صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۶۷۰۴۱۶
تعداد نظرات: ۵۷ نظر
تاریخ انتشار: ۰۳:۴۵ - ۰۸ خرداد ۱۳۹۸ - 29 May 2019

از «ملت عشق» تا قاتل شدن «نجفی»

یادمان نرود که هر کدام از ما می‌توانیم آدم بکشیم. با گلوله، با کلمه‌هایمان. حتی ما که موقع راه رفتن مراقب هستیم روی مورچه‌ها پا نگذاریم.

عصرایران؛ احسان محمدی- معلم عربی‌مان کوتاه قد و تندخو بود. علی را بلند کرد و پرسید: «دیک» چی میشه؟ علی، مرغ و خروس را قاطی کرد. چشم‌های آقای معلم مثل کروکودیلی که ببیند پای آهوی نوبالغی توی گِل کنار برکه گیر کرده، برق زد. آرام آمد طرفش برای شکنجه مورد علاقه‌اش.

خودکار می‌‌گذاشت لای انگشت‌های باریک بچه‌ها و آنقدر فشار می‌داد تا ولو شوند کف کلاس. اما این بار تنوع به خرج داد. موهای شقیقه علی را از دو طرف سرش گرفت و از زمین بلندش کرد. پسرک لاغری که به زحمت سی کیلو می‌شد، جیغ می‌کشید...

بعدها تنبیه‌بدنی دانش‌آموزان ممنوع شد. یکی از کسانی که این ماجرا را جدی پیگیری کرد وزیر وقت آموزش و پرورش دولت هاشمی‌رفسنجانی بود. اسمش؟ محمدعلی نجفی!

محمدعلی نجفی که حالا حتماً  گوشه سلول نشسته و دارد فکر می‌کند به مسیر پرپیچ و خم زندگی‌اش؛ به اینکه چه دانش‌آموز درسخوانی بود.

کسب رتبه دوم امتحانات نهایی سال ششم دبیرستان‌های ایران

کسب رتبه اول کنکور ورودی دانشگاه صنعتی شریف

کسب رتبه اول مسابقات ریاضی دانشجویان سراسر کشور

کسب رتبه اول در میان فارغ‌التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف

کسب نمره A+ در تمام دروس در دانشگاه M.I.T آمریکا

به وزیر آموزش و پرورش و علوم شدن. به شهردار تهران شدن. به رئیس سازمان میراث و رئیس سازمان برنامه و بودجه شدن. به تحسین‌ها، مدال‌ها، افتخارها، به روزی که فسادهای مالی شهرداری را فاش کرد، به روزی که استعفا کرد، به روزی که سرش را گذاشت روی پای میترا استاد و رو به دوربین گوشی او سلفی گرفت. با لبخندی که انگار پوزخند می‌زد به تمام آنها که زندگی را، پست و مقام و موی سفید را جدی گرفته‌اند.

... این خلاصۀ راه‌ِ رفته‌ی مردی است که حالا در خلوتش از شاملو زمزمه می‌کند: "هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم! "...

او آدم کُشته است. رفتاری که قابل دفاع نیست، حتی اگر محمدعلی نجفی شهردار خوش‌پوش تهران بوده باشی. حتی اگر توجیه کنی که «با نقشه آمده بود زندگی من را به هم بریزد. می‌خواست رازهایم را فاش کند». چه رازی که فاش شدنش از این بدتر بود؟ که حالا شاید وزیر سابق را ببرد پای چوبه‌دار؟ امان از الاکلنگ روزگار!

نمی‌دانم چرا از تمام کتاب «ملت عشق» این بخش عجیب توی ذهنم مانده است. امروز وقتی خبر قتل میترا استاد توسط محمدعلی نجفی را شنیدم رفتم سراغش. الیف شافاک می‌نویسد: «راستش را بخواهید برای همه، بدون استثنا، لحظه‌ای می‌رسد که می‌توانند یکی از بکشند، اما این را اکثر آدم‌ها نمی‌دانند. نمی‌خواهند بپذیرند. تا وقتی حادثه‌ای غیرمنتظره باعث می‌شود خون جلو چشمشان را بگیرد. چقدر هم مطمئنند که دستشان هیچ‌وقت به خون آلوده نمی‌شود و جان کسی را نمی‌گیرند. حال آنکه همه‌چیز به تصادفی بند است. گاهی حرکت چشم و ابرو کافی است تا خون کسی به جوش بیاید. از کاه، کوهی بسازد و سر هیچ و پوچ دعوا و کتک‌کاری راه بیندازد. راستش حتی در زمان و مکان اشتباه بودن کافی است برای آنکه حیوان درون آدم‌های پاک و تمیز و باشرف یک‌دفعه آشگار شود. همه می‌توانند آدم بکشند».

فارغ از کار خودشونه گفتن‌ها، اینکه حقش بود یا نه؟ اینکه باید اعدام بشود یا نه؟ اینکه چرا خونسرد چای می‌نوشد و بعد مثل یک بازدید اداری از کلانتری دست می‌دهد، لبخند می‌زند و جوری مقابل دوربین در مورد جنایت حرف می‌زند که انگار گزارش افتتاح یک پل را می‌دهد، اینکه آلت قتاله دست خبرنگار تلویزیون چه می‌کند و آیا پخش اعتراف قانونی است و ... همه به کنار.

همه اینها به کنار، بگذاریم به حساب دادگاه و محکمه و اولیای دم. فقط یادمان نرود که هر کدام از ما می‌توانیم آدم بکشیم. با گلوله، با کلمه‌هایمان. حتی ما که موقع راه رفتن مراقب هستیم روی مورچه‌ها پا نگذاریم. فقط خدا کند لحظه‌اش نرسد. ثانیه‌اش نرسد و اینکه از رتج و درد دیگران شادی نکنیم، تسویه حساب سیاسی نکنیم و یادمان باشد که هرکس به زخم دیگری خندید، روزگار کنار اسمش تیک زد و یک‌روز، یک‌وقت و یک‌جا به او زخمی زد تا دیگران بخندند. به دردش. به رنجش. 

میترا استاد حالا در سردخانه خوابیده. توی همان کیسه‌هایی که زیپش را می‌کشند و هُلت می‌دهند داخل یک کشوی کوچک. آنقدر تنگ است که نمی‌توانی سلفی بگیری. این پایان قصه زنی شد که می‌گفت او و نجفی عاشق هم هستند و دیگران حسودی می‌کنند.

حالا آسوده از قضاوت‌ها خوابیده است، خبرها را نمی‌خواند، توئیت‌ها را نمی‌بیند، نگران به هم ریختن آشپزخانه‌اش نیست و البته هیچ زنی به او حسودی نمی‌کند.

دارم با صدای بلند شجریان گوش می‌دهم: جهان پیر است و بی بنیاد/ از این فرهادکُش فریاد/ که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم...

به عکس و لبخندها و سلفی های سرخوشانه دیگران حسادت نکنیم، خیلی هم باورشان نکنیم، فقط دعا کنیم خدا کند آن لحظه شوم را نرساند، آن لحظه ای که خشم ارباب مغزت شود.

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۵۷
در انتظار بررسی: ۳۴
غیر قابل انتشار: ۲۸
رضا
۱۳:۲۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
شجریان نه!!!!!!!!!!!!!! استاد شجریان
ممد
۱۲:۵۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
خیلی با کلمات زیبا ذهنتو تسخیر میکنه و موضوع اصلی رو به حاشیه میبره .
احسان محمدی استاد این کاره!
لینا
۱۲:۱۷ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
بسیار عالی نوشتید.خدا عاقبت ما را ختم به خیر کند.
كاوه
۱۱:۱۳ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
ممنون از متن،
هيچ كس از عاقبت كار خودش خبر نداره. اين رو هم فراموش نكنيم كه بعضي خانم ها به قدري همسرشون را اذيت ميكنن كه باعث بروز خشم و نفرت حتي از انسان هاي معقول و سر بزير ميشه. صبر انسان تا يك جايي هست.
ناشناس
۱۱:۰۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
خداوکیلی ول کنید آقای نجفی رو، 2 هفته هم میخوایم درگیر این خبر باشیم. هشتمون گرو بیست و نه اه.
ناشناس
۱۰:۵۷ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
جناب محمدی عزیز خبرنگار باسابقه ارشیو روزنامه های سال ۷۱ را مرور کن دختران مدرسه شایان در محله مختاری که در تصادف ولنجک ۱۷ نفرشون پرپر شدند. عکس العمل اقای نجفی و موضع خانواده معصومین را بخوانید دریغ از یک ختم درست و درمون . اقای نجفی افاضه فرموده بودن کشته شدن چند دانش آموز موضوعی نیست که رسانه ها اینقدر جنجال کرده‌اند و ... چرخ روزگار حیرت انگیز است
جعفر
۱۰:۵۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
متن زيبايي بود .احسنت
ناشناس
۱۰:۵۳ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
آقای محمدی قتل راهرکسی انجام دهد نمی توان به راحتی توجیه کردچون دیگران باورمی کنند که آنها هم می توانند قاتل باشند
ناشناس
۱۰:۵۰ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
ماله بکشید
واقع بین
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
اگر از این مقاله تعریف میکردم نظرم را منعکس میکردی !!
مهسا
۱۰:۳۷ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
بسیار زیبا نوشتین... یکم حالم بهتر شد بعد از این اتفاقای بد
صالح
۱۰:۲۳ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
ممنون آقای محمدی عالی بود آدمی موجود عجیبی است و برای هرکسی هر اتفاقی ممکن است بیافتد و در جواب نظر بعضی از عزیزان بنظر من نجفی از وزیران خوب آموزش و پرورش بود
ناشناس
۱۰:۲۲ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
چقدر رمانتک ..وااای
ناشناس
۱۰:۲۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
خداوند آبروی همه را حفظ و همه را عاقبت به خیر کند.
ناشناس
۱۰:۱۹ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
جانا سخن از زبان میگوئی
:relaxed:
علی
۱۰:۱۸ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
هرکسی نغمه خود خواند واز صحنه رود خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد. درس عبرت برای هر لحظه ما..........
ناشناس
۱۰:۱۷ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
خیلی عالی نوشتی آقای محمدی، دست مریزاد
ناشناس
۱۰:۱۰ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
حرف شما در خصوص خشم قابل قبول هست !!! ولی خیلی ساده نباید از قضیه گذشت ، انسان به دنیا اومده که رشد و تکامل کنه و .... به نظرم متن در نهانش بیشتر شبیه ماله کشی هست تا یک متن اخلاقی !!!!!!!
ناشناس
۱۰:۰۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
چي شد به اينجا رسيديم كه وزير آموزش و پرررررورش مون هم دست به قتل زد
ناشناس
۰۹:۵۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم! ...عین ادای مطلب شعر زنده باد شاملو
عبدالصاحب بازرگان
۰۹:۵۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
این اقا که این همه درس خوانده و مدارج علمی کسب کرده یک درس مهم در زندگی را نیاموخته و آن کنترل خشم است .. حضرت علی ع میفرماید .. خشم همنشین بسیار بدی است .. عیب ها را اشکار بدی ها را نزدیک و خوبی ها را دور می کند (غرر الحکم )
mahdi
۰۹:۴۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
حرفاهات رو قبول دترم اما اگه یکی از اصولگراها هم تین کار رو کرده بود همین رو مینوشتی یا مثل خیلی وقتهای دیگه با خوشحالی و ذوق ازش حرف میزدید.
ناشناس
۰۹:۲۸ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
حیف از آقای نجفی که واقعا در بین مدیران کشور تک بود و واقعا آدم حسابی
ما هم در دوران وزارت ایشان آموزش و پرورش یافتیم
بله آقای محمدی باید نمک به زخم زمین خورده ها نپاشیم و از سقوط دیگران خوشحال نباشیم ....
ناشناس
۰۹:۲۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
همه دعا کنیم عاقبتمون ختم به خیر بشه که نمی دونیم روزگار باهامون چه می کنه
هستي
۰۹:۲۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
چقدر زيبا نوشتيد آقاي محمدي. اينكه انقدر زيبا به اين بعد از ماجرا پرداختيد واقعا تحسين برانگيزه.
ناشناس
۰۹:۲۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
"از رنج و درد دیگران شادی نکنیم، تسویه حساب سیاسی نکنیم و یادمان باشد که هرکس به زخم دیگری خندید، روزگار کنار اسمش تیک زد و یک‌روز، یک‌وقت و یک‌جا به او زخمی زد تا دیگران بخندند. به دردش. به رنجش."
متن جالبی بود ولی این قسمتی رو که گذاشتم جالب ترینش بود. من اصلاح طلب نیستم حقيقتاً ولی تیتر وطن امروز رو که دیدم و اون خبرنگار اداره آگاهی؛ واقعاً هول کردم از بلایی که روزگار بعدها سر این گونه آدمها خواهد آورد.
حمید
۰۹:۲۰ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
من نمی دانم چرا دل به حال پس 13 ساله مقتول که می گفت از مدرسه برگشتم پول اژانس یادم رفته بود همراه نداشتم امدم خونه با صحنه قتل مادرم روبرو شدم و .............
مجید
۰۹:۰۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
خیلی بی محتوا و بی منطق نوشتی. نه متوجه عمق فاجعه ای نه از سیاست میفهمی. همون شجریان گوش کن
ناشناس
۰۹:۰۳ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
ما مردم عادت کردیم و عادت داریم که همه چیز و همه آدما رو قضاوت کنیم و دوم اینکه ، همه چیز رو یا سیاه سیاه میبینی و یا سفید سفید !‌
مهدی
۰۸:۵۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
عالی بخصوص قسمتی که گفتید دیگه هیچ زنی بهش حسادت نمیکنه بازم میگم این دلنوشته عالی بود
محمد
۰۸:۵۳ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
او آدم کُشته است. رفتاری که قابل دفاع نیست
لذا لطفا برای مخاطب حداقل شعوری قایل شده و ماله نکشید
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۰:۲۹ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
محمد جان !
اصلا متن رو خوندی و افاضات کردی ؟؟
حسن
۰۸:۵۰ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
سلام بسيار باعث تاسفه !
چي شد به اينجا رسيديم؟
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۰:۲۸ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
عصر ایران خوندییم
پوریا
۰۸:۲۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
چقدر قلم روان و هشدار دهنده‌ای!
باید روزی یک بار این متن را خواند تا ملکه ذهن‌ شود
:(
لوکس
۰۸:۲۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
مزخرف ترین دوران اموزش و پرورش زمان ما دهه 60 تی ها بود که این اقا وزیر تشریف داشتن.صرفا دکترا داشتن دلیل نمیشه.این عقل و شعور طرف هست که باید بالا باشه.
علی
۰۸:۱۲ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
آخرش رو با چشم اشک آلود خوندم.
ممنون
حمیدیان
۰۸:۰۷ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
خیلی نمایشی بود
ناشناس
۰۸:۰۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
شاید اگر پشت پرده ها را ببینیم نظرمان تعدیل بشود قضاوت کار سختی است. گر چه قتل توجیهی ندارد.
ناشناس
۰۷:۵۰ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
چه خوب نوشتی
ناشناس
۰۷:۳۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
فوق العاده و تاثیرگذار
ساده و عبرت‌آموز
ممنون آقای احسان محمدی عزیز که هستی و مینویسی
ناشناس
۰۵:۵۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
چه عجب یه متن بدردبخور نوشتی عصریران
ناشناس
۰۵:۴۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
شب قدر را به شب قتل تبدیل کردند ... متاسفم!
علوی
۰۵:۴۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
خداوندا ، آنی مارا به خودمان واگذار مکن .
ناشناس
۰۵:۳۸ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
بازی با کلمات
ناشناس
۰۵:۲۹ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
اولین مقاله ای که از عصر ایران خوندم و خوشم اومد .. عاقبت به خیر بشی جوون
خانم
۰۵:۲۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
مطلب عالی بود
ناشناس
۰۵:۱۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
دوست عزیز. از شما این انتظار نمیر رفت. کسیکه با چندین مدارج علمی و مدیریتی با هزاران دانش آموز،معلم،مدیر و ناظم مستقیم و غیرمستقیم برخورد داشته،سالها با رسانه ها و مطبوعات گفتگو و مصاحبه کرده،و در یک کلام عاقله مردی جهاندیده است، نباید بخاطر هر مشکل خانوادگی چنین مرتکب عملی مذموم بشود. در مجموع حق البته با شماست. ولی از مسئولین رده بالا با حقوقهای مکفی و رفاه مالی انتظار بیشتری میرود که مراقب تمامی حرکاتشان باشند.بله این امکان هست که هرکسی در لحظه ای مرتکب قتلی ناخواسته بشود ولی ایشان هرکسی نیست.در پناه خدا
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۰:۰۹ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
متن را دقيق تر بخوان
ناشناس
۰۵:۱۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
بسیار زیبا و دقیق.
مهدی
۰۴:۳۲ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
نویسنده محترم؛ بسیار زیبا نوشتید.اتفاقا من هم در حال گوش کردن ساز و آوازی از استاد شجریان هستم.جاییکه میخواند :
آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی !!!!!
ناشناس
۰۴:۲۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
بهترین حرف هایی بود که توی رسانه ها بعد این اتفاق بد خوندم
خان محمدعلی آقا
۰۴:۰۸ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
نمیدونم چرا یه توجیه ریزی تو متن حس میشد!!!
ناشناس
۰۴:۰۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
این استاد نجفیتون میلیونها ج‌وان بی سواد روی دست کشور گذاشت با نظام جدیدش!!! این جنایتش از قتلی که الان کرده شاید کمتر. نباشه
سراج
۰۳:۵۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
معلومه که با این همه رتبه و سواد و... کنترل خشم را بلد نبوده... اصلا چی شد رفت دنبال یک زن جوان؟ قدیما می گفتند عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۰۹:۵۳ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
اختلاف خانوادگی ؟ عشق نافرجام ؟ عدم کنترل خشم ؟ ...
چقدر ساده اید . بهتراست جای اینها به سوابق و ارتباطات خاص مقتول مراجعه کنید تا چیزی دستگیرتان شود .
باربد
| |
۱۰:۲۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۸
من اسم اینو نمی گذارم عشق این یک نوع هوس هستش که بیشتر مردها سراغشون میاد که اگه دنباله رو هوسشون بشند کار دستشون میده و جز آبرو ریزی چیزه دیگه ای نداره
تعداد کاراکترهای مجاز:1200