۱۳ خرداد ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۵۴
فیلم بیشتر »»
کد ۱۳۹۴۷۸

تا شقايق هست زندگي بايد كرد

منصور ابراهيم زاده در اين بازي هم نشان داد كه چه سخت و تلخ است كه ما سر مربي با دانشي در خانه داشته باشيم و به دنبال قلب شيرهاي بيكار برويم.
خبرگزاري پارس فوتبال:

1/ اتفاق اول :بهاري هاي فوتبال ما يعني تيم ملي جوانان ما به دومين باخت خود در رقابتهاي قهرماني جوانان آسيا دست يافتند تا فوتبال جوانان ما بار ديگر ناكام بزرگ در رقابتهاي رده هاي پايه باشد. جوانان ما در حالي به اين ناكامي رسيدند كه پرورش يافته از همان تيم نوجواناني بودند كه دو سال پيش قهرمان نوجوانان آسيا شد. همان تيم نوجواناني كه پايه هاي آن از تيم نونهالاني بود كه در فدراسيون محمد دادكان ريخته شده بود و هنگامي كه به قهرماني در آسيا رسيد،  سينماگران هندي گونه فدراسيون فوتبال، پيروزي و در خشش اين نوجوانان را به حساب خود واريز كردند ولي در همان زمان هم مي دانستيم دست پروردگان مديريت فدراسيون فوتبالي با اين نحوه مديريت همان تيم جوانان دوره گذشته بود كه با نيكوليچ كه هيچكس نمي دانست سابقه مربيگري او چه بود و سرپرستي يك تاجر ايراني كه هيچكس نمي دانست بنا بر چه قاعده اي بر روي نيمكت تيم ملي جوانان نشسته بود و بازيكنان ستاره اي چون كريم انصاري فرد و احسان حاج صفي و ... با شكست در همان دور مقدماتي حذف شده بود!!

دو سال گذشت؛ تيم ملي نوجوانان در طي اين دوسال به مدد مديريت اين آقايان به آن ميزان از آمادگي رسيده بود كه حتي  البسه كافي براي شركت در مسابقات قهرماني جوانان آسيا نداشت و باپيراهنهاي مونتاژ شده!!! در رقابتها شركت مي كرد و چنين بود كه در دو بازي 5 گل خورد تا همه كساني كه دم از كار فدراسيون فوتبال بر روي رده هاي پايه مي زدند بخوبي به صحت اين ادعاي گزاف پي ببرند و همگان مي دانند كه از امروز قربانيان بي گناهي چون علي دوستي مهر سر مربي اين تيم و بچه هاي خوبي چون پيام صادقيان و ايمان صادقي و پور علي جاني و... به مسلخ عتاب و اخراج خواهند رفت و فدراسيون نشيناني كه حتي به خود اين زحمت را ندادند كه براي دردهاي تيم ملي جوانان راهي چين شوند و شايد در حالي كه مشغول خواندن اين دست نوشته هستيد آقايان در يكي از هتلهاي لوكس ابوظبي نشسته و دل به بازي لوكس و تبليغاتي و تجاري و شايد سيرك گونه برزيل داده اند!!

 مي دانيم كه بچه هاي  جوانان  ما به خانه باز خواهند گشت و به امان خدا رها خواهند شد و هيچكس از آنها دلجوئي نخواهد كرد و به آنها نخواهد گفت مي دانيم تيمي كه شب را در پارك مي خوابد و با پيراهنهاي چنين زشت روتوش شده پاي به ميدان مي گذارد نبايد مقصري جز مديرانش  داشته و ما قدردان شما خواهيم  بود! ما مي دانيم كسي به آنها چيزي نخواهد گفت و خدا مي داند چند نفري از آنها به امان خدا رها خواهند شد و كسي به آنها از اميد سخن نمي راند و سهراب گونه به آنها ترنم نمي كندكه: ... تا شقايق هست زندگي بايد كرد

2/ اتفاق دوم : اما اتفاق دوم در اصفهان رخ داد كه سپيد بود و آن حكايت دژ سپيد  و سبز ورزشگاه  فولاد شهر بود.جائي كه تيم الهلال قهرمان آسيا و يكي از پر افتخار ترين تيمهاي آسيائي چون پوهانگ كره جنوبي و بنياد كارازبكستان و الاتحاد عربستان در اين شهر شكست خورد تا همگان بدانند كه مي توان به فوتبال بر پايه استعداد ايراني همچنان اميد داشت.شاگردان منصور ابراهيم زاده اين جنتلمن واقعي و بي ادا و ادعاي فوتبال ما كه سابقه نايب قهرماني در آسيا را به همراه سپاهان دارد اين بار الهلال را در اصفهان شكست داد تا نشان دهد كه مي توان سر مربي بادانشي در ايران وجود داشته باشد كه بدون حرفهائي كه از دهان سوغاتي هاي شوم  دلالان فوتبالي به فوتبال ما تحميل شده تيمهاي ما را به موفقيت برسد در حاليكه فوتبال ملي ما آنقدر حقير شده كه حتي نمي تواند در رقابتهاي غرب آسيا قهرمان شود.

اين ذوب آهن كه همچنان طليعه دار موفقيتهاي فوتبال ما است در حالي اين موفقيت را كسب كرد كه با درخشش شهاب گردان دراين بازي نشان داد كه معيارهاي انتخاب در تيم ملي ايران تا چه حد كودكانه و عاري از بار فني است.

منصور ابراهيم زاده در اين بازي هم نشان داد كه چه سخت و تلخ است كه ما سر مربي با دانشي در خانه داشته باشيم و به دنبال قلب شيرهاي بيكار برويم.

فوتبال پر از غم ما كه در برابر ويتنام و كره جنوبي و استراليا و كويت در همه رده هاي سني شكست خورده بود به همت ذوب آهن جامه غم را از خود دور كرد تا بار ديگر اميد به مردان خود داشته باشيم و آرزو كنيم كه روزگاري مديراني در اين ديار بر فوتبال باشند كه از نيروهائي چون منصور ابراهيم زاده و علي دوستي مهر و جوانان خوب ايران استفاده بهينه ببرند و اينگونه اسير خود فريبي چون بازي دوستانه و تجاري با تيم برزيل و آن هم در خاك امارات به خود مفتخر نگردند و بدينسان ذوب آهن با سپيد كردن دومين چهارشنبه مهر ماه آخرين سال دهه 80 خورشيدي به ما قصه سهراب را گفت كه:   ....تا شقايق هست زندگي بايد كرد
ارسال به دوستان
وبگردی