كيهان:اعتراف بزرگ آقاي اطلاعات!
«اعتراف بزرگ آقاي اطلاعات!»عنوان يادداشت روز ر وزنامه ي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛فقط كافي است كمي به گذشته برگرديم و به ياد بياوريم كه هدف راهبردي آمريكا در قبال ايران ظرف حدود يك سال گذشته چه بوده است؛ آن وقت روشن خواهد شد كه سخنان روز پنج شنبه جيمز كلاپر مدير اطلاعات ملي آمريكا در كميته نيروهاي مسلح سنا چه زلزله بزرگي است. كلاپر كه رييس جامعه اطلاعاتي آمريكاست، روز پنج شنبه در سنا گفت كه عقيده ندارد وارد كردن فشار اقتصادي به ايران از طريق تحريم، كمكي به تغيير رفتار هسته اي و منطقه اي آن خواهد كرد. وي كه سخنان او احتمالا گزارشي غير رسمي از برآورد اطلاعات ملي سال 2011 بوده -برآوردي كه مدت هاست آماده شده ولي مقام هاي آمريكايي از انتشار نسخه طبقه بندي شده آن جلوگيري مي كنند- در ادامه مي گويد كه به همين دليل توصيه مي كند هيچ تحريم جديدي عليه ايران اعمال نشود. اما اين هنوز پايان كار نيست.
جمله شگفت انگيز كلاپر تازه بعد از اين سر مي رسد. او نه تنها مي گويد كه طرفدار اعمال تحريم هاي جديد عليه ايران نيست بلكه تاكيد مي كند برعكس آنچه ممكن است موضع ايران را اندكي نرم تر كند اين است كه «روابط اقتصادي با آن حفظ شود». بيان اين جمله از زبان عالي رتبه ترين مقام اطلاعاتي آمريكا، نه به عنوان نظر شخصي بلكه به مثابه خلاصه اي از برآورد سالانه 16 سازمان عضو جامعه اطلاعاتي آمريكا كه مهم ترين سند اطلاعاتي آمريكا محسوب مي شود، داراي معاني بي پاياني است كه اعتراف رسمي و صريح به شكست پروژه تحريم تنها يكي از آنهاست.
اجازه بدهيد به عقب برگرديم. به اوايل سال 2010 ميلادي زماني كه آمريكايي ها تصميم گرفتند پس از حدود دو سال دوباره از گزينه تحريم عليه ايران استفاده كنند. قطعنامه 1929 كه بدون شك شديد ترين قطعنامه شوراي امنيت عليه ايران است در بهار 89 فقط به اين دليل صادر شد كه آمريكايي ها احساس مي كردند پس از حوادث مابعد انتخابات رياست جمهوري در ايران استراتژي خود را به طور كامل بازنگري كرده اند و يك ديد روشن در اين باره در اختيار دارند كه «چه چيزي محاسبات ايران را تغيير خواهد داد». اين تصميم چند پيش فرض داشت.
پيش فرض اول اين بود كه آمريكايي ها دريافته بودند تمركز روي اينكه ايران امكانات يا دانش لازم براي هدفي كه پي گيري مي كند را به دست نياورد يك راهبرد اشتباه است چرا كه هر چقدر هم محدوديت ها شديد باشد باز ايران راهي براي به دست آوردن آنچه از آن دريغ مي شود به دست خواهد آورد.
بنابراين آمريكايي ها فرض را بر اين گذاشتند كه ايران تحريم ها را دور خواهد زد و به همه اقلام تحريم شده دست خواهد يافت. سوالي كه از ديد استراتژيست هاي آمريكايي ارزش بحث داشت اين بود كه «با فرض اينكه ايران همه امكانات لازم را دارد، چه بايد كرد كه ايران تصميم خطرناكي عليه آمريكا نگيرد»؟ در واقع نقطه تمركز در اينجا تاثير گذاري بر «اهداف و انتخاب» هاي ايران بود نه «امكانات» آن. اين چيزي است كه آمريكايي ها به طور خلاصه آن را «تلاش براي تاثيرگذاري بر محاسبات ايران در حوزه اهداف» مي خوانند و عقيده دارند تنها راهي است كه باعث مي شود برنامه هسته اي ايران تبديل به يك تهديد براي آمريكا نشود.
پيش فرض دوم آمريكايي ها اين بود كه محاسبات ايران تغيير پذير است منتها به اين شرط كه ايراني ها احساس كنند اولا فشار سنگيني بر آنها وارد مي شود و ثانيا اين فشار تصميم انفرادي آمريكا يا چند كشور متحد آن نيست، بلكه تصميم دستجمعي همه جامعه جهاني است.
و پيش فرض سوم- كه از همه مهم تر است- اين بود كه آمريكايي ها احساس مي كردند حوادث بعد از انتخابات در ايران، توان نظام اسلامي را براي تصميم گيري درامور مهم امنيت ملي مختل كرده و قدرت آن براي مقاومت در مقابل فشارها را به طور اساسي كاهش داده است. در نتيجه آمريكايي ها به اين نتيجه رسيدند كه «بهترين زمان» براي اعمال تحريم عليه ايران را در اختيار دارند و لذا بهتر است ارزيابي خود در اوايل سال 2008 (پس از صدور قطعنامه 1835) را كه مي گفت تحريم قادر به تاثيرگذاري بر محاسبات ايران نيست ،كنار بگذارند و يك بار ديگر اين گزينه را امتحان كنند به اين اميد كه اين بار و در اثر شرايط جديد، اين گزينه قديمي به نتايجي متفاوت منجر شود.
اين البته تمام داستان نبود. آمريكايي ها براي اينكه به خيال خودشان بتوانند از فرصتي كه سران فتنه در داخل ايران براي آنها فراهم آورده بودند بيشترين استفاده را ببرند تصميم گرفتند اين بار به جاي استفاده از راهبردي كه تحريم را به عنوان تنها شيوه مفيد فشار بر ايران در نظر مي گرفت، از استراتژي استفاده كنند كه تلاش مي كرد تحريم را با ساير گزينه هاي اعمال فشار مانند ايجاد يك تهديد معتبر نظامي (كه با خود حمله نظامي متفاوت است)، عمليات اطلاعاتي (كه خود را به صورت تلاش براي خرابكاري هاي نيمه سخت مانند بمب گذاري، ترور دانشمندان هسته اي ايران و انتشار ويروس استاكس نت نشان داد)؛ و عمليات سنگين رسانه اي تلفيق كنند. قريب به اتفاق تحليلگران آمريكايي مرتبط با دولت، در آن مقطع باور داشتند كه اگر آمريكا بتواند گزينه هاي فشار بر ايران را به خوبي با هم تلفيق كند و بعد اين تلفيق را در زماني به مدت چند ماه و در حالي كه اجماع جهاني را پشت سر خود دارد اعمال نمايد، «حتما» محاسبات استراتژيك ايران تغيير خواهد كرد و برنامه هاي هسته اي، موشكي و منطقه اي ايران تحت تاثير قرار خواهد گرفت.
استراتژي تلفيق گزينه هاي فشار عليه ايران كه البته همچنان تحريم در مركزيت آن قرار داشت، بنا بود چند هدف كليدي را براي آمريكايي ها محقق كند كه هيچ كدام از آنها محقق نشد.
1- آمريكايي ها توقع داشتند اين احساس به ايران دست بدهد كه همه كشورها از جمله كشورهايي كه ايران آنها را دوست خود مي پنداشت به اردوگاه غرب پيوسته اند و ايران كاملا در جهان تنها مانده است. اين اتفاق كاملا برعكس شد چرا كه تنها اتفاقي كه با اعمال تحريم ها عليه ايران رخ داد اين بود كه چند شركت بزرگ اروپايي از ايران خارج شدند و در عوض ده ها شركت كوچكتر -اما با توانايي فني بالاتر- كه پيش از آن به دليل حضور شركت هاي بزرگ توان حضور در بازار ايران را نداشتند، وارد پروژه هاي ايران شده و جاي آنها را گرفتند. اين موضوع آنقدر واضح و براي آمريكايي ها غير قابل تحمل بود كه استورات لوي مسئول پروژه تحريم ايران پس از ماه ها دوره گردي و از اين كشور به آن كشور رفتن، از اينكه بتواند كشورها را به كاهش روابط تجاري با ايران متقاعد كند نااميد شد و استعفا داد.
2- اتفاق دومي كه آمريكايي ها انتظار داشتند رخ بدهد اين بود كه تحريم ها اگر برنامه هسته اي ايران را متوقف نمي كند لااقل سرعت آن را كاهش بدهد.
گزارش اخير يوكيا آمانو مدير كل آژانس كه در 6 اسفند ماه منتشر شد به وضوح نشان داد كه اين هدف گذاري هم بر باد رفته است. همانطور كه كلاپر هم در نطق خود تاكيد كرده ايران اكنون چيزي بيش از 9000 ماشين سانتريفيوژ نوع اول دارد، حدود 3600 كيلو گرم اورانيوم كم غني شده (5/3 درصد) ذخيره كرده و حدود 40 كيلوگرم هم اورانيوم بسيار غني شده (20 درصد) در اختيار دارد. همين گزارش بدون نياز به هيچ عنصر كمكي ديگر نشان مي دهد كه پروژه بسيار گران قيمت و دهان پر كن استاكس نت، تاثيري بر توان غني سازي ايران نگذاشته است. البته ظاهرا آقاي مدير اطلاعات ملي درباره ماشين هاي نسل بعدي ايران كه مطابق اعلام آژانس به زودي در نطنز نصب خواهد چيزي نمي دانسته است والا بيشتر متعجب مي شد چرا كه توسعه نسل جديدماشين ها -كه آژانس آن را تاييد كرده- دقيقا مستلزم دست يابي به همان مواد و قطعاتي است كه 1929 مي خواست از رسيدن آنها به ايران جلوگيري كند.
3- و نهايتا تحريم از ديد آمريكايي ها بنا بود پس از تلفيق با مشكلات ناشي از هدفمندي يارانه ها كه آمريكايي ها آن را بسيار فاجعه بار تخمين زده بودند به بروز يك نابساماني وسيع اقتصادي در ايران منجر شود و اين نابساماني صداهاي اعتراض در ايران را بلند كند كه فناوري هسته اي ارزش اين همه هزينه كردن را ندارد. در واقع تحليل همكاران آقاي كلاپر اين بود كه اين بار فشار اقتصادي از درون، نخبگان و مردم را عليه نظام بسيج خواهد كرد و نظام ناچار خواهد شد كوتاه بيايد. پاسخ ايران به اين مورد آخر واقعا شوك آور بوده است. در حالي كه آمريكايي ها فكر مي كردند مهم ترين عامل كمك كننده به تحرم ها در ايران سوء مديريت دولتي خواهد بود، دولت در اجراي هدفمندي يارانه ها چنان دقيق و مدبرانه عمل كرد كه حتي برخي دوستان و دلسوزان در داخل هم تصورش را نمي كردند و به اين ترتيب فشار و محدوديت ناشي از تحريم با «حسن مديريت اقتصادي» جبران شد و هدفمندي يارانه ها به جاي اينكه مردم و دولت را رويارو قرار دهد به نمادي از همكاري و مشاركت ملي بدل گشت.
به نظر مي رسدحالا بتوان وضع و حال آقاي كلاپر را بهتر درك كرد و فهميد كه چرا او مي گويد از تحريم بيشتر كاري ساخته نيست و تازه تحريم هاي قبلي را هم بايد كنار گذاشت. تحريم ها و فشارها بنا بود محاسبات ايران را عوض كند اما ظاهرا آن چيزي كه عوض شده محاسبات آمريكاست!
جمهوري اسلامي:كامرون، دلال رژيم صهيونيستي
«كامرون، دلال رژيم صهيونيستي»عنوان سرمقاله روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ديويد كامرون، نخستوزير انگليس، در يك واكنش غيرطبيعي و خلاف منشور كميته بينالمللي المپيك، به اعتراض مسئولان ورزشي جمهوري اسلامي ايران به آرم مسابقات المپيك سال آينده در لندن گفت: اگر ايرانيها به عنوان اعتراض به اين آرم نميخواهند به المپيك بيايند، نيايند ما دلمان برايشان تنگ نميشود.
نخست وزير انگليس اين مطلب را در پاسخ به سؤال يك رسانه يهودي اظهار داشت و در همين مصاحبه، از همه ورزشكاران كشورهاي مختلف جهان خواست رژيم اشغالگر قدس را به رسميت بشناسند و با ورزشكاران اعزامي اين رژيم در طول بازيهاي المپيك رقابت كنند. اين بخش از سخنان ديويد كامرون، در عين حال كه نوعي دلالي براي رژيم صهيونيستي است، نگراني شديد وي را از احتمال امتناع ورزشكاران كشورهاي اسلامي از مواجهه با ورزشكاران اعزامي رژيم صهيونيستي نشان ميدهد. در سالهاي گذشته، تعداد زيادي از ورزشكاران مسلمان از ايران و ساير كشورهاي اسلامي حاضر به مواجهه با ورزشكاران صهيونيست در ميدانهاي ورزشي نشدند و همين امر ضربه حيثيتي زيادي به رژيم اشغالگر قدس زد و نامشروع بودن آنرا به نمايش گذاشت.
ماجرا از اين قرار است كه قطعات آرم مسابقات المپيك سال آينده كه قرار است در لندن برگزار شود، بگونهاي كنار همديگر چيده شدهاند كه كلمه "زيون" كه همان "صهيون" است را به نمايش ميگذارند. اين امر موجب اعتراض جمهوري اسلامي ايران گرديده و مسئولان ورزشي ايران اعلام كردهاند درصورتي كه اين آرم تغيير نكند در مسابقات المپيك لندن شركت نخواهند كرد.
براساس روال طبيعي، فقط مسئولان ورزشي كشور انگليس حق دارند به اين اعتراض پاسخ بدهند و با ارائه توضيحات درصدد حل مشكل بر آيند. مسئولان جهاني المپيك نيز ضلع ديگر اين ماجرا هستند كه با پيگيري اين اعتراض و بررسي موضوع ميتوانند درباره آن اظهارنظر كنند. بنابر اين، ورود "ديويد كامرون" به عنوان نخستوزير انگليس، كه يك مسئول سياسي است، به اين موضوع كاملاً خلاف عرف و خلاف مقررات بينالمللي ورزش است و به جاي آنكه مشكل را حل كند آنرا پيچيده مينمايد.
ورود نخستوزير تازه كار انگليس به اين موضوع نشان ميدهد وي علاوه بر آنكه هنوز با چارچوبهاي وظايف و اختيارات سياسي خود آشنائي لازم را پيدا نكرده، براي اظهارنظر در مسائلي كه به صهيونيستها به ويژه رژيم صهيونيستي مربوط ميشود بسيار عجله دارد. با اينحال، آنچه در پشت پرده موضعگيريهاي "ديويد كامرون" ميگذرد، ماهيت اين موضوع را بيشتر مشخص ميكند. نخستوزير انگليس، يك يهودي افراطي است كه اظهارات تندي در اين زمينه دارد بطوري كه حتي پا را از محدوده مصالح ملي مردم و كشور انگليس فراتر گذاشته و خود را مهرهاي از مهرههاي رژيم اشغالگر قدس معرفي ميكند. براساس گزارش روزنامه جويش كرونيكل - چاپ لندن - هفته گذشته نخستوزير انگليس در مراسم ضيافت شام ساليانهاي كه در لندن از سوي صندوق امنيت اقليت يهود برگزار شد گفت: ديگر زمان توقف روند صلح در خاورميانه نيست و رهبران اسراييل و كساني كه از اسراييل حمايت ميكنند بايد از تحولات منطقه در جهت تحقق صلح استفاده كنند. ديويد كامرون در همين اظهارات، خود را درجايگاه يك صاحبنظر اسلامي قرار داده و گفته است: "يكي از تهديدات مستقيم عليه امنيت ملت يهود از وجود يك عقيده سياسي به نام افراط گرايي اسلامي نشات ميگيرد و با دين اسلام تفاوت دارد." وي علاوه بر اينكه با چنين سخناني بي اطلاعي خود را از اسلام و نوع نگاه متفاوت مسلمانان به ملت يهود و صهيونيستها به اثبات رساند، يكباره احساساتي شد و ماهيت خود را نيز افشا كرد و با صراحت گفت: "من افتخار ميكنم كه يك يهودي و يك انگليسي هستم. من همواره مدافع قوي ملت يهود و اسراييل خواهم بود". اين اعتراف ديويد كامرون، نشان داد كه او فقط يك يهودي نيست بلكه يك صهيونيست است و رسيدن او به مقام نخست وزيري انگليس نتيجه برنامه ريزي صهيونيستها بوده و اكنون رژيم صهيونيستي از حضور او در كاخ نخست وزيري انگليس حداكثر بهرهبرداري را بعمل ميآورد.
البته چنين رويدادي در انگليس چندان غيرعادي نيست، زيرا انگليس از اوائل قرن حاضر در تدارك تأسيس رژيم صهيونيستي بود و در واقع خاستگاه اين رژيم اشغالگر و غاصب است. از جنگ جهاني دوم تاكنون، قويترين گروههاي پشت پرده در سياست آفرينيهاي باب طبع صهيونيستها در جهت حمايت رژيم صهيونيستي و ايجاد جنگ و دعوا در ميان ملتهاي مسلمان و استعمار آنها در انگليس مستقر بوده و هم اكنون نيز هستند كما اينكه سرمايهداران بزرگ صهيونيست و شركتهاي حامي اسرائيل نيز در انگليس مستقرند.
در چنين كشوري، برگزاري مسابقات المپيك با آرم "صهيون" امري طبيعي است هر چند برخلاف منشور جهاني المپيك و موازين بينالمللي ورزش ميباشد. از فدراسيون جهاني المپيك نيز انتظار معجزه وجود ندارد، زيرا اين نهاد بينالمللي نيز مانند سازمان ملل و آژانس انرژي اتمي و سازمان عفو بين الملل و ساير مجامع جهاني تحت نفوذ قدرتهاي سلطه گر و صهيونيسم بين الملل قرار دارند. بنابر اين، اگر براي مقابله با تخلف آشكار دولت انگليس از منشور المپيك كاري انجام شود فقط از عهده كشورها و ملتهاي مسلمان بر ميآيد.
مسلمانان كه ميدانند اسرائيل، غده سرطاني كاشته شده در قلب جهان اسلام توسط انگليس است بايد با جمهوري اسلامي ايران همراهي كنند و با اعتراض به آرم "صهيون" دولت انگليس را وادار به تغيير آن نمايند و اگر لجاجت نخستوزير انگليس ادامه پيدا كرد، المپيك لندن را تحريم نمايند. اين اقدام در شرايط كنوني كه جهان عرب و بخش عمدهاي از جهان اسلام درحال انقلاب است و احساسات ضد صهيونيستي نيز بشدت بالا گرفته با موفقيت همراه خواهد بود. از اين فرصت بايد براي وارد ساختن ضربهاي مشترك به استعمار پير انگليس و وليده نامشروعش رژيم صهيونيستي استفاده كرد.
رسالت:آينده تحولات منطقه
«آينده تحولات منطقه»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛غرب با شگفتي تحولات منطقه را رصد ميكند. سرويسهاي اطلاعاتي غرب وقوع اين تحولات را پيشبيني كرده بودند. فوري ترين اقدام غربيها براي پيشگيري از انقلابهاي اسلامي و مردمي در منطقه اين بود كه آنها يك تصوير ناكارآمد، مشوش و به هم ريخته از انقلاب اسلامي در جهان اسلام، بويژه جهان عرب نشان دهند تا مردم منطقه نتوانند براساس يك مدل، مطالبات سياسي خود را پيگيري كنند. تشويق و ترغيب آشوب و اردوكشي خياباني به بهانه تقلب در دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري اين هدف را دنبال ميكرد كه ريخت و دكور انقلاب اسلامي را به هم بريزند و بعد به مردم منطقه بگويند؛ "به كجا ميخواهيد برويد، انقلاب اسلامي ايران پس از سه دهه رو به افول گذاشته است." مردم بصير و رهبري هوشيار ايران "تهديد" نرم آمريكا و رژيم صهيونيستي و انگليس مكار عليه انقلاب را به يك "فرصت" تبديل كرده و به مردم جهان اثبات كردند بنيانهاي نيرومند انقلاب اسلامي محكمتر از آن است كه با جيغ و داد معدودي در محلات اشرافنشين اندك تكاني بخورد.
اقتدار ايران پس از آزمون فتنه بيش از اقتدار ايامي بود كه جنگ داخلي، تروريسم كور، جنگ تحميلي و تهديدها و تحريمها را پشت سرگذاشت. ايران پس از فتنه همانند پهلواني است كه توانسته پشت حريف خود را بادادن كمترين امتياز به خاك بمالد و دوستان انقلاب را در سراسر جهان شاد و دشمنان نظام را مايوس نمايد.
لذا ميبينيم يكي از اصليترين مطالبات مردم در كشورهاي به پاخاسته در خاورميانه استقرار يك نظام الهي همانند جمهوري اسلامي ايران است. غرب ميخواهد حركت مردم در خاورميانه را يك حركت سكولار با مطالبات اقتصادي معرفي كند و در اين نمايش هم واقعا ناشيانه عمل ميكند گاهي با اين حركتها همراهي نشان ميدهد و گاهي با چنگ و دندان و توپ و تفنگ ميخواهند آن را سركوب كنند. در ليبي سياست مشت آهنين در پيش گرفتهاند. ميخواهند بگويند اگر از خطوط قرمز بخواهيد عبور كنيد قتل عام مردم اجتنابناپذير است. يكي از اصليترين خطوط قرمز غرب در منطقه، منافع اقتصادي آنها بويژه روانسازي تداوم صدور نفت و عدم اخلال در نظامات اقتصادي غرب در حوزه انرژي است.
تصاويري كه جهان از مصر، تونس، الجزاير، ليبي، بحرين، مراكش، اردن، يمن و ... دريافت ميكند نشان ميدهد كه يك خودآگاهي اسلامي در امت عرب و جهان اسلام پديد آمده است.
مردم به دنبال عزت و شرف از دست رفته خود هستند كه آن زير پاي سربازان ارتش صهيونيستي طي نيم قرن اخير لگدمال شده است. مردم به حكم قرآن سلطه كفار بويژه يهود و نصاري را در سرزمينهاي خود نميتوانند بپذيرند.
مردم ديگر دوستي رهبران كشورهاي خود را با آمريكاي جهانخوار و رژيم خونخوار صهيونيستي تحمل نميكنند. مردم فقر سياه و نكبتبار را كه حاصل تسلط غرب در جوامع اسلامي است تحمل نميكنند و حاضرند به حكم قرآن براي حقوق خود در حوزه معاد و معاش فداكاري كنند.
حضور زنان محجبه در قيامهاي مردمي و برگزاري نمازهاي جماعت ميليوني و شعارهاي دشمن شكن الله اكبر هويت سياسي انقلابيون منطقه و كساني كه نبض تحولات را در دست خود دارند به خوبي نشان ميدهد.
مردم به حكم قرآن مامور به خروج از حاكميت طاغوت و رسيدن به وادي آزادي و حريت هستند. مردم به حكم رسول الله و احكام الهي مامور به مبارزه با ستم و استبداد هستند به همين دليل علماي بيدار اسلام جلودار نهضت بيداري اسلامي هستند و مردم رهبري علما و گروهها و احزاب اسلامي را پذيرفتهاند.
آمريكاييها به طور ناشيانه مشغول سوزنباني حركتهاي مردمي در كشورهاي اسلامي در ريل انديشههاي سكولار و ليبرال هستند، بيآنكه بدانند پوسيدهترين گفتمان در جوامع اسلامي گفتمان ليبراليسم است. رهبران مسلمان و بيدار و مردم مصر، يمن، اردن، بحرين، تونس، الجزاير، مراكش، عربستان و ... بايد بدانند پس از سكوت استبداد داخلي يك جنگ دائمي و مستمر با استعمار خارجي خواهند داشت. چرا كه استعمار خارجي در حال باز توليد و باز تعريف استبداد در اين جوامع است.
ايران اسلامي تجربيات گرانسنگي در انقلاب مشروطه و نهضت ملي شدن نفت دارد اين تجربيات نشان ميدهد كه استعمار چگونه از در بيرون ميرود و از پنجره دوباره وارد ميشود.
انقلاب اسلامي طي سه دهه گذشته نشان داد كه استعمار هر وقت از پنجره وارد شده يا از روي ديوار ميخواسته برگردد چگونه آن را بيرون كرده است. مردم جوامع اسلامي بايد از تجربيات انقلاب اسلامي در رصد توطئههاي دشمن بهرهگيري كنند و از يك سوراخ چند بار گزيده نشوند.
همراهي غرب در برخي كشورهاي منطقه عليه برخي مستبدين نبايد ما را به اشتباه بيندازد تا در اصالت تحولات وسيع و عميق به وجود آمده ترديد كنيم. اين يك مسير بيراهه است كه به دشمن اجازه مي دهد چند صباحي زير فشار مضاعف مردم قدري نفس بكشد. ما نبايد اجازه دهيم دشمن حتي يك لحظه نفس تازه كند چرا كه ممكن است همين غفلت باعث شود مدت سلطه غرب در منطقه به اندازه همان يك نفس استمرار يابد.
قدس:روشنگري سياسي در بيانات رهبري
«روشنگري سياسي در بيانات رهبري»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد؛حضرت آيةا... خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي، صبح روز پنجشنبه در ديدار رئيس و اعضاي مجلس خبرگان با تشکر از رفتار و گفتار عاقلانه و مدبرانه خبرگان ملت در انتخاب هيأت رئيسه جديد اين مجلس، در سخناني مهم و صريح خطاب به همه، بويژه جوانان تأکيد کردند: «اين پيام من است، هرگونه هتک حرمت و رفتارهاي غيراخلاقي و توهين آميز، خلاف شرع، مخالف عقل سياسي و ضربه به جمهوري اسلامي است و خداوند را خشمگين مي سازد».
در سخنان اخير مقام معظم رهبري در نشست اعضاي خبرگان، نکاتي کليدي در ارتباط با تعاملات سياسي اجتماعي و فرهنگي در جامعه به چشم مي خورد که به برخي از آنها اشاره مي شود.
- در نظر گرفتن معادلات معنوي در سياست: سياست در جمهوري اسلامي بر اساس نگاه وحياني و سيره معصومين(ع) شکل گرفته است. تبيين اين مفهوم در نظرگاه بنيانگذار جمهوري اسلامي نيز از همين منظر قابل توجيه است، زيرا الگوي سياسي در ايران پس از انقلاب کاملاً با مفهوم مصطلح آن در ادبيات سياسي و روابط بين الملل، متمايز است. سياست در آموزه هاي انقلاب اسلامي در تعامل شهروندان با يکديگر و شهروندان با دولت و همچنين در عرصه سياست خارجي، متفاوت از الگوي موجود جهاني است. به همين دليل، اين ويژگي ايران را در بين کشورهاي جهان از جايگاه منحصر به فردي برخوردار کرده است.
- حفظ آرامش جامعه ايماني: در شرايط کنوني، بيش از هر زمان ديگري جامعه به آرامش و ثبات نيازمند است. اکنون نگاه کلان در محاسبات توده ها، تمامي برآوردهاي بيگانگان را نقش بر آب نموده است و دشمنان که هر از چندگاهي تلاش مي کنند با سوژه سازي ايران اسلامي را که امروز محور و الگوي تحولات منطقه گرديده، بي ثبات معرفي کنند، به مدد عقل سياسي نخبگان و توده مردم، به ناکاميهايشان بيش از پيش افزوده شده است.
- انتقاد، مخالفت و بيان عقايد همراه با جرأت و دوري از هتک حرمت، اهانت و دشنام: فضاي کنوني جامعه به برکت انقلاب اسلامي از نعمت آزادي برخوردار است و گروه ها و جريانهاي سياسي با هر گونه ذائقه و سليقه سياسي در بيان نظرها و انتقادها آزادي دارند و مانعي در دستيابي آنها به اين حق مسلم وجود ندارد. نکته اي که ظرافت قابل تأملي را مي طلبد، تميز بين مرز نقد، روشنگري و بيان نظرات با اهانت و هتک حرمت است. خداوند علتهاي بسياري از رفتارهاي ضد اخلاقي از جمله اتهام زدن به ديگران را در آيات متعدد قرآن در هواهاي نفساني و روحيه استکباري غفلت از خداوند و ترک راه رشد و کمال، عجب و غرور و خودپسندي نسبت به خود مي داند و از انسان مي خواهد که با ياد خداوند، خود را از اين بيماريهاي خطرناک برهاند.
- پرهيز از تأثيرپذيري اخبار ناصواب در مورد دولتمردان: برخي احزاب و گروه ها با خبرسازي و تأثيرپذيري از فضاسازي رسانه اي بيگانگان، موضعگيري کرده و زحمات دولتمردان را زير سؤال مي برند که بر اساس فرمايشات رهبري اين مدل رفتاري قابل پذيرش نيست. اين سخن به منزله چشم پوشي از نقد و بي تفاوتي نسبت به کاستيها نمي باشد، بلکه ضمن نقد به الزامهاي آن نيز پايبند است. مدتي است بعضي جريانها و نحله هاي سياسي با ژست انتقادي گرفتن، خدمات دولت را به نحوي مورد هجمه سنگين قرار داده اند که نمي توان از آن بوي انتقاد را استشمام کرد، بلکه ادبيات به کار رفته، بعضاً نوعي تخريب و انتقامجويي را در اذهان تداعي مي کند. بر کسي پوشيده نيست، انتقاد سازنده آينه اي براي نمايش کاستيهايي است که با در نظر گرفتن محدوديتهاي اجرايي و با نگاهي علمي مطرح شده اند. چنين است که هر «انتقاد هدفمند و صادقانه» در بطن خود، راهکاري منطقي و علمي را نيز براي رفع کاستيها خواهد داشت.
- رصد کردن دست دشمن در جريانهاي اجتماعي و مراقبت از نفوذيها: در اجتماعات خودي، برخي اوقات اتفاق افتاده است که جريانهاي غيرخودي با هدف ايجاد اغتشاش، فضا را راديکال نموده اند تا از اين رهگذر جريانهاي سياسي موجه را متهم کنند که اين موضوع تاکنون مسبوق به سابقه بوده است و جوانان بر اساس رهنمود رهبري، بايد مراقبت ويژه در مقابل اين انحرافها داشته باشند.
- درک پويايي و حرکت رو به پيش انقلاب اسلامي و اميد به آينده: دشمن همواره تلاش مي کند با نفوذ در ادراکات جامعه، نوعي رخوت و سستي و نااميدي را تلقين نمايد تا از اين منظر پويايي و رشد شتابان انقلاب اسلامي را در عرصه هاي گوناگون با کندي و بن بست مواجه سازد. نکته اي که همواره در رهنمودهاي ولايت از فراواني قابل توجهي برخوردار است، اهتمام به اميد دادن به جامعه به عنوان راهکار مقابله در مقابل ايجاد يأس و نااميدي دشمن است.
بنابراين، آنچه رهبري در اظهارات اخيرشان مطرح فرمودند، مخاطب آن همه آحاد جامعه مي باشند و جريانهاي سياسي و گروه ها بايد با در نظر گرفتن الزامهاي ديني و سياسي، حرکتهاي فردي و جمعي ناصواب را اصلاح و با نفوذيها برخورد کنند تا الگوي صحيح مناسبات سياسي جريانها و افراد تبيين گردد و بستر سؤاستفاده دشمن فراهم نشود. از سوي ديگر، جامعه پيروي خويش را از منويات مقام معظم رهبري با اين فرمايش امام(ره) اعلام مي نمايد: «پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملکت شما آسيب نرسد.»
مردم سالاري:اقناع، القا و تربيت کلا م مهم رئيس سابق خبرگان
«اقناع، القا و تربيت کلا م مهم رئيس سابق خبرگان»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن ميخوانيد؛مهمترين رويداد هفته گذشته کشور، تشکيل اجلا س مجلس خبرگان رهبري و انتخاب هيات رئيسه جديد اين مجلس بود. آيت الله هاشمي رفسنجاني در افتتاحيه اين اجلا س سخنان مهمي ايراد کرد که در آن محوري ترين مسائل جهان اسلا م و خيزش بيداري اسلا مي و مهمترين مسائل داخلي کشور اشاراتي تحليلي و تبييني داشت.
قبل از پرداختن به محورهايي از اين سخنان لا زم است اشاره کنم به هزينه هاي هنگفتي که جوامع بشري به ويژه جامعه پررويداد ما در عدم استفاده از فرصت ها متحمل شده و مي شود. رياست آيت الله هاشمي رفسنجاني بر مجلس خبرگان در دو دوره دو ساله اخير فرصت گرانقدري بود که مي توانست بسياري از گره هاي اجتماعي، سياسي جامعه را با هزينه اي بسيار اندک حل کند که به دلا يلي که خود ايشان در نطق افتتاحيه اين نشست به بخش هاي مهمي از آن اشاره کردند اين فرصت از دست رفت.
نمونه تحسين برانگيز اين درايت را در انصراف از نامزدي آنگاه که آيت الله مهدوي کني براي رياست مجلس خبرگان اعلا م حضور کردند، مي توان به خوبي يافت که مورد تشکر و تمجيد مقام معظم رهبري هم قرار گرفت.
آيت الله هاشمي رفسنجاني در سخنان افتتاحيه اجلا س 17 و 18 اسفند بر «عمل به احکام» و «حفظ مردم» و «قبول اختلا ف در سليقه هاي سياسي و اجتماعي، اقتصادي که موجب تکامل مي شود» و «پرهيز از اختلا ف در اصول» و «ضرورت بربحث و نقد تاکتيک ها» و «اولويت تربيت و اقناع بر مجازات» تاکيد کرد و در فرازي گفت.
«نمي شود از يک جامعه اي که خودش گرفتار بيکاري،
بداخلا قي، اختلا ف، تورم است الگو ساخت، بايد الگويي بسازيم که بتوانيم
به دنيا ارايه دهيم.
هر يک از اين محورها خود ظرفيت چند سرمقاله و چند
مقاله را دارد، اما نگارنده در اين جا مي خواهم به يکي از اين محورها که
«اقناع و تربيت» هست اشاره اي کنم تا معلوم شود که چقدر ايشان ديدگاه
عميق ارتباطي دارند و راه حل هاي ارتباطي را موثرترين و کم هزينه ترين و
کوتاه ترين راه براي حل معضلا ت سياسي، اجتماعي مي دانند و دليل اصلي همسو
نشدن با موج هاي اجتماعي مبتني بر شعار و رفتارهاي افراطي را از همين
زاويه بايد ارزيابي کرد.
واژه اقناع در شکل مناسبت به معناي دخل و تصرف در نمادها است که براي انجام عمل از سوي ديگران طراحي نشده است. در واقع، توسل به تعقل و احساس به خاطر حصول نوعي رضايت رواني است. منظور از تعقل استفاده از عقل همگاني است نه عقل شخصي; نظر و راي و استدلا ل خود را با ديگران در ميان نهادن و نظر و راي و استدلا ل ديگران را شنيدن و به نتيجه مشترک رسيدن است، تعقل شکل جمعي دارد، تبعيت از عقل فردي تعقل عبث، خود خواهي و خودپرستي است.
اقناع با تبليغ متفاوت است، گرچه هر دو براي نيل به نتايج از پيش تعيين شده بر ابزارهاي ارتباطي تکيه دارند. وقتي انگيزه هاي افراد با علا قه شخصي يا گروهي مناسبت و همخواني نداشته باشد از تبليغ ياري گرفته مي شود و در تبليغ تربيت حاصل نخواهد شد، حال آن که در اقناع مراتبي از تربيت شکل مي گيرد.
اقناع با القا» هم متفاوت است. القا» نوعي تبليغ است که در افکار عمومي حافظه اجتماعي جديدي مي سازد و تصورات و اعتقادات و ذهنيات تازه اي بنيان مي افکند که از اساس با سابقه ديرين جامعه بيگانه است و سبب ايجاد تصوراتي در فرد و جامعه مي شود و با ايجاد يک پديده رواني دست به ايجاد حرکت هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي مي زند، بدين سبب است که اينگونه تبليغات را تبليغات القايي مي نامند.
در تبليغات القايي سه اصل مهم وجود دارد که عبارتند از:
محور
القا»- محمل القا» و سوژه- القا»، آيت الله هاشمي رفسنجاني با ظرافت در
نقد شرايط موجود جامعه به مصاديق اين سه اصل اشاره مي کند که در ارتباطات
حاصل ضرب اين 3 را ضريب القا» مي نامند.
ايشان با توصيه حکيمانه خود به خبرگان رهبري توصيه مي کند که مقابل جرياني که نصايح رهبري را مي شکند بايستد، در حقيقت «محمل القا»» را صفر کنند تا حاصل ضرب يعني ضريب القا» صفر شود.
با نقل فرازي از سخنان ايشان، سخن را به پايان مي برم:
«...
ما بايد مفيد به اسلا م باشيم، اگر احساس کنيم که باز مي خواهند با شعار
کار را ادامه دهند، خداي ناکرده ممکن است انسجام مردم از دست برود.
بايد بينيم اسلا م شامل چه چيزي است، مقداري عقايد است که اساس کار ماست، به عقايد مردم خيلي کمک شده و خيلي چيزها گفته شده است، ولي باز مي بينيم که چقدر با پريشان گويي، شيطان پرستي، کارهاي عجيب و غريب و عرفان هاي کاذب، مردم را منحرف مي کنند و همه جا هستند، ريشه هاي اينها چيست؟...
دروغ از سطوح رسمي تا ديگران خيلي وسيع شده، آمار دروغ گفتن، وعده دروغ دادن، تخلف وعده کردن، تهمت زدن، فريب دادن، ريا کاري، شعارهاي بي محتوا دادن، اينها همه برخلا ف اسلا م است، اخلا ق در جامعه آسيب ديده است و...
همه وظايف ذاتي داريم آن وظايف را بايد خودمان انجام دهيم و با الفاظ والقاب مساله حل نمي شود.»
اي بهار از کوچه ما هم گذر کن
عشق را در خانه ما جلوه گر کن
سينه هاي خسته را حالي عطاکن
ديده را از شبنم آينه تر کن
ميزبان چنين بهار دل انگيزي بودن، سزاوار دستان هميشه سبز شما باد.
تهران امروز:چند نفر را جذب كردي برادر؟
«چند نفر را جذب كردي برادر؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم سيدجواد سيدپور است كه در آن ميخوانيد؛هيچكس تاكنون ديده يا شنيده كسي با فحش و ناسزا و تحقير و توهين توانسته باشد فردي يا افرادي را جلب خودش يا جذب ايده و فكري كند؟
راهبرد «جذب حداكثري» كه بيست ماه و بيست روز پيش رهبر معظم انقلاب در نماز جمعه تاريخي پس از انتخابات مطرح فرمودند هرگز تاريخ مصرف ندارد و همه كساني كه در زير چتر نظام فعاليت ميكنند موظفند با عنايت به اين راهبرد كلان فعاليتهاي سياسي و اجتماعي خود را سامان دهند و مبتني بر اقتضائات چنين برنامهاي به كنش و واكنش بپردازند.
بعد از گذشت اين همه مدت بد نيست همه فعالان سياسي كشور به عملكرد خود نظري بيندازند و از خود بپرسند در راستاي فرمايش رهبري چه اقدامي كردهاند. يكي از اصليترين الزامات جذب حداكثري رعايت اخلاق و احترام به ديگران مخصوصا افرادي است كه لزوما هماهنگي و همراهي با ايده و فكر صاحبان قدرت ندارند. روشن است كه احترام گذاشتن به مخالف لزوما به معناي پذيرش عقيده او نيست بلكه تن دادن بيقيد و شرط به احكام اخلاق اسلامي است، همان چيزي كه هم از اهداف بعثت انبياء و هم از لوازم حكومت اسلامي است.
جذب حداكثري تنها با رعايت اخلاق فراچنگ ميآيد و آنجا كه اخلاق در محاق ميرود نه تنها جذبي صورت نمي گيرد كه يكسره دافعه و دوري از حق اتفاق ميافتد. سخن حق و حرف حق في نفسه جاذبه دارد و از اينروست كه همه پيامبران هم در كلام و هم در مرام از پرتو عالي جاذبه الهي برخوردار بودند. آنكس كه خود را نماينده حق ميداند و با چنين رويكردي با مردم برخورد ميكند بايد به هوش باشد كه سخن ناحقش جفايي سخت بر ساير حقپويان است چرا كه برخورد نادرست و ناشايست او اعتبار سخن حق ديگران را از سكه مياندازد.
وقتي صحبت از جذب حداكثري ميشود منظور جذب دوست و رفيق و پسرخاله و دخترخاله نيست بلكه مقصود جذب اشخاص و افرادي است كه در ميان جبهه حق و باطل سردرگم و چشم انتظار طلوع حقيقت اند و دوست دارند در ميان گرد و غبار به پا خاسته بتوانند به راهي بروند كه بايد بپويند. جذب اينگونه افراد و ساير اشخاصي كه در اين هنگامه قرار دارند با هتكحرمت و رفتارهاي غيراخلاقي نه ميسور است و نه مطلوب.
تاكيد موكد رهبر فرزانه انقلاب در ديدار با خبرگان و اتمام حجت ايشان با همه فعالان عرصه عمومي مبني بر لزوم رعايت اخلاق و پرهيز از هرگونه هتكحرمت و رفتارهاي نادرست اخلاقي ريشه در حقيقت ديانت و سياست دين محور دارد چرا كه بايد «سياست ما عين ديانت ما و ديانت ما عين سياست ما باشد.» وقتي اخلاق اسلامي از سياست حذف شود، همه چيز جايز ميشود و اين هرگز مطلوب حاكم اسلامي نيست و نخواهد بود. بدون شك گرانيگاه حكومت اسلامي رعايت اخلاق است و اگر غير از اين باشد، نقض فرمايش رسول گرامي اسلام است كه ميفرمايند: «اني بعثت لا تمم مكارم الاخلاق: همانا من برانگيخته شدم به رسالت تا مكارم اخلاق را به كمال برسانم.» حكومتي كه در امتداد راه انبياء الهي بنا نهاده شده حتما و قهرا بايد در پي احياء و اثبات اين مدعا باشد و بر همه حاكمان و مديران و مسئولان و فعالان آنهاست كه اخلاق الهي را به تمامه رعايت كنند و از ديگران نيز بخواهند تا بدان پايبند باشند و گردنكشان و حقناشناسان و گزافهپويان را بر جاي خويش بنشانند. آنان كه اخلاق را زير پا مينهند و هتكحرمت و توهين و ناسزا و تحقير را به ديگران روا ميدارند، شاگردان شيطانند چرا كه پيامد رفتار ناشايست و ناصواب آنها پر كردن جبهه باطل و كاستن از محبوبيت و اقتدار سخن حق است.
اكنون باري ديگر رهبر معظم انقلاب بر همه رهپويان جبهه انقلاب روشن ساختند كه «هرگونه هتك حرمت و رفتارهاي غيراخلاقي و توهينآميز، خلاف شرع، مخالف عقل سياسي و ضربه به جمهوري اسلامي است و خداوند را خشمگين ميكند.» اين جمله به قدري واضح و گويا و روشن است كه هيچكس نميتواند آن را ناشنيده يا ناديده بگيرد. با اين فرمايش رهبري وظيفه دستگاه قضا سنگينتر از هميشه است چرا كه همه از اين دستگاه مقتدر انتظار دارند حرمتشكنان را بر جاي خويش بنشاند و آنان را كه در برابر مطالبه شايسته رهبر معظم انقلاب سركشي ميكنند، زنهار دهد و عدالت را بر آنها جاري سازد.
ابتكار:آيا مليکردن زمين چاره مشکل است؟
«آيا مليکردن زمين چاره مشکل است؟»عنوان سرمقالهِ روزنامهي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛سالهاست زمينخواري بهعنوان معضل و پديدهي نابهنجار ملي مطرح است و دربارهي چرايي پيدايش و چگونگي مهار آن، خطونشانهاي زيادي کشيده شده است. خبر تشکيل پرونده براي دانهدرشتها بارها تيتر اول روزنامهها بوده است؛ اما هيچگاه از هويت زمينخواران و سرنوشت پروندههايشان اطلاعي حاصل نميشود.
همواره از عنوان عدهاي سودجو و زمينخوار و مافياي زمين، در خطابهها نام برده ميشود؛ اما تاکنون از مصاديق اين عناوين نامي برده نشده است. در طول سيودو سال گذشته، موجهاي زيادي تحتعنوان مقابله با زمينخواران به راه افتاده؛ ولي همواره در مرحلهي اول باقي مانده است. اکنون افزايش معضل تغيير کاربري و تصرف غيرقانوني زمينهاي دولتي و عمومي به يکي از معضلات بزرگ اجتماعي تبديل شده است. در مهرماه سال جاري، رئيس بازرسي کل کشور در جريان ديدار از استان فارس، طي سخناني گفتند که زمينخواري به يکي از مهمترين عوامل فساد، در کشور تبديل شده است. زمينخواري نسبت مستقيمي با نظام مالکيت زمين دارد.
مطابق اصل 44 قانوناساسي، مالکيت اراضي متعلق به حکومت است و بهموجب اصل 45قانوناساسي «انفال و ثروتهاي عمومي، از قبيل زمينهاي موات يا رهاشده، معادن، درياها، درياچهها، رودخانهها و ساير آبهاي عمومي کوهها، درهها، جنگلها، نيزارها، بيشههاي طبيعي، مراتعي که حريم نيست، ارث بدون وارث، اموال مجهولالمالک و اموال عمومي که از غاصبين مسترد ميشود، در اختيار حکومت اسلامي است تا برطبق مصالح عامه نسبت به آنها عمل نمايد.» مطابق اين اصل، منابع طبيعي و زمين و محيطزيست در اصل امانتي است در دست دولت که بايد همانند اميني از آن حفاظت کند. دولت صرفاً حق بهرهمندي معقولانه و پايدار اين منابع را به نفع نسلهاي حال و آينده دارد. درحقيقت، دولت مالک نيست؛ بلکه پاسبان و نگهبان است. بنابراين اراضي متعلق به هيچکس نيست و دولتها تنها بهلحاظ نگهباني از منافع عمومي حق مديريت دارند.
از زمان قاجار، اراضي کشور به سه دستهي دولتي و شاهنشاهي و اربابي تقسيم ميشد. اين وضع در زمان پهلوي تشديد شد. شاهان براي خود، حق مالکيت خداوندي بر زمين قائل بودند؛ درحاليکه تودهي مردم از هيچ حقي برخوردار نبودند. درحقيقت، زمين پايهي نظام طبقاتي را تشکيل ميداد: هرکسي که سهم بيشتري از زمين داشت، ارباب بود و ديگران رعيت بودند. البته اين مسئله مختص ايران نبود و در کشورهاي ديگر نيز به چشم ميخورد. بنابراين زمين بهانهي انقلابهاي زيادي به نام «انقلاب کشاورزان» شد.
بعد از انقلاب اسلامي ايران، مالکيت اراضي به دو دستهي دولتي (عمومي) و خصوصي تقسيم شد. براي مثال، مادهي 6 قانون زمين شهري ميگويد: کليهي زمينهاي موات شهري؛ اعم از آنکه در اختيار اشخاص يا بنيادها و نهادهاي انقلابي و دولتي يا غيردولتي باشد، در اختيار دولت جمهوري اسلامي است و اسناد و مدارک مالکيت گذشته، ارزش قانوني ندارد. بااينحال چرا با وجود گذشت 32سال از انقلاب، هر روز شاهد تصرفات منابع طبيعي، موات، حاشيهي درياها و... هستيم؟ اين روزها هرکس گذرش به حاشيهي تهران و ديگر شهرهاي ايران بيفتد، مشاهده خواهد کرد که تصرفات منابع طبيعي و مسابقهي تغيير کاربري، به فراز قلههاي اطراف هم رسيده است. حتي چنين سرنوشتي دامان سواحل درياها را هم فرا گرفته است، بهطوريکه مردم عادي براي رؤيت دريا راه آزاد پيدا نميکنند و بايد از فرسنگها دور، نماي کلي دريا را رؤيت کنند. مشکل کجاست؟ به گفتهي چند روز پيش دادستان کل کشور، بدون دخالت افراد صاحبنفوذ و دستگاههاي دولتي، چنين تصرفاتي از عهدهي افراد حقيقي خارج است.
در سال 1357 در قانون تثبيت نسبي بهاي زمين و جلوگيري از افزايش نامتناسب آن، هفت ماده و هفت تبصره تصويب شد. اين قانون در مجمع قوانين سال57، صفحهي ـ چاپ شده است. اما معلوم نيست درنتيجهي کدام تحليل و با توجه به چه مبانياي، اين قانون در تاريخ 29/1/1358 توسط مرحوم مهندسبازرگان به شمارهي2332 لغو شد؛ قانوني که ميتوانست ضامن حقوق عامه باشد.
ادامه در صفحه2 لغو اين قانون در صفحهي 5 مجموعهي قوانين سال58 چاپ شده است. جالب است که اين لغو توسط نخستوزير صورت پذيرفته است، درحاليکه نخستوزير چنين حقي را بهطور قانوني نداشت و اگر هم لازم بود که لغو شود، بايد توسط شوراي عالي انقلابِ آن زمان يا بعدها توسط مجلس شوراي اسلامي انجام ميگرفت. بههرحال به نظر ميرسد علاوه بر ريشهها و عوامل مختلفي که در طول ساليان گذشته، باعث پيدايش فرآيند زمينخواري شده است، لغو آن قانون خود، عامل مهمي در هرجومرجهاي بعدي بود.
اکنون شهرها در محاصرهي تصرفات غيرقانوني، راه نفسکشيدن ندارند. درياها در محاصرهي تعرضات غيرقانوني، به نام دستگاههاي ذي نفوذ هستند و همهي اينها امکان بهرهمندي مردم را از اين نعمت عمومي سلب کرده است. اکثريت قريببهاتفاق مردم هيچ سهمي از زمين ندارند. اگر هم کسي با هزار زحمت و اندوخته بتواند سرپناهي تهيه کند، بهناچار بايد آبي آسمان را در سقف آپارتمان خود طلب کند.
براي برونرفت از اين معضل ملي، چارهاي جز عزم ملي نيست. ابتدا بايد از نظر قانوني، تعريف روشني از جرم زمينخواري شود، آنگاه زمين هم، همچون مسئلهي نفت، نياز به مليشدن دارد. زمين در سرنوشت زندگي عمومي، نقشي طراز اول دارد؛ اما با اين هرجومرج کنوني، اميدي به چارهانديشي نيست. دولت بايد ابتدا از خود شروع کند: دست نهادها و سازمانهايي را بشکند که بدون محمل قانوني به حريم موات، منابع طبيعي، کوهها و درياها متعرض هستند و حريمها را با سيمخاردار و ديوارکشيهاي غيرقانوني بر روي عموم بستهاند. دولت بايد اين دستها را کوتاه کند تا وضعيت زمين نظامند شود و عموم مردم از اين نعمت خداداد بهرهمند گردند.
محرومشدن مردم از نعمتهاي عمومي مصداق ظلم عمومي است و ظلم عمومي بنيانبرافکن و ويرانگر است. لغو اين قانون در صفحهي 5 مجموعهي قوانين سال58 چاپ شده است. جالب است که اين لغو توسط نخستوزير صورت پذيرفته است، درحاليکه نخستوزير چنين حقي را بهطور قانوني نداشت و اگر هم لازم بود که لغو شود، بايد توسط شوراي عالي انقلابِ آن زمان يا بعدها توسط مجلس شوراي اسلامي انجام ميگرفت. بههرحال به نظر ميرسد علاوه بر ريشهها و عوامل مختلفي که در طول ساليان گذشته، باعث پيدايش فرآيند زمينخواري شده است، لغو آن قانون خود، عامل مهمي در هرجومرجهاي بعدي بود.
اکنون شهرها در محاصرهي تصرفات غيرقانوني، راه نفسکشيدن ندارند. درياها در محاصرهي تعرضات غيرقانوني، به نام دستگاههاي ذي نفوذ هستند و همهي اينها امکان بهرهمندي مردم را از اين نعمت عمومي سلب کرده است. اکثريت قريببهاتفاق مردم هيچ سهمي از زمين ندارند. اگر هم کسي با هزار زحمت و اندوخته بتواند سرپناهي تهيه کند، بهناچار بايد آبي آسمان را در سقف آپارتمان خود طلب کند.
براي برونرفت از اين معضل ملي، چارهاي جز عزم ملي نيست. ابتدا بايد از نظر قانوني، تعريف روشني از جرم زمينخواري شود، آنگاه زمين هم، همچون مسئلهي نفت، نياز به مليشدن دارد. زمين در سرنوشت زندگي عمومي، نقشي طراز اول دارد؛ اما با اين هرجومرج کنوني، اميدي به چارهانديشي نيست.
دولت بايد ابتدا از خود شروع کند: دست نهادها و سازمانهايي را بشکند که بدون محمل قانوني به حريم موات، منابع طبيعي، کوهها و درياها متعرض هستند و حريمها را با سيمخاردار و ديوارکشيهاي غيرقانوني بر روي عموم بستهاند. دولت بايد اين دستها را کوتاه کند تا وضعيت زمين نظامند شود و عموم مردم از اين نعمت خداداد بهرهمند گردند. محرومشدن مردم از نعمتهاي عمومي مصداق ظلم عمومي است و ظلم عمومي بنيانبرافکن و ويرانگر است.
آفرينش: تأملي در وضعيت كارگران معدن
«تأملي در وضعيت كارگران معدن»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛پس از آنکه نسبت به کم توجهي و عدم عنايت به بسترهاي اقتصادي معادن کشور در نوشتار قبلي اشاره کرديم به اين نتيجه رسيديم که صنعت معدن در کشور ما مورد بيمهري قرار گرفته و با توجه به پتانسيل هاي فراواني که دارد نتوانسته است جايگاه خود را در اقتصاد کشور تثبيت کند. اما آنچه ما را بر آن داشت که نوشتاري ديگر در اين زمينه تهيه کنيم، وضعيت و اوضاع نا بسامان کارگران و زحمت کشان در عرصه صنعت معدن بود.
افرادي که با تحمل سخت ترين شرايط کاري جان خود را به خطر مي اندازند و به فعاليت در اعماق زمين مي پردازند و بعضا در کشاکش نا ملايمت هاي حوادث جان خود را از دست مي دهند و يادشان هم در همان اعماق زمين مدفون مي شود. نمونه بحث را به معدن زغال سنگ کرمان مي کشانيم . جايي که در آذر ماه امسال شاهد قرباني شدن چهار کارگر ساده معدن بوديم.
اين افراد در عمق 600 متري زمين به علت ريزش معدن مدفون شدند. پس از تلاش هاي فراوان جسد يکي از آنها خارج شد و خانواده هاي آنها توقع داشتند تا در روزهاي آتي اخبار خوشي از سلامت و نجات بستگانشان بشنوند. اما نه تنها اين اميد ها به يأس تبديل شد بلکه هنوز با گذشت سه ماه از وقوع حادثه هنوز نتوانسته اند اجساد اين کارگران را از زير آوار خارج کنند. البته تلاش شبانه روزي امدادگران درخور تمجيد است اما به نتيجه نرسيدن تلاش آنها در نجات معدنچيان و کشف اجساد آنها نشان از مظلوميت اين قشر محروم دارد.
شايد اين طور به نظر برسد که بروز چنين حوادثي در اين نوع کار بعضا طبيعي است اما بنا بر اخبار رسيده و گفته هاي مدير کل کار و امور اجتماعي کرمان، عامل بروز چنين حوادثي در معادن کرمان استفاده از روش هاي سنتي استخراج و عدم نظارت کافي بر رعايت استانداردهاي ايمني مي باشد. اکثر کارگراني که در اين معادن مشغول به کار هستند از اقشار ضعيف جامعه مي باشند. که بدون داشتن مهارت و آموزش هاي کافي در زمينه هاي ايمني و بهداشتي و با دستمزد پايين نسبت به حد نصاب هاي مشخص شده به کار گرفته مي شوند.
و به علت عدم آشنايي به نوع کار و خطرات در مواقع بحراني قادر به عکس العمل هاي کافي و استاندارد نيستند و دچار حادثه مي شوند. شايد گفتن اين نکته تأسف بار باشد که در يکي از حوادث معادن کرمان (باب نيزو) کارگراني در معدن قرباني شدند که در ميان آنها فردي با 70 سال سن و فردي با دو روز کار در معدن وجود داشتند. و اين خود گوياي همه نا ملايمت ها با اين صنعت و افراد مشغول در آن مي باشد. همه موارد ياد شده تخلف از قانون از سوي متوليان و پيمان کاران معادن مي باشد که با عدم آماده سازي همه جانبه جهت ايمني محيط کار و کارگران اقدام به فعاليت نموده اند.
اگر چه اين متخلفان به مراجع قضايي خوانده شده اند و محکوم به پرداخت غرامت و تحت پيگرد قرار گرفته اند اما متاسفانه در برخي موارد آنها با استفاده از راه هاي گريز از قانون توانسته اند از زير بار اين حوادث دلخراش شانه خالي کنند. و حتي در برخي موارد خانواده هاي حادثه ديدگان نتوانسته اند به طور کامل حق و حقوق خود را دريافت کنند. در آخر همانطور که نسبت به جنبه هاي اقتصادي معادن کشور اشاره کرديم و خواستار توجه بيشتر به اين مهم شديم ، بار ديگر و با درخواستي انسان دوستانه از مسئولين ذي ربط تقاضاي توجه مضاعف به وضعيت کارگران مظلوم در صنعت معدن کشور را داريم.
آرمان:حقوق بشر
«حقوق بشر»عنوان سرمقالهي روزنامهي آرمان به قلم غلامعلي رياحي است كه در آن ميخوانيد؛ترديدي نيست که در جهان امروز حقوق بشر به يکي از محورهاي اصلي در روابط مناسبات دولتهاي تبديل شده است به چند نمونه نزديک اشاره ميشود. وزير خارجه فرانسه برکنار شد به اين دليل که چندي پيش مهمان سرمايهداري شده بود که از دوستان زينالعابدين بنعلي ديکتاتوري مخلوع تونس است. مورد ديگر مربوط است به يکي از موسسات آموزشي انگليسي که مدير آن به خاطر دريافت مبلغي
(به عنوان خودياري) از يکي از فرزندان معمرقذافي مجبور به عذرخواهي شد. سلويربرلوسکوني نخستوزير ايتاليا زير فشار افکار عمومي به دادگاه احضار شده است او متهم است که با رقاصهاي عربتبار کمتر از 18 سال ارتباط برقرار کرده است توجه داشته باشيم که اصل چنين اعمالي حتي براي نخست وزير در کشوري با تساهل جنسي مانند ايتاليا به خودي خود جرم نيست گرفتاري نخست وزير به آن علت است که افکار عمومي و دستگاه قضايي ايتاليا مدعياند که رقاصه عرب به علت صغرسن مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفته است.
سازمان ملل و ارگانهاي وابسته به آن بعد از جنگ دوم جهاني به منظور حفظ صلح و ايجاد امنيت جمعي پايهگذاري شد تا سالهاي اخير هر چند مجمع عمومي و کميسيونهاي حقوق بشري زيرمجموعه آن گهگاه در قبال نقض حقوق بشر در بعضي کشورها مبادرت به صدور قطعنامه يا بيانيه ميکرد اما حوادث تونس و مصر خصوصا ليبي نقطه عطفي در تاثيرگذاري حقوق بشر در مناسبات سازمان ملل با دولتها شده است. براي اولين بار شوراي امنيت به اتفاق آرا عليه قذافي بسيج شده و قطعنامه بدون مخالف صادر کرده است.
دبيرکل سازمان ملل در حالي که در قبال نقض حقوق بشر در ديگر کشورها هرگز اينگونه تمام قد به ميدان نيامده بود نه يکبار بلکه در چند مناسبت اعمال ديکتاتور ليبي را محکوم کرده و در واقع او را به عنوان حاکم معزول طرف خطاب قرار داده است. قذافي باشدت متعرضين را بمباران ميکند و ظاهرا در اين جنايتها هيچ خط قرمزي نميشناسد. سازمان ملل و اتحاديه اروپا و ناتو و کشورهاي غربي و عربي يکپارچه عليه قذافي قيام کردهاند.
ديوان بينالمللي کيفري در صدد است قذافي و ديگر حاکمان ليبي را به عنوان جنايت عليه بشريت تحت تعقيب قرار دهد. مخالفين قذافي که نيمي از کشور را در اختيار دارند ضمن تاکيد بر عدم مداخله نظامي از کشورهاي غربي انتظار دارند با برقراري منطقه پرواز ممنوع بر فراز ليبي، نيروي هوايي ليبي را که بيرحمانه معترضان را قتلعام ميکند از کار بيندازند و بعيد نيست که جامعه جهاني در صورت تداوم جنايت قذافي در اين مورد اقدام کند.
در حاليکه اينگونه اقدامات حتي تا 20 سال پيش قابل تصور نبود و حاکمان مستبد بسياري از کشورهاي درگذشته با احساس مصونيت از تعقيب، جنايات زيادي مرتکب شدند وبيکيفر ماندند. حمله ناتو به صربستان که عليه مسلمانان نسلکشي ميکرد جنگ بالکان را پايان داد و دادگاه کيفري بين المللي تا حال حداقل 2 نفر از حاکمان جنايتکار صربستان را محاکمه کرده که اولي قبل از صدور حکم در زندان بينالمللي جان سپرد و دومي زنداني و در حالي محاکمه است.
تشکيل ديوان جنايي بينالمللي تحول بيسابقهاي در حقوق بينالملل پديد آورد به طوري که اين ديوان مرزهاي جغرافيايي و تابوي حاکميتهاي ملي را درمينوردد و حتي سلاطين و روساي کشورهاي استبدادي در قدرت را تحت تعقيب قرار ميدهد که آخرين نمونه آن صدور حکم جلب براي عمرالبشير رئيسجمهور سودان است.
موارد ديگري هم از اين نوع اقدامات حقوق بشري در سالهاي اخير وجود داشته که محکوميت چارلز تيلور از آن جمله است. نتيجه اينکه رويکرد و سازمانهاي بين المللي و نوع نگاهشان به مقوله حقوق بشر خصوصا در 20 سال اخير دستخوش تغييرات عميق کيفي شده و برخلاف دهههاي گذشته که تعرض به حاکميت ملي دولتها نوعي خط قرمز و تابو بود امروز هيچ ديکتاتوري نميتواند در محدوده ملي با دست باز حقوق بشر را نقض کند.
مقوله حقوق بشر به حدي عمده و برجسته شده است که حتي قذافي نميتواند نسبت به آن بياعتنا باشد و با دعوت از رسانهها و نمايندگان سياسي کشورها و تبليغات دروغ تلاش ميکند جناياتش را لاپوشاني کند و خيزش عمومي مردم را به القاعده و مزدوران خارجي نسبت دهد.
افکار عمومي ملتها دولتمردان و مسئولان سازمانهاي بينالمللي را خواهناخواه تحت تاثير قرار ميدهد. با اين همه به نظر ميرسد در خانواده بينالمللي همه کشورها برابر نيستند و ميزان حساسيت ها چه در بخش ملتهاي قرباني خشونت و چه کشورهاي حامي حقوق بشر متفاوت است. مثلا در حالي که فرانسه شوراي ملي بنغازي را به عنوان نماينده مردم ليبي به رسميت شناخته ايتاليا به علت قراردادهاي گوناگون با رژيم قذافي حتي حاضر به حمايت از ايده ايجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز ليبي نيست.
از اين گذشته حساسيت موقعيت ليبي به عنوان بزرگترين دارنده منابع انرژي آفريقا و اينکه در نزديکي مرزهاي جنوبي اروپا قرار گرفته و بيثباتي در آن قابل تحمل نخواهد بود باعث شده اتحاديه اروپا و ناتو و سازمان ملل حتي شوراي همکاري خليجفارس قضيه ليبي را در دستور روزانه خود قرار دهند.
در حالي که چند ماه پيش در کشور ساحل عاج انتخابات رياست جمهوري برگزار شد و رقيب آقاي باگبو برنده انتخابات شد ولي رئيس جمهور سابق با تکيه بر نيروهاي نظامي از واگذاري قدرت کانديداي پيروز خودداري کرد.سازمان ملل 16هزار نيروي حافظ صلح در ساحل عاج دارد که اگر اين نيرو در ليبي مستقر بود اي بسا به نفع مردم عليه رژيم قذافي وارد عمل ميشد در حالي که در ساحل عاج نظاره گر برخوردهاي خشني است که هر روز دهها کشته و زخمي بر جاي ميگذارد.
با اين همه رويکرد سازمانهاي بينالمللي به نفع حمايت از حقوق بشر تغييرات بزرگي پيدا کرده و مرزهاي جغرافيايي ديگر حياط خلوت ديکتاتورها نيست.
دنياي اقتصاد:تقسيم شرکتهاي بزرگ؛ چرا؟
«تقسيم شرکتهاي بزرگ؛ چرا؟»عنوان سرمقاله روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم دكتر مرتضي بينا است كه در آن ميخوانيد؛چند ماه پيش در يکي از فرودگاههاي بينالمللي در راه سفرم به تهران، گوينده تلويزيوني يک برنامه اخبار اقتصادي، در يک ميزگرد اعلام کرد که شرکت عظيم آي-تي-تي خود را به سه شرکت تقسيم ميکند.
گوينده با تعجب گفت: با اعلام خبرتقسيم آي-تي-تي يک شبه قيمت سهامش 26درصد بالا رفته! گوينده همچنين گفت که اخيرا هم شرکت نفتي ماراتن با جدا کردن قسمتهاي اکتشاف، پالايش و فروش، تقريبا 6 ميليارد دلار به ارزشش در بازار افزوده شده است. سوال گوينده از ميزگرد اين بود که چرا بازارسهام اين جدا شدنها را با ارزش ميداند؟
جواب سوال در ميزگرد، جواب کوتاهي بود که فقط لغت شفافيت چند بار تکرار شد. در اينجا ميخواهم در مورد دو مفهوم «کنترل ريسک» و «شفافيت» و اثر آنها بر ارزش شرکتها در بازارهاي بينالمللي بحث کنم.
انتقال کنترل ريسک ازمديران به سهامداران
در
دوره قبل از ظهور پديده اينترنت و جهاني شدن اطلاعرساني، مديران شرکتها
سهامداران را به بزرگتر کردن شرکتها در زمينههاي متفاوت تشويق ميکردند
تا اگر بخشي از اقتصاد دچار تزلزل شد شرکت با تکيه بر بخشهاي ديگر زنده
بماند و سرمايه سهامداران از بين نرود.
در حقيقت سهامداران وظيفه پخش ريسک را از خود سلب و به مديران شرکتهايي که در آن سهام داشتند موکول ميکردند. اساسا اين نوع پخش ريسک براي مديران خيلي مفيدتر بود تا سهامداران؛ چون ناکارآمدي بخشهاي بزرگي از شرکتها به اين ترتيب پنهان ميماند. بهعلاوه سهامداران کوچکتر کنترل خيلي کمي را ميتوانستند به نوع پخش ريسک که منطبق با خواستههايشان باشد اعمال کنند. شايد اين طرز تفکر در دوره زماني که مديران شرکتها از سهامداران اطلاعات بهتري داشتند و مخارج خريد و فروش سهام بسيار بالا بود، ايده خيلي بدي هم نبوده باشد.
در دنياي امروز ما، سهامداران با دسترسي ارزان به اطلاعات و مخارج پايين خريد و فروش سهام، خيلي راحتتر و با کنترل بيشتر و منطبق با سليقه خودشان ميتوانند در نوع سرمايهگذاري و پخش ريسک سرمايه، تصميمگيري کنند. بهعلاوه ناکارآمدي مديران در شرکتهاي کوچک و تخصصي خيلي زود نمود پيدا ميکند و سرمايهدار ميتواند قبل از بحراني شدن شرايط، سهام شرکت ناکارآمد را بفروشد و سهام شرکتي را با مديران بهتر بخرد. بنابراين ميبينيم که سرمايهداران کمکم ترجيح ميدهند که سهام شرکتهاي کوچک تخصصي و کارآمد را به سبد مالي خود اضافه کنند و از شر مديران شرکتهاي بزرگ که بيشتر به فکر خودشان هستند، خلاص شوند. همچنين چون کارآمدي مترادف است با داشتن تکنولوژي، ميبينيم که شرکتهاي داراي تکنولوژيهاي برتر ترجيح داده ميشوند.
حتي امروزه براي شرکتهاي تکمحصولي، ايده بهرهوري بالاتر که در اثر اشتراک منابع و حرکت راحت کالاها از منابع تامين به توليد و توزيع ناشي ميشود، دليلي قوي براي داشتن سازمانهاي معظم نيست. ما شاهد تکه تکه شدن شرکتهاي بزرگ اتومبيلسازي بوده ايم و به عقيده من اين مساله ادامه خواهد داشت. مثلا شاهد بهوجود آمدن شرکتهاي طراحي اتومبيل، شرکتهاي ساخت قطعات، شرکتهاي مونتاژ، شرکتهاي بازاريابي اتومبيل و غيره خواهيم بود.
شفافيت، نرخ تنزيل و ارزش بيشتر
اما عملا ارزش
بيشتر در اثر جدا کردن قسمتهاي يک شرکت چطور حساب ميشود؟ اساسا بازار و
آناليستها همه جريانهاي پولي را بهطور يکسان تنزيل نميکنند.
هر چه ثبات آينده جريان پولي يا اطمينان از حصول آن بيشتر باشد، آناليستها به جريان نقدي فاکتور تنزيل کوچکتري ميدهند و بنابراين ارزش حال آن بيشتر ميشود. و برعکس هر چه ثبات و يا درجه اطمينان حصول جريان نقدي کمتر باشد، درجه تنزيل بيشتر و در نتيجه ارزش حال آن هم کمتر ميشود. وقتي که همه جريانهاي پولي يک شرکت در هم و پيچيده است، کمتر قابل فهم و بنابراين، از نظر آناليستها داراي ضريب اطمينان کمتري است که روي همه جريانهاي پولي، يکسان عمل ميکند. در نتيجه ارزش شرکت پايينتر از ارزش واقعي آن ميشود.
با جدا شدن و شفاف شدن جريانهاي پولي، درجه اطمينان حصول جريان نقدي بهتر محاسبه ميشود که باعث بالا رفتن درجه اطمينان از حصول جريانهاي نقدي، پايين آمدن نرخ تنزيل، و نهايتا باعث بالا رفتن ارزش حال جريانهاي پولي ميشود.بنابراين به نظر ميآيد که فاکتورهاي کنترل ريسک از طرف سهام داران، نظارت بهتر به مديريت و شفاف شدن صورتهاي مالي، عوامل مهم تقسيم شرکتهاي بزرگ و چند منظوره به شرکتهاي کوچکتر و تخصصي باشد.
جهان صنعت:يارانه و جاماندهها
«يارانه و جاماندهها»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم ا.عطارپور است كه در آن ميخوانيد؛ کساني که متقاضي يارانه بودند و ثبتنام کرده و شماره حساب داده بودند تاکنون دو بار يارانه خود را دريافت کردهاند اما کساني که مايل هستند يارانه بگيرند و ثبتنام نکرده يا شماره حساب نداده بودند تا اين لحظه يارانهاي دريافت نکردهاند. تعداد اين گروه اخير کم نيست، بسياري از کساني که دور و بر ما هستند از جمله اين افراد هستند. طبق خوشبينترين آمارها حداقل چند ميليون نفري هستند. حالا سايت اينترنتي باز شده است تا آنان که شماره حساب نداده بودند، شماره حساب بدهند تا در مرحله سوم يارانهشان به حسابشان واريز شود.
اولين اشکال همين جاست که چرا طي اين چند ماه سايت
باز نشده بود تا اين افراد شماره حسابشان را بدهند و يارانه خود را مثل
بقيه هموطنان بگيرند؟! مگر در اين دوره و زمانه کاري سادهتر از باز کردن
يک سايت است؟ اين مطلب در مورد کساني که اصلا ثبتنام نکرده بودند نيز صادق
است. بايد سايت براي اينها هم باز ميشد تا در ترس جاماندن نمانند! نکته
ديگر اين که گهگاه شنيده ميشود يارانههاي ماههاي قبل به اين افراد داده
نميشود! سوال اينجاست که مگر اين افراد هزينه گراني را در همين چند ماه
ندادهاند؟! اگر قرار است به دولت کمکي شود اولا اين کمک بايد داوطلبانه
باشد ثانيا همين که چند ماهي پولشان نزد دولت بوده، بهره آن سود دولت
ميشود. اين کمک بزرگي است که اين افرادکردند به خصوص در مرحله اول پرداخت
يارانهها که انتظار تورمي و افزايش نقدينگي بسيار بالا و نگرانکننده
بود.