روزنامه اصولگرای رسالت در سرمقاله خود تحت عنوان "انتقاد از رهبري" نوشت:
حوزه نقد و انتقاد حوزه حساس و دقيقي است. کساني که وارد اين حوزه مي شوند هدفشان کشف حقيقت و ادراک واقعيت هاي خارج از ذهن خودشان است. حوزه نقد و انتقاد عرصه حضور و هنرنمايي عقل عملي و عقل نظري است.
حوزه نقد و انتقاد حوزه حساس و دقيقي است. کساني که وارد اين حوزه مي شوند هدفشان کشف حقيقت و ادراک واقعيت هاي خارج از ذهن خودشان است. حوزه نقد و انتقاد عرصه حضور و هنرنمايي عقل عملي و عقل نظري است.
کسي که در اين حوزه وارد مي شود بايد آداب نقد را مراعات کرده و حق نقد را ادا کند. کسي که در اين حوزه وارد مي شود بايد بداند نقد چيست، انتقاد کدام است، مورد نقد چه مي باشد؛ فردي که مورد نقد است چه ويژگي ها، جايگاه و خصوصيات و توانايي هايي دارد. راه را کجا اشتباه رفته و راه صحيح کدام است.
ما در نقد رهبري به سراغ کسي مي رويم که بنابر اعتقادات ناب شيعي براي او “ولايت” قائل هستيم. ولايت او از يک سو ريشه در اصول دين ما و در امتداد نبوت و امامت قرار دارد.
“انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنو الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزکوه و هم راکعون”1()
“اطيعوالله و اطيعو الرسول و اولي الامر منکم”2()
از سوي ديگر ولايت او ريشه در فروع دارد. به اين معنا که نماز و روزه و حج، خمس و زکات و جهاد ما بدون ولايت در محضر حق پذيرفته نيست 3(). ولايت رکن رکين فروع دين است. ما در نقد رهبري به سراغ کسي مي رويم که فقيه است. يعني فهم او از دين بهترين فهم است. او يک اسلام شناس واقعي است.
ما در نقد رهبري به سراغ کسي مي رويم که صلاحيت مديريت جامعه اسلامي را دارد و به علم و تدبير او در مديريت جامعه اسلامي اذعان داريم. او مجري، حافظ و مبين قرآن کريم است. او کسي است که شعاع عملش همدوش شعاع تفقه در دين است و مي تواند مسائل جديد و مستحدثه را حل کند و آن را بر اصول و فروع دين تطبيق دهد.
ما در نقد رهبري به سراغ کسي مي رويم که او را عادل مي دانيم. مفهوم اين سخن آن است که او را علاوه بر عقل نظري در حوزه عقل عملي درک کرديم و مي دانيم هم علم دين را درست فهميده و هم اين علم را در محدوده حيات خود و در جامعه اسلامي مي خواهد درست اجرا کند. او به ميل و هوس کاري را انجام نمي دهد. مطيع هواي نفس خود نيست. واجبي را ترک نمي کند و گناهي را مرتکب نمي شود اگر فتوا مي دهد خود اولين کس به عمل به آن است. ما در نقد رهبري به سراغ کسي مي رويم که بر اساس نص اصل109 قانون اساسي صلاحيت علمي براي افتاء دارد، عدالت و تقواي لازم را براي رهبري امت دارد، بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبر، شجاعت، مديريت و قدرت کافي براي رهبري دارد. ما از طريق انتخاب توسط عده اي “خبره” به چنين فردي رسيده ايم و در اين راه دقت عقلي و منطقي داشته ايم. اما همه اينها باعث نمي شود کرکره نقد را پايين بکشيم و بگوييم؛ هر چه اومي گويد و انجام مي دهد درست است. چنين چيزي را نه او گفته و نه در آموزه هاي ديني به آن تفوه شده است. او مامور به مشورت است.
وشاورهم في الامر... 4()
با اين مقدمه در گونه شناسي منتقدين رهبري به موارد زير بر مي خوريم.
1- دسته اول کساني هستند که با عنايت به ويژگي ها و جايگاه ولايت فقيه در مقام سوال از يک قول يا تقرير يا فعل رهبري بر مي آيند.
مفهوم اين فقره آن است که واقعا کسي پاسخ يک سوال در مورد قول يا فعل رهبري را نمي داند و مي رود سوال مي کند و پس از توضيح به علم مي رسد و آرام مي گيرد. در اينجا چيستي و چرايي يک فعل رهبري مورد سوال است. طبيعي است وقتي ناقد يا سائل به پاسخ مي رسد آرام مي گيرد و در اطاعت و پيروي خود راسخ تر مي شود. رهبري معظم انقلاب در ديدارهاي چهره به چهره با نخبگان و مردم بارها به روشنگري پرداخته اند و به سوالات مشخص و منتقدانه آنان پاسخ داده اند. دسته اي ديگر حرمت جايگاه رهبري را پاس مي دارند با ادب مي روند و در قالب عرضه دين مسائل خود را عرضه مي دارند. وقتي پاسخ مي گيرند به سکينه روحي و فکري مي رسند.
س^رمانايي و پويايي مفهوم ولايت به معناي “حب”، “دوستي”، “نصرت”، “ياري” و “متابعت و پيروي و سرپرستي” در جامعه ما همين هوشمندي رهبري در کشف سوالات و ابهامات و پاسخگويي دقيق به آن است.
2- دسته دوم کساني هستند که سوال ندارند، بلکه اعتراض به قول يا فعل رهبري در فلان موضوع اجتماعي يا سياسي دارند. مفهوم اين فقره آن است که ناقد محترم خود در خصوص امري يک داوري عقلي يا نظري دارد و داوري رهبري را اعتراضا قبول ندارد.
رهبري نظام خود را از شنيدن اين نوع اعتراضات محروم نکرده است. شرايط نرم افزاري و سخت افزاري ارتباطات هم طوري نيست که نقدها در اندازه اعتراض به گوش ايشان نرسيده باشد. تا آنجا که حقير اطلاع دارم ايشان صبورانه آن را گوش داده اند و در حد وسع به آن پاسخ گفته اند. واکنش ها در اين وادي دو نوع بوده است. يکي آنکه ناقد يا معترض پس از شنيدن توضيحات رهبري شرمنده شده است و به اين ادراک رسيده که خيلي از فاکتورهايي که بايد در نظر مي گرفته، يا فراموش کرده يا مورد غفلت قرار داده و رهبري مطالبي را هم مي دانسته که او از آن خبر نداشته است. در اينجا به نداي انصاف و وجدان درون خود پاسخ مثبت مي دهد و حق را مي پذيرد و وقتي از محضر رهبري بيرون مي آيد دست به روشنگري مي زند. شق ديگر اين فقره آن بوده است که طرف براي قانع شدن نرفته بلکه براي متقاعد کردن رجوع کرده است. انصاف و وجدان خود را تعطيل مي کند. حتي در مقام معترض ساکت باقي نمي ماند، مي آيد بيرون بيانيه صادر مي کند و به معارضه و مخالفت و لشکرکشي و نهايتا محاربه مي پردازد.
3- در گونه شناسي معترضين به ولايت فقيه به تقسيم بندي هاي جالبي مي رسيم.
الف- کساني که به ظاهر خود را معتقد به ولايت فقيه نشان مي دهند در حالي که به ولايت خودشان معتقدند يا به ولايت کسي غير از ولايت فقيه؛
کسي که به ولايت خودش معتقد باشد به وادي “خودپرستي” سقوط مي کند و وقتي آدم با اين جماعت روبرو مي شود بوي عفونت خودپرستي را به راحتي مي تواند استشمام کند. جالب اينجاست که همين آدم وقتي ديد نتوانسته است ولي فقيه را به صراط خود بياورد مرتب افرادي را مي فرستد تا همان اعتراضات را با قرائت هاي گوناگون به او تفهيم کنند.
ب- عده اي هستند که به درد خودپرستي دچار نيستند بلکه مشکل “ديگر پرستي” دارند. اخبار، اطلاعات و تحليل هاي خود را از کساني مي گيرند که آنها آدم هاي صالح نيستند. اخبار و تحليل مسموم به خورد طرف مي دهند. جهل و غفلت اين عده باعث شده است از حقيقت و واقعيات جامعه دور باشند. گاهي در بحث با يک نخبه مي بيني او گرفتار فرزند يا داماد يا رفيق خود است. وقتي مي روي با او بحث مي کني و ادله عقلي مي آوري قانع مي شود اما يک تبصره به نتيجه بحث مي بندد و آن اينکه اگر راست مي گويي تو دختر يا پسر مرا هم قانع کن. يا مي گويد اگر راست مي گويي بيا با اين داماد ما بحث کن. وقتي مي روي با پسر و داماد آقا بحث مي کني مي بيني از اين شاخه به آن شاخه مي پرد و اصلا معيار حق و باطل دستش نيست.
بعد يک سري اخبار دروغ و تحليل هاي نادرست را به عنوان واقعيات انکار ناپذير مي خواهد به انسان القاء کند. دروغ بودن يک خبر را اثبات مي کني! مي گويد در مورد آن خبر چه مي گويي؟ آن را دليل مي آوري مي پرد روي مطلب ديگر. انسان را به يک دالان تو در تو مي برد که نه خودش از آن رهايي دارد و نه اجازه مي دهد طرف بحث، خود از آن رهايي يابد.
4- به طور مشخص در اين انتخابات گروه ها، شخصيت ها و افرادي در خصوص انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري و عملکرد رئيس دولت نهم ديدگاه انتقادي خاصي داشتند ملاقات هاي اينها با رهبري به منظور اثرگذاري روي نظر رهبري براي جلب حمايت از کانديد مورد نظر خودشان بود. رهبري معظم انقلاب ضمن پاسخگويي دقيق به آنها بر بي طرفي خود اصرار داشتند. آنها اين موضع را کافي نمي دانستند مي خواستند طوري مقام معظم رهبري موضع بگيرد که اگر اثبات آنها نباشد تلويحا و تصريحا نفي رقيب باشد.
رهبري به اين امر رضايت ندادند.متاسفانه اينها رفتند کار را به اردوکشي خياباني و فحاشي و هتاکي و راديکاليزه کردن فضاي رقابت آن هم يک هفته قبل از برگزاري انتخابات کشاندند. چيزي که در هيچ يک از انتخابات ها طي30 سال گذشته نظير نداشت. آنها به همين هم بسنده نکردند. قبل از اعلام نتايج و پس از اعلام نتايج بر جنگ خياباني تاکيد کردند.
متاسفانه در اردوکشي خياباني طرف آنها “رقيب انتخاباتي” نبود بلکه خود رهبري را هدف قرار دادند و به سرعت به وادي “بغي” رسيدند. با آنکه مي دانند بيراهه رفته اند و دشمن از آنها سوء استفاده کرده است حاضر نيستند بر گردند. کساني که مي گفتند اطاعت از رهبري واجب است و آنهايي که در اثبات ولايت فقيه از خدا و قرآن و روايات کوهي از مطالب به خورد جامعه مي دادند، در عمل حتي حاضر نشدند نظر خودشان را در کنار نظر رهبري به کوره راي ملت ببرند و هر چه مردم گفتند آن را ملاک و ميزان بدانند. وقتي فهميدند مردم نقد آنها را قبول ندارند به صورت نظام و مردم چنگ زدند، خون بي گناهان را به ناحق ريختند و راه شورش و آشوب پيشه کردند. به جاي انتقاد به فحاشي روي آوردند و زنده باد و مرده باد راه انداختند.
واقعا بايد به مظلوميت مردم و رهبري گريست و از شر فتنه اين جماعت به خدا پناه برد. جماعتي که نه تنها به رهبري اعلان جنگ مي دهد بلکه از آرمان هاي امام و انقلاب تبري مي جويد، طبيعي است که آمريکا در فصل سربازگيري روي آنها حساب باز کند و در پادگان نظامي خود پشت سر منافقين، سلطنت طلب ها و مارکسيست ها مشق “نظام جمع” توي خيابان ها را به آنها ياد دهد.
پي نوشتها:
1- سوره مائده آيه55
2- سوره نساء آيه59
3- اصول کافي،ج2 کتاب ايمان و کفر- باب دعائم الاسلام
4- سوره آل عمران آيه159
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر