خبرگزاري فارس:قدري راجع به والاحضرت همايوني صحبت كرديم كه ترتيبات دختربازي ايشان در كيش فراهم شده. قدري خوشحال شدند، ولي فرمودند، فكري بكن بچهي ما ناخوش نشود. عرض كردم، دو نفري كه انتخاب شدهاند، از بهترين دخترهاي اروپا هستند. ديگر تا خداوند چه بخواهد.
-يكشنبه 2/8/1355: [ريچارد هلمز] سفير آمريكا تلفن كرد كه صبح، كار فوري دارد، ميخواهد مرا ببيند. ساعت 8 به منزل آمد. گفت، آمدهام به تو بگويم كه عوض ميشوم، منتها ميخواستم كه اعلان اين كار قبل از انتخابات باشد تا اگر رئيسجمهور عوض شد، گفته نشود كه نخواستم با او كار كنم. من به كلي كنار ميروم و ميخواهم كار آزاد بكنم.(ص308)
- قدري راجع به كارهاي تبليغاتي كه در آمريكا شروع كردهايم و نميدانم كه او ميداند يا نميداند كه ما با اسرائيليها كار ميكنيم، صحبت كرد و ميگفت اشخاصي را كه انتخاب كردهايد، بسيار مردمان درست و كارداني هستند و به تو تبريك ميگويم (يانكلوويچ كه اينجا آمده، گويا پيش او رفته بود).(ص309)
- بعد گفت كه موضوع نفت هم كه شما ليدر گراني قيمت آن هستيد، باز افكار عمومي آمريكا را برعليه شما برميانگيزد.(ص309)
- حرفهاي سفير آمريكا را عرض كردم. شاهنشاه هم از رفتن او متأثر شدند. فرمودند، حيف بود. دربارهي مطلب نفت فرمودند، به سفير آمريكا بگو روزنامههاي شما وقوق عراق و فريادهاي ونزوئلا را كه ميگويند 25درصد اضافه قيمت هم كم است، نمينويسند، فقط به من و [زكي] يماني بند كردهاند. من شدهام [پسر بد] villain boy به علت طرفداري از افزايش قيمت و او [پسر خوب] good boy براي تثبيت قيمت، و حال آنكه هيچكدام درست نيست.(ص310)
- پنجشنبه 6/8/1355: دو عريضه شاپور ريپورتر عرض كرده بود كه ملاحظه كرده و فرمودند، اين همه ادعاي خدمتگزاري صحيح، سوءاستفادهها و حقهبازيها را كسي براي خودش نمينويسد.(ص314)
- از شنبه 8/8/1355 تا جمعه 21/8/1355: از اخبار مهم جهان فتح كارتر با [اختلاف] margin بسيار كم است.(صص322-317)
- شنبه 29/8/1355: ديشب سناتورهاي آمريكايي شرفياب بودند. بعد از شام شاهنشاه كنفرانسي به مدت دو ساعت و نيم با آنها داشتند. صبح كه شرفياب شدم فرمودند، جواب اين احمقها را درست دادم؟ عرض كردم، بسيار خوب و عالي بود و حتي بعد از كنفرانس، سفير آمريكا هم به غلام گفت كه واقعاً عالي بود.(صص325-324)
- يكشنبه 30/8/1355: قدري راجع به اشخاص مختلف صحبت فرمودند، منجمله دبيركل و معاون حزب [رستاخيز]. فرمودند، مثل اينكه اينها قدري رنگ آمريكايي داشته باشند. عرض كردم، غلام نميدانم و سابقه [اي] ندارم. بعد فرمودند، نميدانم هويدا چرا از اشخاص قوي خوشش نميآيد؟ چند نفر وزير قوي هم كه در كابينه ماندهاند، امر من است كه بايد بمانند، مثل [منصور] روحاني يا [هوشنگ] انصاري وزير اقتصاد، وگرنه آنها را دك كرده بود.(ص336)
- شنبه 1/9/1355: صبح ساعت 8 سفير آمريكا را پذيرفتم كه يادداشتهاي خودم و او را دربارهي مذاكرات شاهنشاه و سناتورها با او مقابله كنم... فرمودند، نه، او را مجدداً احضار كن و اين نكات را قطعاً به او بگو كه مخابره نمايند. در اين مطالب موضوعي راجع به آذربايجان و حزب كمونيست بود كه سناتورهاي آمريكايي را شاهنشاه ترساندند. فرمودند، ميخواهيد حزب كمونيست در اينجا آزاد باشد؟ آن وقت اگر باز نسبت به ايالتي همان اتفاق آذربايجان بيفتد و حزب كمونيست آنجا از حزب كمونيست شوروي تقاضاي كمك كند، تكليف چه خواهد شد؟ آنهم با دكترين برژنف كه اگر يك جامعهي سوسياليستي كمونيستي دچار خطر شود، چه آن جامعه بخواهد، چه نخواهد، شوروي به كمك او خواهد شتافت. من به شوخي عرض كردم، حالا كه [جيمي] كارتر اين همه سنگ آزادي را به سينه ميزند، خوب است اينجا [به] يك حزب اقليت كمونيستي خودماني اجازه بدهيم. سنگ را ببنديم و سگ را بگشاييم تا قدري سبيل آقاي كارتر را دود بدهد. شاهنشاه خنديدند. فرمودند، كار خطرناكي است.(صص337-336)
- سه ساعت يانكلوويچ و معاون ادارهي اطلاعات و مطبوعات اسرائيل را پذيرفتم كه گزارش مفصلي از [چهرهي] image ايران در آمريكا و اروپا تهيه كرده بودند، به من دادند. خيلي جالب بود و بسيار بد. خيلي در خواب خرگوشي و غفلت عميق هستيم و من بسيار خوشحالم كه اين موضوع به من مراجعه شد تا به گوش شاهنشاه برسد.(ص338)
- سهشنبه 2/9/1355: ديروز كه به من فرمودند، اگر حزب كمونيستي در ايران باشد، اين حزب هم ممكن است در ولايات شعبه داشته باشد و كمك از شوروي بخواهد، ولي من با آنكه ديروز مطلب را درست يادداشت كردهام، امروز ضمن اين مطلب گفتم "و حزب كمونيستي كشوري ايران هم او را تأييد كند و از دو سو كمك بگيرد ". فرمودند، اين را اصلاح كن. اگر همان حزب ولايتي هم كمك بخواهد، كلك كنده است.(ص338)
- چهارشنبه 3/9/1355: از اخبار مهم جهان موافقت سوريه با تمديد مأموريت [نيروي] حفظ صلح ملل متحد در ارتفاعات جولان است كه اين دفعه بيچانه زدن فوري قبول كرد. ديگر پيشنهاد صلح سادات به اسرائيل در صورتي كه اراضي اعراب را تخليه كند. قبلاً كسي حتي جرأت نميكرد، ولي از بين رفتن جرايد پدرسوختهي لبنان، اين جرأت را به سادات داده است. خودش هم مرد فهميده و شجاعي است.(صص341-340)
- پنجشنبه 4/9/1355: بعد فرمودند، توصيههاي تيتو را در يوگسلاوي شنيدي كه بايد كشور از لحاظ نظامي قوي باشد و به وعده و وعيدهاي ديگران گوش نكند؟ فرمودند، وصيتنامهي سياسي من هم كه همين است و گفتهام ارتش بالاخره در كارها آربيتر [داور] است و بايد اين وصيتنامه هم به گوش مردم برسد.(ص342)
- نامه[اي] از [ريچارد هلمز] سفير آمريكا رسيده بود در مورد زندانيان سياسي كه مورد توجه Amnesty [سازمان عفو بينالمللي] و غيره هستند. به دقت ملاحظه كرده و فرمودند، اين سفير دوست ماست و اين مطالب را با دلسوزي ميگويد. البته هيچكس حق ندارد بپرسد، ولي به هر حال جواب دادن بهتر از جواب ندادن است.(صص343-342)
- بعد فرمودند، اتفاقاً راجع به اينكه چهطور [جمشيد] آموزگار را دبيركل حزب كردم، سؤال كرد و ميگفت اين را هيچكس حدس نميزد. من به او گفتم كه اولاً مرد تشكيلاتي است و من ميخواهم به حزب تشكيلات بدهم، ثانياً عضو فراماسون نبود، ثالثاً پاكدامن است.(ص343)
- از اخبار مهم داخلي اينكه در اثر همان امريهي همايوني كه دفتر مخصوص نارساييهاي دولت را بازرسي كند، دولت برحسب امر دفتر مخصوص شروع به تقليل دستگاهها و كارمندان نمود و نخستوزيري از خود شروع كرده. سيصد چهارصد عضو و ده بيست ادارهي نخستوزيري را منحل كرده و مجموعاً در اين دو روزه دستگاههاي دولت 2900 ادارهي بيجا را منحل نمودهاند. واقعاً باز هم بر سر كار ماندن و استعفا نكردن [هويدا] شاهكار است.(ص344)
- يانكلوويچ بعد از شرفيابي پيش من آمد. يك ساعت و نيم شرفياب بود و حكايت ميكرد كه شاهنشاه چهقدر با او برآشفتهاند. من ميدانستم كه چنين ميشود. به كسي كه نميتوان گفت ايران حتي از آمريكا عقبتر است. اين حقايق را گفتن چه عكسالعملي دارد.(ص345)
- جمعه 5/9/1355: عصري ژوزف كرافت روزنامهنويس آمريكايي را كه دوست ايران است پذيرفتم.(ص345)
- شنبه 6/9/1355: صحبتهاي ديروز ژوزف كرافت را عرض كردم كه ميگفت قطعاً دستگاه كارتر با شما مخالف خواهد بود، زيرا كه دستگاه شما درست برخلاف آمال انتخاباتي او عمل ميكند. اولاً خريد اسلحه اينقدر در يك كشور خاورميانه مصلحت نيست. ثانياً شما پيشواي گران كردن قيمت نفت هستيد. ثالثاً در كشور شما آزادي نيست. رابعاً [حقوق بشر] human rights رعايت نميشود و غيره و غيره. از او پرسيدم خوب، راهحلي كه شما براي رفع اين عيب پيشنهاد ميكنيد چيست؟ گفت،[يكي] اينكه شاهنشاه فوري به ديدن كارتر تشريف ببرند و با او مذاكره نمايند.(ص346)
- شاهنشاه فرمودند، بسيار خوب جواب دادي. مگر اينها ميتوانند از موقعيت كشور من يا از خريدهاي ما ساليانه با مخلفات 4 ميليارد دلار و ظرف ده سال حدود پنجاه ميليارد دلار بگذرند؟... فرمودند، همين الان مشغول مذاكره با وزير تجارت خارجي شوروي براي خريد توپهاي دورزن روسي و ساير انواع اسلحهها هستيم. تانك را هم از اروپا و هواپيما را هم از فرانسه ميخريم تا ببينم آقايان آن وقت به چه روزي خواهند افتاد.(ص348)
- يكشنبه 7/9/1355: گزارش ضميمه [سيروس] پرتوي را كه با يانكلوويچ كار ميكند، براي شاهنشاه خواندم. يك دفعه به شدت عصباني شدند و فرمودند، اين پدرسوخته چهطور اين مطالب منفي به عقلش رسيده كه از مردم نظرخواهي بكند؟ اصلاً اين كيست كه شما انتخاب كرديد، مردكه فضول!... عرض كردم كه آخر يك مؤسسه به اين بزرگي را گفتهايم [چهره] image ايران را در آمريكا و بعد اروپا مطالعه كن و اگر معايبي هست بگو و راه علاج را هم بگو، چه طور ميتواند از دردها اغماض بكند؟(ص349)
- ظهر با اطباء، ناهار خوردم... مدتي دربارهي سلامتي شاهنشاه صحبت كرديم و باز بيچارهها دل پردردي از ندانمكاريهاي [دكتر كريم] ايادي داشتند. منجمله اينكه وقتي شاهنشاه در مرحلهي زدن واكسن ضد كزاز هستند، ديگر واكسن ضد گريپ به كلي زيادي بوده و پادرد شاهنشاه از اين بابت است.(ص350)
- سفير اسرائيل استدعا كرده بود وزير دادگستري كنيا كه از دوستان آنهاست و او را به جاي پيرمرد كنياتا [رئيسجمهور وقت كنيا] ميپرورانند، بيايد شرفياب شود. اجازه فرمودند، منتها بايد خودش استدعا بكند، نه توسط اسرائيل.(ص350)
- دوشنبه 8/9/1355 و سهشنبه 9/9/135: [سازمان عفو بينالمللي] Amnesty International پريشب گزارش بسيار بدي برعليه ايران انتشار داد. متأسفانه موقع آن هم بد است.(ص351)
- مدتي راجع به سياست كارتر و فروش اسلحه به ايران صحبت شد. فرمودند، به هر حال الان مقدار زيادي توپهاي دورزن و زرهپوشهاي عالي و كاميونهاي حامل تانك و موشكهاي كوچك ضدهوايي كه يك نفر ميتواند حمل نمايد، به روسها سفارش داديم. عرض كردم، البته براي متنبه ساختن آمريكاييها خيلي خوب است، ولي به هر حال وقت بزنگاه اگر قدمي برخلاف ميل آنها بخواهيم برداريم، از دادن لوازم يدكي سرباز ميزنند. فرمودند، بايد خودمان بتوانيم بسازيم. عرض كردم كاميونهاي حامل تانك را يك وقتي [علينقي] اسدي به غلام ميگفت ميتواند به آساني در ليلاند موتور ايران بسازد. فرمودند، بگو فوري در اين زمينه گزارش به من بدهد.(صص353-352)
- پنجشنبه 11/9/1355: شاهنشاه به صرف چاي و شيريني با سفرا نشستند، مسألهي نفت و قيمت آن را به تفصيل بيان فرمودند كه حق با ماست. آنها هرچه قيمت وسايل خود را افزايش ميدهند، كسي به آنها حرفي نميزند و كاري ندارد و اگر ما حرفي ميزنيم كه قيمت نفت ما پايين است دنيا خراب ميشود. حال آنكه تمام افزايش قيمت در چند سال اخير در انفلاسيون كشورهاي غربي 1% هم مؤثر نبوده، در صورتي كه آنها مثلاً وسايل [توليد] يك كيلووات برق را كه سه سال قبل به ما به 90 دلار ميفروختند حالا به بيش از 500 دلار ميفروشند.(ص354)
- از پنجشنبه 11/9/1355 تا پنجشنبه 18/9/1355: روز چهارشنبه، 17 [آذر] اسرائيليها با [منوچهر] گودرزي آمدند و نقشهي تبليغاتي را به دقت مطالعه و پياده كرديم تا هفتهي آينده به عرض برسانم.(ص355)
- دوشنبه 22/9/1355: عرض كردم، اما كاخ شاهنشاه در نوشهر، فكر نميكنم سه سال ديگر هم آماده بشود، به علاوه نسبت به عظمت اين كاخ، زمين و باغ ندارد. والاحضرت اشرف در تميشان باغ يك مليون متري گرفتهاند. همچو باغي براي كاخ لازم بود. فرمودند، ميخواهم زمين چه كنم؟ يك طرف دريا و يك طرف كوه را كه ميبينم. ماشاءالله به اين عظمت و بياعتنايي به مال.(صص358-357)
- سهشنبه 23/9/1355: فرمودند، ميداني كه حالا علياحضرت شهبانو اصرار دارند كه براي وليعهد زن پيدا كنند و هر روز به من فشار ميآورند كه دربار اقدام كند. امروز صبح نيز به من يادآوري كردند و به اين جهت تو را خواستم كه بگويم اقدام كن!(ص358)
- با ترس و لرز عرض كردم، گزارش يانكلوويچ، يعني پيشنهادات، براي تشكيلات داخلي را شاهنشاه بخوانيد و امر بفرماييد چه كنم. بايد تصميم قطعي اتخاذ فرماييد. به دقت ملاحظه فرمودند (اينجا ميگذارم) ولي امروز بدون عصبانيت فرمودند، تصويب ميشود، اجرا كنيد. من تعجب نكردم، چون شاهنشاه را مردي حسابگر و حسابگري دقيق ميدانم. به هزار دليل كه يكي همين استفادهي كار تبليغاتي است و ديگري نفوذ در دستگاه كارتر و سومي نفوذ در اسرائيل و جهودهاي آمريكا و غيره و غيره.(ص359)
- بعد فرمودند، راستي اينها كه اين همه حرص زمين ميزنند مثل دكتر [كريم] ايادي، و مثل سگ هم زندگي ميكنند، معني اين كار را نميفهمم... عرض كردم، مسألهي ايادي را غلام مطالعه كردهام. فكر ميكنم وقف امور بهائيها بعد از مرگ خودش ميكند وگرنه واقعاً اين حرص معني نميدهد. شاهنشاه يك دفعه مثل اينكه توجه فرمايند، فرمودند، درست ميگويي، بايد همينطور باشد. اما من فكر ميكنم خودشان اصولاً خبر دارند. ميخواستند به من اينطور حالي فرمايند كه من بياطلاع بودم.(ص360)
- شنبه 30/9/1355: رسيدم به گزارش يانكلوويچ و طرح تشكيلاتي او كه در شمال با دقت پياده كرده و خوانده بودم. معلوم ميشود اين گزارش روز اول او شاهنشاه را بينهايت عصباني كرده و من تا اين حد منتظر نبودم. فرمودند، از اين پدرسوخته نپرسيدي آخر اين نوع سؤالات در مورد ايران به فكر جن هم نميرسد، تو مردكه از كجا پيدا كردي و با مردم آمريكا در ميان گذاشتي؟(ص369)
- از پنجشنبه 25 آذر تا شنبه 4 ديماه 1355: بستري بودم... در اين مدت، بازي عربستان سعودي در دوحه، پايتخت قطر، خيلي جالب و عميق است كه بالاخره پنج درصد به قيمت نفت خود بيشتر اضافه نكرد، گو اينكه ديگر كشورها 10% اضافه كردند. امارات متحده هم از عربستان دنبالروي كرد.(ص370)
- شنبه 4/10/1355: عرض كردم، پريشب كه با سفير انگليس صحبت ميكردم، ميگفت به نظر ميرسد كه شما به زكي يماني حمله ميكنيد، ولي نميخواهيد روابط خود را با عربستان سعودي تيره كنيد... فرمودند، خوب، كسي نيست از آقايان بپرسد كه كي شما را قيم جهان قرار داده است و تكليف ضرري كه به كشور خودتان ميزنيد چيست؟ بعد فرمودند، اولاً كه [عربستان سعودي] ملتي نيست. ثانياً بدبختها يواشكي به ما گفتهاند كه هيچ نوع قدرتي در مقابل آمريكا ندارند. به صورت ظاهر يك حكومتي هستند، ولي ميدانند كه اگر يك ذره، از اطاعت دستورات واشينگتن سرپيچي كنند، يا كشته ميشوند يا مفتضح. با اين همه فساد و كثافتي كه دارند، راهي جز اطاعت ندارند. بنابراين كاالميّت في يدالغسّال هستند و چارهاي ندارند.(ص371)
- به من فرمودند، كي من گفتم مؤسسه يانكلوويچ كار اروپا را هم اداره كند؟ عرض كردم، به من فرموديد بعدها بايد اروپا را هم اداره كند. فرمودند، هيچ وقت تمام دنيا را دربست به دست يهوديها نميدهم. عرض كردم، پس غلام در اشتباه بودم، ولي به من اينطور فرموديد. به هر صورت احساس كردم كه [اميرعباس] هويدا را كه در جريان گذاشتم، جداً از اين كه كار تبليغاتي دنيايي از دست او خارج شود، ترسيده و نظر شاهنشاه را برگردانده است.(ص372)
- يكشنبه 5/10/1355: صبح شرفياب شدم. نامه سفارت آمريكا را كه اينجا ميگذارم، تقديم كردم. فرمودند، باشد كه با [ذوالفقار علي] بوتو امشب صحبت كنم، ولي من عقيده دارم كه بوتو بسيار پافشاري بيربطي ميكند كه ميگويد چون هند يك بمب اتمي تركانده او هم ميخواهد داشته باشد.(ص372)
- عرض كردم، ظهر هم براي سفير آمريكا در منزل مهماني دارم. فرمودند، به او بگو با نظر او در مورد پاكستان موافقم.(ص373)
- بعدازظهر [عباس علي] خلعتبري، وزير خارجه، به من گفت، الان كه شرفياب بودم، پيامي شاهنشاه فرمودند كه به سفير بگويي. آن اين است كه وزارت خارجه آمريكا به اردشير [زاهدي] گفته است كه مأمور سازمان امنيت در نيويورك به نام [بهروز رفيعزاده] چون كارهاي خلاف قانوني ميكند بايد از آمريكا برود و شاهنشاه فرمودند به او بگوييد اگر چنين كاري بكنند، ما هم مأمورين آنها را اخراج خواهيم كرد. به علاوه اين شخص پيش شما شناخته شده است، با مأمورين شما كار ميكند، چه طور كار خلاف ميكند؟ گفتهاند در كتابخانه، مردم را اغفال ميكند.(ص373)
- سهشنبه 7/10/1355: خيال داشتم قطع مداوم برق و بيكارگي ادارات و فشارهاي ديگر را به عرض برسانم، خودداري كردم. آخر اين مرد هم صاحب عصب است.(ص383)
- آخر موضوع والاحضرت همايوني را مطرح كردم كه امروز به حضورشان شرفياب خواهم شد. فرمودند، به وليعهد بگو، تو نبايد كاري كه ميخواهي بكني، [به] فكر اين و آن باشي كه فلان همكلاسي چه خواهد گفت يا ژوئل پدرسوخته چه خواهد گفت. به علاوه كار بدي نميكني، خيلي طبيعي است.(ص383)
- پنجشنبه 9/10/1355: صورت فرماني كه تشكيلات تبليغاتي را برحسب پيشنهاد يانكلوويچ بايد پياده كنيم تقديم كردم، هيچ نپسنديدند. فرمودند، بينالمللي يعني چه؟ من كه گفتم بايد منحصر به آمريكا باشد. عرض كردم، مسأله تبليغات در دنيا، بخصوص بين آمريكا و انگلستان و اروپا، كاملاً به هم بستگي دارد در عمل مشاهده خواهيد فرمود كه قابل تفكيك نيست و اين كار نيمبند هم ما را به جايي نميرساند. خيلي تأمل كرده، فرمودند، درست است كه ممكن است يك ارتباط هايي باشد، ولي من نميخواهم تمام اختيار تبليغاتي خودم را به دست يهوديها بدهم. با آمريكا، چون واقعاً نفوذ دارند، موافقت كردم.(صص386-385)
- [روزنامه] گاردين مقالهاي راجع به اقتصاد ايران نوشته بود، لازم ديدم تقديم كنم كه ملاحظه فرمايند. باز خاطر مبارك آزرده شد. فرمودند، مثل پيرزنهاي [پاب] pubهاي انگليس خبر نوشته است. اگر اقتصاد ما عيبي دارد، رونق فوقالعاده آن است. عرض كردم، اين كه البته صحيح است، ولي كار ما معايب هم زياد دارد كه بر اثر بيتوجهي و سمبلكاري و باري به هر جهت كردن مجريان پيش آمده است. ديگر چيزي نفرمودند.(ص386)
- جمعه 10/10/1355: عصري وزير مختار آمريكا آمد و مجدداً شرحي مبني بر اينكه مطلقاً صحبت از اخراج مأمور سازمان امنيت از نيويورك مطرح نبوده، گفت.(ص387)
- شنبه 11/10/1355: شاهنشاه، نطقي را كه بايد در دانشگاه پهلوي راجع به خودشان ايراد كنم، ملاحظه و بعضي ملاحظات فرمودند. منجمله راجع به قوامالسلطنه، قدري در تعريف زيادهروي كرده بودم. فرمودند، اينها كه نوشتهاي درست نيست، زيرا كه به هر حال قوام با خودمختاري آذربايجان در مسكو موافقت كرد، خدا خواست طور ديگر شد. بعد هم فرمودند، به عربستان سعودي حمله كن و بگو اينها كه هرگز حقوق بشر را رعايت نكرده و نميكنند وبراي دزدي ساده دست ميبرند، روزنامههاي آزاديخواه آمريكا حرفي به آنها نميزنند، ولي ما ناقض حقوق بشر هستيم.(ص387)
- يكشنبه 12/10/1355: فرمودند، فكر بيپولي هستم. تمام چرخهاي ما خواهد خوابيد و برنامههاي ما بسيار عقب ميافتد. فرمودند، فكر ميكنم فروش ما اقلاً 30% تقليل پيدا كند كه اضافه شدن قيمتي كه قبول كردهايم نميتواند آن را بپوشاند. تازه معلوم نيست به اين قيمتها بتوانيم اصولاً نفت بفروشيم... بعد فرمودند، به هر حال در نطق خودت از فحش دادن به يماني صرفنظر كن.(ص389)
- قدري راجع به والاحضرت همايوني صحبت كرديم كه ترتيبات دختربازي ايشان در كيش فراهم شده. قدري خوشحال شدند، ولي فرمودند، فكري بكن بچهي ما ناخوش نشود. عرض كردم، دو نفري كه انتخاب شدهاند، از بهترين دخترهاي اروپا هستند. ديگر تا خداوند چه بخواهد. امروز توفيق بزرگي كه حاصل كردم اين بود كه اجازه گرفتم در نطق خودم، آن هم در لباس انتقاد از دولت خودم، به دولت حمله بكنم و بگويم كه شاهنشاه براي كشور تا چه حد چه ميخواهند و دولتها فقط به اداي تكليف ميپردازند و براي بر سر كار ماندن تا چه حد اوامر شاهنشاه را به صورت بد اجرا ميكنند كه اصولاً چيز ديگر ميشود.(ص389)
- يكشنبه 26/10/1355: ديشب را با نمايندگان يانكلوويچ جلسه داشتم كه چهجور به حملات تلويزيونها و سناي آمريكا و غيره پاسخ گوييم و تصميم براي اين گرفته شد كه به جاي عقبنشيني راه حمله را برگزينيم.(ص390)
- به عرض رساندم كه گرفتاري اين است كه ممكن است دشمن به خطوط داخلي ما رخنه كرده باشد... يعني نبودن برق و ساعات ممتد خاموشي در پايتخت و ولايات، خوابيدن و ضرر هنگفت صنايع به علت نبودن برق، خرابي تلفن، نبودن خواربار (جز نان)، بياعتنايي به درخواستهاي مردم، مقررات خلقالساعه، گراني نرخها و غيره و غيره. اين را يا يك گروه دشمن در داخل ما به وجود آوردهاند و يا ندانمكاري و بيلياقتي دولت. به گور پدر دولت لعنت، كه من خود آنها را اعضاي سيا و غيره ميدانم كه خود به خود در صف دشمن است.(ص391)
- دوشنبه 27/10/1355: پيشواي بزرگ من... خانم عباس مسعودي استدعاي سناتوري دارد! مرگ دو سناتور، احوالپرسي كنندگان از غلام را به بيش از دو برابر افزايش داده است. يا در حرم مطهر حضرت سيدالشهدا، يا در حرم مطهر امام رضا، يا حضرت معصومه هميشه غلام پيش نظر آنها بودهام! غلام خانهزاد-علم.(ص395)
- از يكشنبه 12/11/1355 تا پنجشنبه 30/11/1355: تمام در منزل بستري بودم... دلخوشي من در اين مدت صحبت كردن با شاهنشاه، هر روز يا يك در ميان، وسيله تلفن بود. ولي براي كارهاي مختلف، روزي يك يا دو عريضه هم عرض ميكردم كه بعضي كه سري نبود برميگرداندند و بقيه را نگه ميداشتند. يعني البته پاره ميفرمودند... تب من خيلي خفيف بود، ولي يك روز خيلي شديد شد كه شاهنشاه امر فرمودند ديگر فوري حركت كن و به اروپا برو. خواستم با پرواز مستقيم ارفرانس به اروپا بيايم، معلوم شد شب به علت برف شديد نخواهد توانست از خاور دور كه ميآيد، تهران بنشيند. اين بود كه امر فرمودند ظرف چند ساعت يك هواپيماي بوئينگ 707 ايراناير حاضر كردند و خانم علم و من و پرويز [خزيمه علم]، پسر خواهرم، حركت كرديم و همان شب ساعت 9 وارد پاريس شدم.(صص397-396)
- اما در تمام اين مدت بيكاري در منزل، فكر بسيار ناراحتي داشتم. از ناراحتي و عدم رضايت مردم و شكستي كه در كار نفت خورديم و تاريكي افق سياست با آمريكا كه در اين زمينه ناچار عريضه عرض كردم و خلاصهاش را در يادداشتهاي يكي از اين روزهاي بستري نوشتهام كه البته پاره فرمودند و برنگرداندند.(ص397)
- از اخبار مهم جهان همان سركار آمدن [جيمي] كارتر و نشان دادن پايبندي به قولهايي كه در انتخابات به مردم داده است ميباشد.(ص398)
- در بيمارستان، اينجا، هويدا، نخستوزير، سر راه مراكش به ديدنم آمد. مطالبي صحبت كرد كه به شاهنشاه عرض كردم.(ص398)
- [پيشنويس نامه علم به شاه دربارهي ملاقات با هويدا در بيمارستان]؛ [هويدا] گفت، استشمامهايي مثل زمانهاي قبل از اميني ميكنم. علتش را نميدانم، ولي از اتمسفر حزب يا در خارج، چنين چيزي استنباط ميكنم... غلام جواب داد، من كه مدتي بستري بودم، طبيعتاً كمتر با مردم تماس داشتم. ولي يك احساس عدم رضايت بيجهتي بين مردم ميكردم و ميكنم كه بيش از آن چه بود كه بايد به طور معمول باشد، زيرا مردمي كه همه چيز دارند، نان ارزان، شكر ارزان، اتوبوس تقريباً مفت، تحصيل مجاني، بهداشت مجاني و ... نبايد صحبت عدم رضايتشان اينقدر باشد. درست است كه دولت شما ممكن است عدم پيشبيني يا عدم لياقت در بعضي قسمتها به خرج داده باشد، مثل نبودن برق يا خرابي ترافيك و يا وعدههاي بيربط و دروغ يا تصميمات خلقالساعه و اعلانات بيجهت كه مايه كجخلقيهاي بيربط مردم ميشود و يا هم اصولاً ممكن است بعضي پيشرفتهاي فوقالعاده و مبرم اقتصادي باعث اين كمبودها باشد كه هيچكس نميتوانست پيشبيني بكند. اما به هر حال يك چنين سروصدايي از عدم رضايت مردم، به نظر من هيچ طبيعي نيست.(صص399-398)
*يادداشت توضيحي سال 1356
- 17 فروردين 1356: پيشواي بزرگ من، ...نامه[اي] از هلمز رسيده كه عيناً به خاكپاي مبارك تقديم ميدارد. چنان كه از نظر مبارك خواهد گذشت، با كمال سادگي استدعاي خودش را عرض كرده است و غلام از اين سادگي و بخصوص اطميناني كه به خرج داده است، هم تعجب كرد و هم خوشش آمد. اگر به هر صورت به او كمك بشود، به نظر غلام ارزش دارد، ديگر بسته به امر مطاع مبارك است.(ص401)
- اوامر مطاع مبارك نسبت به [منوچهر] گودرزي اجرا شد. نسبت به آن شخص ديگر غلام اندكي تأمل كرد كه چون وسيله دولت ديگري معرفي شده است، شايد بهتر باشد خود غلام كه برگشت وسيلهي همانها خاتمه كارش را اعلام نمايد.(ص401)
- چهارشنبه 7/2/1356: نزديك سه ماه است كه در اروپا مشغول معالجه و استراحت و گذراندن دوران نقاهت هستم... در اين زمينه عريضه به شاهنشاه عرض كردهام. به هر حال از اين تكمضرابها يكي دو دفعه، چه با تلفن و چه با عريضه، زدم شايد شغل مرا عوض بفرمايند و كار سبكتري مرحمت يا مرخصم كنند كه در بيرجند به زندگاني ساده خودم برسم... ميدانم كه نبودن من به او صدمه روحي زيادي ميزند. به اين معني كه او هم فولاد نيست و ناچار بايد حرف خودش را تا حدي به يك شخصي بزند و من ميتوانم ادعا كنم كه آن شخص فقط من هستم، زيرا اگر اعتماد صددرصد نباشد، 99% اعتماد او را دارم.(ص402)
- از اخبار مهم جهان همان روي كار آمدن [جيمي] كارتر در آمريكا و شروع كار اوست. در دماگوژي دست دكتر [محمد] مصدق را از پشت بسته است.(ص403)
- هيچكدام اينها درس براي هويدا نميشود. حزب ايران نوين كه منحل شد و بعد حزب رستاخيز جاي آن را گرفت و انتخابات، آزادي نسبي پيدا كرد. به اين معني كه گفتند بين چند نفر كه حزب واحد معرفي ميكند، ديگر انتخابات را آزاد بگذارند. با آنكه هسته حزب واحد باز هم هويدا و طرفدارانش بودند و معرفي را انجام دادند و بيشتر كانديدهاي ايران نوين سابق را هم گذاشتند، صدي ده (10%) بيشتر از آنها كسي درنيامد.(ص404)
- با وصف اين، رئيس حزب اكثريت سابق و رئيس دولت را كك هم نگزيد. چهقدر علاقه به جاه و مقام، انسان را پررو و كور و كر ميكند. ولي من به اين مطلب كار ندارم. اين بالاخره صدمهاش به ارباب عزيز من خواهد خورد و بس.(ص405)
- پنجشنبه 8/2/1356: يكي دو مسئله ديگر را هم براي يادآوري بد نيست بنويسم. يكي اينكه در فروش نفت ما تقليل حاصل نشد.(ص405)
- ديگر اينكه آمريكاييها، يعني آقاي كارتر، براي آنكه ثابت كند كه برنامه صرفهجويي دارد و به علاوه [ديپلماسي تازهاي] new diplomacy با ملت دارد، يك دفعه هفتصد هزار دلار كمك ساليانه مخفي آمريكا را به ملك حسين، با طبل و نقاره قطع كرد.(ص405)
- به قول كيسينجر كه با شوخي يك وقتي به من ميگفت:
Being the enemy of U.S. might be dangerous,but being a friend of U.S.A. is fatal.
كيسينجر پدرسوخته، مرد عاقلي بود. واي بر ما كه متكي به چنين احمقهايي هستيم.(ص406)
- جمعه 9/2/1356: اين دو خبر را هم چون اهميت دارد، اينجا ميگذارم. چون يكي از كشورهايي كه آقاي كارتر ميگفتند به آنها اسلحه نخواهند داد، ايران بود.(ص406)
- شنبه 10/2/1356: جمعه وارد تهران شدم و صبح شنبه [ساعت]10 به زيارت شاهنشاهم شتافتم.(ص407)
- سهشنبه 13/2/1356 و چهارشنبه 14/2/1356 و پنجشنبه 15/2/1356: در خراسان گذشت. من جز به زيارت مرقد مطهر به هيچجا در ركاب مبارك نرفتم. شاهنشاه به اتفاق علياحضرت شهبانو به خواف تشريف بردند.(ص408)
- شنبه 17/2/1356: عرض كردم، وزير مختار آمريكا (هنوز سفير نيامده) مرا براي ناهار و ملاقات با [سايروس] ونس وزير خارجه، دعوت كرده است (ونس براي شركت در سنتو ميآيد، ولي نماينده پاكستان نخواهد آمد) بروم يا نروم؟(ص409)
- يكشنبه 18/2/1356: به عرض رساندم كه در مورد رفتن به سفارت آمريكا ديشب فكر كردم اگر ميخواهيد اظهار مرحمتي به ونس بفرماييد، بايد بروم و اگر نميخواهيد، بايد نروم. اين خلاصه مطلب است. حالا هر طور امر فرماييد عمل خواهم كرد. باز هم تأملي كرده و فرمودند، فرق نميكند، برو پشك بينداز! اين هم شد جواب؟ ماشاءالله از اين تودار بودن!(ص410)
- سهشنبه 20/2/1356: ...فرمودند، ميخواهم مسجد آريامهر را با پول خودم بسازم. البته در صورتي كه زمينهاي شمال فروش برود.(ص411)
- عرض كردم، كتابي كه [كيم] روزولت، مأمور سيا، راجع به قضاياي 28 مرداد ميخواهد چاپ كند و همچنين كتاب مأمور مافوق او، و در شرفيابي كه داشته، اجازه فرمودهايد چاپ شود. ما اين كتاب را خوانديم بسيار بد است و شاهنشاه را خيلي غيرمصمم و مردّد جلوه داده و فقط فشار روزولت، شاهنشاه را به اتخاذ بعضي تصميمات، منجمله صدور فرمان نخستوزيري زاهدي، وادار كرده است. در صورتي كه چنين نبود و اين مردكه ميخواهد از خودش [قهرمان] hero درست كند، چرا همچو اجازه[اي] بدون خواندن كتاب صادر فرموديد؟(صص412-411)
- چهارشنبه 21/2/1356: [حسين داودي] سفير شاهنشاه در كابل را پذيرفتم. شرح مفصلي ميگفت كه قرارداد چند سال پيش دولت ايران با افغانستان را كه دولت ايران [دربارهي هيرمند] بست و اول افغانها ميگفتند بسيار بد است و امضا نميكردند (دولت انقلابي جديد)، بعد كه مطالعه كردند ديدند كاملاً به منفعت آنهاست، چون مسئله سيلابها كه بايد به سيستان برسد در آن نيست و بايد در پروتكل عليحده[اي] مبادله ميشد و دولت سابق هم رفت. اينها هم جز به متن قرارداد به چيز ديگري اهميت نميدهند و حالا ميخواهند جلوي سيلابها را بگيرند و به گودزره بيندازند. آمدن نعيم هم براي اين [منظور] بود. دولت هويدا هم توجهي ندارد. اين خبر مثل پتك بر سر من فرود آمد و شب تب كردم، تا فردا يا پسفردا عرض كنم با آنكه در مجلس ما و آنها تصويب شده، قرارداد مبادله نشود تا بعد ببينيم چه خاكي بر سر بريزيم. سر ناهار شاهنشاه خيلي با تغير به نعيم فرمودند، اگر خيال دشمني داريد ما حرفي نداريم. نميدانم چه طور بعد هويدا شاهنشاه را راضي كرده كه قرارداد مبادله شود.(ص413)
- پنجشنبه 22/2/1356: عرض كردم، اقبال شاهنشاه من بلند است. سرماي شديد آمريكا و بدي هواي خليجفارس كه نگذاشت به موقع ظرفيت عربستان سعودي بالا برود، همه نقشههاي آمريكاييها را نسبت به ايران نقش برآب كرد. فرمودند، همينطور است، به علاوه كارتر خيلي عاقلتر شده و تمام حرفهاي مزخرف تبليغاتي خودش را فراموش كرده است.(ص417)
- از جمعه 23/2/1356 تا دوشنبه 26/2/1356: تقريباً ميتوانم مطمئن باشم كه امسال مؤسسه عالي آموزشي امير شوكتالملك علم شروع به كار خواهد كرد.(ص418)
- سهشنبه 27/2/1356: بلافاصله [قرارداد هيرمند] و كار سيستان را عرض كردم. فرمودند، آخر اگر ما به افغانها سختگيري بكنيم در دامن روسها ميافتند. عرض كردم، اين يك مسئله جداگانه است و اينها به هرحال در دامن روسها افتادهاند، زيرا عمر داوود آفتاب لب بام است. پس چرا ما سند را مبادله كنيم و يك سند محكمي به دست دولت كمونيست بعدي افغان بدهيم؟ بهتر است قرارداد مبادله نشود. فرمودند، به هر حال ما بايد از همين آبي كه داريم استفاده خوب بكنيم. عرض كردم، خشكي [درياچه] هامون يك بدبختي بزرگ منطقه است، زيرا گاوداري سيستان از بين ميرود.(ص420)
- چهارشنبه 28/2/1356: ...از جواب ملك خالد نه تنها فقط خوششان نيامد، بلكه عصباني شدند. فرمودند... مردكه (ملكخالد) مثل اينكه به نوه كورش نصيحت ميكند! من و رئيسجمهور ونزوئلا خواستهايم تا اول ژانويه نرخها ترقي نكند، او ميگويد سال آينده هم بايد [بيتغيير] freeze بشود.(ص421)
- عرض كردم، والاحضرت شاهدخت اشرف ديشب امر مبارك را به من ابلاغ فرمودند كه به دولت بنويسم ساليانه بيست مليون تومان براي مخارج دفتري و غيره ايشان داده شود. تأملي كرده، بعد سؤال فرمودند، براي چه اين مبلغ را ميخواهند؟... يكي آخر فكر مرا نميكند كه با اين همه زحمتي كه به من ميدهند، اگر من از بين رفتم، ديگر اينها گُهي نيستند... عرض كردم، يك اشاره بفرماييد، همه را در سوراخ خودشان مينشانم، من كه از كسي باك ندارم. شاهنشاه خاموش شدند و چيزي نفرمودند.(صص422-421)
- قدري راجع به وضع سياسي خاورميانه و انتخابات اسرائيل كه حزب سختگير محافظهكار بر [حزب] كارگر پيروز شد، صحبت شد. عرض كردم، حالا وضع صلح خاورميانه چه ميشود؟ فرمودند، خيلي سختتر و پيچيدهتر و باز هم احتياج غرب به ما زيادتر خواهد شد.(ص423)
- پنجشنبه 29/2/1356: فرمودند، برنامهاي را كه امر دادهام اجرا شود، ميداني؟ عرض كردم، خير. فرمودند، آن كميسيون شاهنشاهي در تلويزيون همه مطالب را خواهد گفت، جوابهاي دولت را خواهد شنيد و اگر جواب از نظر مردم قانعكننده نبود، وزير مربوطه تنبيه خواهد شد. عرض كردم، بسيار خوب است، اگر صحيح اجرا شود، مردم راضي ميشوند.(صص444-443)
- پرسيدم اين خبر روزنامههاي خارجي كه شاهنشاه محض خاطر وَنس مدت حبس اين دسته از تروريستهايي كه اخيراً محاكمه شدند، تخفيف داديد درست است؟ فرمودند، بلي! جاي تعجب من شد. چون اين خلاف رويهي هميشگي شاهنشاه من است، ولي چيزي عرض نكردم.(صص446-445)
- شنبه 31/2/1356: خبري كه پريروز راجع به [ويليام] ساليوان (سفير جديد آمريكا) عرض كرده بودم، خود شاهنشاه خوانده بودند. از آن مسئله كه در ايران [دستهي مخالف] opposition مذهبي هست و ساليوان به آن اشاره كرده است، ناراحت بودند... فرمودند، آخر اين مردكه نميفهمد كه اينها ماركسيست اسلامي و در دست روسها هستند؟ عرض كردم، تماماً كه اينطور نيست. آن هم يك شاخه است... عرض كردم، با وضع دنيا و تلويزيون و راديو اين همه دانشگاه و مدارس عالي و مجله و جرايد، اگر باز هم دختري چادر سر كند و به دانشگاه برود و از مسخره شدن هراس نكند، شاهنشاه يقين بدانند از جايي آب ميخورد. تنها قسمتي مربوط به روسها (ماركسيستهاي اسلامي)، قسمتي هم به آمريكاييها، و قسمتي هم حمق و تعصب است... شاهنشاه فرمودند، به هر حال مثل آدم روسري سر كردن، نه در مدارس و نه در دانشگاهها مانعي ندارد. ولي مقنّع و چادر و غيره غلط است. عرض كردم، مقنّع نيست، مقنعه است، يعني سرپوشي كه فقط صورت را در خارج نشان بدهد و كلمه عربي است. فرمودند، خوب شد به من گفتي و به هر حال به دفتر مخصوص بگو اين مطلب روسري را كه مانع ندارد، فوري به دولت ابلاغ كند.(صص448-447)
- يكشنبه 1/3/1356: عرض كردم، براي دانشگاه رضاشاه كبير كه غلام رياست هيئت امناي آن را دارم، چه ميفرماييد؟ گويا رئيس آنجا [عبدالحسين] سميعي (وزير سابق علوم) مورد بيمرحمتي واقع شده و كارها همه معطل است و من هم قلباً علاقهمند به راهانداختن آن هستم. فرمودند، آخر اين مردكه رفته بود كارت سبز توقف و تابعيت آمريكا بگيرد، او را بيرون انداختيم. عرض كردم:
گر حكم شود كه مست گيرند در شهر هر آنچه هست گيرند
شاهنشاه ديگر چيزي نفرمودند. فكر ميكنم شوخي بيربطي كردم. (ص449)
- دوشنبه 2/3/1356: گزارش ملاقات با [سرآنتوني پارسونز] سفير انگليس را كه ديروز به ديدنم آمده بود عرض كردم. راجع به [ديويد اون]David Owen وزير خارجهي جوان و تازه انگليس صحبت ميكرد كه آدم فهميدهاي است. شاهنشاه فرمودند، من هم او را اين طور يافتم. سفير انگليس گفت به او حالي كرده است مسئله حقوق بشر را كه پيراهن عثمان كردهاند، براي ايران حرف مفت است... سؤال فرمودند آيا از متن گزارش صليب سرخ خبر داشته؟ عرض كردم، چه طور ميتواند خبر داشته باشد؟ ديگر چيزي نفرمودند.(ص450)
- عرض كردم، نطق ديشب [جيمي] كارتر را استماع فرموديد؟ باز همان پايبندي به مواد انتخاباتي خودش را تكرار ميكرد. فرمودند گوش كردم. عرض كردم، آدم حقهباز غريبي است. عملاً كه همه چيز را شل كرده. فرمودند، ولي در مورد فروش اسلحه به كشورهاي جهان گفته است به اسرائيل و ناتو و فيليپين و كره جنوبي و استراليا و نيوزيلند بدون قيد و شرط اسلحه خواهد فروخت، ولي مثلاً به ايران نه! يعني اهميت سوقالجيشي ايران براي آمريكا از نيوزيلند هم كمتر است؟(صص451-450)
- يكشنبه 8/3/1356: صحبت آمريكا شد. عرض كردم، از عريضه [جيمي] كارتر بسيار خوشم آمد. كمكم سرحال ميآيد و آدم ميشود. فرمودند، از حرفهاي سفير جديد آنها كه در ايران [گروه مخالف] opposition مذهبي هست، خيلي تعجب ميكنم. آيا ماركسيستهاي اسلامي را ميگويد؟ اينها كه كمونيست هستند. عرض كردم، خير، چنانكه مكرر عرض كردهام، به طور قطع اينها با آخوندها در ارتباط هستند... بعد فرمودند، پريروز كه به جنوب شهر به محل فروشگاههاي زنجيرهاي رفته بودم، هزاران زن چادر به سر پدرسوخته ديدم. عرض كردم، نفوذ آخوندپدرسگ كه بدان اشاره ميشود، همين است. عرض كردم، پريروز در خانه ما عروسي بود. داخل مهمانهاي نوكرها، چند تا خانم مقنعه به سر ديدم. به شوخي از يكي پرسيدم آيا رقص شكم اين رقاصه را جلوي مردها تصويب ميكند؟ چيزي نگفت و خجالت كشيد. عرض كردم، اعليحضرت يقين بدانند كه انگشت خارجي در اين كار و هزار كار ديگر هست. بايد فوقالعاده مواظب بود.(صص456-455)
- بعد فرمودند، اين آخوندپدرسگ كه جرأت نميكند بگويد ماركسيست با اسلام حكم آتش و آب را دارد، آخر به چه درد ميخورد؟ چرا اينها جرأت نميكنند چنين اعلاميه[اي] بدهند؟ اين آيتالله خوانساري چه قدر ما را معطل كرد و چيزي نگفت.(صص457-456)
- دوشنبه 9/3/1356: امروز از خودم راضي هستم، چون توانستم شاهنشاه عزيزم را كه خدا عمر بدهد، راضي كنم كه اين قرارداد لعنتي سيستان لااقل به طور رسمي مبادله نشود. يك رژيم سلطنتي بود و ميخواسته به ما آب بفروشد، و براي سيلابها هم ضمن پروتكل عليحده قرار ديگري بدهد. شاهنشاه هم ميخواستهاند به او كمك بفرمايند. حالا اينها فقط همان 26 متر آب را قبول كرده، زير همه چيز زدهاند. پس ما [مخزن] را كه تا حالا صدمليون تومان خرج آن شده است، براي چه ساختيم؟... به علاوه در اين قرارداد لعنتي، همه جور حق ارجاع مسئله به مراجع بينالمللي ديگر [را] از خودمان سلب كردهايم. چرا چنين سندي به دست يك دولت لرزان كه جانشين آن هم افسران جوان كمونيست خواهند بود، بدهيم؟(ص458)
- سهشنبه 10/3/1356: شاهنشاه ساعت 30/2 بعدازظهر مراجعت فرمودند. باز من در فرودگاه شرفياب شدم. فرمودند، تكليف فردا چيست؟ عرض كردم، يك نفر هم زيادي داريم كه غلام فكر كردم در اختيار والاحضرت همايوني بگذاريم، ولي ايشان ميفرمايند حالا امتحان دارم و ميخواهم درس بخوانم، وقت خوشگذراني نيست.(ص463)
- فرمودند، در مورد پاكستان مطمئن نيستم حرفهاي اينها درست باشد، چون در اينجا هم شپشهاي لحاف كهنه مثل [علي] اميني و الهيار صالح و [مظفر] بقائي و امثالهم، به راه افتاده در باغهاي دوردست ملاقات ميكنند. فرمودند، حتي اميني گفته تابستان داغي در پيش داريم. به اين جهت من كه هر سال تابستان به اروپا ميرفتم، ميخواهم امسال در ايران بمانم.(ص464)
- فرمودند، بايد به آمريكاييها حالي بكني كه اينجا نميتوانند حكومت نوكر به وجود بياورند. بر فرض چنين غلطي كردند، براي آنها به قيمت مليونها سرباز و ميلياردها دلار تمام ميشود. مگر در همسايگي شوروي، آمريكا ميتواند از اين گُهها بخورد؟(ص464)
- چهارشنبه 11/3/1356: فرمودند، روزنامههاي آمريكا هنوز به ما خيلي بد ميگويند. عرض كردم، تمام خلاصهاش را غلام ميبينم، مخصوصاً واشينگتن پست و نيويورك تايمز خيلي زيادهروي ميكنند. اگر اجازه بفرماييد با تتمه بودجه[اي] كه از آن كار مطالعاتي يانكلوويچ مانده است، يك مقالاتي ما هم منتشر كنيم و اين كار آسان است. تأملي كرده و بعد فرمودند، نه، اين بودجه را به دولت برگردانيد. ما الان ميبينيم كه خود رئيسجمهور و وزير خارجهاش سعي در كنار آمدن با ما دارند. گرچه جز اين هم راهي ندارند، چون كاري از دستشان ساخته نميشود. با ما چه ميتوانند بكنند؟ به علاوه گزارش كميسيون صليب احمر كه آمد زندانها را ديد، ظرف دو هفته آينده منتشر ميشود و خيلي از اين مسائل و مزخرفات حقوق بشر خاتمه مييابد. به علاوه دستور دادم در قوانين محاكمات نظامي تجديد نظري بشود و تسهيلاتي براي محبوسين فراهم شود، و زود از بلاتكليفي هم نجات پيدا بكنند و در دفاع هم حقوق بيشتري به آنها اعطا شود. اين هم اثرش را خواهد گذاشت. ما لازم نيست از راه تبليغات عملي بكنيم. عرض كردم، اطاعت ميكنم، ولي جسارت كرده، عرض كردم همه اين كارها را مدتها قبل از آمدن كارتر هم ممكن بود انجام داد، تا اصولاً كار به اينجا نرسد تأملي فرمودند جواب مرا ندادند.(ص466)
- كاغذي موسي صدر از لبنان نوشته بود. امر فرمودند، جواب نده. تمام تقصيرها به گردن خود اين آدم [است]. حالا باز سنگ شيعيان را به سينه ميزند.(ص467)
- [نامه امام موسي صدر به علم]؛ جناب اجلّ آقاي اميراسدالله علم دام عُمره وزير دربار شاهنشاهي ايران، سرور محترم، شنيدم كسالتي وجود عزيزت را ميآزرده. اميدوارم رفع شده باشد... من اكنون در قاهره هستم و امروز(چهارشنبه) به لبنان باز ميگردم به لطف خدا و سبب اين ديدار كه با ملاقات رئيسجمهور و جلسه طولاني با وزير خارجه به كمال خود رسيد آن بود كه: وضع لبنان آرامشي ظاهري يافته و حتي در جنوب كمتر زد و خورد وجود دارد، ولي محنت بزرگ و مصيبت عظيم است، دهها هزار پراكنده، هزارها يتيم، هزاران محصل بيمدرسه، هزاران خانه خراب، از همه بدتر دهها هزار گرفتار كه چون شنهاي روان در حركتند. از دهي به دهي و از جنوب به پايتخت و از بيروت به جنوب سرازيرند در پيش داريم و مصائب و بخصوص وضع سلامتي آنها سخت ما را گرفتار ميكند... به هر حال با آقاي انورالسادات مفصل صحبت كرديم و قرار شد اقداماتي سريع با همكاري سوريه انجام دهد. خواستم ضمن اين گزارش مختصر از همت والاي شاهنشاه نيز كمك بگيرم خاصه[...] جنوب لبنان، وضعي سخت خطرناكتر و دردناك دارد و اگر كمكي نتوانيم بكنيم، يأس در اين منطقه مشكلات زيادي ايجاد ميكند...(صص468-467)
- شنبه 4/3/1356: عرض كردم آيا اجازه ميفرمايند به وزير خارجه ابلاغ كنم مبادله قرارداد را با افغانها به تأخير بيندازد؟ فرمودند، نه! من گفتم مطالعه كردند، پس از آنكه قانون به توشيح من رسيده و اعلان شده، ديگر مبادله نشدن قرارداد تأثيري ندارد. من چنان از كوره در رفتم و گيج شدم كه جسارت كرده به عرض رساندم اين هم مثل هزاران خلاف كه به عرض مبارك ميرسانند، خلاف محض است و بلافاصله از اين جسارت پشيمان سخت شدم.(ص477)
- يكشنبه 15/3/1356: مقداري در اين فكر بودم كه اين دولت هويدا به شاهنشاه من خدمت يا خيانت ميكند؟ ارزش وجود يك ولايت با امور اقتصادي سنجيده شود! ياللعجب! يك وجب خاك [ميهن] به ميليارد ميارزد، آنوقت بگويد سيستان كه ارزش اقتصادي ندارد. حداكثر سالي 40 مليون تومان عايدي ميدهد. من در عجبم.(ص478)
- سهشنبه 17/3/1356: ديشب تا صبح بيدار بودم، [چون] وقت خواب چشمم به خبر مبادله اسناد هيرمند بين وزير خارجه و سفير افغانستان افتاد، آنچنان ناراحت شدم كه با قرص خواب هم خواب سنگين چند ساعته بر چشمم نيامد.(ص480)
- هزار بار به نعيمخان درود فرستادم، و به دولت لعنت. مردكه مثل شير آمد و تهديد كرد كه اگر ميخواهيد كمك به ما را در گرو آب هيرمند نگاه داريد، ما كمك نميخواهيم و اين بدبختها آنقدر از چپگرايي افغانستان ترسيدند كه همه شرايط را قبول كردند، و بالاخره ديشب [ضربه] آخر را زدند. كسي چه ميداند؟ شايد هم از اربابهاي نامرئي دستور ارتكاب اين خيانت را داشتند. به هرحال به شاهنشاه و كشور خيانت بزرگي شد كه ديگر جبرانپذير نيست... البته اين خيانت، ده تا پانزده سال ديگر ظاهر ميشود كه من مردهام. ولي مثل اين است كه يك قطعه گوشت بدن مرا بريده و پيش چشم من جلوي سگ انداختهاند.(ص481)
- عرض كردم كه كارتر اظهار خوشوقتي از روابط با سعودي كرده است. فرمودند، البته هركسي نوكرش را دوست دارد! عرض كردم، ما حرفي نداريم نوكرش [را] دوست داشته باشد، ولي بايد عرض كنم با همه ظاهرفريبي و دماگوژي، به هر حال نسبت به ما نه فقط كوتاه آمده، بلكه راه آمده است. فرمودند، من هم هرچه فكر ميكنم نميتوانم از او گله داشته باشم... فرمودند، راستي به تو خبر خوش بدهم كه تصميم گرفتم [به] مهمانيهاي خواهرهاي خودم نروم. به علاوه تصميم گرفتم تمام اين گهگندهايي كه اينجا هم دعوت ميشدند، ديگر دعوت نشوند. جز مشغله و دردسر براي من چيزي نداشتند.(ص482)
- شاهنشاه ظهر تلگرافي به آمريكا مخابره فرمودند. (پيام شاه به جيمي كارتر دربارهي پيشنهاد وزارت دفاع آمريكا به فروش 160 هواپيماي اف-16 است. شاه تأكيد كرده كه ايران نيازمند 140 هواپيماي اف-16 ديگر و در مجموع 300 هواپيما از اين نوع ميباشد. پيام شاهنشاه به دنبال اين يادداشت آمده است.)(ص483)
- شنبه 21/3/1356: امروز گروه انديشمندان(!)، در حدود 500 نفر، شرفياب ميشدند. اينها مسائل ايران را به خيال خودشان بررسي ميكنند و نظراتشان را توسط دفتر مخصوص به دولت ميرسانند. رئيس آنها [هوشنگ] نهاوندي است كه سابق رئيس دانشگاه تهران بود و حالا رئيس دفتر مخصوص علياحضرت شهبانو است، ميباشد و نايب رئيس [آنها] دكتر [عباس] صفويان، طبيب معالج من. وقتي اينها تشكيل شدند كه شاهنشاه ميخواستند در مقابل حزب ايران نوين قوه ديگري هم غير از حزب مردم باشد، و همه مغزها(!) مثلاً، در حزب ايران نوين جمع نشود. ولي حالا كه يك حزب رستاخيز داريم، اينها شأن نزول خودشان را از دست دادهاند، ولي نميفهمند. كسي هم حرفي ندارد، بگذار باشند و وقت بگذرانند، چه عيبي دارد؟ در چمن كاخ نياوران مجتمع و منتظر موكب مبارك همايوني بودند. من سر درگوش نهاوندي گذاشتم و گفتم آواز خر در چمن براي اين عده شما بسيار مناسب است كه الان نواخته شود. از اين شوخي من خوشش نيامد... بعد شاهنشاه تشريففرما شده، احضار فرمودند. كارهاي جاري را عرض كردم. خودشان فرمودند كه هندوانه زير بغل آقايان گذاشتم. من هم شوخي با نهاوندي را عرض كردم. خيلي خنديدند.(صص486-485)
- دوشنبه 23/3/1356: شرح ملاقات با سفير شيلي را عرض كردم كه استدعا دارد براي [پشتيباني اخلاقي]moral support حالا كه به آمريكا تشريف ميبريد، آنجا هم تشريف ببريد. خنديدند فرمودند، آنوقت كار كاريكاتور ما و رئيسجمهور شيلي به عنوان قصابها و متجاوزين به حقوق بشر، در روزنامههاي دنيا درميآيد. من عرض كردم بخصوص در خود آمريكا و چيز عجيبي است كه بدبخت سفير شيلي ميگفت، هرقدر هم بد باشيم، از لحاظ آمريكا كه بد نيستيم، زيرا يك فيدل كاستروي ديگر را از صحنه برانداختهايم.(ص489)
- سهشنبه 24/3/1356: ناهار نخستوزير مهمان من بود... نظرش راجع به كميسيون شاهنشاهي هم اين است كه شاهنشاه ميل دارند در دنيا وانمود كنند كه اگر دو حزب نداريم، بين خودمان اتوكريتيك خيلي شديد موجود است، و من به وزرا گفتهام اينقدر نگران نباشند و جوش نزنند.(ص492)
- چهارشنبه 25/3/1356: متن مقاله روزنامه تايمز را به نام ايران در جستجوي دموكراسي به عرض رساندم. فرمودند چرا در جستجو؟ ما كه با شركت دادن عموم مردم در كارهاي توليدي، بزرگترين دموكراسي اقتصادي و بالنتيجه سياسي را فراهم ميآوريم. عرض كردم، هرچه هم خوب باشد، به زعم غربيها دموكراسي نيست. فرمودند، مگر آنها استفادهاي از اين دموكراسي ميبرند؟ عرض كردم، اين مطلب ديگري است، ولي دموكراسي ما را هم دموكراسي نميشناسند.(ص493)
- پنجشنبه 26/3/1356: ديروز [ابوالفتح] آتاباي پيش من آمده و [گفت] كه آشپزهاي آشپزخانه اعتصاب كردهاند. خيلي باعث تعجب غلام شد. بعد معلوم گرديد چند روز پيش كه امر فرمودهايد به نوكرهاي كوچك دمدستي داخل كاخ شاهنشاه زمين مرحمت شود، اين امر را غلام به كميسيون مخصوص اين كار رجوع كرده و به آتاباي رجوع نكردهام. اعتصاب آشپزها را اختراع كرده تا مرا بترساند.(ص495)
- از اخبار مهم جهان بركناري قطعي [نيكلاي] پادگورني و انتخاب [لئونيد] برژنف به رياست صدر هيئت رئيسه اتحاد جماهير شوروي است كه هم جامه رياست حزب و هم رياست شوراي عالي را در تن دارد.(ص496)
- جمعه 27/3/1356: [ذوالفقار علي] بوتو استدعاي شرفيابي كرده بود، موافقت فرمودند. آيتالله [احمد] خوانساري تلفن كرد كه در قم برق نيست و مردم بيآب ماندهاند. تلفني عرض كردم. فرمودند، فوري به دولت بگو... ولي اين حرفها نيست. كار از پايه خراب است اكنون باز در تهران بيبرقي است، منجمله منزل خودم هر شب برق قطع ميشود و ناچار يك موتور برق كوچك خريدهام كه اين دو سه روزه به كار بيافتد... كار به حدي مسخره شده كه از تصور خارج است خيال نخستوزير هم راحت است كه كار كميسيون شاهنشاهي براي نمايش اتوكريتيك است، نه تنبيه كسي... ميترسم يك دفعه امور از داخله بگسلد، ولي اميدوارم چنين چيزي پيش نيايد.(ص497)
- يكشنبه 29/3/1356: صبح شرفياب شدم. شاهنشاه فرمودند، خوب، مهمان را كه ديشب فرستادي. عرض كردم خير، اينجاست و حالش هم بسيار بد است... با تب چهل و يك درجه و احتمال مننژيت هم ما را هم بدبخت كرده است. چون اگر اتفاقي براي او بيفتد، ديگر آبرويي براي ما نميماند. شاهنشاه فوقالعاده ناراحت شدند. عرض كردم، اينجا به بيمارستان هم نميتوانيم او را بفرستيم، چون احمق و پرحرف و پرگو و بيپرواست. فرمودند، خوب، هر چه ميتوانيد بكنيد. پس ما بعدازظهر چه بكنيم؟(ص499)
- دختر والاحضرت احمدرضا ميخواست عروسي كند. عرض كردم از زن سابق ايشان است و چيزي ندارد. فرمودند، صدهزار دلار برايش حواله كن (در آمريكاست). عمر بدهد به شاهنشاه من، دريادل است.(ص500)
- سهشنبه 31/3/1356: گزارشي از سفارت آمريكا رسيده بود، تقديم كردم، ملاحظه فرمودند. سؤال كردم [ويليام ساليوان] سفير آمريكا به نظر مبارك چه جور آدمي است؟ فرمودند، او را شخص مثبتي يافتم و هيچ آثار دماگوژي در او نبود. عرض كردم، از غلام هم وقت خواسته است، عمداً يك هفته ديگر به او وقت دادم كه خيال نكند خيلي مشتاق ديدار او هستم.(ص502)
- گزارشي رسيده بود كه [جرج] ماكگاورن در مجلس سناي آمريكا ميخواهد در امور ساواك تحقيقاتي بكند. فرمودند، وقتي سفير آمريكا به ديدن تو آمد، به طور شوخي به او بگو كه در مجلس سناي ما هم كميتهاي تشكيل شده است و ميخواهد راجع به فعاليتهاي سيا در ايران تحقيقاتي بكند! لابد گزارش خواهد كرد.(ص502)
- راجع به صليب سرخ بينالمللي صحبت شد. عرض كردم، رئيس آن ميآيد. نميدانم گزارش او راجع به زندانيان سياسي چيست؟ فرمودند، ببين كي ميآيد، قطعاً مرا ببيند.(ص502)
- چهارشنبه 1/4/1356: عرض كردم، آيا بوتو كه شرفياب شد، دليل اينكه ميگويد آمريكاييها با من مخالفت كردند، به عرض رساند؟ فرمودند، گويا بعضي اعضاي سفارت آمريكا با مخالفين ارتباط داشتهاند. عرض كردم، اين خيلي مطلب طبيعي است و به چنان حمله نميارزيد؟ فرمودند، حالا هم بوتو مثل سگ پشيمان شده و منتظر است كه آمريكاييها به وسيله ما اشاره بكنند، تا او به سر بدود.(ص505)
- عرض كردم، در اين انتخابات، بنگلادش بازي درآورد و مداخله بيجهت كرد. در صورتي كه دولت هند در انتخابات، عالي عمل كرد... به هر حال كار عالي كرد كه در انتخابات هيچ مداخله نكرد. اگر بوتو هم اين كار را كرده بود، هيچ كس حرفي نميتوانست بزند. مثل ملكحسن در مراكش كه بسيار عالي عمل كرد و اين اكثريت جزئي كه دارد براي او كافي است، ديگر چيزي نفرمودند.(ص506)
- شنبه 4/4/1356: نخستوزير را منتظر ديدم كه بايد با رئيس صليب سرخ بينالمللي كه نماينده او زندانهاي ما را بازديد كرده است، شرفياب شود قدري نگران بود كه ممكن است گزارش بد باشد.(ص507)
- شنبه 5/4/1356: سؤال كردم گزارش صليب سرخ چهگونه بود؟ فرمودند، البته براي ماست و منتشر نميشود ولي گزارش از اين قرار است كه از سه هزار نفر زنداني سياسي، نهصد نفر آثار شكنجه دارند و اين با گزارش كميسيون مخصوصي كه خودم هم فرستاده بودم، تطبيق كرده. ولي از اينكه ما از چند ماه قبل حق استيناف براي آنها در محاكمات قائل شده و تعيين وكيل را به اختيار خود آنها گذاشتهايم و ديگر از شكنجه اثري نيست و تسهيلات درس خواندن و ملاقات با فاميل براي آنها قائل شدهايم، اظهار خوشوقتي كردهاند... عرض كردم، به هر حال اين روزها چيزي محرمانه نميماند. ولي چهقدر حيف كه اين كارها را قبلاً خودمان انجام نداديم. ديگر چيزي نفرمودند.(ص508)
- خبر مفصلي هم از خبرگزاري آمريكا در مخالفت با فروش [اِواكس] AWACS به ما رسيد.(ص509)
- دوشنبه 6/4/1356: فرمودند، خبر كوبا را براي سفرايمان بفرست كه وقتي [سازمان عفو بينالمللي]Amnesty يا [انجمنهاي مشابه] به سفارتخانههاي ما ميآيند، اين خبر را لااقل به رخ آنها بكشند و بگويند چرا راجع به كوبا چيزي نميگوييد؟... [كوبا] گفته است هيچ كس را از صليب سرخ و Amnesty راه به داخل نميدهم. وضع داخل من هم به كسي مربوط نيست.(ص510)
- سفير آمريكا را پذيرفتم... او از اولين شرفيابي حضور شاهنشاه، خيلي اظهار خوشوقتي كرد... ميگفت البته منتظر احاطه شاهنشاه به همه امور بودم كه همينطور هم بود، ولي انتظار اين همه [شوخطبعي] و خوش اخلاقي [را] نداشتم. من گفتم حالا يك چيز هم من اضافه ميكنم و آن اين است كه شاهنشاه خيلي [انسان] humane هستند، و متأسفانه جرايد شما عكس اين مطلب را تبليغ ميكنند. گفت جاي افسوس است، ولي به آنچه جرايد ميگويند، شما نبايد زياد اهميت بدهيد. گفتم عيب مسئله اين است كه شما زياد اهميت ميدهيد و حتي گاهي در مقابل جرايد فلج ميشويد. گفت خوب، اين لازمه طرز حكومت ماست. گفتم به هر حال اين مسئله مابهالابتلاء شما و ماست يعني [چهره] image غلط ما، نه تنها به ما، بلكه به شما هم لطمه ميزند، زيرا ما تنها كشوري هستيم كه پول خودمان را خرج ميكنيم و از منافع شما دفاع مينماييم. البته اين لازمه حيات خود ما هم هست.(صص511-510)
- گفت در اين چند روزه مطالعه كردهام (از روزي كه سفير شدهام) كه ما الان با يك مسئله روبهرو هستيم و آن دانشجويان شما هستند. يك عده سيهزار نفري كه از يك محيط محافظهكار، قدم به يك محيط بيبند و بار ميگذارند و تازه واخوردههاي دانشجويان شما هستند. در آنجا، تماس با آنها معلوم نيست به توسط چه اشخاص نابابي ميشود: اشخاص منحرف، ليبرالهاي ما و عناصر ديگر (من گفتم هم كمونيستها و هم گاهي شركتهاي نفتي، اگر اقتضا بكند). اينها خيال ميكنند همه چيز، آنچه كه در آمريكاست خوب است و بايد قبل از رفتن [تعليمات] education مختصري بگيرند و من فكر كردهام، اين كار را ما بكنيم. اما شما، خودتان هم بايد در تماس باشيد و به علاوه قدمهاي مهمي [را] كه برميداريد، هم آنها و هم مردم آمريكا را مطلع سازيد. مثلاً مسئله محاكمات نظامي كه [مقررات آن را] تغيير دادهايد.(صص512-511)
- صحبت از كارتر و كنگره به ميان آمد كه رئيسجمهور به اعليحضرت همايوني پيغام داده است كه من به هر حال با كنگره گرفتاري دارم، ولي هرگز موقع ايران و منافع ايران را فراموش نميكنم.(ص512)
- سهشنبه 7/4/1356: موضوع ملاقات با سفير آمريكا را به عرض رساندم. فرمودند، مگر خود آنها وسائل ارتباط دستجمعي ندارند كه جريانات اينجا را منعكس كنند؟ عرض كردم، دارند، ولي براي ما دلسوزي ندارند. خودم ديدم كه اين تغييرات در مقررات محاكمات نظامي و بازديد صليب سرخ را نوشتهاند، ولي ميگويند كه بر اثر فشار كارتر بوده است.(ص514)
- وقتي شرفياب بودم، خبر رسيد كه بچههاي [حردان] تكريتي به صدام حسين در عراق سوءقصد كردهاند... فرمودند، به هر حال با ما كه نسبت به قرارداد شطالعرب كنار آمد و بالاخره توفيق يافتيم اين لكه ننگ را بعد از يك صد و پنجاه سال از دامان ايران بزداييم. [قرارداد] نفت هم كه در زمان پدرم تمديد شد، به بهترين صورتي درآورديم. نه تنها نفت را در دست گرفتيم، [بلكه] در قيمتگذاري هم توفيق يافتيم. جزاير را هم كه مثل خاري از امپراتوري انگليس در چشم ما بود، باز گرفتيم و خلاصه تمام لكههاي ننگ را زدوديم. عرض كردم، افسوس و هزار افسوس كه اين سند هيرمند مبادله شد. هيچ مناسب موقعيت امروز كشور و شاهنشاه بزرگ آن نبود. شاهنشاه چيزي نفرمودند، ولي گرفته شدند.(ص515)
- چهارشنبه 8/4/1356: تلگرافي كه فرموده بودند به اردشير [زاهدي] مخابره كن، احتياطاً به نظر مبارك رساندم. فرمودند، استيناف را كه ما از محكومين قبول نميكنيم، چون اگر قبول بشود، محكمه استيناف، محكمه غيرنظامي ميبايد باشد. تصحيح كردم، ولي در دلم پرسيدم، چرا؟ لكن چون پخته نبود، بحثي نكردم.(ص516)
- از علياحضرت شهبانو كه به آمريكا تشريف ميبردند، در فرودگاه بدرقه كردم (به ظاهر براي شركت در جلسات [اسپن] Aspen ولي در باطن براي تماس نزديك با خانم رزالين كارتر [بانوي اول آمريكا] First Lady.(ص517)
- شنبه 11/4/1356: در ركاب شاهنشاه با هليكوپتر به سعدآباد آمدم. شاهنشاه هليكوپتر را هدايت ميفرمودند و من با دو افسر گارد در داخل نشسته بودم در بحر افكار خودم غريق. بالاخره از درگاه خداي متعال خواستم و صميمانه دعا كردم كه اين مرد بزرگ بينظير و دنيايي را خودت از شرّ نخوت و غرور حفظ فرما! حيف است كه چنين انساني و چنين ليدري كه تمام كشور در وجودش متبلور است، در اين درياي خطرناك غرق شود. به قدري در اين فكر فرو رفته بودم كه وقتي هليكوپتر به زمين نشست مثل اينكه از خواب پريدهام.(ص520)
- ظهر سناتور [يوجين] ماككارتي و سفير آمريكا مهمان من بودند، با چند نفر سناتور ايراني و يكي دو وزير ايراني و ارتشبد [حسن] طوفانيان رئيس خريد اسلحههاي نظامي. [مك كارتي گفت] كه خيلي نقد و طنز سناتورهاي [آمريكا]، مسئله خريدهاي نظامي ماست.(ص521)
- سفير اسرائيل را پذيرفتم. او با كمال عجله آمده بود توسط من استدعا كند شاهنشاه اجازه فرمايند [موشه] دايان، وزير خارجه، به عنوان نماينده مخصوص دولت جهود شرفياب گردد و نظرات شاهانه را قبل از رفتن [مناهم] بگين به آمريكا بداند. همچنين ميگفت ما قطعاً در كنفرانس [اعراب و اسرائيل] ژنو شركت ميكنيم و سختگيري ما براي اين است كه مجال چانهزدن براي ما باقي باشد.(ص523)
- يكشنبه 12/4/1356: موضوع موشهدايان وزير خارجه اسرائيل را به عرض رساندم. فرمودند، با ساواك ترتيب آن را بده.(ص523)
- فرمودند، بعدازظهر گردش ميروم. عرض كردم غلام موافق نيستم (چون ديروز هم تشريف برده بودند). خنديدند. فرمودند، آخر كاري ندارم، بنشينم مگس بپرانم؟(ص524)
- دوشنبه 13/4/1356: عرض كردم، دايان آيا بايد با وزير خارجه [هم] ملاقات كند؟ فرمودند، ابداً. عرض كردم، چون دوست بيست ساله من است، خواسته مرا ببيند. او را بپذيرم يا نه؟ اگر اجازه فرماييد، به سفير اسرائيل بگويم نه، از لحاظ سرّي بودن، بهتر است.(صص525-524)
-سهشنبه 14/4/1356: صبح به عادت معهود 30/6 از خواب برخاستم. ابتدا به Voice of America [راديوي صداي آمريكا] و بعد به بي.بي.سي گوش كردم. اولي، خبر كودتاي پاكستان را وسيله نظاميان گفت و دومي خبر بوتو و سران مخالف و چند وزير را داد.(ص525)
- وقتي شرفياب شدم، بحث در همين زمينه شد. فرمودند، ميخواستي به سفير آمريكا بگويي كه دموكراسي در همه جا پياده نميشود و حتي من شنيدهام كه در تركيه حسادت وضع ايران را ميكشند. فرمودند، علياحضرت شهبانو كه از آمريكا به من تلفن كردند، [مي] گفتند معلوم است كه چهقدر حالا آمريكاييها قدر وضع ما را ميدانند و تملق ما را ميگويند. بعد فرمودند، مگر ممكن است كشوري به دو دسته تقسيم بشود، يك دسته خيال كار كردن و دسته ديگر كارشكني در قبال آن را داشته باشند؟ مگر چنين كشوري پيش ميرود؟(ص526)
- مجموعاً شاهنشاه سرحال و از اين اخبار خوشحال بودند (در وصيتنامه سياسي خود هم [داور]arbitre وضع سياسي ايران را ارتش قرار دادهاند).(ص532)
- عرض كردم، [سيدكاظم] شريعتمداري (آيتالله)، از قم عرض ميكند سهميه حج امسال كم تعيين شده است. اگر قرار باشد بعد اضافه شود، مقرر فرمايند همين حال بشود كه كار صورت بازار سياه پيدا كرده است. فرمودند، به هيچوجه، مخصوصاً به دولت بگو سهميه را زياد نكنند.(ص532)
- پنجشنبه 16/4/1356: فرمودند، به نخستوزير خبر بده كه به اوقاف بگويد به آخوندهاي كُرد كمك قابل ملاحظهاي بكند وساليانه و مرتب باشد. مردمان وطنپرست خوبي هستند.(ص536)
- به كاخ علياحضرت ملكه پهلوي رفتم. با دكترها مذاكره كردم. به حمدالله حالشان عيبي خارج انتظار ندارد، براي 86 سال بسيار هم خوب است. چيزي كه هست، بعضي ادويه خوابآور كه اينجا دادهاند، باعث شده كه خون به مغز نرسد. دستور دادم اطباء ايراني و خارجي صورت جلسه[اي] تنظيم كنند و طرز معالجه معظملها را مو به مو روي كاغذ بياورند و هر تغييري اطباء ايراني بخواهند بعداً بدهند، با تلكس علت را به پزشكان خارجي بگويند و با نظر اينها اين تغيير را بدهند.(صص537-536)
- جمعه 17/4/1356: شاهنشاه، صبح موشهدايان را پذيرفتند و چه خوب شد كه فرمودند من او را نبينم، وگرنه مرا امروز به تعب ميانداخت.(ص537)
- ديشب در نيويورك علياحضرت شهبانو قرار بود در بنياد [نداي] وجدان سخنراني بفرمايند. تظاهرات دامنهداري [عليه علياحضرت] شد كه حدود هزار نفر شركت كرده بودند.(ص537)
- شنبه 18/4/1356: عرض كردم، حق اين است والاحضرت شمس كمتر [به خارج] تشريف ببرند (حالا آمريكا هستند). بخصوص كه در خارج هم لذتي نميبرند و زندگي اينجا را ميكنند. فرمودند، خوب اين هم يك نوع هوس است يا ديوانگي كه انسان با ده تا سگ و بيست تا گربه (همراهان) برود به آمريكا. ولي شاهنشاه آنقدر آقا و انسان و با انصاف است. فرمودند، ما اين قدر دختر عوض ميكنيم، ديوانگي نيست؟ آن هم يك نوع آن است.(ص538)
- قدري راجع به الهيات صحبت شد. فرمودند، من كه به علت پيشآمدهاي زندگاني خودم، اعتقاد به مسائل مذهبي، آن هم به طور شديد، دارم. ولي اگر انسان بخواهد تجزيه و تحليل علمي و تا جايي كه البته عقل انسان ميرسد، بكند، به نتيجه درستي دست نمييابد.(ص538)
- دوشنبه 20/4/1356: مصاحبه علياحضرت شهبانو را با باربارا والترز به عرض رساندم. با دقت ملاحظه فرمودند و ناراحت شدند. فرمودند، اين مطالبي كه در مورد صليب سرخ بينالمللي [گفتهاند] ممكن است موهم اين امر باشد كه صليب سرخ مذكور خيال كند ما خيال انتشار گزارش آنها را داريم و درباره آن چيزي به جرايد بگويند يا احياناً متن را منتشر كنند، و اين كار خيلي به ضرر ماست. بنابراين فوري به [منوچهر] فرتاش سفير [ايران] در ژنو تلفن كن كه به نماينده صليب سرخ بگويد، اولاً فرمايشات علياحضرت رسمي نيست و نظرات دولت ايران نميتواند باشد و [بدون مجوز] unauthorzied هست، ثانياً علياحضرت بيشتر نظر به تعداد داشتهاند كه تصحيح فرمايند.(ص541)
- [نامهي علم به شاه] 4 مرداد 1356: امروز اردشير [زاهدي] تلفن ميكرد... اول اينكه براي تاريخ تشريففرمايي به واشينگتن، اول و دوم نوامبر يا 15-16 را تعيين كردهاند. استدعا از خاكپاي مبارك داشت كه تاريخ، اگر ممكن شود، امر فرمايند به اختيار اردشير گذاشته شود كه فرصت مانور براي دعوتها و مخصوصاً دعوت در سفارت ايران داشته باشد.(ص542)
- دوم مرداد 1356: پيشواي بزرگ من، در زير سايه مبارك در بهترين نقاط دنيا، غلام [زندگي را] با فراغ خاطر ميگذراند و به وجود مبارك شاهنشاه محبوب معظم خود از صميم قلب دعا ميكند، كه اگر سايه مبارك نبود، نه تنها غلام، بلكه مليونها ايراني ديگر از رعاياي شاهنشاه، اين فراغ خاطر را نداشتند... آن وقت بعضي مسايل جزئي، آنچنان گريبان مردم را ميگيرد، كه با داشتن اين همه نعمت و وسعت، از تحصيل و بهداشت مجاني گرفته، تا نان ارزان و اتوبوس مفت و امنيت كامل و آسايش خاطر و پول فراوان، مردم دچار ناراحتي و هيجان عصبانيت هستند. از آن جمله است مسئله كمبود برق و سر به سرگذاشتن بيجهت با مردم، و تصميمات خلقالساعه و ضد و نقيض، و عدم توجه حتي به وجود و حضور مردم، وعدههاي بيربط و دروغ و غرض جرايد و آلودگيها و ندانمكاري دستگاه تبليغاتي و غيره و غيره به طوري كه غلام را دچار وهم و خيال ميكند كه اين عمد و غرض و يا سهو و خطاست؟(ص543)
- چهارشنبه 12/5/1356 تا دوشنبه 17/5/1356: فكر ميكنم در تاريخ 29 تير 1356 به اروپا آمدم و مشغول پرسهزدن شدم. حال مزاجي كمي بهبود يافت، ولي روحاً كسل و ناراحت و نگران بودم. كسالت، از جهت كار سيستان و نگراني، از جهت كار عمومي كشور.(ص546)
- با رئيس و اعضاي دولت، با هر كدام حرف زدم، سيستان را با مسائل مالي ميسنجند و ميگويند حداكثر، سيستان به كشور چهل مليون تومان در سال كه بيشتر نميدهد، عايدي يك ساعت نفت است. تفو بر تو اي چرخ گردون تفو، كه كشور ايران به دست چنين عناصر پليدي افتاده است.(ص546)
- پنجشنبه 13 مرداد شاهنشاه صحبت فرمودند و فرمودند كه ميخواهم تو استعفا بدهي، منتها ميخواستم كسي در بين نباشد و اين مطلب را خودم به تو گفته باشم. از اين بزرگواري و مرحمت خيلي تحت تأثير قرار گرفتم... من چندين دفعه با اشاره، به شاهنشاه عرض كرده بودم كه مرخصم فرمايند، موافقت نميفرمودند و از مسئله ميگذشتند. حالا كه قصد تغييرات اساسي داشتند، مطلب به نظر مباركشان رسيد و حتي در تلفن به من فرمودند كه قصد تغييرات زيادي دارم و ميخواهم كه تو استعفا بكني و جايت را به كس ديگر بدهم. من كه از خدا خواستم و اگر هم حالم خوب بود، از خدا ميخواستم كه ديگر در اوضاع ايران بيدخالت باشم. چنان پيشآمد سيستان مرا سرد كرده است كه به وصف نميآيد. مگر ميشود از تمام ادعاهاي حقه خود، [آن] هم در قراردادي كه صددرصد برضرر است، گذشت و زير آن را صحّه گذاشت؟(ص547)
- شنبه 15 مرداد، دولت جديد به رياست جمشيد آموزگار كه سالهاست در پستهاي مختلف كابينه و اخيراً دبيركل حزب رستاخيز بود، تشكيل گرديد و هويدا هم وزير دربار شد، و باز جاي تعجب است كه در استعفانامه خود ميگويد چون شاهنشاه كار ديگري براي من در نظر گرفتهاند، استعفا ميدهم. اين قدرتنمايي هم مثل جواب دادن به اقليت هنگام تقديم بودجه كه چندين سال گفت شما چه بخواهيد، چه نخواهيد، من سالها اين بودجه را خواهم آورد از معماهاي روزگار است، كه فقط شاهنشاه و خودش ميداند.(صص548-547)
- در اين يكي دو ماهه از اخبار مهم جهان تسليم شدن ما به نظر عربستان سعودي (در حقيقت كارتر) بود كه قيمت نفت را تا آخر 1978 تغيير ندهيم. چه بايد كرد؟ الحكم لمن غلب.(ص550)
- جرايد ايران نسبت به انتصاب مجدد هويدا به يك كار مهم، هيچ نوع خوشوقتي نشان ندادند و هيچ ننوشتند، و گويا مردم ايران از شاهنشاه من گله دارند كه اگر مسؤول اين كارها دولت هويدا بود، پس دادن كار مهم ديگري به او چه معني دارد. اغلب وزراي او هم، بخصوص [عبدالمجيد] مجيدي رئيس سازمان برنامه كه مورد حمله شديد شاهنشاه در نطقشان هنگام معرفي دولت جديد قرار گرفته بود، رئيس دفتر بنياد فرح پهلوي شده است!(ص550)