كيهان: «دستاوردهاي راهبردي ژنو 3»«دستاوردهاي راهبردي ژنو 3» عنوان يادداشت روز كيهانه به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي خوانيد:
كوتاه ترين راه براي فهم دستاوردهاي راهبردي مذاكرات ژنو 3 براي ايران، مقايسه نتيجه مذاكرات با اهدافي است كه هر يك از طرفين پيش از ورود به مذاكرات رسما اعلام كرده بودند. فقط با انجام صحيح و كامل اين مقايسه است كه مي توان فهميد برنده اين نشست كدام طرف بوده است.
مذاكرات ژنو 3 در فضايي آغاز شد كه طرف غربي به وضوح انتظار داشت تركيب گزينه هايي كه در ماه هاي گذشته عليه ايران فعال كرده، با تاثيرگذاري بر محاسبات استراتژيك ايران، موضع آن را نرم تر كرده و احتمال كوتاه آمدن آن را افزايش داده باشد.
در 9 ماه گذشته آمريكا با جديت تلاش كرده گزينه هاي تحريم (خارج و داخل شوراي امنيت)، تهديد به حمله نظامي، عمليات رسانه اي، ناآرام سازي فضاي داخلي ايران با حمايت از جريان فتنه و عمليات اطلاعاتي بويژه ترور را با يكديگر تركيب كند.
تصور آمريكايي ها اين بود كه اين تركيب وقتي در كنار گزينه مذاكره قرار بگيرد ، اثر خود را آشكار خواهد كرد بنابراين 1+5 گمان مي كرد در مذاكرات ژنو 3 كاملا دست بالا را دارد و قادر خواهد بود برخي از درخواست هاي كليدي خود را به ايران تحميل كند.
به همين دليل غربي ها اعلام كرده بود كه هدف اساسي آنها در ژنو، وادار كردن ايران به ورود به يك فرايند اعتمادسازي جديد و طولاني مدت درباره نگراني هاي كشورهاي غربي از برنامه هسته اي آن است.
در سوي مقابل، احساس ايران اين بود كه از هر زمان ديگري براي مقاومت در مقابل هرگونه درخواست زياده خواهانه 1+5 تواناتر است. ايران در مدتي حدود 1.5 سال توانست با موفقيت بزرگترين پروژه آمريكا عليه خود يعني فتنه 88 را با هزينه اي كنترل شده مديريت كند، تحريم ها در حالي كه غرب تصور مي كرد به سرعت فشار اقتصادي جدي به ايران وارد خواهد كرد، به فرصتي براي شكوفا كردن برخي از مهم ترين بخش هاي اقتصادي ايران (مانند بخش نفت و گاز) تبديل شد، تهديد به حمله نظامي به جاي اينكه ايران را بترساند اختلافات حادآمريكا و اسراييل درباره توانايي هاشان در مقابل ايران را آشكار كرد (به ياد بياوريد كه رابرت گيتس پس از اجلاس امنيتي هاليفاكس در كانادا، درخواست نتانياهو براي تداوم سخن گفتن درباره گزينه نظامي را هم رد كرد)، و نهايتا عمليات اطلاعاتي براي ترور دانشمندان ايراني درست در آستانه مذاكرات آن هم در حالي كه چند هفته قبل انگليسي ها به قصد خود براي انجام چنين پروژه هايي اعتراف كرده بودند، باعث شد ايران بيش از هر زمان ديگري سرسخت باشد و جلسه مذاكره را به مجلس محاكمه طرف هاي مقابل خود تبديل كند.
به همين دليل ايران يك روز قبل از شروع مذاكرات به صراحت گفت كه حقوق خود را موضوع مذاكرات نمي داند و تنها با هدف ايجاد زمينه هاي همكاري گفت وگو خواهد كرد.
معناي تلويحي اين سخن آن بودكه ايران مذاكرات ژنو را گفت وگوهايي راهبردي براي نشان دادن توانايي و امكانات بي نظير ملي، منطقه اي و فرامنطقه اي خود به 1+5 و تشريح شروط خويش براي ورود به همكاري در مسائل و بحران هاي حل نشده از موضعي برابر مي داند و اساسا معتقد است 1+5 در موقعيتي نيستند كه ايران براي تداوم برنامه هسته اي خود نيازي به مذاكره با آن داشته باشد.
آنچه درون مذاكرات رخ داد به هيچ وجه آن چيزي نبود كه غربي ها و شركايشان انديشيده و طراحي كرده بودند. اگر بخواهيم قضيه را خلاصه كنيم مي توان مسئله را اينگونه شرح داد:
1- ايران دور اول مذاكرات ژنو 3 را به محاكمه غربي ها در مورد ترور دانشمندانش اختصاص داد. طرف ايراني در اين دور چيزي غير از تشريح دلايلش در مورد آمريت و مباشرت امريكا، انگليس و اسراييل در اين ترور نگفت و به اشتون و ديگر اعضاي 1+5 هم اجازه نداد وارد موضوع ديگري شوند.
اين نوع برخورد در گام اول به سرعت اين پيام را به طرف غربي منتقل كرد كه ايران از موضعي كاملا مستحكم وارد مذاكرات شده و هيچ بناي كوتاه آمدن ندارد.
2- در دور دوم مذاكرات، 2 اتفاق مهم افتاد. نخست اينكه 1+5 به ناچار پذيرفت هرگونه گفت وگو با ايران بايد در يك «چارچوب بسته اي» انجام شود. مقصود از چارچوب بسته اي در اينجا اين است كه ايران كل مسائل روي ميز را يك پكيج واحد مي داند و اجازه تفكيك آنها از يكديگر را نخواهد داد در حالي كه آنچه غرب در پي آن بود دقيقا همين تفكيك بود.
آمريكايي ها مدت هاست مايلند- و گفته اند كه مي خواهند- درباره طيفي از مسائل با ايران وارد مذاكره شوند به اين شرط كه اولا موضوع هسته اي مسئله اول باشد و ثانيا مسائل با هم مخلوط نشوند و في المثل در همان حال كه گفت وگوهاي هسته اي در جريان است، مذاكراتي هم درباره افغانستان آغاز شود.
ايران به اين دليل مشخص و البته مهم كه اين نوع مذاكره اجزاي قدرت آن را تجزيه مي كند با اين نوع مذاكره مخالفت كرده است. علت اصلي مخالفت ايران با تفكيك مسائل مورد مذاكره از يكديگر و باز شدن مسيرهاي موازي مذاكره اين است كه در اين صورت آمريكا اين امكان را خواهد داشت كه در حالي كه در يك حوزه به ايران فشار مي آورد (مثلا حوزه هسته اي) در يك حوزه ديگر (مثلا حوزه مسائل منطقه اي) از امكانات آن بهره مند شود.
اما رويكرد بسته اي در مذاكرات باعث هم افزايي مولفه هاي قدرت ايران مي شود و آمريكا را مجبور مي كند كه رفتار خود را در حوزه هايي كه تا به حال آنها را مجرايي براي اعمال فشار بر ايران مي دانست تعديل كند چرا كه در غير اين صورت در «نقاط مشترك» خبري از همكاري با ايران نخواهد بود.
خبرهاي موجود نشان مي دهد اينكه بايد وارد بحث در مورد بسته ها شد نه موضوعات، يكي از اولين نكاتي است كه 1+5 در آغاز دور دوم مذاكرات ژنو 3 پذيرفته است.
دوم اينكه ايران در اين دور تاكيد كرده است در مورد موضوع هسته اي فقط به 3 شكل همكاري هاي صلح آميز، خلع سلاح و عدم اشاعه مذاكره مي كند. خبرهاي رسمي منتشر شده از مذاكرت نشان داد 1+5 با اين موضوع هم مخالفت نكرده و اگر چنين باشد مي توان گفت ايران قادر بوده لااقل حقوق هسته اي خود را به عنوان يك موضوع از روي ميز مذاكرات حذف كند.
اگر بخواهيم خلاصه كنيم، ايران در دور دوم اولا از موضع متهم پاي ميز ننشست و اين مسئله را روشن كرد كه نگراني هاي جهاني درباره رفتارهاي غرب در حوزه هاي مختلف بسيار جدي تر از ادعاهايي است كه آنها عليه ايران مطرح مي كنند و ثانيا از موضع يك «قدرت آماده همكاري» با 1+5 سخن گفت كه همانقدر كه ظرفيت هايي براي حل مشكلات پيچيده دارد، از امكاناتي قدرتمند براي دفاع از خود و پاسخگويي به هرگونه تهديد نيز برخوردار است. به بيان ديگر، روشن كرد دقيقا همان حوزه هايي كه بالقوه موضوع همكاري است، مي تواند موضوع مخاصماتي سخت و شديد هم باشد.
3- اتفاق كليدي اما در دور سوم مذاكرات رخ داد. براي اينكه اهميت آنچه در اين دور رخ داد روشن شود لازم است اين موضوع را به ياد داشته باشيم كه غربي ها قبل از آغاز مذاكرات مكررا و به صراحت گفته بودند كه از ژنو 3 انتظاري ندارند جز اينكه در آن روي يك زمان و مكان براي مذاكرات بعدي توافق شود.
معني ديگر اين سخن آن بود كه غرب پيشاپيش گفته بود حداكثر چيزي كه در اين گفت وگوها در پي آن است يك توافق شكلي در باره دور بعدي گفت وگوهاست و در مورد محتواي مذاكرات آينده يا آنچه اصطلاحا «دستور كار» خوانده مي شود توافقي صورت نخواهد گرفت.
خروجي دور سوم مذاكرات دقيقا بر خلاف اين هدف اعلام شده غربي هاست. ما نمي دانيم درون مذاكرات چه گذشته ولي مي توان حدس زد كه تيم ايران دستور كار اعلام شده خود را به طرف غربي قبولانده است.
پيش تر گفتيم كه ايران قبل از آغاز مذاكرات و از جمله در بيانيه 14 آذر دكتر جليلي به روشني گفته بود كه جز گفت وگو براي همكاري موضوع ديگري را به عنوان دستور كار نمي پذيرد.
آنچه هم كه به عنوان نتيجه نهايي مذاكرات در پايان دور سوم اعلام شد دقيقا همين بود: «گفت وگو براي همكاري حول نقاط مشترك اواخر ژانويه در استانبول».
درست است كه كاترين اشتون بلافاصله بعد از مذاكرات سعي كرد از اين توافق - كه مطابق فايل صوتي مذاكرات جمع بندي خود اوست نه طرف ايراني- فرار كند ولي روشن است كه با اين تاكتيك هاي رسانه اي نمي توان آنچه را كه درون اتاق مذاكره رخ داده پوشاند چرا كه هر دو طرف صحنه را مستندسازي كرده اند.
اشاره به دو نكته ضروري است؛ اول- گفت وگو براي همكاري بديل و جايگزين گفت وگو براي فشار است و اين يعني همانطور كه اعلام شده براي تداوم گفت وگوها شرط ضروري آن است كه مسير فشار كاملا متوقف شود.
دوم- وقتي بنا شد گفت وگو صرفا حول نقاط مشترك باشد ، آن وقت بحث درباره برنامه هسته اي ايران خود به خود از روي ميز حذف خواهد شد چرا كه اين يك نقطه مشترك نيست بلكه صرفا يك مشت ادعاست كه يك طرف عليه طرف ديگر مطرح مي كند و هيچ ارزش و اعتباري بيش از مصارف تبليغاتي ندارد.
از اين پس مهم است كه ببينيم غرب قادر به پاي بند ماندن به تعهداتي كه در ژنو سپرده خواهد بود يا نه و در هر حال، اگر مذاكره اي در استانبول شكل بگيرد روشن است كه كار براي 1+5 آسان نخواهد بود.
جمهوري اسلامي:«اعتدال در عزاداري»«اعتدال در عزاداري» سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:
بسمالله الرحمن الرحيم
افراط و تفريط در هر كاري ناپسند و زيانبار است. خلقت انسان و كائنات براساس اعتدال صورت گرفته و به همين جهت، رفتارهاي انسان و رفتاري كه با انسانها ميشود و همچنين رفتارهائي كه انسانها با ساير موجودات ميكنند اگر بر مبناي اعتدال باشد به نتيجه مطلوب منجر ميشود و اگر با افراط و تفريط همراه باشد نه تنها نتيجه بخش نخواهد بود بلكه عوارض منفي هم خواهد داشت. عاشورا، برخورد دينمدارانه با افراطها و تفريطهائي بود كه دين خدا را تهديد ميكردند.
واقعه كربلا، همانگونه كه از بيان عرشي پيامبر گرامي اسلام استفاده ميشود، موجب بقاء دين اسلام شد و اين جمله رسول خدا كه فرمود: «حسين مني و انا من حسين» مژده جاودانگي دين خدا و سنت رسولالله به بركت خون شهداي كربلاست. كساني كه به برپائي عزاداري حسيني و زندهنگهداشتن ياد و راه شهداي كربلا كمك كرده و ميكنند ، در عين حال كه در حفظ ميراث كربلا سهمي دارند، نبايد تصور كنند كه در اين جاودانگي نقش دارند.
اين جاودانگي، اثر مستقيم و بلاواسطه خون امام حسين عليهالسلام و شهداي كربلاست و همه ما بايد بدانيم كه اعتقادات ما را نيز اين خونها حفظ كردهاند و دلبستگي ما به اهل بيت عصمت و طهارت و آشنائي ما با اسلام ناب محمدي صلواتالله و سلامه عليه مرهون فداكاريهاي شهداي كربلاست بنابراين، تا ابد اين ما هستيم كه بايد خود را مديون امام حسين عليهالسلام و شهدا كربلا بدانيم و براي اداي اين دين هرچه ميتوانيم انجام دهيم.
شيعيان، دورانهاي سختي را پشت سر گذاشتهاند كه حتي براي رفتن به كربلا و زيارت قبر امام حسين عليه السلام حاضر ميشدند ماموران خلفاي جور و دشمنان دين خدا، دست آنها را قطع كنند.
بسياري از عاشقان امام حسين جان خود را بر سر زيارت آنحضرت گذاشتند و اينهمه فداكاري به اين دليل صورت گرفت كه واقعه كربلا حرارتي در قلبها ايجاد كرد كه تا ابد باقي ميماند و هر روز بيشتر ميشود.
اين معجزه را خدا در خون امامحسين و شهداي كربلا قرار داده است و هر روز نيز جاذبه اين خونها بيشتر ميشود و تعداد علاقمندان و عاشقان قهرمانان اين حماسه جاودانه افزايش مييابند.
خاصيت فداكاري براي دين خدا همين است و چون امام حسين عليهالسلام و ساير شهداي كربلا زيباترين جلوههاي فداكاري را به نمايش گذاشتند، جاودانه شدند.
نگاههاي متفاوت به عزاداري امام حسين و شهداي كربلا هميشه وجود داشت و افراط و تفريطهائي كه امروز ديده و شنيده ميشود چيز تازهاي نيست.
عدهاي، عزاداري محدود و در قالب وعظ و خطابه و حذف دستجات سينهزني و سنتهاي رايج را توصيه ميكنند و با هر كاري بيش از اين ميزان محدود مخالفند. عدهاي در مقابل، هر روز هرچه ميتوانند بر حواشي ميافزايند و فرعيات را بقدري گسترش ميدهند كه اصل به فراموشي سپرده ميشود.
بدون ترديد، اين هر دو نگاه و روش، با عزاداري مفيد و موثر فاصله دارند. وجود عزاداريهاي سنتي در قالب دستجات سينهزني و سنتهائي كه از قديم رايج بود در تحريك عواطف و احساسات موثرند و قلبها را براي درك و فهم عمق واقعه عاشورا و ابعاد فداكاري شهداي كربلا آماده ميكنند. اين، كاري است كه از وعظ و خطابه به تنهائي برنميآيد و جمع اين هر دو با همديگر است كه ميتواند عزاداري را كامل كند.
در طرف مقابل، كساني كه با افراط در پرداختن به حواشي و افزودن فرعيات، اصل را به فراموشي ميسپرند نيز عزاداري را به مسلح پوچي و بيهدفي ميبرند. در اين روش افراطي به تدريج وعظ و خطابه كه مغز عزاداريهاست حذف ميگردد و يا به حاشيه رانده ميشود و افراد بيسواد و بياطلاع از معارف دين، صحنه گردان عزاداريها ميشوند.
اين وضعيت كه اكنون متاسفانه در حال گسترش است، عزاداري امام حسين عليهالسلام را از هدف اصلي آن كه آشنائي با راه امام و معارف دين است دور ميكند.
درست به همين دليل است كه محصول اين قبيل مجالس و محافل عزاداري، به جاي آنكه آشناشدن جوانان و نوجوانان با معارف دين باشد پيدايش افرادي سطحي و ناآشنا با اصول و مباني ديني است.
اين ، يك خطر است كه در درازمدت ميتواند به يك تهديد براي جامعه و براي خود عزاداريها تبديل شود و براي آنكه گرفتار چنين تهديدي نشويم بايد فرهنگ اعتدال بر عزاداريها حاكم شود.
اعتدال در عزاداري، راه را براي حفظ عزاداري سنتي، كه تركيبي متوازن از وعظ و خطابه و سينهزني و نوحهخواني و به راه انداختن دستجات است، هموار ميكند و در عين حال كه شور و حال عاشورايي به مردم ميدهد و احساسات و عواطف آنها را متوجه شهداي كربلا ميكند ، آشنا شدن آنها با معارف اهل البيت عليهمالسلام و هدف امام حسين عليهالسلام را نيز تضمين مينمايد.
اين، همان چيزي است كه در توصيههاي امام خميني رضوانالله تعالي عليه وجود دارد كه ميفرمود محرم و صفر را زنده نگهداريد و بر اين نكته تاكيد ميكردند كه عزاداري سنتي را حفظ كنيد.
واقعيت اينست كه ملت ايران با عزاداري سنتي كه تركيبي از شور و شعور را با خود داشت به رشد بالائي از نظر آشنائي با معارف ديني رسيد كه توانست شايستگي همراهي با امام خميني را براي حضور در انقلاب اسلامي پيدا كند و رژيم ستمشاهي را سرنگون نمايد.
مردم ايران در سالهاي دهه 50 به نقطهاي از معرفت ديني رسيدند كه معناي روشن اين جمله امام خميني كه فرمود:«محرم ماه پيروزي خون بر شمشير است» را به درستي دريافتند و مفهوم پيروزي در متن شهادت را درك كردند و راز و رمز پيروزي اين مردم بر قدرتهاي استعماري و دشمنان داخلي و خارجي خود در اين مقطع مهم و سرنوشتساز از تاريخ نيز همين بود.
ما به اين معرفت ديني و اين شور و شعور براي ادامه مبارزه با دشمنان اسلام و ايران نيازمنديم. اين نياز فقط در صورتي تامين خواهد شد كه عزاداريها را از افراطها و تفريطها مصون نگهداريم و فرهنگ اعتدال را بر آن حاكم نمائيم.
براي رسيدن به اين مقصد عالي بايد فضلا و علما و بزرگان دين عهدهدار تبيين معارف ديني و تشريح اهداف نهضت حسيني شوند تا منابر و مجالس ديني و محافل مذهبي از وجود شخصيتهاي علمي، صاحبنظران ديني و دينشناسان خالي نباشد و از ميداندارشدن افراد ناآشنا با معارف ديني جلوگيري بعمل آيد.
اين، كاري است كه در گذشته مرسوم بود و در دوران معاصر نيز بزرگاني همچون شهيد آيتالله مطهري و علامه محمدتقي جعفري انجام ميدادند و اكنون نيز بعضي بزرگان انجام ميدهند ولي نياز جامعه بسيار بيش از اين مقدار است و البته قدر و منزلت نهضت حسيني و فداكاري بزرگي كه شهداي والامقام كربلا از خود نشان دادهاند نيز آنقدر زياد است كه همه بزرگان بايد افتخار كنند كه سهمي در شناساندن اين نهضت به مردم داشته باشند.
رسالت:«گامي بلند به سوي همگرايي»«گامي بلند به سوي همگرايي» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدكاظم انبارلويي است كه در آن مي خوانيد:
نشست جمعي از اعضاي جامعه مدرسين حوزه علميه قم و روحانيت مبارز با برخي از رجال سياسي و مذهبي و نيز رهبران گروههاي اصولگرا موجي ازاميد در ميان اصولگرايان سراسر كشور براي همگرايي بيشتر پديد آورد.
اين نشست با نگاه كاربردي به وحدت ملي به طور اعم و وحدت اصولگرايان به طور اخص، در پي هم افزايي اقتدار ملي از طريق كشف ظرفيتهاي اصولگرايي و رويشهاي جديد در سپهر سياست امروز ايران است.
روحانيت همواره دغدغه اتحاد و يكپارچگي نيروهاي مومن به انقلاب را داشته و آن را پايه اصلي مانايي انقلاب اسلامي ميداند.
روحانيت هيچگاه در ايران به اين اندازه نيرومند، اثرگذار و مراقب دين مردم نبوده است. گسترش حوزههاي علميه در قم- تهران- مشهد- اصفهان و در ديگر مراكز استانها و حتي شهرها و بخشهاي كشور بسيار اميدبخش بوده است.
امروز همه فعالان سياسي و احزاب و گروههايي كه در كشور به اسلام التزام عملي دارند ميخواهند دين خود را از سرچشمه اصلي بگيرند لذا نوعي ارتباط بين آنها و روحانيت اجتنابناپذير است.
از طرفي نيروهاي اصولگرا معتقدند روحانيت ميتواند همواره به عنوان يك تكيهگاه بزرگ و يك لنگر اساسي براي وحدت و اقتدار ملي باشد.
مقام معظم رهبري در سفر به قم ضمن تكريم و تعظيم مراجع ، روحانيت وحوزههاي علميه سراسر كشور از جامعه مدرسين به عنوان يك شاخص بزرگ براي انقلاب و نظام ياد كردند.همت جامعه مدرسين و روحانيت مبارز بهامر وحدت ستودني است.
از مدتها پيش جامعتين نشستهاي مشترك در تهران و قم برگزار كردند و دغدغههاي خود را نسبت به «آينده» انقلاب مطرح نموده و «تهديدها» و «فرصتها» را مورد ارزيابي قرار دادند.
خوشبختانه اين نشستها دستاوردهاي خوبي داشته و لذا نتيجه آن را در نشست روز پنجشنبه گذشته با خواص با بصيرت اصولگرايان در ميان گذاشتند، شركت حضرات آيات مهدويكني و محمد يزدي دبيران جامعه مدرسين و جامعه روحانيت مبارز در اين نشست نشانه اهميت مباحث و مسائل مطرح شده و اعتناي بزرگان روحانيت به مهمترين مسائل سياسي كشور است.
روحانيت هيچگاه نگاه سياسي خود را به تحولات تعطيل نكرده است. نشست روز پنجشنبه تمام تلاشهايي را كه براي وحدت و همگرايي اصولگرايان صورت گرفته مورد تقدير قرار داد و پايه جديدي را ضمن تائيد اقدامات صورت گرفته به وجود آورد.
روحانيت به دليل رشد نيروهاي مذهبي و التزام روزافزون آنان به اسلام و ولايت فقيه سعي نموده در ايام انتخابات در ميان اصولگرايان نقش پدري را ايفا كند و همه اضلاع اصولگرايي را مورد چتر حمايتي خود قرار دهد و همين رويكرد باعث شده اضلاع اصولگرايي در نوع مناقشات و اختلافات خود به روحانيت رجوع كنند.
اين جايگاه موجب شده روحانيت به عنوان محور همگرايي و وحدت نيروهاي اصولگرا نقش آفريني كند. نشست روز پنجشنبه اين نقش را پررنگتر از هميشه به نمايش گذاشت.
ابتكار:«عاشورا و جامعه گرفتار وارونگي ارزش ها»«عاشورا و جامعه گرفتار وارونگي ارزش ها» سرمقاله امروز روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي خوانيد:
وارونگي اختصاص به هوا ندارد. وارونگي هوا اين روزها به يکي از رايج ترين مکالمات روزمره مردم تهران تبديل شده است. پديده اي که باعث افزايش چشمگير آلودگي هوا و باعث سر گيجه و امراض مختلف گرديده است.
پديده وارونگي در نظام ارزشها هم باعث انحراف افکار عمومي خواهد شد اگر وارونگي هوا مشکلات زيست محيطي و تنفسي را به همراه دارد و گاهي نيز باعث مرگ افراد خواهد شد اما وارونگي در نظام ارزش ها، موجب مرگ يک ملت و کشته شدن بهترين اولياء خدا خواهد شد.
با تامل در عمق لايههاي دروني جامعه زمان واقعه عاشورا، به خوبي نمايان است که بسياري از ارزشهاي نبوي، دچار دگرگوني شده بودند آنچه در زمان پيامبر در جدول ارزشها قرار داشت، در نسلها بعد، لباس ضد ارزش پوشيد و به ته جدول سقوط کرد و آنچه در جدول ضد ارزشها بود به مرور، قبح خود را از دست داد و لباس ارزش به تن کرد.
واقعه کربلا حدود نيم قرن پس از رحلت پيامبر اسلام (ص) رخ داد هنوز کساني از نسل اول انقلاب نبوي که شاهد ارزشهاي اوليه بودند در قيد حيات بودند.
آنان جايگاه علي و فرزندانش در نگاه پيامبر(ص) را به نيکي ميدانستند، آنها جملات پيامبر مبني بر اينکه حسين بن علي، چراغ هدايت و کشتي نجات و پيشواي نيکي و خجستگي و امام عزت و افتخار است را در خاطر داشتند.
بسيار کساني که شمشير به دست گرفتند و عزم کشتن حسين کردند، خود جزو صحابه حضرت رسول (ص) بودند و به طور طبيعي فراموش نکرده بودند که پيامبر رو به علي و فرزندانش کرد و فرمود با کساني که با شما بجنگد ، در جنگم و با کساني که با شما صلح کند ، در صلحم.
بسياري از آنان نيز حکومت پنج ساله علي و اصرارش بر اجراي عدالت را ديده بودند و حتي خود شاهد بيعت تاريخي مردم با آن حضرت بودند، بيعتي که حضرت اينچنين توصيف ميکرد: روز بيعت ، مردم بسان يال کفتار به دورم ريخته از هر سو روي به من نهادند، لکن ديري نپائيد که تاب اجراي عدالت را از دست دادند و از فرمان علي سر بر تافتند ، با اين اوصاف سوال اين است که چطور ممکن است در جامعه پيامبر بنيان نهان، در فاصله 50 سال تغييراتي ايجاد خواهد شد که صحابه نسل اول به همراه نسلهاي بعدي بسيج ميشوند و در اردوگاه يزيد لباس رزم بر تن کرده و براي کشتن حسين ابن علي مسابقه گذاشتند پاسخ به اين پرسش، تابع شناخت تغييرات بوجود آمده در جامعه آن روز است.
وقتي جامعه به وارونگي فرهنگي و ارزشي مبتلا شود، جدول ارزشها و ضد ارزشها دچار آشفتگي ميشود آنکه در رديف ضد ارزشها قرار دارد به مرور، قبح خود را از دست ميدهد و پيراهن ارزش به تن ميکند.
بني اميه در دوران حاکميت خود کوشيد با تطميع ، تهديد و تبليغ ارزشهاي خود را به تدريج جايگزين ارزشهاي نبوي کند مطابق ديدگاه اموي، قدرت و حکومت اصالت پيدا کرد دست يافتن به قدرت هدف شد و براي بدست آوردن آن هر وسيله اي توجيح ميشود.
به مرور زمان، همه مناسبات حاکم بر جامعه نبوي دگرگون شد و مناسبات و معيارهاي دوران جاهليت احيا گرديد خاک ، خون ، قبيله و قوم سر برآورد در نهايت وراثت بر نبوت ، دنيا بر آخرت ، خلافت بر امامت تقدم يافتند شرايط به گونه اي شد که حاکم جامعه اسلامي از تمامي ارزشها تهي شد و تنها قالبي با نام اسلام و محتواي جاهليت عربي باقي ماند از اين رو نافرماني ، ناداني و ناباوري ويژگي اصلي نسلهاي زمانه شد در نتيجه آنان نسبت به عقايد ، معيارهاي نسل اول دچار ترديد و تشکيک گرديدند وقتي نسلهاي بعدي مشاهده ميکردند که چطور حاکمان و واعظان در ورطه دورويي و نفاق گرفتار آمده اند بر خلاف آموزههاي نبوي در بند دنيا طلبي و قدرت خواهي افتادند، نسبت به گذشته خود بي اعتقاد شدند حاکمان اموي براي تداوم قدرت خود به هر وسيله اي چنگ زدند حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کردند آنان عرصه سياست را ساحت تزوير ، دروغ ، کينه توزي قرار دادند آنها تفسير و قرائتي خاص از اسلام را ارائه دادند که هيچ گونه سنخيتي با قرائت علوي نداشت و براساس آن دروغ مشروعيت يافت و ريا و تملق و ثروت اندوزي ترويج گرديد.به طور طبيعي با اين وارونگي در ارزشها واقعه تراژدي عاشورا رخ داد و تاريخ براي هميشه شرمسار گرديد.
آرمان:«آنچه مرجعيت شيعه درخشت خام ميبيند» «آنچه مرجعيت شيعه درخشت خام ميبيند» سرمقاله روزنامه آرمان به قلم محمد صادق صالحي منش است كه در آن مي خوانيد:
درخبرها خوانديم که آيت الله العظمي وحيد خراساني نسبت به پخش و نمايش تصوير قمربنيهاشم موضعگيري فرمود و آن را بهگونهاي بيسابقه محکوم کردهاند. تلختر آنکه برخي نادانسته و يا عامدانه اين موضعگيري را برنتابيده و نسبت به آن نقدهايي که بعضا از ادبيات نامناسبي بهره ميگرفت متوجه اين نظريه ساختند.
در اينباره نکاتي حائز اهميت است که باهم مرور مينماييم.
1- جايگاه رفيع مرجعيت شيعه آن هم نظير چنين مرجعي که صاحب مکتب اصولي و در سنين پيري ولي با قلبي و دلي جوان يک تنه به سراغ اهل باطل ميرود و هل من مبارز ميطلبد آن هم نه با هر کسي بلکه از بزرگان اديان و مکاتب ديگر وفرق ضاله لذا علامه وحيد از چنان رفعتي برخوردار است که هيچکس نبايد به خود حق دهد که نسبت به مرجعيت و چنين مرجعي توهين روا دارد.
در تاريخ سرزمين ما هرگاه جسارتي نسبت به مقام مرجعيت شده نتيجهاي جز پشيماني و خسران براي اهانتکنندگان نداشته؛ اينک چگونه يک پايگاه اينترنتي به خود اجازه ميدهد آن هم با ادبياتي سخيف و بدون پشتوانه علمي و منطقي در اين عرصه وارد گردد و اظهار نظر نمايد.
2- حساسيت مراجع نسبت به اموري که مستقيما به دين و آيين مردم و شعائر مذهبي مربوط است به طور طبيعي بيش از حساسيت ايشان نسبت به اموري است که به طور غيرمستقيم به تزلزل ايمان جامعه ميانجامد. بديهي است که تعريف فقها و بزرگان از احکام الهي با يکديگر متفاوت است؛ اما در موارد اجماع يا شبه اجماع نظرگاه اين بزرگان از استحکام بيشتري برخوردار ميشود.
متاسفانه اخيرا بعضي با برخي حساسيتهاي ديني اين بزرگان برخوردي مناسب نداشتهاند و اين فاصله ايجاد شده ناشي از يک حادثه معمولي نيست. بلکه معلول فرآيندي است که در حوادث متعدد زائيده شده. بسياري از اين حوادث نه تنها براي اين بزرگان شفاف توضيح داده نشده بلکه توسط بعضي با تذکرات استوانههاي فقه و ديانت به گونهاي نامناسب برخورد شده است.
3- برخي از منتقدين از سکوت مراجع نسبت به حوادث مشابه يا تلختر و سخن درباره اين واقعه انتقاد کردهاند. اين در حالي است که آگاهان واقفند که عملکرد مراجع تقليد ابتدا بر نصيحت غيرآشکار و سپس بر تذکر علني و بعد برعتاب و خطاب استوار است.
بسياري از مراجع در حوادث ديگر از قبيل ورود زنان به ورزشگاههاي مردانه، حذف تعطيلي بعضي از ايام الله، انتخاب وزراي زن و... تذکرات خويش را داشته و آشکارا اعلان نظر فرمودند؛ منتقديني که ندانند سکوت بزرگان گاه آثاري عميقتر از سخن ايشان برجاي ميگذارد حقيقتا انصاف را از دست دادهاند. مشي مراجع و بزرگان حوزه بر دوري از افراط و تفريط استوار است.
4- به عقيده بسياري از جامعهشناسان و روان شناسان اجتماعي تجسيم و تشبيه شخصيتهاي ممتاز از اديان الهي نه تنها کمکي به باورمندي مردم نميکند بلکه باعث بروز مشابهسازيهاي غلط و اشتباهات فاحش ميشود.
چهرهپردازي ابوذر غفاري در سريال امام علي(ع) نمونهاي است که شاهد مدعاي ماست و برخي بر اين باورند تصويرگري حضرت عيسي در کليساي کاتوليک در طول سالهاي متمادي باعث نوعي گمراهي شده و به همين جهت پروتستانها کليساهاي خويش را از مجسمه و نقاشي منزه ساختهاند. به عنوان مثال وقتي بيننده در ذهن خويش اسطورهاي را از قمربنيهاشم ساخته بازيگر و هنرپيشه هرچه توانا باشد نميتواند به آن مرز نائل شود و ناخودآگاه باعث افت ذهنيتهاي مردم ميشود.
مضافا اينکه بازيگري خداي ناخواسته سابقه مناسب نداشته باشد. البته حذف اين چهرهها گاه به حذف آنان از حافظه تاريخي نسلهاي موجود و آتي منجر ميشود که طبيعي است بايد به دنبال راه حل بود.
بسياري از کارشناسان بر اين باورند «فيلم دهفرمان» که تصوير حضرت موسي را به نمايش درآورده به شخصيت الهي اين پيامبر اولوالعزم ضربهزده و لطمه وارد کرده، بگذريم از فيلمي که درباره حضرت سليمان و ملکه سبا ساخته شده و بهتانهاي کفرآميزي را متوجه آن بزرگواران نموده است.
5- در مجموع آنچه بر زبان حضرت علامه وحيد خراساني حفظالله جاري شد ريشه در درکي عميق و کارشناسانه دارد که همراه با درد دين به تذکري مهم تبديل گرديد. شايد اگر صاحبان رسانه ملي خويشتن را بينياز از کسب نظرات انديشمندان حوزه نميدانستند و در امورات ديني از آراي ايشان استفاده ميکردند احتياجي به اين تذکر نيز نبود، اما حال همگان بايد احترام مقدسات خويش را پاس دارند.
چرا که ادبيات سخيف نسبت به مرجعيت بزرگوار شيعه کوچکترين نتيجهاش رواج هتک حرمتهاي ديگري است که متوجه به توهين کنندگان خواهد شد.
آفرينش: «پشتكار و تلاش جواني تضمين كننده آينده»«پشتكار و تلاش جواني تضمين كننده آينده» سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد:
بحث را با يکي از گفته هاي رسول اکرم (ص) آغاز مي کنيم که فرموده اند:هيچ بنده اي قدم از قدم برندارد مگر اينکه پاسخ گوي چهار عمل خود باشد، عمر ، جواني ، مال و ثروت و دوستي اهل بيت (ع).
موضوع جواني بحث از تحرک و فعاليت در زمينه هاي مختلف مي باشد. و بسته به اينکه فرد، جواني خود را چگونه پشت سر بگذارد شخصيت خويش و آينده جامعه خود را رقم خواهد زد.
امروز برخي جوانان به بهانه هاي فراهم نبودن شرايط و امکانات کم کاري و عدم موفقيت هاي خود را توجيه مي کنند و عدم سعي و تلاش خود را به گردن جامعه مي اندازند. و با اين بهانه نه تنها باعث رشد و شکوفايي توانايي خود نمي شوند بلکه باعث کند شدن چرخه توسعه جامعه نيز مي گردند.
اين نکته قابل ذکر است که نبودن سرمايه و امکانات کافي براي تمام جوانان قابل قبول است اما به هيچ وجه دليل قانع کننده اي براي عدم تلاش و فعاليت جوانان نمي باشد.
نبايد اين نکته را فراموش کرد که بزرگترين سرمايه يک انسان سلامتي و نيروي جواني است که با اتکا به آن مي تواند پله هاي ترقي را طي کند. امروز برخي از جوانان در کشور با داشتن معلوليت هاي جسمي توانسته اند در زمينه هاي مختلف ورزشي، علمي و هنري در سطح جهاني خود را مطرح کنند و مايه افتخار کشور گردند.
اين نشان از پشتکار و عزم جدي اين افراد براي رسيدن به قله هاي موفقيت دارد و اين جوانان توانسته اند که ثابت کنند حتي با فراهم نبودن تمامي امکانات نيز مي توان با اتکا به نيروي جواني کمبودها را جبران کرد و به موفقيت دست يافت.
به کرات در تلوزيون ديده ايم که اشخاصي حتي با نداشتن چشم و يا نداشتن دست توانسته اند به مدارج عالي هنري و علمي دست يابند و پاسخ همه آنها در مورد رمز موفقيتشان تلاش و پشتکار و توکل به خداوند بوده است. آيا شرايط و امکانات براي اين افراد در سطح عالي فراهم بوده که توانسته اند به موفقيت دست يابند؟ و يا عزم واقعي آنها و سعي و تلاششان در جهت رسيدن به هدف عامل موفقيتشان بوده است.
جوانان جامعه بايد اين افراد را الگوي خود قرار دهند و هرگاه دچار ضعف و يا شکست در زمينه اي شدند پشتکار و اميد خود را از دست ندهند. يک جوان بايد قدر اين نيرو و موقعيت خود را بداند و درک کند که تنها در اين مقطع است که قدرت پايه ريزي براي برنامه هاي بزرگ آينده را دارد.
به بطالت گذراندن اين دوران و با هدر دادن سرمايه اصلي زندگي خود باعث تباه شدن آينده خود و جامعه مي شود. جوانان مي توانند با برنامه ريزي و اتکا به نيروي جواني تمامي کاستي ها و کمبودها را جبران کنند و لازمه اين امر آن است که در اين دوره زماني از سعي و تلاش کوتاهي نکنند و با داشتن پشتکار هيچ گاه دچار يأس و نا اميدي نگردند.
جهان صنعت:«دفاع از حرف حق»«دفاع از حرف حق» عنوان نقد روز روزنامه جهان صنعت به قلم طهماسب طلايي است كه در آن مي خوانيد:
بارها در سازمانها و شرکتهاي دولتي پيش آمده که وقتي به عنوان يک خبرنگار از کارمندان غيررسمي مجموعه وضعيت کاريشان را ميپرسي جملگي يک انتقاد بزرگ دارند که آن هم تبعيض ميان خود با کارمندان رسمي است.
اين طيف از کارمندان که معمولا با يک شرکت پيمانکاري نيروي انساني طرف قرارداد هستند از عمده تسهيلات کارمندان رسمي که در يک مجموعه مشغول به کار هستند بيبهرهاند اما ميزان کارشان تفاوتي که ندارد هيچ، حتي گاهي هم بيشتر است.
حتي با عبور از موضوع نبود امنيت شغلي و کمبهره بودن از امکانات دولتي هم اين طيف از شاغلان گلايههاي بحقي دارند که چرا در يک مجموعه با کارمندان رسمي کار ميکنند اما چون طرف قراردادشان دولت نيست، انتظاري هم نميتوانند از دولتيها داشته باشند.
در اين خصوص چندي پيش بود که با قول مساعد رييس جمهور براي تغيير شرايط مقرر شد تا پرونده پيمانکاريهاي نيروي انساني بسته شود اما آن طور که از شواهد برميآيد مصوبه دولت در حذف پيمانکاريهاي نيروي انساني توسط برخي وزارتخانهها و دستگاههاي دولتي جدي گرفته نشده و اين مشکل ادامه دارد که وزير کار ميگويد، جدا از اينکه آيا ما بررسي کردهايم يا خير و يا اينکه چه کاري در اين بخش شده است، بايد گفت اميدواريم که به زودي بساط پيمانکاريهاي نيروي انساني برچيده شود.
وي، شنيدهها در خصوص بي تفاوتي وزارت نفت، بهداشت و چند مجموعه ديگر را موثق ندانسته و تاکيد داشته که اين کار تخلف است و اگر به حکم ايشان بود مديران متخلف را عزل ميکرد زيرا رييسجمهور و دولت تصميم گرفته و مديران جزء و مياني حق اجتهاد ندارند.
اين صراحت لهجه وزير کار در شرايطي که گلايههاي کارمندان تحت استخدام شرکتهاي پيمانکاري ادامه دارد بسيار ستودني است اما در اين خصوص جاي طرح اين پرسش نيز وجود دارد که وقتي شما اين موضوعات را شايعه ميدانيد چرا نميگوييد چه کساني در اين ميدان به خود حق اجتهاد دادهاند و بر کلام رييسجمهور و مصوبه دولت حرفي اضافه آوردهاند و ديگر آنکه چرا وزارت کار به عنوان متولي حفظ حقوق کاري به صراحت متخلفان را براي دولتمردان معرفي نميکند تا اين اقدام مهم به ثمر نشيند و پاياني بر اجحافها در حق شاغلان پيماني شود.
جا دارد که وزير کار در اين خصوص بيشتر سخن براند و بر حمايت رسانهها نيز حساب ويژه باز کند زيرا همان طور که ايشان گفتند بايد بساط اين مجموعهها جمع شود.
دنياي اقتصاد: «ريشهيابي مشکلات يورو»«ريشهيابي مشکلات يورو» سرمقاله امروز روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دكتر فرخ قبادي است كه در آن مي خوانيد:
در بهار سال جاري يونان در مرز ورشکستگي قرار داشت. پس از مدتي کشمکش و تعلل، ...
... سرانجام بسته حمايتي بزرگي به مبلغ 750 ميليارد يورو (نزديک به يک تريليون دلار) با همکاري دولتهاي اروپايي، صندوق بينالمللي پول و بانک مرکزي اروپا فراهم شد تا هم يونان را نجات دهد و هم مشکلات مشابه در کشورهاي ديگر را حل و فصل کند. تخصيص 110 ميليارد يورو از اين مبلغ به يونان، مشکل اين کشور را موقتا برطرف کرد.
سپس نوبت به ايرلند رسيد. کشوري که بهرغم بدهيهاي سنگين سررسيد شدهاش، از پذيرش کمکي مشابه يونان – که البته شرايط رياضتي سختي را به همراه ميآورد – سرباز زد.
اما سرانجام، و بهرغم تظاهرات دهها هزار نفري مردم اين کشور در مخالفت با پذيرش وام اضطراري، تسليم شد و کمک 85 ميليارد يورويي اعضاي حوزه يورو را پذيرفت و عجالتا نکول وامهايش را به تعويق افکند.
اما اين بار مساله کاملا حل و فصل نشد. سرمايهگذاران نشان دادند که به آينده کشورهاي عضو اين حوزه پولي چندان خوشبين نيستند و «دومينوهاي» ديگري را در شرف سقوط ميبينند. به نوشته نشريه اکونوميست، متعاقب بحران ايرلند، بهرهاي که سرمايهگذاران براي خريد اوراق قرضه دولتي طلب ميکنند به ميزان محسوسي بالاتر رفته است. اين امر نه تنها براي اوراق قرضه يونان و ايرلند، که براي اوراق قرضه پرتغال، اسپانيا، ايتاليا و حتي بلژيک مصداق يافته است.(1)
اکثر کارشناسان اقتصادي معتقدند که کشور پرتغال «دومينوي» بعدي خواهد بود و بسياري نيز اسپانيا را در خطر جدي ورشکستگي ارزيابي ميکنند. اسپانيا اقتصادي به مراتب بزرگتر از يونان و ايرلند و پرتغال است (توليد ناخالص داخلي اسپانيا از مجموع توليد ناخالص داخلي آن سه کشور بيشتر است).
چنانچه اسپانيا در معرض خطر قرار گيرد، نجات آن با مبلغ باقيمانده از بسته يک تريليون دلاري پيش گفته ميسر نخواهد بود اما افزايش مبلغ اين «بسته» نيز کار آساني نيست حتي هم اکنون نيز مردم آلمان که نهايتا سهم اصلي را در نجات کشورهاي مشکلدار بر عهده خواهند داشت، مخالف سياست دولتشان در تقبل «ولخرجيهاي ديگران» هستند.
جالبتر اينکه اکثر شهروندان کشورهاي کمک گيرنده نيز، شرايط برخورداري از «بستههاي نجات» را تحملناپذير و ظالمانه تلقي ميکنند.
سوال اساسي اين است که ريشه اين مشکلات در کجا است؟ آيا چنانکه اغلب تصور ميشود، مساله در دست و دلبازي چند دولت و کسريهاي انباشته شده بودجه و تراز بازرگاني و ناتواني در پرداخت بدهيها خلاصه ميگردد؟ و اگر چنين باشد، چرا اين کشورها سياستهايي را اتخاذ نميکنند که به تخفيف و تعديل اين عدم تعادلها بينجامد؟ چرا کشورهاي ديگري که در گوشه و کنار جهان با مشکلات مشابهي مواجهاند، راه نجات خود را در «بستههاي حمايتي» کشورهاي ديگر جستوجو نميکنند؟ چرا آرژانتين در سال 2002 و روسيه در 1998 که همانند يونان و ايرلند، قادر به باز پرداخت بدهيهايشان نبودند، به انتظار بسته نجاتي ننشستند و با اتخاذ راهکارهايي مستقل، بحران را از سر گذراندند و اکنون نيز هر دو کشور حال و روز نسبتا مناسبي دارند؟ چرا اقدامي مشابه، از ايرلند و پرتغال و اسپانيا بر نميآيد؟
واقعيت اين است که مشکل مشترک کشورهايي نظير يونان و ايرلند و ديگر کشورهايي که در «صف انتظار» ورشکستگي قرار دارند، زنجيري است که عضويت در حوزه يورو بر دست و پاي آنها بسته است. اعضاي حوزه يورو «پول ملي» يکساني دارند و بنابراين نظام ارزي آنها – نسبت به يکديگر – تثبيت شده است.
ورود و خروج سرمايه نيز در اين کشورها آزاد است بنابراين و بر اساس اصل «سهگانه ناممکن»(2)، کشورهاي مذکور نميتوانند سياست پولي مستقلي را دنبال کنند. در حقيقت بانک مرکزي اروپا که به وسيله کشورهاي حوزه يورو تاسيس شده، مجري سياستهاي پولي يکنواخت براي کشورهاي عضو اين حوزه پولي است.
اما شانزده کشور عضو حوزه يورو اقتصادهاي کاملا متفاوتي دارند و سياستهاي پولي يکسان نميتواند براي شرايط متفاوت اقتصاد آنها مناسب و مطلوب باشد. براي مثال، آلمان کشوري است پيشرفته، با صنعتي ريشهدار و متکي به صادرات که مازاد تراز بازرگاني آن - نسبت به توليد ناخالص داخلي اين کشور- حتي از چين هم بيشتر است.
پيشبيني ميشود که نرخ رشد اقتصادي اين کشور در سال جاري به 3.7 درصد بالغ گردد. در مقابل، يونان، ايرلند و اسپانيا در سال جاري با رشد منفي اقتصادهايشان روبهرو خواهند بود.
نرخ بيکاري در اسپانيا 20 درصد است و با کسري بودجه و تراز منفي بازرگاني سنگيني روبهرو است. يونان و ايرلند نيز حال و روز بهتري ندارند.
از آغاز دوران يورو در سال 1999، شاخص تورم و نيز ميانگين دستمزد کارگران در کشورهاي مشکلدار کنوني، به ميزان محسوسي از آلمان سريعتر رشد کرده و رقابت اقتصادي اين کشورها با آلمان را دشوارتر ساخته است.
با اين تفاصيل چگونه ممکن است که نرخ برابري پول ملي و نرخ بهرهاي که مناسب شرايط اقتصادي آلمان است، براي اقتصادهاي يونان و ايرلند و اسپانيا و پرتغال نيز مناسب و دلخواه باشد؟
يکي از اقتصاددانان معروف آمريکايي در اين زمينه مينويسد: «تلاش در ايجاد يک واحد پولي مشترک براي 16 کشور مستقل و کاملا متفاوت با يکديگر، از آغاز محکوم به شکست بود.
پذيرش يک واحد پولي مشترک (و آزادي حرکت سرمايه)، بدان معني بود که هر يک از کشورهاي عضو، توانايي خود را در اتخاذ سياست پولي مستقل و نرخ بهرهاي که مناسب شرايط اقتصادي آنها باشد، از دست بدهد.
در عين حال، اين معني را هم داشت که نرخ برابري پول ملي هر کشور، ديگر نميتوانست به پيامدهاي ناشي از تغييرات در بهرهوري و تقاضاي جهاني واکنش نشان دهد... بانک مرکزي اروپا وظيفه دارد که براي تمام کشورهاي حوزه يورو سياست پولي واحدي را به اجرا گذارد؛ حتي اگر اين سياست براي بعضي از کشورهاي عضو به کلي نامناسب باشد».(3) آزاد بودن از اين قيد و بندها به آرژانتين و روسيه اجازه اجراي سياستهايي را داد که اتخاذ آنها براي اعضاي حوزه يورو نامقدور است.
معضل «سهگانه ناممکن»، مانع اصلي ايجاد «حوزههاي پولي مشترک» و ريشه دشواريهاي آنها است. اين مطلبي است که سالها است اقتصاددانان از آن آگاه بودهاند. اما حوزههاي پولي مشترک مزاياي بسياري هم دارند و مشکلات آنها نيز در شرايط عادي، مهار ناشدني نيستند. مشکلات هنگامي به دردسر واقعي تبديل ميشوند که توفاني نظير آنچه که طي دوسال گذشته شاهد آن بودهايم، اقتصاد جهان را درمينوردد.
به گفته يکي از صاحبنظران، «يورو ساختماني بنا شده در دوران رونق بود. اکنون که بزرگترين بحران اقتصادي 80 سال اخير را از سر ميگذرانيم، رو به فروپاشي ميرود.» (4)
بيترديد چنانچه کشورهاي عضو حوزه يورو از لحاظ سياسي نيز متحد بودند و نظام مالياتي و بودجهبندي مشترکي داشتند، مشکل کنوني آنها برطرف ميشد (در آن صورت حوزه يورو به چيزي شبيه ايالات متحده آمريکا بدل ميگشت).
اما اعضاي حوزه يورو به هيچ عنوان حاضر به واگذاري نظام مالياتي و بودجهبندي خود به نهادي فرامليتي نيستند و اين امر را ناقض حاکميت ملي خود به شمار ميآورند.
در عين حال واقعيت اين است که «نميتوان شانزده کشور را که سياستهاي ماليشان کاملا با يکديگر متفاوت است و در اين زمينه هرکدام ساز خود را ميزنند، با نرخ بهره يکسان و يک واحد پولي مشترک، براي هميشه در کنار هم نگه داشت.»(5)
سخن گفتن از فروپاشي يورو در آينده نزديک، شايد نظري افراطگرايانه باشد؛ اما در اين مورد که مشکلات حوزه يورو تداوم خواهد يافت و احتمالا تشديد هم خواهد شد، کمتر صاحب نظري ترديد دارد.
منابع:
1-" No Easy Exit”. The Economist. Dec. 2, 2010
2- Impossible Trinity براي توضيحات بيشتر در مورد اين نظريه ن.ک. به مقاله «سهگانه ناممکن و پايان يک دوره تاريخي؟» به قلم نگارنده. در دنياي اقتصاد. يکشنبه 30 آبان 1389. ضمنا علاقهمندان به جزئيات بيشتر در مورد مساله يورو و نقش سفته بازي در بحران اين واحد پولي ميتوانند مقاله مفصل «بحران يورو: پايان روزهاي خوش يا آغاز فروپاشي؟» به قلم اين نگارنده را در دنياياقتصاد دوشنبه 3 خرداد 1389 مطالعه فرمايند.
3- Martin Feldstein. "The euro fundamental flaws: the single currency was bound to fail”. www.thefreelibrary.com Also See "Demise of Euro proven by Impossible Trinity Theory” Mar. 11, 2010 www.associatedcontent.com
4- J. Randall "Whatever Germany does, the euro as we know it is dead”. www.telegraph.co.uk
5- همانجا. البته اعضاي حوزه يورو توافق کرده بودند که مالياتها و هزينههاي دولتي خود را به گونهاي تنظيم کنند که کسري بودجه آنها از 3 درصد GDP آنها فراتر نرود؛ اما اين قانوني است که تقريبا هرگز به اجرا در نيامده و هيچ کشوري هم براي نقض آن مجازات نشده است.