رسالت: طرح آشتي با ملت
«طرح آشتي با ملت» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سيد مرتضي نبوي است كه در آن ميخوانيد؛ بعضي از دوستان نتيجه انتخابات دهم رياست جمهوري را نپذيرفتند و با مردم و نظام سر ناسازگاري گذاشتند . حوادث ريز و درشتي به وجود آوردند و ديگران هم تا توانستند از آن سوءاستفاده کردند. مدتي گذشت، ناگهان در سطح جامعه با شعار آشتي و وحدت ملي اين دوستان و يارانشان روبرو شديم.
بعضي از دوستان نتيجه انتخابات دهم رياست جمهوري را نپذيرفتند و با مردم و نظام سر ناسازگاري گذاشتند . حوادث ريز و درشتي به وجود آوردند و ديگران هم تا توانستند از آن سوءاستفاده کردند. مدتي گذشت، ناگهان در سطح جامعه با شعار آشتي و وحدت ملي اين دوستان و يارانشان روبرو شديم.
عزيزان ! کساني که از روي بي مهري و قهر، انتخابات عظيم متعلق به نظام و مردم را زير سوال برده و بهانه به دشمن داده اند بايد برگردند و آشتي کنند و خطاهاي بعضا فاحش خود را جبران کنند ، که جلوي خسارت را از هر جا بگيريد، منفعت است ، نه مردم و نظامي که متضرر شده اند.
به نظر مي رسد اگر زمينه اي براي بازگشت قهرکنندگان به آغوش نظام و ملت فراهم شده ، بايد اسم آن را «طرح آشتي با ملت »گذاشت نه طرح آشتي ملي! براي موفقيت اين طرح نکاتي تقديم مي گردد.
- قهرکنندگان و کساني که از قانون عبور کرده اند، با توجه به طي مراحل قانوني و تنفيذ رياست جمهوري، صراحتا اعلام کنند که راي ملت و نتيجه انتخابات را به رسميت مي شناسند و آقاي احمدي نژاد را رئيس جمهور قانوني کشور مي دانند.
- اين دوستان پايبندي و التزام خود را به قانون اساسي ، نظام جمهوري اسلامي و ولايت فقيه و ولي فقيه اعلام و طي فرايندي مرزبندي خود را با ساختارشکنان و کساني که از جمهوري اسلامي و قانون اساسي عبور کرده و عليه آن و نشانگان خط امام شعار سر داده اند آشکار سازند . همچنين اقدامات ضد قانوني و خرابکارانه آنها را محکوم نمايند.
- اين جريان سياسي با حمايت از حقوق ملت ازجمله تاکيد برداشتن حق فناوري صلح آميز هسته اي براي جمهوري اسلامي ايران ، با دشمنان قسمخورده ملت ، مثل رژيم آمريکا و رژيم صهيونيستي و اذناب آنها مرزبندي شفاف نموده و طمع دشمن را از خود قطع کنند.
- افراد اين جريان اگر مي خواهند به عنوان جريان مخالف (اپوزيسيون) دولت فعاليت سياسي داشته باشند، خود را متعهد به رعايت چارچوبهاي قانوني بدانند و اپوزيسيون قانوني باشند.
طبعا يک جريان مخالف قانوني بايد از حق داشتن رسانه، برگزاري تجمعات و بيان ديدگاهها در چارچوب قانون برخوردار باشد و دستگاههاي مسئول بايد امکانات ، مکان و زمان مناسب را براي اين منظور پيش بيني کنند و به دقت خط و قرمزها را مشخص کنند.
عموم رسانه ها از جمله رسانه هاي طرفدار و مخالف دولت بايد به آرام شدن فضاي سياسي کمک کنند و در جهت دور شدن از التهاباتي که ويژه ايام تبليغات انتخاباتي بود گام بردارند و وجهه همت خود را تحقق«پيشرفت و عدالت» در دهه چهارم انقلاب قرار دهند.
- در مور کساني که زندان هستند يا محکوم شده اند ، اگر تنبهي حاصل شده، راه درخواست عفو و بخشش باز است و آغوش جمهوري اسلامي ايران هميشه براي نادمان باز بوده است.
- جماعتي با تحريک يا با انگيزه هاي ديگر در هر مراسمي سر برمي کشند و شعارهاي ساختارشکنانه مي دهند ، دست به اهانت و هتاکي مي زنند و در انتها تعدادي از آنها دست به اغتشاش و آتش سوزي مي زنند. به نظر مي رسد نيروهاي امنيتي و انتظامي بايد توجه داشته باشند که اين جماعت فرزندان اين ملت هستند وبعضا فريب خورده مي باشند، لذا بايد از برخورد قهرآميز با آنها حتي الامکان خودداري کنند. شنيده شده پليس ضد اغتشاش در کشورهاي ديگر از مهارتهاي خاصي برخوردارند و آموزشهاي لازم را ديده اند که به جاي کتک زدن، کتک بخورندتا انرژي مخالفانتخليه شود ولي جلوي خرابکاري و اغتشاش را هم بگيرند. البته انتظار مردم از نيروهاي انتظامي تامين امنيت، آرامش و برقراري نظم مي باشد که هيچ گاه فراموش نخواهد شد.
ابتكار: جرم مشايي چيست؟
«جرم مشايي چيست؟» عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم عادل عليبازي است كه در آن ميخوانيد؛بي شک اکثريت جامعه ايراني و خوانندگان گرام موافق اين جمله هستند که اسفنديار رحيم مشايي از دولتمردان ايراني بوده که در زمان مسئوليت هاي خويش همواره مورد حملات شديد از همه دسته ها و گروههاي سياسي اعم از مخالف و موافق دولت احمدي نژاد واقع شده است و تنها کسي که به صراحت و قاطعيت از او حمايت کرده کسي نيست جز رئيس جمهور احمدي نژاد. اما آيا تا به حال از خود سئوال کرده ايد که جرم مشايي چيست؟ مشايي چه اشکالي را در سيستم حاکميت سبب شده است که چنين مورد حملات و تخريبات دامنه دار واقع مي شود؟ براي پاسخ،بايد به جايگاه مشايي در حاکميت فعلي نگاهي گذرا انداخت . اسفنديار رحيم مشايي از دوستان سابق احمدي نژاد از زمان استانداري اردبيل بوده است.
در آن دوران مشايي مديرکل اجتماعي وزارت کشور و احمدي نژاد استاندار اردبيل بود. اين دوستي و همکاري در شهرداري تهران پررنگ تر و اکنون نيز ادامه دارد.حملات انجام شده به مشايي مي تواند به دو دليل باشد. اولا به دليل سو» مديريت در مشاغلي که او تا کنون داشته و ثانيا به دليل انديشه هاي است که او مطرح کرده و مي کند.
بررسي حملات صورت گرفته به مشايي نشان مي دهد که عامل دوم دليل اصلي حملات صورت گرفته است يعني انديشه ها و گفتارهاي ايشان . تا زماني که وي طرح مسئله دوستي مردم ايران با مردم اسرائيل را مطرح نکرده بود هيچ اشکالي بر حضور وي در دولت نهم از سوي مراجع، علما، دوستان همفکر دولت،نمايندگان حامي دولت در مجلس و.... وارد نبود.مجلس طرح الحاق سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري که تحت حاکميت مشايي بود را به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هرگز مطرح نکرده بود و حملاتي از اين دست که در اواخر دولت نهم به شدت عليه مشايي افزايش يافت. با اتمام دولت نهم و آغاز به کار دولت دهم، احمدي نژاد تصميم گرفت تا مشايي را به عنوان معاون اول خويش برگزيند و علي رغم همه مخالفت هاي انجام شده تا حکم حکومتي ولي فقيه در خصوص عزل ايشان صادر نشد مشايي از اين مسئوليت کنار نرفت.
احمدي نژاد در مراسم توديع و معارفه مشايي و بقايي،آشنايي اش را با مشايي نعمت خداوند دانست که به او ارزاني شده و خطاب به مخالفان مشايي هشدار داد که او را نشناخته اند. رئيس جمهور، مشايي را رئيس دفتر و مشاور ارشد خود کرد تا حمايت قاطعانه خود را از او ادامه بدهد. اظهارات مشايي که از سوي برخي اصولگرايان متفاوت خوانده مي شد و مي شود ادامه داشت.
در آخرين اظهار نظر مشايي که سايت ها و رسانه ها به شکل ويژه اي به آن پرداختند اين بود "که خدا محور وحدت انسانها نيست و حتي امروز هم بشر به وحدت نرسيده است چرا که اگر به وحدت رسيده بود اين همه خونريزي و جنگها صورت نمي گرفت. مشکل اين است که به تعداد انسانها خدا هست و چون خدا فارغ از آنکه هست اما خداي هر انساني با توجه به شناخته آن فرد از خدا با خداي فرد ديگري متفاوت است."که متاسفانه اکثريت سايت ها به نقل از ايشان گفته بودند که مشايي گفته است خدا نمي تواند محور وحدت باشد!! مسئله اي که اصلا مطرح نشده بود چرا که خبر اصلي اين سخنان از سوي نگارنده در روزنامه ابتکار درج و در اختيار يکي از سايت هاي خبري قرار گرفت.
به هر حال به نظر مي رسد که حملات دامنه داري که عليه مشايي در حال انجام و حتي افزايش است به واسطه افکار و انديشه هاي است که او مطرح کرده است. هدف اين نوشتار دفاع از تمامي انديشه هاي مشايي نبوده و نيست اما به نظر مي رسد کساني که داعيه پاسخگويي به شبهات مختلف را دارند و دوستدار جامعه باز و نقادانه هستند بايد بپذيرند که مشايي انديشه هاي متفاوتي از آنان دارد که راه برخورد با اين انديشه ها،حذف از معاونت اولي يا مشاور رئيس جمهوري نبوده و نيست.
آيا اگر مشايي رئيس دفتر يا معاون اول رئيس جمهور نباشد افکارش را کنار مي گذارد؟آيا از احمدي نژاد خواسته شده،پاسخ دهد که چرا اينگونه و با پرداخت هزينه هاي بسيار از مشايي حمايت مي کند؟ آيا فرصت دفاع به رئيس جمهور در دفاع از رئيس دفترش را داده اند؟چرا مهاجمين معتقدند که رئيس جمهور در دفاع از مشايي اشتباه مي کند و آنان راه درست را برگزيده اند؟ آيا تنها يک درصد احتمال اقدام درست به احمدي نژاد را در حمايت از مشايي نبايد داد و براساس همان يک درصد سخنان رئيس جمهور در دفاع از مشايي را شنيد؟ آيا رئيس جمهور از افکار مشايي بي اطلاع بوده ويا او نظري متفاوت با مخالفين دارد؟ آيا افکار مشايي از اساس اشتباه است؟ اگر اشتباه است آيا فضاي رسانه اي و مطبوعاتي ايران اين مجال را به طور مساوي به منتقدان او و البته خود او براي بيان آزادانه ديدگاه هايشان نبايد فراهم کند؟ آيا رسانه ملي نمي تواند مناظره اي ميان مشايي و علي مطهري که ديدگاه او را ليبرالي خوانده ترتيب دهد تا مردم به صحت و سقم انديشه هاي طرفين پي ببرند؟ مگر انديشه را نبايد با انديشه پاسخ گفت؟ آيا مشايي نه به عنوان رئيس دفتر،مشاور و يا يک مقام ارشد حکومتي بلکه به عنوان يک شهروند، نمي تواند آزادنه مطالعات و نتيجه گيري هاي شخصي اش را در حوزه انسان شناسي، دين، فلسفه و... ابراز و حق دفاع از آنان را در برابر انتقادات بايد داشته باشد؟ آيا درست است که همه رسانه ها بر اثر خبري تحريف شده عليه يک نفر بسيج شده و تنها به ذکر چند خط تکذيبه او اکتفا کنند؟ براستي جرم مشايي چيست؟ آيا متفاوت انديشيدن، متفاوت سخن گفتن و بيان با صراحت اين افکار مي تواند جرم مشايي باشد آنهم در کشوري که از نظر کميت و کيفيت،انديشمندان دانشگاهي و حوزوي فراواني دارد که خوشبختانه اهل مباحثه و مجادله هم هستند ؟ به نظر مي رسد مشايي، انديشه هاي متفاوت و ساختار شکنانه داشته و دارد که نمي خواهد بدون اقناع فکري از آنها دست بردارد. اقدامي که تاکنون از سوي انديشمندان دانشگاه و حوزه در يک فضاي مناسب علمي متاسفانه انجام نشده است.
زمان براي باز نمودن و عرضه انديشه هاي مشايي و البته منتقدانش در رسانه هاي مکتوب، مجازي، ديداري و شنيداري فراهم شده و طرفين بايد اين حق را در بيان آزادنه انديشه ها يشان، شنيدن نقد هاي علمي و رودرو و صد البته دفاع از آنان را آزادانه داشته باشند. اقدامي که تاکنون مغفول افتاده. شايد حق با او باشد.
كيهان: تب پس از واكسن
«تب پس از واكسن»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛5 ماه پس از انتخابات دوران ساز 22 خرداد و شرايط متلاطمي كه در اين مدت پديد آمد، فرصت خوبي است تا به ارزيابي وضعيت 2 جبهه اصلي دوستان و دشمنان انقلاب اسلامي ايران بنشينيم. لازمه مهم تدبير و ترسيم آينده، همين فهم درست از وضعيت امروز است.
1- حوادث تلخي كه در اين چند ماهه رقم خورد، معلوم كرد عرصه سياست كشور از آسيب هاي بزرگي رنج مي برد. خيلي ها غافلگير شدند وقتي اين حجم عظيم از جفا و خيانت و مرزشكني ها را ديدند. برخي رجال سياسي چنان تن به انتحار حيثيتي سپردند كه گواهي مي داد نه دچار ضعف بصيرت بلكه گرفتار نابينايي مطلق شده اند. آنها براي انتحار بدترين دوران را انتخاب كرده بودند، دوران بر آمدن و تابان شدن دوباره ارزش ها و فضيلت هاي انقلاب. آنها خود خواسته به جايي رسيدند كه نبايد، و گويا مصداق آيه 70 سوره نحل شدند كه «از شما كساني هستند كه به پست ترين دوره عمر مي رسند تا بعد از علم و آگاهي، چيزي ندانند».
خيلي ها از اين صحنه هاي غيرقابل باور غافلگير شدند اما اين ماجرا قابل پيش بيني بود و بدتر از آن هم مي تواند قابل پيش بيني باشد اگر غوطه خورندگان در فتنه به خود نيايند. اميرمؤمنان(ع) ماه ها با اين جماعت سركش و پيمان شكن مدارا كرد در حالي كه امت به ستوه آمده بودند. شهوت زدگان قدرت هر چه از ياغي گري در آستين داشتند رو كردند تا روز جمل كه غرش سپاه عدالت را ديدند و در سيلاب آن غرق شدند. مولاي متقيان آنجا بر سر آن جنازه هاي بي جان، از جمله 2 عبارت بلند را بيان كرد. اول، «ناشنوا باد گوشي كه نصيحت رسا و بلند را نشنود. و كسي كه فرياد بلند، گوش وي را ناشنوا ساخته، چگونه صداي نرم را بشنود». و دوم، امام اعلام كرد كه از اين ماجراي تلخ غافلگير نشده است. «همواره منتظر عواقب خيانت شما بودم و با فراست آثار فريب خوردگي را در سيماي شما مي ديدم تا آنجا كه لباس دين، شما را از من پوشاند و صدق نيتم، مرا بر حقيقت شما بينا كرد». (خطبه 4 نهج البلاغه). آن روز كه به نام حج از مدينه خارج شدند، امام از حقيقت امر آنها خبر داد اما قصاص قبل از جنايت نكرد تا ستمگران و ياغيان، مظلوم نمايي نكنند و در عين حال راه براي بازگشت باز باشد. آنها اما از اين نگاه نافذ حذر نكردند حال آن كه از رسول خدا(ص) شنيده بودند «اتقوا فراسه المؤمن فانه ينظر بنورالله. از زيركي مؤمن بپرهيزيد كه او به نور خدايي مي نگرد».
از سال ها پيش بر جبين جريان رجعت طلب در ايران اين طالع نحس ديده مي شد كه جفا در حق ملت و انقلاب را به غايت رسانند و وليد و مروان و سعيد بن عاص هاي اموي روزگار، آنان را از جاي بجنبانند. فتنه اي كه به بهانه انتخابات رقم خورد با همه بزرگي، از همان آبشخوري سيراب مي شد كه فتنه 01 سال پيش در تيرماه 87. فتنه گران ابعاد تازه اي به ماجرا داده بودند. آدم هاي جديد و خاكستري، آدرس هاي انحرافي، يارگيري گسترده. اما از ياد برده بودند كه به نسبت 01 سال پيش چقدر نزد مردم سقوط كرده اند و چه قدر جبهه انقلاب مقتدرتر شده است. آنها مردمان طوفان ديده را از آمد و شد باد ترساندند حال آن كه اقتدار ملي امروز اصلا با 01 سال پيش قابل مقايسه نبود.از ياد برده بودند كه 6-5 سال پيش وقتي شماري از سران فتنه پس از نگاشتن نامه 135 نفره كذايي (به نام نمايندگان مجلس ششم) به ديدار رهبر انقلاب رفتند اول جمله اي كه از مقتداي امت شنيدند آيت و بشارت الهي بود «هو الذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم و لله جنود السموات و الارض».
مولاي متقيان ماه ها با اصحاب شتر سرخ مو مدارا كرد و فرزند او روح خدا خميني كه پشت ابرقدرت ها را لرزاند از سال 65-46 به مدت 3، 4 سال (تا فروردين 86) به آن شيخ آلت دست منافقين مهلت داد تا يا برگردد يا پنهان باطن خويش را برون ريزد. آري امام خون دل خورد اما همان صبوري ها از او روح خدايي ساخت جاودانه. گويند سنگ لعل شود در مقام صبر، آري شود و ليك به خون جگر شود.
2- رجعت طلبان شورشي پس از آن كه همه زاغه مهمات و خشاب خويش را در آتشباري كور از كف داده اند، اكنون به باقي مانده نيروها هشدار مي دهند كه راديكاليسم و شعارهاي تند، باعث شكاف و ريزش بيشتر مي شود. بماند كه حاميان مدعي هواداري به خاطر اينها به ميدان نيامده بودند كه به خاطر همين ها نيز بازگردند. آنها نردبان شكسته اي ديدند و به توهم افتادند كه با اين نردبان شكسته از ديوار نظام و كشور عبور كنند و شبيخون بزنند و البته آنها و اربابانشان فريب ظاهر نردبان را خوردند و از ارتفاعي كه براي همه قابل مشاهده بود، سقوط كردند. آبرويي كه از امثال اوباما و كلينتون در اين حوادث رفت شايد در هيچ ماجراي ديگري نمي توانست اين چنين زايل شود.
آيا مرتجعان شورشي توبه كرده اند؟ اگر شعار قانون اساسي و وحدت ملي از سر صداقت است كه بايد به همين قانون و وحدت ملي بازگردند نه اينكه دنبال نفاق افكني و تفرقه اندازي باشند و در عمل به قانون اساسي تن ندهند.اينكه قانون اساسي خوب است اما به قرائت هرمنوتيك و دل بخواهي ما، از آن حرف هاست كه نظيرش از سوي جملي ها و قاسطين و نهرواني ها گفته شد. امويان پوستين قرآن را سر نيزه هايي كرده بودند كه تا ساعاتي قبل سينه علي و ياران راستين پيامبر(ص)- امثال عمار ياسر- را نشانه رفته بود. حالا نيز همان پوستين ها قرار بود جاي قرآن ناطق و ولي مطلق را بگيرد. ديگر بار نمي شود قانون اساسي را به شيوه قاتلان خليفه سوم- كه پيراهنش را سر ني كرده بودند- سر ني كرد و مطالبه خون و حق كرد. و نمي توان دعوت به حكميت قرآن كرد و حكومت حق را انكار، و همزمان تن به حكميت طاغوت سپرد.
امروز حيرت و سردرگمي و در عين حال فرار به جلو و لبخندهاي رنگ پريده را در سيما و عمل سران فتنه مي توان مشاهده كرد. دست آنها رو شده و راز مگو را گفته اند. سرنخ ماجرا در دست آنها نبود. آنها هم با علم به اين موضوع خواستند بر فراز موج تدارك شده از سوي دشمن، موج سواري كنند غافل از اينكه اين موج به صخره هاي سخت و نفوذناپذير خواهد خورد و از موج سواران قرباني خواهد گرفت.
4-شبكه اصلي فتنه آن سوي مرزهاست. ملت ما دشمنان اصلي را كه چونان عنكبوت همواره مشغول دام چيدن و تار تنيدن هستند، گم نمي كنند. شبكه عنكبوت را مثلث جاسوسي استكبار (سيا، اينتليجنس سرويس و موساد) با بهره گيري از امكانات امپرياليسم رسانه اي ساخته اند تا به واسطه ماهواره و اينترنت، توري مجازي را پهن كنند كه ظاهرا بومي و داخلي است اما سر آن در خارج به دست همان مثلث است. آنها ده ها خبرنگار را طي همين يك دهه اخير به تدريج از كشور خارج كرده و چند برابر آن را در داخل- دانسته و ندانسته- يارگيري نمودند.به اين فهرست اضافه كنيد سياست بازان و صاحب منصبان سابق (برخي مقامات سابق ارشاد نظير مهاجراني، رمضان پور بي بي سي، سحرخيز و...) را كه بسياري شان در خارج از كشور به سر مي برند. اين شبكه با همه پيچيدگي، عنكبوتي و سست است و كدام سند بر اين ادعا، بهتر از راهپيمايي 31آبان و آبروريزي چندصد نفره اي كه تصور مي كرد آن 41، 31 ميليون راي دهنده عقل خويش را به جماعت جفاكار سپرده اند. آنها شعور ملت ايران را در زرق و برق گوساله سامري رسانه هاي خود دست كم گرفته بودند. صاحبان اين شبكه روي چوپان دروغگو را سفيد كرده اند و حالا بايد قصه عنكبوت دروغگو را در كتاب ها نوشت.
5- دوم خرداد 67 جبهه وفاداران به انقلاب نتوانست بيش از 7ميليون نفر را بسيج كند. امروز اين جبهه بزرگ ركورد 5/42ميليون را به همت «سازمان راي» خود بر جاي گذاشته و اگر خطاها و بهانه دست اغيار دادن توسط نيروهاي خودي نبود به يقين اين سازمان موثرتر هم عمل مي كرد. قدر اين سازمان خودجوش و ملي نخبگان را بايد دانست. اين سازمان مردم نهاد، موج آفرين است و نبايد در راي و انتخابات كه امري ثانوي است متوقف بماند. كار اين سازمان را بايد به دوره خدمت، نقد و مطالبه گري- امر به معروف و نهي از منكر- بسط داد. كه اولويت اين است. اين سازمان بايد به مثابه «ولتكن منكم امه يدعون الي الخير...» به نهاد و ساختار همواره در جنبش براي مطالبه گري از تمام اجزاي حاكميت و در عين حال عامل پيوند و وفاق و الفت اين اجزا تبديل شود.
6-امروز روشن شده كه ديگر دعوا، سر رقابت فلان نامزد با بهمان نامزد نيست. دعوا اصلا سرانتخابات نيست. دولت و احمدي نژاد بهانه بود. جنگ استكبار است با جبهه اسلام. اين معنا را هم خود دولت و شخص رئيس جمهور خدمتگزار و هم جبهه بزرگ اصولگرايان بايد همواره در افق ديد داشته باشند. هيچ كس مانند خود اصولگرايان نمي تواند به اصولگرايي و به آن حماسه حضور 04ميليوني آسيب بزند و هيچ كس مثل خود دولتمردان و اطرافيان رئيس جمهور قادر نيست در اين اقتدار خلل افكند.
فرصت طلب ها و اختلاف افكنان دو خلل اساسي اند. راهشان را بايد بست. الفت، «تواصي به حق و صبر»، هم انديشي، سينه فراخ براي حق شنوي و عقب نماندن يا پيش نيفتادن از مقتداي حكيم انقلاب، آن اكسيرهايي است كه معجزه مي كند. و البته كه به خاطر احساس قدرت نبايد به لبخند دشمن دل سپرد.
حيات نو: قوّت اصلاح طلبي
«قوّت اصلاح طلبي» عنوان يادداشت روز روزنامهي حيات نو به قلم حميد قزوينى است كه در آن ميخوانيد؛برخى چهرههاى تندرو اصولگرا در روزهاى اخير به دفعات بر پايان يافتن پروژه اصلاحطلبى و به آخر خط رسيدن اصلاحطلبان سخن گفتهاند. سوال اين است که اگر اصلاحطلبى پايان يافته چرا دوستان اين همه عليه آن سخن مىگويند. حقيقت ماجرا اين است که اصلاحطلبى امروز بيش از آنکه يک امر سياسى باشد يک خواسته عمومى و همهگراست که به تدريج به شکل يک جنبش فراگير اجتماعى خود را نشان مىدهد. يکى از اشتباهات اصولگرايان اين است که اصلاحطلبى را منحصر به موضوعات سياسى و تعدادى از سياسيون مىدانند و در سالهاى گذشته همواره تلاش کردهاند با مهار اين افراد و مقاومت در برابر مطالبات آنها به کنترل اصلاحطلبان و محدود ساختن جريان اصلاحطلبى و نهايتا حذف آنان اقدام کنند. اما نگاهى هرچند گذرا به حوادث 12 سال گذشته (اگر دوم خرداد 76 را لحظه تبلور جريان اصلاحطلبى بدانيم) نشان مىدهد که اگر اين جريان تنها يک جريان سياسى بود امروز يا اثرى از آن باقى نمىماند يا وضعيتى به شدت تضعيف شده مىيافت.
اما حوادث ماههاى اخير (قبل و پس از انتخابات) نشان مىدهد که همه مردم با سلايق و گرايشهاى مختلف سياسى خواهان اصلاح وضع موجود هستند.
حتى کسانى که به نامزدهاى ديگر رأى دادهاند هم به دنبال تغيير وضع موجود و اصلاح روندهاى پيشين بودهاند.
مفهوم ديگر اين سخن آن است که تغيير وضعيتى که سالهاست در جامعه استقرار يافته به تدريج به خواستهاى عمومى بدل شده است. البته اين ميل به تغيير با اهداف اوليه و آرمانهاى انقلاب اسلامى هيچ تضادى ندارد. اعتراضات و انتقادات به مدلهايى از مديريت است که مدتهاست اعمال مىشوند و نسبت روشنى با تخصص و نگاه کارشناسى ندارند. اين خود مىتواند ريشه در نوع نگاهى داشته باشد که از درک نادرست انديشههاى بنيادين انقلاب اسلامى مردم ايران ناشى شود. اما هرچه باشد به نظر مىرسد تقسيمبندى جديدى در سالهاى پيشرو در جامعه ايران پررنگتر چهره نمايد. در اين قطببندى طرفداران تغيير در يکسو و مدافعان حفظ وضع موجود در سوى ديگر خواهند ايستاد. اگر روند حوادث به روال موجود باقى بماند مىتوان تصور کرد که کفه طرفداران تغيير در مدت زمان کوتاهى به ضرر طرف ديگر افزايش فراوان خواهد يافت. چرا که ضعف اساسى و غيرقابل انکار موجود در عرصه مديريت حوزههاى معطوف به امور عرفى و غيرايدئولوژيک، مفهوم ناکارآمدى حاملان و مدافعان وضع موجود را به اذهان جامعه القا مىکند. اين اتفاق به نوبه خود بهسان پديدهاى شتاب بخش در مقبوليتزدايى از وضع موجود و مدافعان آن عمل خواهد کرد.
در چنين شرايطى به نظر مىرسد ميزان توفيق و عدم توفيق جريانهاى سياسى به ميزان توان آنها در برقرارى ارتباط با همين جريان اجتماعى بستگى دارد. به هر اندازه که يک جريان سياسى خود را موافق خواستههاى اجتماعى مردم نشان داده و راهحلهايى عملياتى منطبق با مطالبات مردم ارائه دهد به همان ميزان در متن جامعه نفوذ کرده و ماندگار خواهد شد.
شايد بتوان نقطه قوت اصلاحطلبان را در همين بخش دانست همان چيزى که اصولگرايان در آن با کمى تاخير مواجهند يا دچار نوعى اغراق يا سادهانگارى در آن مىشوند. از سوى ديگر امروز جامعه ايران با تحولاتى موازى در بخشهاى گوناگونى از جامعه مواجه است که همراهى با آنها و درک ضرورتهاى هر يک مىتواند در تعيين روند تحولات آتى اثرگذار باشد، بخشى از اين تحولات به شرح زيرند:
1- گسترش آموزش و مهارتهاى زندگي، افزايش سطح بهداشت و درمان، بهبود مولفههاى اوليه زندگى در نقاط مختلف کشور، رشد فناورىهاى اطلاعاتى و... همگى موجب شده تا شکلبندى و ماهيت مطالبات عمومى تغيير زيادى کند. درک اين تغييرات و توجه به آنها يک ضرورت اجتماعى است که اصلاحطلبان در اين زمينه خود را کوشا نشان دادهاند. اما محافظهکاران يا تمايل چندانى به پذيرفتن تبعات و نتايج غيرقابل اجتناب اين تغييرات ندارند يا با ضرورتها و مطالبات جدى ناشى از آن برخوردى منطقى ندارند.
2- برخوردهاى سليقهاى در حوزه فرهنگ و هنر که با جابهجايى مديران دائما در حال تغيير است مشکلات فراوانى را ايجاد کرده است. فقدان قانون و چارچوبهاى مشخص در مميزى آثار فرهنگى و هنرى آستانه تحمل فعالان اين بخش را پايين آورده است. پايان دادن به اين وضعيت نيز يک ضرورت اجتماعى است.
3- مشکلات موجود در آموزش و پرورش و آموزش عالى نيز گوياتر از آن است که نياز به توضيح داشته باشد.
4- مشکلات فعالان اقتصادي، صاحبان سرمايه، توليدگرايان، بازرگانان، تورم، رکود، بىثباتى برنامههاى اقتصادى و ضعف مديريتى در کنار بيکارى و ورشکستگى برخى واحدهاى اقتصادى وضعيتى بىسابقه را در اين بخش ايجاد کرده است.
به اين چهار مورد مىتوان مواردى مانند مطالبات زنان، جوانان، دانشجويان، کارگران و... را نيز افزود.
بديهى است بسيارى از مشکلات و نارسايىهاى موجود از گذشتهها باقى مانده است اما نحوه برخورد دولت و نيز مجالس هفتم و هشتم موجب شده عمده موانع و مشکلات به حساب جريان اصولگرا و بويژه جريان تندرو آن که حلقه حاميان دولت را تشکيل مىدهند، گذاشته شود.
در چنين شرايطى اصلاحطلبان تلاش مىکنند مطالبات موجود در سطح جامعه را مورد توجه قرار داده و خواستار تحقق آنها باشند و از آنجا که خود در اداره امور نقشى ندارند بديهى است که پاسخگوى وضع موجود نيز نيستند به همين دليل از اقبال گسترده مردم برخوردار خواهند بود و روزبهروز بر نفوذ اجتماعى آنان افزوده مىشود که جلوههايى از آن را در سطوح مختلف اجتماعى مىتوان مشاهده کرد. بر سر يک دوراهى سرنوشتساز قرار دارند؛ اگر به مطالبات اين بخشها توجه کرده و به تحقق آنها يارى رسانند عملا متهم به عقبنشينى و پذيرش ضرورتهاى اجتماعى شده و اصلاحطلبان از آن به نفع خود استفاده مىکنند و پيشرفت گام به گام خود را تبليغ خواهند کرد و اگر در مقابل مطالبات عمومى مقاومت کرده و درصدد نفى آنها برآيند يا اولويتهاى ديگرى را مورد توجه قرار دهند به دامنه اعتراضات خواهند افزود که باز هم به نفع جريان اصلاحطلب خواهد بود.
به هر حال به نظر مىرسد عملکرد دولت از يکسو و اختلافات جريان اصولگرا و عدم يکپارچگى در اين جناح از سوى ديگر روزها و ماههاى پرفروغى را پيش روى اصلاحطلبان قرار داده است. به ويژه آنکه انتخابات رياست جمهورى و حوادث ماههاى اخير اصلاحطلبان را منسجمتر و هماهنگتر از گذشته نيز ساخته است.
مردم سالاري: به جاي تبليغات مشکلا ت جوانان را حل کنيد
«به جاي تبليغات مشکلا ت جوانان را حل کنيد»عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم پژمان موسوي است كه در آن ميخوانيد؛شايد شهروندان تهراني اين روزها با بنرها و بيلبردهاي بزرگي در سطح شهر مواجه شده باشند که با خطي زيبا و درشت روي آن نوشته شده است: « آينده اينجاست، کنار شما...» در نگاه اول به نظر مي رسد فلان شرکت براي بيزينس و جذب مشتري اقدام به يک چنين تبليغات وسيعي کرده است ولي بعد که روي آن متمرکز مي شويم مشاهده مي کنيم که در گوشه آن با فونتي به مراتب ريزتر نوشته شده است که «سازمان ملي جوانان» ... سازمان ملي جوانان بي شک يکي از پرحاشيه ترين سازمان هاي دولتي از ابتداي تاسيس خود تا به امروز بوده است.
سازماني که به دليل ابهام در وظايف عملکردي اش، همواره مورد انتقاد طيف وسيعي از نخبگان و فعالان اجتماعي و مدني بوده است و اينان کوشيده اند تا با نقدهاي اصولي، در اصل وجود اين سازمان و وظايف دائمي آن تشکيک هايي را وارد نمايند. اين مشکلات البته با روي کارآمدن دولت محمود احمدي نژاد بيشتر هم شد و مديران اين سازمان با ارائه برخي طرح هاي غير حرفه اي،در جهت کاهش شان سازماني خود گام برداشتند. روزها گذشت و محمود احمدي نژاد در دولت دوم خود فردي را به رياست اين سازمان عريض و طويل برگزيد که بسيار پر حاشيه تر از سازماني بود که خود به رياستش برگزيده شده بود.
مهرداد بذرپاش که پيش از اين مديريت عاملي گروه خودروسازي سايپا را بر عهده داشت، فردي بود که بسياري از صاحبنظران انتصاب وي به سمت جديد را مورد انتقاد قرار داده و آن را نشاني بر وجود مشکل، در سطوح مديريتي کشور دانسته بودند. امروز هم با گذشت بيش از 4 ماه از انتصاب وي به رياست سازمان ملي جوانان، افکار عمومي نه تنها شاهد نوعي حرکتي جدي از سوي مديران اين سازمان نبوده است، که شاهد نوعي رکود اين سازمان در جهت گام برداشتن به سوي کاستن از مشکلات و معضلات قشر عظيم جوان کشور هم بوده است.
در اين حول و حوش است که مردم با بيلبوردهاي بزرگي در جاي جاي پايتخت روبه رو مي شوند که بزرگ روي آن نوشته شده است «آينده اينجاست، کنار شما...» به واقع آيا با صرف يک چنين هزينه هاي سنگيني اين سازمان مي تواند در جهت وظايف ذاتي اش گام بردارد؟ آيا وظيفه اين سازمان يک چنين تبليغات وسيعي است که به نظر نمي رسد کوچکترين پيام اخلاقي را هم به مخاطب منتقل کند؟ آيا افکار عمومي با مشاهده اين تبليغات گمان نمي برد که سازمان هم خواسته است به نوعي خودي نشان داده و تنها نامش را بر سر زبان ها بيندازد تا بعدها توجيهي براي وظايف عملکردي اش داشته باشد؟ واقعيت اينجاست که جوانان اين مرز و بوم اين روزها با مشکلات و معضلات فراواني در حوزه هاي مختلف دست و پنجه نرم مي کنند که جا دارد مديران کنوني سازماني که نام «جوان» را به يدک مي کشد، تمامي انرژي خود را صرف کاستن از مشکلات آنان نمايند و اين گونه نباشد که عده اي در يکي از بهترين خيابان هاي تهران در ساختماني شيک و مدرن بنشينند و تنها به نصب بيلبورد و انجام مصاحبه و تبليغات بپردازند.
دنياي اقتصاد: تاملي بر روند نرخ ارز
«تاملي بر روند نرخ ارز»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمود اسلاميان است كه در آن ميخوانيد؛ترديدي وجود ندارد كه مساله اشتغال براي همه مردمان دنيا در كنار امنيت جزو اولويتهاي اصلي است. زندگي نيز بدون كسب درآمد از محل اشتغال ممكن نيست.
بيكاري آن قدر منشا مشكلات و ناهنجاري است كه شاخص اشتغال براي همه دولتها و مردم يك موضوع مهم و اساسي است.پيامبر اسلام ميفرمايند: «بيكاري دل را سخت ميكند».
توليد كشور بهرغم پتانسيلها و توانمنديهاي خود مشكلاتي دارد كه بايد به آن پرداخته شود. متاسفانه فضاي سياسي كشور باعث شده مسائل مهمي چون اشتغال از مدار توجه، آن گونه كه لازم است، خارج شود.حجم بالاي واردات گاه اين موضوع را تداعي ميكند كه توليد ملي توان مقابله با آن را ندارد. باز هم متاسفانه در كشور ما حرف مسووليت ندارد و اين عارضه ناراحتكنندهاي است. كاش قوانين مدني به گونهاي اصلاح ميشد كه افراد، چه مسوول و چه غيرمسوول، در مقابل بيانات خود مسووليت داشته باشند؛ زيرا گاهي يك حرف بيحساب منشا خسارتهاي سنگيني به اقتصاد جامعه ميشود.بايد توانمندي توليد ملي را از مشكلات آن جدا كرد. خوشبختانه در بسياري از زمينهها صنعتگران ايراني به قابليتهاي بسيار بالايي دست يافتهاند، اما در اقتصاد رقابت حرف اول و آخر را ميزند. بايد ديد توليد كشور در چه شرايطي به رقابت پرداخته است، آنگاه در باب توان توليد ملي، نظر داد.
رقابت در توليد و خدمات را ميتوان به عناصر زير به صورت كلي تفكيك نمود؛ جمع اين شاخصها قيمت تمام شده را نشان ميدهد. در اين ميان، هنر مديران بنگاهها كاهش هزينه و افزايش كيفيت و كسب سهم بالاتري از بازار است.
1) تورم سالانه
از شاخصهاي مهم در قيمت تمام شده ملي، تورم سالانه هر كشور است. تورم سالانه كشور طي ده سال گذشته به صورت ميانگين 15درصد بوده است. اين رقم در طرف تجاري غرب ايران 2 تا 3درصد و در چين 6 تا 8درصد بوده است. چنانچه به صورت تجمعي و با توجه به رشد نرخ 33درصدي ارز طي ده سال گذشته، قيمت تمام شده يك كالاي 1000 توماني طي ده سال محاسبه شود، به عدد 4200 در ايران و 2150 در چين و 1750 در آلمان ميرسد.
اين شاخص بيشترين شكاف در قدرت رقابتي توليد ملي را با رقبا ايجاد كرده است؛ چرا كه در رقابت حتي يكدرصد هم ميتواند تاثيرگذار باشد و بايد تدبيري براي پركردن اين شكاف انديشيد.
2) مواد اوليه و قطعات
با توجه به رشد تكنولوژي و گرايش بنگاههاي جهاني به ظرفيتهاي بالاي اقتصادي و امكانات حملونقل، قيمت مواد اوليه و قطعات تقريبا براي اكثر بنگاهها به هم نزديك شده است، فقط قيمت حمل و نقل ميتواند تفاوتي ايجاد نمايد.
3) دستمزد
بررسي دستمزد نيروي انساني در بخش خصوصي (نه دولتي) نشان ميدهد كه ميانگين دستمزد در كشور ما بالاتر از چين و كمتر از اروپا است. بالا رفتن سطح اتوماسيون باعث كمرنگشدن اين شاخص در قيمت تمام شده ميشود.
4) هزينههاي مالي
در هر اقتصادي بانكها عمده تامينكننده منابع مالي ساير بخشها هستند، بهره بانكي در كشور ما 15 الي 25درصد، در آلمان 3 تا 5درصد و در چين بين 6 تا 8درصد متغير است، علاوه بر آن امكان دسترسي اين دو رقيب به منابع مالي بسيار راحتتر است.
5) انرژي
اين بخش مزيت توليد كشور حساب ميشود كه تا حدي ميتواند شكافهاي شاخصهاي ديگر را جبران كند. اميدوار هستيم در جريان طرح تحول اقتصادي همانگونه كه در طرح ديده شده است، با سازوكارهايي اين مزيت براي توليد حفظ شود.
در ساير موارد چون امكانات حمل و نقل به روز، امكان انتخاب بيمهگذار، قوانين كار و غيره فاصلهاي با دو رقيب عمده خود يعني چين و آلمان داريم.
ترديدي نيست كه همه كارآفرينان بخش خصوصي و مسوولان محترم هدفي جز اعتلاي ميهن اسلامي ندارند. شكي وجود ندارد كه ايجاد اشتغال و حفظ آن بزرگترين عبادت و جهاد است كه بارها توسط مقام معظم رهبري مورد عنايت و توجه بوده است. حال كه همگان در يك مسير قرار داريم بايد عاقلانه تدبير كرد. بررسي و مطالعه عمده اقتصادي در حال توسعه در كشورهاي مشابه همچون آسياي ميانه، روسيه و تركيه نشان ميدهد كه منحني نرخ ارز رابطهاي مستقيم با تورم داشته است. هيچكس منكر تبعات چنين فرآيندي نيست، ليكن چاره كار كجاست.
درست است كه با اصلاح ساختار اقتصادي و طرح تحول بايد به سمتي پيش رويم كه به تورم يك رقمي برسيم، ليكن در شرايط حاضر اصرار بر حفظ نرخ ارز و كتمان رابطه آن با تورم، حفظ اشتغال موجود را سخت خواهد كرد. انتظار ميرود دستگاههاي مسوول با كمك بخش خصوصي اين موضوع رابه صورت جدي مورد مطالعه قرار دهند. شكي نيست كه با وجود منابع بالقوه كشور، كارآفرينان عاشق ميهن اسلامي ميتوان هم اشتغال كشور را حفظ نمود و هم آن را توسعه داد و لازمه آن اين است كه مسوولان محترم بانك مركزي به جاي تفكر بخشي، به صورت ملي موضوع را مورد بررسي قرار دهند.
قدس: تحليل جهان سومي از دموکراسي و آزادي
«تحليل جهان سومي از دموکراسي و آزادي»عنوان يادداشت روز روزنامهي قدس به قلم سيامک باقري است كه در آن ميخوانيد؛تحليل آقاي موسوي درباره کم شدن تساهل و مداراي جامعه در مقابل گروهها و انديشه هاي سياسي نسبت به دهه اول انقلاب نگاهي با عينک انگيزه ها و ارزشهاي فردي مورد قبول ايشان است و نمي توان آن را با واقعيات جامعه مطابق دانست.
اتفاقاً سطح بالاي مدارا و مسامحه نظام جمهوري اسلامي در زمان کنوني در قياس با مشي نظام و ارکان آن در زمان امام(ره) خيلي متفاوت و متغير نيست، امام(ره) در برخورد با مسايل کشور و تحولات و رخدادهاي سياسي نيز رفتار و انديشه گروههاي سياسي روش و اصول مشخص و معيني را داشتند و پس از رحلت ايشان نيز مشابه همان سلوک و روش را در برخورد مقام معظم رهبري به وضوح مي توان ديد.
اگر مقايسه اي محققانه نسبت به اين دو مقطع داشته باشيم که آقاي موسوي هم در چنين قياسي به نتيجه گيري اشتباه روي آورده است، مي بينيم در دوران امام(ره) چندين مرحله معين مي بايست طي شود تا ايشان نسبت به يک جريان يا اتفاق نادرست يا يک فرد خاطي قاطعانه برخورد کنند.
امام(ره) در مرحله اول روشنگري مي کردند و نسبت به موضوع اشتباه يا فرد خاطي اقدام به تبيين و دادن تذکر مي کردند. اگر از اين تذکر و نصيحت پاسخ مناسب نمي گرفت ايشان اتمام حجت مي کردند که اگر کار خطا و روندي که به ضرر منافع کشور و نظام است ادامه يابد با آن برخورد خواهند کرد و باز اگر اين هم اثر نداشت امام(ره) قاطعانه مي ايستادند و برخورد مي کردند.
ما در آغاز انقلاب شاهد بستن مطبوعات در فرآيندي مورد تأييد امام(ره) بوديم، شاهد برخورد سخت و قاطعانه ايشان با جريان مهدي هاشمي بوديم و يا نمونه شاخص ديگر در مشي رفتاري امام(ره) در مقابل جريانهاي اشتباه و مخاطره آميز براي کشور و نظام برخورد ايشان با اعضاي نهضت آزادي بود و ايشان در نامه اي به وزير وقت کشور تأکيد کردند اعضاي اين گروه به هيچوجه ديگر صلاحيت حضور در حکومت را نداشته و يک گروه غيرقانوني هستند.
نمونه هايي از اين دست باز هم هستند مثل برخورد و موضع امام(ره) با بني صدر يا مسأله برکناري آقاي منتظري از قائم مقامي خود و امثالهم. بنابراين اينگونه نبود که امام(ره) هر گروه و جرياني را در اطراف خود و يا حتي در درون حاکميت بپذيرد و تأييد کند و بنيانگذار انقلاب هيچگاه در اصول و منافع ملي کشور تسامح نداشتند،يعني محور و ملاک نخست امام(ره) حفظ نظام و امنيت ملي بود و هرگاه اين دو عنصر مورد مخاطره قرار مي گرفت ايشان بدون هيچ ملاحظه و تعارفي برخورد مي کردند.
پس ار رحلت امام(ره) نيز اگر صحنه ها و مقاطع مختلفي را که وجود داشته مورد توجه قرار دهيم مي بينيم مقام معظم رهبري نيز همين مشي و سلوک را داشته و دارند.
در رويدادهاي مختلف از سال 69 به بعد بعنوان مثال در همين حوادث پس از انتخابات که خود آقاي موسوي نقش مؤثر داشتند ديديم ايشان ابتدا روشنگري کرده واز فرصت طلبي دشمن سخن گفتند، سپس در مقطع بعد نسبت به تبعات رفتار برخي گروهها نصيحت مشفقانه و پدرانه کردند، وقتي اين هم مؤثر نشد ايشان در نماز جمعه اتمام حجت کردند و در نهايت تأکيد کردند مطابق قانون با کساني که امنيت و ثبات نظام را به مخاطره انداخته اند با صلابت برخورد شود. بنابراين مي بينيم مشي رهبري دقيقاً منطبق و مشابه با سلوک امام(ره) است و اصول واحدي دارد.
نکته دوم در اظهارات آقاي موسوي تأکيد ايشان بر بزرگ نمايي يا فربه سازي برخي از اصول قانون اساسي و معطل ماندن برخي ديگر از آنها همچون آزادي بيان و عقيده است.
در اين باره بايد گفت تعبير و برداشت ايشان کاملاً يکجانبه و برآمده از نگرشهاي سياسي خاص و يکسويه است. اصولاً مي توان از ايشان پرسيد که اصل آزادي بيان و عقيده به استناد چه دليل و نشانه اي در کشور ما معطل مانده است. اگر منظور ايشان بسته شدن برخي از مطبوعات و يا برخورد با برخي از تجمعات و اغتشاشهاي خياباني است و معيار ايشان هم نظر امام به اجراي کامل قانون اساسي است که مستندات رفتاري امام وجود دارد و پيشتر بدان اشاره شد.
اگرهم منظور ايشان از آنجا که به تغيير قانون اساسي اشاره دارند برخي اصول و قواعد حاکم در کشورهاي توسعه يافته و غربي است باز بايد به ايشان يادآور شد که اعلاميه جهاني حقوق بشر هم در کنار تبيين حقوق و آزاديهاي انساني حدود آن را هم تعيين مي کند.
قوانين اساسي همه کشورها مسأله امنيت ملي و حفظ کشور را بر ديگر اصول ترجيح و برتري مي دهند تا آنجا که امروز در کشوري مثل بريتانيا شاهد اجراي کنترل ارتباطات اينترنتي هستيم. آيا شرايط و سطح آزاديها در کشور ما با محدوديتها و ملاحظات ساختار محور در اينگونه کشورهاي مدعي دموکراسي و آزادي قابل مقايسه است؟ يا بايد با باز گذاشتن فضا براي تحريک بيروني، تخريب اموال عمومي را در خيابانها آزادي و دموکراسي بناميم. آيا اين حاکم شدن اصول ضد دموکراسي و آزادي يا همان ديکتاتوري مستتر بجاي آزادي قاعده مند نيست؟
اين يک واقعيت است که برخي از بندهاي قانون اساسي هنوز اجرايي نشده است و شايد در حوزه آزادي بيان يا قوميتها که مورد اشاره آقاي موسوي بوده در نقطه مطلوب نظام نباشيم اما اين بدان معنا نيست که حاکميت بطور سيستماتيک در اين زمينه مانع ايجاد کرده است.تحقق کامل برخي از اصول نيازمند صرافت و فراهم شدن زمينه هاي محيطي، زماني و حتي موقعيتي و نگاه مبتکرانه براي ارايه قوانين عادي لازم در اين زمينه است.
اگر اصولي از قانون اساسي مسکوت مانده به معناي نبود و يا ضعف در قوانين عادي است و اين مسأله را نمي توان متوجه يک گروه يا جريان خاص در کشور کرد زيرا در دوره هاي مختلف همه گروهها در داخل حاکميت و دستگاه اداره کشور دخيل و شريک بوده اند. بنابراين اگر در زمينه آزاديها مدعي باشيم اصولي مسکوت مانده اين مسأله مسؤوليتش متوجه شخصي مثل آقاي موسوي که سالها نخست وزير بوده اند هم مي شود.
سومين موضوع قابل توجه در اظهارات آقاي موسوي دعوت ايشان به همگرايي حول ميثاق ملي قانون اساسي با عمل متوازن به قانون است در حالي که مدعي هستند قانون اساسي وحي منزل نيست و براي رسيدن به وحدت مي توان آن را تغيير داد.
در اينکه قانون اساسي را به نياز و ضرورت کشور مي توان تغيير داد و به روز کرد شکي نيست اما اين ضرورت بايد تعيين کننده باشد.
اما براي وحدت حول اين قانون بعنوان ميثاق گذاشتن چند و چون بر قانون اساسي از منطق برخوردار نيست و اگر معيار براي وحدت قانون اساسي باشد مي بايست آن را معياري ثابت و غيرقابل تغيير قلمداد کرد زيرا پايه و ثبات وحدت اين را مي طلبد.
ضمن اينکه برخي ازاصول قانون اساسي اصالتاً غيرقابل تغيير هستند و اين ربطي به زمان حاضر و دوران امام(ره) ندارد اما نکته اين است که اتفاقاً گروههايي که از خط انقلاب خارج شده و منحرف شده اند دقيقاً سخن از تغيير همين اصول مي گويند، آنها با انتشار مانيفست جمهوريخواهي انگشت بر اسلاميت نظام و جايگاه ولي فقيه در رأس آن گذاشته اند و در پي شالوده شکني و حذف برخي از اصول قانون اساسي هستند نه تکميل يا به روز کردن آن.
هيچکس مخالف اين نيست که قانون اساسي ميثاق ملي و محور وحدت گروههاي سياسي باشد و اگر براي همگرايي گروههاي مختلف سياسي و براي تأمين سلايق آنها قرار باشد قانون اساسي يا همان ميثاق ملي را تغيير دهيم ديگر نه اعتباري براي اين ميثاق خواهد ماند و نه تضمين و استحکامي بر وحدت بر پايه آن خواهد بود زيرا هر چند سال يکبار با تغيير سلايق گرايشهاي سياسي جريانها و احزاب سياسي اين ميثاق کارآمد نيست و مي بايست قانون اساسي را تغيير داد.
از اين رو فقط مي توان گفت اين تفکر برآمده از ديدگاههاي جهان سومي است که تمرين کمي در سياست ورزي دارند و قاعده مندي در رفتار سياسي آنها بسيار نازل است.
گسترش: صنعت ايران، دماسنج بورس
«صنعت ايران، دماسنج بورس»عنوان سرمقالهي روزنامهي گسترش است كه در آن ميخوانيد؛شاخص بورسها در همه اقتصادهاي جهان بهعنوان نماگرهاي پيشگو شناخته ميشوند و عموما عصاي دست تصميمگيران اقتصادي هستند. اما در بورس تهران تاكنون شاخصهاي اصلي اعم از شاخص كل، شاخص صنعت و شاخص مالي بهدلايل متعدد هيچگاه مرجع تصميمگيري سرمايهگذاران نبوده و به سرمايهگذاران صنعتي، علامتهاي تاثيرگذار نشان نداده است.
البته بورس تهران بهتازگي تلاشهايي را براي رفع اين مشكل آغاز كرده است. بهطوري كه مسوولان بورس اعلام آمادگي كردهاند كه حاضرند با همكاري دستگاههاي تصميمساز حوزه صنعت يعني وزارت صنايع و معادن شاخصهاي دقيقي را براي ارزيابي فعاليتهاي شركتهاي صنعتي طراحي كنند. پيش از اين نيز و از ابتداي امسال نحوه محاسبه برخي ديگر از شاخصهاي بورس تهران تغيير كرده بود.
بر اين مبنا فرمول محاسبه شاخص كل بورس تغيير كرد. همين موضوع موجب شد، تغييرات معنادار شاخص، بويژه با آغاز فصل مجامع نمود بيشتري پيدا كند. هرسال همزمان با آغاز تيرماه و زمان تقسيم سود، شاخص بورس تهران با افت مواجه ميشد اما اين شاخص در سال جديد نهتنها كاهش نيافته بلكه با افزايش نيز مواجه شده است، البته اين موضوع به تغيير فرمول محاسبه شاخص بازميگردد كه ميزان بازده نقدي سهام شركتها نيز در شاخص محاسبه ميشود؛ اگرچه شاخص قيمت سالها مورد توجه بازار بود اما اين شاخص، واقعيتهاي بازار سرمايه را منعكس نميكرد چون سهام يك شركت پس از تقسيم سود و باز شدن نمادش در بورس با كاهش قيمت مواجه ميشد و اين موضوع اثر خود را روي شاخص نشان ميداد.
در گذشته اگر چه سهامداران يك شركت، سود دريافت ميكردند اما قيمت سهام پس از برگزاري مجمع و باز شدن نماد در بورس كاهش مييافت كه اين موضوع در محاسبات جديد اصلاح شده است. روش كنوني در محاسبه شاخص روش درستتري است. نحوه جديد محاسبه شاخص باعث شده است تا كجفهميهاي گذشته در مورد شاخص اصلاح شود.
البته در كنار اين محسنات، بورس تهران هنوز موفق نشده بهصورت تفكيك شده منحني حركت هر يك از بخشهاي فعال در بورس را از طريق اعلام شاخص به نمايش درآورد؛ بهعنوان مثال با وجود حضور شركتهايي قدرتمند در حوزه معادن و فلزات هنوز روند حركت اين صنايع در بورس بهصورت روزانه و البته با معيارهاي دقيق و قابل اتكا نشان داده نميشود.
براين اساس بايد ابراز تمايل اخير مسوولان بورس را به همكاري با وزارت صنايع و معادن براي طراحي و معرفي شاخصهاي دقيق صنعتي و اعلام آن به فعالان بازار سرمايه به فال نيك گرفت و اميدوار بود ميزانالحراره دقيقتري براي نمايش دادن فعاليتهاي صنعتي در ايران بهزودي در اختيار سرمايهگذاران و تصميمگيران حوزه صنعت قرار گيرد.
جوان: ضرورت انقلاب فکري در دانشگاه
«ضرورت انقلاب فکري در دانشگاه»عنوان يادداشت روز روزنامهي جوان يه قلم فرزانه ولي نژاد است كه در آن ميخوانيد؛دانشجو بهخاطر ويژگيهاي خاصي که با نام خود به خاطر ميآورد، همواره و در همه جاي دنيا به عنوان مکان هندسي ويژه، تأثيرگذار و البته تأثير پذير شناخته ميشود. نخستين و شايد پررنگ ترين اين ويژگيها جوان بودن اين لايه پرتحرک جامعه است. خصوصيتي که نشاط، تحرک، حس عدالتخواهي و آرمانگرايي و البته شتابزدگي را به يدک ميکشد. کسب مدارج تحصيلي و رشد تفکرات آکادميک، خصوصيت ديگري است که سرعت سير تحولات عقيدتي و فرهنگي را در اين بخش از بدنه جامعه بيشتر ميکند.
نکته ديگر، فضاي باز اجتماعي و قومي در دانشگاه هاست که موجب ميشود در مقطع زماني کوتاه، ميدان تقابل و آشنايي افکار بسيار متفاوت و البته متناقض در دانشگاه شکل بگيرد. نکته ديگري که شايد با شکل گيري نظام جمهوري اسلامي تا حدي به فراموشي سپرده شد، حضور گفتمان چپ در دانشگاه و تمايل دانشجو به اين تفکر بهخاطر حس مدرنيته بودن آن است.
البته اين جنس از تفکر با پيروزي انقلاب اسلامي پايگاه دانشگاهي خود را تا حد زيادي از دست داد اما در سالهاي بعد و به ويژه در دهه هفتاد، با شکل جديدي باز به فضاي فکري کشور و به تبع آن به دانشگاه بازگشت. تمام اين ويژگيها کانالي را به نام دانشگاه ايجاد ميکند و به دانشجو در حدود آن طول و عرض ميدهد. با در نظر گرفتن تمام سنگ بناهايي که در هر برههاي از زمان ساختمان تفکرات دانشجويي را شکل داده است، امروز ساختمان فکري و فرهنگي دانشگاه ترکيب نامنطقي است از انواع ارزشها و ساختارهاي حرکتي.
عدم توازن و تعادل در چينش آرمانهاي سياسي و انقلابي
انقلابي و عدم فهم درست از جايگاه ارزشهاي اسلامي و احساسات ناسيوناليستي همراه با نظريه مخالفت با نظام و طرح انتقادهاي افراطي عليه حکومت تنها شِمايي از ساختار فعلي بخشي از فضاي فکري دانشگاههاي کشور است. شِمايي که تنها از بُعد تصادفي و لايه بيروني اين بخش به نظر ميرسد. و اين سطحي ترين و البته آسيب پذيرترين قسمت اين بخش از دانشگاه است. در اصطلاح قشر خاکستري دانشجويان که به دليل عدم شناخت کافي از حوزهها و چارچوبهاي سياسي، به آساني وارد زمين بازي شده و در نقش پياده نظام با کمترين اهميت و ارزش، متحمل بيشترين صدمه ميشوند. در حالي که در پشت اين لايه سطحي زيرساختهاي پيچيده و گاه نامفهوم مباني فکري نهفته است. يکي از تأثيرگذارترين پنجرههاي اتاق فکر دانشگاه شيشههاي اعتقادي دانشجويان است. اولين راهي که براي به تزلزل کشاندن بنيانهاي فکري جامعه پيشنهاد ميشود.
واضح است که حرکتهاي ساختارشکنانه در اين راه نميتواند به شکل آني صورت بگيرد که در اين حالت مطمئناً با بسيج عمومي جامعه و حتي دانشگاه روبهرو شد. بلکه ابتدا با وسيع کردن دايرههاي اعتقادي آغاز شده و در کمرنگ کردن خطوط اعتقادي شکل ميگيرد. يکي از کانالهاي حرکت به اين سمت، کانال تبليغ انديشههاي غربي در دل احساسات مليگرايانه است.
انديشههاي غربي به اين معني که با حذف اعتقادات ديني از زندگي اجتماعي، ذهن عمومي را متوجه منافع فردي و به اصطلاح ملي نمايد که نمونه آن کم توجهي به مسأله اعتقادي انتفاضه فلسطين به بهانه حفظ منافع ملي است که در سالهاي اخير در گفتمان بخشي از نظريهپردازان احزابي همچون کارگزاران و شاخههاي اصلاحطلب، جاي گرفته است يا تلاش براي کاهش اختيارات رهبري به بهانه برقراري دموکراسي که همگي در جهت کمرنگ کردن و در نهايت از بين بردن چارچوبهاي اعتقادي به منظور تأمين منافع حزبي است که البته هميشه در قالب حفظ منافع ملي و با تهييج احساسات ناسيوناليستي مطرح ميشود و در نمونه آخر که گروههاي چپ و اصلاح طلب با هدف از بين بردن اصل مبارزه با آمريکا و به فراموشي سپردن هويت 13 آبان سعي کردند تا با وارونه نشان دادن مناسبات سياسي بين ايران و روسيه، 13 آبان امسال، با شعار مبارزه با روسيه، مردم را در جهت مخالفت با آرمان امام (ره) بکشانند.
آنچه به نظر ميرسد اين است که در وضعيت فعلي و در ساختار کنوني بخشي از دانشگاهها، شأن دانشجو و گفتمان دانشگاهي تا حد حمايت از فرد يا حزبي خاص، دچار تنزل شده و به اندازه حرکت در مدار بسته بازيهاي سياسي تحليل رفته و بهخاطر قرار گرفتن در دل افکار التقاطي و پشتيباني از مواضع ضد ديني به استحاله کشيده شده است که شايد مهم ترين عامل آن، زير پا گذاشتن گزارههاي اعتقادي و ديني و هنجار شکني در چينش ارزشهاست. بهطور قطع براي رسيدن به حالت ايده آل، باز گشت به اصول و عقايد و بازيافت ارزشها و ضد ارزشها، راهي جز چارچوب بندي مجدد ساختمان فکري دانشگاهها وجود ندارد.
مهندسي صحيح گفتماني در شأن فرهنگ غني ايراني اسلامي کشور و متناسب با روند پيشرفت علمي و نرم افزاري در جهان، سامان بخشيدن به فعاليتها و تحرکات دانشجويي و پاکسازي فضاهاي فکري، سياسي و فرهنگي دانشگاهها از تفکرات افراطي و تحت کنترل غرب، راهکاري است که بايد براي تعالي دانشجو و دانشگاه به کار گرفته شود.
حمايت:اصلاح الگوي توليد،اصلاح الگوي مصرف
«اصلاح الگوي توليد،اصلاح الگوي مصرف»عنوان سرمقالهي روزنامهي حمايت به قلم شيما شيرين است كه در آن ميخوانيد؛ايران به عنوان يك كشور در حال توسعه از اين امكان برخوردار است تا از ساز و كارهاي نوين در جهت حفظ منافع ماي خود و حفاظت از محيطزيست به نحو مطلوب بهره گيرد.با توجه به كارايي پايين توليد و توزيع انرژي در ايران و پتانسيل بالاي افزايش كارايي ، كاهش مصرف سوخت فسيلي و در نتيجه كاهش انتشار گازهاي گلخانه اي را نشان مي دهد .پروژه همزمان برق و حرارت در ايران مي تواند يكي از با صرفه ترين راهكار افزايش كارايي در زمينه توليد و مصرف انرژي باشد.
كاهش مصرف انرژي و ارائه راهكارهاي آن يكي از مهمترين مسائلي است كه از قديم الايام توجه بسياري از دانشمندان و كارشناسان را به خود جلب کرده.اولين سابقه تاريخي استفاده از گرمايش مركزي به قرنهاي سوم و چهارم پيش از ميلاد باز ميگردد. در آن زمان امپراتوريهاي يونان و روم كه از نظر فن آوري پيشرفته بودند، براي اولين بار آب گرم خروجي از لايههاي آهكي را با حفره كانال به حمامهاي عمومي، ورزشگاه، قصرها و قلعههاي نظامي منتقل نمودند. در سال 1888 اولين توليد كننده همزمان برق و حرارت در آلمان شروع بكار نمود. در اين سال در شهر هامبورگ از حرارت حاصل از توليد برق بمنظور تأمين حرارت تالار شهراستفاده شد. هم اكنون در بسياري از نقاط جهان از سيستمهاي توليد همزمان استفاده مي شود.
توليد همزمان برق و حرارت يك روش صرفه جويي انرژي است كه در آن برق و حرارت بطور همزمان توليد ميشوند. حرارت حاصل از توليد همزمان ميتواند بمنظور گرمايش ناحيهاي يا در صنايع فرآيندي مورد استفاده قرار گيرد.
1- ارتقاء كارآيي انرژي ،در واحدهاي توليد همزمان برق و حرارت، تلفات به حداقل ميرسد. بازده كلي اين واحدها بين 80 تا 90 درصد خواهد بود، اين در حالي است كه در يك نيروگاه متداول بازده حرارتي بين 40 تا 50 درصد است.
2-تأمين حرارت مطمئن و انعطاف پذيري ،با توجه به اينكه واحدهاي توليد همزمان از حرارت توليدي نيروگاهها استفاده ميكنند، توليد انرژي حرارتي در آنها بدون وقفه انجام ميشود. همچنين ميزان توليد برق و حرارت، با توجه به تقاضاي آنها قابل تغيير است.
محيط زيست ،راندمان بالاي واحدهاي توليد همزمان، اين واحدها را بعنوان راه حلي قابل قبول براي تبديل انرژي مطرح نموده است. همچنين بازدهي بالاي اين واحدها، باعث ميشود توليد دي اكسيد كربن و ساير آلايندهها نظير تركيبات گوگردي و اكسيدهاي نيتروژن كاهش يابد. از سوي ديگر در كشورهايي كه قوانين سخت گيرانه زيست محيطي در آنها اعمال ميشود با كاهش تعداد واحدهاي تبديل سوخت به حرارت مفيد، كنترل واحدهاي توليد آلاينده راحتتر انجام خواهد پذيرفت.
3-هزينههاي كمتر ،در توجيه پذيري واحدهاي CHP بايد محدوديتهاي مالي را بدقت لحاظ نمود. لازمست در هر ناحيه انرژيهاي رقيب با واحدهاي توليد همزمان مقايسه و تصميم گيري بدقت انجام پذيرد. معمولاً واحدهاي توليد همزمان به سرمايه گذاري بيشتري نسبت به سيستمهاي معمول تبديل انرژي نياز دارند. ولي بايد دقت داشت كه ميزان مصرف انرژي در آنها بسيار پايينتر است: بعبارت ديگر، هزينههاي متوسط تبديل يك واحد انرژي در واحدهاي CHP پايينتر از ساير روشهاست.
4-استفاده هرچه بيشتر از فضاي ساختمانها ،با استفاده از واحدهاي توليد همزمان، تجهيزات نصب شده در تأسيسات گرمايشي ساختمانها كاهش مييابد، به همين دليل فضاي بيشتري در ساختمانها قابل استفاده خواهد بود.
هزينههاي پايينتر تعميرات و نگهداري ،با توجه به اينكه براي استفاده از حرارت توليدي در يك واحد توليد همزمان، تجهيزات كمتري در هر ساختمان مورد نياز است، هزينههاي تعميرات و نگهداري تجهيزات نيز كمتر خواهد شد.
5- محيط زيست ،راندمان بالاي واحدهاي توليد همزمان، اين واحدها را بعنوان راه حلي قابل قبول براي تبديل انرژي مطرح نموده است. همچنين بازدهي بالاي اين واحدها، باعث ميشود توليد دي اكسيد كربن و ساير آلايندهها نظير تركيبات گوگردي و اكسيدهاي نيتروژن كاهش يابد. از سوي ديگر در كشورهايي كه قوانين سخت گيرانه زيست محيطي در آنها اعمال ميشود با كاهش تعداد واحدهاي تبديل سوخت به حرارت مفيد، كنترل واحدهاي توليد آلاينده راحتتر انجام خواهد پذيرفت.
استفاده هرچه بيشتر از فضاي ساختمانها ،با استفاده از واحدهاي توليد همزمان، تجهيزات نصب شده در تأسيسات گرمايشي ساختمانها كاهش مييابد، به همين دليل فضاي بيشتري در ساختمانها قابل استفاده خواهد بود.
6-هزينههاي پايينتر تعميرات و نگهداري ،با توجه به اينكه براي استفاده از حرارت توليدي در يك واحد توليد همزمان، تجهيزات كمتري در هر ساختمان مورد نياز است، هزينههاي تعميرات و نگهداري تجهيزات نيز كمتر خواهد شد.
در اين روش، برنامه بلند مدت استفاده از واحدهاي توليد همزمان برق و حرارت در كشور، براساس حداقل سازي مجموع هزينههاي اقتصادي سيستم عرضه انرژي كشور تهيه شده است كه در محاسبه هزينههاي سيستم عرضه انرژي ، مولفههاي سرمايهگذاري، هزينههاي بهره برداري و هزينه هاي سوخت لحاظ شده است.