جام جم: نود سياسي
«نود سياسي» عنوان يادداشت روز روزنامه جام جم به قلم علي دارابي است كه در آن ميخوانيد؛ اين روزها خيليها از مسوولان رسانه ملي سراغ نود سياسي را ميگيرند. به دنبال موفقيت بسيار بالاي نود ورزشي، نود سينمايي نيز بزودي آغاز خواهد شد.
اما نود سياسي بهرغم آن كه مقدمات آن از مدتها پيش در رسانه فراهم شده و به عنوان يك مطالبه مستمر افكار عمومي درآمده، ولي به دليل نبود زيرساختهاي آن هنوز كليد نخورده است: وجود تسامح و مداراي سياسي در جامعه، بالا رفتن سقف تحمل همديگر، پذيرش انتقاد از سوي مسوولان و پرهيز از برچسب زدن و تخطئه كردن، پذيرش اصل گفتگو در جهت تضارب آرا و جدال احسن و افزايش بصيرت و آگاهي عمومي از جمله مقدمات واجب اين مهم است.
چرا كه اگر اين تمهيدات درست سامان نيابد و مقامات كشوري بخصوص دولتمردان نقد و پرسشگري و چالش را برنتابند و به جاي استقبال از آن، به مقامات عاليرتبه كشور شكايت برند، بيترديد كار در همان گامهاي نخست ابتر خواهد ماند.
اگر مقامات دولتي بخشنامه كنند كه وزيران، معاونان سازمان آنان، استانداران و مقامات ذيربط در قوه مجريه با اين رويكرد همكاري نكنند و به نوعي آن را بايكوت كنند، پس چه لزومي دارد كه نود سياسي راهاندازي شود؟
تلويزيون روسيه برنامه ثابتي در هفته دارد كه با استفاده از طنز و كاريكاتور مسوولان روسي از جمله مدودف و پوتين، به انتقاد از آنان ميپردازد. نقل شده است كه يك هفته برنامه به دلايلي پخش نشد كه پوتين شخصا تماس ميگيرد و از پخش نشدن برنامه، بشدت گله ميكند. اين وضعيت در كشورهايي مثل روسيه است.
در جمهوري اسلامي كه به بركت انقلاب اسلامي آزادي و استقلال دو شعار اصلي و راهبردي آن در كنار جمهوري اسلامي بوده است، چرا نبايد رسانه ملي مملو از چنين برنامههايي باشد!
البته نود سياسي شرايط و لوازمي دارد: اميدآفريني، پرهيز از سياهنمايي، دشمن را شاد نكردن، به احوال شخصي نپرداختن، افتخارات گذشته نظام را ناديده نگرفتن، علاوه بر دولت، مجلس شوراي اسلامي، قوه قضاييه، شهرداريها، شوراها و همه نهادهاي انقلابي، وزارتخانهها و دستگاههاي دولتي را شامل شدن و دربرگيري همه صنوف و اقشار مختلف از جمله شرايط و لوازم بايسته نود سياسي است. اين برنامه زماني موفق خواهد بود كه با بايكوت دولت روبهرو نشود، مقامات قضايي آن را همراهي كنند و از شكلگيري پرونده حقوقي عليه آن بپرهيزند و خود عملا براي توليد چنين برنامهاي پيشگام باشند. نمايندگان خانه ملت تداوم آن را در دستور كار قرار دهند و در نطقهاي خود از فرصتسازي و ظرفيتسازيهاي آن براي نظام بگويند، صنوف مختلف آن را در مقابل خود ندانند. البته رسالتهاي خطيري هم متوجه همكاران در رسانه ملي ماست. بايد تيم مجرب و كارآمدي اين برنامه را راهبري كند. اتاق فكري براي آن تدارك ديده شود. مجريان كارآمد و با صلاحيت كه امكان رقابت سالم و سازنده ميان آنان فراهم باشد در نظر گرفته شوند و آموزشهاي لازم را نيز فراگيرند و برنامه در ساعت مناسب و وقت طلايي پخش شود. البته رعايت ادب و احترام در عين نقد و پرسشگري توسط دستاندركاران برنامه ضروري است.
اگر مطبوعات، سايتها و خبرگزاريها همكاري بايستهاي با اين برنامه داشته باشند و اشكالات آن را مشفقانه براي ارتقاي برنامه گوشزد كنند و مسوولان كشور نيز براي حضور در آن از هم سبقت بگيرند، اميد ميرود اين كار گامي باشد براي تنوير افكار عمومي، نهادينه كردن فرهنگ امر به معروف و نهي از منكر، اشاعه فرهنگ نظارت عمومي و پرسشگري و مناظرههاي داراي چارچوب در دوره 5 ساله مديريت مهندس ضرغامي در رسانه ملي و خدمتي شايسته به ملت عزيز در دهه چهارم انقلاب اسلامي كه رهبر فرزانه آن را به عنوان دهه عدالت و پيشرفت نامگذاري كردهاند. ترديد نداشته باشيم كه هر ميزان شرايط انبساط سياسي و انفتاح فضاي فرهنگي اجتماعي كشور و فرصت دادن به رسانهها بخصوص رسانه ملي را فراهم كنيم، به همان ميزان نيز شاهد اعتمادسازي بيشتر مردم به رسانههاي خودي و كسادي رسانههاي نامحرم رقيب خواهيم بود.
سياست روز: ياريگر رسانه ملي باشيم
«ياريگر رسانه ملي باشيم» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم مدير مسئول است كه در آن ميخوانيد؛ يكي از اصول رفتاري برخي افراد تلاش براي فراغت از خويش و پرداختن به ديگران است. حال آنكه توصيه امامعلي(ع) بر اين بوده است كه هركس به اشكالات خويش بپردازد از پرداختن به ديگران فارغ ميشود. تعمق در اين گونه رفتار، مويد آن است كه اين افراد بحث روانشناسانه فرافكني زيگموند فرويد را در پيش گرفتهاند و غايت خواسته آنها نسبت دادن ناآگاهانه اعمال، عيبها و اميال ناپسند خود به ديگران و تحميل خواسته حتي نامشروع خويش بر ديگران است و دستاويزي شده براي پنهان کردن و مغفول ماندن عملکرد خود و قصورات و کوتاهيهاي مترتبه بر آن.
اين دسته از افراد گويي در كمين نشستهاند تا عملکرد مديري زير ذرهبين رود تا آنها با خاطري آسوده، از مجال به دست آمده فرصتسازي نموده و با دميدن به تنور انتقادات پيشآمده، بر مصونيت خويش براي دور ماندن از آماج انتقادات بيفزايند. اين دسته از افراد براي محق جلوهدادن خويش دست به سوءاستفادههاي ديگر نيز ميزنند. تاكيد بيش از حد اين عده بر گفتههاي منتقدانه برخي بزرگان و نقل مكرر آنها از برخي افراد و نهادها را مي توان در اين راستا ارزيابي نمود.
نگاهي به سيل گسترده انتقادات از صدا و سيما و تلاش فرصتسازان از اين فضا و دامن زدن به اين انتقادات بيانگر تلاش فرافكنانه برخي افراد در شرايط فعلي است.
در شرايطي كه مقام معظم رهبري به اين نكته تاكيد دارند كه ايشان به بسياري از مجموعههاي کشوري و لشگري در كنار برخي توصيهها، انتقادهايي را مطرح نموده اند، ولي لازم نيست که همه آنها رسانهاي شود و در حالي كه يقينا انتظار ايشان اين است که در کنار همت مضاعف مديران و کارکنان رسانه ملي، ساير مجموعههاي فرهنگي با ارائه انتقادات و پيشنهادات مشفقانه و كارا به کيفيتر شدن خروجي اين سازمان همت گمارند، برخي افراد اصرار دارند كه اين انتقادات را بزرگتر از آنچه هست جلوه دهند.
نگاهي منصفانه به عملکرد چند سال اخير رسانههاي خارجي و تشديد حملات آنان به فضاي افکار عمومي ايران اسلامي، مويد سخت شدن چندين برابري کار براي رسانه ملي است. در شرايطي كه كشور از هر طرف آماج حملات جنگ نرم و پروپاگانداي كشورهاي غربي و شرقي است، بايد اذعان نمود که به نسبت در ارائه برنامههاي تلويزيوني و راديويي پيشرفت قابل ملاحظهاي شکل گرفته است. پس لازم است که با باوري واقعي به وجود جنگ نرم از طرف دشمنان انقلاب، حداقل به مثابه سالهاي دفاع مقدس همه آحاد جامعه، خصوصا نخبگان و افسران جنگ نرم احساس مسئوليت کرده و رسانه ملي را ياريگر باشند نه اينکه فقط در مقام شماتت و حمله قرار گيريم.
آفتاب يزد: از آن فرار تا اين ادعاها
«از آن فرار تا اين ادعاها» عنوان سرمقاله روزنامه آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛ دو سوال ساده! 1- اگر كسي وجود مشكل را قبول نداشته باشد، آيا براي رفع آن، اقدامي صورت خواهد داد؟ 2- اگر كسي به فرض درك مشكل، به وجود آن اعتراف نكند آيا افراد ديگر را براي كمك به حل مشكل، تشويق خواهد كرد؟
ظاهرا پاسخ بديهي و بسيار فوري براي هر دو سوال فوق يك كلمه است: نه! اما به نظر مي رسد كساني در ايران هستند كه به عرصههاي تصميمگيري و تريبونهاي عمومي دسترسي دارند و پاسخ آنها به سوال فوق، قدري متفاوت است. آنها گمان ميكنند اگر ضعف را قبول نكنند اشكالي پيش نميآيد و اگربه «وجود مشكل» اعتراف كنند براي آنها نقطه ضعف و شكست تلقي ميشود. همين ويژگي باعث شد كه در اوج بحران اقتصادي جهان، به طور كلي تاثير آن بر شرايط كشورمان را انكار و حتي از وجود آن در ساير كشورها ابراز خوشحالي كنند. رسانهاي هم كه نام ملي بر خود نهاده اما معمولا سخنگوي همين افرادِ «خوش بين و منكر مشكلات» در كشور ميباشد نيز شبانه روز به دنبال مقامات اروپايي و آمريكايي ميرفت تا اعتراف آنها به «خسارات ناشي از بحران اقتصادي در كشورشان» را به عنوان يك نقطه ضعف معرفي كند.
البته فرار از واقعيات يا كتمان آنها در كشور ما و اذعان سران كشورهاي غربي به وجود مشكلات، در حال نتيجه دادن است. امروزه اروپا و آمريكا با ارائه آمار و ارقام، خروج از بحران اقتصادي را به ملتهاي خود نويد ميدهند كه افزايش ناگهاني نرخ برخي ارزهاي معتبر اروپايي در ايران ميتواند نشانهاي بر صحت ادعاي آنها باشد.
اما مسئولان ايراني كه ايجاد بحران اقتصادي در جهان را يك فرصت طلايي براي ايران ميشمردند اكنون براي توجيه هر كمبود و ضعفي در داخل كشور، اشارهاي به بحران اقتصادي ميكنند تا همگان بدانند اعتراف ديرهنگام آنها، تنها يك ضعف در اطلاعرساني به موقع براي مردم نبوده بلكه تاخير در چارهانديشي را نيز به دنبال داشته است. اعتقاد به اينكه «اعتراف به ضعف، يك شكست است» در عرصههاي ديگر نيز به انحاء مختلف خود را نشان داده است. وقتي مقامات رسمي يا رسانههاي پرمخاطب آمريكايي، از افزايش آمار معتادان در برخي ردههاي نظامي كشور خود، ابراز نگراني ميكنند خطيب سالخورده نماز جمعه در تهران، خدا را به خاطر ابتلاي نظاميان آمريكايي به اعتياد، سپاس ميگويد؛ بدون آنكه از واقعيات موجود در جامعه خودمان، ابراز تاسف كند.
ميتوان با اطمينان گفت خطيب جمعه تهران، حقايق مربوط به اعتياد در جامعه را نمي دانسته و گرنه به جاي ابراز خوشحالي از افزايش اعتياد در ميان نظاميان آمريكا، از بيخبري مسئولان خودمان نسبت به وضعيت معتادان در مدارس ايران – كه قطعا اهميت آن از اعتياد در ارتش آمريكا بيشتر است– ابراز نگراني ميكرد. ديروز فرمانده نيروي انتظامي اظهار داشته است: «متاسفانه هر دانش آموزي كه معتاد شود آموزش و پرورش، او را اخراج ميكند و بعد اعلام ميكنند كه هيچ دانش آموز معتادي نداريم»!
البته در سالهاي گذشته هم انكار مطلق برخي واقعيات تاسف انگيز و در عين حال غيرقابل انكار، رويه رايج برخي مسئولان بوده است. انكار سرايت آنفلوآنزاي مرغي به داخل ايران، انكار آلوده بودن برنج وارداتي، مخفي نگهداشتن آمار واقعي مبتلايانبه ايدز، جلوگيري از انتشار علني اخبار مربوط به تخلفات بعضي ماموران و مسئولان و دهها سوژه ديگر، نمونههايي است كه ميتوان براي اثبات حاكميت روحيه «انكار و فرار از اعتراف» به آنها اشاره كرد. در كنار اين فرار، نوعي علاقمندي به طرح ادعاهاي بزرگ در خصوص موفقيتها به چشم ميخورد .
متاسفانه علاوه بر اين ادعاهاي بزرگ، تلاشي براي ايدئولوژيك كردن موفقيتهاي ادعايي نيز وجود دارد كه هدف آن بالا بردن هزينه تفحص در مورد موفقيتها يا ابراز ترديد نسبت به آنهاست . با صراحت بايد گفت اگر براي فرار از واقعيتها چارهاي انديشيده نشود باز هم بايد شاهد باشيم كه تريبون داران ايراني، همچنان در شعف افزايش فساد در كشورهاي ديگر باشند و از واقعياتي كه يك نمونه ظاهرا كوچك اما مهم آن توسط فرمانده نيروي انتظامي اعلام شد غفلت نمايند. همچنين از هم اكنون ميتوان حدس زد كه كشورهاي اعتراف كننده به وجود بحران، يكي پس از ديگري از اين بحران بزرگ خارج شوند در حالي كه ما هنوز به اين نكته پي نبردهايم كه چرا از آن بحران اظهار خوشحالي كرديم و خود را از بحران، مصون دانستيم تا ديرتر از ساير كشورها، از پيامدهاي بحران خلاصي يابيم؟
رسالت:خط مقدم آمريکا!
«خط مقدم آمريکا!»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمدکاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛بوش رئيس جمهور سابق آمريکا طي سخنراني در دانشگاه دالاس در ايالت تگزاس گفته است «اصلاح طلبان در ايران خط مقدم آمريکا و اميد ما در ايران هستند» وي اقرار نموده است «در طول دوران رياست جمهوري خود با فعالان دموکراسي و مدافعان به اصطلاح آزادي در ايران ملاقات کرده است.» با آنکه دهها دليل وجود دارد از جمله اظهارات جديد بوش که گروه هاي موسوم به اصلاح طلب تحت حمايت آمريکا هستند اما هراز چندي آنها تکذيب مي کنند.
بوش رئيس جمهور سابق آمريکا طي سخنراني در دانشگاه دالاس در ايالت تگزاس گفته است «اصلاح طلبان در ايران خط مقدم آمريکا و اميد ما در ايران هستند» وي اقرار نموده است «در طول دوران رياست جمهوري خود با فعالان دموکراسي و مدافعان به اصطلاح آزادي در ايران ملاقات کرده است.»
با آنکه دهها دليل وجود دارد از جمله اظهارات جديد بوش که گروه هاي موسوم به اصلاح طلب تحت حمايت آمريکا هستند اما هراز چندي آنها تکذيب مي کنند.بوش براي اولين بار نيست که علنا از ارتباط خود با اصلاح طلبان سخن مي گويد.
خوب حالا بايد ديد اصلاح طلبان قديم که نام خود را به جنبش موسوم به سبز تغيير داده اند حرفشان چيست؟چرا ملت، نظام ، رهبري و قانون اساسي را رها کرده اند و به دنبال مشتي تبهکار در واشنگتن راه افتاده اند.
چرا دشمن اصلي آمريکا و اسرائيل و دشمنان فرعي را رها کرده و يقه ملت را چسبيده اند.
جاه طلبي، عشق بازگشت به قدرت و حب ثروت و غفلت از منافع ملي آنها را به اين وادي کشانده است که جز به خضوع و کرنش در برابر آمريکا و فروختن وطن به ثمن بخس به هيچ چيز فکر نمي کنند. اين درجه از سقوط به حدي است که بوش از آنها به عنوان اميد واشنگتن و خط مقدم نبرد آمريکا با ملت ايران ياد مي کند.
بوش از اصلاح طلبان - ببخشيد جنبش موسوم به سبز - چه خواسته بود که اين گونه بي پروا و بي پرده بدون لاپوشاني اعلام کرده ما از آنها دفاع مي کنيم و خواهيم کرد.
بوش به آنها گفته بود اگر انتخابات را برديد که هيچ، اگر باختيد بگوييد تقلب شده و روي آن محکم بايستيد و دنبال اثبات آن به روشهاي حقوقي نباشيد.
بوش به آنها گفته بود توي خيابانها بريزيد و بگوييد مرگ بر ديکتاتور و «راي ملت ميزان است» را فراموش کنيد. بوش به آنها گفته بود تعامل با دولت و نظام را فراموش کنيد و معارضه با دولت را در دستور کار قرار دهيد و به هر بهانه اي اردوکشي خياباني فراموش نشود.
بوش به آنها گفته بود مرگ بر آمريکا، مرگ بر اسرائيل را تبديل به مرگ بر چين و روسيه کنيد، مردم را در همان بيراهه رها نماييد تا ظلم آمريکا در جهان و ستم صهيونيسم در منطقه به فراموشي سپرده شود. بوش به آنها گفته بود به هر بهانه اي که شده سروصدا کنيد تا مردم پيشرفت کشور را فراموش کنند و به ياد خدمات دولت نيفتند تا به راحتي بشود کار آمدي نظام را زير سوال برد.
بوش به آنها گفته بود با منافقين و سلطنت طلبها همکاري کنيد، آنها دوست شما هستند، آشوب و شورش و اغتشاش را به عهده آنها بگذاريد .
متاسفانه به توصيه هاي بوش آن قدر عمل کردند ، تا با سد بيداري ملت و هوشياري نظام و اقتدار انقلاب روبرو شدند و جز رسوايي دنيا و آخرت نصيبي نبردند. متاسفانه برخي از همين جماعت که زماني کارنامه قابل قبول در انقلاب و در ميان مردم ما اعتباري داشتند از روي حرص ، طمع و شيفتگي به قدرت گفته هاي بوش را عمل کردند و اکنون در يک گردنه خطرناک گير کرده اند که نه مي توانند عقب بيايند نه مي توانند خيلي جلوتر از اين بروند.
مراجع عظام تقليد پنج شنبه گذشته در ديدار اعضاي جبهه پيروان خط امام و رهبري بر دفاع و صيانت از جايگاه ولايت فقيه و برخورد با اغتشاشگران تاکيد کردند . آنها وحدت با مخالفان نظام را خلاف عقلانيت دانسته و برلزوم تعامل با دولت تصريح فرمودند.
خوشبختانه هر چقدر جلوتر مي رويم در سايه روشنگري مراجع عالي قدر، نخبگان حوزه و دانشگاه و روشنفکران مستقل از بيگانه، چهره فتنه گران فاش شده و ريزش نيرو در جنبش موسوم به سبز به نقطه صفر نزديک شده است. مرز بين اسلام و کفر، انقلاب و ضد انقلاب چيزي نيست که نتوان آن را تشخيص داد اگر هم توفيق تشخيص نبود، خدا به اندازه کافي دشمنان انقلاب را احمق آفريده که آنها آن را لو بدهند. بوش و ديگر مقامات آمريکايي به اندازه کافي حرف زده اند که ما بتوانيم دوستان و دشمنان انقلاب را خوب تشخيص دهيم . آنها که در خط مقدم آمريکا در داخل با نظام اسلامي مي جنگند بايد بدانند، انقلاب و مردم قدرت عبور از اين بي مهري ها را دارند.تا دير نشده به مردم بپيونديد و از همگرايي با دشمنان مردم بپرهيزيد.
جمهوري اسلامي:سياستمدار سياه باز
«سياستمدار سياه باز»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛باراك اوباما رئيس جمهور تازه به دوران رسيده آمريكا در ادامه سياستهاي خصمانه كاخ سفيد عليه جمهوري اسلامي ايران با پيروي از اسلاف خود يكسال ديگر سياست تحريم عليه ايران را تمديد كرد. به گزارش سخنگوي كاخ سفيد اوباما كه در گزارش خود به كنگره آمريكا اطلاع داده بود « روابط آمريكا با ايران به وضعيت عادي بازنگشته » تصميم گرفت براي سي امين سال پياپي همچون روساي جمهور سابق اين كشور بر ادامه تحريم هاي ايران پافشاري كند.
در همين حال قوه قضائيه آمريكا نيز در چارچوب سياستهاي ضد ايراني كاخ سفيد شديدترين اقدام خصمانه آمريكا عليه منافع ملي ايران را كليد زد توطئه اي كه از دو سال قبل درباره اموال ايران در دادستاني نيويورك شكل گرفته بود اكنون در قالب ادعاي دادستاني آمريكا رنگ يك توطئه جدي به خود گرفته و ميلياردها دلار از اموال و سرمايه هاي ايران در آستانه توقيف قرار گرفته است . در اين اقدام بي سابقه سرمايه دو موسسه ايراني و مساجدي كه براساس قانون اساسي آمريكا فعاليت آنها در چارچوب آزادي مذاهب قطعي است به دليل ساخته شدن و اداره آنها توسط ايران توقيف خواهند شد.
همزماني اين دو اقدام خصمانه در آمريكا عليه ايران و در زمان رياست جمهوري اوباما هنگامي تعجب كارشناسان مسائل ايران و آمريكا را بيشتر مي كند كه به اين نكته توجه شود كه توقيف اموال ايران در آمريكا كه تحت سرپرستي بنياد علوي اداره مي شود شديدترين اقدام حقوقي دولتهاي آمريكا عليه ايران است كه تاكنون صورت گرفته به گونه اي كه حتي در زمان توقيف دارائيهاي ايران در سال 1360 و جنگ تحميلي اين بخش از اموال ايران در آمريكا محفوظ مانده بود. اين تصميمات خصمانه عليه ايران درحالي صورت مي گيرد كه قرار بود اوباما سياستهاي واشنگتن را تغيير داده و چهره اي تازه با مقبوليت و اعتبار جهاني را به تصوير بكشد ولي چند ماهي كه از ورودش به كاخ سفيد مي گذرد عملكرد او نشان مي دهد آنچه در اين ميان تغيير كرده خود اوست و نه سياستهاي كاخ سفيد.
عملكرد اوباما در همه زمينه ها در چند ماهه حضور وي در پست رياست جمهوري آمريكا آنچنان رياكارانه و مغاير با وعده هاي انتخاباتي وي بوده كه همگان را در اين مدت كوتاه به انديشه وادار كرده است . وقايع ماهها و هفته هاي اخير نشان داد سياست « تغيير » اوباما كه شعار اصلي انتخاباتي وي بود تا چه اندازه پوچ و بي محتوا است . وي در سياستهايش درباره عراق نه تنها نيروهاي آمريكايي را از اين كشور خارج نكرد بلكه بر تعداد آنها افزود و همچنان بر سياستهاي جنگ طلبانه بوش ادامه مي دهد. وقايع افغانستان نيز ثابت كرد كه تغيير رويكرد اوباما به معناي ايجاد تغيير در سياست اشغال افغانستان نيست بلكه به معناي تغيير در چگونگي تداوم اشغالگري است .
عملكرد اوباما نه تنها در زمينه افزايش تعداد نظاميان آمريكايي در افغانستان و ابقاي نظاميان آمريكايي در عراق بلكه طرحهاي جديد واشنگتن براي ايجاد پايگاههاي نظامي جديد در آمريكاي لاتين و خاورميانه فروش گسترده سلاح به مناطق بحراني حمايت رسمي از شكنجه گران سيا و معافيت آنها از پيگرد قضايي و جلوگيري از انتشار اسناد و گزارش هاي شكنجه شدگان توسط سيا همگي براين دلالت دارند كه وي به شدت پايبند ادامه سياستهاي نظاميگرانه آمريكاست و تفاوتي از اين جهت ميان او و بوش وجود ندارد.
اينكه « اوباما » در نطق هاي تبليغاتي قبل از انتخابش و همچنين سخنراني اخير خود در مجمع عمومي سازمان ملل مدعي شد كه مي خواهد به يكجانبه گرايي خاتمه دهد به ديدگاه ساير كشورها احترام بگذارد و... صرفا يك نمايش از جنس نمايش هاي روحوضي براي سياه كردن ملتها و فريفتن افرادي است كه در جهان به اين نكته دلخوش كرده بودند كه با روي كار آمدن يك رئيس جمهور سياهپوست ساختار نظام سلطه تغيير خواهد كرد ولي عملكرد 9 ماهه آقاي اوباما بسيار زود مشت او را باز كرد و نشان داد كه سياستهاي رسمي و برنامه ريزي شده در ساختار قدرت آمريكا روندي غير از اين شعارهاي عوامفريبانه را طي مي كند و ذهنيت حاكم بر سران كاخ سفيد با رنگ پوست ساكنانش تفاوت نكرده و همچنان « سياه » است . بي سبب نيست كه حتي برخي سازمانهاي بين المللي مدافع حقوق بشر اكنون اوباما را متهم مي كنند كه با فريبكاري و نيرنگ تبليغاتي روي كار آمده و براي كسب آراي مردم آمريكا شعارهايي را مطرح كرده كه اكنون خبري از عمل به آنها نيست .
اكنون كاملا محرز شده كه شعارهاي انتخاباتي اوباما صرفا براي فريب افكار عمومي بوده و هرچند او تلاش كرده چهره تازه اي از آمريكا به تصوير بكشد ولي در پشت نقاب تغيير كاخ سفيد همچنان درصدد احياي رفتار سلطه جويانه خود مي باشد و مجموعه موضعگيريهاي اخير اوباما نيز ادامه سياست هاي ماجراجويانه آمريكا در همه زمينه ها بويژه با مشكل اصلي اش يعني جمهوري اسلامي ايران است با اين تفاوت كه او در چند ماهه آغاز به كار دولتش سعي داشت ماهيت خصومت آميز سياستهاي آمريكا در برخورد با ايران و ادامه سياست مهار را در پوشش الفاظ صلح طلبانه مخفي كند.
متاسفانه دولت اوباما در ماههاي اخير درحاليكه مدعي بود قصد تغيير رويكرد نسبت به ايران را دارد سياست هاي كينه توزانه اسلاف خود را ادامه داد و هفته گذشته با امضاي قرار تمديد تحريم ايران براي يكسال ديگر بر سياست خصمانه اسلاف خود عليه جمهوري اسلامي ايران پافشاري كرد.
تداوم اقدامات اوباما عليه جمهوري اسلامي ايران قطعا باب هرگونه خوشبيني را نسبت به اين سياستمدار سياه باز مسدود مي كند و اين واقعيت را به اثبات مي رساند كه تصور افرادي كه فكر مي كردند با فرستادن پيام تبريك به اوباما و تدارك زمينه هاي مذاكره و تفاهم مي توانند يخ هاي روابط ميان ايران و آمريكا را كه 30 سال است هر روز بر ضخامت آن افزوده مي شود آب كنند كاملا نادرست بوده است.
گذشت زمان نشان داد « اوباما » نيز ادامه دهنده راه بوش است و در چنين وضعيتي ساده انديشي محض خواهد بود كه عده اي بدون در نظر گرفتن ماهيت پليد سياستهاي آمريكا و چماق فربهي كه اوباما عليه ايران بلند كرده به هويج رنگ و روباخته اي كه از دور آنرا تخم طلايي تصور مي كنند دل ببازند و بخواهند نرد دوستي و مغازله با اوباما ببازند. بدين ترتيب سخن منطقي و متين در اين زمينه همانست كه رهبر معظم انقلاب با روشن بيني ضمن مردود دانستن هرگونه مذاكره با آمريكا تاكيد كردند : « فقط كودكان فريب لبخند تاكتيكي آمريكا را مي خورند و اگر مسئولان برگزيده اين ملت فريب چنين لبخندهايي را بخورند يا بايد بسيار ساده لوح باشند و يا غرق در هوي و هوس كه بخواهند با دشمن سازش كنند.»
كيهان: ايران تا ابد صبر نمي كند
«ايران تا ابد صبر نمي كند»عنوان يادداشت رو روزنامهي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛روند برنامه ريزي استراتژيك امريكا درباره ايران پس از انتخابات اخير، بوضوح تغيير مسير داده است. تا پيش از انتخابات، وضعيت تقريبا به اين شكل بود كه امريكايي ها احساس مي كردند ورود به فاز مذاكرات همه جانبه و تلاش براي جلب مشاركت ايران در مديريت مسائل منطقه اي اجتناب ناپذير است و زمان چنداني هم براي آغاز مذاكرات وجود ندارد. تنها مشكل اين بود كه آيا ايران ورود به اين مذاكرات را خواهد پذيرفت يا نه. امريكايي ها مي دانستند كه از حيث منطقه اي ايران نيازي به مذاكره با امريكا ندارد و در اين مورد تقاضا صرفا جانب آنهاست. درباره موضوع هسته اي هم ايران اعلام كرده بود ضرورتي به مذاكره با گروه 6 نمي بيند و تنها طرف واجد صلاحيت براي بحث هسته اي را آژانس مي داند كه متولي بررسي جنبه هاي فني و حقوقي برنامه ايران در چارچوب مقررات بين المللي است.
چند ماه مانده به انتخابات 22 خرداد -و در حالي كه سؤال «ايران مذاكره مي كند يا نه» بي پاسخ مانده بود- اين استراتژي دچار نوعي سكته شد. امريكايي ها از داخل ايران پيام هايي دريافت كردند با اين مضمون كه بهتر است واشينگتن براي آغاز مذاكرات با دولت احمدي نژاد اندكي دست نگهدارد، چرا كه همه چيز در حال تغيير است و به زودي كساني پاي ميز مذاكره خواهند آمدكه غرب -آنطور كه بوش در روزهاي پاياني حضور خود در كاخ سفيد گفت- خاطراتي خوش از مذاكره با آنها در ذهن دارد. غربي ها اين پالس ها را جدي گرفتند و لذا فرايند مذاكراتي با ايران تقريبا بي هيچ توضيحي از ژوئن 2008 به اين سو متوقف شد.
دليل آن هم اين بود كه امريكا هيچ درك درستي از فضاي داخلي ايران و برآوردي واقع بينانه از اينكه پيروز مبارزه انتخاباتي چه كسي خواهد بود، نداشت. برخي منابع غربي اصرار دارند كه سازمان سيا از مدت ها پيش مي دانست كسي توان غلبه بر احمدي نژاد را نخواهد داشت. اين قبيل تحليل ها را احتمالا بيشتر بايد به حساب فضل فروشي هاي اطلاعاتي گذاشت والا اگر چنين است خاوير سولانا و همكارانش چرا بايد يك زمان ارزشمند يك ساله را از دست مي دادند؟ اين نتيجه گيري تقريبا قطعي است كه امريكايي ها «واقعا» تصور مي كردند احتمال بازگشت اصلاح طلبان به قدرت در ايران جدي است و به همين دليل هم بود كه علاوه بر متوقف كردن مذاكرات، همه امكانات و ظرفيت هاي خود را براي كمك به دوستان داخلي شان -همان ها كه بوش ديروز گفت «چشم اميدشان به امريكاست»- به ميدان آوردند.
پس از انتخابات اگرچه نتيجه آن چيزي نبود كه غربي ها مي خواستند و برايش زحمت كشيده بودند، اما مجموعه تحركات غرب نشان مي دهد آنها چيزهايي درباره ايران فهميده اند -يا به تعبير درست تر خيال مي كنند فهميده اند- كه تا به حال نمي دانستند يا مي دانستند و آن را جدي نگرفته بودند. مهم ترين نكته كه اكنون غربي ها فراوان از آن سخن مي گويند اين است كه امريكا و دوستانش به تازگي دريافته اند سرمايه گذاري روي محيط داخلي ايران بسيار پر بازده است و آنها مي توانند اميدوار باشند نظام جمهوري اسلامي كه در مواجهه با نيروهايي از بيرون، همواره سرسخت تر و مستحكم تر شده، در اثر كشمكش نيروهاي دروني تضعيف شود و شرايطي بوجود بياورد كه بتوان به اثربخشي و كارآمدي فشارهاي بيروني هم اميدوار بود. به تعبير دقيق تر، غربي ها به اين نتيجه رسيده اند كه فشارهاي بيروني تنها زماني فايده بخش است كه ابزارهايي در درون ايران آن را تقويت كند و آنها اكنون احساس مي كنند اين ابزارهارا در اختيار دارند.
با وجود اينكه پيشرفت سريع برنامه هسته اي ايران مدت هاست غربي ها را با اين تنگنا مواجه كرده كه «وقت ندارند» اما به نظر مي رسد طمع در محيط داخلي ايران آنها را به اين نتيجه رسانده كه آنقدر وقت دارند كه براي تشديد بحران داخلي ايران تلاش كنند و اميدوار باشند كه اختلاف ها در تهران باعث تغيير رفتار ايران در بيرون از مرزها شود. تغيير مسير استراتژيك همين جا رخ داده است.
دقت در مجموعه اطلاعات موجود نشان مي دهد طرف غربي فعلا به اين نتيجه رسيده كه گزينه «تشديد اختلافات داخلي در ايران» ارزش امتحان كردن را دارد و پيچيدگي بوجود آمده در مسير مذاكرات وين هم از همين منظر قابل ارزيابي است. امريكايي ها با مشاهده درگيري هاي داخلي بوجود آمده درايران پس از انتخابات احساس كردند كه پر فايده ترين كار براي آنها دميدن در اين آتش است و به همين دليل هم بود كه استراتژي «گذاشتن گزينه هاي سخت در مقابل ايران» را در پيش گرفتند. از ديد غرب، در شرايطي كه ايران دچار به هم ريختگي داخلي است، مواجه كردن آن با پيشنهادي حاوي «گزينه هاي دشوار»، تنها مي تواند به دو وضعيت منجر شود: وضعيت اول اين است كه ايران يكي از گزينه ها را بپذيرد كه دراين صورت همان اتفاقي رخ داده كه غربي ها مي خواهند و وضعيت دوم هم اين است كه ايران تصميم بگيرد مقاومت كندو هيچ كدام از گزينه هاي پيشنهادي را نپذيرد كه دراين صورت از داخل دچار بحران خواهد شد چرا كه اجماع داخلي كافي براي مقاومت ندارد.
پيشنهاد وين كاملا با اين صورتبندي منطبق است. غربي ها در اين پيشنهاد سعي كردند ايران را ميان دو گزينه دشوار تعليق يا از دست دادن ذخيره مواد غني شده خود مخير كنند. تحليل تقريبا بدون پرده پوشي غربي ها اين بود كه يا ايران يكي از اين دو گزينه را خواهد پذيرفت كه در اين صورت غربي ها مي توانند ادعا كنند به آنچه مي خواستند رسيده اند و يا تصميم مي گيرد پيشنهاد را رد كند كه آن وقت از حيث داخلي دچار مشكل خواهد شد. متاسفانه برخي اظهارنظرهاي ضد و نقيض از جانب كساني كه عملا مسئوليتي در مديريت پرونده هاي مرتبط با امنيت ملي ندارند و در كنار آن ساده انديشي و عين حقيقت فرض كردن تحليل هاي خارجي توسط برخي رسانه هاي داخلي كه خود را «كارشناس همه چيز» مي دانند، باعث شده غربي ها دچار اين سوء تفام شوند كه تحليل آنها درست بوده و پيشنهاد وين محيط داخلي ايران را به هم ريخته است. سخنان هفته گذشته اوباما هم كه همه چيز را به مسائل داخلي ايران حواله داد تاييد مي كند كه چنين اشتباه محاسبه اي در غرب واقعا رخ داده است. طرف هاي غربي بويژه صهيونيست ها بلافاصله از اين فضا نتيجه گرفته اند كه راه درست همين است و بايد به جاي پذيرش واقعيات مربوط به برنامه هسته اي و قدرت منطقه اي ايران، روي افزايش اين به اصطلاح به هم ريختگي تلاش كنند. اكنون در تحليل هاي برخي منابع غربي نشانه هايي هست از اينكه «گام بعدي» غرب در چارچوب همين تحليل در حال طراحي است و آدرس هاي غلط ارسال شده از داخل، به تعيين يك «مقصد» غلط توسط غرب منجر شده است.
توضيح برخي حقايق ساده شايد به رفع اين حجم انبوه از سوء تفاهم بر هم انباشته كمك كند.
قبل از هر چيز، ظاهرا همه چيز به اين نكته بر مي گردد كه غربي ها به دليل عدم اشراف اطلاعاتي به سيستم تصميم سازي ايران نتوانسته اند فضاي رسانه اي را از فضاي واقعي در محيط سياسي ايران تفكيك كنند. اين درست است كه در ايران خيلي ها خيلي حرف ها درباره پيشنهاد وين زده اند -و مگر در امريكا نمي زنند!؟- اما توقع اين است كه غربي ها در اين حد باهوش باشند كه بفهمند همه كساني كه درباره اين موضوع صحبت مي كنند «تصميم گيرنده» نيستند و حداكثر اين است كه نظر كارشناسي خود را بيان مي كنند. غربي ها خود بهتر از هر كسي مي دانند كه تصميم گيرنده نهايي درباره موضوعاتي از اين قبيل كيست و كجاست و روزي كه آن تصميم واپسين گرفته شود، از اجماع و حمايت كافي در داخل ايران برخوردار خواهد بود. اتفاقا جالب است كه در اين مورد خاص اصلاح طلبان هم كه تصور مي كردند دولت در حال معامله است وفرصتي براي حمله به آن دست داده، مواضعي اصولگرايانه گرفتند و خواستار حراست از دستاوردهاي هسته اي كشور شدند! نتيجه اين غافلگيري تاريخي هم اين است كه اصلاح طلبان مجبور خواهند بود پاي حرف خود بمانند و از تصميم نهايي نظام كه يقينا حافظ دستاوردهاي كشور خواهد بود دفاع كنند و اين يعني غربي ها با ناشي گري خود اتفاقا به شكل گيري اجماع داخلي بر سر تصميم نهايي ايران كمك كرده اند!
نكته مهمتر اين است كه ايران اكنون قاطعانه باور دارد اختلاف واقعي درون خود غربي هاست نه در ايران. ايران اكنون حدود يك ماه است كه جواب خود را به پيش نويس وين داده و منتظر پاسخ غرب است، ولي جوابي دريافت نكرده است. غربي ها خود خوب مي دانند كه ايران اصل معامله وين را كه خريد سوخت است رد نكرده و فقط تلاش كرده است ملاحظاتي را در آن اعمال كند كه ضمن تامين سوخت راكتور تهران، ذخيره استراتژيك مواد هسته اي را در ايران حفظ مي كند. همين موضوع به اضافه چند حقيقت ديگر باعث شده غربي ها قادر به تصميم گيري در ميان خود در اين باره كه نهايتا چگونه بايد به ملاحظات ايران پاسخ بدهند نباشند و لذا موضوع معطل مانده است.
اكنون البته زماني است كه غربي ها بايد همان جمله اي را كه همواره خطاب به ايران مي گويند، يك بار هم از زبان ايران در گوش هاي خود زمزمه كنند: «صبر ايران اندازه دارد». ممكن است طرف هاي غربي تا ابد نتوانند تصميم بگيرند. طبعا تامين سوخت راكتور تهران نمي تواند تا آن موقع معطل بماند. گزينه غني سازي با درصدهاي بالاتر در خاك ايران، جزو آن انتخاب هايي است كه وقتي روي ميز گذاشته شد ديگر قابل بازگشت نخواهد بود.
اعتماد:بررسي صحنه يک جرم
«بررسي صحنه يک جرم»عنوان يادداشت روز روزنامهي اعتماد به قلم فرزانه روستايي است كه در آن ميخوانيد؛به همين راحتي پليس گشت منطقه پاکدشت به سه اتومبيل پارک شده در کنار يک خيابان مشکوک و در يک بررسي ساده معلوم شد شش نفر در حال تعرض به يک خانم هستند. دو نفر از آن شش نفري که به راحتي آب خوردن احتمالاً هنگام برگشتن از سر کار يکي از شهروندان اين منطقه را ربوده و با تلفن همراه به ديگر رفقاي خود اطلاع داده اند تا به آنان ملحق شوند، چنان راحت و آسوده خيال بودند که به مخيله آنان خطور نکرد يا حتي اندکي احساس ناامني نکردند که براي انجام چنين جرمي يک خيابان فرعي تر را انتخاب کنند يا يک محله آن طرف تر بروند تا يک گشتي معمولي پليس به آنان مشکوک نشود.
اگر مجرمان اين تجاوز جمعي يک يا دو نفر بودند يا در محله يي دورافتاده و پرت شاهد چنين جنايت کثيفي مي بوديم يا حتي اگر يکي از زنان بي سرپناه و ولگرد را با خود همراه کرده بودند، مي شد همچون ديگر موارد جرائم از کنار آن گذشت و آن را جرمي همچون ديگر جرائم به حساب آورد اما فقدان استرس و نگراني و نبود تلاش براي پوشاندن و مخفي کردن تجاوز به يکي از ساکنان جنوب پايتخت ايران در کنار خيابان، حاکي از آن است که گوشه هاي دروازه جهنم مدت ها است به روي ما باز شده و مسوولان انتظام امور امنيتي و اجتماعي و آموزشي به همان ميزاني که مجرمان قيامدشت راحت و آسوده بودند، در آرامش به سر مي برند.
ظاهراً شش نفري که به راحتي قدم زدن در پارک يا خريدن يک پاکت سيگار از سر کوچه در حال ارتکاب جرم دستگير شده اند، همگي حول و حوش 30 ساله اند يعني همگي آنان پس از انقلاب متولد شده، تربيت شده نظام آموزشي ناکارا و بي فرهنگ رژيم سابق نبوده و علاوه بر گذراندن هزاران ساعت دروس اسلامي و ارشاد از سوي امور تربيتي مدارس ابتدايي و راهنمايي و شرکت در تعداد بي شماري مراسم دعاهاي يوميه که در مدارس برگزار مي شود، از هفت کانال تلويزيوني سراسري نيز به صورت شبانه روزي بي دريغ نصيحت و اندرز شنيده اند.
مقدمه فوق حاکي از عمق بحران منطقه حاشيه نشين جنوب تهران است که جمعيتي پنج شش ميليوني را در خود جاي داده است. با فوران جرائمي که از سوي هزاران مجرم نگون بخت در مناطق اينچنيني صورت مي گيرد و نيز با قرباني شدن هزاران نفر ديگر همچون مادر خانه داري که ساعت 7 بعدازظهر از خريد به خانه باز مي گشته مي توان به ابطال و ناکارايي و بي ثمر بودن بخش اعظم همه برنامه ريزي هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي و آموزشي 30 سال گذشته در بسياري از مناطق شهري پي برد. امروزه با مطالعه رفتارهاي خشن جمعيت ميليوني حاشيه شهرهاي بزرگي همچون تهران، مشهد، قم و عادي شدن ارتکاب جرائم و رخ دادن موارد قابل توجهي از موارد قتل، تجاوز و آدم ربايي- و نه ضرورتاً سرقت- مي توان به صراحت اعلام کرد نه تنها حدود يک ششم از جمعيت 70 ميليوني ايران در حاشيه شهرهاي بزرگ به حال خود رها شده اند بلکه احتمالاً حدود يک ششم ديگر از جمعيت مناطق مرکزي شهرهاي بزرگ نيز تقريباً بي سرپرست و مسئول هستند که با ادامه سياستگذاري هاي مالي همچون حذف يارانه ها احتمالاًبه زودي با شرايطي مشابه آنچه در قيامدشت جريان دارد مواجه خواهند شد. ادامه در صفحه3شايد افزايش گشت پليس و بيشتر کردن حضور نيروي انتظامي در مناطق حاشيه نشين را راه حلي براي کاهش بحران مناطق جرم خيزي همچون قيامدشت بدانيم، اما نگاه اجمالي به دو تحول سياسي و اقتصادي در سطح کلان کشور تا حدودي به فهم پيچيدگي موضوع کمک مي کند.حادثه قيامدشت در 13 آبان و درست در روزي رخ داد که ده ها هزار واحد پليس و نيروي امنيتي در مناطقي از سطح شهر بسيج شده بودند تا از بروز و نيز گسترش تظاهرات 13 آبان جلوگيري کنند.
يعني اگر اين نيروها وظيفه اصلي خود يعني حفاظت از امنيت اجتماعي را انجام داده بودند و امنيت ساکنان مناطق حاشيه نشين را تامين مي کردند احتمالاً حادثه يي همچون تجاوز گروهي در کنار خيابان به يک شهروند ايراني در اين روز اتفاق نمي افتاد. بنابراين شايد بتوان گفت آن حجم عظيم نيروهاي امنيتي و انتظامي به اشتباه و در يک جريان انحرافي به کار گرفته شدند زيرا اساساً جوامعي که در مناطق حاشيه نشين به دليل گسترش فقر و تعميق بي فرهنگي دچار فوران جرم و جنايت مي شوند، در مناطق مرکزي شهرها از سوي طبقه متوسط با اعتراض سياسي مواجه هستند و درگيري هاي خياباني را تجربه مي کنند.
يعني هرگاه در يک نظام سياسي شاهد برخورد خشک و خشن نيروهاي پليس و واحدهاي امنيتي با دانشجويان و تحصيلکردگان و وابستگان طبقه متوسط مي شويم، در پايين ترين رده هاي اجتماعي دروازه هاي جهنم به سوي شهروندان گشوده مي شود و شاهد دزدي، فحشا، فروش و مصرف مواد مخدر، جنايت و آدم ربايي هستيم. به عکس، در جوامعي که نماد تحمل سياسي و گفتمان جريان ها، گروه ها و احزاب سياسي و گردش آزاد و شفاف قدرت سياسي و رسانه هاي آزاد غيردولتي هستند آمار مربوط به جرائم علني همچون دزدي، فحشا، مصرف مواد مخدر، گدايي، آدم ربايي ، جنايت و تجاوز به عنف و غيرعنف به شدت کاهش مي يابد.براي رسيدن به گوشه هايي از ريشه تجاوز علني يک گروه در سر خيابان ذکر يک مثال و توضيح آن بي فايده نيست. چند ماه پيش اختلاف حسابي بين آمار ارائه شده از سوي بانک مرکزي و وزارت نفت بروز کرد.
در واقع بين درآمد نفتي که بانک مرکزي براي چهار سال گذشته اعلام کرده و رقمي که وزارت نفت آن را تاييد مي کند، 25 ميليارد دلار اختلاف حساب وجود دارد. شواهد و قرائن نيز حاکي است که بانک مرکزي و وزارت نفت هيچ يک براي اثبات کم يا زياد شدن اين 25 ميليارد دلار اصرار چنداني ندارند و خبررساني روساي در حال رفت و آمد بانک مرکزي و وزارت نفت به ترتيبي است که گويي فقط 250 هزار تومان اختلاف حساب ناقابل بروز کرده است.لازم به يادآوري است که بروز اختلافات مالي يا افشاي اختلاس هاي فقط چندهزار پوندي در انگليس حداقل نيمي از کابينه را جابه جا مي کند، در ژاپن به خودکشي نخست وزير و در امريکا به بي اعتباري حزبي منجر مي شود که رئيس جمهور را حمايت مي کند.
اما اختلاف حساب هاي 25 ميليارد دلاري در ايران موجب بروز هيچ تنشي در دستگاه دولتي نمي شود. با اين حال، اگر متوسط خط فقر را در ايران درآمد ماهيانه 500 هزار تومان براي يک خانوار چهار نفره بدانيم با 25 ميليارد دلار (معادل 25 هزار ميليارد تومان) مي توان مخارج زندگي 30 درصد از جمعيت ايران را براي يک سال تامين کرد يا کنار گذاشت.
با 25 ميليارد دلاري که وزارت نفت و بانک مرکزي هيچ يک اصراري بر گم يا کم يا تعيين تکليف آن ندارند، مي توان سيما و کارکرد بسياري از شهرها را متحول کرد، ده ها بيمارستان، صدها دبستان مدرن و صدها کارخانه يا مراکز تفريحي ساخت تا ميليون ها نفر از جمعيت کشور آموزش واقعي ببينند، متناسب با سن و شأن خود سرگرم شوند و شادماني را تجربه کنند، يا از طريق کار کردن در اين مراکز زندگي خود را آبرومندانه تامين کنند. وقتي چنين اختلاف حسابي در بالاترين سطوح کشور طي چهار سال رخ مي دهد و هر سال حدود هفت ميليارد دلار گم يا کم شود يا بلاتکليف بماند، طبيعي است که شماري از حاشيه نشينان آن خوي انساني را کنار بگذارند و با تاريک شدن هوا از همان ابتداي شب، هر زني را سوژه آدم ربايي و شهوتراني بينگارند و با قرباني کردن ديگران هر بار يادآور شوند که آنان خود نيز قرباني اند.
حيات نو:2 جمله و چند نکته
«2 جمله و چند نکته»عنوان يادداشت روز روز روزنامهي حيات نو به قلم شهريار ايزدپناه است كه در آن ميخوانيد؛محمود احمدىنژاد در يکى از تازهترين اظهارنظرهايشان، گفته است: «دولت مديريت متروى تهران را در دست خواهد گرفت و قيمت بليت مترو براى 10 تا 15 سال آينده ثابت خواهد ماند.»
با توجه به اين جملات چند نکته قابل ذکر به نظر مىرسد.
1- چگونه يک مقام مسئول مىتواند براى دوران پس از مسئوليتش تصميمگيرى کرده يا وعدهاى به مردم بدهد که موعد آن زمانى است که علىالقاعده وى جايگاه رياست را واگذار کرده است؟ آيا اين را بايد به حساب اشتباه سهوى ايشان گذاشت؟
2- شايد اگر دولت نهم در اجرا و تحقق اهداف و برنامههاى دولتهاى پيش از خود حساسيت و تعصبى به خرج مىداد، امکان اينکه دولتهاى بعدى هم تصميمات و وعدههاى دولت فعلى را محترم شمرده و دنبال کنند؛ متصور بود.
اما روشن است که ايشان پس از قرار گرفتن بر کرسى قدرت برنامهها و فعاليتهاى پيشينيان را به چالش جدى کشيدند. با سنگ بناى ناخجستهاى که ايشان در دايره دولتدارى گذاشتهاند، براساس کدام نگرش و تحليل مىتوان به تحقق وعدهاى در آينده اميد داشت؟
3- توجهى هر چند اجمالى به آنچه در سالهاى گذشته در عرصه اقتصاد رفته و نگاهى به وضعيت اقتصادى جهان نشان مىدهد که ادامه روند افزايش نرخ تورم گزينهاى ناخوشايند اما حاضر در اقتصاد کشور خواهد بود. به اين شکل ماجراى حذف يارانه را نيز اضافه کنيد و تاثير مستقيم و غيرمستقيم آن را در نظر آوريد. در اين صورت ثابت ماندن نرخ بليت مترو- صرفنظر از اشکالاتى که در بالا مطرح شد- حقيقتا چه اندازه ممکن و شدنى است؟
4- مطبوعات و رسانهها به اين نکته که در جملات ايشان بود بسيار پرداختهاند. تصميم رئيس دولت براى در اختيار گرفتن مترو از کدام محمل قانونى برخوردار است؟ آيا نه اينکه مطابق قانون انتزاع مترو از شهردارى و الحاق آن به دولت نيازمند تصويب آن در مراجع قانونى است؟ آيا نه اينکه کيفيتى که امروز در اين زمينه وجود دارد نتيجه قانون موجود است؟ و آيا نه اينکه در شرايط موجود اينگونه سخن گفتن مخالفت با قانون است؟
5- انتظار از کسى که رياست کابينه را عهدهدار است آن است که دستکم اين اندازه و بىاعتنا به قانون در رسانه ملى سخن نگويد.
ابتكار: ناکامي واشنگتن در حوزه وب عليه تهران
« ناکامي واشنگتن در حوزه وب عليه تهران»عنوان يادداشت روز روزنامهي ابتكار به قلم جيمز جي کارافانو پژوهشگر ارشد مطالعات امنيت ملي موسسه هريتيج امريکا است كه در آن ميخوانيد، با نگاهي به درسهايي که در اعتراض هاي اخير ايران آموختيم لازم است تا دولت آمريکا تلاش هاي جدي براي براي بهبود فعاليت هاي "وب 2" انجام دهد. در اين راستا آمريکا براي هدايت ارتباطات استراتژيک در عصر اطلاعات به توان بيشتري نياز دارد. به نظر نمي رسد که کاخ سفيد بدون تخصص افراد خاص بتواند پروژه هاي "وب 2" را به اجرا در آورد. از تمامي موسساتي که در امنيت ملي، سياست خارجي و ديپلماسي عمومي در آمريکا حضور دارند تا آنهايي که در ارتباطات استراتژيک شرکت دارند با بزرگترين چالش ها روبرو هستند.
* واشنگتن به طرح توسعه رهبري فعال و دستور کار تحقيقاتي نياز دارد. واشنگتن بايد زمينه را براي تحقيقات و توسعه در شبکه هاي اجتماعي فراهم کند. بايد گروههاي نخبه در امور فعاليتهاي مجازي ايجاد کند و همچنين رشته هاي گوناگون دانشگاهي در مورد شبکه هاي اجتماعي در دانشگاهها تاسيس شود. دولت آمريکا بايد به درسهاي تجربه شده در ناآرامي هاي اخير در ايران توجه کند. شبکه هاي اجتماعي در انعکاس حوادث اخير در ايران نقش تعيين کننده اي داشتند. بنابراين دولت آمريکا بايد در راستاي توجه بيشتر به توسعه شبکه هاي اجتماعي گام بردارد.
به دنبال اعتراضهاي پس از اعلام نتايج انتخابات در ايران، دولت اين کشور کوشيد تا جريان اطلاع رساني عمومي را مهار کند که از آن جمله مي توان به ايجاد اختلال در شبکه تلفن هاي همراه، اينترنت، شبکه هاي ماهواره اي اشاره کرد اما در اين مسير، طرف ديگر به ابزارهاي شبکه هاي اجتماعي روي آورد و از خدمات رساني گسترده اين ابزارها نهايت استفاده را کرد. معترضان پس از مشاهده اين محدوديتها به يکسري سايتهاي اطلاع رساني و شبکه هاي اجتماعي همچون، فيس بوک، توييتر، ماي اسپيس، ويکيپديا و يوتيوب که در مجموع وب 2 ناميده مي شدند، روي آوردند تا در اين شبکه ها به بحث و تبادل نظر بپردازند.
البته در اين ميان فعاليتهاي ديگري از جمله خبرنگاري خياباني، بسيج شدن ايراني هاي مقيم خارج، سازماندهي فعالان سياسي و راه اندازي جنگ اطلاعاتي نيز به چشم مي خورد. اين در حالي است که رسانه هاي خبري جهان نيز به دليل محدوديت هاي ايجاد شده براي خبرنگاران خارجي در ايران به شدت به شبکه هاي اجتماعي روي آورده بودند. با استفاده ازشبکه هاي اجتماعي افراد مي توانستند فعاليت هاي اعتراض آميز را سازماندهي کنند و رويدادها را با جزئيات اعلام کنند. همچنين از ديگر ابزارها در اعتراضهاي اخير مي توان به تلاش عده اي از افراد براي ارسال فيلمهاي خود از موبايل در سايتهاي مختلف اشاره کرد. البته نمي توان گفت که اين افراد خبرنگاران واقعي بودند اما به نوعي کار خبرنگاران را انجام مي دادند. گسترش اطلاعات درباره ايران شگفت آور بود و در برابر جست وجوي ترکيب" Protests Election Iran " بيش از يک ميليون نتيجه به دست مي آمد. گفته مي شود که "خبرنگاري خياباني" توسط عده اي ساعتي پس از سخنراني احمدي نژاد به مناسبت پيروزي در انتخابات آغاز شد.
در اين ميان تعدادي از ايراني هاي خارج از کشور نيز نقش مهمي در استفاده معترضان ايراني درون کشور از شبکه هاي اجتماعي داشتند و به ايراني هاي داخل اين کشور توصيه مي کردند که براي نمونه از فيلترشکن هاي مختلف استفاده کنند. در سال 2006 بين چهار تا پنج ميليون ايراني در خارج از ايران بودند. جمعيت ايراني هاي مهاجر به شدت پراکنده بوده است. آمريکا رتبه اول و پس از آن کانادا، آلمان، سوئد و اسرائيل قرار دارند. اين در حالي است که در آمريکا سه برابر کانادا، ايراني زندگي مي کنند.
ايراني هاي خارج از اين کشور نيز در شبکه هاي اجتماهي نقش فعالي داشتند به طوريکه برا ي نمونه در اورکات (ourkat ) در 2005، حدود4 ميليون کاربر وجود داشت که 340 هزار نفر از آنان ايراني بودند و در فهرست کاربران ايراني ها در رديف سوم قرار داشتند.
فعالان ايراني خارج از اين کشور زمينه انتقال فيلم ها و عکس هاي معترضان در اين کشور را فراهم مي کردند. بدين ترتيب فعالان ايراني خارج از اين کشور با کمک عده اي در کشورهاي خارجي فورا عکس ها و فيلمهاي گرفته شده در ايران را در يوتيوب، توييتر، فيس بوک قرار دادند و حتي خبرنگاران حرفه اي شبکه هاي خارجي براي تکميل گزارشهاي خود از اين فيلمها و عکس ها استفاده مي کردند.
همچنين ايراني هاي مقيم خارج توصيه هاي ديگري نيز به ايراني هاي داخل اين کشور مي کردند که از آن جمله اين بود که مثلا کاربران توييتر مي توانند از خدمات اينترنتي در سايت هاي ديگري هم چون Twitterfall استفاده کنند و از آدرسي ديگر وارد توييتر شوند يا اينکه از سرور پروکسي استفاده کنند. بدين ترتيب بود که وبلاگ هاي فيلترشکن و نرم افزارهاي عبور از فيلترينگ بسياري روي اينترنت قرار گرفت.
به دليل آن که اطلاعات منتشر شده در وب بسيار محدود بود، مخالفان از فعالان سياسي خارج از کشور خواستند تا صداي آنان را به گوش جهان برساند. روند فعاليتهاي شبکه هاي اجتماعي در بحبوحه اعتراضها در ايران شدت گرفت. به طوريکه کاربران فيس بوک و پس از آن توييتر در ايران به شدت افزايش يافت.
ايران در ابتدا فيس بوک را فيلتر کرد، چون نگران بود که سازمان هاي جاسوسي از اين سايت براي عضوگيري يا فعالان سياسي از آن براي سازماندهي اعتراضات مردمي استفاده کنند. اين درست نيست که بگوييم تاثير شبکه هاي اجتماعي در همه جاي دنيا به يک شکل است. بيشتر ايراني ها هنوز هم از دسترسي به اينترنت پر سرعت محروم هستند. دولت آمريکا نيز بايد اين مورد را بررسي کند.
مردم سالاري:جلب اعتماد عمومي و آمارها و ادعاها
«جلب اعتماد عمومي و آمارها و ادعاها»عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد؛مردم چقدر به مسئولان اعتماد دارند؟ اين پرسش مهمي است که پاسخ به آن، مي تواند ابهامات فراواني را رفع کند. اما همان قدر که پاسخ اين پرسش، مهم است، به همان اندازه هم يافتن آن دشوار است. براي پاسخ به اين گونه پرسش ها چاره اي نيست جز آنکه از شواهد و مستندات موجود استفاده کنيم. عوامل مختلفي مي تواند به کاهش اعتماد مردم به مسوولان منجر شود که شمارش تمام آن عوامل از حوصله اين نوشتار خارج است. گاه ممکن است عمل نکردن به وعده ها توسط مسوولان موجب کاهش اعتماد مردم به آنان شود و گاه تناقضات موجود در رفتار و گفتار مسوولان به اين امر منجر شود و گاه مسايل ديگر.
اما مهمتر از همه موارد فوق، تناقضات گفتاري مسوولين با يکديگر است. از اين جهت مي گويم مهمتر که به عنوان مثال، وقتي در رفتار و گفتار يک مسوول تناقض وجود داشته باشد، ممکن است اعتماد مردم صرفا به همان مسوول و مجموعه مرتبط با آن کاهش يابد اما وقتي اظهارات تعدادي از مسوولان با تعدادي ديگر در تناقض باشد، اعتماد مردم به مجموعه اي از مسوولين که حالتي عام تر دارد خدشه دار مي شود که آسيب هاي جبران ناپذيري در پي دارد. ذکر يک نمونه مي تواند موضوع را روشن تر کند.
طي تمامي سال هايي که محمود احمدي نژاد رئيس جمهور است و محمدباقر قاليباف، شهردار تهران; موضوع تخصيص بودجه به مترو همواره مورد اختلاف هر دو طرف بوده است. از چهارشنبه گذشته پس از آن که محمود احمدي نژاد در برنامه زنده تلويزيوني در شبکه تهران حاضر شد و از طرح دولت براي در اختيار گرفتن مديريت مترو خبر داد، اختلا فات افزايش يافته است.
دراين ميان فرا تراز اين که مديريت بر مترو حق کدام طرف است اختلا فات گفتاري و تناقضات آماري ميان دو طرف اهميت دارد. از يک سو محمود احمدي نژاد، ستاد حمل و نقل و مصرف سوخت، وزارت کشور و حاميان دولت در مجلس و شوراي شهر مي گويند تمام بودجه موردنياز متروي تهران پرداخت شده و مديريت ضعيف در مترو موجب بروز مشکلا ت فعلي شده است و از سوي ديگر محمد باقر قاليباف، مديران مترو، برخي از اعضاي شوراي شهر و اعضاي فراکسيون مديريت شهري معتقدند دولت بودجه وعده داده شده را به مترو اختصاص نداده است.
اما اي کاش اينها صرفا در حد ادعا و گفتار باقي مي ماند. اما وقتي سخن از آمار و ارقام هم به ميان مي آيد شگفتي ها بيشتر مي شود. يک طرف مي گويد 161 ميليارد تومان از مجموع 230 ميليارد تومان بودجه مترو تهران در سال جاري به شهرداري پرداخت شده و طرف ديگر مي گويد از 290 ميليارد تومان بودجه اي که قرار بود دولت به مترو بدهد حتي يک ريال هم پرداخت نشده است. از اين نمونه اختلا فات آماري بين دو طرف بسيار زياد است که تکرار هر روزه آن در رسانه ها تنها به سردرگمي مردم منجر شده است. اما موضوع سخن من اين نيست که حق با کدام طرف است.
موضوع اين است که اين تناقضات گفتاري به کجا مي انجامد؟ وقتي آمار و ارقام هم نمي توانند واقعيات را به مردم انعکاس دهند و اين آمار همچون موم، در دست هر طرف به شکل دلخواه او در مي آيد، تکليف مردم چيست و آنها کدام را بايد باور کنند؟ به ياد موسم انتخابات رياست جمهوري دهم و رقابت آمارها و نمودارها بين دو طرف رقابت انتخاباتي مي افتم که هر کدام، آمار متفاوتي از شاخص هاي اقتصادي ارائه مي دادند و... حال، چه کسي پاسخگوي کاهش اعتماد عمومي در جامعه و پيامدهاي منفي سلب اعتماد مردم است؟ آيا به آثار زيانبار کاهش عنصر اعتماد عمومي در جامعه واقف هستيد؟
دنياي اقتصاد:آيا يارانه به چينيها هم هدفمند ميشود؟
«آيا يارانه به چينيها هم هدفمند ميشود؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم دكتر فرخ قبادي است كه در آن ميخوانيد؛مدتها است که فرياد توليدکنندگان داخلي از «واردات بيرويه» و به حاشيه رانده شدن توليدات داخلي به آسمان رسيده است.
اغلباين اعتراضات مربوط به واردات کالاهاي چيني به قيمتهاي ارزان است و گفته ميشود که برخي از کارخانجات داخلي صرفه خود را در آن ديدهاند که «کالاهايايراني» خود را نيز در چين توليد و با نام و نشانايراني خودشان به کشور وارد کنند. دامنهاين اعتراضات به جايي رسيد که از چندي پيش دولت دست به افشاي کالاهاي بيکيفيت وارداتي زد و فهرستهايي ازاين قبيل کالاها را منتشر ساخت.
اين قبيل اعتراضات، به ويژه در شرايط بحراني اقتصاد جهان، کاملا قابل درک است. همانطور که معاون محترم وزارت صنايع اخيرا در مصاحبهاي توضيح دادهاند، در حال حاضر يکي از دو مشکل اصلي صنايع کشور ما «دشواري فروش» و به بيان ديگر محدود شدن تقاضا براي توليدات آنها است. (مشکل ديگر، دراين مصاحبه، کمبود نقدينگي در واحدهاي توليدي عنوان شده بود). روشن است که در شرايطي که تقاضاي بازار محدود و فروش دشوار است، واردات کالاهاي خارجي، آن هم به قيمتهايي که گاه به نحو حيرت انگيزي ارزان به نظر ميرسند، عرصه را بر توليدکنندگان داخلي تنگتر ميکند و بر دامنه و شدت «مشکل فروش» آنها ميافزايد. اما چه دليلي دارد که توليدکنندگان چيني بتوانند کالاهاي خود را از فاصلهاي دور و پس از پرداخت هزينههاي گمرکي به بازارهاي ما روانه نمايند و باز هم توليد کنندگان ما را از ميدان به در کنند؟ دشوار ميتوان پذيرفت که دليل ارزاني کالاهاي چيني، کيفيت نازل آنها باشد. به برکت واردات گسترده از چهار گوشه جهان و نيز وفور توليدات داخلي، بازارهاي ما مملو از کالاهايي با کيفيتهاي متنوع و قيمتهاي متفاوت هستند و خريداران با در نظر گرفتن کيفيت و قيمت کالاها، انتخاب خود را انجام ميدهند.
در رابطه با ارزاني کالاهاي وارداتي چيني البته ميتوان از يارانههاي آشکار و پنهان دولت چين به توليدکنندگان و صادرکنندگان اين کشور سخن گفت (که اخيرا ابعاد گستردهاي هم يافته) و نيز قاچاق کالا و «کم اظهاري» در گمرگ را موثر دانست.
بااين همه، ريشه مساله در سياستي نهفته است که هيچ کس جز خود ما مسبب آن نيست و اين نکتهاي است که با عدد و رقم، به سهولت قابل اثبات است.
طي 12 ماه گذشته، (از نوامبر سال 2008 تا نوامبر امسال) ارزش يورو نسبت به دلار آمريکا نزديک به 20درصد کاهش يافته است (به طور دقيقتر اين کاهش 8/19درصد بوده است). (1) از آن جا که دولت با تدبير چين، پول ملي خود را به دلار «وصل کرده» است، طي دوازده ماه گذشته ارزش يوآن چين نيز 7/19درصد نسبت به يورو تنزل کرده و نسبت به دلار عملا ثابت مانده است. (2) اين قضيه شايد در وهله اول با مساله مورد بحث ما، يعني دلايل ارزاني کالاهاي چيني در بازارايران بي ارتباط جلوه کند، اما در حقيقت چنين نيست.
بر اساس پيشبيني بانک مرکزي چين، اقتصاداين کشور در سال 2009 تورمي نزديک به 2درصد را تجربه خواهد کرد. موسسات مستقل در اروپا، آمريکا و حتي هنگ کنگ،اين پيشبيني را به شدت اغراق آميز خواندهاند و برآورد کردهاند که نرخ تورم در چين در سال 2009عددي منفي يا در حدود صفر خواهد بود.(3) به بيان ديگر، به طور متوسط قيمت کالاهاي چيني به يوآن يا به دلار، امروز همان قدر است که يک سال پيش بودهاند.
از سوي ديگر و بر اساس آمار بانک مرکزيايران، نرخ تورم در کشور ما طي 12ماه گذشته اندکي کمتر از 17درصد بوده است. به بيان ديگر و به طور متوسط، طي يک سال گذشته، ميانگين قيمتها (و هزينهها) در کشور ما (به ريال ) در حدود 17درصد در مقايسه با سال گذشته بالاتر رفته است.
در همين حال هر يوآن چين که در نوامبر سال گذشته ميلادي معادل 1523 ريال قيمت داشت، در نوامبر سال جاري به 1477 ريال تنزل کرده است و به بيان ديگر ارزش پول چين نسبت به ريال دراين مدت 3درصد هم کاهش يافته است. اين بدان معني است که فقط در 12ماه گذشته، توليد کنندگانايراني در مقايسه با رقباي چيني شان در حدود 20درصد «عقب رفتهاند» يعني قيمتهاي فروش آنها (به يوآن يا دلار) نسبت به رقباي چيني 20درصد افزايش يافته است. معني ديگراين مطلباين است که به طور متوسط قيمت کالاهاي چيني طي يک سال گذشته 20درصد نسبت به کالاهاي ايراني ارزانتر شدهاند و اگر فرض کنيم که در دوازده ماه گذشته «ساير عوامل» کم و بيش ثابت مانده باشند، اکنون توليدکنندگان ايراني بايد با کساني رقابت کنند که هزينهها و قيمت کالاهايشان نسبت به سال گذشته 20درصد از آنها ارزانتر شده است. در اين شرايط کاملا طبيعي است که صادر کنندگان چيني که به برکت اين تغيير و تحول، در حقيقت از يارانهاي 20درصدي برخوردار شدهاند، با سهولت بيشتري توليدکنندگان داخلي را از ميدان به در کنند.
آنچه که گفته شد البته فقط در مورد 12ماه گذشته است، در حالي که تورم دو رقميو سياست تثبيت نرخ ارز ما قدمتي ده ساله دارد. دراين رابطه از سياستهاي بازدارنده تعرفهاي نيز کار چنداني ساخته نيست، زيرا اولا دشوار ميتوان همه ساله تعرفه روي کالاهاي چيني را بهاندازه تفاضل تورم ما و آن کشور افزايش داد و اگر هم چنين کاري ميسر باشد، نتيجه اصلي و اوليه آن جهش قاچاق کالا و کم اظهاري گمرکي خواهد بود. در اين روزها که بحث هدفمند کردن يارانهها داغ است و دولت بر آن است که يارانههاي بي منطق و مختل کننده را حذف و ساير يارانهها را نيز هدفمند سازد، آيا زمان آن نرسيده که يارانه پرداختي به صادرکنندگان چيني را نيز مشمول اين قانون نمايد و توليدکنندگان داخلي را در شرايطي متعادلتر و منصفانه تر روانه رقابت با آنها سازد؟ و به راستي در ميان خيل يارانههايي که هم اکنون پرداخت ميشوند، آيا نمونهاي را سراغ داريم که بيش از يارانه پرداختي به صادر کنندگان خارجي که حاصل سياستهاي ارزي ما است، به توليدکنندگان و صادر کنندگان کشور ما لطمه زده باشد؟
1 - کليه آمار مربوط به نرخهاي برابري ارزها از منبع زير استخراج شدهاند: FX history. oanda.com
2 - در 22 نوامبر سال 2008 هر دلار معادل 843/6يوآن بود. در 12نوامبر سال 2009 هر دلار با 836/6يوآن معامله شد.
3 - Bloomberg. Aug.21, 2009
آفرينش:نامهرباني روس ها
«نامهرباني روس ها»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛ما از دوستان روس در همسايه شمالي گله داريم ،عبارت فوق بخشي از سخنان سر لشکر حسن فيروز آبادي رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح ايران بود که در قبال تاخير روسيه در ارسال سامانه موشکي 300 - s ايراد کرد .سخنان سر لشکر فيروز آبادي زبان حال بسياري از مقامات ايراني در قبال تاخير شش ماهه ارسال سامانه موشکي 300 - s از طرف مسکو است . قراردادي که روسيه هر چند مي داند با عدم ارسال آن مجبور خواهد شد غرامت آنرا بپردازد اما نگاه سياستمداران کاخ کرملين به استفاده دوگانه از ايران در مقابل ايالات متحد ه موجب شده است که با وجود گذشت 6 ماه از زمان ارسال آن همچنان در هاله اي از ابهام قرار گيرد.
بي گمان سياست دوگانه روسيه در قبال ايران و فشارهاي مضاعف واشينگتن و تل آويو باعث به تاخير افتادن ارسال موشکي به ايران شده است . کرملين اينک در شرايطي قرار دارد که از يک طرف پس از انصراف واشينگتن از سپر موشکي اروپاي شرقي و واگذاري امتياز به روس ها خود را تاحدي در قبال امضاي قرار داد جديد استارت تحت فشار مي بيند قرار دادي که پايان سال جاري ميلادي اعتبار دارد و مسکو مي کوشد تا با بهره گيري از حداکثر امتيازات ممکن قرار داد جديد با امريکا را امضا کند چرا که استدلال امريکايي براي استقرار موشکي شرق اروپا تمديد موشکي ايران عنوان شد بود با لغو سپر موشکي شرق اروپا ، واشينگتن خواستار همراهي بيشتر روسيه با امريکا در قبال پرونده اتمي ايران و فشار بر تهران شد اما روسيه با بازي دو گانه مي کوشد تا حداکثر امتيازات را از غرب بدست آورد .
علاوه بر اين مقامات تل آويو در چند ماهه گذشته با سفر به مسکو و انجام مذاکراتي خواستار عدم ارسال سامانه موشکي 300 - s به ايران شده اند امري که به نگاه مقامات تلآويو توان بازدارندگي ايران را افزايش خواهد داد و خوشايند آنان نخواهد بود.
گذشته از واشينگتن و تل آويو ، برخي از کارشناسان بر آن هستند بعضي از کشورهاي غربي در چند ماهه اخير کوشيده اند تا با امضاي قرار دادهاي جديد تسليحاتي با مسکو و واگذاري برخي امتياز ها مقامات روسيه را به صرف نظر از ارسال سامانه موشکي300- s به ايران مجاب سازد اين امر هر چند از سوي آژانس فدرال همکاري فني - نظامي روسيه رد شد و از عدم ارتباط تحويل موشکي به ايران با مذاکرات با کشورهاي ديگر خبر داد اما امري که به نگاه بسياري از کارشناسان بايد مورد توجه مقامات کرملين قرار گيرد روشن ساختن هر چه سريعتر تاخير چند ماهه در قبال ارسال سامانه 300 - s به ايران است .
روسيه پيش از اين در قرار داد بازسازي نيروگاه اتمي بوشهر نيز سياستي برگزيده که با تاخير ها و بهانه هاي مختلفي کوشيده است تا حداکثراستفاده را به عمل آورد به نحوي که اين نيروگاه هنوز افتتاح نشده است ، در اين ميان نگاه ترديد گرايانه بسياري اينک به سياست جديد مسکو در قبال ارسال سامانه 300 - s موشکي به تهران دوخته شده است حال اين پرسش پيش مي آيد آيا سياست خارجي دولت آقاي احمدي نژاد خواهد توانست با استفاده از اهرم ها و ابزارهاي لازم مسکو را به پذيرش ارسال سامانه موشکي فوق به ايران وادار سازد يا اينکه رويکرد و استفاده از کارت ايران توسط مقامات کرملين ارسال سامانه 300 - s را هم با تاخيرهاي پياپي و با بهانه هاي مختلف روبرو خواهد ساخت؟ به علاوه آيا فشارهاي دستگاه سياست خارجي ايران باعث خواهد شد پرونده موشکي راهي مشابه با نيروگاه اتمي بوشهر راطي نکند ؟در هر صورت آنچه مهم است فشار وزارت خارجه و مقامات ايراني بر روسيه است چراکه روس ها در پرونده نيروگاه هسته اي بوشهر با تاخير ها و بهانه هاي پياپي آنرا بارها به تعويق انداختند.
قدس:سفري بدون چشم انداز مثبت
«سفري بدون چشم انداز مثبت»عنواتن يادداشت روز روزنامهي قدس به قلم مجيد صفاتاج است كه در آن ميخوانيد؛رئيس جمهور آمريکا در حالي سفر دوره اي خود به آسيا را آغاز کرده که شرايط امروز در مغرب و مشرق زمين بسيار با سالهاي گذشته تفاوت پيدا کرده است.
اوباما رياست جمهوري کشوري را پذيرفته است که در شرايط سياسي و اقتصادي سختي به سر مي برد. از يک سو، اين کشور با بحران شديد اقتصادي دست به گريبان است و از سوي ديگر، همين بحران با تأثير خود بر حوزه سياسي توانسته است آمريکا را در موضوعهاي سياسي هم در جهان با مشکلات عديده اي مواجه کند.
اکنون ايالات متحده با کسري بودجه شديدي مواجه است و بر اساس پيش بيني کارشناسان، ظرف چند سال آينده اين کسري به بيش از 12/8 تريليارد دلار خواهد رسيد!
چنين کسري بودجه اي به همراه هزينه هاي سنگين فعاليتهاي نظامي در عراق و افغانستان و برخي ديگر از نقاط دنيا، سبب شده فشار زيادي بر مردم آمريکا وارد شود تا آنجا که گفته مي شود روزانه چند هزار نفر در اين کشور شغل خود را از دست مي دهند. اين مشکلات زماني عمق خود را نشان مي دهد که ورشکستگي بانکها، صنايع قدرتمند مانند آلومينيوم و فولاد را هم به آن اضافه کنيم.
در حقيقت، ايالات متحده به دليل ضعف در حوزه اقتصادي و تغيير نگاه افکار عمومي، ابتکار عمل در حوزه هاي سياسي را هم از دست داده است که از نمونه هاي آن مي توان به توفيق نيافتن در لبنان با وجود فشارها بر گروه 14 مارس، موفق نبودن در فلسطين و موضوع مذاکرات صلح تا آنجا که محمود عباس نيز از نامزدي در انتخابات آينده خودداري کرد و... اشاره کرد.
در آسياي دور هم شرايط براي آمريکا بسيار تفاوت کرده است، بويژه آنکه بعد از 5 دهه اکنون در ژاپن دولتي بر سر کار آمده است که برخلاف دولت قبل به همکاري با آمريکا تمايل ندارد و با جديت خواهان برچيده شدن پايگاه هاي نظامي آمريکا از ژاپن و بخصوص جزيره اوکيناواست.
اوباما اگر چه انتظار دارد با نشان دادن چراغ سبز به ژاپني ها شرايط را به روزهاي طلايي گذشته در روابط دو کشور نزديک کند، اما حقيقت آن است که ژاپني ها ديگر مايل به ايفاي نقش سابق خود براي آمريکا، يعني عمل کردن به عنوان يکي از ايالتهاي اين کشور نيستند.
گفته مي شود موضوعهايي از جمله موضوع حقوق بشر در چين، تغييرات جوي و مسائل منطقه اي، از جمله مباحث مورد بحث ميان اوباما و هوجين تائو خواهد بود. اما واقعيت چيز ديگري است. در چين هم شرايط براي آمريکايي ها چندان مناسب نيست و اگر روزي بدون دغدغه کالاي خود را به شرق آسيا صادر مي کردند، امروز اين صنايع چيني است که بازار غرب را در اختيار گرفته است، تا آنجا که اوباما قصد دارد از چيني ها بخواهد درهاي کشور خود را به روي کالاهاي آمريکايي باز کنند و اجازه بدهند صنايع آمريکا قدري رونق بگيرند. اما اوباما نبايد انتظار موفقيت در اين زمينه را داشته باشد، زيرا چيني ها هم اکنون به شدت به قدرت اقتصادي نياز دارند و اساساً به همين دليل هم هست که کمتر در مسائل سياسي جهان دخالت مي کنند. آنها به دنبال گسترش بازار خود در دنيا هستند و مشکل است که بپذيريم اوباما بتواند عکس اين را از چيني ها بخواهد و آنها قبول کنند.
اکنون اژدهاي خفته شرق بيدار شده و مشکل است که بتوان آن را مهار کرد، بخصوص که قدرت مقابل چندان هم شرايط گذشته را ندارد. لذا نمي توان از سفر اوباما به آسيا دستاورد زيادي براي او متصور بود، زيرا از يک سو ژاپني ها در دولت جديد سرسختي تازه اي را آغاز کرده اند و از سوي ديگر، چيني ها به خاطر شرايط اقتصادي خود مايل به همکاري با آمريکا و تن دادن به خواسته هاي واشنگتن نيستند، مگر اينکه آمريکا بتواند وعده مناسبي را به آنها بدهد که آن هم زياد اميدوارکننده نيست، چرا که اساساً چيني ها به بازار فروش به عنوان نقطه اي مهم نگاه مي کنند و اين درست همان چيزي است که آمريکايي ها عکس آن را مطالبه مي کنند.
آمريکايي ها پس از ارائه نظريات هانتينگتون که به سر برآوردن برخي قدرتهاي جديد در جهان آينده اشاره کرده بود، تصميم قاطع داشتند که با اعمال فشارهاي مختلف از جمله اقتصادي و گرفتن گلوگاه هاي انرژي، مانع اين مسأله شوند. بخصوص نومحافظه کاران تلاش مي کردند جهان را به سمت تک قطبي شدن هدايت کنند، اما اين روش به دليل هزينه هاي سنگين جنگ براي ايالات متحده بسيار گران تمام شد و اين کشور را دچار گردابي سخت کرد که نه تنها جهان را تک قطبي نکرد، بلکه باعث اضمحلال قدرت آمريکا نيز گرديد.
با روي کار آمدن اوباما، واشنگتن تلاش مي کند ضمن بازسازي چهره جنگ طلب خود، آرام آرام بار ديگر دوستان سابق خويش را گردهم جمع و هزينه هاي سرسام آورش را که هم اکنون بر دوش ماليات دهندگان آمريکايي است، به کشورهاي ديگر تحميل کند. سفر اوباما به آسيا را هم بايد در همين راستا ارزيابي کرد، اما با توجه به موضوعهاي ذکر شده، اکثر کارشناسان پيش بيني نمي کنند که رئيس جمهور آمريکا هنگام برگشتن به کشورش دست پر باشد.