهایی چه معنایی دارد؟ مثلا حرکت به سمت بیرون از شهر؟ یا رجوع به کافه هایی با حس و حال قدیمی؟ درواقع به قول شما این ها خلاء و فقدان چه موقعیتی هست؟ درواقع این ها فرصت هستند یا تهدیدات حال یا آینده؟

در رویکردهایی از مطالعات فرهنگی و مطالعات مربوط به فرهنگ عامه پسند تلاش شده است تا معنایی را که کنشگران به پدیده ها می دهند در نظر گرفته شود. من تجارب شخصی ام از گفتگو با مشتاقان این مکان ها را بازگو می کنم. حرکت به سمت بیرون از شهر دلایل مختلفی می تواند داشته باشد. بخشی از آن به این امر مربوط می شود که به هر حال گویی ما از شهر دور می شویم.

گویی ما در حال «تجربه گریز از شهر» هستیم. شهری که یادآور نظم، چشم های ناظر، و نصیحت های مربوط به درست و نادرست است و نه یادآور رهایی. وقتی از شهر خارج می شویم انگار توصیه ها و قواعد مربوط به رفتار پسندیده و ناپسند را پشت سر گذاشته ایم. کدهای رفتاری برای ساعاتی به حالت تعلیق درآمده است. ما در ماشین هستیم و در جاده ای که بیانگر دور شدن ما از شهر است. اینهایی که می گویم شاعرانه نیست.

بیان برخی از جوانانی است که با آنها گفتگو کرده ام. شما دقت کنید. شواهد نشان می دهد که شیوه رانندگی جوانان در همان مسیر رشت ـ خمام با شیوه رانندگی آنان در مواقع عادی داخل شهر فرق دارد. بیرون زدن از شهر شکلی از تجربه گریز و رهایی است. این تحلیل برای آن جابجایی. ولی در داخل شهر دلایل متفاوت است. اگر جوانان به دنبال تجربه کافه هایی با حس و حال قدیم هستند این نشانه است.

من در نوشته ای گفتم که در ایران امروز، دهه پنجاه دارد رقیب دهه شصت می شود. منظورم خرده فرهنگ های مربوط به دهه پنجاه است. به راستی چرا جوانان این روزها ترجیح می دهند هایده گوش کنند؟ چرا ترجیح می دهند صبحانه املت بخورند آن هم در تابه های روحی آمینومی و بعدش هم نوشابه سیاه را درون معده شان خالی کنند و بعدش هم سیگار! گرایش به این خرده فرهنگ نشانه است. یکی از پیام هایش ناامیدی نسبت به اکنون و آینده است.

جامعه ای که از آینده ناامید شود به گذشته پناه می برد. در پرسش تان از فرصت یا تهدید گفته اید. گاهی باید همین نشانه ها را دید و توضیح داد. به هر حال حاکمیت با مشاهده این نشانه ها می تواند بفهمد که این فرصت است یا تهدید.

به گمان من رشد مراکز تفرجگاهی در اطراف جاده ها پدیده ای اخیر و در حال رشد است که در دهه های قبل تر چندان رونق نداشت. دقت کنید که ریشه برخی از این جابجایی ها یعنی فرار از شهر به پیرامون برای تفریح و فراغت دلایل اجتماعی دارد و من به عمد از کلمه فرار استفاده کردم

* هیچ گونه شواهدی وجود دارد که نشان دهد که در دوره‌های بسیار دور (پیش از انقلاب) هم جامعه رشت چنین تجربه ای را پشت سرگذاشته است؟

مسیرهای اطراف شهر رشت را که در توضیح پرسش های قبل نام بردم  پیش از انقلاب هم وجود داشتند و فاقد چنین رونق و شکوفایی بودند. در سی یا چهل سال پیش، از چهار راه گلسار به بعد، همین مسیر مملو از شالیزار و باغ های جنگلی و بکر بود و کسب و کار خرد چشمگیری در اطراف آن وجود نداشت. چند کارخانه مانند نوشابه سازی، کالباس سازی و کارخانه معروف پوشش و کارخانه چینی سازی در این مسیر وجود داشت.

حداقل طبق گفتگوهایم با نسل های قبل تر، و مشاهدات دوران کودکی و نوجوانی ام، و تاریخی شفاهی در دسترس، تصور من آن است که در آن سال ها تا به این حد گسترده نبود یعنی فراغت و تفریح درون‌زا بود و شهر رشت به چنین نیازی پاسخ می داد.

به گمان من رشد مراکز تفرجگاهی در اطراف جاده ها پدیده ای اخیر و در حال رشد است که در دهه های قبل تر چندان رونق نداشت. دقت کنید که ریشه برخی از این جابجایی ها یعنی فرار از شهر به پیرامون برای تفریح و فراغت دلایل اجتماعی دارد و من به عمد از کلمه فرار استفاده کردم.

بعید می دانم کسی با من مخالف باشد که به هر حال پیش از انقلاب سال ۵۷، آزادی های اجتماعی و عمومی به شکلی بود که حیات اجتماعی و فرهنگی شهر با اکنون بسیار فرق داشت. زمانی که شهر حیات اجتماعی گرمی داشته باشد و فضاهای عمومی استقبال‌کننده و پذیرنده باشند و نه طردکننده، طبیعتا رفتن به پیرامون شهر به قصد تفریح کم‌رنگ‌تر می شود چرا که شهر جذابیت های فراوانی برای حضور افراد در فضاهای عمومی دارد. احتمالا یکی از سوالات شما دلایل رشد این جابجایی باشد که در جای خودش به آن خواهم پرداخت.

جالب است که ما چند سال قبل پژوهشی با عنوان عشّاق شهری و مکان های شهری مورد علاقه آنان برای حضور در شهر رشت انجام دادیم. منظورم از عشاق شهری اینکه هنوز وارد روابط رسمی نشده بودند. برخی از آنان بیان داشتند که به مینی بوس های بین شهری بسیار علاقه دارند و همواره از آنها استفاده می کنند. مثلا آنان می رفتند یخ سازی. سوار مینی بوس های فومن یا شفت می شدند و در طی روز چند بار به این مقصدها می رفتند و فوری برمی گشتند. دلیل؟ چون در مینی بوس نظارت رسمی وجود نداشت و جوانان عاشق راحت می توانستند شانه به شانه کنار هم بنشینند و گپ بزنند.

* به نظر شما چه متغیرهایی باعث جابجایی این سکونتگاه‌های تفریحی شده است؟ چه مقدار به روحیات نسل جوان امروزی ما مرتبط می‌شود و چه مقدار به محدودیت‌های فضای شهری مرتبط هست؟

ابتدا باید یک پیش فرض داشته باشیم. اینکه بیشتر کسانی که به مراکز تفریحی و تفرجگاهی خارج از شهر می روند جوانان هستند. حال در خصوص سوال شما، می توان به عوامل متعددی اشاره کرد. برخی از این عوامل اهمیت کمتری دارند و برخی از آن ها بیشتر. برای مثال اتومبیل یکی از آن هاست. معمولا گسترش استفاده از اتومبیل زمینه مناسبی برای چنین جابجایی هایی فراهم می آورد.

شاید بسیار نادر باشد که شما با جوانانی مواجه شوید که برای مثال با تاکسی یا مینی بوس به مراکز تفریحی خارج از شهر بروند. تقریبا همه آنان با خودروی شخصی و یا همراه دوستان به این مراکز می روند. مطالعات فرهنگی مربوط به اتومبیل نشان داده اند که اتومبیل معمولا حسی از رهایی و آزادبودگی را برای جوانان ایجاد می کند.

در واقع آنان قبل از آنکه به مقصد برسند در داخل خودرو جهان آزاد کوچکی را تجربه می کنند که برایشان خوشایند است و به آنها احساس استقلال می دهد. موضوع دیگر عامل نظارت رسمی است. معمولا در شهر نظارت رسمی بیشتر از خارج از شهر است. رستوران ها، کافه ها و باغ رستوران های آلاچیق‌دار خارج از شهر معمولا دارای اتمسفر اجتماعی آزاد بیشتری در مقایسه با مکان های تفریحی شهری هستند.

جالب است که ما چند سال قبل پژوهشی با عنوان عشّاق شهری و مکان های شهری مورد علاقه آنان برای حضور در شهر رشت انجام دادیم. منظورم عشاق شهری ای بودند که هنوز وارد روابط رسمی نشده بودند. برخی از آنان بیان داشتند که به مینی بوس های بین شهری بسیار علاقه دارند و همواره از آنها استفاده می کنند.

مثلا آنان می رفتند یخ سازی. سوار مینی بوس های فومن یا شفت می شدند و در طی روز چند بار به این مقصدها می رفتند و فوری برمی گشتند. دلیل؟ چون در مینی بوس نظارت رسمی وجود نداشت و جوانان عاشق راحت می توانستند شانه به شانه کنار هم بنشینند و گپ بزنند. جالب آنکه مکان دیگری که مورد اقبال آنان بود سینما بود ولی نه برای فیلم دیدن بلکه استفاده از فضا برای کنار هم نشستن بدون دغدغه نظارت رسمی.

در کتابی در خصوص جوانان معترض دهه شصت میلادی اروپا می خواندم که آنان به دلیل آنکه به رسمیت شناخته نمی شدند و پذیرفته نمی شدند، به دلیل آنکه محترم شمرده نمی شدند و یا گرامی داشته نمی شدند اندوهگین بودند.

البته این تحقیق مربوط به بیش از یک دهه پیش است و هم اکنون شرایط عوض شده است. اغلب آنان در شهر ترجیح می دادند به مکان های محصور و مسقف بروند. اگر پارک محل پاتوق آنان بود بیشتر در ساعات خلوت یعنی از ساعت ۱۱ ظهر تا ۴ بعدظهر در آن حضور داشتند. به هر حال مکان های خارج از شهر آزادی نسبی بیشتری دارند. بیشتر این مکان ها موسیقی زنده دارند در حالی که در شهر این چنین نیست.

حتی وضع لباس یا زبان بدن یا سبک تعامل جوانان در این مکان ها با داخل شهر متفاوت است. من فکر می کنم هر چقدر نظارت رسمی در خصوص فضاهای عمومی شهری با مدارای بیشتری برخورد کند ما شاهد شهری با حیات اجتماعی گرم و پررونق خواهیم بود. خلاصه کنم. ما هم اکنون با شهر دارای دافعه، و با خارجِ شهرِ دارای جاذبه طرفیم. به جوانان اشاره کردید. بله. کاملا درست است.

من هر وقت به میدان شهرداری رشت رفتم دیدم که دو ماشین دقیقا مقابل ساختمان تاریخی شهرداری پارک کرده اند و چراغ هایشان روشن است. معمولا در فیلم ها از نور این چراغ ها برای القای ترس و هراس استفاده می شود. پرسش من این است. چرا باید این چراغ ها در یک پیاده راهی که اسمش پیاده راه فرهنگی است روشن باشد؟

در کتابی در خصوص جوانان معترض دهه شصت میلادی اروپا می خواندم که آنان به دلیل آنکه به رسمیت شناخته نمی شدند و پذیرفته نمی شدند، به دلیل آنکه محترم شمرده نمی شدند و یا گرامی داشته نمی شدند اندوهگین بودند. اندوهگین. شاید من دارم اغراق می کنم. ولی من فکر می کنم که جوانان در خارج از شهر، از مکان، احترام بیشتری دریافت می کنند. مکان به شکلی پذیرای آن هاست.

آنان حسِ مکان بهتری دارند و این چیزی است که لزوما در شهر به دست نمی آورند و یکی از دلایل آن نظارت رسمی است. اجازه بدهید مثالی بزنم. تقریبا در هیچ کجای دنیا در پیاده راهها، چراغ گردان ماشین پلیس روشن نیست. ولی من هر وقت به میدان شهرداری رشت رفتم دیدم که دو ماشین دقیقا مقابل ساختمان تاریخی شهرداری پارک کرده اند و چراغ هایشان روشن است.

معمولا در فیلم ها از نور این چراغ ها برای القای ترس و هراس استفاده می شود. پرسش من این است. چرا باید این چراغ ها در یک پیاده راهی که اسمش پیاده راه فرهنگی است روشن باشد؟

شما دیده اید جوانانی که به طبیعت می روند چقدر موسیقی را با صدای بلند گوش می کنند. خب این دلیل دارد. آنها جایی ندارند که موسیقی را با صدای بلند گوش کنند. نه در آپارتمان نه در مکان های مشخصی از شهر چنین امکانی برای آنها وجود ندارد. آنها ناچار هستند تا به جنگل بروند و موسیقی را با صدای بلند گوش کنند.

* آیا این تغییر و جابجایی اساساً برای جامعه امروز رشت یک فرصت بالفعل محسوب می‌شود یا یک تهدید بالقوه؟ آیا این به معنای شهرگریزی نیست؟ یا اینکه شهر از المان‌های نشاط آور و شادی بخش به تدریج دارد کم رنگ می‌شود؟

ـ اگر به دلایل و عوامل توجه کنیم طبیعتا شاهد دافعه هستیم. هر گروه اجتماعی باید در شهر امکان ظهور و بروز علایق اش را داشته باشد. در بیشتر شهرهای جهان ما شاهد جدایی گزینی فضایی بر اساس سن هستیم. مکان هایی تفریحی وجود دارد که اغلب حاضرین در آن جوانان هستند و در این مکان ها آنان به اصطلاح جوانی می کنند. در خارج از ایران معمولا شنبه ها از ساعت ۴ تا ۶ شهر در دست سنین بالاست.

آنان در رستوران غذایشان را میل می کنند و برای تماشای سریال مورد علاقه شان به خانه می روند و زود هم می خوابند. آنان زود هم از خواب بیدار می شوند و صبح ها شهر در تصرف آنان است.

معمولا شهر از غروبِ روز تعطیل تا طلوع آفتاب توسط جوانان تصرف می شود. شهر زنده است و قلب شهر می تپد. حال ممکن است یکی با دیدن این وضع دچار غصه شود. ولی من این را یک وضعیت خوب می دانم. شهر شاد و جوان شاد یک سرمایه است. به نظرم چهره شهر هر چقدر به روی ساکنان و به ویژه به روی جوانان گشوده تر باشد بهتر است.

ای کاش آن راسته هایی تفریحی و تفرجگاهی در داخل شهر و نه بیرون از آن شکل می گرفت. تقریبا اغلب شهرهای جهان یک راستۀ تفریحی فراغتی دارند که در روزهای تعطیل تا صبح زنده است که می توانم به خیابان استقلال در شهر استانبول اشاره کنم. قبل از انقلاب خیابان لاله زار در تهران این نقش را داشت. ما در اغلب شهرهای ایران چنین راسته ای نداریم. هم اکنون شهر رشت هم چنین راسته ای ندارد.

ولی جالب است که بین رشت و خمام چنین راسته ای شکل گرفته است. خب چرا داخل شهر نباشد؟ این سوال وجود دارد که آثار و پیامدهای اجتماعی شکل گیری چنین راسته هایی در خارج از شهر بر روستاهای مجاور چه خواهد بود؟ من از منظر پیوست های اجتماعی می گویم. همانطور که گفتم من این را نوعی فرار از شهر می دانم. شما دیده اید جوانانی که به طبیعت می روند چقدر موسیقی را با صدای بلند گوش می کنند. خب این دلیل دارد.

آنها جایی ندارند که موسیقی را با صدای بلند گوش کنند. نه در آپارتمان نه در مکان های مشخصی از شهر چنین امکانی برای آنها وجود ندارد. آنها ناچار هستند تا به جنگل بروند و موسیقی را با صدای بلند گوش کنند. دیده اید که بعضی جوانان این عقده را در داخل ماشین خالی می کنند و ماشین شان در حال انفجار است.

چرا در اغلب شهرهای ایران این تالارها به خارج از شهر منتقل شده اند؟ موضوع صرفا قیمت زمین یا کمبود آن در داخل شهر نیست. موضوع سبک زندگی دلخواه است که مردمِ مشتاق تالارهای خارج از شهر می توانند در این مکان ها نشان دهند

* آیا این جابجایی مختص شهر رشت است یا در دیگر شهرهای ایران هم به چشم می‌خورد؟ مثلاً من از سالهای گذشته به این سو می‌دیدم که در شیراز هم اساساً تفریح و فراغت عمدتاً در ویلا ـ باغ‌ها یا اساساً در باغ‌های اطراف شیراز متمرکز بود. منتهی  انتخاب این نوع تفرجگاه‌ها چندان ارتباطی به نسل جوان ندارد؛ بلکه در همه مراتب سنی این وجود دارد.

 ـ‌ ببیند بدون تردید مختص و محدود به رشت نیست. شما تالارهای عروسی را در نظر بگیرید. چرا در اغلب شهرهای ایران این تالارها به خارج از شهر منتقل شده اند؟ موضوع صرفا قیمت زمین یا کمبود آن در داخل شهر نیست. موضوع سبک زندگی دلخواه است که مردمِ مشتاق تالارهای خارج از شهر می توانند در این مکان ها نشان دهند. معمولا مردمی که مراسم عروسی را در خارج از شهر جشن می گیرند می خواهند راحت تر و جشنی طبق خواسته و دلخواه خود داشته باشند که این امکان در تالارهای داخل شهر کمتر است.

هر چقدر نظارت رسمی معیارهایش در عرصه حیات فرهنگی و زندگی روزمره را سفت و سخت تر کند ما شاهد مهاجرت سبک زندگی از شهر به پیرامون شهر خواهیم بود. چرا شهرنشینان در سال های اخیر سعی می کنند در خارج از شهر یک باغچه کوچک داشته باشند؟ می دانم که دلایل متعددی نقش دارند ولی یکی از آنها ساخت سبک زندگی دلخواه و آسایشی به دور از چشم نظارت رسمی است.

چرا در سال های گذشته استقبال از تورهای گردشگری و طبیعت گردی توسط جوانان اینقدر زیاد شده است؟ حداقل یکی از دلایلش فضای اجتماعی شاد و خودمانی این تورهاست. در واقع جوانان در خارج از شهر تجاربی را جستجو می کنند که سیاست رسمی متصلب آن را در داخل شهر از آنها دریغ داشته است.

ما در سال های آینده به معنای واقعی کلمه شاهد شهری چندقومیتی، چندزبانی و چندفرهنگی خواهیم بود. من با دیدن چنین تغییراتی همواره از خودم می پرسم که نهادهای شهری و فرهنگی برای این موضوعات چه فکری کرده اند؟ چه برنامه هایی دارند؟ چشم انداز آنان چیست؟

 * یکی از نگرانی ها یا شاید فرصت ها، موضوع مهاجرت شهروندانی از شهرهای جنوبی یا مرکزی یا شرقی کشور هست. به نظر شما در صورت اینکه این مهاجرت به حد قابل توجه ای برسد این نوع تفریحات یا گذران اوقات فراغت تا چه اندازه دستخوش تغییرات خواهد بود و این تغییرات تا چه اندازه فرصت های آینده است؟

ـ موضوع مهاجرت های جدید به سمت گیلان آنقدر اهمیت دارد که کاش در بحثی جداگانه به ابعاد و جنبه های مختلف آن بپردازیم. هر چند شهر رشت از گذشته تا اندازه ای شهری چندفرهنگی بوده است ولی این مهاجرت ها این ویژگی را تشدید کرده است. ما در سال های آینده به معنای واقعی کلمه شاهد شهری چندقومیتی، چندزبانی و چندفرهنگی خواهیم بود. من با دیدن چنین تغییراتی همواره از خودم می پرسم که نهادهای شهری و فرهنگی برای این موضوعات چه فکری کرده اند؟

چه برنامه هایی دارند؟ چشم انداز آنان چیست؟ کسانی که به گیلان و یا شهر رشت مهاجرت می کنند آیا استراتژی جدایی گزینی را انتخاب می کنند؟ این جدایی گزینی ها بر اساس قومیت است یا ثروت؟ و اگر اغلب آنها سیاست جدایی گزینی را انتخاب کنند سازوکار مدیریت شهری برای ایجاد انسجام اجتماعی چه خواهد بود؟

در شهرهای بزرگ جهان که ویژگی چندفرهنگی دارند معمولا رویدادها و جشنواره ها و فستیوال های متعدد در شهر اجرا می شود تا به قولی فاصله های اجتماعی را کمتر کنند، تا مدارای اجتماعی نسبت به دیگری را تقویت کنند، تا خصومت نسبت به دیگری شکل نگیرد. مدیریت شهری در رشت برای این منظور چه اقداماتی انجام داده است؟ چشم انداز آن نسبت به آینده چیست؟

و اما در خصوص سوال شما باید بگویم که معمولا ویژگی تفریحی، تابع سن، ثروت و سلیقه است. منظورم آن است که معمولا طیف سنی، قدرت مالی افراد در خرج کردن و همچنین سلیقه باعث می شود تا آنان مکان ها و مقاصد مشترکی را برای تفریح انتخاب کنند. ما در خصوص تفریح شاهد شکل گیری سلایق نزدیک به هم هستیم. البته اگر جوانان را در نظر بگیریم.

من فکر می کنم که این مهاجرت ها تأثیر خاصی بر شیوه گذران اوقات فراغت نداشته باشد ولی ممکن است به تدریج در کسب و کارهای خرد تغییراتی ایجاد کند. مثلا در عرصه خوراک ما شاهد باشیم که کسب و کارهای خرد مربوط به غذا رستوران های متنوعی ایجاد کنند که بتوانند به سلایق قومیت های مختلف جواب بدهند.

در زمینه نحوه مواجهه مهاجران با جامعه میزبان، خوشبختانه اغلب کسانی که به گیلان و شهر رشت مهاجرت می کنند از قبل تصویر روشنی از این شهر دارند. آنان این پیش فرض را دارند که شمالی ها و به طور مشخص گیلانی ها، فرهنگی با مدارای اجتماعی، و فرهنگی نرم و نه سخت، دارند. آنان معمولا در فرهنگ موجود حل می شوند و در مقابل آن گارد نمی گیرند.

ارسال به دوستان
وبگردی