۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۱۶۳۴
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۳ - ۰۳-۱۲-۱۳۸۸
کد ۱۰۱۶۳۴
انتشار: ۰۹:۲۳ - ۰۳-۱۲-۱۳۸۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

مردم سالاري: استيضاح غيرسياسي يک وزير

«استيضاح غيرسياسي يک وزير» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن مي‌خوانيد؛اگرچه جرقه استيضاح وزير راه و ترابري، زماني زده شد که مهماندار يوناني خط هوايي کيش - تهران از واژه مجعول خليج عربي استفاده کرد، اما زمينه اين استيضاح ماه ها پيش فراهم شده بود. وزير راه و ترابري، از جمله وزيراني است که علاقه فراواني به انجام برخي کارهاي تبليغاتي دارد و از بدو آغاز به کار خود در دولت نهم، اين علا قه را به طرق مختلف نشان داده است.

بازديدهاي سرزده از فرودگاه و راه آهن و... که از قضا در همگي اين بازديدهاي به اصطلاح سرزده، دوربين هاي خبري صدا و سيما هم همراه او هستند، نمونه اي از اين علاقه وزير راه است. البته او علايق ديگري هم دارد. از جمله افتتاح نمايشي پروژه هايي که به اتمام نرسيده اند.

نمونه آن، راه آهن شيراز - اصفهان و آزادراه تهران - پرديس است که هر دو مدت کوتاهي پس از افتتاح، بدون استفاده باقي ماندند تا تکميل شوند; اما ناگوارتر از همه اينها، حجم بالاي تلفات حوادث جاده اي، ريلي و هوايي در ايران در مقايسه با ساير کشورهاي جهان است که متاسفانه در طول دوران وزارت آقاي بهبهاني بر آن افزوده شده است.

استاندارد نبودن جاده ها و آزادراه ها در کشور يکي از دلايل تصادفات رانندگي است که وزير راه و ترابري، نه تنها در استانداردسازي جاده هاي موجود اقدام چندان مثبتي انجام نداده، بلکه پروژه هاي نيمه تمام سال هاي گذشته هم که وزير راه در بدو آغاز به کار خود، براي تکميل آنها وعده هاي فراواني داده بود، همچنان نيمه تمام و بعضا در حال رکود باقي مانده اند. مصداق بارز آن آزاد راه تهران- شمال است که در طول دوران وزارت آقاي بهبهاني با وجود وعده هاي فراوان، هنوز روند گذشته دنبال مي شود.

معضل حوادث هوايي هم که اظهر من الشمس است.نيازي به تکرار نيست که فقط در سال جاري تا چه حد شاهد بروز حوادث مرگبار هوايي در کشور بوديم و البته باز هم نيازي به تکرار نيست که ميزان سوانح هوايي کشور در دوران وزارت آقاي بهبهاني نسبت به گذشته افزايش داشته و به ارقام بي سابقه اي رسيده است; چه از نظر تعداد حوادث و چه از نظر تعداد کشته شدگان. پيش از اين مسافرت با قطار، ايمني داشت که دراين دوره ناامني به آن هم سرايت کرد و حوادث ناگواري در حوزه حمل و نقل ريلي رخ داد.

در تمام مدتي که اين حوادث رخ داد، وزيرراه و ترابري نه تنها از سمت خود استعفا نکرد، بلکه حتي يک عذرخواهي خشک و خالي هم از خانواده مقتولين و مصدومين صورت نگرفت; گويي آن چه رخ داده در حوزه مسووليت فرد ديگري بوده است.

وقتي وزير راه و ترابري، خود را مسوول چنين حوادثي نمي داند و با واژه هايي همچون استعفا و عذرخواهي بيگانه است و حتي در مورد پروژه هاي نمايشي هم توضيحي ندارد، چه تضميني وجود دارد که در آينده هم به روند فعلي ادامه ندهد؟ اگر تا کنون آقاي بهبهاني در مسند وزارت راه باقي مانده، صرفا به دليل غالب شدن فضاي سياسي بر کشور است; در غير اين صورت، خيلي زودتر از اينها آقاي بهبهاني ديگر نبايد در وزارت راه حضور مي داشت چرا که کاستي هاي حوزه وزارت راه و ترابري موضوع سياسي، خطي يا جناحي نيست بلکه مساله اي است که بين عموم مردم و هر دو طيف سياسي کشور منتقدان فراواني دارد و به دليل وجود همين ديد فراجناحي و غيرسياسي به موضوع استيضاح وزير راه و ترابري، بايد در انتظار روزهاي نه چندان خوشي براي آقاي بهبهاني باشيم.

كيهان: سراشيب جنگ نرم

«سراشيب جنگ نرم» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در ان مي‌خوانيد؛اوايل فوريه- 22 بهمن- سال گذشته در حالي كه چند هفته بيشتر از آغاز رياست جمهوري باراك اوباما نمي گذشت، روزنامه نيويورك تايمز عصاره سياست جديد آمريكا در قبال چالش بزرگ ايران را ضمن گزارشي بيان كرد. راجر كوهن نويسنده گزارش با اشاره به انتخاباتي كه در ايران در پيش بود نوشت «بيشترين نگراني ايران ظهور چهره اي مانند گورباچف است كه در درون به اسم مصالحه با غرب، كار را به حراج انقلاب و نابود كردن نظام اعتقادي آن بكشاند. بايد از اين منظر به رقابت انتخاباتي آينده در ايران نگريست، انتخاباتي كه بعد از انتخابات اخير آمريكا مهم ترين انتخابات جهان است.

براي جلب افكار عمومي ايران بايد سياست فريب را برگزيد، سياست پتك جواب نداده است. يكي از مخالفان به طور كاملا جدي به من گفت فريبكاري ضروري است. منظور اين بود كه سياست يعني به كار بستن تدابيري زيركانه و مزورانه اما آمريكا به جاي آن موافق استفاده از پتك بوده است، اين سياست همان طور كه در عمل ديده شد، ابزار مناسبي نيست. برتري و تفوق هاي ايران با دردسرهاي آمريكا همزمان شده است. نفع غرب در آن است كه احمدي نژاد براي دوره اي ديگر به رياست جمهوري انتخاب نشود. اوباما نبايد زمينه تقابل را ايجاد كند. لحن جو بايدن معاون اوباما كه گفت راه ايران به فشار و انزوا ختم مي شود، كاملا اشتباه بود».

گزارشگر نيويورك تايمز در سفر به تهران از محل اقامت سفير انگليس بازديد مي كند كه 66 سال پيش محل تصميم گيري سران آمريكا و انگليس براي جهان پس از جنگ دوم جهاني بوده است. او با حسي نوستالژيك و حسرت بار مي نويسد: «اي كاش اوباما مي توانست به محل اقامت سفير انگليس در تهران بيايد و ميزي را ببيند كه شام روز 30 نوامبر 1943 (9 آذر 1322) بر روي آن صرف شد، شامي به افتخار تولد 69 سالگي چرچيل با حضور او، رزولت و استالين. در بين اين مقامات حتي يك ايراني هم حضور نداشت تا شاهد سرنوشت جهان پس از جنگ باشد. استقلال اصل انقلاب ايران است كه در آستانه سي سالگي قرار دارد.

پرتاب ماهواره، مانند برنامه هسته اي باعث غرور ملي شده است. هدف آمريكا بايد باز شدن فضاي حاكميت ايران باشد و نه سرنگون كردن آن. براي اين كار بايد هوشمندانه به جاي تكان دادن انگشت تهديد، اين غرور را رعايت كرد. اگر قرار بر تغيير و دگرگوني است، بايد بسيار پيش از انتخابات 22 خرداد اين تغيير روي دهد تا جوانان ايراني بتوانند آن را باور كنند».

دولت اوباما همين سياست را پيشه كرد. تيم او دست چدني آمريكا را با دستكش مخملين پوشاندند و دم از تغيير زدند. اوباما در واقع از همان جا آغاز كرد كه بوش در ماه هاي پاياني دولت خود به آن رسيده و در دستور كار قرار داده بود؛ تغيير دكور و ظاهر سياست آمريكا از پتك به فريب. وزارت خارجه بوش در ماه هاي پاياني تأكيد بر «ديپلماسي عمومي» و ارتباط با افكار عمومي ايران به ويژه از طريق فضاي مجازي و شبكه هاي ماهواره اي را در اولويت جديد خود قرار داده بود و برخي ملاقات هاي كاري هم از سوي جورج بوش و كاندوليزا رايس با برخي عناصر مخالف فعال در حوزه مجازي و عمومي انجام گرفت. موقتا تهديد به حمله نظامي و تحريم اقتصادي مسكوت ماند و تأكيد بر تغيير مسير طي شده و گشايش افق جديد در تبليغات عمومي پررنگ شد. اوباما اين تاكتيك پرورده شده در هيئت حاكمه آمريكا را كه از سوي بوش آغاز شده بود، ادامه داد با اين تفاوت كه سابقه منفي بوش را هم با خود نداشت. قرار بود عرصه از داخل بر جمهوري اسلامي و سياست خارجي منطقه اي و جهاني آن تنگ شود. نقطه مطلوب، روي كار آمدن يك چهره مرعوب و منفعل در انتخابات بود. يكي از سران فتنه براي اين امر نشان گذاري شده بود. اگر جريان مرعوب- و آلوده به برخي عناصر مرتبط با سازمان هاي جاسوسي آمريكا و انگليس و اسرائيل- روي كار مي آمد، مي شد در پوششي دموكراتيك و قانوني، جمهوري اسلامي را در تنگنا انداخت و دچار فروپاشي نرم يا دست كم ضعف و ناتواني كرد. اما حتي اگر اين نقطه مطلوب فراهم نمي شد- كه نظرسنجي ها و جمع آوري هاي اطلاعاتي قدرت هاي غربي نيز همين را نشان مي داد- پروژه تقلب قرار بود كار مشابهي را انجام دهد. بدين ترتيب آنچه در عمل به وقوع پيوست، خياباني شدن مهره اي ذخيره نه در شكل و شمايل قهرمان و منتخب ملت بلكه در قواره يك ياغي قانون شكن و راهزن انتخابات بود.

دولت آمريكا ابتدا با احتياط و سپس با بي پروايي تمام از اين ياغيگري و راهزني- در پوشش حمايت از «حقوق نقض شده ملت معترض ايران»- پشتيباني كرد اما پس از 3، 4 ماه، اميد پديدار شده در دولتمردان آمريكايي به تدريج رنگ باخت و هر چه اين اميد بي رمق تر شد، لحن فريبكارانه آنها نيز كاهش پيدا كرد و بازگشت به سياست هاي كور- و صرفا از سر عصبانيت و بي كنترلي- روزگار بوش جاي آن را گرفت. دولت اوباما در 4ماهه دوم از 8 ماهه پس از انتخابات، ابتدا صدور ضرب الاجل عليه برنامه اتمي ايران را از سر گرفت كه ضرب الاجل دوم با پايان گرفتن آخرين ماه سال 2009 ميلادي به سر آمد بي آن كه حلقه اصلي تصميم سازان در اتاق فكر هيئت حاكمه آمريكا بدانند پس از آن چه بايد بكنند. بعد از آن هم دستكش مخملي بيشتر كنار رفت و لاف ملال آور 7سال اخير بلكه به تعبيري 30سال گذشته درباره از سرگيري تحريم هاي فلج كننده عليه ايران آغاز شد و نهايتا پس از حماسه خيره كننده و فتح الفتوح بزرگ ملت ايران در 22بهمن، درياسالار مايك مولن رئيس ستاد مشترك نيروهاي مسلح آمريكا در ديدار از فلسطين اشغالي اعلام كرد: «گزينه نظامي عليه ايران همچنان مطرح است. ما هيچ گزينه اي و از جمله گزينه حمله نظامي را عليه ايران مردود نمي دانيم.»

10 روز از رفراندوم بزرگ 22بهمن مي گذرد. سران آمريكا و اتحاديه اروپا كه براي اولين بار در آستانه راهپيمايي 22بهمن علنا از ضدانقلاب جانبداري كرده و نسبت به خشونت عليه آنها هشدار داده بودند، در اين 10 روزه فقط سكوت كرده اند گويي كه گرد مرگ در كاخ سفيد آمريكا يا كريدورهاي دولت انگليس فرو پاشيده باشند. وقتي قرار مي شود يك ژنرال نظامي مثل مايك مولن كه چهار دست و پا در باتلاق افغانستان و عراق- و ايضا يمن- گيرافتاده، جور باراك اوباما، هيلاري كلينتون، ويليام برنز و جان ليمبرت و ديگر صاحب منصبان سياسي را در واكنش به ظهور خيركننده و حقيقي «ملت ايران» در 22بهمن بكشد، چيزي بهتر از اين در نمي آيد كه دسته پتكي شكسته را در پايان اولين سال تاجگذاري اوباما و برخلاف «سياست ورزي» تراز توقع گزارشگر نيويورك تايمز بچرخاند. يك سال پيش در قبال ديدگاهي كه از اوباما مي خواست فعلا سياست دعوت به مذاكره بزرگ با ايران را متوقف كند تا حمل بر اقتدار ايران و باعث پيروزي اصولگرايان در انتخابات نشود، ديدگاه ديگري در آمريكا به رئيس جمهور اوباما يادآور مي شد كه اصولگرايي تراز استقلال و عزت، انتخاب ملت ايران است و اميد بستن به جريان مرعوب و تجديدنظرطلب در ايران صرفا از دست دادن زماني يك ساله و فرصت طلايي بخشيدن به ايران است كه چهار نعل به سمت قله هاي پيشرفت هسته اي مي تازد. اكنون كه ايران در كنار رونمايي از تأسيسات فردو، غني سازي اورانيوم تا سقف 20درصد را آغاز كرده و اعلام مي كند ديگر هيچ اتكا و اعتمادي به آژانس ندارد و با شتاب مضاعف، برنامه پيشرفت هسته اي خود را دنبال خواهد كرد، احتمالا عقلانيت و صحت ديدگاه دوم براي تيم تصميم سازان دولت اوباما ثابت شده باشد ضمن اينكه آمريكا سرمايه هاي ديگري را هم باخته است.

اولا اوباما ماسك تغيير و مسالمت و آشتي را از چهره برداشته و در كمتر از يك سال تبديل به يك بوش دوم اما ناتوان تر از وي و ميراث دار ورشكستي هاي بوش شده و بنابراين حناي فريب ديگر رنگي نخواهد داشت. ثانيا او شبكه بزرگ راه اندازي شده براي جنگ نرم طي دو دهه اخير در ايران را با تمام شاهرگ ها و مويرگ هاو اتاق فرمان و زيرشاخه هاي آن به طور كامل براي دستگاه اطلاعاتي و امنيتي- و افكار عمومي- ايران لو داده است. در واقع اين، شير درازگوش خورده اي مانند مهاجراني يا دلقكي مانند ابراهيم نبوي نبود كه پروژه اسب تروا را سوزاند و خاكسترش را به باد داد. تخطئه مهره هاي بيچاره اي مثل اينها، حكايت خرابكاري پدري است كه از خجالت سيلي به گوش كودك خود مي زد. اگر درست نگاه كنيم يك هرم استكباري، آن اسب ترواي به دقت ساخته شده در 2دهه اخير را نابود كرد. نوك اين هرم سران آمريكا و انگليس و اسرائيل بودند. يك مثلث از اين هرم 3دستگاه جاسوسي سيا، ام آي 6 انگليس و موساد را شامل مي شد مثلث ديگر، وزارت خارجه 3رژيم استكباري مذكور و به ويژه خانم هيلاري كلينتون است كه از شدت عداوت با ايران به نومحافظه كاران تيم بوش و خانم كاندو ليزا رايس شبيه تر است. مثلث سوم هرم نيز شبكه جنگ نرم و رسانه اي آنهاست. «قاعده» اين هرم كه تمام حجم پروژه روي آن سوار شد، شانه هاي ناتوان چند تن از سران فتنه در ايران بود. البته از حق و انصاف نبايد گذشت؛ آن چهره سياسي ملاقات كننده با جورج سورس، در جلسات داخلي گروه متبوع خود درست گفته بود كه اين موسوي فلان فلان شده همه سرمايه اجتماعي ما را به باد داد و از اين پس با ما نه به عنوان بخشي از دولت- ملت و حاكميت و نه به عنوان جرياني مشروع]يا حتي اپوزيسيون رسمي[ بلكه به عنوان سرانگشت دشمن برخورد خواهد شد. شما حق بدهيد به امثال كروبي و موسوي كه سي ام بهمن يعني 8 روز پس از راهپيمايي فيصله بخش 22بهمن، تازه لب به سخن بگشايند و از مردم تشكر كنند. يعني فاصله انتقال پيام از چشم تا مغز و زبان يك انسان عادي و سالم 8روز است؟!

روش نشانه شناسي با انبوهي از دلالت هاي ايام پس از 22بهمن، به هر ناظر بيطرفي مي گويد كه دشمن از پيچيده ترين مرحله هجوم و جنگ با ملت ايران- جنگ نرم- هيچ طرفي نبسته است. آنها پس از تجربه ناموفق 2جنگ سخت (نظامي) و نيمه سخت (تحريم اقتصادي و انزواي سياسي و القاي ايران هراسي) به فاز پيچيده و خطرناك جنگ نرم پاگذاشته بودند و اكنون كه صرفا از سر عصبانيت- و نه توانايي- دوباره به جنگ سخت و نيمه سخت تهديد مي كنند، در واقع، فاتحه اي با مضمون لعنت بر پياده نظام فتنه و جنگ نرم مي خوانند. آنها اين بار ملت و حاكميت ايران را در برابر پنهان و پيچيده ترين فاز تهاجم، واكسينه و روئين تن كرده اند. عسي ان تكرهوا شيئا و هو خيرلكم.

آمريكا به اميد سران و سازمان نفاق جديد، سياست خارجي خود را در سراشيبي فتنه خلاص كرد تا شايد از هزينه هاي گزاف خود براي مهار ايران بكاهد اما كاميون سنگيني كه در سراشيبي خلاص كند، ترمز مي برد و به كوه مي كوبد و واژگون مي شود، اگر ته دره سقوط نكرده باشد. بي خود نيست كه شيطان را سگ دست آموز خدا خوانده اند. ملت ما از اين جهت، هم از زمامداران احمق آمريكا و هم از سران فتنه متشكر است. اين دشمني هاي لجوجانه، هم زرادخانه مكرهاي دشمن را تا آخرين حيله تهي كرد و هم اسباب رشد بصيرت ملت ما شد. سپاس خداوندي را سزاست كه دشمنان ما را از احمق ها قرار داد و فتح الفتوح بزرگ 22بهمن را ارزاني ملتي كرد كه به فاصله 8ماه، 2بار پوزه مستكبران عالم را به خاك كشيد. تاريخ كجا اين عزت و آقايي مستضعفان را سراغ داشت؟ انگليس سوم اسفند 1299 (89سال پيش) و آمريكاي 30نوامبر 1943 كجا و وضعيت امروز آنها كجا؟
 
اعتماد:پرسش هايي که ترور المبحوح برمي انگيزد

«پرسش هايي که ترور المبحوح برمي انگيزد»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي اعتماد به قلم بهروز بهزادي است كه در آن مي‌خوانيد؛برخورد دوگانه مطبوعات جهان با اختلافات فلسطيني ها و اسرائيل جاي سوال دارد. از اين جهت که وقتي اسرائيل دست به ترور مي زند و مثل مورد اخير محمود المبحوح را با نقشه قبلي توسط تروريست هاي موساد به قتل مي رساند، از آن به عنوان يک حادثه سياسي نام مي برند، ولي زماني که فلسطينيان دست به اقدامي مشابه مي زنند آن را اقدامي تروريستي توصيف مي کنند. چنين امري با کار حرفه يي روزنامه نگاري منافات دارد و بايد متذکر شد که اگر تروريسم بد است - که بد است - پس براي همه کشورها بد است و تروريسم قانوني و غيرقانوني نداريم.

بر اين اساس بايد براي رسانه ها روشن کرد که ترور محمود المبحوح، عضو ارشد تشکيلات حماس، بايد به عنوان يک اقدام تروريستي محکوم شود، چراکه در درجه اول يک جنايت به حساب مي آيد و در درجات بعدي خلاف قوانين بين المللي و حتي قوانين داخلي دوبي، کشوري که جنايت در آن اتفاق افتاده، است.

امروز همگان مي دانند که موساد، نوک پيکان حملات خود را متوجه حماس کرده و براي اين هدف تشکيلات خود را در اکثر پايتخت هاي کشورهاي عربي سازمان داده است. در اين روند، دوبي هم يکي از همين کشورها است که البته بايد ملاطفت برخي زمامداران عربي را با اسرائيل مويد نفوذ موساد در کشورهايشان دانست.

ترور عضو ارشد حماس توسط موساد در دوبي يک بار ديگر بايد خاطره تروريسم دولتي را که اسرائيل از بانيان آن است در اذهان زنده کند و رسانه ها اگر به وظيفه خود عمل مي کنند و هر نوع تروري را محکوم مي کنند بايد سخت در برابر آن جبهه بگيرند و از دولتمردان دنيا بخواهند در برابر هر تروري کوتاه نيايند.ترور المبحوح قطعاً آخرين تروري نيست که موساد عامل آن بوده است، گرچه اولين آن نيز نيست.

نگاهي به پرونده موساد نشان مي دهد که اين دستگاه امنيتي تروريستي در کنار ساير اهداف خود حماس را يکي از بزرگ ترين هدف ها تعريف کرده است. در کنار ترورهايي که موساد در نوار غزه به صورت زنجيره يي پي گرفته مي توان به دو ترور که در سال 2004 ترتيب داد اشاره کرد. اولين آن ترور شيخ احمد ياسين يکي از رهبران فلسطيني و دومين آن دکتر عبدالعزيز الرنتيسي ديگر رهبر حماس بود که البته بايد گفت در همان زمان هم گفته شد اسرائيل بدون کمک برخي نيروهاي خودفروخته فلسطيني نمي توانست به اين دو هدف مهم برسد.

نمونه ديگر ترور خليل الوزير معروف به ابوجهاد بود که در خانه مسکوني خود در تونس هدف قرار گرفت. اين ترور که در سال 1988 اتفاق افتاد در زمان خود سر و صداي زيادي کرد و آن نيز پرسش هاي بسياري را برانگيخت.

با تمام اين احوال البته بايد گفت نبايد موساد را سازماني مقتدر دانست، چراکه در اهداف خود شکست هايي هم داشته است، مثلاً در سال 1997 که تروريست هاي موساد مي خواستند در امان خالد مشعل را ترور کنند، موفق نشدند و دو جاسوس اين سازمان که با پاسپورت کانادايي وارد اردن شده بودند شناخته شدند و بعدها اسرائيل ناچار به عقب نشيني شده و شيخ احمد ياسين را که آن زمان در زندان اسرائيل بود آزاد کرد.

اينک بعد از ترور المبحوح پرسش هاي بسياري مطرح شده است که بايد به آنها پاسخ داده شود. اولين پرسش اين است که چرا يکي از رهبران حماس که در دمشق زندگي مي کند در سفر به دوبي ترور مي شود؟ چه کساني اطلاعات سفر المبحوح را به موساد منتقل کرده اند.

دو سال پيش نيز عماد مغنيه عضو عالي رتبه حزب الله لبنان به طريقي مشابه در دمشق ترور شد. آيا اين دو ترور نبايد باعث شود شخصيت هاي کليدي منطقه که همه مي دانند در فهرست ترور موساد قرار دارند با حفاظت بيشتري روبه رو باشند؟ کشورهاي عربي که ترورهاي موساد در پايتخت هاي آنها صورت مي گيرد بايد بدانند که يکي از وظايف بزرگ آنان حفاظت از جان چنين شخصيت هايي است و اگر در وظيفه خود قصور کنند، مردم کشورهاي مسلمان و عرب به آنان نيز ظنين خواهند شد.

البته اين پرسش نيز همچنان سر جاي خود باقي است که چرا جهان به اصطلاح متمدن، چنين ترورهايي را محکوم نمي کند. اين پرسش خاص رسانه هايي است که به کار حرفه يي در زمينه اطلاع رساني متعهدند.
 
رسالت:راه نظام؛ راه امام

«راه نظام؛ راه امام»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي‌خوانيد؛چندي پس از انتخابات مهم22 خرداد عده اي از سست عهدان و خاذلان در هزيمت از شکست سختي که دچار شدند، ياوه بافتند که انقلاب از مسير خود منحرف شده است و راه نظام، راه امام(ره) نيست. اين دسته با همين بهانه واهي از نداي وحدت بخش رهبر معظم انقلاب سر باز زدند و هزينه هاي زيادي براي مردم و کشور به بار آوردند که البته ديگر اميدي نيز به بازگشت آنها وجود ندارد. اين القائات و توهمات که پژواک صداي دشمن در داخل البته در لباس ميش بود نه تنها هيچ تاثيري در افکار عمومي نگذاشت بلکه به فرصتي براي نمايش ارادت، ايمان قلبي و امتثال امر ملت از ولي فقيه زمان حضرت آيت الله خامنهاي تبديل شد که بعد از حضرت امام (ره) چنين ارادت و محبوبيتي در طول تاريخ ايران بي نظير است.

حماسه22 بهمن امسال و حضور ميليوني نهم دي نمايشگاه کوچکي از عمق ارادت و محبت ملت ايران نسبت به ولايت فقيه و شخص آيت الله خامنه اي بود. البته بدون ترديد بخش مهمي از اين محبوبيت متاثر از جايگاه ساختاري و کارکردي ولايت در فرهنگ سياسي شيعيان و در يک تحليل کلان تر رهبري ديني در بين عموم ملت ايران با هر گرايش، قوميت و مذهبي است.

رهبر معظم انقلاب اسلامي چندي پيش در ديدار جمع زيادي از مردم آذربايجان، حضور گسترده و خيره کننده مردم در راهپيمايي22 بهمن امسال را معجزه عظيم الهي خواندند و تاکيد کردند: “اگر انقلاب اسلامي از مسير و اهداف اصلي خود منحرف شده بود، اين جمعيت عظيم و اين همه دل، ايمان و انگيزه، با ياد و نام انقلاب به حرکت در نمي آمد.”

چندي پس از انتخابات مهم22  خرداد عده اي از سست عهدان و خاذلان در هزيمت از شکست سختي که دچار شدند، ياوه بافتند که انقلاب از مسير خود منحرف شده است و راه نظام، راه امام(ره) نيست. اين دسته با همين بهانه واهي از نداي وحدت بخش رهبر معظم انقلاب سر باز زدند و هزينه هاي زيادي براي مردم و کشور به بار آوردند که البته ديگر اميدي نيز به بازگشت آنها وجود ندارد. اين القائات و توهمات که پژواک صداي دشمن در داخل البته در لباس ميش بود نه تنها هيچ تاثيري در افکار عمومي نگذاشت بلکه به فرصتي براي نمايش ارادت، ايمان قلبي و امتثال امر ملت از ولي فقيه زمان حضرت آيت الله خامنهاي تبديل شد که بعد از حضرت امام (ره) چنين ارادت و محبوبيتي در طول تاريخ ايران بي نظير است. حماسه22  بهمن امسال و حضور ميليوني نهم دي نمايشگاه کوچکي از عمق ارادت و محبت ملت ايران نسبت به ولايت فقيه و شخص آيت الله خامنه اي بود. البته بدون ترديد بخش مهمي از اين محبوبيت  متاثر از جايگاه ساختاري و کارکردي ولايت در فرهنگ سياسي شيعيان و در يک تحليل کلان تر رهبري ديني در بين عموم ملت ايران با هر گرايش، قوميت و مذهبي است.

رهبر معظم انقلاب اسلامي چندي پيش در ديدار جمع زيادي از مردم آذربايجان، حضور گسترده و خيره کننده مردم در راهپيمايي22  بهمن امسال را معجزه عظيم الهي خواندند و تاکيد کردند: “اگر انقلاب اسلامي از مسير و اهداف اصلي خود منحرف شده بود، اين جمعيت عظيم و اين همه دل، ايمان و انگيزه، با ياد و نام انقلاب به حرکت در نمي آمد.”
هر انسان منصفي که شور و شعور ملت ايران را در22  بهمن امسال مي ديد جايگاه و عمق ولايت را در تارو پود و رگ و ريشه آحاد اين ملت درک مي کرد. منطق ولايت در همه اعصار و ايام يکي است. کوچکترين ناخالصي در کلام ولايت کام شيعيان را تلخ مي کند. مردم لمس مي کنند که ولايت سيد علي خامنه اي از جنس ولايت آقا روح الله خميني(ره) و در پيوند مستمر با ولايت بقيه الله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) است. اين واقعيت نياز به استدلال ندارد و مهمترين شاخص و معيار، محبت و اعتقاد قلبي جامعه هوشمندي مثل جامعه ايران است. جامعه اي که به تعبير حضرت امام خميني(ره)  به مراتب از مردم صدر اسلام بهترند. ملت ايران به عنوان ميليون ها انگيزه الهي اگر رگه اي از ناخالصي در مسير انقلاب ببينند اينگونه جان بر کف خود را فدايي رهبري نمي کنند.

انکار اين واقعيت ملموس توسط عده اي از بد عهدان و غافلان که حرف دشمن را در داخل واگويه مي نمايند چيزي بيشتر از يک توهم کور يا رفتاري عقلانيت ستيز نيست. اين در حالي است که حتي خائنين به ملت در آن سوي آبها نيز به اين مهم اذعان دارند که شاخ و برگ انقلاب بر روي همان درخت تنومندي سر برآورده که امام خميني(ره) آن را غرس نمودند.

چندي پيش ابوالحسن بني صدر، اولين رئيس جمهور ايران که به راي مجلس شوراي اسلامي و حکم حضرت امام خميني(ره) از مقام خود عزل شد، در گفتگو با آبزرور گفت:” اگر ايشان ]امام خميني(ره)[ زنده بودند، صدها بار به آقاي خامنه اي احسنت مي گفتند.” بني صدر اعتراف کرد: “دليل اين تحسين اين است که آقاي خامنه اي به خوبي توانسته نظامي که ]امام[ آقاي خميني ايجاد کرد را حفظ کند.”

در واقع انقلاب اسلامي ايران جزء نادرترين انقلاب هاي جهان است که پس از گذشت سه دهه از عمر اين انقلاب هنوز به آرمانها و منطق رهبر کبير انقلاب وفادار است.

رهبر معظم انقلاب بارها تاکيد کرده اند که هر جا با منطق امام خميني(ره) پيش رفتيم پيروز شديم و رمز ماندگاري انقلاب وفاداري به شعارها و اصول امام خميني(ره) است.

ولايت داهيانه و مدبرانه مقام معظم رهبري در21  سال گذشته خطوط فکري و سياسي بنيانگذار انقلاب را در افکار عمومي پررنگ تر نموده و امکان تشخيص صواب را براي عوام و خواص فراهم کرده است.

کساني که امروز به گزافه دم از انحراف مسير انقلاب مي زنند مثل سلطاني هستند که نظامي گنجوي درباره آنها مي گويد:چو سلطان در هزيمت عود مي سوخت/ ع#ل#م را مي دريد و چتر مي دوخت. اين طيف ساليان سال علم امام و انقلاب را براي خود چتر کرده بودند و امروز که آفتاب ملت گوشه اي از تصلب و يخهاي آنها را ذوب کرده علم را دريدند و به همه چيز پشت پا زدند. اما مهم اين است آفتاب اين ملت روز به روز درخشان تر از گذشته مي تابد.

جمهوري اسلامي:صهيونيست ها در انديشه تكرار جنايت

«صهيونيست ها در انديشه تكرار جنايت»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛سردمداران سياسي و نظامي رژيم صهيونيستي چندي است كه بار ديگر به زبان تهديد متوسل شده اند و از حملات قريب الوقوع ارتش اين رژيم به غزه و لبنان دم مي زنند. محافل خبري غرب نيز با تاكيد بر اظهارات جنگ طلبانه مقامات رژيم صهيونيستي و تحركات نظامي جديد اين رژيم چنين اظهار مي دارند كه رژيم صهيونيستي درصدد است تا حمله اي گسترده تر از جنگ هاي 33 روزه لبنان و 22 روزه غزه عليه اين مناطق صورت دهند.

ژنرال «يوآو گالانت» از فرماندهان ارشد نظامي رژيم صهيونيستي اخيرا تهديد كرد آرامش در غزه و لبنان موقتي است . ژنرال « يوم تاوساميا » ديگر فرمانده ارتش رژيم صهيونيستي از قصد اين رژيم براي ورود به غزه سخن به ميان آورد و تاكيد كرد كه اين حمله بسيار جدي تر از قبل خواهد بود و ممكن است به اشغال طولاني مدت مناطق مذكور توسط اسرائيل بينجامد.

در مورد اينكه آيا تهديدهاي تازه ژنرال هاي ارتش رژيم صهيونيستي جدي است و يا يك بلوف و لاف زني نمي توان با قاطعيت نظر داد ولي در اين نكته هيچ ترديدي وجود ندارد كه هرگونه ماجراجويي جديد اين رژيم را با شكستي سنگين تر و مفتضح تر مواجه خواهد ساخت كه تبعات و دامنه اين شكست بسيار فراتر از گذشته خواهد بود چرا كه مقاومت در غزه و لبنان از گذشته قدرتمندتر شده است و در مقابل رژيم صهيونيستي با ضعف ها و بحران هاي عميق تري نسبت به سالهاي گذشته مواجه است . گرچه بعيد به نظر مي رسد سردمداران رژيم صهيونيستي تا به آن حد كودن باشند كه آزموده را بار ديگر بيازمايند و خود را وارد باتلاقي سازند كه شايد اين بار خروج از آن به سادگي ميسر نباشد ولي تجربه تاريخي نشان داده است كه اين رژيم با تجاوز و اشغال زنده است و جنگ افروزي و جنايت بخش مهم استراتژي آن را تشكيل مي دهد. اوجگيري بحران هاي داخلي و خارجي گريبانگير اين رژيم نيز زمينه را براي دور جديدي از تجاوز و اقدام نظامي مهيا كرده است .

صهيونيستها درحال حاضر هم در داخل و هم در صحنه بين الملل در وضعيت طاقت فرسا و وخيمي به سر مي برند. اين رژيم نه در داخل آرامش و انسجام لازم را دارد و نه در صحنه بين المللي اعتبار و آبرو. هم اكنون حاكم بودن سرخوردگي و ياس بر صهيونيست هاي فلسطين اشغالي كاملا مشهود است و نشانه آن را مي توان از سردرگمي موجود در هيات حاكمه اين رژيم و در ميان زمامداران آن به روشني دريافت . گرايش و روي آوردن جامعه صهيونيستي به جريان هاي تندرو و افراطي و صهيونيستي همچون نتانياهو كه تنها ويژگي اش جنگ طلبي تهديد و جنايت است بيانگر اوج فشارهاي رواني بر صهيونيستهاست . جامعه صهيونيستي پس از دو جنگ اخير در لبنان و غزه به شدت روحيه خود را باخته و اعتماد به نفس خود را كاملا از دست داده است و براي نجات خود از اين مخمصه و بازيابي روحيه اش به جناح افراطي متوسل شده است .

اين وضعيت شرايطي را به وجود آورده كه در آن جناح افراطي حاكم براي ادامه حياتش به اقدامات تندي از قبيل به راه انداختن جنگي جديد گرايش پيدا نموده است . به رغم سردمداران اين جناح يك جنگ جديد ضمن اينكه كانون توجهات را به خارج معطوف مي كند رقباي سياسي در داخل را نيز در انفعال قرار مي دهد.

در صحنه بين المللي صهيونيستها همچنانكه در گذشته نيز نشان داده اند هيچگونه اعتنايي به مقررات و قواعد بين المللي در اقدامات تجاوزكارانه خود ندارند. آنها حتي در اين زمينه اختلافاتي هر چند به ظاهر با دولت آمريكا دارند كه با توجه به مناسبات خود نمي توانند آنرا ناديده بگيرند.

اقدامات افراطي نتانياهو با سياستهاي دولت فعلي آمريكا كه شعارهاي صلح طلبانه سر مي دهد تناقض شديدي ايجاد كرده است . باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا كه از ابتدا شعارهاي صلح طلبي تغيير و تجديدنظر در سياستهاي واشنگتن سر داده و با اين ترفند وارد ميدان شده است طبعا مايل نيست اين حربه و پوشش صلح طلبي را با ماجراجويي هاي رژيم صهيونيستي از دست بدهد.

اوباما ترجيح مي دهد براي حفظ ظاهر و به ويژه براي جلب رضايت اعراب چنين وانمود كند كه تابع محض نظرات و سياست هاي رژيم صهيونيستي نمي باشد و داراي موضعي مستقل است با اينحال هرگز حاضر نخواهد بود در اين راه تا آنجا پيش برود كه موقعيت سياسي خود را با خطر جدي و ناشي از خشم لابي صهيونيستي آمريكا مواجه سازد و نمونه بارز آن عقب نشيني اخير دولت وي در موضوع « شهرك سازي » توسط رژيم صهيونيستي بود.
با توجه به اين موارد بعيد است دولت اوباما در برابر جنگ افروزي هاي جديد رژيم صهيونيستي اقدامي بيش از توصيه هاي محتاطانه بعمل آورد.

با اينحال ترديدي نيست كه صهيونيستها در جنگ افروزي هاي جديد با نگراني هاي جدي مواجه هستند كه عمده ترين آن ها ترس از تكرار شكست هاي قبلي ناشي از مقاومت متهورانه مبارزان ضد صهيونيست است . از اينرو رژيم صهيونيستي در تهاجم جديد به غزه و لبنان بر سر يك دو راهي قرار گرفته است . صهيونيستها بسيار مايل هستند با افروختن شعله هاي جنگي جديد به زعم خود انتقام شكست و رسوايي هاي دو جنگ گذشته در لبنان و غزه را بگيرند و اين بار كار مقاومت را در لبنان و غزه يكسره سازند و با اين دستاورد ضمن اعاده حيثيت از دست رفته خود روحيه ساكنان فلسطين اشغالي را تقويت نمايند. اين آرزويي است كه ژنرال ها و سردمداران سياسي اين رژيم در سر مي پرورانند و تحقق آن صهيونيستها را براي انجام حملات گسترده نظامي وسوسه مي كند. ولي شايد اين آخرين روياي صهيونيستها باشد و صهيونيستها اين آرزو را با خود به گور ببرند.

مقاومت هم در غزه و هم در لبنان با تجربه اي كه از تهاجمات گذشته اين رژيم اندوخته بسيار پخته تر و منسجم تر شده و آماده رويارويي و وارد ساختن ضربات كمرشكن و شكست نهايي بر اين رژيم است .

پيروزي هاي مبارزان حزب الله لبنان و نيروهاي حماس در مقابله با ارتش رژيم صهيونيستي ثابت كرد كه اين ارتش تا چه حد آسيب پذير و پوشالي است . عقب نشيني ارتش صهيونيستي در برابر چند هزار لبناني و فلسطيني كه تنها ابزارشان سلاح هاي ساده بود هيچ دليلي به جز احساس خطر و بيم از شكست هاي بيشتر و رسوايي هاي بزرگتر نمي تواند داشته باشد.

تجربه دو جنگ گذشته نشان داد كه ارتش صهيونيستي در برابر جنگ طولاني مدت كاملا شكننده است و علاوه بر آن توان رويارويي با نيروهاي مقاومت را ندارد. ضمن آنكه رژيم صهيونيستي برخلاف ادعاهاي موجود از ضعف اطلاعاتي شديد نيز برخوردار است و هنوز از توان نظامي حماس و حزب الله اطلاعات چنداني ندارد. براي نمونه صهيونيستها با وجود تلاش هاي گسترده هنوز از محل نگاهداري « گلعاد شاليت » سرباز اسرائيلي آگاهي ندارند.

در كنار اين مسائل بايد به اين نكته نيز اشاره كرد كه در جنگ احتمالي آينده و اوج گيري جنايات رژيم صهيونيستي ملت هاي منطقه فقط نظاره گر وحشي گري هاي صهيونيستها نخواهند بود بلكه عكس العمل نشان خواهند داد واقعه اي كه عواقب آن قابل پيش بيني نيست و چه بسا زمينه اي باشد براي زوال رژيم غاصب صهيونيستي .

ابتكار: تغيير نظام آموزشي يا تزريق اضطراب؟

«تغيير نظام آموزشي يا تزريق اضطراب؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي‌خوانيد؛يکي از اصطلاحات کليدي که در نظام هاي آموزشي جهان مباحث گوناگوني را به خود اختصاص داده است و هر ساله ده ها همايش پيرامون اين موضوع و راهکارهايي براي کاهش آن در دانش آموزان و خانواده هاي آنان و کل نظام آموزشي ترتيب داده مي شود و صدها مقاله، کتاب و پژوهش در اين باره چاپ و منتشر مي شود "اضطراب" است.

روانشناسان،مشاوران، معلمان و متوليان آموزش نکات فراواني را در اين باره به خانواده ها و دانش آموزان توصيه مي کنند تا تاثير اين "معضل " بزرگ و" آفت" يادگيري را از بين برده و يا کم کنند.اين موضوع اما گويي در حد توصيه و نوشتن کتاب و مقاله، آن هم براي خواندن دانش آموزان، خانواده ها و اولياي مدرسه مانده است .

متوليان اصلي نظام آموزش و پرورش و مديران رده بالاي اين وزارتخانه عريض و طويل گويي خود را بي نياز از توجه به اين معضل مهم مي دانند و هر روزه با مصاحبه در مطبوعات يا ارسال بخشنامه هاي گوناگوني که گاه در تضاد کامل با همديگر نيز مي باشند نه تنها کمکي به کاهش اين عامل مزاحم در امر آموزش و يادگيري نميکنند،که خود عملا به عاملي تشديد کننده دراين باره تبديل شده اند.

انبوه سئوالات بي جواب دانش آموزان وخانواده هاي آنها پيرامون وضعيت پيش دانشگاهي درسالهاي آينده نشان ازتشديد اضطراب درميان آنان دارد.نگارنده به عنوان يک دبير هنوز نمي توانم جواب قاطعي به سئواات و ترديدهايي که ذهن دانش آموزان وخانواده هاي آنان راانباشته،بدهم.که البته دليل آن واضح است، دبيران، مديرمدرسه وحتي مسئولين آموزش وپرورش نيزخودبه جوابي قانع کننده نرسيده اند.

موضوع تغييرنظام آموزشي سالهاست که نقل محافل فرهنگي ورسانه اي کشوراست،بدون آنکه توجهي به تبعات رواني اين مباحث درجامعه شود.حجم بالاي اخبار،تفاسيرو تحليل هايي که پيرامون اين موضوع منتشر ميشود نه تنها هيچ کمکي نمي کند بلکه واجداطلاعات دقيقي براي مخاطبان نيست.آخرين موردآن واکنش هايي است که به طرح تغييرنظام ابراز شده است.

هنوز بسياري از مخاطبان اين اخبار دقيقا نمي دانند اين نظام ازکي تغيير مي کند؟پيش دانشگاهي اين حلقه واسط آموزش وپرورش وآموزش عالي چه زماني حذف مي شود؟حالا تصورکنيدنوجواناني راکه درافق پرابهام روبه رو ورودبه داشگاه راجستجومي کنند.وخانواده هايي که درپي آينده نگري براي فرزندان خود برمي آيندو نمي دانند متناسب به کدام نظام آموزشي برنامه ريزي خودراانجام دهند.بدون ترديد تغييرنظام آموزشي کشوربعداز طرح هدفمندکردن يارانه ها يکي از موضوعاتي است که خانواده هاي ايراني راباخوددرگيرکرد ه وآنان رابه تکاپووادار خواهدکرد.

باتوجه به گستردگي اين تغييرات ودامنه ارتباط آن با زندگي روزمره مردم رسانه اي کردن تصميماتي که نه شفافيت رالازم دارند ونه زمان اجراي آن معلوم است تنهابه افزودن ابهام درفضاي اجتماعي کشور وتزريق اضطراب-اين عمل مهم افت تحصيلي وسرخوردگي جوانان ونوجوانان مشغول به تحصيل -منجر مي شودعلام شتابزده برخي تصميمات ودرمواردي اعلام لغو ومنتفي شدن آنها نه تنهاکمکي به بالابردن بيلان کاري مسئولان مربوطه نمي کند بلکه عملا به عاملي براي افزايش بي اعتمادي خانواده ها به نظام آموزشي و متوليان آن تبديل خواهد شد.

تهران امروز:ضرورت طرح گفتمان مسائل اجتماعي

«ضرورت طرح گفتمان مسائل اجتماعي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم بهمن سعادت است كه در آن مي‌خوانيد؛مروري هر چند كوتاه بر صفحه‌هاي روزنامه‌ها و سايت‌ها و مباحث جاري در كشور به خوبي نشان خواهد داد ‌آنچه بيش از هر چيز‌ به لحاظ محتوايي در فضاي سياسي و اجتماعي ما، جلوه‌‌نمايي مي‌كند، سايه سنگين سياست و موضوعات سياسي و پس از آن موضوعات و مباحث اقتصادي است.

اين محوريت حاكي از آن است كه نخبگان سياسي و رسانه‌اي كشور، جوي را پديد آورده‌اند كه به صورت طبيعي در آن، سياست (اعم از داخلي و بين‌المللي) و اقتصاد، گفتمان غالب و مجموعه‌اي از مباحث ديگر گفتمان‌هاي حاشيه‌اي را در فضاي سياسي و اجتماعي مي‌سازند. اما ترديدي وجود ندارد كه محتمل است آنچه در رسانه‌ها و فضاي سياسي مشغوليت‌ها را مي‌سازد، لزوما انطباقي ولو نسبي با مسائل و مشكلاتي ندارد كه گروه‌هاي اجتماعي مختلف در زندگي روزمره خود با آنها درگيرند.

هيچ‌كس منكر اهميت مسائل سياسي و اقتصادي در جامعه نيست ولي موضوع آن است كه اولا مجموعه‌اي از دغدغه‌ها (خصوصا در حوزه سياست) دغدغه همه جامعه نيست و ثانيا همه موضوعات و مسائل كشور ذيل عنوان سياست و اقتصاد نمي‌گنجد. آنچه گفته شد، مقدمه‌اي است تا بگوييم، لزوما چون سياستمداران و اقتصاددانان صداي بلندتري دارند و مباحث كارشناسان اين حوزه‌ها خريدار بيشتري در فضاي رسانه‌اي دارند، به معناي آن نيست كه صداها و مشکلات ديگري مهم‌تر يا هم‌وزن آنها در جامعه وجود ندارد. به‌واقع مراجعه به متن ‌زندگي روزمره، به راحتي نشان مي‌دهد كه ما با گروه‌ها و اقشار وسيعي از مردم روبه‌رو هستيم كه با موضوعات و مسائلي غير از سياست درگيرند‌ ولي چون تريبوني در اختيار ندارند، صدايشان لزوما در حاشيه است.

همچنين در متن جامعه، در كنار مسائل اقتصادي و سياسي، موضوعاتي وجود دارد كه گاهي در لابه‌لاي آمارها و گزارش‌ها ديده و شنيده مي‌شود و تعجب نگاه‌هاي تيزبين را جلب مي‌كند‌ ولي مطابق سنت مالوف رسانه‌ها، در فرآيندي كه اغلب ناشي از ناخودآگاه و عادات رسوب يافته در ذهن رسانه‌اي‌ها و مهم‌تر از آنها سياستمداران است، مانع از آن مي‌شود كه ديده و شنيده شود و حول آن گفتماني و مباحثه‌اي صورت گيرد.

گفتمان‌ها و مباحثاتي که حول آنها اولويت ها و دستور کارهاي مربوط به سياست‌ها از درون آنها استنتاج مي شود و در نتيجه آن مسئولان امر ملزم به پاسخگويي مي‌شوند. در راس آنچه معمولا در مباحثات در حاشيه قرار مي‌گيرند مسائل اجتماعي قرار دارند؛ مسائل و موضوعاتي که وقتي در گستره وسيع خود مورد ملاحظه قرار گيرند شامل موضوعاتي چون بهداشت (جسمي و رواني)، انواع گوناگوني از آسيب‌هاي اجتماعي كه در راس آنها اعتياد قرار دارد، اقشار آسيب‌پذير، ارزش‌ها و سرمايه‌هاي اجتماعي، روابط و گروه‌بندي‌هاي اجتماعي، مسائل جمعيتي و... مي‌شود‌. نگاهي به اين فهرست نشان مي‌دهد اين موضوعات در متن زندگي تا چه حد عمده و بزرگ هستند و گستره عظيمي از مردم را در بر ‌‌گرفته و امنيت و آرامش و امكان يك زندگي حداقلي استاندارد را از آنها مي‌گيرد.

اين در حالي است كه هيچ ترديدي وجود ندارد كه ما در اين سال‌ها با رشد پايدار معضلات اجتماعي روبه‌رو بوده‌ايم و انتشار برخي آمارها و سرعت رشد مسائل تعجب ما را برمي‌انگيزد‌ ولي يك نگاه ولو ابتدايي به مباحث مطرح در فضاي سياسي و رسانه‌اي ما نشان مي‌دهد كه اين دنياي واقعي تا چه حد در فضاي مباحثات رسانه‌اي و سياسي بازتاب مي‌يابد و مورد بحث و فحص قرار مي‌گيرد. ذكر چند نمونه اخير جالب خواهد بود.

در آخرين كنفرانس رسانه‌اي رئيس‌جمهور، تقريبا هيچ سوال و بحثي در حوزه مسائل اجتماعي مطرح نشد. در يك نمونه ديگر، دقت به مجموعه مباحثاتي كه اين روزها در مجلس در مورد بودجه و بخش‌هاي مختلف آن در جريان است، به خوبي نشان مي‌دهد تا چه حد مباحث اجتماعي در مقايسه با موضوعات اقتصادي، سياسي و حتي فرهنگي در حاشيه قرار دارد.

آفرينش:گام هاي البرادعي براي تحول

«گام هاي البرادعي براي تحول»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛ "در انتخابات شرکت خواهم کرد مشروط بر اين که انتخابات در فضايي دمکراتيک برگزار شود تا نسبت به برگزاري آن اطمينان حاصل کنم "سخنان فوق را محمد البراعي دبير کل پيشين آژانس بين المللي انرژي هسته اي در زمان ورود به کشورش مصر ايراد کرد . منظور البراعي 67 ساله ،ديپلمات کهنه کار و مشهورترين چهره بين المللي مصر ، انتخابات رياست جمهوري سال 2011 مصر است انتخاباتي که بي شک گام مهم مصر در آينده سياسي اين کشور تلقي مي شود.

مصر به عنوان پر جمعيت ترين و يکي از دو قطب اصلي جهان عرب همچون بسياري از کشورهاي حوزه خاورميانه همواره داراي ساخت سياسي اقتدار گرا بوده است و نظام سياسي جمهوري اين کشور عملا تفاوت هاي ساختاري زيادي با نظام هاي پادشاهي کشورهاي اين حوزه نداشته است.

چنانکه حسني مبارک رئيس جمهور بيمار و سالخورده اين کشور حدود سه دهه سکان قدرت سياسي ، حزب حاکم ( حزب ملي دمکراتيک ) را در دست دارد و آنچه از شواهد بر مي آيد مبارک اکنون در فکر تداوم روند اقتدارگرايي يا موروثي کردن  حکومت در مصر با حمايت از جمال مبارک پسر43 ساله خويش است .

بي گمان تحولات سياسي اجتماعي مصر در چند دهه گذشته و افزايش شاخصه هاي مدني در اين کشور ميل به تغيير و تحولات دمکراتيک را در بطن و ساختار جامعه  افزايش داده است اما در اين حال تسلط حزب حاکم بر تمام ابعاد سياست در مصر موجب شده است تا احزاب و روشنفکران مخالف همواره از آينده انتخابات هراس داشته و درصدد حمايت از البراعي ديپلمات کار کشته بين المللي در شرکت در انتخابات آينده رياست جمهوري باشند.

در اين راستا احزاب و جنبش هايي همانند جنبش مردمي مستقل حمايت از البراعي ، جنبش ضد موروثي کردن ، حزب کفايه ، جناح  ششم آوريل و بسياري ديگر از روشنفکران در کنار استقبال از ورود البراعي به صحنه ي انتخابات از آن بيم دارند که مبارک با حمايت از پسر خويش جمال راه کاخ رياست جمهوري را به روي  وي يا حداقل به روي عمر سليمان ( گزينه ي ديگر حزب حاکم ) باز کند اين روندي بي شک بر تحول خواهان مصري که سالهاست از نبود فضاي رقابتي و ساخت  اقتدارگرايانه قدرت رنج مي برند گران آمده است لذا به نظر مي رسد اعلام حضور البرادعي در انتخابات هر چند با چالش هاي بسياري روبروست اما اميد ها براي تغيير معادله قدرت در سرزمين فراعنه را روشن تر کرده است .

چالش اساسي البراعي در راه شرکت در انتخابات رياست جمهوري آينده قانون اساسي مصر است از آنجا که البرادعي عملا عضو ساختار احزاب يا در راس آنها نمي باشد به علاوه احتمال راي نمايندگان مجالس مصر به  وي عنوان نامزد مستقل ( بسياري از نمايندگان مجالس مصر و عضو حزب حاکم ملي دمکراتيک هستند ) بسيار کم است در اين راه تشکيل کمپين ها و حمايت احزاب مخالف ازالبراعي مي تواند به عنوان جايگزين مناسبي مطرح باشد در اين راه شخصيت شناخته شده و بين المللي البراعي و توجه به اصل تغيير در برنامه هاي وي از يک سومي تواند باعث حمايت بيشتر جامعه ي مصر از وي گردد و از سوي ديگر باعث افزايش روزنه هايي از سوي حزب حاکم مصر براي شرکت البراعي در انتخابات رياست جمهوري گردد در اين حال بايد توجه داشت که در صورت تشکيل جبهه اي واحد از سوي تحول خواهان ، احزاب سياسي و روشنفکران مصري در حمايت از البراعي دولت قاهده ناچار به پذيرش خواسته ها و گشودن فضا براي رقابت دموکراتيک البراعي در انتخابات خواهد شد اين روند در واقع مي تواند حمايت کشورهاي موثر در سياست خاورميانه را نيز به حمايت از البراعي براي شرکت در انتخابات فراهم کند انتخاباتي که در صورت شرکت البراعي و حمايت جبهه ي شکل گرفته در ماههاي آينده فضاي سياسي خاورميانه را بطور زيادي تحت تاثير خود قرار خواهد داد.
 
آرمان:تمرکز اسرائيل بر روابط روسيه و ايران

«تمرکز اسرائيل بر روابط روسيه و ايران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آرمان به قلم الهه کولايي است كه در آن مي‌خوانيد؛ روابط روسيه و اسرائيل در سال‌هاي پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي همواره رو به گسترش بوده و هرچند فراز و نشيب‌هايي در اين روابط وجود داشته اما به دليل تعداد قابل توجه مهاجراني که قبل و پس از فروپاشي، روسيه و جمهوري‌هاي پيرامون آن را به قصد زندگي در اسرائيل ترک کردند- حدود يک پنجم جمعيت کنوني رژيم صهيونيستي را روس تبارها تشکيل مي‌دهند از اهميت

و حساسيت برخوردار بوده است.بازتاب روابط اسرائيل و روسيه بر نوع روابط و برخورد روسيه با ايران در پرتو آثار و پيامدهاي اين رابطه قرار داشته است؛ البته همکاري هسته‌اي روسيه با ايران همواره در برابر اعتراض‌ها و پيگيري‌هاي مقام‌هاي رژيم صهيونيستي با استناد به پايبندي ايران به مقررات آژانس بين‌المللي انرژي هسته‌اي ادامه يافته است و در مقابل مقام‌هاي اسرائيلي هم همواره تلاش داشتند روسيه را نسبت به اين نوع همکاري تحت تاثير قرار دهند و مانع گسترش و ادامه اين همکاري‌ها و روابط شوند.رهبران مسکو هم در مقابل کوشيده‌اند با توجه به موضوع پايبندي ايران به مقررات آژانس به اين فشارها پاسخ داده و ارتباط خود را در حوزه هسته‌اي با ايران ادامه دهند.

به هر حال موضوع همکاري‌هاي نظامي دو کشور و اساسا کمک روسيه به تقويت ايران در حوزه‌هاي نظامي با حساسيت از سوي مقام‌هاي رژيم صهيونيستي دنبال شده و با توجه به همسويي و همکاري اسرائيل و آمريکا و مسائل سال‌هاي اخير، رابطه روسيه و ايران بيش از پيش اهميت يافته و بر اين اساس مقام‌هاي اين رژيم تلاش کردند با استفاده از ابزارها و امکاناتي که در اختيار داشتند براي تاثير گذاري بر اين رابطه بهره گيرند.براي روسيه نيز رابطه با اسرائيل و از طريق آن تسهيل ارتباط با آمريکا همواره از اهميت ويژه‌اي برخوردار بوده و روس‌ها در تنظيم روابط خود با جمهوري اسلامي ايران در همه حال به اهميت و حساسيت اين رابطه توجه داشته‌اند.

بر اين اساس مي‌توان انتظار داشت با توجه به نوع روابط سال‌هاي اخير روسيه و ايران و حساسيت رابطه با اسرائيل و آمريکا براي روسيه، همسويي و همراهي روز افزوني را در سياست‌ها و رفتارهاي روسيه در جهت آن چه که آمريکا و اسرائيل بر آن پافشاري مي‌کنند شاهد باشيم.پس از فروپاشي شوروي، بازسازي جايگاه روسيه در خاورميانه و تحولات منطقه بسيار سريع آغاز شد، اين کار در تنظيم روابط روسيه با کشورهاي عربي و اسلامي خاورميانه و کشورهاي حوزه خليج فارس با جديت دنبال شد و اکنون نيز طبيعي است که مسکو از طريق تنظيم روابط مناسب با هر يک از بازيگران اين منطقه، نقش خود را در خاورميانه استحکام بخشد.

بر اين اساس مي‌توان انتظار داشت که در چنين چارچوبي از موضوعات و مسائل گوناگون در جهت تامين اهداف و ملاحظات خود بهره گيرد و با توجه به شرايط و چالش‌هاي موجود در تامين امنيت اين منطقه، روسيه از امکانات متنوعي براي تاثيرگذاري در تحولات خاورميانه برخوردار است.

اين کشور تلاش دارد از همه اين ابزارها و امکانات در ابعاد اقتصادي، امنيتي، نظامي و سياسي بهره گيرد. در مورد اسرائيل جمعيت عظيم مهاجران يهودي روس به اسرائيل موجب تقويت پيوندهاي سياسي و اقتصادي روسيه و رژِيم صهيونيستي شده و زمينه را براي تاثيرگذاري‌هاي گوناگون روسيه بر تحولات خاورميانه مهيا‌تر ساختند.

در بحث تحويل موشک‌هاي اس- 300 روسيه به ايران نيز بايد گفت مقام‌هاي رژِيم صهيونيستي همواره کوشيده‌اند تا با طرح و بزرگ نمايي خطر جمهوري اسلامي ايران در منطقه با هدف و ادعاي حفاظت از امنيت خود حمايت‌هاي مختلفي را از سوي کشورهاي مختلف از جمله روسيه دريافت کنند و بر روابطي چون روابط نظامي روسيه و ايران تاثير گذارند. به اين ترتيب طبيعي است که در مجموع مذاکرات انجام شده ميان مقام‌هاي اسرائيلي و روسي ارتباط نظامي روسيه و ايران مورد بحث قرار گرفته و محدود ساختن آن در مرکز توجه طرف اسرائيلي باشد.
 
جهان صنعت:قرعه بودجه‌

«قرعه بودجه‌»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت است كه در آن مي‌خوانيد؛بودجه 89 از حيث منابع و مصارف بي‌انضباط‌ترين بودجه‌اي است که طي چهار سال گذشته به مجلس رفته است.

اين سخن روزنامه يا يک روزنامه نگار نيست بلکه تقريبا تمام اقتصاددانان مجلس به علاوه مرکز پژوهش‌هاي مجلس اين موضوع را اذعان مي‌کنند. يادمان نرفته که دولت نهم در آغاز کار اعلام کرد که مي‌خواهد انقلابي در بودجه نويسي ايجاد کند.

پيش درآمد اين کار را هم تدوين بودجه بر مبناي بودجه عملياتي عنوان کرد. اين وعده عملي نشد که هيچ، سال بعد هم آقاي احمدي‌نژاد وعده ديگري داد، براين مبنا که اين چه شيوه بودجه نويسي است.

بودجه بايد آنقدر کوچک باشد که مثل يک کتاب در جيب همه ايراني‌ها جا بگيرد. اگرچه اغلب کارشناسان از اين موضع گيري تعجب کردند اما برخي‌ها هم منتظر ماندند تا اين کتاب جيبي کوچک برسد! غافل از اينکه اين کتاب کوچک سال به سال بزرگ‌تر شد و تا به آنجا پيش رفت که ناگهان رشد 32 درصدي را در خود جا داد. حالا اين بودجه بي انضباط تصوير مبهمي پيش روي اقتصاد ايران قرار داده که همه را نگران کرده است.

از توليدکننده گرفته تا سرمايه‌گذار. حتي عامه مردم هم نمي‌دانند که سال آينده چه اتفاقي خواهد افتاد. اين سردرگمي به اندازه‌اي است که به تعبير الياس نادران تنها تدوين‌کننده بودجه مي‌داند که چه بودجه‌اي را نوشته است.

در کنار اين تصوير مبهم بجز آينده‌اي غيرقابل پيش‌بيني براي توليد، کارگران قرار مي‌گيرند که نمي‌دانند از درون گردونه دولت و مجلس درنهايت چه قرعه‌اي بيرون مي‌آيد که به سرنوشت آنان گره مي‌خورد.

دنياي اقتصاد:علت تاخير؟

«علت تاخير؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم دكترموسي‌غني‌نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛در شرايطي كه مجلس بايد درباره بودجه پيشنهادي دولت و برنامه پنج‌ساله پنجم تصميم‌گيري كند، متاسفانه هنوز بخش مهمي از اطلاعات مربوط به عملكرد اقتصادي كشور در سال 1387 اعلام نشده است.

آخرين آمارهايي كه درباره رشد توليد ناخالص داخلي و بخش‌هاي تشكيل‌دهنده آن در دسترس است، به سه ماهه دوم سال 1387 مربوط مي‌شود كه نخستين بار در «نماگرهاي اقتصادي» بانك مركزي به شماره 55 (به تاريخ فروردين 1388) انتشار يافته و در شماره‌هاي بعدي كه آخرين آنها «نماگرهاي اقتصادي» سه‌ماهه چهارم سال 1387 (شماره 57، بهمن 1388) است، عينا تكرار شده است.

اگر بانك مركزي به طور متعارف مي‌تواند به فاصله حداكثر شش ماه آمارهاي توليد را ارائه دهد- همان‌گونه كه در فروردين 1388 آمار مربوط به شش ماه اول سال 1387 را منتشر ساخته است- چگونه است كه اكنون پس از گذشت بيش از يك سال، هنوز اطلاعات مربوط به توليد ناخالص داخلي سه‌ماهه سوم و چهارم 1387 را عرضه نكرده است؟ اين تاخير غيرمتعارف شبهاتي را ايجاد كرده است كه تنها با تسريع در ارائه آمارهاي توليد شش‌ماهه دوم 1387 و شش ماهه اول 1388 مي‌تواند برطرف شود.

 داده‌هاي آماري موجود حاكي از كاهش نسبتا شديد رشد توليد ناخالص داخلي واقعي از سال 1387 به اين سو است. طبق گزارش بانك مركزي كه تحت عنوان «خلاصه تحولات اقتصادي كشور» (آبان 1388) منتشر شده است، برآوردهاي اوليه نشان مي‌دهد كه در نيمه اول سال 1387 توليد ناخالص داخلي به قيمت‌هاي ثابت سال 1376، حدود 7/2درصد افزايش يافته است. بر اساس همين گزارش، رشد توليد ناخالص داخلي به قيمت‌هاي ثابت در دوره مشابه در سال 1386، حدود 8‌درصد بوده است.

در واقع مي‌توان گفت كه روند كاهشي رشد توليد ناخالص داخلي از سه ماه سوم سال 1386 آغاز شده و از 2/6درصد به 3/2درصد در سه ماه دوم سال 1387 رسيده است (نماگرهاي اقتصادي بانك مركزي، شماره 57 و بهمن 1388). شواهد ديگري نيز مويد اين روند كاهنده در فعاليت‌هاي اقتصادي بخش واقعي است.

در سال 1387 نسبت به سال قبل، تعداد جواز تاسيس واحدهاي صنعتي بيش از 45‌درصد و تعداد پروانه‌هاي بهره‌برداري اين واحدها 6‌درصد كاهش يافته است. (منبع پيشين) بر اساس همين قرائن و شواهد است كه برخي نهادهاي بين‌المللي مانند بانك جهاني، نرخ رشد اقتصادي ايران را در سال گذشته ميلادي حدود يك‌درصد تخمين زده‌اند. (خبرگزاري فارس، 2/11/1388)

اگر اين ارزيابي‌ها درباره عملكرد اقتصادي كشور درست باشد، واضح است كه پيش از هر تصميم‌گيري جديدي بايد در فكر تبيين و تحليل اين وضعيت نامطلوب بود. به نظر مي‌رسد كه سياست‌‌هاي پولي و مالي به شدت انبساطي كه طي چند سال گذشته به اجرا درآمده، موجب بسط يد هر چه بيشتر دولت بر اقتصاد از يك سو و تضعيف بخش خصوصي از سوي ديگرشده كه حاصل نهايي آن تورم توام با ركود نسبي فعاليت‌هاي توليدي بوده است. اما در هر صورت، هر گونه تصميم‌گيري عاقلانه و موثر نيازمند اطلاعات شفاف، دقيق و به روز است. تاخير و تعلل مراجع ذي‌ربط در تهيه و ارائه داده‌هاي آماري به مصلحت اقتصاد كشور نيست.

كم‌ترين توقع ناظران و تحليل‌گران اقتصادي از مسوولان تهيه آمارهاي اقتصادي اين است كه اگر به موقع آنها را ارائه نمي‌دهند، لااقل درباره علت تاخير توضيح دهند؛ شايد همين توضيح خود روشنگر برخي معضلات اقتصادي باشد.

ارسال به دوستان
وبگردی