جام جم: 3 فراز تاريخي (1)«3 فراز تاريخي (1)»عنوان سرمقالهي روزنامهي جام جم به قلم بيژن مقدم است كه در آن ميخوانيد؛درگذشت آيتالله منتظري به طور طبيعي فضايي را ايجاد كرد تا به دليل واكنشهاي تجليلي يا انتقادي، مجددا صفحاتي از تاريخ كشور و انقلاب ورق بخورد. بديهي است بخش عظيمي از نسل جوان ما كه علاقهمندان به انقلاب و امام را تشكيل ميدهند به دلايل مختلف از اين فصل مهم از تاريخ انقلاب اطلاعات دقيقي نداشته باشند.
همين امر ممكن است باعث شود تا در مجادلات سياسي و تهاجم رسانهاي غرب، تاريخ انقلاب دچار تحريف گرديده و حقايق وارونه جلوه داده شود.
امام خميني در واپسين سال عمر خويش چه بسا به دليل« مرگ آگاهي» با چند تصميم بزرگ، انقلاب را از صعبالعبورترين گردنههاي پيشرو گذراند تا قطار انقلاب با آرامش و اطمينان مسير خود را طي كند؛تصميماتي كه پس از امام ميتوانست هزينههاي گزافي به كشور تحميل نمايد، اما به دليل شخصيت كاريزماتيك رهبر كبير انقلاب و اعتقاد عميق به اين روح الهي عبور از اين گردنهها راحتتر از هر زمان ديگري ميسر شد. در اين چند شماره تلاش خواهيم كرد به 3 محور پذيرش قطعنامه و پايان جنگ، تغيير قانون اساسي و ماجراي عزل آقاي منتظري بپردازيم.
الف: پايان جنگ و پذيرش قطعنامه: امام در حالي تن به پذيرش قطعنامه داد و آن را به جام زهري كشنده تعبير نمود كه پيش از آن شعار ايستادگي تا آخرين نفس و تا آخرين قطره خون را مطرح كرده بود. اما همانگونه كه در نامهها و پيامهاي مكتوب امام وجود دارد اين تصميم (پايان جنگ) تنها براي مصلحت كشور و مردم اتخاذ شد. همانگونه كه امام مينويسد:
«اما در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتا مساله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصا براي من بود، اين است كه تا چند روز قبل معتقد به همان شيوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم... ولي به واسطه حوادث و عواملي كه فعلا از ذكر آن خودداري ميكنم... با توجه به نظرات تمامي كارشناسان سياسي و نظامي كشور ... با قبول قطعنامه و آتشبس موافقت نمودم... من باز ميگويم قبول اين مساله براي من از زهر كشندهتر است ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت او اين جرعه را نوشيدم... من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خون و آخرين نفس بجنگم، اما تصميم امروز فقط براي تشخيص مصلحت بود و تنها به اميد رحمت و رضاي او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرويي داشتهام با خدا معامله كردهام.» (صحيفه امام 29 - 4 - 67)
اين تصميم تاريخي امام كه بعدها جزئيات بيشتري از فلسفه و ضرورت آن منتشر شد در همان مقطع نيز منشأ بروز سوالات و شبهات بيشماري در ميان نيروهاي انقلاب شد و امام در پيامهاي خود تلاش كرد به آنها نيز پاسخ گويد و مسووليت آن را شخصا بپذيرد و روحيه رزمندگان را حفظ نمايد.
آفتاب يزد: پيام يك وداع «پيام يك وداع»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛ديروز جمعيتي عظيم با پيكر آيتالله منتظري وداع كرد تا بارديگر ثابت شود مردم ايران، قدر فقيهان خويش را ميدانند و سرداران مبارزه با »ستم شاهي« را ارج مينهند. تشييع كنندگان اين مرجع عاليقدر نشان دادند كه انسانيت انسانها را پاس ميدارند و آنها را با همه ويژگيهايشان دوست دارند.
برخي پيامهايي هم كه در سوگ مرحوم آيتالله منتظري صادر شد اين نكته بديهي را يادآوري ميكرد كه قرار نيست به خاطر اختلاف سليقه يا تلقي خطا، ارزشهاي يك انسان بزرگ ناديده گرفته شود. از ميان سطور پيامها، اين نكته نيز آشكار بود كه حتي افرادي كه برخي رفتارهاي آن مبارز سالخورده را نميپسنديدند اكنون در برابر عظمت فقهي و اخلاقي او، خضوع به خرج ميدهند.
البته از ساعتهاي اوليه رحلت اين مرد بزرگ برخي مدعيان اصولگرايي،در امتحان اخلاق، مردود شدند تا مردم بدانند بلند بودن فرياد بعضي از افراد، نميتواند پايبندي عميق و حتي سطحي آنان به اصول اوليه را ثابت كند.
خبررساني بي ادبانه و هتاكانه بعضي از سايتهاي خبري در حالي اتفاق افتاد كه حتي پس از صدور پيام رهبري، آنها حاضر به اصلاح اخبار اوليه خود نشدند؛ در حالي كه هرگاه متن يك خبر به مذاق بعضي از دولتمردان خوش نيامده است آن را به طور كلي از سايتهاي خود حذف كردهاند. حذف خبرهاي ناخوشايند گاه حتي شامل بعضي اخبار قطعي شده است كه تماميا بخشي از آن، ميتوانسته به مدركي عليه دولتمردان يا حاميان آنها تبديل شود.
در عين حال، اين سايتها ترجيح دادند متن خبر اهانت آلود اوليه نسبت به فقيه بزرگوار، همچنان در دسترس كاربران باشد. اما ظاهرا اراده عده زيادي از مردم و اكثريت مراجع تقليد با مطالبه عدهاي از مدعيان اصولگرايي، تفاوت عمده داشت كه اين تفاوت در پيامهاي كتبي، ابراز تسليتهاي حضوري و تشييع جنازه با شكوه متجلي شد؛ اگرچه احتمالاً عدهاي از سوگواران امروز او، تا ديروز از منتقدان بخشي از اظهارات او بودهاند.
نگارنده بر اين باور است كه مرحوم آيتالله منتظري، مردي بزرگ بود كه هيچگاه خود را از احتمال خطا مصون نميدانست . يقينا روح آن مرد بزرگ، از اين كلام آزرده نخواهد شد زيرا خود او در تذكر به مسئولان جمهوري اسلامي، سخن امام علي (ع) را به آنان يادآوري ميكرد كه » فأني لست في نفسي بفوق ان اخطيء الا ان يكفي اله من نفسي« (اگر خدا مرا حفظ ننمايد خود را مصون از خطا نميبينم.) اكنون كه اين فقيه بزرگ و آن مجاهد نستوه، روي در نقاب خاك بركشيده و جسم رنجور او از رنجهاي 80 ساله خلاصي يافته است، شايد بهتر باشد كه قدري در خود بنگريم و كينه توزيهاي سياسي را به مهرورزي اخلاقي و اسلامي تغيير دهيم.
البته ما بگوئيم يا نگوئيم، مردم همين راه را ميروند همانطور كه در مورد فقيه فقيد، چنين كردند. يقينا بسياري از تشييع كنندگان آيتالله منتظري، ايشان را شخصيتي كم نظير ميدانستند و حملات بيست ساله اخير به آن مرحوم را قبول نداشتند. اما شايد بتوان كساني را نيز در ميان سوگواران يافت كه به مصداق فرمايش امام علي (ع)، هيچ يك از انسانها از جمله سياستمداران، مسئولان، فقها و مراجع را از خطا مصون نميدانند در عين حال هر كسي را به ارزشها و خوبيهاي او ميسنجند و آيتالله منتظري را در ميان خوباني يافتهاند كه ارزش اين همه سپاس و ارادت را دارد.
وداع پرشكوه ديروز، پيامي هم براي بعضي هتاكان داشت كه در سالهاي اخير، چشمان خود را ميبستند و بدون لحظهاي تامل، دهان خود را براي اهانت به مرحوم منتظري باز ميكردند و در ماههاي اخير، شخصيتهاي محبوب ديگري را نيز شريك آقاي منتظري در شنيدن اهانتها قرار دادند. البته اين شخصيتها نيزهمچون مرحوم منتظري انسانهاي جايز الخطايي هستند كه جز در پرتو لطفالهي، احتمال لغزش و حتي سقوط آنها وجود دارد.
اما مردم اين پيام را براي عدهاي ارسال نمودند كه «نه سابقه شما مانند منتظري، رفسنجاني موسوي، خاتمي، كروبي و... درخشان است و نه طي سالهايي كه نفوذ شما در عرصههاي مختلف كشور، قابل مشاهده بوده است دستاوردي ارائه نمودهايد كه ترجيح شما را بر افراد مورد انتقادتان، ثابت كند» مردم مومن، مهربان و هوشمند ايران، هميشه تكليف خود را با دوست دانا يا خطاكار و دشمن جاهل يا مغرض روشن كردهاند اما وداع ديروز، بار ديگر پيام هوشمندي ايرانيان را مخابره نمود. آيا همه ما، از اين وداع پُرپيام، درس خواهيم گرفت تا خود را به منصفانه ديدن »انسان« ها به ويژه انسانهاي بزرگ قانع كنيم؟
كيهان: تابلوهاي جا به جا شده«تابلوهاي جا به جا شده» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛سياست «تفرقه بينداز و حكومت كن» را به استعمار پير، انگليس نسبت داده اند اما حقيقت آن است كه اين سياست ريشه دارتر از رژيم انگليس است و به «سياست اموي» برمي گردد. اميرمؤمنان علي عليه السلام در يكي از مكاتبات با معاويه، وي را ملامت كرد كه تو در ماجراي قتل خليفه سوم، آنجا كه او به كمك تو نياز داشت و از تو ياري خواست به ياري وي نشتافتي اما آنجا كه اقتضاي فرصت طلبي بود و كار از كار گذشته بود مدعي حمايت و ياري از خليفه مقتول شدي.
براساس همين سياست اموي بود كه پس از قتل خليفه سوم، فصل تازه اي در تاريخ آغاز شد، فصلي كه در آن اختلاف ميان امت اسلامي حرف اول را مي زد. تحريك اصحاب جمل براي پيمان شكني و شورش عليه اميرمؤمنان و پس از آن تدارك كارزار صفين ميان اهل قبله و سرانجام به سر نيزه كردن قرآن و ايجاد دو دستگي و فشلي در ميان سپاه امام، همه از يك خاستگاه سرچشمه مي گرفت و آن سياست «تفرقه بينداز و نابود كن» بود.
معاويه منت دار عمر و عاص بود كه بارها شيوه نيرنگ و فريب و تفرقه افكني را به وي آموخت. اما همين معاويه يكجا عمرو را لعنت كرد. ماجرا به روزگار پس از صلح با امام حسن(ع) برمي گردد آنجا كه عمرو به همراه وليد بن عقبه، عتبه بن ابي سفيان و مغيره بن شعبه، معاويه را تحريك كردند حالا كه غلبه كرده و حاكم شده، حسن بن علي(ع) را بخواند تا دسته جمعي آن حضرت را سرزنش كنند و ناسزا بگويند. تاريخ به تفصيل اين ماجرا و پاسخ هاي كوبنده و روشنگر امام حسن(ع) را روايت كرده است كه چگونه به رسوايي معاويه و اطرافيان وي منجر شد تا بدانجا كه معاويه به عمرو و آن 3 نفر ديگر گفت: «خدا شما را خير ندهد كه مرا به ارتكاب اين خطا واداشتيد. من هشدار داده بودم كه شما را ياراي معارضه با پسر علي نيست. به خدا سوگند كه او از جاي خود برنخاست مگر كه تاريكي، اينجا را فرا گرفت. دور شويد از من كه خدا خوار و رسوايتان كند.»
امام حسن(ع) در آن مجلس يكايك اين چهار نفر را معرفي كرد و در اوصاف عمرو عاص، وي را پوينده راه فتنه و اختلاف خواند: «اي پسر نابغه! پنج نفر از مردان قريش ادعاي پدري تو را دارند و در آن ميان آن كه نسبش از همه پست تر و فرومايه تر بود، بر ديگران پيروز شد، همان (عاص) كه با رسول خدا(ص) دشمني كرد و او را ابتر خواند تا آيه نازل شد كه ان شانئك هو الابتر. تو در تمام جنگ ها روياروي رسول خدا(ص) جنگيده اي، او را آزرده اي، سخنان زشت گفته و نيرنگ زده اي... تو هماني كه براي بازگرداندن جعفر طيار به حبشه رفتي... تو همان كسي هستي كه براي عثمان در اين دنيا آتشي برافروختي و خود به فلسطين گريختي. پس چون خبر كشته شدن او به تو رسيد، گفتي من ابوعبدالله هستم كه چون زخمي را بيابم، با انگشتم آن را مي شكافم و مي خراشم و به خون مي آورم. سپس به معاويه پيوستي و دينت را به دنيايت فروختي... تو نه عثمان را از روي دوستي ياري كرده اي و نه هنگامي كه مظلومانه كشته شد به خاطر او خشمگين شدي.»
تاريخ 03 ساله پس از انقلاب ما با وجود برخي تفاوت ها، از اين جهات شباهت بسياري به تاريخ 03 ساله صدر اسلام دارد. جبهه ضدانقلاب خارجي و داخلي همانند صدر اسلام، وقتي پيروزي جبهه ايمان را ديد و از جنگ هاي رويارو طرفي نبست، به همان ترفند اموي اقتدا كرد. يافتن يا درست كردن زخم اختلاف و سپس شكافتن و عمق دادن به آن تا جايي كه خون بيفتد. دشمن در 03 سال گذشته به دفعات تلاش كرد منازعه را به داخل زمين انقلاب بكشاند و خود انقلاب و ارز ش ها و دستاوردها و ياران آن را «محل نزاع» كند. از نگاه دشمن، در اين پروژه نه مردم معاف بودند و نه رجال صاحب نام و حلقه اطرافيان آنها. قوميت ها، اقشار مختلف، گرايش هاي مذهبي گوناگون، احزاب و طيف هاي سياسي رقيب و... هيچ يك از اين طمع و دست درازي دشمن مصون نبوده اند. در اين پروژه 2 كار همزمان انجام شد. 1- برجسته كردن نقاط اختلاف و افتراق در جبهه انقلاب 2- كم رنگ كردن مرزها و تضادهاي بنيادين ميان دو جبهه انقلاب و ضدانقلاب.
دشمن كوشيد از يك سو جهت فلش تابلوهاي راه نما و تابلوهاي هشداردهنده را عوض كند واز سوي ديگر تابلوهاي انحرافي را دست عوامل خود بدهد. بنابراين بلافاصله پس از پيروزي انقلاب، گروهك هاي ليبرال وابسته به آمريكا و سلطنت طلب و ملي گرايان حامي رژيم طاغوت، يكجا مدعي جمهوريت و آزادي و دموكراسي و حقوق بشر شدند و به جاي اينكه اين مطالبات را از دولت مستكبر و ستمگر آمريكا و متحدان انگليس- صهيونيست آن و يا از حاميان داخلي رژيم مستبد و خودكامه پهلوي مطالبه كنند، از جمهوري اسلامي طلبكار شدند. به جاي اينكه گروهك تروريستي منافقين را به خاطر جنايات وحشيانه 6 و 7 تير، 8 شهريور- و ده ها از اين نوع- محكوم كنند به جمهوري اسلامي اعتراض كردند كه چرا با گروهك هاي محارب برخورد مي كند.
به جاي آن كه نهضت آزادي و ابراهيم يزدي و عباس امير انتظام را سرزنش كنند كه چرا به استخدام لانه جاسوسي شيطان بزرگ درآمده اند، نظام و دانشجويان انقلابي را آماج اتهام و ترور شخصيت قرار دادند كه چرا اسناد را منتشر كرده و به برخي جاسوسان سخت گرفته است. به جاي سرزنش عوامل كودتا و غائله هاي مرزي يا تشنجات خياباني، جمهوري اسلامي را متهم به سركوب و اختناق كردند. از جنايت هاي باند تروريستي مهدي هاشمي و شب نامه نويسي و اختلاف افكني اين باند بين سران و مسئولان نظام، اغماض كردند و به انقلاب حمله كردند كه فرزند! خود را مي خورد و رأفت به خرج نمي دهد. به زعم اين گروهك حقوق ملت ستم كشيده و مصالح و امنيت آنها آن قدر بي ارج و قدر بود كه به سادگي مي شد از آن گذشت يا بر سرش معامله كرد.
در اين ميان آنچه عجيب مي نمود اين بود كه شماري از اعضاي جبهه خودي در اين وارونگي دفاع از نقض كنندگان حقوق عمومي- به جاي دفاع از حقوق عمومي- به جانب منافقين و مستكبران ميل كردند تا آنجا كه به كتمان حق و حق نمايي باطل مدد رساندند تا بازار فتنه و فريب رونق گيرد. اما هر بازارگرمي و رونق بخشيدني از اين دست، مستلزم خدشه و لطمه به دستاوردها و ارزش ها و سرمايه هاي جبهه خودي بود. تاريخ با شگفتي نظاره كرد كه دوباره چگونه منافقين و كفار اموي (مروان ها و وليدهاي روزگار) با صحابي نامدار جبهه اسلام هم پيمان شده و يك جبهه در برابر جبهه واحد تشكيل داده اند.
كفار از سر اضطرار مسلمان شده را با صحابي پرسابقه اي كه با همين مشركان و معاندان جنگيده بودند چه معامله؟ چگونه هم پيمان شده بودند؟ پيمان بر سر چه؟ «فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم وجعلنا قلوبهم قاسيه » .... پس به خاطر نقض پيمان، آنها را لعنت و دل هايشان را پر از قساوت كرديم. كلمات خداوند را از جايگاه خود تحريف مي كنند و بهره خود از آنچه به آنها يادآوري شده، فراموش كرده اند. و دائم از خيانت آنها مطلع مي شوي مگر اندكي از آنها» (آيه 31 سوره مائده)
پيداست كه تشخيص در چنين آوردگاهي بس دشوار مي شود اما نه اينكه ناممكن شود. اگر در روزگار مشروطه، استعمار حامي استبداد توانست ميان سران نهضت عدالتخواهي اختلاف بيفكند و آنها را به دو گروه جعلي طرفداران مشروطه و مخالفان آنها تجزيه كند كه دست به گريبان هم باشند و سرانجام هم سيطره خود را اعاده كند، امروز اين ترفند، به دلايل گوناگون كارآمدي ندارد. يكي به اعتبار تجربه اندوزي از تاريخ سده اخير و تاريخ صدر اسلام و شناسايي كامل ترفند «اموي- انگليسي»، دوم به اعتبار نعمت بزرگ ولايت و پيوند وثيق امت و امام . امروز ملت ايران، هم به اعتبار ميراث تاريخي و تجارب غني سياسي راه را در غبار و طوفان هم مي شناسد و با واژگون و منحرف كردن تابلوها راه را گم نمي كند و هم قدر قطب نما و ميزان و فرقان ولايت و رهبري را مي داند.
البته شايد براي ملت ما سنگين آيد كه كساني از ميان خانواده خودي، ريزش كنند و به اردوگاه دشمنان ديرپاي ايران و اسلام بپيوندند اما خداوند به رسول خويش مي فرمايد: «اي پيامبر تو را غمگين نكند شتاب و سرعت آنها كه با زبان گفتند ايمان آورديم و دلهايشان ايمان نياورد... و هر كس كه خداوند آزمايش و گمراهي او را اراده كند، هرگز تو آنها را از قهر الهي نتواني رهانيد. آنها كساني هستند كه خداوند هرگز نخواسته قلب هايشان را پاك كند. در دنيا براي آنها خواري و رسوايي، و در آخرت عذابي بزرگ است» (مائده، آيه 14)
اعتماد: چهره انساني مطبوعات«چهره انساني مطبوعات» عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد به قلم بهروز بهزادي است كه در آن ميخوانيد؛ در طول تاريخ ايرانيان به چند صفت مثبت شهره بوده اند که يکي از آنها احترامي است که براي يکديگر قائلند. تا جايي که اين احترام به عنوان يک عمل اجتماعي باعث تغيير در دستور زبان فارسي نيز شده است؛ عملي که در هيچ يک از زبان هاي زنده دنيا نظير ندارد. همه مي دانيم که در زبان هاي مختلف ضماير جاي خود را دارند و به هيچ وجه نمي توان آنها را جابه جا کرد، مگر در زبان فارسي که ضمير دوم شخص مفرد يعني «تو» براي احترام به فرد و شخصيت او به راحتي تبديل به «شما» ضمير دوم شخص جمع مي شود.
براي مثال جمله «من به شما گفتم» در کارکرد احترام آميز جاي «من به تو گفتم» را مي گيرد؛ عملي که البته در زبان انگليسي به صورت مشابه است، ولي در تعريف دستور زبان انگليسي هيچ جا آن را نشانه حرمت گذاري يا احترام به فرد ندانسته اند. در زبان انگليسي از آغاز واژه «you» کارکردي دوگانه داشته و از جمله مي توان فهميد که در حالت تفرد است يا تجمع.
همين طور است ضماير «او» سوم شخص مفرد و «ايشان» سوم شخص جمع که در موضع احترام ضمير جمع «ايشان» جاي ضمير مفرد «او» را مي گيرد؛ عملي که در زبان انگليسي نمونه ندارد و «She يا He» هميشه در جاي خود و «They» در جاي خود استفاده مي شوند.
کلام آخر در اين زمينه اينکه احترام کلامي پيش گفته آنچنان در کارکرد احترام در زبان فارسي نفوذ دارد که در متون سنگين نويسندگان نيز از گذشته تاکنون ديده مي شود و «غلط رايج» که در ميان عامه مصرف دارد و در نوشته ادبا و دانشمندان به کار نمي رود، خوانده نمي شود.
احترام ايرانيان به يکديگر که در مواردي با انتقادهاي تند و تيز نيز مواجه شده و بسياري از دانشمندان و جامعه شناسان و حتي اديبان فارسي زبان آن را نوعي تملق و چاپلوسي ارزيابي کرده و بر آن انتقاد روا داشته اند، اما با تعريف و تمجيد دانشمندان و زبان شناسان ملل ديگر روبه رو بوده است، تا جايي که آنان ايراني را انساني مودب ناميده و ارزيابي کرده اند که براي تاييد اين مدعاي من مي توانيد به نوشته هاي جهانگردان و شرق شناسان بنام مراجعه کنيد.اين صفت ايرانيان را اين روزها با آنچه برخي مسوولان جناح ها و گروه ها در زمينه مسائل سياسي درباره هم مي گويند ارزيابي کنيد تا متوجه شويد که چه غم بزرگي در دل ايرانيان پاک نهاد خانه کرده است.
اگر روزنامه ها را هر روز مطالعه کنيد به خصوص برخي از آنان را که در ارائه ادبيات تند و خشن شهره اند، آنگاه درمي يابيد که ادب و احترام از جامعه ما رخت بربسته است. دليل و مصداق مي خواهيد، در پاسخ مي گويم. کدام کشوري را سراغ داريد که به راحتي و آساني دو رئيس جمهور خود را که 16 سال بار تاريخ کشور را به دوش کشيده اند، به آساني و راحتي زير سوال ببرند و از آنان با عنوان خوارج و همسان با عمروعاص نام ببرند.
اين طرز رفتار و ادبيات که در جوامع کوچک و بزرگ از واحد خانواده و ادارات و نهادها و بنگاه هاي کوچک گرفته تا بزرگ مي رود تا از ناهنجاري به درآيد و به هنجار تبديل شود بايد هرچه زودتر با ممانعت عقلاي قوم روبه رو شود و اگر فکري به حال آن نشود، متاسفانه تبديل به فرهنگي خواهد شد که کوچک و بزرگ را در خود مستحيل خواهد کرد و براي علاج آن چند نسل بايد بکوشند.
نگارنده در انشاي اين مطلب به هيچ وجه سر آن ندارد که از گروهي دفاع کند يا گروهي را بکوبد يا درصدد تبليغ نحله يي سياسي باشد يا نباشد بلکه وجود انتقاد يا حتي اختلاف نظر را لازمه زندگي آدميان مي داند و معتقد است جوامعي پيشرفت مي کنند که درباره موضوع هاي مختلف با هم اختلاف نظر داشته باشند، ولي در نهايت يکديگر را با دليل و برهان مجاب کنند و آن که برهاني قاطع داشته باشد، برنده اختلاف نظر شود.
انتقاد نگارنده به شيوه يي است که برخي براي دفاع از نظرات خود در پيش گرفته اند و بر اساس اين شيوه به جاي دليل و برهان و دفاع و انتقاد از يک نظر، شروع به ترور شخصيت فرد مقابل مي کنند و بعضاً نيز با افتخار از عمل خود دفاع کرده، آن را راهي بي همتا براي ديگران تعريف و تشريح مي کنند.
نگارنده عقيده دارد که رسانه ها براي عمل به وظيفه اجتماعي و ملي خود از انتشار و پوشش مباحث توهين آميز، به هر شخص و فرد که مي خواهد باشد خودداري کنند و در اين زمينه بندهاي ج و د ماده 2 قانون مطبوعات را مد نظر داشته باشند؛ بندهايي که رسالت مطبوعات را در تلاش براي نفي مرزبندي هاي کاذب و تفرقه انگيز، قرار ندادن اقشار مختلف جامعه در مقابل يکديگر، ترويج و تبليغ فرهنگ اصيل اسلامي و گسترش فضايل اخلاقي و... مي داند.
در زمينه پيش گفته، نگارنده همچنين معتقد است که برخي بندهاي قانون مطبوعات بسيار روشن است و اگر به صورت کامل اجرا شود مي توان از رواج فرهنگ فحاشي و توهين در رسانه ها و به تبع آن در جامعه جلوگيري کرد. براي مثال به ماده 30 اين قانون اگر توجه کنيد، مي بينيد انتشار هر نوع مطلب مشتمل بر تهمت، افترا يا فحش و الفاظ رکيک يا نسبت هاي توهين آميز و... جرم است. حتي در ماده 31 مي خوانيم؛ انتشار مطالبي که مشتمل بر تهديد به هتک شرف و يا حيثيت و يا افشاي اسرار شخصي باشد ممنوع است و مديرمسوول به محاکم قضايي معرفي مي شود و... ملاحظه مي فرماييد که حتي اگر قانون مطبوعات فعلي بدون برخي ملاحظات اجرا شود، چگونه مي توان از گردش يک فرهنگ خطرناک که با نوع برخورد و ادب اجتماعي ما در ارتباط است، جلوگيري کرد.
البته نگارنده معتقد است همکاران مطبوعات و در کل رسانه ها اگر خود در انتخاب و گزينش اخبار که البته در صورت حرفه يي عمل کردن در اين مقوله، حق آنان است، از انتشار مطالبي که به نوعي فرهنگ تهمت و فحاشي و بي ادبي را نشر مي دهد، جلوگيري کنند و بکوشند از ادبياتي که نشانه آدميان مودب است بهره بگيرند، بدون رجوع به قانون و فشار و با تمکين به مناسبات صحيح اجتماعي مي توان عرصه رسانه يي را پاک و انساني کرد آن گونه که بيشتر جامعه شناسان از آن به عنوان چهره انساني رسانه نام مي برند.
رسالت: جمهوري ايراني و شکست مصدق«جمهوري ايراني و شکست مصدق»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد؛آيت الله جوادي آملي اخيرا طي اظهارات مهمي در واکنش به شعار “جمهوري ايراني” فرقه سبز گفته است: “عده اي شعار مي دادند يا شعار مي دهند استقلال، آزادي، جمهوري ايراني، جمهوري ايراني يعني چه؟ اگر قرار بود جمهوري ايراني اين مملکت را به استقلال و پيروزي برساند زمان مصدق رسانده بود، تنها چيزي که ايران را سربلند و پيروز کرد اسلام و حسين بن علي است. قباله اين مملکت حسين بن علي است.”
آيت الله جوادي آملي اخيرا طي اظهارات مهمي در واکنش به شعار “جمهوري ايراني” فرقه سبز گفته است: “عده اي شعار مي دادند يا شعار مي دهند استقلال، آزادي، جمهوري ايراني، جمهوري ايراني يعني چه؟ اگر قرار بود جمهوري ايراني اين مملکت را به استقلال و پيروزي برساند زمان مصدق رسانده بود، تنها چيزي که ايران را سربلند و پيروز کرد اسلام و حسين بن علي است. قباله اين مملکت حسين بن علي است.”
همانگونه که اين فقيه به خوبي اشاره کرده اند ملي گرايي فارغ فهم صواب از اسلام خواهي ملت ايران نسخه شکست خورده اي است که بارها در تاريخ معاصر کشورمان به آزمايش گذاشته شده وهر بار اين واقعيت مهم به اثبات رسيده است که نمي توان بدون درک درست از اسلام گرايي ايراني ها نهضتي را به سرانجام رساند.
آسيب شناسي نهضتهاي صد ساله اخير ايران نشان مي دهد يکي از مهمترين آسيبها، شکاف بين رهبران نهضت، مطالبات واقعي مردم و همچنين فقدان فهم مشترک از روحيه اسلام خواهي ملت ايران بوده است که متاثر از عوامل مختلفي همچون قلب ماهيت اهداف نهضت، اختلافات رهبران، نا اميدي مردم و... شکل مي گرفت و زمينه شکست بطئي و مزمن يک جنبش مردمي را فراهم مي کرد.
در نهصت مشروطه وملي شدن صنعت نفت اين آسيب جدي جريان مردمي را از مسير اصلي خود منحرف کرد و سرانجام مشروطه به ديکتاتوري رضا خان و ملي شدن صنعت نفت به کودتاي ننگين آمريکايي ها در ايران انجاميد و به مراتب شرايط سخت تري بر کشورمان تحميل شد.
در جريان ملي شدن صنعت نفت پس از پيروزي ايران در دادگاه لاهه در خصوص حقانيت ملي شدن صنعت نفت،مصدق خواستار عهده دار شدن وزارت جنگ شد، به دنبال مخالفت شاه با خواسته وي، بدون اطلاع به آيت الله کاشاني و ديگر مبارزان، در هفته آخر تيرماه1331 ، وي استعفاي خود را تسليم شاه کرد و شاه بي درنگ فرمان نخست وزيري قوام السلطنه را صادر کرد. اين در حالي بود که علي رغم همه مشکلات اقتصادي، آيت الله کاشاني مردم را همراه و همگام دولت نگاه داشت و با صدور يک اعلاميه شديد اللحن مردم را به خيابانها کشاند.مردم کفن پوش از طرف کرمانشاه ، همدان و قزوين به طرف تهران آمدند و پس از درگيري هاي فراوان شاه مجبور شد که به برکناري قوام تن در دهد و حکم نخست وزيري مجدد مصدق را صادر نمايد.
اما اين اتفاق به مرور منجر به مغرور شدن مصدق و دوري وي از رهبران روحاني نهضت به خصوص آيت الله کاشاني شد. در واقع مصدق پس از30 تير به اين باور توهم آلود رسيد که مي تواند کرسي صدارت خود را بر بنيان سست ملي گرايي بنا کند و از اسلام گرايي فاصله گرفت. درست يک سال بعد در28 مرداد1332 چيزي از اين همگرايي ملي باقي نماند و نهضت ملي شدن صنعت نفت در گرداب يک کودتاي آمريکايي-انگليسي با چند چمدان پر از دلارغرق شد.
فاصله تجربه قيام ملي 30 تير تا کودتاي28 مرداد به ژرفاي قبض و بسط شکاف ملي گرايي و اسلام خواهي رهبران نهضت است. انقباض اين شکاف مساوي با پيروزي نهضت و انبساط آن محملي براي دخالت عنصر خارجي و در نهايت شکست است. پر واضح است که مسئوليت مديريت قبض و بسط اين شکاف بر عهده رهبران، اقشار آوانگارد و احزاب و جريانات سياسي است.
يکي از دلايل پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) و تداوم حيات آن طي30 سال گذشته را بايد در غلبه بر اين چالش و پر شدن اساسي اين شکاف جستجو کرد. نظام اسلامي و عموم جريانات سياسي پس از انقلاب در انضمام با مطالبات واقعي مردم به خوبي توانستند شکاف دولت-ملت را مديريت کنند. آنچه که اين روزها تحت عنوان جمهوري ايراني توسط فرقه سبز شعار داده مي شود در واقع بازگشت به نسخه و تجربه محکوم به شکستي است که بدون شک طراحي مذبوحانه دشمنان انقلاب در خارج از مرزهاست.
تهيه و تدارک يک فضاي ستيزآلود خياباني طي چند ماه گذشته توسط دوم خردادي ها نتيجه اي به جز سرخوردگي سياسي ، ادبار عمومي در داخل و استقبال دشمنان انقلاب براي آنها در پي نداشته و قسمت اعظمي از پايگاه اجتماعي آنها را نيز تخريب کرده است.
نخبگان سياسي جامعه وظيفه دارند که در راستاي تحديد تعارضات فلسفي و جهت دهي آنها به سوي اختلافات مديريتي گفتمان سازي کنند. تا زماني که دوم خردادي ها بر طبل توخالي جمهوري ايراني مي کوبند و ترکيب اوليه را فراموش کرده اند، چگونه مي توانند به پيشرفت کشور و خدمت به مردم فکر کنند. جمهوري اسلامي- به تعبير حضرت امام(ره) نه يک کلمه کم و نه يک کلمه زياد- رهاورد نهايي تفلسف فيلسوفان و تفقه فقيهان و تدبر سياستمداران مسلمان ايراني است که به يد بيضايي امام خميني(ره) در اين کشور محقق شد و امروز بيش از30 سال از عمر پر برکت آن مي گذرد. در سه دهه گذشته به واسطه ميثاق ملي يعني قانون اساسي، رهنمودهاي رهبران انقلاب اسلامي و تجارب مختلف اجرايي و سياستگذاري قواعد تصميم گيري نيز به کرات تصريح و تبيين شده است و کمتر سياستمداري مي تواند مدعي شود که اين قواعد براي وي غير قابل پيش بيني و مبهم است.
مردمسالاري ديني الگوي دقيقي از يک دموکراسي کيفي است که در سايه دين مداري به مشارکت سياسي عموم مردم، اعم از اکثريت و اقليت رنگ واقعيت مي زند و ابهامات بي پاسخ دموکراسي هاي ليبرال را برطرف مي کند. اين الگو به طور طبيعي در صدد افزايش تاثير آراء مردم مسلمان بر حيات سياسي، اقتصادي و فرهنگي جامعه است.
فلشهاي سياسي در تابلوهاي راهنماي مردمسالاري ديني و تجربه سه دهه گذشته، نخبگان سياسي را به دفاع مومنانه از مردمسالاري و احترام به حقوق شهروندي هدايت مي کند. نخبگان سياسي بايد بسترهاي مشارکت عمومي را به طور کامل فراهم کنند و مانع از مشکلات ساختاري و کارکردي در مسير مردمسالاري ديني شوند.
مردمسالاري ديني محصول نهضت اسلام خواهي ملت مسلمان ايران در مبارزه با رژيم منحوس پهلوي است که در نوع خود يک الگوي بي بديل و پيشرفته محسوب مي شود. از منظر رهبر فرزانه انقلاب، حکومت اسلامي در امر اداره جامعه، روش خاص خود را دارد و نمي تواند با توسل به “روشهاي غربي” به اهداف خود نايل آيد. علت اين امر نيز در ارزش مدار بودن روشهاست و اين که هر روشي، مبتني بر ارزشهايي است که کاربرد آن را محدود مي سازد. بنابراين از آنجا که حکومت اسلامي، ارزشهاي خاص خود را دارد، بديهي است که بايد روش حکومتي ويژه اي نيز داشته باشد. اين روش در عين مخالفت با دموکراسي غربي، با استبداد و ديکتاتوري نيز تضاد دارد.
به تعبير رهبر معظم انقلاب “امروز مردم سالاري ديني در نظام جمهوري اسلامي ايران، حرف نو و جديدي است که توجه بسياري از ملت ها، شخصيت ها و روشنفکران عالم را به سوي خود جلب کرده است.” کساني که امروز در پي تعميق شکاف بين اسلام خواهي و ملي گرايي در ايران هستند بدون ترديد فهم درستي از زيست اسلامي و مسلمان زيستي ملت ايران ندارند. اين طيف در خوشبينانه ترين حالت يا از تاريخ و فرهنگ ايران غافلند و يا خائنند و منطبق بر خواسته دشمن و در راستاي شکست نهضت اسلامي حرکت مي کنند.
مردم سالاري: بازهم پيمان مي بنديم که به مردم دروغ نگوئيم«بازهم پيمان مي بنديم که به مردم دروغ نگوئيم» عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد؛... چندمين صفحه اي است که روانه سطل زباله زير ميز مي شود؟ دقيق نشمردم. اما فکر مي کنم هفتمي يا هشتمي باشد. چند خطي مي نويسم و بعد... مچاله مي کنم و روانه کاغذهاي باطله قبلي مي شود. اين يکي را اميدوارم مچاله نکنم و بماند. اما چه بنويسم که مناسب سالگرد انتشار روزنامه باشد؟ سرم را از کاغذ برمي دارم. اين طرف تحريريه بچه ها نشسته اند پشت ميزهايشان و مي نويسند، يا پشت رايانه ها در حال رصد کردن خبرها هستند. آن طرف تحريريه، دو - سه نفري تلفني صحبت مي کنند. شايد هم خبر و مصاحبه مي گيرند.
پشت سرشان، بخش فني است که با يک دريچه با تحريريه ارتباط دارد. آنجا مسوول فني و صفحه بندها و تايپيست ها و کمي هم آن سوتر در اتاق ديگري، ويراستارها نشسته اند. اتاق آن طرف تر را نمي بينم. جايي که سرويس عکس و بخش انفورماتيک روزنامه است. بخش ليتوگرافي و اداري و مالي و سازمان آگهي ها و روابط عمومي هم پشت ديوار روبرويي است يا در طبقه بالا.
دوباره به تحريريه بر مي گردم. ميزها نزديک هم است و فضا وسيع نيست. کسي هم انتظار بيشتري ندارد. روزنامه غيردولتي است از نوع منتقد و ساختمان هم اجاره اي است.کوچک است اما فضا گرم است. سرم را روي کاغذ مي اندازم. با انگشتهايم مي شمارم که چند نفر اينجا کار مي کنند؟ ملحقاتي هم هست. ناظر چاپ و فعالان بخش آگهي ها و دفاتر استاني و... افرادي هم هستند که حق التحريري با روزنامه همکاري دارند. بيشتر از آن تعدادي که تصور مي شود از اين روزنامه ارتزاق مي کنند; خيلي بيشتر از آن چيزي که ظاهرش نشان مي دهد.
هشت سال است که همه اينها يا افرادي مشابه اينها با روزنامه همکاري مي کنند... مکث مي کنم ديگر چه بنويسم؟ از اين که اگر روزنامه نباشد اينها چه مي کنند؟ نه! داستان تلخي است که نمي خواهم بهآن بپردازم. دوستانمان در «سرمايه» و «آرمان» و «صداي عدالت» و«اعتماد ملي» و «حيات نو» را مي بينم که اغلب بيکار شده اند و البته روزدوشنبه هم «انديشه نو» به آنها اضافه شد. از قبلي ها مي گذرم که تعدادشان زياد است. دوست ندارم ما هم به آنها بپيونديم. بگذاريد از اين داستان تلخ گذر کنم. پس چه بنويسم؟
بگذاريد از ماندگاري بنويسم. راز ماندگاري يا... شايد هم لذت ماندگاري. ماندگاري يک روزنامه غير دولتي آن هم به مدت هشت سال، فکر مي کنم اتفاق مثبتي باشد.
فرقي هم ندارد اين روزنامه غيردولتي «مردم سالا ري» است يا روزنامه غير دولتي منتقد ديگري. مهم، همان ماندگاري است که طعم شيريني دارد. آن هم بااين همه مشکلا ت و محدوديت هاي... البته مالي که گريبانگير روزنامه هاي غير دولتي است. ديگر چه گفته بودم؟
از ماندگاري؟ مگر رازي هم دارد؟ عادت کرده ايم به اين که طوري بنويسيم که لذت ماندگاري باز هم برايمان حفظ شود و همه آن کساني که از روزنامه ارتزاق مي کنند، همچنان در اينجا با ما بمانند. و حالا که نهمين سال انتشار روزنامه را آغاز مي کنيم، از اين لحاظ راضي هستم که در اين هشت سال، به مردم دروغ نگفته ايم واگر هم بعضي اوقات بعضي چيزها را ننوشته ايم، به ورطه دروغ نيفتاده ايم.
اين شايد يکي از نقاط مثبت کارنامه ما باشد و غير از آن هر چه هست مردم بايد نظر بدهند که ما فقط براي مردم مي نويسيم; چه در اين هشت سالي که گذشت و چه در روزها و ماه ها و اگر خدا بخواهد سال هايي که پيش روداريم.
ابتكار: ايستگاه هاي سرنوشت-2«ايستگاه هاي سرنوشت» عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم محمد علي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛در يادداشت ديروز يادآوري شد که سقوط دولت موقت دومين ايستگاه "سرنوشت" بود در اينجا مجال بازگو کردن چرايي انتخاب مهندس بازرگان و ذکر دلايل انتخابش نيست اما مطابق نامه منسوب به حضرت امام و معروف به نامه 68/1/6 خطاب به آيت ا... منتظري، در آنجا امام (ره) قسم ياد مي کنند که با نخست وزيري بازرگان مخالف بودند ولي او را آدم خوبي مي دانستند با اين حال ويژگي هاي مرحوم بازرگان به عنوان يک روشنفکر متدين و تکنوکرات ملي-مذهبي و در شرايط انتقال، دليل قابل قبولي بر انتخاب ايشان در آن زمان بود.
اعتماد به بني صدر هم با توجه به ويژگيهاي ايشان در آن شرايط کاري عجيب نبود چرا که او آيت ا... زاده همداني بود که تحصيلات خود را در فرانسه به اتمام رسانده و به دليل حضور در جمع نيروهاي اسلامگرا و مطالعات و تحقيقات در حيطه اسلام وي را به يک روشنفکر ديني تبديل کرده بود به اين ترتيب او مي توانست گزينه مناسبي براي رياست جمهوري باشد اما ويژگيهاي فردي نشان داد که او فرد مناسبي براي اين مقام نيست.در حقيقت مي توان مهمترين دليل سقوط بني صدر را ويژگيهاي شخصيتي وي نام برد.
نزديکان ايشان شخصيت فردي اورا به اين صورت تشريح مي کنند،مغرور،از خودراضي،خودبرتربين و داراي کيش شخصيت و همين امر هم موجب مي شد که تحمل شنيدن آرا» ديگران را نداشت به هر حال مجموعه عملکرد بني صدر باعث شد در تاريخ خرداد60 مجلس طرح عدم کفايت سياسي او را به تصويب رساند و به دنبال آن هم حضرت امام (ره) وي را از رياست جمهوري عزل کرد و در عين حال امام (ره) از ايشان خواست که در ايران بماند و تحقيق و تاليف داشته باشد و به خارج و به دامن منافقين نرود اما چند روز بعد به همراه مسعود رجوي به پاريس گريخت.
سازمان مجاهدين خلق در حالي که ظاهرا رهبري امام (ره) و موجوديت انقلاب را قبول داشتند اما به قانون اساسي راي ندادند. شبکه نفوذ در درون ارگان ها را مخفيانه تاسيس کردند، خانه هاي تيمي تدارک ديدند و هواداران را به تدريج براي جنگ مسلحانه آماده کردند و سرانجام در خرداد ماه سال 60 پس از عزل بني صدر، رسما جنگ مسلحانه عليه نظام را آغاز کردند و از آن به بعد عنوان منافقين بر آنها صادق افتاد.
منافقين از تلخ ترين تجارب تاريخي ايران به حساب مي آيند که با شعار مبارزات ضد امپرياليستي و دصهيونيستي،جوانان پرشور را به خود جذب کردند و به تدريج آنان را به خيانت به ملت و همکاري با صدام و اسرائيل سوق دادند و اينک در اوج اضمحلال و بن بست تشکيلاتي دست و پا مي زنند.شايد هيچکدام از ايستگاه هاي "سرنوشت" اهميتي چون ايستگاه عزل مرحوم آيت ا... منتظري نداشته و نخواهد داشت چرا که عزل ايشان نقطه عطفي در آرايش سياسي نيروهاي داخلي بحساب مي آيد و بسياري از انشعاب ها و ريزش ها با انتساب به اين جريان صورت پذيرفت.
از اولين روزهاي انقلاب بحث جانشيني امام (ره) به يک دغدغه فراگير براي همه نيروهاي انقلاب تبديل شده بود هرچه زمان مي گذشت بر دامنه اين نگراني افزوده مي شد تا اينکه سرانجام پس از تشکيل مجلس اول خبرگان رهبري،بحث تعيين جانشيني امام (ره) به صورت جدي مطرح شد و سرانجام در تاريخ 26 تير 1364،مجلس خبرگان مصوبه اي را تصويب کرد که نتيجه آن رسميت يافتن عنوان قائم مقام رهبري در جمهوري اسلامي بود.
اما در تاريخ 68/1/6مطابق نامه منسوب و معروف امام (ره) (که البته اين نامه در دسته نامه هاي محرمانه بود ولي بعدها توسط مخالفين آقاي منتظري منتشر شد)ناگهان خبري همه را متعجب ساخت و آن انتشار نامه تند و انتقادي حضرت امام به قائم مقام رهبري و عزل وي از اين مسئوليت بود نامه اي که بر اساس آن امام قسم ياد مي کنند که از ابتدا با انتخاب آيت الله منتظري به قائم مقامي رهبري مخالف بوده اند و در آن نامه خطاب به آقاي منتظري يادآور شدند که در آن وقت شما را ساده لوح مي دانستم که مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيل کرده که مفيد براي حوزه هاي علميه بوديد.و در اين نامه بخشي از دلايل عزل آيت ا... منتظري يادآوري مي شود از جمله اينکه امام مي فرمايند بر من روشن شده که شما بعد از من اين انقلاب و نظام را بدست ليبرال ها و از کانال آنها به منافقين مي سپاريد.در مسئله مهدي هاشمي شما او را از همه متدينين متدين تر مي دانستيد.اينها بخشي از دلايل اقدام امام بود.
مطابق اسناد موجود موضوع مهدي هاشمي برادر داماد مرحوم آيت ا... منتظري مهمترين نقش در عزل ايشان را ايفا کرد.مهدي هاشمي در سال 65 به اتهام قتل، سازماندهي و رهبري گروه هاي ترور،آدم ربايي،رابطه با ساواک،خارج کردن غيرقانوني سلاح و مهمات از سپاه،افشاگري عليه کشور و اقدام عليه سياست خارجي و.... دستگير و سرانجام در سال 1366 پس از اعتراف به اتهامات فوق اعدام شد.
آقاي منتظري هيچگاه اتهامات مهدي هاشمي را نپذيرفت و همين هم باعث تقابل هرچه بيشتر او با نظام و امام شد نکته اي که نبايد از ياد برد اين است که مطابق رنج نامه مرحوم حاج احمد آقا و خاطرات آقاي هاشمي امام (ره)روي علاقه شديدي که به آقاي منتظري داشتند، تلاش همه جانبه اي را به منظور دور کردن افرادي چون مهدي هاشمي از دوروبر ايشان داشتند ولي کارساز نيفتاد و مطابق رنج نامه مرحوم حاج احمد امام (ره) تا مدتها پس از عزل آقاي منتظري براي ايشان گريه مي کردند.اما آنچنانکه در نامه 68/1/6 آمده است بنابر تکليف مجبور به اين اقدام شدند.
جمهوري اسلامي: شيعيان يمن وجه المصالحه اهداف استعماري«شيعيان يمن وجه المصالحه اهداف استعماري»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛با انتشار جزئيات تازه اي از كشتار دهها غيرنظامي در مناطق شيعه نشين استان « صعده » يمن منابع شيعه در اين منطقه آمريكا را مسئول مستقيم اين جنايات وحشيانه اعلام كردند. در بيانيه اي كه تشكل شيعه متعلق به « حوثي ها » در اين باره منتشر كرده آمده است : جنايت اخير آمريكا كه طي آن نزديك به 120 نفر از حوثي ها كشته شدند يكبار ديگر چهره واقعي آمريكا را به خيابانها نشان داده است.
مقامات آمريكايي تاكنون بيانيه و يا سخني در رد اين موضوع مطرح نكرده اند كه خود دليلي روشن بر ورود مستقيم واشنگتن به جنگ در يمن دارد. آمريكا اخيرا اعلام كرده بود نيروهايي را براي آموزش نظاميان يمني به اين كشور اعزام كرده است ولي وقوع حملات هوايي اخير بيانگر حضور همه جانبه آمريكا در جنگ يمن است.
پيش از اين سعودي ها با لشكركشي گسترده به خاك يمن به بهانه هاي واهي در توطئه سركوب شيعيان يمن مشاركت كردند كه اكنون با ورود آمريكائيها اين جنگ ابعاد جديدي پيدا كرده است.
سئوالي كه اكنون مطرح است اين است كه چرا آمريكائيها كه در چند جبهه از جمله در عراق و افغانستان در باتلاق خود ساخته گرفتار شده اند خود را وارد بحران جديدي نموده اند
پاسخ اين سئوال به جز اين نمي تواند باشد كه تمامي تدابير و تلاش هاي مشترك ارتش هاي يمن و عربستان عليه شيعيان يمن به شكست منجر شده و همين امر و عواقب شكست قطعي يمن و عربستان واشنگتن را به وحشت انداخته است .
جنگ گسترده در استان صعده پايگاه اصلي شيعيان يمن اكنون وارد پنجمين ماه خود شده و حكومت يمن براي سركوب شيعيان از تمامي توان نظامي هوايي و زميني بهره گرفته كه حاصلي در بر نداشته است . اكنون ناظران سياسي و نظامي ناباورانه با اين واقعيت مواجه شده اند كه شيعيان در اين منطقه حساس از خاورميانه با وجود محدوديت هاي گسترده و سياست هاي سركوبگرانه دولت يمن درحال ابراز وجود هستند. در طول پنج سال گذشته دولت يمن به جاي اينكه به خواسته هاي بحق شيعيان اين كشور توجه كند و در جايگاه گردن نهادن به مطالبات مشروع و دراز مدت آنها برآيد در مقام رويارويي و برخورد نظامي با شيعيان برآمده است كه در نتيجه اين سياست غلط خصمانه و مبتني بر غرض ورزي قومي هم خود را بي اعتبار نموده و هم موجب شده است عربستاني ها وارد اين بازي خطرناك و بي فرجام شوند كه قطعا جز شكست نتيجه اي براي سعودي ها نيز نخواهد داشت.
دولت يمن به شدت حوادث و واقعيات جاري در مناطق شيعه نشين را سانسور مي كند و معدود گزارش ها و شواهدي كه از مناطق جنگي به بيرون درز مي كند حكايت از آن دارد كه اوضاع در اين مناطق شديدا بحراني است و علاوه بر كشته شدن شمار زيادي از غيرنظاميان ده ها هزار نفر نيز آواره و بي خانمان شده اند. با اينحال مردم در اين مناطق ايستادگي مي كنند و شعارهاي « الموت لامريكا و الموت لاسرائيل » مبارزان حوثي وحشت و عصبانيت دولت وابسته يمن و شركاي بين المللي آن را مضاعف مي سازد.
اقدام عربستان در سركوب شيعيان يمن سابقه اي چندين ساله دارد كه عمده علت آن ترس سعودي ها از پيروزي جنبش شيعي يمن در برابر حكومت مركزي مي باشد و مي تواند بر وضعيت سياسي عربستان تاثير دگرگون كننده اي بگذارد. چرا كه عربستان نيز همچون يمن اقليت شيعه ساكن مناطق هم مرز با يمن را در تبعيض و محروميت نگاه داشته است.
علاوه بر آن در استان هاي نفت خيز عربستان نيز همچون يمن شيعيان عليرغم محروميت هاي شديد و تبعيض هاي آشكار در اكثريت هستند كه اين امر نيز بر نگراني عربستاني ها مي افزايد. به همين دليل بود كه سال گذشته سعودي ها سه ميليارد دلار به دولت علي عبدالله صالح براي قلع و قمع حوثي ها كمك مالي كردند ولي زماني كه اين كمك ها را بي ثمر يافتند مستقيما وارد جنگ شدند. البته اين موارد تمامي اقدامات عربستان در يمن نبوده است . عربستاني ها از سال ها قبل از طريق رونق مدارس سلفي و وهابي در يمن به دنبال بسط نفوذ خود بوده و حتي برخي مناطق مرزي در شمال يمن را به بهانه هاي واهي به خاك خود ضميمه نموده اند.
جنگ يمن با ورود عربستان و سپس آمريكا اكنون شكل جديدي به خود گرفته است . در اين ميان توجيه آمريكايي ها براي مداخله در يمن و كشتار شيعيان مضحك تر و بي پايه از عربستاني هاست . آمريكايي ها اين بار نيز با توسل به حربه زنگ زده « مبارزه با تروريسم » خود را محق به مداخله نظامي در يمن قلمداد كرده اند.
بديهي است مبارزه با تروريسم بهانه اي بيش نيست و واقعيت امر چيز ديگري است . واقعيت آن است كه آمريكا از استيصال ارتش هاي يمن و به خصوص ارتش به اصطلاح قدرتمند عربستان در برابر گروهي مبارز شيعه با گرايشات ضد آمريكايي به وحشت افتاده است و به همين جهت بدون توجه به ادعاها و شعارهاي انتخاباتي اوباما مبني بر صلح خواهي و پرهيز از جنگ طلبي سراسيمه و شتاب زده خود را وارد جنگ يمن ساخته است.
نكته قابل تامل اين است كه ورود ارتش آمريكا تحت دستور اوباما به يمن و كشتار شيعيان اين كشور درحالي صورت مي گيرد كه تنها دو هفته از اعطاي جايزه صلح به اوباما مي گذرد. گرچه همان موقع نيز بسياري از مردم جهان اعطاي اين جايزه را اقدامي سياسي و بيجا دانستند ولي اقدام اخير واشنگتن در مداخله نظامي در يمن يكبار ديگر اين واقعيت را مورد تاكيد قرار داد كه اوباما هرگز مستحق اين جايزه نبود و وي تفاوتي با اسلاف خود در جنگ افروزي و مداخله جويي در كشورهاي ديگر در جهت تامين منافع استعماري آمريكا ندارد.
خبرهاي منتشره از داخل يمن حاكي است مردم اين كشور از مداخله نظامي آمريكا به كشورشان شديدا به خشم آمده اند.
نمايش تصاوير شمار زيادي از كودكان و زنان قرباني حمله هاي اخير نيروهاي دولتي عربستان و آمريكا رسوايي ديگري براي اين دولت ها رقم زده و برگ ديگري بر پرونده جنايت بار آمريكا در منطقه افزوده است.
شيعيان يمن عليرغم امكانات بسيار محدود مالي و لجستيكي در مقابل يورش سنگين نظامي ايستادگي مي كنند ولي اين امر نبايستي توجيهي براي شانه خالي كردن مسلمانان جهان از ايفاي رسالت خود در حمايت از « حوثي ها » باشد. كشورهاي اسلامي نبايد در دام تبليغات آمريكا دولتهاي وابسته منطقه و وهابيون گرفتار شده و جنگ عليه شيعيان يمن را مبارزه با تروريسم بدانند. اين حربه اي است كه تحت پوشش آن اكنون شيعيان يمن قلع و قمع مي شوند و مطمئنا در آينده از اين حربه در ديگر كشورهاي اسلامي عليه مسلمانان استفاده خواهد شد. از مجامع اسلامي به ويژه متوليان سازمان كنفرانس اسلامي انتظار مي رود با عمل به رسالت خود بر ابهامات موجود در كارنامه اين سازمان نيفزايند و موضعي متناسب با شان و فلسفه وجودي اين سازمان اتخاذ نمايند.
شيعيان يمن تنها به دنبال دستيابي به حقوق قانوني خود هستند ولي دولت يمن با حمايت آمريكا و سعودي ها آنها را ناجوانمردانه به خاك و خون مي كشد. در اين ميان سعودي ها و آمريكايي ها نيز مردم بي دفاع و محروم شيعه يمن را وجه المصالحه اهداف و منافع نامشروع فرقه اي و استعماري خود قرار داده اند.
دولت يمن بهتر است به جاي توسل به سركوب و كشتار و فرافكني بحران مبتلا به جامعه شيعه كشور خود به واقعيات تن دهد و در سياست جاري خود تجديدنظر نمايد و ننگ سركوب ملت خود با همدستي دولتهاي خارجي را به بهاي اعطاي حقوق قانوني و مشروع شيعيان به جان نخرد كه قطعا اصرار بر ادامه اين سياست سرنوشت شوم و آينده تاريكي را براي دولتمردان صنعا در پي خواهد داشت .
دنياي اقتصاد: چرا ايران و مصر دوست نميشوند«چرا ايران و مصر دوست نميشوند»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه درن ميخوانيد؛علي لاريجاني رييس مجلس ايران براي شركت در اتحاديه بينالمجالس كشورهاي اسلامي به مصر رفته است؛
اما توجه تحليلگران سياسي بيشتر متوجه رابطه تهران و قاهره است تا اجلاس كشورهاي اسلامي، علت روشن است. دستور اجلاس قاهره موضوعي تكنيكي راجع به اصلاح اساسنامه اتحاديه بينالمجالس است كه به هر حال به نتيجه خواهد رسيد. اما رابطه ايران و مصر موضوع اختلافي سهدههاي است كه تلاشهاي پيشين براي حل آن نتيجهاي نداشته است. به همين علت، ديدارهاي لاريجاني با رييسجمهور و وزير خارجه مصر در رسانههاي منطقه و جهان با حساسيت زيادي دنبال ميشود.
اهميت رابطه ايران و مصر فراتر از رابطهاي دوجانبه است. اگر مشكل ايران و مصر به منافع و تلقيهاي متفاوت در تهران و قاهره ختم ميشد، دو كشور يا تاكنون مشكل را حل كرده بودند يا از خير چنين رابطه پرزحمتي ميگذشتند؛ اما ايران و مصر به همراه كشوري ديگر؛ يعني عربستان سعودي، اضلاع مثلثي هستند كه با رشتههاي فراواني به صورتهاي مستقيم و غيرمستقيم به يكديگر گره خوردهاند و هر سه با پديدههايي تعيينكننده مانند مساله فلسطين، وضع جهان اسلام و رابطه آمريكا مواجهند.
نگاه دو ضلع اين مثلث؛ يعني مصر و عربستان سعودي در مسائل منطقهاي و جهاني به يكديگر نزديكتر است و به صورت طبيعي در وضع اتحاد ضدايراني بهسرميبرند. براي مصر و عربستان، عنصر عربي بودن، برتر يا همسنگ با اسلامي بودن است و بر اساس همين رويكرد، ايران را بيگانه غيرعرب خاورميانه ميدانند.
اين حس به درجات كمتر نسبت به تركيه و پاكستان هم وجود دارد؛ اما فعلا پاكستان از عناصر اصلي سياست منطقهاي مصر و عربستان به شمار نميرود و تركيه با سيماي غيرناسيوناليستي و غيرايدئولوژيك با اعراب روبهرو شده و حساسيتزدايي كرده است.
علاوه بر مشكلات دوجانبه، ديوارهاي بلند ديگري هم بين ايران و مصر فاصله انداخته است. مصر شريك و همكار اسرائيل و خواستار آشتي دولت خودگردان فلسطين با آن است. همين نگاه مصر و امضاي قرارداد كمپ ديويد بين قاهره و تل آويو، 30 سال پيش موجب قطع رابطه ايران و مصر شد.
آفرينش: تخصص و پست«تخصص و پست»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛ديوانسالاري يا بوروکراسي از سده هاي گذشته همواره از ستون هاي هر دولتي محسوب مي شده است. اما اين ديوانسالاري گاه مستقل، عقلاني و توسعه گرا است يعني عملا در خدمت پيشرفت کشور مي باشد در صورت ديگر اين ديوانسالاري بويژه در کشورهاي نفتي و رانتير با گسترش خود ناکارآمد و بسيار بزرگ مي شود و عملا بسياري از بخش ها در خدمت ديوانسالاري قرار مي گيرد.
در کشور ما نيز بواسطه دولتي بودن بخش گسترده اقتصاد و را نتير بودن آن ديوانسالار بسيار گسترده شده و از نقطه تعادل خارج شده اما تداوم اين روند در کنار انحصارات دولتي و روابط ديوان سالارانه در کنار عدم توجه کافي به شايسته سالاري موجب ايجاد دور باطلي شده است که همواره هزينه هاي سنگيني بر اقتصاد کشور در قبال خدمات کمتر تحميل مي کند.
بي ترديد ديوان سالاري و جايگاه پست هاي دولتي در آن از آنجا که همواره با روابط درون سازماني يا برون سازماني بر مبناي نگاهي غير علمي و صرف پيوستگي هاي درون گروهي و رابطه سالارانه شکل گرفته، تخصص و نگاه کارکردگرايانه براي تعيين جايگاه افراد عمق کافي نداشته و ندارد اين عدم تخصص و عدم تطابق مشاغل افراد با تخصص ها و تحصيلات آنها بيش از آنکه در خدمت پيشرفت و توسعه دستگاه هاي ديواني و دولتي قرار گيرد به گونه اي چالش و مانعي اساسي در راه پيشرفت و دستيابي به راهبردهاي توسعه اي درون سازماني و برون سازماني است.
يعني به جز آنکه روند دستيابي به اهداف دستگاه هاي عريض و طويل ديوانسالار را با ناکارآمدي مواجه مي کند به رابطه ي دوسويه با مردم و شهروندان جامعه نيز آسيب مي رساند چرا که ضعف و ناکارآمدي يک سيستم ديواني اثرات سوئي در نگاه شهروندان به نظام ديوانسالاري دارد در اين ميان عدم رابطه ي نظام مند و علمي بين تخصص و اشتغال دستگاه هاي دولتي را حجيم و عريض و طويل کرده و ضمن افزايش نارضايتي مردم موجب دوباره کاري ها و ايجاد دور هاي باطلي مي شود که گاه مي توان با کندو کاو و ايجاد نگرش علمي بسياري از کاغذ با.زي ها و مشکلات موجود در راه ارتباطات شهروندان و دستگاه هاي دولتي را برطرف کرد.
براستي چرا بايد يک تحصيل کرده و متخصص عمران بر جايگاه و پست هاي وزارت ... بنشيند آيا صرف داشتن رابطه و حسن شهرت و اخلاقيات براي تعيين پست ها مي تواند به بهبود روند امور کمک کند؟ آيا تاکنون راهي براي برون رفت از اينگونه هدر دادن ميلياردها تومان سرمايه کشور بخاطر عدم تخصص مشاغل فکري شده است؟
گذشته از اين چنانچه ورودي هاي نظام ديوانسالاري دولتي بر روي متخصصان و نخبگان فکري و اجرايي گشوده نباشد و روابط همچنان بر مدار رابطه بدون ضابطه تداوم يابد ضررهاي هنگفتي نصيب کشور خواهد شد اين آسيبها مي تواند به شکل خسارات فراوان اقتصادي،رواني، اجتماعي و سياسي مي تواند خود را پديدار سازد که از جمله مي توان به مهاجرت نخبگان و متخصصان به خارج از کشور، هدر رفتن ميلياردها سرمايه کشور چه از سياست هاي غلط اعمالي از سوي مقامات غير متخصص و چه از سوي ناکار آمدي متخصصان بيکار، نااميدي و حس تباهي و آسيب پذيري و بيهودگي در ميان نسل جوان و دانش آموخته که فضا را براي بکارگيري دانش خود مهيا نمي بيند و...
بي شک اين خسارت ها بايد مسئولان را به فکر چاره اي اساسي براي حل مشکل ناکارآمدي بوروکراسي دولتي کند بوروکراسي که با تداوم سياست هاي غلط گذشته همچنان از موانع اساسي روند توسعه در کشور است و جز با افزوده شدن بر حجم آن و بلعيدن ميلياردها دلار بودجه عملا ناتوان است.
جهان صنعت: راه ترکستان«راه ترکستان» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت است كه در آن ميخوانيد؛روز گذشته اعلام شد که روزنامه انديشه نو توقيف شد. موضوع ديروز يا پريروز نيست، اکنون مدتهاست که مطبوعاتيهاي کشور در وضعي قرار دارند که چندان خوشايندشان نيست؛ تعطيل ميشوند ، اخطار ميگيرند يا در معرض آن هستند.
همين باعث شده است که دست و پاي خود را بيش از پيش جمع بکنند و اين در شرايطي است که جامعه امروز بسيار به اطلاعات و رابطه نياز دارد و همين نياز سبب شده که سايتهاي خبري روزافزون گردند اما اين يک طرف موضوع است، موضوع ديگر اينکه افراد جامعه که نيازهاي خود را در مطبوعات پيدا نميکنند به اجبار به سايتها روي ميآورند اما اين سايتها چقدر ميتوانند اخبار درست و حقيقي منتشر کنند؟
در پاسخ به اين سوال کافي است دقت کنيم که بيشتر اين سايتهاي خبري از خبرنگاران مجرب بيبهرهاند يا اصلا خبرنگار ندارند، بيشتر آنها تابع منافع اين شرکت يا آن وزارتخانه يا مطابق ميل صاحب سايت خبر منتشر ميکنند، بيشتر آنها در مقابل احدي پاسخگو نيستند...
به اين ترتيب طبيعي است با محدوديت بيشتر و بيشتر مطبوعات و افزايش از سر نياز سايتهاي خبري، جامعه از نظر اخبار غيردقيق و نزديک به شايعه پر و پرتر و در نتيجهدچار بحران مي شود... وضعي که شايد تصور آن سخت بنمايد.
گسترش: نگاه سيستمي به هدفمندي يارانهها«نگاه سيستمي به هدفمندي يارانهها»عنوان سرمقالهي روزنامهي گسترش است كه در آن ميخوانيد؛طرح هدفمندي يارانهها يک بسته است به مثابه يک سيستم که در آن هر جزء مرتبط و وابسته به اجزاي ديگر است. حذف يارانههاي سوخت براي صنعت کشور موثر نخواهد بود، اگر همزمان، تمهيدات جدي براي جلوگيري از واردات قاچاق کالا به کشور انديشه نشود.
به عبارت ديگر، سه مولفه محوري واقعي شدن قيمت سوخت، اصلاح قيمت ارز و مهار روند بيرويه و عنان گسيخته قاچاق کالا در بازار کسب و کار ايران بايد به مثابه اجزاي مرتبط و به هم پيوسته يک سيستم ديده شوند.
قاچاق کالا در اقتصاد ايران از چنان روند افزايشي و بيرويهاي برخوردار شده که درصورت تداوم، بنگاههاي توليدي، به ويژه بنگاههاي نوپاي کوچک و متوسط کشور را از بنياد تهديد و زمينگير خواهد کرد.
اصلاح قيمت ارز و مهار قاچاق کالا از لوازم قطعي و تعيينکننده براي موفقيت نهايي طرح هدفمندي يارانههاست و درصورتيکه تنها يک عامل تغيير کند، يعني قيمت سوخت صنعت واقعي شود و بقيه به حالت قبلي پابرجا بماند براي سياستهاي راهبردي اشتغال، توليد و صادرات زيانآور است.
رشد اقتصادي کشور طي 30 سال گذشته به علت اتکاي به درآمدهاي نفتي و عدم ارتقاي بهرهوري، ضررهاي جبرانناپذيري را تحمل کرده است.
عزم و ارادهاي که براي پايان دادن به اين روند شکل گرفته ستودني است اما برنامهريزي جدي براي اجراي موزون و همهجانبه اين طرح نيز به همان اندازه اهميت دارد يعني نگاه يکپارچهنگر و سيستمي که تضمينکننده موفقيت طرح خواهد بود. سه جهتگيري اصلاح قيمت انرژي، اصلاح قيمت ارز و مهار قاچاق بيرويه کالا در کشور بايد با هم و همزمان ديده شوند.
قيمت انرژي علامتي به مصرفکننده و مردم ميدهد که براساس آن نياز خود را سنجيده و مصرف کنند و توليدکننده هم راجع به توليد کالا و نحوه و ميزان مصرف انرژي برنامهريزي کند. اگر قيمت انرژي پايين بماند انگيزه افزايش کارايي، کم ميشود و بديهي است که مصرف بيرويه هم به همين ترتيب که تاکنون بوده ادامه خواهد يافت.
بنابراين اصلاح قيمت سوخت بايد به تقويت سرمايهگذاري صنعتي و صنعت گستري در کشور بينجامد. پايين بودن نرخ ارز به نفع مصرفکننده است و باعث ايجاد مشکل براي توليد رقابتي در بنگاهها ميشود.
همچنين چنانچه روند عنان گسيخته قاچاق کالا ادامه پيدا کند بديهي است در عمل توليد و اشتغال به مخاطره افتاده و بازار به رقباي خارجي واگذار ميشود.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر