۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۵:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۴۹۴۵۰
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۱ - ۲۷-۰۹-۱۳۸۹
کد ۱۴۹۴۵۰
انتشار: ۱۰:۳۱ - ۲۷-۰۹-۱۳۸۹

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

جام جم:ولايت فقيه را خط بزنيد تا كربلا خاموش شود

«ولايت فقيه را خط بزنيد تا كربلا خاموش شود»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن مي‌خوانيد؛هزار و سيصد و هفتاد و يك سال از واقعه عاشورا مي‌گذرد امّا گويي همين ديروز بود كه صداي «هل‌من ناصر» حسين (ع) جهان را پر كرده بود. همين ديروز كه نه، همين امروز هم مي‌شنويم فرياد حسين بن علي (ع) را كه «اگر دين محمد (ص) جز با كشته شدن من پايدار نمي‌ماند پس اي شمشيرها بر من فرود آييد» و همين امروز هم مي‌توان شنيد اين سخن جاودانه و عزت‌آفرين فرزند علي و زهرا را كه «آيا مرا بين دو چيز بين عزت و ذلّت مخير مي‌كني دور است از ما ذلت (هيهات منا الذّله)»

عاشورا فقط يك حماسه نيست. عاشورا فقط معني بخشيدن به ايثار نيست. عاشورا فقط آبرو دادن به انسانيت و حريت نيست. عاشورا فقط ترجمه مقام رضا و تسليم نيست. عاشورا حتي فقط تجلّي عشق نيست چرا كه عشق هم در عاشورا حيران است. عاشورا همه اينها هست بعلاوه رمز ماندگاري دين خاتم. عاشورا هجرتي است در كنار هجرت پيامبر(ص).

هجرت پيامبر موجب احداث بناي رفيع اسلام شد و هجرت حسيني بقاي اين بنا را تضمين كرد.

عاشورا را مي‌توان در لايه‌ها و سطوح مختلف تماشا و تحليل كرد و در هر سطح درس‌ها و عبرت‌ها از آن گرفت. عاشورا اختصاص به شيعيان ندارد. «لياقت علي جان» اولين نخست‌وزير پاكستان درباره قيام عاشورا چنين مي‌گويد: «اين روز، براي مسلمانان سراسر جهان معني بزرگي دارد. در اين روز يكي از حزن‌آورترين و تراژديك‌ترين وقايع اسلام اتفاق افتاد. شهادت حضرت امام حسين (ع)در عين حزن، نشانه فتح نهايي روح واقعي اسلامي بود، زيرا تسليم كامل به اراده الهي به شمارمي‌رفت. اين درس، به ما مي‌آموزد كه مشكلات و خطر‌ها هر چه باشد، نبايد ما پروا كنيم و از حق و عدالت منحرف شويم.»عاشورا حتي به مسلمانان هم اختصاص ندارد. گاندي رهبر بوديستي كه هند را از يوغ استعمار انگليس آزاد كرد درباره عاشورا مي‌گويد: «من زندگي امام حسين(ع) آن شهيد بزرگ اسلام را به دقت خوانده‌ام و توجه كافي به صفحات كربلا نموده‌ام و بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد مي‌بايد از سر مشق امام حسين (ع) پيروي كند.»

ادوارد براون، مستشرق معروف انگليسي در اين باره مي‌گويد: «آيا قلبي پيدا مي‌شود كه وقتي درباره كربلا سخن مي‌شنود، آغشته با حزن و الم نگردد؟ حتي غير مسلمانان نيز نمي‌توانند پاكي روحي را كه در اين جنگ اسلامي تحت لواي آن انجام گرفت، انكار كنند.»و واشنگتن ابروينگ، مورخ مشهور آمريكايي درباره حسين بن علي مي‌نويسد: «براي امام حسين(ع) ممكن بود كه زندگي خود را با تسليم شدن در برابر اراده يزيد نجات بخشد، ليكن مسووليت پيشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمي‌داد او يزيد را به عنوان خليفه بشناسد. او بزودي خود را براي قبول هر ناراحتي و فشاري به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بني‌اميه، آماده ساخت؛ زير آفتاب سوزان سرزميني خشك و روي ريگ‌هاي تفديده. روح حسين فناناپذير است. اي پهلوان و اي نمونه شجاعت و اي سلحشور، اي حسين!»

اينها فقط نمونه‌هاي محدودي از صد‌ها اظهارنظرغير شيعيان و غير مسلمانان درباره حسين(ع) و واقعه عاشوراست. امّا نگاه به عاشورا همواره با جهتگيري مثبت نبوده و نيست. دشمنان اسلام هم در سطوح راهبردي عاشورا را از نظر دور نداشته‌اند. پايان‌بخش اين نوشتار جملاتي است از نظريه‌پرداز ژاپني‌الاصل تبعه آمريكا و صاحب نظريه «پايان تاريخ» فوكوياما. از بيان اين سخنان اگر چه سال‌ها مي‌گذرد، اما امروز نتيجه آن‌ را در رفتار دشمنان داخلي و خارجي انقلاب اسلامي روشن‌تر مي‌توان ديد. فوكوياما در كنفرانس اورشليم با عنوان بازشناسي هويت شيعه مي‌گويد: «شيعه، پرنده‌اي است كه افق پروازش خيلي بالاتر از تيرهاي ماست. پرنده‌اي كه دو بال دارد: يك بال سبز و يك بال سرخ. بال سبز اين پرنده مهدويت و عدالت‌خواهي و بال سرخ او شهادت‌طلبي است كه ريشه در كربلا دارد. اين دو بال، شيعه را فناناپذير كرده است.» فوكوياما سپس نوك پيكان خود را به سمت ولايت فقيه نشانه مي‌گيرد و مي‌گويد: «امّا، اين پرنده، زرهي به نام ولايت‌پذيري به تن دارد كه با اين زره قدرتش دو چندان مي‌شود. شيعه در ميان مذاهب اسلامي تنها مذهبي است كه به ولايت فقيه نظر دارد. يعني فقيه مي‌تواند ولايت داشته باشد، اين نگاه، برتر از نظريه نخبگان افلاطون است.»

وي راه برخورد با اين جريان را تضعيف ولايت فقيه مي‌داند و مي‌گويد: «در صورت تضعيف ولايت فقيه، رفاه‌طلبي جاي شهادت‌طلبي را مي‌گيرد و پس از آن انديشه عدالت‌خواهي و انتظار نيز از جامعه رخت برمي‌بندد.»

راهكار اين نظريه‌پرداز آمريكايي براي مقابله با شيعه، «مهندسي معكوس» است. او نظريه خود را چنين توضيح مي‌دهد: «مهندسي معكوس براي شيعيان اين است كه ابتدا ولايت فقيه را خط بزنيد. تا اين را خط نزنيد، نمي‌توانيد به ساحت قدسي كربلا و مهدويت تجاوز كنيد... براي پيروزي بر يك ملّت بايد ميل مردم را تغيير داد... ابتدا ولايت فقيه را خط بزنيد، در گام بعد، شهادت‌طلبي اينها را به رفاه‌طلبي تبديل كنيد. اگر اين دو تا را خط زديد، خود به خود انديشه‌هاي امام زماني از جامعه شيعه رخت برمي‌بندد.» فاعتبروا

كيهان:از اينجا شروع كنيد

«ولايت فقيه را خط بزنيد تا كربلا خاموش شود»،«از اينجا شروع كنيد» عنوان ادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛علائمي هست كه نشان مي دهد فضاي «سياست داخلي» در ايران دوباره در حال شكل گيري است. فتنه 88 بسياري دستوركارهاي سياسي را حذف و برخي مرزها را كه تا پيش از آن «خط قرمز» خوانده مي شد جابجا كرد. در كوران فتنه، مجال چنداني براي «سياست داخلي» به معناي مصطلح كلمه باقي نماند. گروهي كودتاچي بناي در افتادن با اصل نظام را داشتند و در اين كار دشمن نشان دار خارجي تمام قد پشت سرشان ايستاده بود. سياست داخلي قبلا كار خودش را كرده بود. اوج فضاي سياست داخلي زماني بود كه گروه هاي سياسي با آزادي كامل در انتخابات 88 وارد شدند و هر كدام سعي كرد، پاي صندوق بر ديگري غلبه كند.

اما از آنجا شروع شد كه كساني تصميم گرفتند با لگد زدن به صندوق راي، شكست خود را به شكستي براي همه نظام تبديل كنند! اينجا بود كه «سياست داخلي» كنار رفت و «امنيت ملي» به جاي آن نشست. وقتي يك گروه سياسي مدعي وفاداري به اصل نظام، نقاب از چهره كنار زد و در قامت يك اپوزيسيون برانداز ظاهر شد، ديگر جايي براي سياست داخلي به معناي رقابت بهنجار و قاعده مند گروه هاي سياسي درون نظام باقي نماند. نوبت رقابت گذشته بود. بايد تكليف هايي روشن مي شد و شد.

اكنون اما در فاصله اي حدودا يك سال مانده به انتخابات مجلس نهم، چارچوب هاي آنچه مي توان آن را سياست داخلي ناميد دوباره در حال شكل گيري است.

گروه هاي سياسي اصولگرا و غيراصولگرا، رايزني هايي كمتر آشكار و بيشتر پنهان را آغاز كرده اند تا براي آينده فعاليت هاي خود ساز و كاري روزآمد طراحي كنند. حالا كه خشت هاي اول در حال گذاشته شدن است، مهم است در اين پرسش تامل كنيم كه بنا يا بناهاي جديد را بر چه پايه اي بايد استوار كرد، تا «كج» نهاده نشود؟ پيش از اين و در انتخابات گذشته، وقتي في المثل سخن از وحدت اصولگرايان به ميان مي آمد، بحث هايي دشوار و طولاني در مي گرفت در اين باره كه اصولگرايي چيست، اصولگرا كيست و از اين قبيل. گاه اين بحث ها چنان جدلي الطرفين بود كه حتي در بلندمدت اميدي به حل آن نمي رفت. اكنون اما فتنه 88 كه تازه در حال آشكار كردن بركات پنهان خود است، راه هايي ميان بر و پاسخ هايي بسيار سرراست براي اين سوال هاي دشوار فراهم آورده است و به همين دليل است كه مي توان گفت انديشيدن در درس هاي اين فتنه و راه هايي كه پيش پاي ما مي گذارد، بهترين نقطه شروع است.

درون اصولگرايان به طور طبيعي بحث وحدت با گفت وگو درباره ملاك ها و معيارها آغاز خواهد شد. اصولگرا كيست؟ چه كساني در دايره وحدت مي گنجند و شعاع اين دايره را چگونه بايد محاسبه كرد كه هم مانع دخول اغيار باشد و هم به استراتژي جذب حداكثري و دفع حداقلي پاي بند بماند؟ تا پيش از فتنه 88 پاسخ هايي كلي براي اين سوال وجود داشت كه كساني را به نام اصولگرايي دور هم مي نشاند اما سره را از ناسره سوا نمي كرد. فتنه 88 اين مسئله را به شكلي بنيادين حل كرده و جوابي به اين سوال ها داده كه هم مرزها را به دقت ترسيم مي كند و هم بعيد است كسي خود را اصولگرا بخواند و در آن شبهه كند. آن پاسخ اين است: اصولگرا كسي است كه مرزبندي خود با جريان فتنه را صريح و علني اظهار كرده باشد. اين ضابطه براي اصولگرايي را اول بار رهبر معظم انقلاب در اواسط سال 88 مطرح كرد و هر بحثي درباره وحدت اصولگرايان را از اينجا بايد آغاز كرد. بحث مرزبندي صريح با جريان فتنه نه موضوعي كلي و فلسفي است كه كساني بتوانند از روي آن بپرند و نه مسئله اي اختلافي و مجادله برانگيز كه نتوان روي آن توافق كرد. اگر از فيلسوفان علم يك اصطلاح وام بگيريم مي توان گفت كه اين ملاك كاملا «تحقيق پذير» است و لذا امكان گرفتن «تصميم»هايي قاطع و سريع را فراهم مي آورد؛ به اصطلاح هم «مسئله تحقيق» را حل مي كند و هم «مسئله تصميم» را.

وقتي بناست كساني به نام اصولگرا دور هم بنشينند و درباره آينده اين جريان تصميم بگيرند، نخستين سوالي كه بايد پرسيد و هر بحثي را از آن آغاز كرد اين است كه برخورد فرد يا جريان هاي مورد بحث با فتنه چگونه بوده است. بيش از يك سال از فتنه 88 گذشته و هستند كساني كه هنوز به رغم ادعاهاي دور و دراز، حتي يك جمله به درد بخور و قابل استناد در رد بانيان و حاميان اين خيانت بزرگ نگفته اند. اين افراد ديگر نخواهند توانست و از آنها پذيرفته هم نخواهد شد كه نام خود را اصولگرا بگذارند و خواهان مشاركت در فرايندهاي تصميم سازي اين جريان باشند، چه رسد به آن كه در مواردي ادعاي رهبري و زعامت هم بكنند!

دقيقا به اين دليل كه مورد عمل قرار گرفتن اين ملاك، بسياري از بگومگوهاي بي حاصل را به سرعت خاتمه خواهد داد و همان لحظه اول نام برخي مدعيان بي عمل را از فهرست هاي مورد گفت وگو خط خواهد زد، مي توان ديد كه اراده هايي قدرتمند براي ناديده گرفتن و ماست مالي كردن آن شكل گرفته است.

اكنون پنهان نيست كه كساني به عناوين مختلف خواهان به انحراف كشاندن اين بحث و جايگزين كردن اين ملاك روشن با متشابهاتي هستند كه امكان مانور سياسي به نام اصولگرايي را براي آنها فراهم بياورد بي آنكه مرزي جدي ميان خود و اهل فتنه قائل شده باشند. يك پروژه اين است كه وحدت اصولگرايان را به «وحدت عليه دولت» تبديل كنند. در اين ترديدي نيست كه درمواردي ايرادهايي جدي به دولت دهم وارد است اما هم زمان و با تاكيدي بسيار بيشتر در اين هم ترديدي نيست كه دولت دهم همچنان اصولگراست و تبديل كردن دولت به سيبل فعاليت سياسي درون اصولگرايان پروژه اي است كه نفع آن مستقيما نصيب دشمن خواهد شد. پروژه دوم كه مي توان برخي علائم آن را مشاهده كرد مسيري متفاوت را طي مي كند. بانيان اين پروژه اساسا اعتقادي به اصولگرايي به عنوان علم و پرچمي كه بايد همچنان برافراشته باشد ندارند اما براي پايين كشيدن اين پرچم و جايگزين كردن آن تصميم گرفته اند به جاي نفي كامل، از تاكتيك «ايجاد بن بست» استفاده كنند: در فرايند مشاركت مي كنيم، اگر همه ما را به عنوان محور پذيرفتند كه هيچ؛ وگرنه كار را به بن بست مي رسانيم و ادعا مي كنيم كه ما مي خواستيم و كمك هم كرديم؛ ولي نشد! اين دو پروژه به موازات هم در حال پيش ر وي است. درست است كه طراحان اين قبيل نقشه ها اقليتي كوچك در جريان اصولگرا بيش نيستند اما تحركاتي كه آغاز كرده اند به روشني نشان دهنده آسيب هايي است كه سر راه قرار دارد و بايد آن را جدي گرفت.

اگر از جانب مقابل به موضوع نگاه كنيم، مسئله روشن تر هم مي شود. جريان فتنه اكنون با يك پديده بسيار مهم مواجه است كه مي توان آن را «بن بست فرايند اجتماعي شدن» ناميد. تصور فتنه گران در سال 88 اين بود كه قادر خواهند بود فتنه را به يك پديده اجتماعي تبديل كنند كه خرده فرهنگ هاي متعدد هر كدام به نحوي و از منظري در آن درگيرند و به طور خودجوش و بدون سازماندهي الگوي نظري و عملي مدنظر سران داخلي و اربابان داخلي آن را در تيراژ وسيع بازتوليد مي كنند. برخي از مشاوران جريان فتنه كه عموما در خارج از ايران مستقر هستند مي گفتند اگر چنين اتفاقي رخ بدهد، يعني پديده به طور كامل اجتماعي بشود آن وقت ديگر مهار آن غير ممكن خواهد بود. حالا و در زماني كمتر از يك سال روشن شده كه «اجتماعي شدن فتنه» چيزي غير از يك پروژه تخيلي نبوده است. اگر فقط خواسته باشيم يك فهرست از علل شكست اين پروژه ارائه كنيم، مي توان به اين موارد اشاره كرد: 1- از نظر بدنه اجتماعي معتقد به انقلاب، كه اكثريت قريب به اتفاق را تشكيل مي دهد، حداكثر اتفاقي كه در جريان فتنه 88 رخ داده اين است كه چند نفري به خيل ضد انقلاب اضافه شده اند و اگر ضد انقلاب معاند در اين 30 سال توانسته كاري از پيش ببرد اينها هم خواهند توانست. 2- عده معدودي از ضد انقلاب و آنها كه كينه نظام را در دل دارند، مدت هاست از سران فتنه عبور كرده اند و عقيده دارند اين افراد خودشان را هم نمي توانند جمع كنند چه رسد به اينكه رهبر يك جريان اجتماعي باشند. (تلفيق موارد 1و 2 اين مي شود كه سران فتنه هم بدنه اجتماعي انقلابي را از دست داده اند و هم ضد انقلاب را) 3- واضح است كه در اين يك سال و نيم اين جريان توان محقق كردن هيچ كدام -حتي يكي- از اهداف اعلام شده خود را نداشته و اخيرا جز از روي بيانيه هاي قبلي بيانيه جديد نوشتن، كار خاصي هم نمي كند 4- در اين مدت ثابت شده است كه جريان فتنه نه يك جريان اعتراضي سياسي بلكه يك حلقه عميقا منحرف است كه با باورهاي بنيادين اسلام و انقلاب و مردم چون عشق به حضرت سيد الشهدا (ع) هم چنانكه در عاشوراي 88 آشكار شد مشكل دارد. 5- عامل ديگر اين است كه مردم اكنون به خوبي دريافته اند طرف خارجي نه فقط حامي جريان فتنه است (موسوي همين هفته پيش براي اثبات تقلب در انتخابات به يادداشت هاي افشا شده ديپلمات هاي امريكايي استناد كرد!) بلكه اكنون با اين توجيه كه بايد به اين جريان كمك كرد، وارد كردن فشار اقتصادي به مردم به نام تحريم ها را آغاز كرده و از تشويق فتنه گران داخلي هم برخوردار است. 6- و نهايتا حوادث يك ماه گذشته نشان داده كه از فتنه 88 در ايران جز تروريسم كور چيزي باقي نمانده است. ايده ترور سال گذشته با هدف حمايت از سران فتنه روي ميز سرويس هاي اطلاعاتي غربي قرار گرفت و اكنون هم ادامه دارد چرا اين سرويس ها احساس مي كنند اين تنها كسب و كاري است كه از فضاهاي ايجاد شده در سال 88 براي آنها باقي مانده است.

اكنون كه جريان فتنه به پايان راه رسيده و اميدي هم به بازسازي خود ندارد، آيا منطقي نيست كه فكر كنيم ايجاد اختلال در فرايند نوآرايي سياسي اصولگرايان به عنوان تنها راه باقي مانده در دستور كار دشمنان بيروني و دنباله هاي ورشكسته داخلي آنها قرار دارد؟

جمهوري اسلامي:بهاي استقلال

«بهاي استقلال»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛واقعه تروريستي روز تاسوعا در چابهار كه ده‌ها شهيد و مجروح برجاي گذاشت، بار ديگر اهميت تلاش‌هائي كه براي وحدت امت اسلامي صورت مي‌گيرد را نشان داد.

دشمنان جهاني نظام جمهوري اسلامي و عوامل داخلي آنها، با اصل اسلام مشكل دارند. آنها از اسلامي كه شيعه و سني را زير يك پرچم گرد آورد و به آنها بياموزد كه مي‌توانند يد واحده باشند در مقابل قدرت‌هاي شيطاني و استعماري و استكباري، مي‌ترسند. زيرا چنين اسلامي، كه به تعبير حضرت امام خميني همان اسلام ناب محمدي(ص) است، منافع استعمارگران را به خطر مي‌اندازد و استقلال ملت‌هاي مسلمان را تضمين مي‌نمايد. آمريكا و انگليس و صهيونيست‌ها هرگز نمي‌گويند با اسلام مخالفند، اما اسلام را بگونه‌اي تعريف مي‌كنند كه با منافع استعماري آنها منافاتي نداشته باشد. اين، همان اسلامي است كه در تعبير امام خميني از آن با عنوان "اسلام آمريكائي" ياد مي‌شد، اسلام مرفهان بي درد، اسلام سازش با ستمگران و چپاولگران، اسلام توجيه تجاوز به حقوق انسان‌ها و اسلامي كه در آن از آزادي ملت‌ها و كرامت انساني خبري نيست. در سايه چنين اسلامي، مسلمانان به موجودات بي دست و پا و بي زبان و حتي بي شعوري تبديل مي‌شوند كه از خود اراده‌اي ندارند و هرچه دشمن بگويد مي‌پذيرند و ابزارهاي خوبي هستند دردست غارتگران بين‌المللي و عوامل داخلي آنها.

اين، همان اسلامي است كه در دوران حكومت شاهان قاجار و پهلوي در ايران ترويج مي‌شد و هم اكنون نيز در بسياري از كشورهاي اسلامي وجود دارد و مورد احترام و حمايت حكام اين كشورها نيز هست. شاهان قاجار و پهلوي براي فريب دادن مردم، تظاهر به مسلماني مي‌كردند و مسجد مي‌ساختند و قرآن چاپ مي‌كردند و به كربلا و مكه مي‌رفتند، اما در كنار اين تظاهر به دينداري، سرنوشت كشور را يكجا به انگليس و آمريكا و شوروي مي‌سپردند، قسمت‌هائي از خاك ايران را به بيگانگان ميدادند، دست صهيونيست‌ها را براي هر كاري كه اراده كنند انجام دهند در كشور آزاد مي‌گذاشتند و تصميم گيري درباره اقتصاد و مديريت و فرهنگ كشور را به بيگانگان مي‌سپردند...

انقلاب اسلامي، قيام همگاني مردم ايران به رهبري امام خميني براي پايان دادن به دخالت بيگانگان، افشاي چهره تزويرگران ضد دين كه اسلام را وارونه جلوه مي‌دادند و معرفي چهره واقعي اسلام به جهانيان بود. بيداري ملت‌هاي منطقه و سر برآوردن نهضت‌هاي اسلامي در لبنان و مصر و عراق و تركيه و افغانستان و جمهوري‌هاي آسياي ميانه و شمال آفريقا و اوجگيري مبارزات ضد صهيونيستي مردم فلسطين زير پرچم اسلام، ره آورد انقلاب اسلامي است كه ايران را پايگاه خود قرار داده ولي مرز نمي‌شناسد و بدون آنكه نيازي به سخت افزار داشته باشد راه خود را به قلب ملت‌ها و كشورها باز مي‌كند. حمايت جانانه و همه جانبه جمهوري اسلامي ايران از ملت مظلوم فلسطين در برابر اشغالگران صهيونيست و مقابله‌اي كه در همه‌ي ميدان‌ها با حاميان رژيم جنايتكار صهيونيستي مي‌كند، ملت‌هاي مسلمان را در جاي جاي دنيا به اين نتيجه رسانده است كه انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي به اقتدار امت اسلامي و مجد و عظمت همه‌ي مسلمانان مي‌انديشند و خود را در چارچوب‌هاي تنگ فرقه‌اي و ملي محصور نمي‌كنند.

اكنون 32 سال است كه اين آرمان پابرجاست و اسلام آمريكائي در برابر اسلام ناب محمدي(ص) رنگ باخته و زانو زده و مروجان آن نيز رسوا شده‌اند. آنها در اين 32 سال، انواع حيله‌ها را براي دور كردن مردم از آنچه امام خميني به عنوان اسلام ناب محمدي به ملت‌ها معرفي كرده بكار بردند و همواره شكست خوردند.

آخرين حربه آنها ترور است، حربه‌اي كه جديد نيست اما با هويت استعمارگران و اشغالگران و چپاولگران گره خورده است. آنها اين حربه را از يزيد و ابن زياد و عمر سعد به ارث برده اند، اما فراموش كرده‌اند كه در چرخه تاريخ عناصر پليدي مثل يزيد و همه‌ي يزيديان محكوم به فنا هستند و آنچه مي‌ماند جريان حقي است كه در كربلا با خون امام حسين و ياران با غيرت و مؤمن او رقم خورد. اين، همان واقعيت ماندگار است كه امام خميني در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي آنرا در يك جمله تاريخي تفسير كرد و گفت: محرم، ماهي است كه در آن خون بر شمشير پيروز شد.

بلاهت دشمنان اسلام در اينست كه درست در روز تاسوعاي حسيني، مزدوران خود را با بمب‌هائي كه به خود بسته‌اند به ميان جمعيت عزاداران حسيني مي‌فرستند و كساني را به خاك و خون مي‌كشانند كه هر قطره خون آنها مردم يك شهر را از توطئه‌ها و فريبكاري‌هاي دشمنان وحدت شيعه و سني آگاه مي‌كند و سرتاسر وجود آنها را پر از نفرت نسبت به عاملان داخلي اين جنايت و اربابان خارجي آنها مي‌نمايد. وجود زنان و مردان و دختران و پسران نوجوان سني در ميان عزاداران حسيني چابهار و در آميختن خون آنان با خون شيعيان در روز تاسوعا و در خيمه عزاي امام حسين عليه السلام، رسوائي بزرگي براي دشمنان و بدخواهان به بار آورد. ترديدي وجود ندارد كه اسلام و نظام جمهوري اسلامي برنده اصلي اين نبرد ناجوانمردانه است. دشمنان ملت ايران، با شعارهاي پرحجم مبارزه با تروريسم اكنون در سراسر جهان به عنوان سردمداران تروريسم شناخته مي‌شوند و مردم ايران و نظام جمهوري اسلامي قربانيان مظلوم و در عين حال پيروز تروريسم هستند.

آنچه در چابهار رخ داد و آنچه قبلاً در زاهدان و شهرها و روستاهاي استان سيستان و بلوچستان و كردستان رخ داده و از شيعه و سني قرباني گرفته، بهائي است كه ما براي استقلال ايران مي‌پردازيم. خون‌هائي كه در جريان اصل انقلاب اسلامي و دفاع مقدس و خيانت منافقين و گروهك‌هاي تروريستي داديم نيز بهاي استقلال اين كشور بود و البته استقلال، چنين بهاي سنگيني را طلب مي‌كند.

رسالت:ارتش حسين (ع) در هزاره سوم

«ارتش حسين (ع) در هزاره سوم»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛
1- حسين (ع) در سال 61 هجري با يك ارتش 72 نفره در برابر يك ارتش چند هزار نفري تا بن دندان مسلح ايستاد و با منطق پيروزي خون بر شمشير براي هميشه معادله غلبه كميت را بر هم زد.

حسين (ع) و يارانش با آنكه در متن جنگي سخت و خونين قرار داشتند اما جنگي نرم عليه دشمنان عدالت را فراتر از زمان و مكانت عاشورا و كربلا مديريت كردند.
يزيد به ظاهر در جنگ سخت آن روز پيروز شد اما در جنگ نرم حسين (ع) عليه ستم و تباهي، يزيد بازنده اصلي بود. امروز از آن ارتش مدرن يزيدي چيزي باقي نمانده است اما ارتش امام حسين (ع) هر سال مجهزتر با شمار بيشتري قدرت‌نمايي مي‌كند.

2- امسال محرم در ايران اسلامي رنگ و بويي ديگر داشت. به عدد كوچه‌ها و محلات، مردم به صورت خودجوش "تكيه" و "هيئت" بر پا كرده بودند.

مراسم عزاداري در چند شهر همانند شهر زنجان به صورت مظهري از اتحاد ملي و انسجام اسلامي مردم را يكجا،‌ هماهنگ و همصدا نشان مي‌داد.

آثار و نتايج نهضت كربلا در "جامعه" و "تاريخ" ما هر سال رنگ و بويي متفاوت دارد. گستره گفتمان عاشورا در زواياي جامعه ايراني هر سال عمق بيشتري پيدا مي‌كند.

امروز ريشه‌هاي عرفاني نهضت كربلا خود را بيش از پيش  در
تار و پود روح ملت ايران نشان مي‌دهد.

محرم و صفر دو ماهي است كه ملت ايران تمرين شجاعت و جسارت براي دفاع از حق مي‌كند. محرم و صفر ايامي است كه مردم تمرين وفاي به عهد  نموده و نسبت خود را با مسئله امامت تعريف مي‌كنند. مردم  دراين روزها به ستايش عالي‌ترين مظاهر زيبايي و انسانيت در تاريخ بشر مي‌پردازند و از امام حسين (ع) و حضرت زينب سلام الله عليها به عنوان نقش‌آفرينان اين زيبايي‌ها ياد مي‌كنند.

3- امسال تقريبا در همه منابر و مجالس صحبت از شرارت فرقه سبز و تقبيح كار فتنه‌انگيزان عاشوراي سال قبل بود. حساسيت نسل جديد انقلاب نسبت به دشمن و آمادگي و بصيرت اين نسل به باز توليد منطق يزيديان در عصر ما واقعا در خور ستايش است.

نسل امروز ادب و آداب مناسك كربلايي ماندن و عاشورايي زيستن را خوب مي‌داند و در سير و سلوك سياسي خود لحظه‌اي غفلت ندارد.به همين دليل رفراندوم نهم دي ماه سال 88 و حضور حماسي 22 بهمن همان سال را هيچ‌گاه به عنوان يك نقطه عطف از ياد نمي‌برد.

4- نسل امروز به خوبي آگاه است كه آمريكا با ترويج مسلك "كوفيان" در ايران امروز امامت و ولايت را هدف قرار داده است.

آموزه‌هاي حسين در كربلا عدد ارتش شكست ناپذير 72 نفره حق را در آن روز، امروز در ايران اسلامي به 72 ميليون نفر رسانده است.

جمع كوچكي از اين ارتش چند سال پيش در جنوب لبنان در برابر مجهزترين ارتش دنيا ايستاد و در يك جنگ نابرابر طي 33 روز ماشين جنگي صهيونيسم را متوقف كرد و شكستي ذلت‌بار را به استكبار جهاني تحميل نمود.

راستي چرا آ‌مريكا پس از حمله به عراق و افغانستان- با آنكه هدف تهاجم به اين دو كشور حمله به ايران بود- نتوانست اينجا جنگ افروزي را تداوم دهد.

آمريكا در حمله به ايران در برابر ارتش حسين (ع) قرار دارد. در ارتش حسين (ع) از طفل شيرخواره تا پيرمرد 80 ساله در همه رده‌ها و رسته‌هاي نظامي حضور دارند. آمريكا در صورت حمله به ايران بايد خانه به خانه، كوچه به كوچه و خيابان‌ به خيابان بجنگد. حد يقف اين جنگ آخرين نفر و آخرين نفس و آخرين فشنگ است.5- امروز ارتش حسين(ع) در ايران در محاصره نظامي آمريكاست. آمريكا هر روز به عِدّه و عُدّه نظامي خود در اطراف مرزهاي ايران مي‌افزايد. اما خوب مي‌داند كه اين عِدّه و عُدّه در نبرد نظامي به كار او نمي‌آيد.

آمريكا در نبرد نظامي خود با ايران فقط به زرادخانه هسته اي خود مي‌انديشد چون در اين نبرد با همه ملت ايران طرف است.

آمريكا با تحريم اقتصادي،‌ تروريسم و تحميل جنگ 8 ساله به ملت ايران مي‌خواست كه رهبري ايران با رهبران كاخ سفيد دست بيعت دهد و سياست‌هاي واشنگتن در جهان را بپذيرد. استكبار مي‌خواهد ملت ايران دست از حمايت محرومان جهان و برپايي يك نظام مستقل بردارد و شريك جنايات غرب در غارت جهان شود. اما منطق امام حسين (ع) به امام و رهبري جامعه امروز ايران اجازه نمي‌دهد با ستم و استبداد جهاني همراهي كند.

6- امروز آگاهان جهان و مظلومان دنيا نگران تهديدات هسته‌اي آمريكا و رژيم صهيونيستي در منطقه هستند. اما غرب مي‌خواهد رندانه اين نگراني را  متوجه فعاليت‌هاي صلح‌آميز هسته‌اي ايران ترجمه كند.

يك اراده جهاني مبني بر خلع سلاح هسته‌اي و عدم اشاعه سلاح‌هاي كشتار جمعي، قدرت‌هاي بزرگ را آزار مي‌دهد. آنها براي انحراف افكار عمومي جهان از چنين اراده‌اي بازي گفتگوي 1+5 با ايران را سامان داده‌اند. غرب خوب مي‌داند در برابر تهديد اتمي ايران قرار ندارد بلكه در برابر تهديد ارتش 72 ميليون نفره حسين (ع) در ايران قرار دارد كه به مراتب شكننده‌تر از يك تهديد اتمي است.
7- آمريكا نه تنها در ايران بلكه در هزاره سوم در برابر بازتوليد ارتش حسين (ع) در كشورهاي اسلامي قرار دارد.

حضور نخست‌وزير تركيه و وزراي كابينه او در مراسم تكريم و تعظيم ياد اباعبدالله الحسين در اسلامبول يك پديده شگرف محسوب مي‌شود.

غرب 500 سال قبل با شوراندن دولت عثماني  عليه ايران مقدمات فروپاشي جهان اسلام را پي ريخت. جنگ‌هاي بي‌حاصل ايران و عثماني قدرت اسلام در جهان را سال به سال فرو كاهيد. انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) پرچم بيداري اسلامي را در سراسر جهان اسلام بر افراشت. اكنون درعاشوراي سال 1389 رئيس دولت تركيه (عثماني سابق) براي اولين بار در تاريخ اين كشور در جمع عزاداران حسيني با افتخار و با شجاعت حضور مي‌يابد و به شهداي كربلا اداي احترام مي‌كند.

او به نقل از رسول گرامي اسلام (ص) مي‌گويد: هر كس كه خدا را دوست دارد حسين را هم دوست دارد.

رئيس دولت تركيه تصريح مي‌كند: شهادت حسين(ع) وسيله‌اي براي وحدت، برادري و همبستگي امت اسلام است. مفهوم اين سخنان چيست؟ آيا جز توسعه قدرت ارتش حسين (ع) در عصر ما چيزي از آن مي‌فهميم.

8- در روز تاسوعاي حسيني در يك عمليات تروريستي يزيديان 130 تن از هموطنان بي‌گناه ما را در صف عزاداران اباعبدالله الحسين (ع) شهيد و مجروح مي‌كنند.

در ميان 36 شهيد گلگون كفن اين حادثه نام 7 تن از برادران و خواهران اهل سنت ديده مي‌شود. خدا خواست در محرم الحرام سال 89 خون شيعه و سني آن هم در روز تاسوعا آميخته شود تا توطئه تفرقه بين امت اسلام خنثي گردد. هيچ حادثه‌اي نمي‌تواند جلوي اتحاد دنياي اسلام بر مبناي منطق امام حسين (ع) بر عليه يزيديان عالم را بگيرد.
 
سياست روز:برداشت‌هايي از يك بركناري

«برداشت‌هايي از يك بركناري»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي‌خوانيد؛هر چند اتفاقي است كه افتاده است ، اما مي‌توان گفت شايد قابل درك باشد. قابل درك از آن لحاظ كه رئيس جمهور اختيارات قانوني دارد و از آن اختيارات استفاده كرده است ، قابل درك از آن لحاظ كه شايد رئيس جمهور دلايلي براي خودش داشته است تا متكي را بركنار كند. شايد پشت پرده اتفاقاتي افتاده است كه ماخبر نداريم و از آن پشت پرده نيز نبايد خبردار شويم. اين هم شايد قابل درك باشد.

اكنون ششمين روز است كه از بركناري وزير خارجه مي‌گذرد و در اين شش روز به غير از سه شنبه كه روزنامه‌ها چاپ شدند فرصت به امروز رسيد تا بتوان تحليلي بر روي بركناري متكي و چگونگي آن ارائه داد. در همان روز سه‌شنبه هم برخي روزنامه‌ها تحليل‌هايي را رفتند و از نوع بركناري انتقاد كردند. ما نيز برآنيم تحليلي منصفانه و منطقي ارائه دهيم.

هنگامي كه منوچهر متكي مرد خندان كابينه دهم در سنگال به سر مي‌برد ، خبر بركناري وي همچون يك شوك سياسي بر روي خروجي خبرگزاري‌ها و سايت‌هاي خبري داخلي و خارجي منتشر شد و مهمترين پرسشي كه در اين باره مطرح شد اين بود ؛ چرا؟

اين «شوك» سياسي هنگامي اهميت پيدا مي‌كند كه ، بحث تغيير در مديريت ارشد وزارت خارجه ماه‌ها بود كه مطرح مي‌شد اما هر بار به دلايلي يا تكذيب مي‌شد و يا به تعويق مي‌افتاد.

و به همين خاطر چند گمانه درباره بركناري متكي مطرح مي‌شود.
گمانه نخست كه البته برخي تحليل‌گران نيز از ابتداي آغاز طرح رفتن متكي از وزارت خارجه مطرح مي‌كردند عدم هماهنگي دستگاه سياست خارجي با خواسته‌هاي رئيس جمهور بود. كه البته اين خواسته‌ها هيچگاه رسانه‌اي نشد و كسي متوجه نشد كه رئيس جمهور از دستگاه ديپلماسي چه مي‌خواهد كه باعث بروز اختلافاتي شده است. گمانه ديگر از آنجا آغاز شد كه رئيس جمهور شوراي عالي ايرانيان مقيم خارج از كشور را تشكيل داد و دو همايش بزرگ نيز به همين مناسبت برپاشد. آنگونه كه از همان هنگام برداشت مي‌شد، وزارت خارجه كه مسئوليت سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را برعهده دارد با اين اتفاق موافق نبود و اين شورا را موازي كاري در قبال دستگاه سياست خارجي مي‌دانست. گر چه دو همايش برگزار شده از سوي شوراي عالي ايرانيان مقيم خارج داراي حواشي بسياري بود و انتقادات بسياري را براي خود جلب كرد، اما مورد حمايت شخص رئيس جمهور و آقاي مشايي رئيس اين شورا قرار گرفت.
گمانه سوم نيز به آن هنگام باز مي‌گردد كه رئيس جمهور نمايندگان ويژه‌اي را در امور خاورميانه ، آسيا، درياي خزر و افغانستان منصوب كرد.

اين انتصاب با انتقاد محافل خبري و تحليل‌گران سياسي و نمايندگان مجلس روبه‌رو شد.

در اين انتصاب اسفنديار رحيم مشايي به عنوان نماينده ويژه رئيس جمهور در امور خاورميانه، حميد بقايي به عنوان نماينده ويژه رئيس جمهور در امور آسيا، محمد مهدي آخوندزاده به عنوان نماينده ويژه رئيس جمهور در امور درياي خزر و ابوالفضل ظهره‌وند به عنوان نماينده ويژه رئيس جمهور در امور افغانستان منصوب شدند.

پس از اين انتصاب‌ها بود كه آقاي بقايي با موضعي كه در قبال كشتار ارامنه توسط تركيه اتخاذ كرد باعث برخي مشكلات ميان روابط ايران و تركيه شد.
گرچه اين نمايندگان ويژه پس از مدتي و بعد از آن كه مخالفت‌هاي جدي با اين انتصاب شد، عنوان مشاور را به خود گرفتند اما همين انتصاب‌ها بار سياسي سنگيني را در همان هنگام بر دوش كشور نهاد.

رهبر معظم انقلاب نيز پرهيز از كارهاي موازي در عرصه‌هاي مختلف از جمله سياست‌خارجي و نيز اعتماد به وزيران در چارچوب اختيارات وظايفشان را از ديگر نكات مديريتي هيات دولت دانستند.

ايشان در ادامه سخنانشان كه در ديدار اعضاي هيات دولت در تاريخ 9/6/89 بيان شده بود ، وزارت امور خارجه را مسئول هدايت منسجم و برنامه ريزي شده همه مسائلي دانستند كه به نوعي به سياست خارجي و روابط با ديگر كشورها مربوط مي‌شود.

اكنون دو نكته مهم ديگر در اين باره مطرح است.
1-نوع بركناري منوچهر متكي وزير امور خارجه وقت
2-برداشت‌ها و تحليل‌هايي كه رسانه‌ها و تحليل‌گران و سياست‌مداران خارجي مطرح مي‌كنند.

به صراحت مي‌توان گفت كه، مي‌شد پس از پايان ماموريت آقاي متكي به سنگال كه براي تقديم پيام كتبي آقاي رئيس جمهور به اين كشور رفته بود ، تغيير و تحولات انجام شود تا فضا سازي نسبت به اين بركناري صورت نگيرد.

اما نكته مهمتر از نكته نخست، تحليل‌هايي است كه توسط رسانه‌هاي خارجي و سياست‌مداران ديگر كشورها به ويژه كشورهاي غربي بر روي اين موضوع مطرح شده است.

آن ها اينگونه تحليل كرده‌اند كه محمود احمدي نژاد با اين بركناري مقابل رهبري معظم انقلاب ايستاده است اين رسانه‌ها و سياستمداران آنها در تلاش هستند تا القاء كنند كه بين رهبري و رئيس جمهوري اختلاف وجود دارد و اينگونه اقدامات دولت را در راستاي مخالفت دولت با ديدگاه‌هاي رهبري قلمداد كرده و بر روي آن نيز تبليغات گسترده‌اي مي‌كنند. اما آيا واقعا اينگونه است؟

در پاسخ به اين پرسش اساسي ، روشن است كه حمايت‌هاي رهبري نظام در صحنه‌هاي گوناگون از دولت همه شائبه‌هاي اختلاف بين رئيس جمهور و رهبري را رد مي‌كند. رسانه‌هاي غربي و تحليل‌گران آنها در صدد هستند از هر اتفاقي كه در ايران رخ مي‌دهد، تحليل‌هاي خود را ارائه دهند و از اين فضا به نفع خود سود برند . مگر در ديگر كشورهاي دنيا، عزل و بركناري ناگهاني يك وزير اتفاق نيفتاده است؟ هر كشوري به فراخور حال خود و بر اساس شرايط روز دنيا به تغييرات در سيستم اداره كشور خود مي‌پردازد، اما جاي انتقاد از نوع بركناري همچنان باقي است و نيازمند پاسخگويي.

امروز كه مراسم توديع و معارفه متكي و صالحي برگزار خواهد شد ، زمان مناسبي است تا اين اتفاق بيفتد.

در اين مراسم مي‌توان به همه شايعه‌ها ،تحليل‌ها و برداشت‌هاي رسانه‌هاي غربي پاسخ داد كه هيچ اختلافي وجود ندارد. آن ها در صدد هستند تا به اختلافي كه وجود ندارد دامن بزنند.

امروز فرصت خوبي است تا به اين توطئه‌ تازه رسانه‌هاي غربي پاسخ داده شود همان‌طور كه پيش از اين اثبات شده است كه رئيس جمهور و دولت ولايتمدار هستند.

مردم سالاري:چرا مردم در طرح هدفمندکردن يارانه ها احتياط مي کنند نه انتخاب؟!

«چرا مردم در طرح هدفمندکردن يارانه ها احتياط مي کنند نه انتخاب؟!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛يک ماه قبل اعلا م شد که رئيس  جمهور در رابطه با طرح هدفمند کردن يارانه ها با مردم سخن مي گويد، رئيس جمهور در يک برنامه تلويزيوني با مردم سخن گفت اما در رابطه با هدفمند کردن يارانه ها در پاسخ سوال مجري که پرسيد طرح از کي اجرا مي شود؟ گفت:من هم منتظرم تا زمان اجرا اعلا م شود. امشب هم قرار است رئيس جمهور با مردم سخن بگويد وهمه احتمال مي دهند آغاز اجراي طرح را اعلا م کنند. بايد منتظر بود تا خورشيد عالم تاب غروب کند و ببينيم از پس تاريکي طبيعت از جعبه جادويي تلويزيون چه برخواهد آمد؟!

اين قلم بارها به اين نکته اشاره داشته است که نفس حذف يارانه ها از زندگي مردم مثبت و راه حل پيشرفت و رشد جامعه و زندگي است.

به عبارت ديگر يک جهش در زندگي اجتماعي، سياسي، فرهنگي جامعه است و بن بست توسعه نيافتگي را بازخواهد کرد، اما فرآيند اين حرکت فوق العاده مهم است و مجريان طرح بايد از مدتها قبل جامعه را از پيامدهاي آن آگاه مي کردند; از شرايط و ديدگاه هاي جامعه براي ورود به اين طرح آگاه مي شدند و بايد اطلا عاتي اقناعي براي تغيير ذائقه ها و رفتارها توزيع و تبيين مي شد و بالا خره بايد اعتماد عمومي را به عنوان يک سرمايه اجتماعي با روش هاي مدني نسبت به طرح و مجريان آن افزايش مي دادند. آگاهان و نخبگان اجتماعي مي دانند که اعتماد بر سه نوع است; 1- اعتماد خصيصه محور که به پيشينه اجتماعي يا فرهنگي پيوند دارد.

2- اعتماد فرآيند محور که به مبادلا ت گذشته و حال ارتباط دارد. 3- اعتماد مبتني بر نهاد که به اشکال تاييد يا محدوديت هاي قانوني مرتبط است. حقيقت اين است که در جامعه ما (به دلا يلي که نمي خواهم فعلا  به آن ورود  کنم واتفاقا يکي از موانع بزرگ توسعه به حساب ميآيد) عامه مردم به دولت ها، هر که باشد و در هر زمان، اعتماد خصيصه محور دارند تا آنجا که اين اعتماد آنها را گرفتار کند، آنگاه فروريختن ناگهاني اعتماد را برمي گزيند و روز از نو روزي ازنو! به دليل همين خصيصه فرهنگي است که دولتها انتقاد را بر نمي تابند. 

اعتماد فرآيند محور، اعتمادي است که حاصل گره خوردن دولتها (منظور بخش اجرايي کشور) با نظام حاکم بر جامعه است; طي يک فرايند حساب شده اين مسير را مي گشايند تا به عامه مردم بباورانند که مخالفت و سوال از آنها به منزله مخالفت و سوال ازنظام است و... و اصلا حات واقعي به معناي رها شدن جامعه از چنين فرآيندي است. در اينجا نمي خواهم به تحليل اين دو رويکرد از اعتماد بپردازم که گرچه واقعيت اند اما فعلا  مورد نظر من نيست. سومين نوع اعتماد، اعتماد مبتني بر نهاد است که به اشکال تاييد يا محدوديت هاي قانوني مرتبط است و در سايه تقويت نهادهاي مدني و اطلا ع رساني مبتني بر نظام و سيستم اطلا ع رساني حاصل مي شود.

در جوامع مدرن و پيشرفته، گذاري وجود داشته از اعتماد مبتني بر خصيصه فردي به اعتماد مبتني بر فرآيند و تجربه و سپس به اعتماد مبتني بر نهاد، که از عموميت بيشتري برخوردار است. اعتماد نوع سوم حرکتي است از روابط اعتماد آميز به روابط اطمينان بخش و راهي است که ارزش مدني اعتماد را به ارزش عيني و عمومي اطمينان تبديل مي کند و همين مفاهيم است که به عنوان شاخص هاي تغيير اجتماعي تعبير مي شوند.

در اجراي طرح هدفمند کردن يارانه ها که يکي از هفت گام اساسي طرح تحول اقتصادي است، جامعه به اطمينان بيشتر به افراد و نهادهايي که مخاطرات را برايشان مديريت کنند، نيازمند است و اين امر مهم مستلزم توليد حجم وسيع اطلا عات است و متخصصاني که اطلا عات را تفسير کنند(ونه تحليل). پرواضح است که بين  تحليل و تفسير دره اي به عمق  يک تاريخ است که ما آن را تاريخ  عقب ماندگي مي ناميم. تحليل يعني واقعيت هاي مختلف را در کنار ذهنيت هاي فردي و گروهي قرار دهيم و نتيجه اي بگيريم  که تحقق آن هزار اما و اگر و آيا  دارد.  اما تفسير يعني ذهنيت ها را بر  واقعيت ها تحميل نمي کنيم و از ارتباط منطقي بين واقعيت ها به واقعيت هاي محتمل مي رسيم.

نوع پاسخ  به  پرسش ها و مقدرات  در  تحليل و تفسير متفاوت است. جامعه را با تحليل  و در خلا » اطلا عاتي  و فقدان نظام اطلا ع رساني مي توان به مخاطره انداخت.

کابوس مخاطره  از اعتماد و اطمينان مي کاهد و در چنين  شرايطي ناهنجاري هاي رفتاري مثل ذخيره کردن ها، انبار کردن ها، عرضه نکردن ها و پنهان کاري بروز مي کند. راه حل، پنهان کردن اطلا عات نيست، جامعه را  با تحليل حفظ کردن نيست، برعکس ارائه اطلا عات وسيع و تفسير آن ها و تصوير واقعيت پيش رو و آماده ساختن جامعه  براي مواجهه با آن و در نتيجه بالا  رفتن  اعتماد  و اطمينان  راه حل است.

البته  که اين مهم به سادگي تحليلي کار کردن حاصل نخواهد شد و در عوض به سادگي آن هم فرو نخواهد ريخت. در جامعه اي که نگران بروز  مخاطره است، مردم  احتياط مي کنند، نه انتخاب، چون اطلا عات دريافت  شده ناقص يا غيرقابل درک است و تنها توانايي احتياط  را براي آنها باقي مي گذارد  و اگر هم به دلا يل خصيصه اي و فرآيندي  که ذکر کردم اعتماد کنند، اعتماد با احتياط است نه انتخاب.

از ابتداي طرح هدفمند کردن يارانه ها تا کنون فرصت کافي را داشتيم  تا جامعه را به يک انتخاب برسانيم، اين فرصت را به واسطه  گرفتار آمدن  مجريان به تحليل  و ذهنيت هاي دور از واقعيت  از دست  داديم و احتمالا  اکنون هم دولت بر آن است که يارانه شش ماهه را در سه ماه باقيمانده سال به جامعه تزريق کند تا هم بر اعتماد جامعه بيفزايد و هم بودجه سال آينده مربوط به طرح را مصوب کند و اين همان اعتماد فرآيندي است که بايد از آن گذر مي کرديم  و باز هم جامعه به انتخاب نخواهد رسيد  و راه احتياط را خواهد پيمود، تا جامعه  به اعتماد و اطمينان  نرسد، انتخاب نخواهد کرد.

به زودي بحث  بودجه سال آينده در مجلس مطرح خواهد شد و چالش  هزينه شدن يارانه هاي نقدي شش ماهه در سه ماه با فرض اجرايي شدن طرح در سه ماه آخر سال  به احتياط ها خواهد  افزود و نه به اعتمادها. نکته آخر  که تاييدي است بر نوشته تفسيري ام، توجه به ظرفيت اطلا ع رساني نخبگان مذهبي در دهه اول محرم است.

با همکاري دوستان و دانشجويانم بيش از چهارصد منبر عمده کشور را رصد کردم، حتي يک مورد اشاره به طرح هدفمندکردن يارانه ها و ايجاد آمادگي مردم براي مواجهه و انتخاب آن را نديدم و اين يعني احتياط! به ويژه اگر توجه کنيم  که اين طرح به دنبال يک تغيير اجتماعي است و کارگزاران تغيير، نخبگان يا جريان هاي اجتماعي هستند و در جامعه  ما نخبگان مذهبي نقشي برجسته  در تغييرات اجتماعي  صد سال اخير  داشته اند و احتياط آنها هشداري  است که مجري طرح راه را خوب نرفته است. 

تهران امروز:ايران امن در خاورميانه ناامن

«ايران امن در خاورميانه ناامن»عنوان سرمقاله روزنامه‌ي تهران امروز به قلم روح‌الله طباطبايي است كه در آن مي‌خوانيد؛ايران به لحاظ جغرافيايي فصل مشترك جدي‌ترين حضور نظامي ـ امنيتي قدرت‌هاي بزرگ در منطقه است، شرايطي كه كشورمان در اثر همسايگي با دو كشور عراق و افغانستان ناگزير از پذيرش آن شده است.

از ابتداي حمله نيروهاي ملل متحد به افغانستان و نيروهاي ائتلاف به عراق، هر دو به رهبري ايالات متحده، ايران همواره در معرض تنش‌هاي بي‌ثباتي در اين دو كشور بوده است، شرايطي كه در كوتاه‌مدت منجر به ايجاد تنش‌هاي اقتصادي در مرزهاي شرقي و غربي كشور شد و اكنون قصد دارد كه در ميان‌مدت، امنيت ملي ايران را از طريق گسترش دامنه تروريسم به كشورمان به خطر بيندازد، اقداماتي كه آخرين آن به انفجار مهاباد و شهادت هموطنان‌مان در روز تاسوعا انجاميد.

پس از سقوط دولت طالبان در افغانستان و دولت صدام‌حسين در عراق و استقرار دولت‌هاي جديد در هر دو كشور، انتظار مي‌رفت ارتباط با همسايگان طوري سامان يابد كه به‌‌رغم نابساماني در افغانستان و عراق، همكاري‌هاي منطقه‌اي بتواند بخشي از عوارض جانبي بر هم خوردن چارچوب‌هاي امنيتي را تضمين كند و كشورهاي منطقه نه فقط براي كمك به ثبات شرايط در كشورهاي جنگ‌زده بلكه براي جلوگيري از گسترش دامنه بي‌ثباتي به مرزهاي ملي خود، «مجموعه‌هاي امنيتي» را طوري سامان دهند كه ميزان بي‌ثباتي‌هاي امنيتي در آن به حداقل برسد.

بنابراين سازمان همكاري‌هاي اقتصادي (اكو) در مورد افغانستان و اجلاس وزراي كشورهاي همسايه عراق نقش كليدي در تبيين راهبردهايي براي نيل به هدف «جلوگيري از گسترش بي‌ثباتي به همسايگان» در دستور كار قرار دادند، راهبردهايي كه طيفي از «حفظ تماميت ارضي، حاكميت، استقلال و ثبات افغانستان و عراق»تا «مبارزه با تروريسم، عبور غيرمجاز و جرايم سازمان‌يافته فراملي» را در بر ‌گرفت و بعضا به امضاي پروتكل‌هاي امنيتي (مانند پروتكل امنيتي 2006) ميان كشورهاي همسايه ختم شد. اما با اين همه ايران به‌‌رغم ايفاي بيشترين نقش در همكاري‌هاي امنيتي منطقه‌اي متاسفانه امروز در معرض اقدامات تروريستي درون مرزهاي ملي خود قرار گرفته است، اقداماتي كه به نظر مي‌رسد ترجيع‌بند همه آنها وارد آوردن خلل به تصوير موجود از ايران به عنوان «سرزمين ثبات» در منطقه است.

بنابراين وقوع اقدامات تروريستي اخير در بادي امر هرچند به عنوان يك تهديد، امنيت ملي ما را نشانه رفته است اما بيشتر از مرزهاي ملي اين اقدامات امنيت منطقه‌اي را به خطر انداخته است.

گروه‌هاي تروريستي به خوبي مي‌دانند كه ساختار امنيتي حاكم بر قلمرو سرزميني ايران ـ به ويژه در مبارزه با تروريسم ـ‌ اجازه هرگونه اقدام سازمان‌يافته براي بر هم زدن امنيت عمومي را از آنها سلب مي‌كند و در چنين شرايطي اين كشورهاي منطقه هستند كه در ميان مدت بايد تاوان ناامني‌هاي ايران را بدهند، چرا كه اين اقدامات توانسته است مهم‌ترين توافقات امنيتي ميان دولت‌هاي منطقه را به چالش بكشاند، آنجايي كه دولت‌ها مطابق توافقات به عمل آمده نتوانسته‌اند در سرزمين‌هايشان از آموزش، پناه دادن و تامين منابع مالي ترور (مطابقه نص صريح توافقات به عمل آمده) جلوگيري كنند و تروريست‌هايي كه به ايران نفوذ كرده‌اند، آبشخورهايي در بعضي كشورهاي منطقه يافته‌اند.

اما در سطح جهاني نيز ايران بار ديگر نشان داد كه خود «قرباني تروريسم» است. تروريسمي كور كه تحفه شرايط ناامن در مرزهاي شرقي و غربي‌اش است.

امروز ما فقط نيازمند محكوميت ترور در مرزهاي سرزمين‌مان توسط دولت‌ها نيستيم بلكه بايد از كشورهاي منطقه بپرسيم، در جايي كه توان اجراي مفاد پروتكل‌هاي امنيتي منطقه‌اي كه خود امضا كرده‌اند را ندارند، چطور چشم‌انتظار كمك ايران براي توسعه ملي‌شان هستند؟ براي ايران كه پيش‌گام همكاري‌هاي منطقه‌اي براي ايجاد ثبات به منظور توسعه همسايگان بوده است، امنيتِ خود، اولويت نخست را دارد و اگر قرار باشد تروريست‌ها از ناتواني (اگر نگوييم عدم پايبندي) كشورهاي منطقه در جلوگيري از «توسعه زيست تروريسم» بيشترين استفاده را برده و ايران هدف ترور قرار بگيرد، ديگر چه نيازي به همكاري‌هاي منطقه‌اي است؟ در عرصه بين‌المللي نيز جامعه جهاني بايد پاسخگو باشد، در شرايطي كه ايران بيشترين تلاش را براي توسعه ملي همسايگان به خرج مي‌دهد، چرا كه امنيت خود را در گرو اين توسعه مي‌بيند، آيا ارمغان اقدامات جامعه جهاني در دو كشور افغانستان و عراق بايد صادرات تروريسم به ايران باشد؟ شهادت هم‌وطنان ما در چابهار بايد زمينه‌ساز اقداماتي باشد تا جامعه جهاني و به‌ويژه كشورهاي منطقه دريابند در سايه امنيت ايران است كه امنيت منطقه تامين و حتي تضمين مي‌شود چرا كه در منطقه اين تنها ايران است كه به عنوان فصل مشترك دو كانون اصلي بحران در نقاط صفر مرزي خود (افغانستان و عراق) مي‌تواند زمينه‌ساز ايجاد «مجموعه امنيتي باثبات» باشد.

شايسته است دولت جمهوري اسلامي اين پيام را به همتايان خود در منطقه برساند كه هر انفجار در ايران زمينه‌ساز به آتش كشيده شدن كل خاورميانه توسط تروريست‌ها خواهد بود و آنها به مراتب بيشتر مستعد ناامني‌اند تا ايران. پس بهتر است تا خاورميانه باثبات‌ را در سايه ايراني امن جست‌وجو كنند.

ابتكار:وقتي ديپلماسي اصولگرايي واقع بينانه هم کارساز نشد!

«وقتي ديپلماسي اصولگرايي واقع بينانه هم کارساز نشد!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛سرانجام پس از ماه‌ها گمانه زني درخصوص برکناري منوچهر متکي، روز دوشنبه با حکم محمود احمدي نژاد، زمزمه‌ها به واقعيت پيوست. البته عزل منوچهر متکي کسي را شوکه نکرد همه کساني که مناسبات دولت را رصد مي‌کنند مدتهاست، انتظار چنين بر خوردي را داشتند. در حقيقت شمارش معکوس اخراج متکي از مدتها پيش شروع شده بود چرا که از همان ابتدا معلوم بود انتخاب ايشان دلخواه و مطلوب رئيس جمهور نيست.

شهريور 84 زماني که اسامي کابينه محمود احمدي نژاد در مجلس هفتم شوراي اسلامي اعلام وصول شد نام منوچهر متکي رئيس کميته روابط خارجي کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي در ميان گزينه‌هاي مطرح آن زمان يعني علي لاريجاني که بعدها ميهمان 4 ساله شوراي امنيت ملي شد و علاءالدين بروجردي رئيس وقت و اکنون کميسيون امنيت ملي براي ناظران تعجب آور بود اما به هر حال شانس با متکي بود او البته سوابقي را در عرصه پر پيچ و خم ديپلماسي کشور داشت. سفير ايران در ترکيه و ژاپن و معاونت بين‌الملل وزارت خارجه در کارنامه اش بود.

او بنا بود کارگردان ديپلماسي تهاجمي رئيس جمهور متفاوتي باشد که آمده تا بيشترين تغيير راهبردي را در حوزه سياست خارجي به عمل آورد.

متکي که در ظاهر سعي داشت نقش يک ديپلمات کارکشته را به نمايش بگذارد، در برنامه اي که به مجلس هفتم ارائه داد سر تيتر برنامه خود را اين چنين اعلان داشت : سياست خارجي تهاجمي اما نرم افزارانه و از جنس مناسبات بين‌المللي است.

متکي در چهار سال دولت نهم بر اين باور بود که اروپا کارنامه خوبي در موضوع هسته اي ايران نداشته است و بر اين اساس بخشهاي مهم فعاليت‌هاي او سفر به اروپا و گفتگو در باره پرونده هسته اي ايران شد شايد محور‌هاي ديگر برنامه پيشنهادي اش به مجلس، شامل تعيين رژيم درياي خزر، روابط با همسايگان قرباني اولويت فوق گرديد. برغم صرف انرژي زياد در خصوص تغيير در موضع اروپا در نهايت اروپا موضعي به مراتب شديد تر از گذشته اتخاذ کرد و زنجير قطعنامه‌هاي تحريم شروع شد.

حدود چهار سال زمان صرف شد تا اينکه متکي دريافت که بايد فرمان ديپلماسي کشور را به سمت شرق تغيير کامل دهد. تا آن زمان ماشين ديپلماسي کشور در جاده غرب با راهنمايي شرق حرکت مي‌کرد .
چرخش به شرق نيز فايده اي نداشت و روسيه و چين بيش از گذشته به موضع غرب نزديک شدند . ابهام در خصوص کيفيت رابطه با هند بيش از گذشته شده است وضع همسايه‌ها هم که روشن است اسناد ويکي ليکس نوع نگاه همسايه‌ها را به خوبي نمايان است.

البته ديپلماسي متکي در روابط با آمريکاي لاتين و بخشي از آفريقا موفق بود تا آنجا که در راستاي اين دوستي‌ها پرواز مستقيم به ونزوئلا برقرار شده است همين مقدار موفقيت را هم بسياري به ابتکارات شخص رئيس جمهور نسبت مي‌دهند و معتقدند که در طول پنج سال و نيم گذشته هيچگاه دستگاه ديپلماسي کشور نتوانست همپاي رئيس جمهور در ميادين بين‌الملل پيش رود و اين وضعيت، همواره مورد انتقاد رئيس دولت بود اين چالش تا آنجا پيش رفت که با شروع دولت دهم، همه قبول داشتند که يکي از وزراء برکنار شده متکي خواهد بود اما شرايط بگونه اي شد که او دوباره کت وزارت خارجه به تن کرد و اينبار در برنامه پيشنهادي خود به مجلس بر سياست اصولگرايي واقع بينانه تاکيد ورزيد او شايد به صرافت دريافته بود که اين رخت وزارت، طولاني مدت نخواهد بود ، بنابراين مي‌خواست خاستگاه خود در بين هواداران سنتي را حفظ نمايد به هر حال او در تقسيمات سياسي متعلق به اردوگاه راست سنتي بود.

احمدي نژاد در طول يک سال گذشته بارها نارضايتي شديد خود را به رخ کشاند و با انتصاب نمايندگان ويژه بر اين مسئله مهر تائيد زد حق هم اين بود که در همان مقطع، متکي با استعفا به غائله پايان مي‌داد و حرمت خود و جايگاه وزارت را پاس مي‌داشت ، اما اکنون او به شيوه اي که مرسوم نيست، عزل شده است و سرپرستي به دست کسي است که نشان داده، بيشترين نزديکي را به ديدگاههاي رئيس جمهور داراست.

دکتر صالحي درس آموخته دانشگاههاي آمريکا و کسي است که دو دوره رياست يکي از معتبرترين دانشگاه‌هاي ايران را عهده دار بوده است . او که خود اولين بار پروتکل الحاقي را در سال 2003 از طرف ايران امضاء نمود اما در همان زمان انتقادهاي از جنس انتقادهاي امروزي رئيس جمهور را به دولت وقت در مسئله هسته اي ابزار داشت وي در مسئله هسته اي صاحب نظر است و مي‌تواند در جايگاه وزير خارجه ، قطار هسته اي کشور را در آستانه مذاکرات استانبول، راهبري نمايد. به هر حال اين جابجايي، تغيير راهبردي نخواهد بود اما به يقين عامل انسجام و هماهنگي در تيم ديپلماسي کشور خواهد بود و البته بايد اميد داشت که همه اين فعل و انفعالات در مسير منافع ملي کشور باشد.

آفرينش:شايسته‌سالاري و بروکراسي ايراني

«شايسته‌سالاري و بوروکراسي ايراني»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛شايسته سالاري به شيوه‌اي از حکومت يا مديريت گفته مي‌شود که مديران، نخبگان و دست‌اندرکاران هر سازمان يا بخشي بر پايه دانش ،توانايي و شايستگي‌شان برگزيده و انتخاب مي شوند و نه بر پايه ي قدرت و توان اقتصادي ، مالي يا موقعيت و پايگاه اجتماعي و فاميلي يا سياسي.

گذشته از اين اخلاق، عرف، قانون و اديان الهي نگرش‌هاي خويشاوند سالاري، قبيله گرايي، حزب سالاري و غيره را ناپسند مي‌دانند و تاكيد مي‌شود افراد مناسب در مکان مناسب منصوب شده و از ايشان بهترين بهره و استفاده را در راستاي اهداف فردي، سازماني و اجتماعي به عمل آيد.

در اين راستا است که امرو زه همه کارشناسان در سراسر جهان اجراي دقيق شايسته سالاري را از ملزومات و بستر هاي اصلي توسعه اقتصادي و نقش آن را در پيشرفت و رشد اقتصادي افزون تر از هر بستر ديگري دانستـه انـد ودر مقابل آن نيز عدم توجه به آن را عملا هدر دادن پتانسيل هاي چند گانه منابع انساني و اقتصادي هر کشور به شمار مي آورند در اين حال امروزه در واقع فناوري‌هاي نوين و شتاب دگرگوني ها و تغييرات، نياز به نيروي انساني متخصص و کار آزموده را بيش از پيش بايسته و الزامي کرده است چه اينکه اين امر سازمان هاو بخش هاي خصوصي و دولتي را به سوي نظام و سيستمي شايسته سالار و با منافع چند گانه اقتصادي وسياسي براي هر بخش و يا کل يک سيستم رهنمون مي‌کند.

در اين بين در کشور مانيز همانند هر کشور ديگر در حال توسعه اين امر از اهميت بنياديني برخورداربوده است اما همواره بنا به دلايل متعدد و چند گانه رسيدن به يک نظام ديوان سالاري شايسته سالار بويژه در بخش دولتي با موانع گوناگوني روبرو بوده چنانچه در گذشته و حال بوده اند بسياري از کارشناسان و شهرونداني که از عـدم تـوجـه بـه مقـولـهِ جدي به شايسته سالاري در بخش دولتي كشور ناراضي بوده و مـعتقدند كه شايسته سالاري در بخش دولتي كشورمان، خيلي كم مورد توجه قرار گرفته اســت در واقع اين واقعيات عيني در مورد ناکارايي هاو نابساماني ها متعدد دربخش دو لتي ، اداري و ديوانسالاري کشور تا حد زيادي به عدم نگاه جدي به مقوله شايسته سالاري بر مي گردد و جدا از ان نيز ناکارائي نيروي انساني در پست هاو جايگاه‌هاي تعريف شده، پائين بودن بهره وري ، بي انگيزگي کارکنان در واقع همگي ار تباط تنگاتنگي با فقدان نظام و سيستم شايسته سالاري در کشور داشته و دارد در اين بين بايد به راستي گفت همواره حجم زيادي از نابساماني ها ي سيستم اداري و ديوانسالاري و نارضايتي هاي شهروندان کشور از بخش هاي اداري و بوروکراسي کشور به مساله مهم عدم توجه دقيق و جدي به شايسته سالاري بر مي گرد چه اينکه از آنجا كه منابع انساني بيشترين نقش را در توسعه يك كشور دارند، اگر بدرستي در جايگاه شايسته خود قرار گيرند و همگام با ديگر اجزاي سازمان اداري به صورت هماهنگ به منظور تحقق اهداف نظام اداري وبورو کراسي هدايت شوند، بدون شك گام مهمي در راستاي ايجاد يك نظام اداري پاسخگو، شفاف، قانونمند و مبتني بر شايسته سالاري برداشته مي‌شود و همزمان نيز از حجم مشکلات چند لايه اين سيستم هاو کشور و نارضايتي شهرو ندان نيز کاسته مي‌شود .

آرمان:خط لوله "تاپي " رقيب ايران نيست

«خط لوله "تاپي " رقيب ايران نيست»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آرمان به قلم ابوالفضل شريفي است كه در آن مي‌خوانيد؛4 کشور ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند قراردادي را به امضا رساندند که به موجب آن خط لوله‌اي با هدف انتقال گاز از ترکمنستان به هند احداث مي‌شود، طرحي که به احتمال زياد با هدف رقابت با خط لوله صلح اجرايي مي‌شود.

در حالي که سه کشور ايران، پاکستان و هند به مدت بيش از 20 سال است مذاکرات کج دار و مريزي را براي نهايي کردن طرح خط لوله صلح ( پروژه انتقال گاز ايران به هند از طريق پاکستان ) انجام مي‌دهند، امضاي قرارداد براي انتقال گاز ترکمنستان به هند عجيب به نظر مي‌رسد. اين خط لوله گاز يک هزار و 600 کيلومتري از ترکمنستان و افغانستان مي‌گذرد و به شبکه گازي منطقه مولتان پاکستان متصل مي‌شود و پس از آن گاز مورد نياز را به شهرک "فاضيلکاي” هند منتقل مي‌کند. اين پروژه در سالهاي 2013 و 2014 تکميل مي‌شود. "آصف علي زرداري” رئيس جمهوري پاکستان نيز ضمن اعلام حمايت خود از اين پروژه چند ميليارد دلاري گفت که خط لوله گاز "تاپي” باعث افزايش همکاريهاي اقتصادي ميان کشورهاي منطقه مي‌شود.هر چند اين خط لوله جديد در رقابت با خط لوله صلح احداث مي‌شود، اما روزنامه‌هاي غربي خط لوله ترکمنستان به هند ( تاپي ) را به عنوان عاملي براي افزايش ثبات و امنيت در منطقه معرفي مي‌کنند.

اين در حالي است که تهران، اسلام آباد و دهلي نو بارها تمايل خود را براي اجرايي کردن خط لوله صلح اعلام کرده اند اما برخي مشکلات همچون مخالفت‌هاي آمريکا و اختلاف نظر کشورها در مورد قيمت گاز صادراتي از ايران تا کنون امکان تحقق اين طرح را نداده است. اما خط لوله تاپي نيز مشکلاتي را براي اجرايي شدن پيش روي خود دارد که عبور خط لوله از افغانستان و کوهستان‌هاي پاکستان از مهمترين اين مشکلات است.به نوشته روزنامه کريستين ساينس مونيتور، اين خط لوله از مناطقي عبور خواهد کرد که هم اکنون در اختيار طالبان است.

علاوه بر آن کوهستان‌هاي پاکستان نيز هم اکنون مکاني امن براي نيروهاي القاعده و طالبان محسوب مي‌شوند و جنگنده‌هاي بدون سرنشين آمريکا بطور مرتب اين منطقه را به بهانه مبارزه با القاعده بمباران مي‌کنند. همين دو دليل نشان مي‌دهد که افغانستان مسير مناسبي براي عبور خط لوله تاپي نيست و امنيت اين خط لوله در افغانستان مي‌تواند به عنوان يک پرسش اساسي از امضا کنندگان قرارداد خط لوله تاپي مطرح باشد.

پس از ناموفق ماندن طرح احداث خط لوله انتقال گاز از ايران به پاکستان و سپس هند، مقامات دهلي نو و تهران درباره احداث خط لوله انتقال گاز در زير آب با هم رايزني هايي انجام داده اند. در تاريخ 21 تيرماه معاون وزير نفت با تشريح نحوه قيمت ‌گذاري گاز صادراتي ايران به هند، از وجود 2 سناريوي مختلف براي صدور گاز به هند خبر داد و گفت: با سرمايه گذاري 350ميليون دلاري ساخت فاز دوم خط لوله صلح تا مرز پاکستان آغاز شده است.

جواد اوجي  با بيان اينکه در حال حاضر 2 سناريوي مختلف براي صادرات گاز طبيعي در دستور کار وزارت نفت قرار گرفته است، گفت: ترانزيت گاز ايران از خاک پاکستان و انتقال مستقيم گاز از مسير دريايي مهمترين گزينه‌هاي پيش رو براي انتقال گاز به هند است. در حالي که هند نمي‌تواند خود را از فشارهاي آمريکا رها کند اما با اين وجود چشم خود را نيز بر روي گاز ايران نمي‌تواند ببندد.

از همين رو هر از چند گاهي بحث مذاکره با ايران را پيش مي‌کشد تا همچنان موضوع را داغ نگه دارد اما اکنون با امضاي قرار داد خط لوله تاپي اين موضوع مطرح مي‌شود که موضع هند درباره خريد گاز ايران چه خواهد بود؟هر چند تحقق طرح خط لوله گاز ‘تاپي’ بعيد به نظر مي‌رسد.

جهان صنعت:هنوز نااميد نباشيم‌

«هنوز نااميد نباشيم‌»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت به قلم رضا نياکي‌ است كه در آن مي‌خوانيد؛ خط لوله گاز تاپي واقعا طرح بزرگي است. قرار است 1800 کيلومتر خط لوله از چهار کشور ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند بگذرد که هزينه آن هم هشت ميليارد دلار برآورد  شده است.

اين پروژه با اين همه بزرگي و با اينکه پروژه‌اي اقتصادي است اما به نظر نمي‌رسد کاملا هم اقتصادي باشد! زيرا اين خط لوله بعد از آن مطرح مي‌شود که فشار آمريکا و غرب براي ممانعت از اجراي خط لوله صلح ادامه دارد.

اين خط لوله هم قرار است بين ايران، پاکستان و هند باشد. اما براساس خط لوله تاپي قرار است گاز از منابع ترکمنستان تامين گردد تا پاداش دوستي‌هاي ترکمنستان به غرب داده شود، از طرفي فشاري بر ايران باشد و از سوي ديگر از تاثير بيشتر ايران بر منطقه مانع گردد اما نبايد نااميد شد، اهميت اقتصادي طرح لوله صلح به حدي است که شايد بتوان باز به آن برگشت، به خصوص اينکه کشيدن خط لوله تاپي بايد با همکاري شرکت‌هاي خارجي باشد که معلوم نيست تا چه حدي به طور عملي وارد افغانستان گردند، از سوي ديگر اين خط لوله قرار است از منطقه هيلمند و مناطق شمالي پاکستان بگذرد که مناطق ناامني هستند و حتي مي‌توان گفت خارج از اراده کابل و اسلام‌آباد مي‌باشند.

درست است که چهار کشور متعهد به تامين امنيت خط لوله تاپي شده‌اند اما معلوم نيست تا چه حدي به اين کار موفق شوند.

دنياي اقتصاد:در ضرورت اولويت دادن به اشتغال

«در ضرورت اولويت دادن به اشتغال»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمود اسلاميان است كه در آن مي‌خوانيد؛هنر مهم مديران يك مجموعه، درك دقيق و صحيح از اولويت‌ها و اهداف مجموعه، سازماندهي، برنامه‌ريزي و بالاخره تخصيص منابع در جهت اهداف ذكر شده است.

يك مثال ساده مديريتي، حل 80درصد از مشكلات را در گرو حل 20درصد از مسائل مي‌داند. بنابراين مساله شناسي در يك كشور و توجه به اولويت‌هاي اصلي جامعه، يك هوشمندي مديريتي است. به راستي اولويت اصلي كشور چيست؟
از يك پرس و جوي ساده در ميان اقشار مردم مي‌توان به اساسي‌ترين نياز جامعه پي‌برد. مساله‌اي كه مي‌تواند باعث آرامش و حفظ دين و دنيا شود. اشتغال نه تنها در كشور، بلكه در هر سرزميني مساله اول است. شغل به انسان آرامش، امكان برنامه‌ريزي و ثبات مي‌دهد و ميزان اشتغال در يك جامعه نشانه‌اي از كارآمدي همه سيستم‌هاي مسوول و مردم است.

بي‌جهت نيست در هر جامعه، دولت‌ها در زمان انتخابات مساله ايجاد شغل را به عنوان يك هدف تبليغاتي انتخاب مي‌كنند. اشتغال صرفا يك نياز مادي نيست، بلكه يك نياز معنوي هم است؛ زيرا انساني كه احساس تاثيرگذاري نداشته باشد به پوچي مي‌رسد. چه بسا افراد غني كه به‌دليل نداشتن يك شغل و پست ثابت دچار انحرافات اخلاقي شده‌اند. ترديدي وجود ندارد كه طي سال‌هاي اخير سرمايه‌گذاري‌هاي فراواني انجام شده، ليكن رشد جمعيت و خصوصا هرم جمعيتي كشور از جهت نيروهاي جديد نيازمند اشتغال، ضرورت توجه بيش از پيش را به اين مقوله مهم نشان مي‌دهد. اخبار ناراحت كننده‌اي كه از ميزان اعتياد يا ناهنجاري‌هاي اجتماعي كه ريشه در موضوع اقتصادي و بيكاري دارد به گوش مي‌رسد قابل تحمل نيست.

مقابله با اين شرايط و ارائه راه‌حل‌هايي كه بتواند در تعديل مشكلات موجود موثر باشد نيازمند يك عزم ملي و همگاني است.

1- مهم‌ترين موضوع براي توسعه اشتغال كشور پذيرفتن اين موضوع به عنوان يك اولويت اصلي و مهم براي كشور است. پرچم بايد به دست مسوولان طراز اول اجرايي كشور باشد. وزارتخانه‌هاي مسوول به تنهايي قادر به انجام چنين تحولي نيستند، زيرا مشكلات بين بخشي را بايد مقامي مافوق حل و فصل نمايد. بيانات اخير رياست محترم جمهوري در باب اشتغال، خبري خوب براي دلسوزان نظام است.

2- تقديس كارآفريني و توليد: ارزش‌گذاري‌ براي هر امري باعث تقويت و توسعه آن موضوع خواهد شد. عموم مردم ايران امروز بسياري از ورزشكاران ملي را مي‌شناسند. براي آنان احترام قائل هستند كه قابل احترام هم هستند.
ليكن عمده كارآفرينان ملي كشور كه صدها هزار سفره نان حلال و آرامش گسترده‌اند مغفول مانده‌اند. نظامات رسانه‌اي كشور نه‌تنها ارزش‌گذاري مثبت ندارند كه گاه با ساخت فيلم‌هايي، تصويري تاريك از آنان ارائه مي‌دهند. اينكه بعضي از كشورهاي پيشرفته به ازاي 2 يا 4 نفر ايجاد اشتغال، اجازه اقامت دائمي به سرمايه‌گذار مي‌دهند نشانه‌ اهميت موضوع است.

3- تعاملات سازمان‌هاي مسوول و كارآفرينان: تعداد زيادي سازمان عملا در تعامل با كارآفرينان كشور هستند. متاسفانه به دليل عدم حمايت اصولي، هر دستگاهي به خود اجازه مي‌دهد با بروز هر مشكلي حتي كوچك، امنيت سرمايه‌گذار را خدشه‌دار سازد. سيل ممنوع‌الخروج‌ها به خاطر بدهي‌هاي بانكي يا مالياتي، آن هم در شرايطي كه ركود براقتصاد جهاني حاكم است و دولت‌ها با تزريق منابع مالي و كاهش ماليات‌ها و... درصدد كنترل آن هستند قابل توجيه نيست. حتي گاهي براي ده ميليون ريال بدهي مالياتي، كارآفريني كه صدها اشتغال ايجاد كرده ممنوع‌الخروج مي‌شود. متاسفانه ما عادت به تر و خشك سوزاندن داريم. به خودمان زحمت تفكيك في‌مابين عاشقان خدمت به كشور و معدود فرصت‌طلبان را نمي‌دهيم. دقيقا به همين علت لازم است كه پرچم اشتغال در دست بالاترين مسوول اجرايي كشور باشد. زيرا اين گونه مسائل نيازمند برخورد فرا دستگاهي است كه بر مبناي مصالح كل كشور نه يك بخش، تصميم‌گيري كند. اينكه بانك‌هاي كشور مبالغ زيادي مطالبات دارند حرف درستي است. اينكه بايد تكليف اين ارقام مشخص شود نيز بيان صحيحي است. اما دادن يك حكم كلي در باب مطالبات حرف نابجايي است. زيرا مي‌تواند باعث بروز مشكلاتي در توليد كشور شود.

4- توسعه اشتغال و سرمايه‌گذاري سه ركن دارد: الف: كارآفريني كه به عشق خدمت به كشور و مردم در صحنه حاضر باشد. ب: سياست‌هاي حمايتي سازمان‌ها و ايجاد فضاي امن براي سرمايه‌گذاري. ج: تامين منابع مالي از طرف سرمايه‌گذار و بانك‌ها با نرخ‌هاي مرسوم جهاني. در فضاي ايجاد طرح تحول اقتصادي و فضاي رقابتي براي توليد كشور بايد به نرخ‌هاي متعارف بانكي در اقتصادهاي رقيب توجه كرد كه البته نيازمند سياست‌هاي پولي لازم براي حل ريشه‌اي مساله تورم است. ايران سرزميني غني با امكانات و توانمندي‌هاي بزرگ است. كاهش نرخ ماليات از 40 به 25 درصد طي سال‌هاي گذشته باعث رشد 11 درصدي صنعت گرديده، چنانچه اقدامات مشابهي انجام شود به دليل پتانسيل‌هاي قوي و نيروي انساني كارآمد و با حمايت دولت محترم مي‌توان به نياز اوليه جامعه پاسخي در شان ملت بزرگ ايران داد.


ارسال به دوستان
پاپیروس دو هزار ساله‌ای که احتمالا راز «آرامگاه افلاطون» را فاش می‌کند (+عکس) چرا فلسفه کانت در میانه جنگ‌های امروزین هنوز کار می‌کند؟ پرفروش ترین داروها در سال ۱۴۰۲ در ایران ( +اینفوگرافی) برای تقویت حافظه چی بخوریم؟ رضا نصری: احتمال صدور حکم بازداشت نتانیاهو از طرف دادگاه کیفری بین المللی / برای مبارزه با اسرائیل هم که شده از جنجال‌آفرینی بپرهیزید! خرافات عجیب ایرانیان دوران قاجار؛ از ناخن هدهد تا آش مخصوص شاه برای جلوگیری از وبا (+عکس) گنج داریوش سوم هخامنشی؛ گنجینه ای عظیم که هنوز پیدا نشده است نگاهی به شادترین کشورهای جهان از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۴ (+ اینفوگرافی) هوش اجتماعی مدیران چیست؟! لاغری در یک هفته ؛ نکات مهم برای کاهش وزن در یک هفته خودروهای مشهور با فروش غافلگیرکننده، از بیتل تا ماتیز و پژو 206 (+عکس) رگبار شدید باران از فردا شروع می شود اطلاعیه مرزبانی درباره مشکل پیش آمده برای ۶ مرزبان در مرز افغانستان کاخ سفید: هنوز در خصوص دیدار بایدن و اردوغان برنامه‌ریزی نشده است انگلیس درصدد راه اندازی گنبد آهنین
وبگردی