جام جم: دروغ بزرگ«دروغ بزرگ» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن ميخوانيد؛ 9 سال پيش در چنين روزهايي جهان شاهد يك رويداد مهم بود؛ رويدادي كه ميتوان آن را نقطه عطف تحولات بينالمللي در دهه اول هزاره سوم دانست؛ تحولاتي كه آثار آن تا دهههاي آينده نيز ادامه خواهد داشت.
11 سپتامبر و فروريختن 2 برج مركز تجارت جهاني در نيويورك و بلافاصله حك شدن عباراتي مانند «آمريكا زير حمله تروريسم» يا «آمريكا در جنگ» در حالي كه شوك سنگيني به دنيا وارد كرد اما مسوولان ارشد آمريكا از اين حادثه تعجب نكردند!
به طور مثال جورج تنت، رئيس وقت سيا در كتاب خاطرات خود مينويسد: «...تيم وارد (سرتيم محافظان تنت) اطلاع داد كه هواپيمايي به برج جنوبي مركز تجارت جهاني اصابت كرده است. متوجه شدم كه اين ضربه، مهلك و غمانگيز بوده است. من چندان تعجب نكردم، چرا كه ما مدتها منتظر احتمال حملهاي به هدفي در داخل ايالات متحده بوديم. بلافاصله به اين فكر افتادم كه كار، كار القاعده است.» اگر چه پس از ماجراي 11 سپتامبر صدها كتاب، فيلم مستند و مقاله علمي در ساختگي بودن اين ماجرا نوشته و منتشر شد اما تلاش شد اين دروغ بزرگ به كمك امپرياليسم رسانه در ذهن افكار عمومي واقعيتي غيرقابل ترديد نمايانده شود. امروز پس از 9سال، فلسفه آن دروغ بزرگ و اهداف دولتمردان آمريكا از طراحي آن بيش از پيش آشكار شده است. آمريكا پس از پايان جنگ سرد، خود را قدرت بلامنازع جهان ميدانست و درصدد بود تا اين قدرت را با سرعت و شتاب بيشتر، زمان كوتاهتر و هزينه كمتر بر جهان مسلط كند و راه را بر هر چون و چرايي ببندد. اما جهان اسلام و بهتر بگويم بيداري اسلامي مهمترين مانع رسيدن آمريكا به خواست خود بود و آمريكا تصميم گرفته بود مبارزه با اسلام را جديتر از قبل در دستور كار خود قرار دهد و قلب اسلام در خاورميانه ميتپيد. از سوي ديگر افكار عمومي آمريكا به راحتي با خواست دولتمردان خود همراهي نميكرد مگر اينكه احساس تهديد از سوي دشمن در او جدي شود. افكار عمومي دنيا نيز نيازمند بستري بود كه هر اقدامي از سوي آمريكا را طبيعي بداند و جرأت مخالفت نداشته باشد.
همه اينها در ماجراي 11 سپتامبر پيشبيني شده بود.
زماني كه برجهاي دوقلوي نيويورك كه روزي ركورددار بلندترين ساختمانهاي دستساز بشر بود با فاصله حدود 20دقيقه مورد اصابت 2 فروند هواپيماي غولپيكر قرار گرفت و يكي پس از 102 دقيقه و ديگري پس از 56 دقيقه در مقابل چشم جهانيان و خصوصاً مردم آمريكا فرو ريخت. آمريكاييها احساس كردند حيثيت و هويت آنهاست كه ميسوزد و فرو ميريزد. در همان روزهاي اول ماجرا طي يك بررسي مشخص شد كه هر آمريكايي به طور متوسط 5 هزار بار اين صحنه را ديده است. مردم جهان نيز به نوعي با آمريكاييها احساس همدردي ميكردند. هويت آمريكايي آمريكاييها كه به قول هانتينگتون در آخرين كتابش ?Who are we در مقابل دشمن بازيابي ميشود و قبل از 11 سپتامبر آسيب جدي ديده بود بازسازي شد. مسلمانان متهم اصلي اين ماجرا معرفي شدند و اسلام هراسي با شتاب بيشتر دنبال شد. در اين شرايط هر اقدامي از سوي دولتمردان آمريكا مشروع ارزيابي ميشد. طرح آمريكا بلافاصله پس از اين ماجرا و چند رويداد ساختگي ديگر در همان روز مثل اصابت هواپيما به پنتاگون يا سقوط هواپيماي ديگر در ايالت پنسيلوانيا آغاز شد اما دستيابي آمريكا به اهداف خود محل ترديد جدي است. تسلط بر خاورميانه در كمتر از يك ماه پس از 11 سپتامبر يعني در 7 اكتبر 2001 در حمله به افغانستان كليد خورد و با فاصله نسبتاً كوتاهي به عراق كشيد و عراق هم اشغال شد. قرار بود تكليف ايران نيز به عنوان يكي از كشورهاي محور شرارت! (عبارتي كه بوش بهكار برد) روشن شود كه به دلايل مختلف نتوانستند و علاوه بر ناكامي در مورد خود ايران، طرح آمريكاييها در افغانستان و عراق را نيز با موانع بزرگي روبهرو ساخت. امروز كه حرارت تبليغات و جريانسازي سنگين رسانهاي درباره 11 سپتامبر فروكش كرده است مردم دنيا و خصوصاً خود آمريكا با شك و ترديد بيشتري به اين ماجرا نگاه ميكنند. براساس آخرين نظرسنجي كه در آمريكا صورت گرفته است بيش از 80 درصد مردم آمريكا روايت دولتمردان اين كشور از عوامل 11 سپتامبر را قبول ندارند.
بنلادن، متهم ساختگي اين ماجرا هنوز زنده است و دستگاه اطلاعاتي آمريكا با همه عرض و طولش و همه ادعاهايش نتوانسته است او را شناسايي كند تا همچنان خوراك لازم براي برنامه به اصطلاح مبارزه با تروريسم آمريكا را فراهم كند و هر از چند گاه با ارسال نواري، آمريكا و منافعش را تهديد كند.
در حالي كه جريان اسلام ستيزي با قدرت پيگيري ميشود و در سالگرد 11 سپتامبر شاهد زشتترين رفتارها نسبت به قرآن، كتاب مقدس حدود 5/1 ميليارد مسلمان در آمريكا بوديم اين درحالي است كه موج بيداري اسلامي در جهان روزافزون و هر روز حتي در خود آمريكا انسانهاي زيادي از اديان و مذاهب ديگر به اسلام ميگروند. به هر حال همان گونه كه هولوكاست در جنگ جهاني دوم زمينهساز استقرار رژيم صهيونيستي در يكي از حساسترين مناطق خاورميانه شد و گام مهم غرب براي نابودي جهان اسلام برداشته شد، قرار بود 70 سال پس از آن، ماجراي 11 سپتامبر آن گام را تكميل و تكليف اسلام را يكسره كند. اما همانگونه كه آرزوي صهيونيستها در تحقق نيل تا فرات تاكنون ناكام مانده است آرزوهاي نهان و آشكار آمريكا در ماجراي 11 سپتامبر نيز تاكنون محقق نشده و انشاءالله نخواهد شد.
جمهوري اسلامي: هزينه سنگين براي آمريكا و رهبران كليسا«هزينه سنگين براي آمريكا و رهبران كليسا»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛هر چند "تري جونز" كشيش افراطي آمريكائي در اثر موضع گيريهاي يكپارچه مسلمانان در روزهاي قبل از 20 شهريور از تصميم خود مبني بر به آتش كشيدن قرآن كريم منصرف شد و اين انصراف را اعلام كرد و براساس گزارشهاي موجود چنين اقدامي در كليساي وي در ايالت فلوريداي آمريكا صورت نگرفت، ولي يك اقدام نادرست دولت آمريكا موجب شد در سالروز انفجارهاي 20 شهريور، در نقاطي از خاك آمريكا به قرآن كريم اهانت شود.
اين واقعه شوم از اينجا شروع شد كه دولت آمريكا روز شنبه مراسمي را در سالروز انفجار برجهاي دوقلوي نيويورك و ساختمان پنتاگون واشنگتن براي گراميداشت ياد قربانيان اين حادثه برگزار كرد و با اينكه كشيش افراطي آمريكايي برنامه مراسم "قرآن سوزي" را لغو كرده بود در موارد مختلف در سطح آمريكا به قرآن كريم اهانت شد. اين موارد عبارتند از:
1 - صدها نفر از موافقان و مخالفان ساخت مركز اسلامي نيويورك در نزديكي انفجار برجهاي دوقلوي نيويورك روز شنبه تا ساعتها پس از پايان مراسم در نيويورك، واشنگتن و پنسيلوانيا تجمع كرده بودند. اگرچه در اين تجمعها درگيري و خشونت صورت نگرفت اما در مكانهاي مختلف در منهتن، به قرآن كريم اهانت شد.
2 - در شهر "تنسي" دو كشيش پروتستان كه با هيچ كليساي مهمي در آمريكا ارتباط نداشتند، دو نسخه از قرآن را به آتش كشيدند.
3 - علاوه بر اين، يك نفر نيز كه در محل ساخت مركز اسلامي در ميان تجمع كنندگان بود، صفحات يك نسخه از قرآن را پاره كرد و برگهاي آن را به آتش كشيد.
4 - همچنين مرد ديگري صفحات قرآني را پاره و به آنها توهين كرد.
با اينكه دولت آمريكا و شخص "اوباما" رئيسجمهور اين كشور تلاش ميكنند رابطه اين تحركات زشت و ضد اسلامي را با خود انكار و آنرا محكوم نمايند و حتي درباره عواقب آن هشدار بدهند، لكن به دلايل روشن نميتوان اين ادعاها را پذيرفت. افكار عمومي مسلمانان در يك بررسي روشن، صورت مسأله را اينگونه طرح ميكند كه اگر دولت آمريكا واقعاً در اين ماجرا دخالت نداشته، دولتمردان آمريكائي بايد بپذيرند كه عناصري كاملاً بي اراده و ضعيف هستند و قدرت اداره كشور و تأمين امنيت جامعه را ندارند. با آنهمه دستگاههاي تبليغاتي پيشرفته كه در اختيار دولتمردان آمريكائي قرار دارد آنها چگونه نتوانستهاند فرهنگ احترام به مقدسات اديان را در كشور خود جا بيندازند؟ با آنهمه نيروي نظامي و پليس كه در اختيار آنهاست چگونه نتوانستهاند مانع چنين اقدام خلافي شوند؟ و با در اختيار داشتن دستگاههاي عريض و طويل جاسوسي همچون "اف. بي. آي" و "سيا" چگونه نتوانستهاند وقوع چنين حادثه شومي را پيش بيني كنند؟ و اگر دولت آمريكا در اين ماجرا دست داشته، اين واقعه به معناي عدم پاي بندي دولتمردان كنوني آمريكا به شعار تأمين آزادي اديان و احترام به اعتقادات مردم است. دولتمردان آمريكائي در برابر اين سئوالها چه پاسخي ميتوانند ارائه نمايند؟
اين سئوالها هنگامي برجستهتر و با اهميتتر ميشوند كه به اظهارات اوباما، رئيسجمهور و رابرت گيتس، وزير جنگ آمريكا توجه كنيم كه گفتهاند اهانت به قرآن موجب ميشود مردم افغانستان و عراق، به سربازان آمريكائي حاضر در اين دو كشور حمله نمايند و آنان را به قتل برسانند. با اينحال كه اين دو مقام بلندپايه آمريكائي اين هشدارهاي مهم را دادهاند، براساس خبرهائي كه از چهار مورد اهانت به قرآن كريم در روز شنبه در آمريكا دردست ميباشد اين اهانتها در مقابل چشمان پليس صورت گرفته و پليس آمريكا هيچ عكس العملي نشان نداده است!
نتيجهاي كه ميتوان از كنار همديگر قرار دادن اين واقعيتها گرفت اينست كه يا دولتمردان آمريكائي دروغ ميگويند و واقعيت اينست كه خود آنها نيز موافق و حتي برنامه ريزان اين اهانت هستند و يا اينكه در آمريكا يك جريان افراطي وجود دارد كه هر كاري بخواهد ا نجام ميدهد و هيچ اعتنائي به دولتمردان اين كشور نميكند. هر كدام از اين دو فرض درست باشد، بايد براي مردم آمريكا متأسف بود كه چنين دولتمرداني بر آنها حكومت ميكنند، دولتمرداني كه با دو چهره بودن و يا حداقل با ضعف خود هزينههاي سنگيني را بر آمريكا تحميل مينمايند.
قطعاً در جهان اسلام و در ساير نقاط جهان، نميتوان مسلمانان را از نشان دادن عكس العمل در برابر اين اهانت بزرگ و مقدساتشان بازداشت. هر مسلماني در هر نقطه جهان با شنيدن خبر ناگوار و تأسف بار اهانت به قرآن كريم، احساس وظيفه ميكند و هر طور كه ميتواند با عوامل اين اهانت برخورد نمايد. آنچه رئيسجمهور و وزير جنگ آمريكا درباره پيامدهاي ناگوار اهانت به قرآن گفته اند، حداقل هزينه ايست كه قابل پيش بيني است.
مسلمانان راههاي ديگري نيز براي برخورد با اين اقدام موهن ميشناسند كه هزينه دولت آمريكا را بسيار بالا خواهد برد.
كوتاهي دولت آمريكا در برابر "تري جونز" كه شروع كننده اين جريان بود، نشان داد اين تصور كه اين كشيش افراطي يك آلت دست است و برنامه ريزان و طراحان اين توطئه را بايد در كاخ سفيد و باند جنايتكار صهيونيسم جهاني جستجو كرد يك تصور درست است. به همين جهت، دولت آمريكا بايد در انتظار پرداخت هزينه سنگيني باشد كه براي هيچكس قابل پيش بيني و پيش گيري نيست.
در اين ميان، نقش شخص پاپ و ساير رهبران مسيحي نيز به صورت مرموزي در هالهاي از ابهام قرار دارد. پاپ، كه خود را رهبر معنوي مسيحيان جهان ميداند و بايد هدايت و ارشاد آنها به سوي اخلاق و صلح و احترام به عقايد ديگران و خودداري از اهانت به مقدسات پيروان اديان توحيدي را در رأس وظايف خود قرا ر دهد، چرا در اين ماجرا سكوت اختيار كرده و به وظيفه خود عمل نميكند؟ رهبران كليساهاي پروتستان، ارتودوكس و همينطور كليساهاي آزاديخواه كه با تحجر، تنگ نظريها و تعصبات كور بعضي كليساهاي مبتلا به افكار قرون وسطائي مخالفند و سوابق مبارزاتي درخشاني با اين قشر عقب مانده دارند، چرا عليه اين اهانت شرم آور موضعگيري نميكنند؟
رهبران كليساها و فرقههاي مسيحي به ويژه شخص پاپ و همچنين سران كشورهاي اروپائي و آمريكائي بايد اين واقعيت را به درستي درك كنند كه از نظر مسلمانان جهان، در برابر اهانت به قرآن كريم مسئولند. آنها بايد اين فراز از پيام حضرت آيتالله صافي گلپايگاني، از مراجع عظام تقليد، را جدي بگيرند كه اعلام كرده اند:
"اينجانب همزبان با يك ميليارد و نيم مسلمان و ساير مردم متمدن حقيقي جهان اين روح توحش بشري را محكوم ميكنم و خطرات بزرگ آن را براي بشريت و روشن شدن آتش فتنههاي بزرگ اعلام ميدارم و به شخص پاپ و ساير روساي مسيحي هشدار ميدهيم اگر چنين حادثه فجيع و غيرانساني در آمريكا اتفاق افتد حكومت آمريكا و شخص رئيسجمهور اوباما را مسئول و مستحق محاكمه و بازخواست ميدانيم."
از ديروز، با انتشارخبر اهانت به قرآن كريم در آمريكا، عكس العملهاي مسلمانان در نقاط مختلف جهان شروع شده و هر روز گستردهتر خواهد شد و همچون سيل توفندهاي آمريكا و رهبران مسيحيت را هدف قرار خواهد داد. بنابر اين، تا وقت باقي است سران دولت آمريكا و رهبران كليساهاي مسيحيت به وظيفه خود عمل كنند تا زمينه براي مهار آتشي كه خود برافروختهاند فراهم گردد.
سياست روز: اين بازي هم به نفع اسلام تمام ميشود«اين بازي هم به نفع اسلام تمام ميشود»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد؛هجوم فرهنگي و ايدئولوژيکي، از ابزارهاي دوران مدرن است که از سوي کشورهايي همچون آمريکا، انگليس و همپيمانانشان پياده ميشود.
حمله يا تهاجم فرهنگي و به تعبير رهبرمعظم انقلاب شبيخون فرهنگي سالهاست که در دستور کار غرب قرار دارد.
در اين شبيخون و تهاجم، نخست با تبليغات گسترده، پخش برنامههاي ماهوارهاي، تلويزيوني، نشريات اينترنتي و ... سعي بر اين است تا افکار عمومي هدف قرار گيرد. هدف از اين تهاجم اوليه تاثيرگذاري بر روي ذهن و فکر و انديشه مردمي است که اين امواج را دريافت ميکنند.
در اين مرحله تلاش اصلي، سيطره گسترده بر افکار مردم است. گزارشها، تحليلها و اخبار ساختگي و جهتداري که ميتواند تاثيرات مخربي را بر ذهن مردم باقي بگذارد و بر اثر اين تهاجم رسانهاي تاثير مطلوب را دريافت کند.
پس از آن که اين تهاجم به مرحلهاي رسيد که ادامه آن نياز به روشهاي ديگر است، همراه با ادامه تهاجم رسانهاي، اقدامات عملي آغاز ميشود.
تهاجم و حمله فرهنگي و ايدئولوژيکي هنگامي از سوي تفکري اتخاذ ميشود که خود را مقابل يک تفکر ناب، اصيل، محق والهي ميبيند.
اسلام که همواره به عنوان دين ناب و تحريف نشده معرفي شده و در مقابل زور، ظلم و انديشههاي الحادي ايستاده است و در همين راه هزينههاي سنگيني را هم پرداخت کرده، همان نقطه هدف کشورهايي است که نميتوانند انديشهاي را در مقابل خود ببينند که در حال نفوذ و گسترش در جوامع آنها است. در حالي که اسلام با آموزههاي خدايي و ناب خود بر انديشهها تاثير ميگذارد و اين آموزهها جز با قرآن کريم و سخنان پيامبر اعظم(ص) گسترش نمييابد. در راستاي همين و در تداوم راه پيامبر اکرم(ص)، ائمه اطهار نيز همين راه را پيمودهاند.
اکنون و پس از گذشت 10 سال از حادثه خودساخته آمريکا در 11 سپتامبر، شاهد رفتار و توطئههاي تازه از سوي غرب به ويژه رژيم صهيونيستي و آمريکا در موضوع اسلام ستيزي هستيم.
از همان هنگام که 11 سپتامبر به وجود آورده شد، موج اسلام ستيزي در غرب فراتر از حرف و تبليغات رسانهاي رفت و به اقدامات عملي منجر شد.
دسيسهها و توطئههايي که آمريکا و هم پيمانانش براي اين موضوع ساخته و پرداخته کردند، نتوانست به خيزش اسلامخواهي در جهان لطمه بزند و هر چه بيشتر بر محق بودن آيين اسلام تمام شد.
ماجراي کشيش آمريکايي و جريان آتش زدن قرآن از سوي وي سوژه چند روز گذشته رسانههاي جهان به ويژه رسانههاي غربي شد. اما اينگونه مطرح شد که وي عقبنشيني کرده است و در پس اين عقبنشيني در سالروز 11 سپتامبر که اکنون آزادگان عالم ميدانند که اين اقدام از سوي آمريکا روي داده است، ناگهان اخبار و تصاوير آتش زدن قرآن کريم پخش ميشود که اين اتفاق در کشوري افتاده است که خود را داعيهدار حقوق بشر ميداند و قائل به دفاع از همه اديان است!
جنايتي که در آمريکا روي داده است، با حمايت صهيونيستهايي صورت گرفته که پشت پرده حکومت مخوف آمريکا همهچيز در دستان آنهاست. اين بار جنگهاي صليبي به گونهاي ديگر شکل گرفته است. صهيونيستها در همه ارکان کشورهاي غرب نفوذ کردهاند. اما اين کشورهاي خود فروخته بايد بدانند اين گونه جنايات، اهانتها و هتک حرمت به مقدسترين کتاب آسماني، نشانه خيزش جهاني اسلام براي تسخير دلهاي روشن و پاک مردم جهان است.
جهانيان ميدانند، از تاريخ ظهور و بروز اسلام تاکنون، از سوي مسلمانان هيچ اهانتي به اديان ديگر صورت نگرفته است. اسلام همواره اديان ديگر را تکريم کرده آنگونه که در قرآن کريم از حضرت مسيح و حضرت مريم(ع) به نيکي ياد شده و ارج و قرب بسياري در نزد مسلمانان دارند.
دل مسلمانان جهان را به درد آورديد و خون به دلشان کرديد و اکنون در انتظار پاسخ الهي باشيد.
تهران امروز: مظلوميت قرآن و احساسگرايي گذرا«مظلوميت قرآن و احساسگرايي گذرا»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم دكتر امير دبيري مهر است كه در آن ميخوانيد؛از چند روز پيش جهالت و تعصب كور يك كشيش بيمقدار كه فرسنگها از آموزههاي حضرت عيسي مسيح(ع) دور است موجي از واكنشها را در دفاع از ساحت مقدس و نوراني قرآن در سراسر جهان ايجاد كرد و نشان داد قلبهاي مسلمانان فارغ از نژاد و وطن و سبك زندگيشان براي اين كتاب آسماني و هدايتبخش ميتپد و ذرهذره وجود معنوي مسلمان مديون و در گرو آموزههاي نجات بخش الهي است كه بر قلب نبي مكرم اسلام حضرت محمد مصطفي(ص) نازل و در كتاب قرآن تعين يافته است.
همين واكنشها موجب شد آن كشيش از تصميم خود منصرف شده و مقامات آمريكايي در بالاترين سطوح ضمن تقبيح اين اقدام براي كنترل اوضاع و پيامدهاي غيرقابل پيشبيني اين اقدام موهن وارد ميدان شوند. هر چند اين واكنشها در كوتاه مدت و براي بازدارندگي از توهين به مقدسات اسلامي و در راس آنان قرآن مجيد ضروري و ماجور است اما از مظلو ميت قرآن در عصر حاضر هيچ نميكاهد و قلبهاي مومنان براي اين مقدار محجوريت قران كريم گريان و محزون است. اين مظلوميت ابعاد گوناگوني دارد كه در اين نوشتار تنها به چند بعد آن اشاره ميشود.
1 -در روايات ما از خطر محجوريت قرآن بسيار سخن گفته و رابطه اين بلاي بزرگ با از بين رفتن عزت و عظمت مسلمانان. از اين رو خبث دشمنان و ترفندها و حيلههاي آنان را نميتوان از ريشه خشكاند چنانچه حملات 11 سپتامبر نيز ماحصلي نداشت جز هجمه بيشتر به اسلام و مسلمانان و كشورهاي اسلامي.
آنچه كه قرآن را از مظلوميت و محجوريت خارج ميكند تنها واكنشهاي احساسي و مقابلهجويانه و نفرتآميز نيست (هرچند چنانچه پيشتر متذكر شدم در مقام نشان دادن غيرت ديني و بازدارندگي معاندان ضروري است) بلكه امروز قرآن به پيرواني نياز دارد كه به تعبير امام جعفر صادق(ع) زينت اسلام باشند. مسلماناني خرد ورز، عالم، قدرتمند، مدير، مومن، تاثيرگذار، محور و صاحب امكانات و ابزارهاي مديريت افكار عمومي در جهان. چنين رهرواني ميتوانند بهعنوان پرورش يافتگان مكتب قرآن و اسلام پيامآور رهايي بخش و عزتبخش بودن قرآن باشند و ميتوانند جان و فطرت انسانها را به سوي قران جذب كرده و شيفته معناي قرآن كنند چنانچه ائمه اطهار چنين بوده و ارواح طيبه ايشان همچنان چنين است و در باور ما شيعيان ائمه معصومين(ع) قرآن مجسم و تجسد يافتهاند و آيا جز اين است كه رهروانشان نيز بايد چنين باشند. واسفا از فاصلهاي كه با خواسته آن بزرگان داريم. همه فرقهها و مذاهب اسلامي نيز در چنين وضعيتي سهيماند و مسئول.
2 - در تاريخ تمدن اسلامي همواره منشأ شكوفايي و عزت اسلامي بعد از دورههاي افول و انحطاط آموزههاي تمدنساز قرآن بوده است و اين عصر نيز ميتوان با تمسك به قرآن چنين دوراني را رقم زد چنانچه ملت بزرگ ايران با انقلاب اسلامي چنين كردند و عزت جهان اسلام را بعد از دهها سال تلاش و مجاهدت در سرزمينهاي اسلامي در خاك پاك ايران عينيت بخشيدند و آرمانهاي انقلاب اسلامي نيز برآمده از مكتب قرآن بود و رهبر اين نهضت شاگرد راستين و صالح اين مكتب بود. امروز نيز سهم ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي در نشان دادن عظمت قرآن سنگينتر از ديگر ملتهاست. موفقيت ملت ايران در پاينبدي به آرمانهاي انقلاب اسلامي و جلوگيري از انحرافات و كژرويهاي احتمالي و ساختن ايرانيآباد و پيشرفته؛ برقراري فضايي آزاد؛ و پذيرش كثرت آرا و نظرات حول خرد و عقلانيت و صيانت از جامعهاي امن و عدالتمحور ميتواند بهترين نمونه عملي تمسك به قران در جامعهسازي و تمدنسازي باشد بهگونهاي كه برداشتهاي انحرافي را به كناري نهد و دست بهانهجويان لجوج را از تصميم به اسائه ادب به ساحت نوراني قرآن كوتاه سازد. اميدوارم همه مسلمانان بهويژه نخبگان مسلمان به مسئوليت خطيري كه عملا نسبت به قرآن دارند روزبهروز آگاهتر شده و تمام مساعي و توان خود را براي اعتلاي قرآن و پيامهاي رهاييبخش قران بهكار گيرند كه حقيقتا اين بالاترين مجاهدتهاي در راه خداست.
رسالت:زنگ بيداري و بصيرت«زنگ بيداري و بصيرت»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه درن ميخوانيد؛وزير خارجه آمريكا طي سخناني در شوراي روابط خارجي صريحا اعلام كرد؛ ما از مخالفان نظام جمهوري اسلامي حمايت ميكنيم. وي تشديد تحريمها عليه ملت ايران را نشانهاي از اين حمايت دانست و گفت: شيوه حمايت ما از مخالفان ايران طوري است كه آنها در معرض خطر قرار نگيرند و اين نيروها تضعيف نشوند.
وابستگي به اجانب در نزد افكار عمومي ملت ايران يك گناه نابخشودني است. البته از دقت خانم كلينتون در حمايت از ضد انقلاب بايد تشكر كرد! چون اين نوع حمايت جز رسوايي و بيآبرويي چيزي براي آنها به ارمغان نميآورد.
از سوي ديگر خانم زهرا رهنورد همسر يكي از سران فتنه در گفتگو با سايت جرس ارگان اتاق فكر فرقه سبز در لندن در پاسخ به اين سئوال كه «فصل مشترك ميان گروههاي مختلف اصلاح طلب و جنبش داخل كشور با برخي از گروههاي اپوزيسيون كه باوري به چارچوبهاي نظام و قانون اساسي و حتي دين ندارند، در كجاست؟» ميگويد: «در دل جنبش سبز (بخوانيد فرقه سبز) از آدمهاي صد درصد مذهبي وجود دارد تا كساني كه به لحاظ اعتقادات مذهبي ضعيف و يا حتي لائيك هستند. با صداقت جور در نميآيد كه حضور اين افراد در جنبش سبز را انكار كرد. با واقعيت جور در نميآيد كه همه را وادار كنيم مثل هم فكر كنند. اما كف خواستههاي همه نيروها و چهرههاي متفاوت با جنبش آزادي، دموكراسي و احترام به حقوق شهروندي است.»
واقعا بايد از صداقت خانم زهرا رهنورد در معرفي و گونه شناسي فرقه سبز و همچنين خانم كلينتون در حمايت از مخالفان ملت ايران تشكر كرد. نمونهاي از اين اظهارات را قبلا نوه رضاخان قلدر، مريم رجوي و اصحاب فرقه رجوي گفته بودند و بارها جايگاه خود را در حركتهاي ضد انقلابي و ضد اسلامي عليه ملت ايران در آشوبهاي سال گذشته به زبان آورده بودند.
طبيعي است كف خواسته اين جماعت كه خانم رهنورد به آن تفوه كرده سقف آن را هم كه سرنگوني نظام مقدس جمهوري اسلامي است در تظاهرات خياباني با شعارهاي ساختارشكنانه عليه ملت و امام و انقلاب همگان شاهد بودند. اين واقعيت را تنها كساني منكر هستند كه چشم و گوش خود را بر حقايق بستهاند.
موسوي و كروبي طي يك سال گذشته پس از انتخابات همواره كف و سقف خواستههاي مخالفان جمهوري اسلامي را نمايندگي كردند تا شايد اين آبي بر آتش جاه طلبيها و ناكاميهاي آنها در انتخابات و پشت كردن ملت به آنها باشد.
موسوي و كروبي هر جا در ناآراميهاي سال گذشته كم ميآوردند در اظهارات و بيانيههاي خود خواستار اجراي بدون تنازل قانون اساسي ميشدند اما هيچ گاه توضيح نميدادند در اين اجرا اصول اول و دوم و پنجم و ششم و يكصد و هفتم، يكصد و دهم، يكصد و سيزدهم و... قانون اساسي در نگاه آنها چه جايگاهي دارد.
آنها شورش اشرافيت و سرمايهداري عليه جمهوريت و اسلاميت نظام را پس از ناكامي در انتخابات مديريت و نمايندگي كردندو در اين مديريت از پشتيباني قدرتهاي جهاني بويژه آمريكا برخوردار بودند و براي احتياط و رد گم كني حتي حاضر نشدند تبري خود را از حمايتهاي آمريكا و منافقين و سلطنت طلبها و معاندين اسلام و مردم ايران اعلام كنند.
همسر ميرحسين در مصاحبهاي با سايت جرس ادعاي انفعال جنبش سبز را رد كرد و در قياسي خندهدار گفت: آنچه كه موجب پديد آوردن واقعهاي نظير صحنه كربلا در محل سكونت آقاي كروبي شد نشان ميدهد جنبش سبز منفعل نيست!
ادعاي به وجود آمدن صحنه كربلا در مقابل منزل كروبي شايد به خاطر قطع آب چند دقيقهاي بوده است به همين خاطر يكي از كاربران سايت جرس در كامنتي كه در ذيل مصاحبه رهنورد ارسال كرده نوشته است اين خانم رهنورد هم عجب آدم خيالاتياي است اگر با چند دقيقه قطعي آب، صحنه كربلا تكرار شد آقاي كروبي ميتوانست با خوردن آب معدني اين مشكل را برطرف كند.
همسر ميرحسين در ادامه اين مصاحبه به طور تلويحي به بيحجاب بودن خود در سالهاي قبل و اوايل پيروزي انقلاب اشاره كرد و گفت: من خودم به حق انتخاب اعتقاد زيادي دارم چون خودم انتخاب در پوشش را تجربه كردهام و ميدانم كه تجربه شيريني است!
رهنورد همچنين در اين گفتگو به گشتهاي ارشاد و نيروي انتظامي كه به افراد بدحجاب و مزاحمين نواميس مردم تذكر ميدهند اعتراض كرد و طلبكارانه گفت: در كجاي اسلام آمده كه به زور بايد يكي را به بهشت برد. اين گشتهاي ارشاد خودش يك كار جهنمي است!
توضيح حزب كارگزاران و پاسخ رسالت حزب كارگزاران سازندگي اعلام كرد در هر شرايطي كه لازم بداند به فعاليت خود ادامه خواهد داد.
در پي درج خبري در ستون شنيدهها و نكتهها مبني بر ركود در فعاليتها و درخواست انحلال حزب از سوي برخي اعضا، حزب كارگزاران توضيحي ارسال كرد. در اين تكذيبيه آمده به دنبال توقيف روزنامه كارگزاران، فيلتر شدن سايت كانون جوانان حزب و ساير سايتهاي مرتبط، دستگيري چند تن از اعضاي شوراي مركزي و اعمال انواع محدوديتها براي حزب در يك سال و نيم گذشته، حزب كارگزاران با تصميم شوراي مركزي فعلا فاقد دفتر مركزي است اما جلسات در دفاتر شخصي اعضا برگزار ميشود و در هيچ جلسهاي پيشنهاد انحلال حزب مطرح نشده و حزب با توجه به خط و مشيهاي خود در هر شرايطي كه لازم بداند به فعاليتهاي خود ادامه خواهد داد.
در ارتباط با پاسخ حزب كارگزاران چند نكته را يادآور ميشويم.
1- همان گونه كه در جوابيه آمده با تصميم شوراي مركزي، حزب كارگزاران فاقد دفتر مركزي است. حزبي كه دفتر مركزي ندارد چگونه فعاليت حزبي ميكند؟
2- روزنامه كارگزاران ماههاست كه رفع توقيف شده است پس چرا منتشر نميشود؟
3- آخرين بيانيه حزب كارگزاران مربوط به 22 بهمن سال88 ميباشد. در اين 8 ماه گذشته آيا موضوع مهمي در كشور نبوده كه نياز به صدور يك اطلاعيه ساده از سوي شوراي مركزي حزب باشد؟
4- چرا دبير كل حزب و ساير اعضا حاضر به مصاحبه با رسانهها نيستند؟
5- آخرين كنگره حزب كارگزاران كجا و كي برگزار شده است و چرا حزب اقدام به عضوگيري نميكند؟
6- در جوابيه به دستگيري چند تن از اعضاي شوراي مركزي اشاره كردهايد در حالي كه به جز حسين مرعشي فردي از شوراي مركزي زنداني نيست.
7- دستگاههاي مسئول به جز دستگيري و محاكمه يك عضو شوراي مركزي، هيچ گونه محدوديتي براي فعاليتهاي حزب كارگزاران ايجاد نكردهاند و ركود و توقيف فعاليتهاي حزب به عملكرد متناقض و عدم انسجام فكري اعضاي شوراي مركزي باز ميگردد.
8- رسالت خبر خود را از يك عنصر بسيار نزديك به دبير كل حزب به دست آورده كه در صورت لزوم جزئيات بيشتر خبر منتشر خواهد شد.
كيهان: تراژدي تفنگ هاي خالي«تراژدي تفنگ هاي خالي»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛برخي حوادث پر سر و صدا در هفته هاي گذشته مانند مذاكرات سازش در واشنگتن باعث شده يك پديده راهبردي بسيار مهم از نظرها پنهان بماند. اصل موضوع بسيار ساده است: با وجود اينكه غربي ها از چند ساعت قبل از صدور قطعنامه 1929 اعلام كردند كه براي مذاكره با ايران آماده هستند، هنوز هيچ گفت وگويي با گروه وين شكل نگرفته است. ايران كمتر از 10 روز پس از بيانيه تهران -همانطور كه متعهد شده بود- موافقت خود با محتواي آن را رسما طي نامه اي به آژانس اعلام كرد. پس از آن اعضاي گروه وين (فرانسه، روسيه، آمريكا و آژانس) با ارسال نامه هايي به تهران كه بخشي از آن مشترك بود و بخشي ديگر جداگانه، سوال هايي درباره جزئيات بيانيه تهران مطرح كردند. پس از دريافت آن نامه ها، نمايندگان ايران در ملاقات هاي متعدد به مدير كل، معاونان آژانس و روساي نمايندگي هاي كشور هاي مختلف در وين گفتند كه ايران در جلسه رسمي مذاكره به همه سوال ها -كه البته بسياري از آنها بسيار معمولي و پيش پا افتاده است- پاسخ خواهد داد و به اين ترتيب دو طرف براي تشكيل نشست رسمي وين 2 توافق كردند. با وجود اينكه بيش از يك ماه از اين مذاكرات و رفت و آمدها مي گذرد و غربي ها هم بارها گفته اند كه مايل به آغاز مذاكرات با ايران هستند، هنوز هيچ نشستي شكل نگرفته است. سوال اين است كه چرا چنين شده است؟
هر نوع تحليلي كه علت اين امر را در مسائل ريز مربوط به تاكتيك هاي مذاكراتي يا زمان بندي هاي ديپلماتيك جست وجو كند عميقا ساده نگرانه است. وضعيتي كه امروز گروه وين و گروه 6 با آن دست به گريبانند، مستقيما محصول اشتباهات راهبردي است كه پس از مخالفت با بيانيه تهران، صدور قطعنامه 1929 و اعمال تحريم هاي يك جانبه عليه ايران يكي پس از ديگري مرتكب شده اند و اكنون راه گريزي از آن ندارند. در واقع قضيه از اين قرار است كه گروه وين قادر به جمع بندي موضع خود و رسيدن به يك اجماع داخلي كه براي نشستن پاي ميز مذاكره با ايران ضرورت دارد، نيست و به همين دليل به همان كاري روي آورده كه مدت ها ايران را به آن متهم مي كرد؛ يعني خريد زمان.
كاملا واضح است كه غرب اكنون قادر به ايجاد يك جمع بندي و برآورد جامع درباره گام بعدي خود در مقابل ايران نيست. كشورهاي غربي همه گام هايي را كه مي توانسته اند بردارند برداشته اند -هيچ تحليلگر استراتژيكي در غرب وجود ندارد كه ادعا كند غرب درون 1929 و پس از آن، كاري مي توانسته بكند و نكرده و آن را براي آينده ذخيره كرده است- و حالا بايد منتظر بمانند و دو چيز را تماشا كنند، اول اينكه آنچه انجام داده اندچه تاثيراتي به جاي گذاشته و ثانيا اينكه ايران چه گامي برخواهد داشت. هدف كليدي قطعنامه 1929 و تحريم هاي پس از آن اثرگذاري روي محاسبات ايران و وادار كردن آن به بازنگري دراين محاسبات بود. كاملا روشن است كه آمريكايي ها انتظار داشتند تحريم ها بلافاصله اثر خود را در محيط داخلي ايران نشان دهد. طرف غربي به بحراني شدن دو جبهه درون ايران اميد فراوان بسته بود: نخست حوزه مناسبات مردم با نظام كه غربي ها تصور مي كردند به دليل مسائل پس از انتخابات دچار تنش است و مي توان آن را با استفاده از اهرم فشار اقتصادي به مرز بحران رساند، و دوم، حوزه مناسبات نخبگان جامعه سياسي با نظام كه باز تصور غربي ها اين بود كه اگر فشار ناشي از تحريم ها با دلخوري هاي پس از انتخابات تركيب شود و گزينه مذاكره و تهديد به حمله هم هر دو روي ميز باشد، جبهه سياسي جديدي در ايران شكل خواهد گرفت كه از ضرورت كوتاه آمدن و معامله با آمريكا دفاع مي كند و راس نظام ناچار خواهد بود در مقابل اين فشار فزاينده -كه باز غربي ها انتظار داشتند افرادي از هر دو جناح در آن حضور داشته باشند- و با هدف آرام كردن فضاي داخلي در خارج امتياز بدهد. اگر بخواهيم كل اين بحث را در يك جمله خلاصه كنيم قضيه از اين قرار است كه وقتي آمريكايي ها و دوستانشان از «تاثير» قطعنامه روي ايران حرف مي زنند منظورشان به طور مشخص ايجاد تغييرات سياسي و اجتماعي در داخل ايران است نه چيز ديگر و همانطور كه برخي استراتژيست هاي برجسته غربي در اين چند هفته گفته اند تا وقتي چنين اتفاقي نيفتد بي معناست كه كسي از موثر بودن تحريم ها سخن بگويد.
اينها روياهايي است كه 1929 و تحريم هاي همزاد آن را بوجود آورد. اما فاصله ميان رويا و واقعيت در اين مورد خاص چنان ژرف است كه هيچ كس نمي تواند بر آن چشم ببندد. واضح است كه اگر هدف از تحريم ها به هم خوردن معادلات سياسي و اجتماعي در داخل ايران، جان گرفتن جريان فتنه و رويارو ايستادن مردم و نظام بوده، قطعنامه 1929 و همه دوره گردي هاي بي دريغ آقاي استوارت لوي پس از آن، چيزي بيش از يك شوخي بي مزه نبوده است. اولا هيچ فشار اقتصادي قابل ذكري به ايران وارد نشده چرا كه اساسا مكانيسم تحريم داراي اين ظرفيت كه چنين فشارهايي را توليد كند نيست. ثانيا برداشت عمومي در ايران اين است كه مقصر تحريم ها و فشارها، جريان فتنه گري است كه اكنون چون از داخل كشور نااميد شده چشم به بيرون دوخته و با سوء استفاده از كودني مزمن آمريكايي ها در تحليل امور ايران، تحليل هايي به خارج منتقل مي كند كه ما حصل آن افتادن آمريكايي ها در مسير بي حاصل «سياست دوگزينه اي فشار-مذاكره» است. بدون ترديد اگر نبود تحليل هايي كه از داخل ايران به خارج منتقل شد و طمعي كه آمريكايي ها به احياي دوباره فتنه پس از انتخابات توسط دوستان خوبشان در ايران كردند، معنا نداشت كه غرب مسير كم و بيش آبرومند پيشنهاد ژوئن 2008 را كنار بگذارد و به گزينه اي مانند تحريم دل ببندد كه پيش از انتخابات رياست جمهوري در ايران كاملا از روي ميز برداشته شده بود.
اينكه آمريكا نمي تواند قدم بعدي را بردارد به اين دليل است كه نمي تواند به دقت تاثيرات قدم هايي را كه تا به حال برداشته ارزيابي كند و تا وقتي چنين ارزيابي وجود نداشته باشد رفتن سراغ گام بعدي چيزي شبيه همان شيرجه در تاريكي خواهد بود كه سورن كي يركگارد مي گفت. اوباما همه سرمايه سياسي خود را براي كشاندن برخي كشورها به فاز تحريم ايران خرج كرده است. او مسلما ديگر در موقعيتي نيست كه از روسيه و چين و حتي اروپا بخواهد گام هايي بيشتر از آنچه تا به حال برداشته اند، بردارند. در داخل آمريكا جمهوري خواهان و حتي دموكرات ها از او مي پرسند نتيجه كارهايي كه تا امروز كرده چه بوده و در خارج از آمريكا به او مي گويند همين همراهي هايي هم كه تا به حال كرده اند از سر واشينگتن زياد است. در واقع گام بعدي وجود ندارد و اوباما بايد اميدوار باشد همين قدم هايي كه تا به حال برداشته شده نتيجه بدهد. منتها مشكلي كه هست اين است كه ظاهرا كاخ سفيد -برخلاف آنچه برخي مقام هايش اينجا و آنجا در مورد موثر بودن تحريم ها مي گويند- فهميده كه اگر بخواهد منتظر بماند تا تحريم ها محاسبات ايران را تغيير بدهد، احتمالا اين انتظار تا ابد طول خواهد كشيد و لذا درمانده است كه چه بايد بكند: به سمت تعامل با ايران بيايد در حالي كه تحريم ها ايران را سرسخت تر اگر نكرده باشد حتما نرم تر نكرده است كه واضح است در اين شرايط مذاكره دستاوردي براي آمريكا نخواهد داشت يا آنكه همچنان از ميز مذاكره فرار كند كه اين به وضوح به معناي نقض غرض كل فرآيند 1929 است چرا كه در اين صورت آمريكا تلويحا بايد اعتراف كند 1929 به جاي اينكه موضع ايران را تضعيف كرده باشد، موضع واشينگتن را ضعيف كرده است.
دو عامل اضافي اين ترديدها را تقويت مي كند. اول اينكه به احتمال بسيار زياد تركيه و برزيل در مذاكرات وين 2 حضور خواهند داشت. حضور اين دو كشور در مذاكرات به اين معناست به جاي يك كشور، 3 كشور از بيانيه تهران دفاع خواهند كرد و اين كار گروه وين براي هرگونه چانه زني درباره محتواي بيانيه تهران را بسيار دشوار مي كند. عامل دوم مهم تر است. گزارش اخير آمانو مي گويد ايران اكنون چيزي حدود 22 كيلو اورانيوم 20 درصد غنا دارد و با سرعتي ثابت حجم آن را افزايش مي دهد. گروه وين دو راه بيشتر ندارد: يا بايد همان ابتداي كار كل فرايند وين 2 را به تعليق غني سازي 20درصد مشروط كند كه در اين صورت اساسا هيچ فرايند مذاكراتي شكل نخواهد گرفت و آمريكا بايد به همان كاغذ پاره شوراي امنيت دل خوش كند. راه ديگر اين است كه آمريكا بپذيرد مذاكرات وين منحصر به مسئله مبادله مواد به همان شكلي است كه در بيانيه تهران آمده و ربطي به غني سازي در ايران ندارد. تحت اين شرايط مذاكرات شكل خواهد گرفت و اين احتمال وجود دارد كه نتيجه مذاكرات وين 2 يك سكو (Platform) براي حركت به سمت گفت وگوهايي عميق تر ايجاد كند. اين يكي از مهم ترين مسائلي است كه ظاهرا گروه وين قادر به جمع بندي درباره آن نيست.
به عنوان نوعي نتيجه گيري مهم است كه تاكيد شود مشكل بزرگ آمريكا اين است كه قادر به درك ويژگي هاي يك معامله برد- برد محتمل الوقوع با ايران نيست. برخوردي كه آمريكايي ها با بيانيه تهران كردند اين موضوع را كاملا نشان داد. علاوه بر اين آمريكا نشان داده است نمي تواند حوادث ريشه دار و نيرومند در ايران را از وقايع عارضي و زودگذر تشخيص بدهد. اين دو مشكل، در ذهنيت و سياست آمريكا درباره ايران، منشا بسياري از اشتباه هاي محاسباتي است كه آمريكايي ها تا به حال مرتكب شده اند و كار به اينجا رسيده كه به قول داستايفسكي حالا مجبورند «با تفنگ خالي به شكار بروند».
ابتكار:ظهور و افول گفتمانهاي سياسي در ايران «ظهور و افول گفتمانهاي سياسي در ايران»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم دکتر رسول بابائي ايت كه در قسمت اول آن ميخوانيد؛ ميدان سياسي محل منازعه است و منازعه گوهر حيات سياسي است، با شکل گيري ميدان سياسي جديد با عنوان جمهوري اسلامي ايران، ميدان قدرت تازهاي شکل گرفت که به طور طبيعي برخي گروهها در وضعيت فرادست و برخي در وضعيت فرودستي قرار گرفتند و از اين رو هر کدام از اين گروهها تلاش کردند تا با توليد و انباشت سرمايههاي سياسي بيشتري موقعيت دلخواه خويش در ميدان سياسي تازه شکل گرفته را تصاحب کنند. از همين جا منازعه ميان نيروهاي سياسي پيشتر متحد شکل گرفت و از دل اين منازعات گفتمانهاي سياسي خاصي پديد آمدند. اين منازعات چنانکه خواهيم ديد در حول انواع سرمايههايي شکل گرفتند که هر کدام را در موقعيت فرادستي يا فرودستي قرار ميدادند.
به اين معنا ما از انواع سرمايه صحبت ميکنيم، سرمايه کلامي يا گفتاري يعني ديدگاهها و نگرشهايي که موجبات تمايز يک گفتمان را با گفتمان ديگر فراهم ميکند؛ سرمايه سياسي يعني جايگاه و امکاناتي که هر گفتمان داراست. سرمايه سياسي ميتواند سرمايه سياسي رسمي به شکل پستها و مناصب يا همچنين تشکلات، احزاب و گروهها باشد. هر گفتمان با کسب اين نوع سرمايه از امکانات خاصي براي منازعه با گفتمانهاي ديگر برخودار ميشود؛ سرمايه فرهنگي نيز ميتواند شامل سرمايه فرهنگي عينيت يافته مانند کتابها، مجلات و دستگاههاي تبليغاتي فرهنگي باشد؛ سرمايه اقتصادي نيز که مربوط به امکان دسترسي هر گفتمان به توليد و توزيع ثروت ميشود. براي مثال بازار در ايران سرمايهاي اقتصادي که به برخي گروهها مزيت و امکان خاصي را ميدهد. به نظر ما مجموعه اين سرمايهها و استراتژي هر يک از گفتمانها براي کسب چنين سرمايههايي و استفاده از آنها در ميدان قدرت براي کسب وضعيت فرادستي در ميدان سياسي منجر به ظهور گفتمانهاي متعدد و متنوعي در ميدان سياسي جمهوري اسلامي بعد از دوره تثبيت اوليه شد. منظور ما از دوره تثبيت اوليه منازعاتي بود که نيروهاي انقلابي اسلامي با ساير گفتمانهاي سياسي غير اسلامي يا ليبرالي و مارکسيستي داشت.
با سقوط دولت بازرگان( 15 آبان 1358)، عزل بني صدر( 31 خرداد 1360) و نيز مبارزه مسلحانه سازمان مجاهدين خلق(منافقين )( 30 خرداد 1360)، گروههاي ليبرال و چپ مارکسيستي به عنوان غيرهاي غيرقانوني از صحنه سياسي حذف شدند و با قدرت گرفتن سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي( تاسيس 16 فروردين 1358) و حزب جمهوري اسلامي ايران( تاسيس 29 دي 1357) که بلافاصله بعد از انقلاب تشکيل شده بودند، گفتمان اسلام گرايي به رهبري امام خميني بر صدر نشست و شکل جديدي از گفتمان سياسي بروز کرد. به نظر برخي از محققان، مفهوم چپ و راست جداي از زمينه مارکسيستي و ليبرال از اين به بعد در ميان نگرشهاي متمايز در گروههاي اسلام گرا باب شد و مورد استفاده قرار گرفت. علي رغم تاکيد امام خميني بر حفظ وحدت و همدلي، از همان زمان پيدايش سازمان مجاهدين خلق بر سر مسائلي مانند برگزاري روز کارگر و مراسم گرامي داشت دکتر علي شريعتي اختلاف بين دو گروه در درون اين سازمان سر برآورد و اختلافات حتي با تعيين نمايندگي شهيد مطهري و راستي کاشاني از سوي امام خميني نه تنها کاهش نيافت بلکه ابعاد ديگري نيز يافت. تلاش براي جلوگيري از انشقاق و اختلاف، با تاسيس حزب جمهوري اسلامي ايران تداوم يافت و اين حزب در سال 60 توسط پنج نفر از روحانيون متنفذ تشکيل شد ولي به مرور زمان اختلافات سياسي بر سر مسائل گوناگون در اين حزب نيز راه يافت و عملا از هدف اوليه خود دور شد. در خصوص بسياري از مسائل دو ديدگاه در درون حزب جمهوري اسلامي ايران سربرآورد که باعث شد تا مفهوم راست و چپ مجددا از سوي خود کنشگران سياسي دروني و ناظران بيروني باب شود. صرف نظر از اختلافاتي که بر سر تعزيرات حکومتي، قانون کار، اصلاحات ارضي، مالياتهاي مستقيم، تجارت خارجي و شيوههاي مبارزه با گرانفروشي ميان دو طيف از اعضاء حزب بوجود آمد، دو اختلاف بنيادي بروز کرد که در نهايت منجر به شکل گيري دو گفتمان راست و چپ در فضاي سياسي کشور شد.
نخست، اختلاف بر سر نقش فقه و قانون: برخي از فقه سنتي دفاع کردند و بر اين امر اصرار داشتند که نيازي به احکام ثانوي و حکومتي نيست، در مقابل برخي ديگر بر فقه پويا تاکيد کردند و بر اين باور بودند که ولايت فقيه نه تنها ميتواند احکام ثانوي و حکومتي را اعلام بلکه حتي قادر به تعطيلي احکام اوليه نيز هست. تقابل اين دو ديدگاه را در تعبير بورديويي ميتوان منازعه بر سر دو نوع سرمايه کلامي تلقي کرد. فقيهان سنتي با اتکا به سرمايه انباشت شده تاريخي خود در تقابل با گروه دوم از فقهها قرار گرفتند که تلاش ميکردند در برخي از گزارههاي اين سرمايه کلامي انباشت شده تاريخي تجديد نظر کنند. از اين رو گروه نخست با اتخاذ موضع ارتدوکسي و استراتژي حفظ به گروههاي راست معروف شدند و گروه دوم با اتخاذ موضع دگرانديشانه و استراتژي جانشيني به گروههاي چپ مشهور شدند.
دوم، اختلاف بر سر نقش دولت: برخي خواهان کاهش دخالت دولت در اقتصاد و آزادي بيشتر بازار و تقويت بخش خصوصي بودند، در حالي که برخي ديگر از اقتصاد دولتي و نگرش سوسياليستي تر دفاع ميکردند. اين تقابل نيز باعث اتخاذ دو موضع گيري متفاوت ارتدوکسي و دگرانديشانه و نيز دو استراتژي حفظ و جانشيني شد.
با بروز چنين اختلافاتي در عمل حزب جمهوري اسلامي به دو پاره چپ و راست تقسيم شد. بعد از اين تاريخ نه تنها در عمل اين اختلافها عميق تر شدند بلکه از حيث گفتماني و نظري نيز هر کدام از اين گروهها تلاش کردند تا مباني و ديدگاههاي خود را به صورت گفتماني مطرح کنند و به دفاع نظري از آنها بپردازند. به اين ترتيب ميدان سياسي جمهوري اسلامي ايران به فضاي منازعه بين دو گفتمان چپ و راست تقسيم شد. پيش از بحث در خصوص هر کدام از اين گفتمانها اين نکته قابل ذکر است که بعد از جنگ و شروع دوراني که به سازندگي معروف شده است، ابتدا در درون خود گفتمان راست اختلافاتي بروز کرد و در عمل برخي از اصول گفتماني راست از سوي برخي گروهها و افراد نقض شدند و در عوض به تعبير لاکلائو مفصل بندي جديدي از راست شکل گرفت که بر آن نام راست مدرن گذاشته شده است. همين اتفاق در خصوص چپ رخ داده است و با بروز اختلافاتي ميان دو طيف از گروههاي چپ، نگرش جديدي سربرآورد که از آن به عنوان چپ مدرن نام برده شده است. از اين رو، در عمل ما شاهد شکل گيري خرده گفتمانهايي هستيم که به نظر ميرسد با طي کردن فرايندهايي به نوعي خودمختاري گفتماني دست يافته اند و از اين رو به عنوان گفتمانهاي مستقل پديد آمده اند. بنابراين در دوره تاريخي مورد نظر ما بر اساس انواع سرمايهها ( سرمايه کلامي، سرمايه سياسي، سرمايه فرهنگي و سرمايه اقتصادي) و استراتژيهاي سياسي شاهد فعاليت پنج گفتمان هستيم؛ هر چند که به نظر ما ميتوان از علائم ظهور گفتمان ديگر نام برد که در پايان رساله درباره آن به عنوان نتيجه شرايط انسداد گفتماني بحث خواهيم کرد.
هم چنانکه پيشتر اشاره کرديم، ميدان سياسي جمهوري اسلامي ايران محل منازعاتي اين گفتمانها و نيروها و گروههاي سياسي برآمده از آنها بوده است. لذا فهم دقيق تر اين گفتمانها و ميزان سرمايههاي انباشتي اشان به ما اين امکان را ميدهد تا دلايل رفتارهاي سياسي بعدي آنها در ميدان سياسي و نيز ميدان را دريابيم.
گفتمان چپ سنتي
گفتمان چپ سنتي با تاکيد بر عمل انقلابي و تحقق سياست اسلامي و ايجاد جامعه اسلامي در واقع ريشه در شعارهاي اوليه انقلاب اسلامي داشته است. اين گفتمان از سوي نيروهاي هوادار تغييرات اساسي حمايت ميشد و چهرههايي مانند موسوي اردبيلي و موسوي خوئينيها نمايندگان اصلي آن بوده اند و چنانکه خواهيم ديد بعدها در تشکلي مانند مجمع روحانيون مبارز گرد آمدند.
از سال 1360 تا رحلت امام خميني (ره)، چپ سنتي مهمترين گفتمان سياسي در ميدان سياسي جمهوري اسلامي بوده است و همزمان از بالاترين سرمايه سياسي، فرهنگي و نمادين برخودار بوده است. اين گفتمان عمدتا در ميدان قدرت از جايگاه بالاتري برخودار بود و همچنانکه خواهيم ديد در عمل نيز بسياري از مناصب سياسي رده بالا در قوه مجريه با مقننه( بخش عمدهاي از نمايندگان دوره اول تا چهارم متعلق به تشکلات چپ سنتي بوده اند) و قضاييه( به رياست آيت الله موسوي اردبيلي) را در اختيار داشت. در اينجا قبل از پرداختن به سرمايههاي سياسي اين گفتمان، تلاش ميکنيم تا مهمترين گزارهها يا عناصر گفتماني اين ديدگاه را که به مثابه سرمايه نمادين اين گفتمان عمل کرده اند را مورد بررسي قرار دهيم.
مردم سالاري:بنياد گرايي در دنياي جديد«بنياد گرايي در دنياي جديد»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم فرزاد رمضاني بونش است كه در آن ميخوانيد؛تيري جونز کشيش کليسايي محلي در فلوريداي آمريکا پيشتر اعلام کرده بود که قصد دارد در نهمين سالگرد حادثه يازدهم سپتامبر درمحل برج هاي دو قلو قرآن را بسوزاند. در اين بين از يک سو هواداران وي خواستار روزي جهاني براي سوزاندن قرآن کتاب مقدس بيش از يک ميليارد مسلمان شده بودند. سخنان وي در واقع با واکنش هاي بسياري از سوي شخصيت هاو مجامع ملي، مذهبي و بين المللي روبه رو شد تا جايي که پاپ بنديکت شانزدهم ,اتحاديه اروپا، بان کي مون دبيرکل سازمان ملل متحد، اندرس فوگ راسموسن دبيرکل ناتو، باراک اوباما و ده ها مقام سياسي مسلمان با محکوم کردن قصد سوزاندن قرآن آن را توهيني خطرناک و اقدامي ويرانگر خواندند; واکنش هايي که در واقع باعث شد تا عاملان طرح اين اقدام ناپسند از طرح خود ابراز پشيماني کنند. اگرچه برخي متاسفانه اين کار را کردند.
در اين بين چند نکته قابل ذکر است: نخست آنکه آتش زدن قرآن کتاب مقدس مسلمانان در واقع با اصول شناخته شده احترام به اديان الهي مداراگري مذهبي و همزيستي مسالمت آميزمعتقدان به باورهاي مذهبي تضادي آشکار دارد و با هيچ يک از تعاريف و منطق هاي پذيرفته شده آزادي بيان، مذهب و مصالح انساني سازگاري ندارد.
دوم آنکه اين رويکرد تهاجمي به باور ها و کتب مقدس ديني همچون اسلام بي شک مي توانست پيامدها و واکنش هاي فاجعه باري داشته باشد و عملا بر دامنه شکاف هاي سياسي و مذهبي در بين کشورها ومعتقدان به اديان گوناگون به ويژه بين اسلام و مسيحيت بيفزايد.
در اين بين قابل توجه است که اين گونه رويکردهاي توهين آميز و ناپسند چه از طرف بنيادگرايان مسيحي يا افراطگرايان مسلماني نظير طالبان والقاعده باشد نمي تواند برآمده از روح اصيل آموزه اي ديني باشد و صرفا عملي افراطگرايانه است که در واقع باعث برانگيخته شدن احساسات مذهبي ميليون ها انسان و انجام رفتارهاي مشابه از سوي بنيادگرايان و افراطيون مي شود کنشي که بر دامنه تضاد و تعميق شکاف بين اديان و تثبيت افراطي گري ها مي انجامد.
سوم اين که سطح مخالفت هاي جهاني با اين اقدام توسط گروهي کوچک وتندرو درآمريکا و واکنش هاي گوناگون نسبت به طرح آنان در مورد سوزاندن قرآن اين پيام را براي کشورها و رهبران مذهبي وسياسي در بر داشت که در صورت توجه بيشتر به جلوگيري از بروز رفتارهايي اين چنيني و توهينآميز جدا از آنکه مي توان از پيامد هاي مخرب چنين اعمالي جلوگيري کرد بر دامنه تلاشها براي تقريب اديان ومذاهب از طريق برگزاري کنفرانس ها و همايش هاي مختلف بيفزايند; رويکردي که در واقع جلوي بسياري از تندروي ها را خواهد گرفت و همچنين مانع ترويج پديده هايي همچون اسلام هراسي و دشمن تلقي کردن مسلمانان مي شود.
قدس:ترکيه در آستانه تغييرات«ترکيه در آستانه تغييرات»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم مجيد صفاتاج است كه در آن ميخوانيد؛مردم ترکيه ديروز در حالي براي همه پرسي قانون اساسي اين کشور به پاي صندوقهاي رأي رفتند که به اعتقاد بسياري از تحليلگران، نتايج اين همه پرسي گام مهمي براي آينده اين کشور به شمار مي رود.
ترکيه طي سالهاي گذشته و بخصوص پس از روي کار آمدن نجم الدين اربکان و سپس اتفاق پس از آن شاهد تغييرات مهمي بوده که مهمترين آنها اقبال گسترده مردم به اسلام در کنار پيشرفتهاي اقتصادي و تکنولوژيک بوده است.نظاميان در سالهاي گذشته نفوذ زيادي در دستگاه قدرت ترکيه داشته اند. بر همين اساس، دادگاه قانون اساسي طي حکمي، حزب منسوب به نجم الدين اربکان را که ليدر اسلامگرايان ترکيه به شمار مي رفت، منحل کرد و او را از ادامه فعاليت سياسي طبق شرايط گذشته بازداشت.
اربکان که اين روزها به دليل مشکلات ستون فقرات خود با بيماري دست و پنجه نرم مي کند هنوز هم به عنوان چهره اول اسلامگرايان ترکيه شناخته مي شود. او همچنين در انتخابات گذشته تلاش بسياري براي پيروزي حزب سعادت کرد؛ تلاشي که قطعاً تأثير زيادي در مردم داشت.
واقعيت آن است که بيش از 98 درصد مردم ترکيه را مسلمانان تشکيل مي دهند؛ لذا پيش بيني پيروزي طرفداران تغيير قانون اساسي کار سختي نيست، ضمن اينکه نظرسنجيها نيز نشان مي دهد بيش از 60 درصد مردم ترکيه به اين تغييرات رأي مثبت خواهند داد اما اين پيروزي را نمي توان گام نهايي براي اسلامگرايان ترکيه دانست، زيرا هنوز تا رسيدن به آنچه اسلامگرايان در ابعاد مختلف مطالبه مي کنند راه زيادي مانده است.
در عين حال، اين انتخابات اگرچه پايان راه نيست، اما مي توان آن را بستر بسيار مناسبي براي مردم سالاري و ايجاد توسعه سياسي در ترکيه دانست. در شرايط کنوني، مهمترين دغدغه اسلامگرايان را مي توان انحلال احزاب مسلمان به وسيله دادگاه قانون اساسي دانست که اصلاحات قانون اساسي اين معضل را بر طرف کرده است. پيش از اين، دو حزب سعادت و رفاه به وسيله همين دادگاه منحل و موجب کنار رفتن نخست وزير اربکان شده بودند.
البته اصلاحات مدنظر حزب عدالت و توسعه به رهبري رجب طيب اردوغان داراي سي ماده بود که دو ماده 8 و 9 آن حذف شدند. ماده 8 و 9 شامل اين مطلب بود که بايد اختيار انحلال احزاب از دادگاه قانون اساسي به مجلس ترکيه تفويض شود. اما مواد ديگر در اين تغييرات باقي ماند که عمده ترين آنها عبارتند از ماده 16 که سبب فراهم شدن امکان محاکمه شدن نظاميان در دادگاه هاي عمومي مي شود و به موجب آن مصونيتي که نظاميان ارشد از آن بهره مند بودند و امکان محاکمه آنها در دادگاه هاي عمومي نبود، از بين رفته و از اين پس نظاميان ترکيه در صورت بي قانوني مصونيتي نخواهند داشت.
ماده مهم ديگر در اين اصلاحيه، ماده 23 است که به تغيير ساختار دادگاه قانون اساسي مربوط بوده و به موجب آن شمار قاضيان اين دادگاه از 11 نفر به 18 نفر مي رسد که سه نفر از آنها را مجلس تعيين مي کند و 14 نفر باقيمانده توسط ساير نهادها تعيين مي شوند که در نهايت بايد به تأييد رئيس جمهور برسد.
با اين مصوبات، قدرت نظاميان به نحو ملموسي کاهش خواهد يافت و احزاب اسلامگرا مي توانند با آزادي بيشتري به حرکت خود ادامه دهند. در عين حال، بايد اين نکته را نيز مدنظر قرار داد که به هر صورت هنوز هم نظاميان و مخالفان تغييرات در قانون اساسي داراي قدرت زيادي در نظام ترکيه هستند و لذا بعيد نيست که با استفاده از قدرت خود بتوانند چالشهايي را پس از تغيير قانون اساسي ايجاد کنند. هر چند اين تنشها در حد و اندازه کودتا نخواهد بود، اما مي تواند به مانعي براي اعمال تغييرات جديد محسوب شود.
مخالفان تغيير در قانون اساسي حيات سياسي خود را در وجود قانون سابق مي دانند، لذا بعيد است که به راحتي با پيروزي احزاب اسلامگرا کنار بيايند. البته، ميزان رأي مثبت مردم به همه پرسي مي تواند تأثير بسزايي در کنار زدن احزاب مخالف براي سنگ اندازي داشته باشد. همان طور که ذکر شد، نظرسنجيها اين ميزان را بيش از 60 درصد نشان مي دهد، اما تا اعلام قطعي نتايج نمي توان در اين خصوص اظهارنظر قطعي داشت.
آفرينش:نقش تحريم ها در اقتصاد«نقش تحريم ها در اقتصاد»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛از سال 2006ميلادي، شوراي امنيت سازمان ملل متحد در ارتباط با برنامه هسته اي ايران پنج قطعنامه عليه اين کشور صادر کرده است. از جمله تحريم هاي سازمان ملل متحد عليه ايران، مسدودکردن دارايي هاي شرکت ها و افرادي است که ادعا شده است در برنامه حساس هسته اي يا توليد موشک هاي بالستيکي فعاليت داشته يا از اين برنامه حمايت مي کنند.
در ادامه سناريوي تحريم ها اکنون نوبت به بانک ها رسيده که با شرايط جديد مواجه شوند. تحريم بانک ها و آثار آن در اقتصاد کشور سبب ايجاد مشکلات فراواني در زمينه توليد و تجارت خارجي خواهد شد.
سيستم بانکي در ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان بازوي دولت به شمار مي رفته و مي رود. به ويژه در اجراي برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، بخش مهمي از موفقيت اين برنامه متاثر از ميزان توانمندي نظام بانکي است که با تحريم بانک ها اين توانمندي مورد هدف قرار گرفته است . به نظر مي رسد شوراي امنيت سازمان ملل نيز تحريم را بهترين روش براي مسدودکردن مسير اقتصاد ايران در مبادلات جهاني به شمار مي آورد.
شايد دوران کنوني براي فعالان اقتصادي تجربه اي بس ناگوار باشد; چرا که رونق سرمايه گذاري و توليد اين بخش بيش از هر چيز نيازمند فضاي امن و باثبات است. تحريم اقتصادي و تحريم بانک ها و شرکت هاي تجاري و صنعتي، ريسک کشوري و هزينه هاي تحميل شده را افزايش مي دهد. اعمال تحريم هاي متوالي در حوزه هاي مختلف، امنيت و آرامش را از اقتصاد کشور سلب مي نمايد و زمينه را براي خروج سرمايه ها از کشور فراهم مي سازد. در ميان تحريم هايي که از ساليان گذشته فضاي اقتصاد را ملتهب نموده، تحريم بانک ها بيش از ديگر تحريم ها فعاليت هاي اقتصادي و بالاخص فعاليت بخش خصوصي را تحت شعاع قرار مي دهد.
از زمان شروع تحريم عليه شرکت هاي ايراني به دليل نگراني از بابت امنيت صادرات، ريسک اعتباري مراودات با ايران بالا رفته و نرخ پوشش بيمه صادرات کالا به ايران رو به افزايش است که اين مورد منجر به افزايش هزينه ها و قيمت نهايي کالاهاي صادراتي به ايران مي شود . و اين افزايش قيمت باعث ايجاد فشارو بالا رفتن هزينه هاي زندگي براي اقشار جامعه مي شود.
همچنين صدور قطعنامه هاي پياپي و اعمال تحريم ها برعليه کشور جداي از مشکلات اقتصادي باعث ايجاد اختلالات رواني در جامعه مي گردد. نا اميدي اقشار ضعيف جامعه از تحمل فشارهاي اقتصادي ناشي از رکود اقتصادي، از بين رفتن اعتماد سرمايه گزاران داخلي و خارجي به بهانه نبودن افقي روشن در زمينه هاي اقتصادي و تجاري، احساس عدم امنيت کافي براي جذب سرمايه هاي خارجي، همگي از آثار منفي تحريم ها بر جامعه مي باشد.
اين موضوع که تحريم ها در چند سال اخير باعث پيشرفت و خودکفايي شده بحث درستي است .اما بايد به فرصت هايي که بر اثر تحريم ها از دست رفته نيز توجه داشت . ولذا بايد براي جبران اين فرصت ها هزينه هاي سنگيني پرداخت کنيم. و پرداخت اين گونه هزينه فشارهاي سنگيني بر روند زندگي مردم ايجاد مي کند.
از جمله تدابيري که براي کاهش اين فشارها بر جامعه مي توان انديشيد واگذاري امور اقتصادي به بخش خصوصي وحمايت دولت از اين بخش مي باشد. اجراي سياست هاي اصل 44 قانون اساسي از جمله راه هايي است که مي تواند هم وظيفه دولت را از فشارهاي موجود کاهش دهد و هم باعث افزايش سرمايه گذاري در کشور مي شود. زيرا مهمترين ضربه اي که اين تحريم ها به کشور وارد مي کند کاهش ميزان سرمايه گذاري در بخش داخلي و خارجي مي باشد. و دولت با ايجاد بسترهاي لازم و دادن امتيازات تشويقي براي ورود سرمايه گذاران داخلي و خارجي به عرصه اقتصاد کشور مي تواند از فشار تحريم ها بر کشور بکاهد. همچنين در اين شرايط نياز به اتحاد ملي و مصمم شدن در عزم همگاني براي مقابله با اين تحريم هاست و مهمتر از همه اينها برنامه ريزي کارشناسانه دولت است که مي تواند کشورمان را در مقابله با اين تحريم ها مقاوم کرده و اثرات جانبي و مستقيم اين تحريم ها را خنثي و به حداقل برساند.
آرمان:همه به احترام قرآن بايستيم«همه به احترام قرآن بايستيم»عنوان سرمقالهي روزنامهي آرمان به قلم ابوالفضل فاتح است كه در آن ميخوانيد؛ عليرغم هشدارها مبني بر ضرورت پيشگيري از تعرض به حريم قرآن کريم، متاسفانه هشدارها موثر نيفتاد و شد آنچه نبايد ميشد. فاجعهاي بس عظيم که بايد از خسران آن به خدا پناه برد رخ داد و در عصر طلايي تمدن و آگاهي، سياه ترين جلوه جهالت، تباهي و بربريت با قرآن سوزي به تصوير کشيده شد. اينکه چرا چنين شرم سياهي در خاک آمريکا پديدار ميشود و نام آمريکا در کنار طوماري از فجايع يک صد سال اخير با اين تباهي نيز آميخته ميگردد، بايد از آمريکائيان
پرسيد و قطعا آنان نيز بهتر از هر کس ديگري به پاسخ آن وقوف دارند. ميدانيم که جرياناتي در صدد انحراف افکار مسلمانان از مسائل اساسي آنان بوده اند. ميدانيم که نفرت آفرينان در جست وجوي پاشيدن دور جديدي از بذر خشونت در ميان ملل و اديان هستند. ميدانيم که اکثريت مسيحيان جهان و قاطبه ملت آمريکا با چنين اقدامي موافقتي نداشته و از آن برائت ميجويند اما هيچکدام دليل نميشود که مسلمانان و آزاديخواهان جهان تنها به دليل چند محکوميت لفظي از آمريکا پاسخ لازم را نطلبند و مسئوليت بزرگ و بي چون و چراي اين دولت را که خود را امپراتور جهان ميداند در قبال چنين رخداد جگرسوز و دهشتناکي يادآور نشوند و پاسخ نطلبند. قرآن سوزي در چند نقطه آن هم به شکل همزمان حاکي از برنامه ريزي و سازماندهي توسط مجموعههايي با شناسنامه و تشکيلات معين دارد و با توجه به هشدارهاي چند روز اخير، کوتاهي دولت مرکزي آمريکا در پيشگيري ازاين اقدام به هيچ وجه مورد پذيرش نميباشد و باور بي اطلاعي از آن را محال ميسازد.
در دکترين سياست خارجي آمريکا اگر در گوشهاي از جهان منافع اين دولت مورد تهديد قرا گيرد، نهايت مساعي و تمامي شيوهها براي تامين مصالح اين حکومت به کار بسته ميشود، حال چگونه است که اجازه داده ميشود در چند نقطه آمريکا به حريم معنوي اديان الهي و بيش از يک ميليارد مسلمان تعرضي تا اين اندازه بي رحمانه و تکان دهنده صورت پذيرد و دولت مرکزي تحرکي مناسب براي پيشگيري به انجام نرساند؟ آنان بهراستي چگونه از اين شرم ابدي رهايي خواهند يافت و چگونه اين خسارت عظيم معنوي را جبران خواهند کرد؟ آيا گمان ميبرند که ترور معنويت کمتر از ترور بشريت است؟ يازده سپتامبر جنايت عليه بشريت بود که متاسفانه با تهاجم آمريکا و همپيمانانش به افغانستان با جنايتي به مراتب بزرگتر پاسخ داده شد و اينک با قرآن سوزي مرحله جديدي از جنايت عليه انسانيت، فرهنگ و معنويت و غم انگيزترين فاجعه معنوي معاصر رقم خورده است.
آمريکا با پذيرش اين اقدام در خاک خود نه تنها ستمي عظيم در حق مسلمانان روا داشت بلکه حتي به خود نيز ستم کرد. آنان نه تنها بزرگترين تباهي معنوي و تناقضات تمدني را به نام خود ثبت کردند، بلکه جهاني را که يک صدا در محکوميت فاجعه تروريستي يازده سپتامبر با آنان همدل شده بود، اينک بي استثنا برخود شوراندند. باکي نيست.
خداوند فرموده است که هم ايشان حافظ قرآن خواهند بود و لذا ايمان داريم که از قبال اين جريحه که بر مقدس ترين کتاب الهي وارد شد، غباري بر ساحت قرآن کريم نخواهد نشست و اين کتاب آسماني را نه تنها در چشم و دل مسلمانان که در نزد عالميان عزيزتر خواهد ساخت.
مسلمانان و دل آگاهان ساير اديان نيز در هر گوشه از جهان به احترام قرآن خواهند ايستاد. آنان آگاهانه مراعات ادب و آداب اعتراض را خواهند داشت و مراقب خواهند بود که در دام آشوب و خشونت گرفتار نشوند. چنان که گفته شد اين تهديد و تعدي اخير به رغم آمران و عاملان تهي مغزش، فرصتي براي نمايش ميزان عمق و علاقه ي مسلمانان به کتاب رهايي بخش قرآن را پديد آورده و انشاء الله همگان با برترين شيوه و والاترين منطق، عالي ترين جلوههاي دلبستگي به قرآن را به منصه ظهور خواهند رساند و پوچي و زوال منطق دشمنان قرآن را بر سينه تاريخ حک خواهند کرد.
جهان صنعت:در کمين بحران«در کمين بحران»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم غزال بابايي است كه در آن ميخوانيد؛ سينماي ايران دچار بحران است. اين را ميتوان از پس اخبار و لابهلاي اظهارنظرها دريافت. دولتيها در کمين ورود به نهادهاي صنفي سينمايي هستند. در حالي که بسياري ريشههاي بحران سينما را در دولتي بودن اين نهاد ميدانند، دولت بر دولتيتر کردن آن اصرار دارد. صفحههاي سينمايي را ورق بزنيد و از وادي اخبار سينما به وادي اخبار اقتصاد وارد شويد. دولت درصدد واگذاري کارخانهها و شرکتها و... است.
نيروگاههاي برق در حال واگذاري به بخش خصوصي است و نيروگاههاي گاز در نوبت واگذاري. پالايشگاهها به زودي در دست بخش خصوصي قرار ميگيرد و اصل44 با هدف افزايش توان بخش خصوصي و نقشآفريني آن در اقتصاد تفسير شد. مقامات دولتي از ضرورت واگذاري امور به بخش خصوصي سخن ميگويند اما گويا اين جاده چندان هم يکطرفه نيست. اقتصاد سينما و فرهنگ و هنر توسط دولت تعريف ميشود. توليد در اين حوزه به شدت وابسته به دولت است و نهادهاي صنفي نيز تحتالشعاع تصميمات دولتي هستند. اما انگار همه اينها کافي نيست.
دولت چيزي بيش از اينها ميخواهد چراکه از يکسو درصدد دولتيسازي نهادهايي است که در دست بخش خصوصي است و بايد باشد و از سوي ديگر درصدد خصوصيسازي اموري که در اختيار دولت قرار دارد. گويا در اين ميان لازمتر از هر چيز تصميمگيري درباره خصوصي ماندن يا دولتي ماندن است.
دنياي اقتصاد:متعهد به کدام متغير؟«متعهد به کدام متغير؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم پويا جبلعاملي است كه در آن ميخوانيد؛در ادبيات سياستهاي پولي، اجماع اقتصاددانان بر اين است که بانک مرکزي پيرو يک سياست متعهدانه باشد؛ به اين معنا که آن چه در نظر دارد براي دوره آتي انجام دهد،
از قبل بيان کند و در عمل به آن پايبند باشد. در مقابل، رويکرد صلاحديدي بدين شکل است که بانک مرکزي سياست و نرخ تورميرا که ميخواهد در دوره آتي به آن دست يابد، بيان ميکند و عاملان اقتصادي انتظاراتشان را بر مبناي اين اعلام سامان ميدهند، آنگاه مقام پولي ميتواند با چشم پوشي از سياستي که اعلام کرده است و با اندک نرخ تورمي، به رشد اقتصادي بيشتر دست يابد. از آن جا که در بلند مدت، عاملان با ديدن اين عدم تعهد بانک مرکزي به سياستهاي بيان شده، اعتماد خودشان را به مقامات پولي از دست ميدهند، رويکرد صلاحديدي در بلند مدت نه تنها جواب نميدهد، بلکه خسران بيشتري هم به اقتصاد ميزند و از همين رو، اجماع اقتصاددانان بر سياستهاي متعهدانه است؛ اما بانک مرکزي بايد چه سياستي را اعلام كند و به آن متعهد باشد؟
معمول است که بانک مرکزي نرخ تورم هدف را تعيين ميکند و بر مبناي اين نرخ است که تورم انتظاري شکل ميگيرد. با وجود تاثير عمده بانک مرکزي بر تورم، اين نرخ تنها به دست مقامات پولي حاصل نميشود؛ از اين رو همواره ميزان انحرافي از نرخ هدف وجود دارد. هر چه اين انحراف کمتر باشد، اعتماد به سياستهاي اعلامي بانک مرکزي بيشتر ميشود و بانک مرکزي بهتر ميتواند بر تورم انتظاري اثر بگذارد؛ اما مشکلي که به خصوص در کشورهاي در حال توسعه وجود دارد آن است که چون بانک مرکزي به دلايل مختلف ابزار لازم را براي رسيدن به هدف تورمي ندارد، در نتيجه انحراف از هدف معمولا بالا است و عاملان اقتصادي به هدف اعلامي بانک مرکزي اعتماد نميکنند و بنابراين ميتوان گفت، نقش مقامات پولي بر تورم انتظاري بسيار بسيار ناچيز است. چه راهحلي براي مقامات پولي اين کشورها وجود دارد؟
کوکيرمن به عنوان يکي از بزرگان مباحث سياستهاي پولي معتقد است که بانک مرکزي در اين حالت بايد نرخ هدف براي متغيري را که بر آن قدرت فائقه دارد، بيان کند؛ مثلا بانک مرکزي ميبيند که براي هدف تورمياش، به چه ميزان نقدينگي نياز دارد و به جاي بيان تورم مورد هدف، آن سطح از نقدينگي را براي دوره آتي اعلام عمومي ميکند. بهاين شکل در انتهاي دوره وقتي نرخ نقدينگي انجام شده با ميزان مورد پيشبيني برابري کند، عاملان به سياستهاي پولي اعتماد ميکنند؛ هر چند تورمي که مقامات پولي مدنظر داشتند، حاصل نشده باشد.
بنابراين حتي در اقتصادهايي که بانک مرکزي تنها قدرت مسلط بر تورم نيست، باز هم ميتوان سياستهاي متعهدانه را پيش برد؛ ضمن آنکه با بيان مکانيسم تاثيرگذاري ابزار پولي و تحقق سطحي از آنچه توسط بانک مرکزي ارائه شده است، مقامات پولي ميتوانند اين گزاره را به مخاطبان القا کنند که عدم رسيدن به سطح مطلوب تورم به علت عواملي خارج از اراده آنها بوده است.با اين اوصاف، ميتوان عنوان کرد که اعلام بستههاي پولي از سوي بانک مرکزي ايران، براي اعمال در دورههاي آتي به نوعي ميتواند در قالب سياستهاي متعهدانه تفسير شود و براي کارآيي بيشتر بايد سطوح هدف به خصوص براي ابزار اصلي بانکمرکزي مشخص شود و در پايان نيز سياستگذاران پولي نشان دهند که تا چه ميزان از آن سطوح انحراف داشتهاند. هر چه اعتماد به سياستها و توصيههاي اعلامي بانک مرکزي بيشتر باشد تاثير سياستگذاران بر تورم انتظاري بيشتر و رسيدن به تورم هدف آسانتر خواهد بود.