عصر ایران ؛ احسان محمدی - روی پلاک ماشین رد خون بود. یک نفر با انگشت، خون را به پلاک مالیده بود. یکی از رسمهایی که بعضی از ایرانیان هنگام خرید ماشین انجام میدهند. تلاشی برای رفع بلا و دفع شوریِ چشم.
بعضیها تخممرغ زیر چرخ میگذارند و بعضی هم خروس قربانی میکنند. اما مالیدن خون به پلاک برای من تازگی داشت. کمی پا روی گاز میگذارم تا راننده را ببینم. زن جوانی است که زلف بر باد داده و هنوز مشماهای صندلیهایش را درنیاورده است.
مرزهای میان باور، اعتقاد و خرافه گاهی خیلی ناپیداست. در این جور مواقع نظریه دادن هم شبیه فضولی است. مردم میگویند پول داده، ماشین خریده، حق دارد خروس هم بخرد و سر ببرد و خونش را بمالد به پلاک! تو رو سننه؟ از جیب تو کم شده؟
خیلی تعصب خاصی روی خروسهای مادرمرده ندارم که چرا این توقع از آنها میرود که جلوی مصیبت و شوری چشم حسودان را بگیرند، انگار در این مورد مرغها همان وظیفه خورده شدن در عروسی و عزا را بر عهده گرفتهاند. مسئله برایم این سنت و مدرنیتهای است که در هم آمیخته شده: از یک طرف مظاهر مدرن و سر و تیپ و لهجه و تحصیلات بهروز و از طرف دیگر، مالیدن خون به پلاک...
شاید بعضیها هم بگویند: «آقا اینها با هم منافات ندارد. میشود دکترا گرفت از آمریکا ولی باور داشت به چشم زخم!» شاید. این هم حرفی است، اما موضوع جالبی است وقتی رگهها و ریشههایش را در تصمیمات کلان آدمها در جامعه میبینیم.
بیشتر از این حرف زدن در این مورد لطفی ندارد. امیدوارم همه صاحب ماشین نو و باکیفیت شوند و بعد از یاد گرفتن رانندگی و بیمه کردن ماشین، راه بیفتند توی خیابان و لذتش را ببرند. چه روی پلاک خون خروس بمالند، چه نمالند!