صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۰۸۳۸۷۳
تعداد نظرات: ۶ نظر
تاریخ انتشار: ۱۵:۵۴ - ۱۸ مرداد ۱۴۰۴ - 09 August 2025
به قلم احسان محمدی

قصه‌های نان و نمک(1)/ دلیل عاشقانه‌ی تشنگی بعد از خوردن ماهی!

چند روز پیش داشتم پادکستی از رشید کاکاوند گوش می‌دادم. در مورد شاعرهای کمتر شناخته شده. این بیت از غنی کشمیری شاعر قرن یازدهم هجری قمری را خواند: عاشق به فنا سیر ز معشوق نگردد/ ماهی طلب آب کُند گر چه غذا شد!

عصر ایران؛ احسان محمدی* - اینجا قرار است هر روز بُرش‌هایی از زندگی را بنویسم با نام «نان و نمک». اتفاق‌ها و تجربه‌های روزمره که تجربه می‌کنم.  چیزهایی که دیدن یا شنیدن‌شان قلبم را گرم و روشن می‌کند یا زخمش باعث می‌شود درد بکشم. 
تلاش می‌کنم به حقیقتی که می‌بینم وفادار باشم، بزک نکنم، شعار ندهم و رویا هم نفروشم. همین!

دلیل عاشقانه‌ی تشنگی بعد از خوردن ماهی!

چند روز پیش داشتم پادکستی از رشید کاکاوند گوش می‌دادم. در مورد شاعرهای کمتر شناخته شده. این بیت از غنی کشمیری شاعر قرن یازدهم هجری قمری را خواند:

عاشق به فنا سیر ز معشوق نگردد
ماهی طلب آب کُند گر چه غذا شد!

بعد گفت: منظور شاعر اینه که ماهی عاشق آبه و تحت هیچ شرایطی ازش دل نمیکنه! حتی وقتی صیدش میکنیم، میمیره، سرخش میکنیم و به غذا تبدیل میشه و میخوریمش باز یاد معشوقه‌اش آب است و رهایش نمی‌کند، برای همین ما رو وادار میکنه تشنه بشیم، بریم سراغ آب. که اینجوری به آب برسه حتی وقتی فنا شده!

دانشمندها می‌گویند دلیل تشنگی بعد از خوردن ماهی، استفاده زیاد از نمک در فرایند پخت و پز است یا اینکه چون گوشت ماهی پروتئین دارد و مصرفش باعث تولید اوره در بدن می‌شود و دفع اوره به آب نیاز دارد ما تشنه‌ می‌شویم اما شاعر پارسی‌گوی چه تصویری از عشق بین آب و ماهی ترسیم می‌کند!

در واقع از زاویه چشم شاعر دلیل تشنه شدن ما بعد از خوردن ماهی یا آنطور که قدیمی‌ها می‌گفتند:«ماهی آب می‌کِشه»، عشق ماهی به معشوقه‌اش آب است، ما وسیله‌ایم که ماهی دوباره به عشقش برسد!

 این همه ظرافت و زیبایی زبان و ادبیات فارسی واقعاً دل‌انگیز است.

______________________________

*دکتر احسان محمدی

🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📰 نویسنده و روزنامه‌نگار

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۳
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۲۱:۳۱ - ۱۴۰۴/۰۵/۱۸
چقدر رمانتیک!
زهره عرب
۲۰:۱۸ - ۱۴۰۴/۰۵/۱۸
حکایت زندگیه این قصّه...
خیلی حکایت زیبایی بود.
چکاوک
۱۷:۵۵ - ۱۴۰۴/۰۵/۱۸
با سلام و احترام.چه نوشته زیبایی.واقعا حالمو خوب کرد.سپاس
ناشناس
۱۷:۲۶ - ۱۴۰۴/۰۵/۱۸
سوال ؟ چرا ادبیات و شعر ما از حداقل دویست سال قبل به اینطرف دیگر آن غنا و معانی عرفانی را دارا نمی باشد.
ناشناس
۱۷:۰۰ - ۱۴۰۴/۰۵/۱۸
کاش میتونستین یه چیزی مثل ایموجی ها برای هر خبر بزارید تا بشه باهاش همراهی کرد تو این مخمصه سانسور. مثل ایموچیهایی که بعضی از کانالهای تلگرام میزارند، دستچین و محدود.
بدرالسادات قریشی
۱۶:۳۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۱۸
جناب محمدی عزیز سلام
در پی مطلب زیبای شما دوست دارم چیزی را بگویم چون به قول نویسنده شیرین سخن کرمانی ما استاد مرادی کرمانی شما که غریبه نیستید .
سال‌های سال هست که مشتری پر و پاقرص مطالب وزین سایت شما هستم و روزانه چندین و چند بار مطالب نویسندگان را می‌خوانم گاه می گریم و اندوهگین میشوم و گاه انرژی میگیرم .
خسته نباشید و همه ما عشق و نوع دوستی و وطن پرستی و جنگیدن و امید داشتن و یا حتی منتقد بودن را از ورای مطالب زیبای شما میاموزیم
سایتون مستدام و قلمتان محکم و پربار باد
روزنامه نگار وطن دوست سرزمین ما
تعداد کاراکترهای مجاز:1200