كيهان:بيانيه يك دولت ورشكسته!
«بيانيه يك دولت ورشكسته!» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد؛طي سال هاي اخير سه موضوع ادعايي، «پرونده هسته اي»، «نقض حقوق بشر» و «حمايت از تروريسم» همواره از سوي آمريكا عليه كشورمان مطرح بوده است. درباره برنامه هسته اي ايران آنچه كه امروز براي افكارعمومي دنيا محرز و غيرقابل انكار است ادعاهاي بي پايه و اساس آمريكا در 9 سال گذشته است كه علي رغم پروپاگاند اي رسانه اي و شلتاق كاري هاي آمريكا و غرب حتي يك دليل براي ادعاهاي خود اقامه نكردند و در نهايت از هجمه براي غيرصلح آميز نشان دادن برنامه هسته اي كشورمان طرفي نبسته و ناكام ماندند.
اين آبروريزي بزرگ براي آمريكايي ها در طرح ادعاها و اتهامات توخالي عليه ايران اسلامي كار را بدانجا كشيده است كه اكنون پس از گذشت قريب به يك دهه، جنجال ها و هياهو بر ضد ايران، نتيجه معكوس داده و در سوي مقابل صداي رسانه هاي آمريكايي را درآورده است.
در همين اواخر بود كه نشريه آمريكايي فارين پاليسي-Foreign policy- به ادعاهاي بي پشتوانه آمريكا عليه برنامه هسته اي ايران انتقاد كرد و «جرمي هاموند» سردبير آن نوشت: «به نظر من، برنامه هسته اي ايران صلح آميز و تحت نظارت سازمان بين المللي انرژي اتمي است.»
هاموند در ادامه اصل ماجرا را چنين توضيح مي دهد: «علت اينكه آمريكا برنامه هسته اي ايران را هدف قرار داده، اين است كه اين كشور مي خواهد كشور مستقلي باشد. اين كشور از سياست هاي آمريكا پيروي نمي كند و به همين خاطر به تلاش در راستاي ساخت سلاح هسته اي متهم مي شود و اين در حالي است كه از اسرائيل-كه داراي بمب اتم است و به معاهده منع گسترش سلاح هاي هسته اي نيز نپيوسته- هيچ سخني به ميان نيامده است.»
اين تنها نمونه اي است كه به وضوح نشان مي دهد مشت آمريكايي ها حتي براي افكارعمومي و رسانه هاي آن كشور نيز باز شده است و آنها هيچ دليلي براي ادعاهاي خود مبني بر غيرصلح آميز بودن برنامه هسته اي ايران ندارند. اما آنچه كه بيشتر و پررنگ تر نشان مي دهد ادعاهاي پرطمطراق آمريكايي ها درباره برنامه هسته اي ايران توخالي از آب درآمده تغيير فاز از مسئله هسته اي به مقوله حقوق بشر بر ضد جمهوري اسلامي است.
طي دو، سه ماه گذشته اين تغيير فاز كه خود گوياي استيصال و ناكامي آمريكايي ها است از سوي رسانه هاي آمريكايي نيز اعلام شده است. خرداد امسال بود كه شبكه دولتي صداي آمريكا تصريح كرد واشنگتن در رويارويي با ايران، مقوله حقوق بشر را جايگزين برنامه هسته اي اين كشور كرده است.
بنابراين نبايد غيرمنتظره باشد اگر شوراي حقوق بشر براي ايران گزارشگر ويژه حقوق بشر تعيين نمايد و شخصي چون «احمد شهيد» كه يك عنصر نشان دار در وابستگي به آمريكا و غرب است از اول اوت-10مرداد- كارش را در جهت گزارش هاي ساختگي و برجسته كردن موارد به اصطلاح نقض حقوق بشر عليه ايران اسلامي شروع كند. كمي قبل تر نيز يعني در اواخر فروردين امسال وزارت خارجه آمريكا در گزارش سالانه خود ايران را به نقض حقوق بشر متهم كرده بود.
اما نكته اي كه قابل تامل و دقت ويژه است و موضوع اصلي اين نوشته است، گزارش پنج شنبه گذشته- 19اوت 2011- وزارت خارجه آمريكاست كه در آن جمهوري اسلامي ايران را فعال ترين كشور در حمايت از تروريسم اعلام كرده است!
در اين گزارش ادعا شده كه ايران در سال 2010 از
گروه هاي شبه نظامي در خاورميانه و آسياي مركزي كه گروه هاي تروريستي هستند
حمايت كرده است.
طبق اين گزارش حمايت ايران از گروه هاي فلسطيني حماس،
جهاد اسلامي فلسطين، جبهه مردمي براي آزادي فلسطين و همچنين حزب الله
لبنان، طالبان افغانستان و افراطيون شيعه در عراق بوده است.
هر چند ادعاي واهي و اتهام پوچ آمريكا به كشورمان درباره حمايت از تروريسم تكراري است و از سال 1984 وزارت خارجه اين كشور جمهوري اسلامي را در ليست كذايي حامي تروريسم قرار داده است اما با توجه به دو موضوع ديگر «پرونده هسته اي» و «وضعيت حقوق بشر ايران» كه در صدر اين نوشته به آنها اشاره شد ذكر نكاتي قابل اعتناست:
1- گزارش اخير وزارت امور خارجه آمريكا درباره طرح اتهامات تكراري عليه ايران با بيش از سه ماه تأخير منتشر شده است. گزارش سالانه وزارت خارجه آمريكا درباره وضعيت تروريسم در جهان بايد هر سال در 30 آوريل منتشر شود ولي اين گزارش در نيمه دوم ماه اوت انتشار يافته است.
سؤال اينجاست كه اين تأخير بيش از سه ماه ناشي از چه بوده است؟ در حالي كه طبق قانون اساسي آمريكا، وزير خارجه موظف است گزارش كاملي در مورد كشورها و گروه هايي كه حامي تروريسم هستند به كنگره ارايه دهد اين وظيفه قانوني، سه ماه به تأخير افتاده است و به نظر مي رسد علت اين مسئله بهم ريختگي و اوضاع وخامت بار ايالات متحده است. در چند ماه گذشته آمريكا به لحاظ اقتصادي در شرايط كاملاً بحراني به سر مي برد؛ بطوري كه بدهي هاي هنگفت آمريكا اكنون به 14 هزار و 300 ميليارد دلار- معادل 3/14 تريليون دلار- رسيده و بازارهاي بورس آمريكا با سقوط ناگهاني ارزش سهام مواجه بوده و هست.
پيامدهاي اين اتفاقات ويران كننده براي اقتصاد آمريكا تا جايي پيش رفت كه اعتبار مالي اين كشور نيز يك درجه نزول يافت.
گزارش هاي منتشر شده اين روزهاي رسانه هاي معتبر
آمريكايي به وضوح نشان مي دهد كه دولت آمريكا پيكر يك اقتصاد ورشكسته و در
حال احتضار را حمل مي كند.
به لحاظ سياسي نيز اوضاع واشنگتن بهتر از
شرايط وخامت بار اقتصادي نيست. جايگاه آمريكا در پي موج بيداري اسلامي در
منطقه خاورميانه و شمال آفريقا كاملاً رو به افول بوده و نظرسنجي هاي متعدد
رسانه ها- از جمله مؤسسه پيو- نفرت فزاينده ملت ها را از سياست هاي
آمريكايي در منطقه نشان مي دهد. امروز متحدين استراتژيك آمريكا به دنبال
خيزش و خروش ملت هاي مسلمان به بند محاكمه كشيده شده اند و افكار عمومي پس
از محاكمه فرد سرسپرده و دست نشانده اي چون حسني مبارك در انتظار ديگر مهره
هاي آمريكايي هستند كه به چنگ قانون و عدالت گرفتار شوند.
از همين روي، گزارش اخير وزارت خارجه آمريكا عليه ايران تنها اين كاركرد را پيدا كرده است كه نشان بدهند هنوز روي پا ايستاده اند هر چند كه تأخير بيش از سه ماه اين گزارش اوضاع وخيم اقتصادي و سياسي واشنگتن را نمي پوشاند.
2- ناكامي آمريكايي ها در خصوص برنامه هسته اي ايران و روي آوردن آنها به طرح اتهاماتي بر ضد جمهوري اسلامي درباره حقوق بشر و حمايت از تروريسم كه علاوه بر صدور گزارش هاي كذايي سالانه بصورت ويژه اي بر آنها متمركز شده اند در حالي است كه ايالات متحده حتي به شهادت و گواهي گزارش هاي منتشر شده از سوي رسانه هاي غربي بزرگ ترين ناقض حقوق بشر بوده و علاوه بر آن سياهه بلند بالايي از رفتارها و سياست هاي تروريستي را در كارنامه خود ثبت كرده است.
در شرايطي كه آگاهي افكار عمومي منطقه و ملت هاي مسلمان در بستر حركت عظيم بيداري اسلامي قد كشيده و هر روز بلندتر و رفيع تر مي گردد آمريكايي ها گمان مي كنند با صدور گزارش هاي پي درپي و طرح اتهامات بي پايه و اساس عليه ايران اسلامي مي توانند بر جنايات بي شمارشان در عراق و افغانستان آنهم به بهانه حادثه خودساخته 11 سپتامبر سرپوش بگذارند.
بدون ترديد حملات مرگبار هواپيماهاي بدون سرنشين
آمريكا به خانوارهاي بي دفاع در مناطق محروم در افغانستان و پاكستان،
جنايات بلك واتر در عراق و كشتار مردم و نخبگان عراقي، كمك به گروههاي
تروريستي در ايران و عراق و پاكستان، ترور دانشمندان هسته اي ايران اسلامي
با همكاري موساد جنايات وحشيانه در زندان هاي گوانتانامو، ابوغريب و
بازداشتگاه هاي مخفي اروپا و بسياري ديگر از اقدامات وقيحانه و خصمانه
آمريكا از اذهان و افكار عمومي ملت هايي كه اكنون اينچنين عليه سياست هاي
آمريكايي خروشيده اند پاك نمي شود.
3- نكته اي كه بايد به نكات قبلي
علاوه كرد اين است كه امروز حتي مردم آمريكا نسبت به ادعاي مبارزه با
تروريسم دولت شان برآشفته اند چرا كه بسياري از اقداماتي كه نظاميان آمريكا
تحت حمايت دولتمردان اين كشور عليه شهروندان آمريكايي انجام مي دهند مصداق
بارز نقض حقوق بشر است كه در راستاي ادعاي دروغين مبارزه با تروريسم انجام
مي شود.
به تعبير ديگر گزارش هايي كه از وضعيت زندان هاي آمريكا به بيرون درز پيدا كرده است نشان مي دهد شكنجه سيستماتيك تحت حمايت قوانين دولت آمريكا با توجيه مبارزه با تروريسم شيوع يافته است.
گزارش صليب سرخ درباره شكنجه زندانيان در بازداشتگاه هاي CIA در سال 2007 و گزارش عفو بين الملل در سال 2008 و گزارش هاي نهادهاي آمريكايي و برخي از رسانه ها نظير پايگاه اينترنتي «ولترنت» تنها نمونه هايي است كه دلالت بر آن دارد كه آمريكا سردمدار نقض حقوق بشر است و ادعاي مبارزه با تروريسم فقط در حد و اندازه شگرد فرار به جلو قابل ارزيابي است.
4- آمريكايي ها با صدور گزارش هايي بيانيه گونه و خالي از استنادات حقوقي در عرصه ديپلماسي عمومي نيز بدجوري قافيه را باخته اند. ديپلماسي عمومي منفي و سلبي آمريكايي ها با اين هدف كه كشورهاي مستقلي همچون جمهوري اسلامي را مورد هدف قرار داده و به زعم خودشان هجمه اي از فشارهاي سياسي و ديپلماسي را عليه آنها طرح ريزي كنند در حالي است كه امروز كشورهاي منطقه بيش از هر چيزي بر روي رژيم جعلي صهيونيستي حساس و متمركز هستند و بي شك اين رويه آمريكايي ها نيز به ثمر نخواهد نشست.
اتهام حمايت از تروريست ها به ايران در صورتي است كه آمريكا حامي اصلي رژيم صهيونيستي در جنايات و تجاوزات اين رژيم در قتل عام مردم مظلوم فلسطين بوده و هست و به تعبير چامسكي، متفكر آمريكايي، واشنگتن مسئول جنايت هاي تل آويو است. كنفرانس بازنگري ان.پي .تي در نيويورك در سال گذشته كه 189 كشور جهان خواستار پيوستن رژيم صهيونيستي به معاهده NPT شدند نيز پيام هاي آشكاري را به آمريكايي ها و صهيونيست ها داد اما گويا آمريكايي ها كماكان نمي خواهند واقعيت ها را قبول كنند.
5- و بالاخره بايد خاطرنشان كرد كه ادعاي وزارت امور خارجه آمريكا مبني بر كمك هاي مادي ايران به گروه هايي چون حماس، حزب الله و طالبان در شرايطي است كه اولا؛ ايران تنها از گروه هاي مبارز همچون حماس و حزب الله دفاع كرده و اين حمايت يك حمايت معنوي است و همان مطلبي است كه خود صهيونيست ها و آمريكايي ها اعتراف دارند يعني الهام پذيري از انقلاب اسلامي ايران. ثانيا؛ حمايت ايران از گروهي چون طالبان يك دروغ شاخدار است آن هم در فضايي كه خود مقامات ارشد آمريكايي صراحتا اقرار مي كنند، كه طالبان دست پرورده آنهاست و اين روزها به طور رسمي با تروريست هاي القاعده و گروه طالبان در حال مذاكره هستند. حتما وزارت خارجه آمريكا فراموش نكرده است كه هيلاري كلينتون وزير خارجه اين كشور اواخر سال گذشته در گفت وگو با خبرگزاري هند گفت؛ آمريكا گروه هاي افراطي مشخصي را ايجاد كرد و از تروريست هايي مانند اسامه بن لادن حمايت كرديم و...
به نظر مي رسد استراتژي «قدرت هوشمند» اوباما نيز جواب نداده و دولت او هم مانند دولت بوش فكر مي كند با بيانيه نويسي و تهيه بولتن به اسم گزارش هاي آنچناني مي تواند اوضاع را دگرگون كند.
خراسان:نگراني هاي پس از سقوط ديکتاتور ليبي
«نگراني هاي پس از سقوط ديکتاتور ليبي»عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم عليرضا رضاخواه است كه در آن ميخوانيد؛روز گذشته همزمان با ورود هزاران تن از انقلابيون ليبي به طرابلس، پايتخت اين کشور و سقوط ديکتاتوري 42 ساله معمر قذافي موجي از شادي شهرهاي ليبي را فراگرفت.پس از فرار بن علي و برکناري حسني مبارک قذافي سومين ديکتاتور خاورميانه است که از صحنه قدرت سياسي به کنار مي رود. با اين حال مهمترين سئوالي که تحليل گران سياسي مطرح مي کنند اين است که چه فرد يا جرياني مي تواند خلاء قدرت را در اين کشور پر کند و ليبي را در دوران بازسازي پس از جنگ هدايت کرده و زندگي بيش از 6 ميليون و 400 هزار ليبيايي را به حال عادي برگرداند.
خبرگزاري رويترز در تحليلي در اين باره به وجود گروه هاي مختلف انقلابي اشاره مي کند که همه در کنار هم و 6 ماه پس از آغاز جنگ داخلي براي برکناري معمر قذافي ديکتاتور ليبي جنگيده اند و حال که بازي به پايان خود نزديک مي شود، همه داعيه حکومت دارند؛ چيزي که شايد باعث شود اين گروه هاي انقلابي رو در روي يکديگر بايستند. خبرگزاري شينهوا نيز در اين رابطه نوشت:« نشانه ها حاکي از آن است که شوراي ملي انتقالي مستقر در بنغازي يکپارچگي لازم را براي بر عهده گرفتن مسئوليت اداره ليبي پس از قذافي ندارند.
درگيري داخلي توان رهبري اين شورا را بويژه پس از ترور مشکوک عبدالفتاح يونس، فرمانده نظامي انقلابيون اواخر ژوئيه مورد ترديد قرار داده است. با وجود وعده شوراي ملي انتقالي براي برگزاري انتخابات عمومي و تبديل ليبي به کشوري دموکراتيک، بسياري از اين نگرانند ليبي که داراي جمعيتي متشکل از قبايل و گروههاي متعدد است، به سومالي ديگري تبديل شود.
بدون ثبات سياسي، بهبود اقتصاد و وضعيت اجتماعي آشفته اين کشور در معرض تهديد قرار خواهد گرفت و همين امر مردم ليبي را پس از شش ماه ناآرامي خشونت بار دچار گرفتاري و مصيبت دراز مدت تري خواهد کرد." علاوه بر نبود يک رهبر ملي مورد وثوق، ساختار طايفه اي ليبي ، اختلاف گروه هاي سياسي موجود در جبهه مخالفان قذافي و منافع متناقض کشورهاي خارجي در ليبي دلايلي است که برخي از تحليل گران براي تداوم جنگ هاي داخلي در دوران پس از قذافي ذکر مي کنند.
پيچيدگي و گسترش ساختار طايفه اي در ليبي باعث شده تا بسياري از کارشناسان شکل گيري يک حکومت مدرن و دموکراتيک را در اين کشور بسيار زود برآورد کنند. اين موضوع هنگامي آشکار تر مي شود که بدانيم حکومت قذافي اين کشور نفت خيز را با تکيه بر افرادي که به قبيله ها و گروه هاي نژادي مختلف تعلق دارند، اداره کرده است.
اولويت 3 طايفه قدرتمند "القذادفه" (قبيله معمر قذافي) ، "الورفله" و "المقارجه" در ليبي حضور در ساختار قدرت، بهره گيري از منابع نفتي ليبي و حفظ سنت هاي طايفه اي خود مي باشد. از سوي ديگر حضور جنگجويان القاعده در ميان انقلابيون ليبي و گرايش سلفي در ميان جريان اخواني در ليبي نگراني جدي را براي گروه هاي سکولار در جبهه مخالفان قذافي ايجاد کرده است.
اين در حالي است که کشورهاي اروپايي نبود قذافي را فرصت مناسبي براي استعمار دوباره ليبي به منظور بهره مندي از منابع نفت و گاز اين کشور مي دانند که البته سابقه استعمار ستيزي مردم مسلمان ليبي مانع جدي در تحقق اهداف آن ها خواهد بود. به هر حال بايستي منتظر نتايج کشمکش بازيگران داخلي و خارجي در دوران بعد از قذافي در ليبي ماند.
جمهوري اسلامي:پيامدهاي سقوط چهارمين ديكتاتور
«پيامدهاي سقوط چهارمين ديكتاتور»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛سرانجام سرهنگ معمر قذافي، ديكتاتور ليبي نيز سقوط كرد و شمار ديكتاتورهاي عرب منتظر سقوط كه از فهرست حاكمان حذف شده و در فهرست محكومان قرار گرفتهاند به چهار نفر رسيد. اين رقم، مربوط به هفت ماه گذشته است و اگر به آمار سالهاي اخير مراجعه كنيم بايد صدام را نيز به اين فهرست اضافه نمائيم كه در آن صورت تعداد ديكتاتورهاي ساقط شده و محكوم عرب به 5 نفر ميرسد.
اين رقم براي جهان عرب، رقم قابل توجهي است، به ويژه كه آنچه در ماههاي اخير رخ داده نشان ميدهد سيل بنيان كني كه در كشورهاي عربي به راه افتاده قابل مهار شدن نيست و هر لحظه ممكن است به سراغ يكي ديگر از رژيمهاي ديكتاتور عرب برود و آنها را نيز ساقط كند. آنچه در هفتهها و روزهاي اخير در تعدادي ديگر از كشورهاي عرب رخ داده، همين واقعيت را نشان ميدهد. خود ديكتاتورهاي عرب نيز از سرنوشت بن علي، مبارك، علي عبدالله صالح و قذافي دچار وحشت شده و براي آينده خود بشدت احساس نگراني ميكنند. تاكنون امتياز دادنهاي ديكتاتورهائي كه در صف انتظار قرار دارند نيز هيچ مشكلي را حل نكرده و ملتها را براي به زير كشيدن آنها از مسند حكومتي مصممتر نموده است.
اين روزها شرايط خاص ليبي در صدر اخبار قيامهاي جهان عرب و شمال آفريقا قرار دارد. اوضاع ليبي از دو نظر قابل تأمل است. يكي حاكميت بعد از قذافي و ديگري اهداف غربيها كه با حملات نظامي ناتو به طرابلس تلاش كردند خود را در آينده ليبي سهيم نمايند. بدين ترتيب، آنچه تاكنون در مورد ليبي اهميت دارد و بايد مورد توجه قرار گيرد سقوط قذافي نيست بلكه پيامدهاي اين سقوط است.
طي روزهاي اخير، بسياري از نزديكان قذافي كه پايههاي حكومت وي بر دوش آنان بود يا به مخالفان پيوستند و يا فرار كردند. مهمترين رويدادها در اين زمينه، پيوستن سرگرد جلود مرد شماره 2 حكومت قذافي به مخالفان، تسليم شدن فرزند ارشد قذافي به انقلابيون، فرار ساير اعضاي خانواده قذافي به خارج از كشور، پناهنده شدن نخستوزير ليبي به تونس، و پيوستن گارد ويژه وي به مخالفان است. اين رويدادها كه به سرعت از اولين روز هفته جاري اتفاق ميافتادند كاملاً نشان ميدادند كه سقوط ديكتاتور ليبي بسيار نزديك شده و ديگر هيچ چيزي نميتواند مانع آن شود. اين رويدادها از فروپاشي حكومت بسته و بشدت كنترل شده قذافي خبر ميدادند و اكنون اين واقعيتها با عرياني هرچه تمامتر خود را نشان داده است.
اين رويدادها، دقيقاً همانهائي هستند كه در آستانه سقوط همه ديكتاتورها مشاهده شدند و عجيب است كه هيچيك از ديكتاتورها حاضر نيستند نشانههاي آشكار سقوط قريب الوقوع خود را درك كنند و تا ديرتر نشده فكري به حال خود نمايند و با لجبازيهاي خود كار را خرابتر نكنند. اين وضعيت براي شاه ايران در سال 1357، براي صدام در سال 1382 و براي بن علي و مبارك و علي عبدالله صالح در ماههاي اخير نيز پيش آمد ولي آنچه بر سر گذشتگان آمد مايه عبرت بعديها نشد.
لجبازي قذافي و اصرار او براي ماندن، سبب شد اكثر شهرهاي عمده ليبي به ويرانه تبديل شوند، تركيب مخالفان آنقدر متنوع شود كه حكومت بعد از قذافي وضعيتي نامعلوم داشته باشد و قدرتهاي چپاولگر غربي براي غارت ثروتهاي ليبي و نفوذ در حاكميت آينده آن جاي پاي خود را محكم كنند. اين شرايط، آينده بسيار خطرناكي را براي ليبي ترسيم ميكند و كشوري را كه 42 سال قبل از چنگال استعمار و استثمار رهيده بود بار ديگر تسليم استعمارگراني با حرص و طمع بيشتر و ادعاهاي چند برابر مينمايد. اگر فقط ويرانيهاي ايجاد شده توسط خود قذافي و جنگندههاي ناتو را در نظر بگيريم، ترميم آنها هزينهاي برابر درآمد چندين سال نفت ليبي را خواهد بلعيد.
عجيبترين نكته در ماجراي ليبي اينست كه آنكس كه اين كشور را از چنگ استعمار نجات داد، خود او آنرا به استعمارگران تحويل داده است. اين واقعه نشان ميدهد ديكتاتورها به نقطهاي ميرسند كه غير از خود حاضر نيستند هيچكس را ببينند و غير از نظر و رأي خود حاضر نيستند رأي و نظر ديگري را بپذيرند. اين خود بزرگ بيني به جائي ميرسد كه ملت و كشور و امكانات و حتي سوابق انقلابي خود ديكتاتور هم در برابر اميال او قرباني ميشوند. عملكرد ديكتاتورهائي كه در اين سالها به اوج خودكامگي رسيدند و در برابر اراده ملتها مقاومت كردند، همان جمله تاريخي هارون الرشيد را تداعي ميكند كه گفت: الملك عقيم.
قذافي ميتوانست در همان روزهاي آغازين مخالفت مردم با ادامه حكومت وي، در زمستان سال گذشته، به خواست مردم تن بدهد و حكومت را به منتخبان مردم بسپارد ولي به جاي اين كار اعلام كرد مخالفان وي يك مشت مزدور و اراذل و اوباش يا وابسته به بيگانگان هستند. گاهي نيز آنها را موش ناميد و حتي با هزينه كردن پولهاي كلان از بيت المال، افراد قبيله خود را به جان مردم انداخت تا مردان را بكشند و زنان را مورد تجاوز قرار دهند. او همه اين جنايات را مرتكب شد تا حكومت خودكامه خود را ادامه دهد. قذافي حتي حاضر نشد به ميانجي گريهاي بينالمللي اعتنا كند و نقطه نظرات آنها را مورد بررسي قرار دهد و در تصميم گيريهاي خود لحاظ نمايد. ميانجيهاي آفريقائي هم نتوانستند ديكتاتور ليبي را قانع كنند با مردم خود كنار بيايد و به وارد آمدن اينهمه ضربه و خسارت به كشور راضي نشود. اتفاقاً مردم ليبي توقع زيادي نداشتند و بارها اعلام كردند كه حاضرند گذشته را ناديده بگيرند و كناره گيري قذافي يا خروج وي از كشور را پايان ماجرا تلقي نمايند. اين، فرصت مناسبي براي قذافي بود تا خود را نجات دهد و اينهمه بدنامي براي خود و اينهمه ويراني براي كشور و خطر بزرگ نفوذ قدرتهاي استعماري در اركان حكومتي ليبي را با دست خود رقم نزند.
اكنون سرهنگ قذافي، كه روزي به عنوان يك انقلابي و ناجي وطن از چنگ استعمارگران مطرح بود، درحالي به پايان حكومت و عمر خود رسيده كه نام او در فهرست بدنامترين ديكتاتورها در تاريخ به ثبت رسيده است. اين واقعه مهم تاريخي، پندهاي زيادي با خود دارد اما افسوس كه ديكتاتورها اهل پند گرفتن نيستند.
رسالت:سقوط قذافي
«سقوط قذافي»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت است كه در آن ميخوانيد؛ ليبي سومين كشور شمال آفريقا سقوط كرد. مردم ليبي به حكومت 42 ساله معمر قذافي پايان دادند. در شب شهادت امير مومنان طرابلس سقوط كرد ومردم طرابلس و انقلابيون در حالي كه با شعار الله اكبر اين پيروزي را جشن ميگرفتند،زنگ بيداري اسلامي را بلندتر ازگذشته در منطقه به صدا در آوردند.
5 ماه درگيري و جنگ داخلي نهايتا به پيروزي انقلابيون منجر شد از 5 ماه پيش كه ناتو وارد جنگ با ليبي شد تصور اين بودكه اين ورود به نفع انقلابيون است اما خيلي زود فاش شد كه ناتو ماموريت نابودي زير ساختهاي اقتصادي، نظامي ليبي را در سر ميپرورد تا در نهايت يك سرزمين ويران و سوخته نصيب انقلابيون شود قذافي در طي نزديك به نيم قرن حكومت در ليبي توازن خوبي از وابستگي به قدرتهاي بزرگ را برقرار كرده بود و هيچ قدرتي راضي به سقوط او نبود . بزرگترين خدمت قذافي به غرب و رژيم صهيونيستي به اسارت در آوردن امام موسي صدر رهبر شيعيان لبنان در روزهاي نخستين پيروزي انقلاب اسلامي بود . او با دستگيري امام موسي صدر جلوي پسلرزههاي انقلاب اسلامي در مرز لبنان و رژيم صهيونيستي را گرفت. سقوط قذافي از اين راز سر به مهر پرده برخواهد داشت.
اكنون فوريترين كار جستجو درزندانها و سياهچالهاي ليبي و پيدا كردن بنيانگذار مقاومت مردمي عليه رژيم صهيونيستي در اين كشور است سقوط قذافي در آستانه روز جهاني قدس يك خبر مسرت بخش براي مسلمانان منطقه و جهان است چرا كه وي يكي از همپيمانان پنهان رژيم صهيونيستي در منطقه بود و صهيونيستها را در اهداف پيچيده جاسوسي و امنيتي از جمله دستگيري و زنداني كردن امام موسي صدر ياري داد.
قذافي همانند صدام مردم خود را به كشتن داد و با جنگ 5 ماهه داخلي هزاران تن را در شهرهاي اين كشور به كام مرگ فرستاد. او همانند صدام ظرفيت عظيمي از يك قدرت اسلامي را كه پاره تن جهان اسلام است به نابودي كشاند و از اين بابت كمك بزرگي به غرب و رژيم صهيونيستي كرد.
سرنگوني قذافي يك گام به جلو در رهايي جهان اسلام از سلطه ديكتاتورها و ستمكاراني است كه در پيوند با استكبار جهاني دربه بند كشيدن ملت خود با غارتگران بين المللي مشاركت دارند.
مردم ليبي امروز طعم آزادي را در جاي جاي اين كشور به خوبي ميچشند ديگر سايه ظالم و ستمكاري چون قذافي بالاي سرآنها نيست . يگان ويژه دفاعي قذافي تسليم شده ، پسران او به اسارت گرفته شدند و فرماندهان ارشد ارتش به صفوف انقلابيون پيوستهاند . مفهوم اين تحولات به معناي نقطه پاياني بر يك نظام ظالمانه كه بيش از 4 دهه پليسيترين نظام دنيا را مديريت ميكرد ميباشد. اكنون زندانيان سياسي در سرتاسر اين كشور آزاد شدهاند و عطر آزادي ،نويد استقلال واقعي اين كشور از چنگال ابرقدرتها را ميدهد. ميليونها تن در ايران و لبنان منتظر شنيدن يك خبر از زندانهاي ليبي هستند. اين خبر آن است كه بر سر امام موسي صدر چه آمده است؟ اگر زنده است كجاست و چه ميكند و اگر به شهادت رسيده است بدن مطهر او در كجا مدفون است؟
ايران:پيروزي در سايه تهديد
«پيروزي در سايه تهديد»عنوان سرمقالهي روزنامهي ايران به قلم علياكبر جوانفكر است كه در ان ميخوانيد؛در آستانه روز قدس، شاهد وقوع رويدادهاي مهمي در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا هستيم. مردم و انقلابيون ليبي با مقاومت و مجاهدت خود سرانجام بر ديكتاتور واپسگراي اين كشور غلبه كردند و بساط رژيم قذافي، پس از 42 سال حكومت ظالمانه بر اين كشور برچيده شد. اين در حالي است كه قدرتهاي سلطهگر غربي با دخالتهاي حيله گرانه در مسائل اين كشور نفتخيز در شمال آفريقا، قصد دارند تا خود را بر مقدرات اين كشور تحميل كنند. تجربه نشان داده است كه نهضتها و انقلابها، معمولاً با از خودگذشتگي و پايداري عمومي به پيروزي ميرسند و اين مرحله با همه سختي هايش بسيار سادهتر از دوره حفظ و نگهداري دستاوردهاست.
اينك مردم ليبي در فضاي آزاد و فقدان حاكميت طاغوت تنفس ميكنند، آنها دوره دشواري را پشت سر گذاشتهاند اما تهديدها و مداخلات سياسي و نظامي امريكا، انگليس و شماري از دولتهاي اروپايي مانع از آن بوده است كه مردم و رهبران مردمي در ليبي بتوانند شهد پيروزي بر نظام ديكتاتوري قذافي را در كام خود احساس كنند.
نكته جالب توجه در شباهتهاي رفتاري ديكتاتورهاست. قذافي ياد آور صدام ملعون ديكتاتور ساقط شده عراق است. هردو با كودتاي نظامي به قدرت رسيدند، آنها ذخاير عظيم نفتي كشور خود را براي سركوب مردم خويش به كار گرفتند و تا آنجا كه توانستند بر اندوختههاي شخصي خود در بانكهاي اروپايي افزودند و در پايان كارشان نيز، پاي قدرتهاي بيگانه را به كشورشان باز كردند و به اين ترتيب فرصتهاي پس از خود را براي تسلط مردم بر سرنوشت خويش به تهديدي براي آنها تبديل كردند.
بدون ترديد سقوط قذافي يك موفقيت بزرگ براي مردم
اين كشور محسوب ميشود اما راه دشوارتري پيش روي آنان قرار دارد. مردم ليبي
از كشورهاي اسلامي و بويژه جمهوري اسلامي ايران انتظار دارند كه آنان را
در پيمودن اين راه دشوار ياري دهند.
در همين حال تحولات ديگري نيز در
منطقه خاورميانه بهوقوع پيوسته است. از يكسو رژيم صهيونيستي از درون با
چالشهاي زيادي مواجه شده است و تجربه نيز نشان ميدهد كه اين غده سرطاني
هرگاه در داخل با بحران مواجه ميشود، عليه كشورهاي مجاور و بويژه مردم
مظلوم فلسطين دست به اقدامات تجاوزكارانه ميزند و از اين طريق ميكوشد بر
بحران داخلي غلبه كند و افكار را از مسائل داخلي به مسائل خارجي منحرف
نمايد.
در روز جهاني قدس، ملتهاي مسلمان فريادهاي خود را بر سر رژيم فاسد و جنايتكار صهيونيستي بلند خواهند كرد اما همزمان مردم منطقه خاورميانه و بويژه فلسطينيان بايد بيش از هميشه نسبت به تحركات صهيونيستها از خود هوشياري نشان دهند و مانع از به نتيجه رسيدن بازيهاي برنامهريزي شده اين رژيم شوند.
دولت سوريه نيز تحت فشار تهديدهاي نظام سلطه و مداخلات پيدا و پنهان عوامل سرسپرده به غرب قرار دارد. گزارشهاي خبري از تحركات نظامي حكومت پادشاهي سعودي عليه سوريه حكايت ميكند و اين در حالي است كه سعوديها از درون نيز بشدت آسيب پذير هستند و دخالت آنان در مسائل داخلي سوريه، نه تنها نقاط آسيب پذير داخلي آنها را تشديد خواهد كرد بلكه اين امر ميتواند بروز واكنشهاي پيشبيني نشدهاي را در پي داشته باشد و بقاي رژيم آل سعود را با خطرات جدي مواجه سازد. تحولات پيش رو در خاورميانه به سرنوشت همه كشورهاي منطقه مربوط ميشود و اكنون بيش از هر زمان ديگري ضرورت دارد تا با هوشياري و روشن بيني اين تحولات را رصد كنيم و با تحليلي روشن وظايف خود را در قبال تحولات منطقه بهدرستي انجام دهيم. بيداري اسلامي، خاورميانه جديدي را رقم خواهد زد. در شرايط جديد هوشياري و روشنگري مسلمانان در برابر توطئههاي نظام سلطه بسيار حياتي است.
سياست روز:احمدينژاد را چه ميشود؟
«احمدينژاد
را چه ميشود؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم محمد پيرعلي
است كه در آن ميخوانيد؛دير زماني نيست که واژه جنگ نرم و متعاقب آن
ديپلماسي عمومي در صدر واژگان و ادبيات سياسي و بينالمللي رخ نموده است و
اذهان تحليلگران و کارشناسان رويدادها و کنشگران بينالمللي را به خود
معطوف داشته است.
اين اصطلاح پرطمطراق در حالي لقلقه زبانها شده که مدعيان غربي ، خود را مبدع آن و تلاششان را به تبيين ساز و کارهاي اجرايي اين مدل اعلام نموده اند.
اما غافل از اینکه نسخه عملياتي ديپلماسي عمومي ،
در مقياسي درون کشوري ، با نام ارتباطات عمومي در ايران کليد خورد و با
همان روش ، آقای احمدينژاد توانست پس از شهرداري تهران ، کسوت رياست
جمهوري را در مقابل ديدگان ناباورانه ناظران داخلي و خارجي فتح کند.
ديپلماسی عمومی در دولت نهم به مختصات داخل کشور محدود نماند و در عرصه
بينالمللي نيز تسري يافت و رئيسجمهور توانست با اين رويکرد ،ظرفيتهاي
عظيمي را براي نظام ج.ا.ا و البته ، امت اسلامي فراهم نمايد. از نمونههاي
متعدد سخنرانيهاي آتشين در ميان اقشارگوناگون داخلي گرفته تا مخاطب قرار
دادن آحاد جامعه جهانی و مردم سایر ملل ودمیدن روح امید و بشارت پیروزی ،از
برون داد های الهام گرفته شده از دیپلماسی عمومی است که با فضل خدا ،منشا
اثر فراوان هم گردید. ابتکار عمل رییس جمهور درسخنرانی های سازمان ملل ،
دانشگاه کلمبیا، سفر لبنان و ... همگي از مصاديق بارز ديپلماسي عمومي موفق
ج.ا.ا در عرصه جهان شمرده ميشود.
اما چه ميشود که اين رويه در دولت
دهم کمرنگ و فروغ آن به تيرگي ميگرايد و اين سئوالي است بزرگ ،که کماکان
برای مردم، بدون پاسخ مانده است.
اين کمفروغي ، سستی و کرختی در ديپلماسي عمومي ،در مقطعي قد کشیده ،که موج عظيم بيداري اسلامي و تحولات چند ماهه گذشته، بيش از هر زمان دیگر، تشنه تقويت اين نوع نوين ديپلماسي عمومي ايران در تعاملات بينالمللي است.
تلاش مردم مصر برای حفظ انقلابشان ،شیطنت های غرب در سوریه ، اتفاقات یمن،التهاب در غزه،سقوط روز گذشته ديکتاتور ليبي و تحرکات و توطئه های ریز و درشت دولت های غربي براي مصادره به مطلوب تحولات منطقه و... جاي خالي ابتکار عمل ايران و دیپلماسی فعال را هر روز پررنگتر ميکند.
نگارنده بنا ندارد از باب حسادت به اقدامات نخست وزیر ترکيه و ابتکار عمل وي در حوزه دیپلماسی عمومی، از اجلاس داووس گرفته و تا مقطع اخير که وي به همراه خانواده به کشور قحطي زده سومالي سفر ميکند، بنگرد. چه اينکه ايفاي نقش فعال ترکيه به عنوان يک کشور مسلمان قطعا موجب مسرت و مورد استقبال است. اما نکته اينجاست که دولت و مسئولين ما در سایر قوا را چه ميشود؟
کوتاه سخن، اکنون سئوالات زيادي پيرامون موضوع فوق در انتظار پاسخاند:
۱ـ آيا رويکرد و راهبرد دولت در حوزه ديپلماسي عمومي تغيير و به ديپلماسي نويني دست يافته است؟
۲ـ آيا دولت بنا دارد فارغ از شعار، در صحنه عمل ، از آرمانهاي خود عقبنشيني کند؟
۳ـ
آيا دوره دوم رياست جمهور عامل بيانگيزگي شده و خدای ناکرده حفظ قدرت
،مشغوليت ذهني را برای کارگزاران فراهم کرده است؟ و دهها آياي ديگر...
اما راقم سطور معتقد است جدلهاي داخلي، کشمکشهاي سياسي و اختلافات کوچک و بزرگ برخي از مسئولان و از همه مهمتر کمرنگي اخلاص در عمل و کار براي رضاي خدا و خدمت صادقانه و خالصانه به مردم، موجب غفلت از شرايط خاص امروز گرديده است.
آنطور که به نظر ميرسد –ديگر- توصيههاي متعدد دلسوزان نظام ،ناظر بر وحدت ميان مسئولان و بی توجهی به حاشیه ها، کارگر نمی شود و هر گروه و دسته ،خود را حق مطلق دانسته و عقبنشيني را وظيفه ديگري ميداند.
ولي همه باید بدانیم و به خود یادآور شویم که در آيندهاي نه چندان دور، تاريخ در قبال همه ما قضاوت خواهد کرد. مراقب باشیم که تاريخ و داوري آيندگان ما را عامل از دست رفتن فرصتهاي بزرگ ندانند. و واي به روزي که مسبب تبدیل فرصتها به تهديد هم باشیم.
خطاب این یادداشت به شخص رئیس جمهور نه از باب این است که صرفا ایشان مسئولند و بقیه را وظیفه ای نیست بلکه از باب انتظارویژه ای است که از او می رود و امیدواری است که خودش در شکل گرفتن آن نقش داشته است.
تهران امروز:فروپاشي نمادهاي واپسگرايي
«فروپاشي نمادهاي واپسگرايي»عنوان يادداشت روز روزنامهي تهران امروز به قلم امير دبيريمهر است كه در ان ميخوانيد؛از روزي كه موج بيداري اسلامي در خاورميانه با عقبهاي چندين ساله برخاست و با شدت و به سرعت كشورهاي تونس، مصر، بحرين، يمن، ليبي و... را در برگرفت اين اميد همگاني در قلب آزاديخواهان جوانه زد كه نمادهاي واپسگرايي كه شوربختانه در راس هرم قدرت اين كشورها نيز جاخوش كرده بودند در حال فروپاشي هستند و به فهرست سياهرويان و بدنامان خواهند پيوست. وقتي بن علي سقوط كرد و فراري شد همگان براي سقوط مبارك خواب خوش ميديدند و براي آن لحظه تاريخي لحظه شماري كردند و البته با عزم و همت مردم و بهويژه جوانان مصري اين مهم تحقق يافت و فرعون مصر نيز از اريكه قدرت به زير كشيده شد. پس از نامبارك، نوبت علي عبدالله صالح بود كه فرار را بر قرار ترجيح داد ولي يك نفر در فهرست ديكتاتورهاي واپسگراي جهان موقعيت ويژهاي دارد كه سقوط او آرزوي بسياري از آزاديخواهان مسلمان بود و او كسي نيست چون معمر قذافي ديكتاتور روانپريش ليبي كه به مرزهاي قطعي فروپاشي نزديك شده است و بايد براي خبر هلاكت، فرار يا بازداشت او نيز لحظهشماري كرد اما با فرض اينكه حكومت 42 ساله قذافي به انتها رسيده است بايد سه نكته را مورد توجه قرار داد:
1 - فروپاشي حكومت مبارك در مصر به معناي فروپاشي دولت مصر نبود زيرا در مصر ساختارهاي نوين دولت و مديريت عمومي شكل وقوام يافته است و حتي ارتش از چنان اقتدار و محبوبيتي برخوردار است كه كشور بتواند تحت اقتدار ارتش دوره گذار را سپري كند. (هرچند در مورد مصر نيز نگرانيهاي جدي وجود دارد كه نگارنده در همين روزنامه و يك روز بعداز كنارهگيري مبارك از قدرت در قالب چند سناريو به آنها اشاره كردم) اما ليبي چنين وضعيتي ندارد. ساختار قبيلهاي حاكم بر جامعه ليبي، حكومت شخصي و فردي معمر قرافي، منابع نفت سرشار ليبي، حضور گسترده سرمايهگذاران خارجي، وفور اسلحه در دست مردم و فقدان رهبري سياسي و انقلابي معترضان موضوعاتي است كه هر كدام ميتواند براي ليبي در آينده مشكل آفرين باشد. مهمترين مسئله چشمداشت ناتو و آمريكا به آينده ليبي از يكسو و بيتصميمي و حيرت كشورهاي مهم و تاثيرگذار اسلامي از سوي ديگر است.
ناتو مدعي است با حملات مداوم نظامي توانسته توان نظامي سرهنگ قذافي را دچار فرسايش كرده و زمينه غلبه انقلابيون را فراهم سازد از اين رو در طراحي آينده ليبي بايد دست برتر را داشته باشد در حالي كه واقعيت حكايت ديگري است و از يك مطالبه بزرگ و گسترده مردمي در ليبي عليه ساختار واپسگراي سياسي اين كشور خبر ميدهد. خواستهاي كه حتي با وجود برقراري رفاه نسبي در اين كشور نتوانست خشم فروخورده مردم را مهار كند و نفرت عمومي از قذافي را پنهان سازد. هرچند ظاهرا قذافي همچنان در اين توهم است كه او محبوبترين رهبر جهان و مخالفان او مزدوران خارجي هستند.
2 - به نظر ميرسد موج انقلابهاي عربي و بيداري اسلامي در ليبي متوقف نخواهد ماند و در برخي ديگر كشورها مانند بحرين و...و حتي در چشماندازي ميان مدت درعربستان ادامه خواهد يافت. البته كشورهايي كه پيشتر تن به اصلاحات دادهاند مانند امارات و قطر و... از اين امواج تغيير در امان خواهند بود. همانطور كه پيشتر نيز در يادداشتي با عنوان پوستاندازي جهان نو اشاره كرده بودم جهان به ويژه جهان عربي كه سالها به واسطه حكومتهاي واپسگرا و استبدادي ازسير تحولات متوازن عقب مانده بود به واسطه خيزش مردمي دچار بحران شدند و اين قاعده در مورد ديگر كشورهاي مذكور نيز اجرا خواهد شد. به عبارت ديگر اين تحولات نه يك دسيسه خارجي و نه يك بازسازي سياسي بلكه برآمده از مطالبه و خواست مردمي است كه احساس ميكنند دولتهاي حاكم برآنها دچار تاخر فرهنگي و سياسي و اقتصادي شده و به نيازهاي هويتي، اعتقادي، اقتصادي و فرهنگي آنها پاسخ نميدهند و حتي حاضر به شنيدن اين مطالبات نيز نيستنددر واقع و به عبارت ساده مردم اين كشورها به رهبري نسل نو و پيشروي خود به اين نتيجه قطعي رسيدهاند كه حكومتي شايسته ملت خود ندارند و تحمل اين حكومتها نيز ممكن نيست و اين نقطه آغاز انقلاب است و بشكه بنزيني است كه فقط به يك جرقه نياز دارد. چنان كه در تونس با خودسوزي يك سبزي فروش شعلهور شد.
3 - مسئله آخر پيامدهاي تحولات رو به گسترش خاورميانه براي رژيم اشغالگر قدس است. اين رژيم سالها مدعي بود كه در خاورميانه و در ميان مجموعه متنوعي از ديكتاتوريها محصور شده است و از اين رو جهان غرب بهخاطر دفاع از دموكراسي هم كه شده بايد از اسرائيل بهطور همه جانبه دفاع كند اما با پيروزي پياپي انقلابهاي مردمي در خاورميانه كه اتفاقا همگي موضع ضد اشغالگري و ضد نژاد پرستي دارند رژيم صهيونيستي در حال محاصره از جانب كشورهاي مردمي و انقلابي است و از اين رو موجوديت نامشروع هويتي و فرهنگي و حتي فيزيكي خود را از اين زاويه در خطر ميبيند و يقينا براي بر هم زدن اين روند رو به تكامل دست به اقدامات و تحركاتي در منطقه خواهد زد كه برخي رفتارهاي اين رژيم در روزهاي اخير و در آستانه روز جهاني قدس در اين راستا ارزيابي ميشود. از اين رو همه كشورهاي منطقه وحتي انقلابيون كشورهاي عربي به ويژه مصر و ليبي بايد به دقت تحركات اسرائيل را رصد كرده و جلو تصميمات و نقشههاي شوم اين رژيم را بهويژه با اطلاعرساني و تحليلهاي رسانهاي بگيرند زيرا حضور افرادي مانند مبارك و قذافي در قدرت عملا به كام اسرائيل بود و فروپاشي نمادهاي واپسگرايي؛ پيام هشدار و خطري براي براي رژيم واپسگراي صهيونيست است كه در صورت اين اتفاق ما در سالهاي آينده با خاورميانهاي به كلي متفاوت با ديروز و امروز روبهرو خواهيم بود.
حمايت:تحولات جدید لیبی و استمراربی عدالتی در جهان
«تحولات جدید لیبی و استمراربی عدالتی در جهان»عنوان يادداشت روز روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛در24 ساعت گذشته تحولات لیبی وارد مرحله دیگری شد انقلابیون از مسیر آب وارد طرابلس شدند و پس از درگیری های شدید ، پایتخت این کشور سقوط کرد.
فرزندان قذافی دستگیر شدند وبسیاری از زندانیان سیاسی از زندانهای رژیم قذافی آزاد شدند.بسیاری از کشورها از تحولات جدید لیبی استقبال کردند واظهار امیدواری نمودند که قذافی به طرفداران خود بگوید که سلاحها را زمین بگذارند وباعث ادامه خونریزی نشوند.دادستان دیوان بین المللی کیفری(ICC) اظهار امیدواری کرد که سیف الاسلام پسر قذافی که دستگیر شده وتحت تعقیب نهاد بین المللی یاد شده است در روزهای آتی تحویل دیوان شود. با این تحولات علی الظاهر یکی از قدیمی ترین دیکتاتورهای جهان پس از چند دهه حاکمیت پر فراز ونشیب در آستانه محو شدن است و لیبی به سمت آینده جدید گام بر میدارد و لابد بسیار باید تلاش کند تا حداقل خرابی های همین چند ماهه اخیر را از نو بسازد.قذافی روزی نیروی مدافع ملت لیبی دیده می شد و از جمله مبارزین جهانی با قدرتهای زورگو شناخته می شد ولی به تدریج قدرت او را مست کرد و روز به روز از مسیر درست فاصله گرفت و این هم سرانجام هر آنکه به ظلم وستم مبادرت ورزد.تاریخ حیات بشری مملو از این قبیل آدمهاست که پس از سالها جنایت، در همین جهان مکافات عمل خود را دیده اند.
تحولات لیبی در شرایطی بوقوع می پیوندد که در سطح جهانی برخی رویدادهای مهم دیگر را نیز نباید از نظر دور داشت. رژیم صهیونیستی در شرائطی که در سطح داخلی دچار تفرق و اختلافات متعدد است بار دیگر بمباران و حمله به مردم بی گناه غزه و دستگیری فلسطینیان در کرانه باختری وحتی تجاوز به مرز مصر را با کمال وقاحت از سر گرفته بی آنکه شورای امنیت مانعی بر این جنایات شود . در حالی که بیش از 120 کشور عضو ملل متحد اعلام داشته اند که آمادگی دارند تا در سازمان ملل ایجاد دولت مستقل فلسطین را برسمیت بشناسند وزیر خارجه آمریکا اعلام می کند که نباید فلسطینی ها چنین کاری کنند چرا که اگر در سازمان ملل این امر مطرح شود آمریکا چنین وچنان خواهدکرد. در گوشه دیگری از این کره خاکی یعنی در سومالی هم اینک هزاران زن وکودک از کوچکترین امکانات اولیه برای حفظ حیات خود محرومند وبرابر گزارشها هر روزه تعدادی از کودکان سومالیائی این جهان را مظلومانه بدرود می گویند.در قبال این وضعیت بسیاری از دولتهای پرمدعای جهانی تحرک شایسته ای از خود نشان نداده اند.شاید ریخت و پایش هایی که فقط برای سفر اخیر جناب پاپ به اسپانیا شد ومورد اعتراض بسیاری از مردم این کشور نیز قرار گرفت را اگر خرج کودکان سومالیایی می کردند بسیاری از مرگ نجات می یافتند.
شاید بسیاری از هزینه های نجومی که هم اینک در فرآیند انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا نامزدهای دو حزب مطرح این کشور هزینه می کنند را برای قحطی زدگان سومالیائی اختصاص می دادند بسیاری از انسانها نجات می یافتند.در گوشه دیگری از این کره خاکی یعنی بحرین اکثریت مردم این کشور چندین ماه است که تحت انواع سرکوبها بسر می برند واز همه مجامع جهانی نیز تظلم خواهی کرده اند ولی نه تنها مرجعی موثر به داد آنان نرسیده است بلکه نیروهایی خارجی نیز برای کمک به سرکوبگران اعزام شده وحکایت بی عدالتی ها هم چنان ادامه دارد. در اروپا کشوری که به رغم سابقه چند قرن استعمارگری در سراسر جهان، حاکمان آن سالهاست دم از آزادی بیان وحقوق بشر می زنند، برای سرکوب تجمعات اعتراض آمیز مردم خود از زیر پا گذاشتن بسیاری از موازین حقوق بشر فرو گذار نکردند، دیگر یادشان رفت که آزادی گردش اطلاعات وبهره مندی از ابزارهای ارتباطی،عدم بازداشت خودسرانه ،عدم برخورد توام با توهین وکتک به مردم معترض ،عدم حمله به حریم های خصوصی حق مردم است. براحتی نقض حق ها از جمله سانسور ومحدودسازی را در پیش گرفتند وبا این کار به سایر دیکتاتورهای جهان نیز آموختند که هر چه ما در مورد حقوق بشر می گوئیم را می توان به همین راحتی نقض کرد یا دوگانه عمل کرد فلذا معیار غیر قابل تخطی وجود ندارد.معیار مائیم. مصادیق فوق الذکر وموارد متعدد دیگر مشابه در سراسر جهان ،ما را به سمت درک بهتر برخی حقائق رهنمون می سازند:هنوز با همه پیشرفتهای حاصله در حوزه حقوق بین الملل از جمله حیطه موازین حقوق بشر ،ساختار جامعه بین المللی از بی عدالتی های بسیار رنج می برد وقدرت هم چنان معیار تعیین کننده رعایت یا عدم رعایت قواعد حقوقی است. بر همین اساس ممکن است در یک مورد تفسیر واقعه یا اقدامی منطبق با اصل وقاعده تلقی شود وعین همان مورد در جای دیگر خلاف اصل وقاعده تلقی شود.تاسف انگیزتر اینکه هنوز بسیاری از آنانکه اختیار تفسیر و تطبیق مصادیق با احکام وقواعد را بر عهده دارند اصلا صلاحیت داوری وتفسیر بی طرف را ندارند ونتیجه آن می شود که سالهاست در ارزیابی های شورای امنیت ملل متحد در بسیاری از موارد می توان یافت.
اگرچه شکل گیری دیوان بین المللی کیفری دستاورد بزرگی برای جامعه بشری است ولی ایجاد وفعالیت این دیوان نیز با توجه به بی عدالتی های ساختاری موجود نمی تواند وجدان جامعه بشری را آرام سازد.دادستان دیوان یادشده در حالی که بحرین عضو متعهد در قبال اساسنامه این نهاد است وباید از ارتکاب جنایاتی همانند شکنجه کردن ،دستگیری های خودسرانه، قتل وسرکوب نظام مند یا گسترده به عنوان مصادیق جنایت علیه بشریت اجتناب کند ،خود را مسوول نمی داند که تحقیقات لازم را در مورد جنایات ارتکابی طی ماه های اخیر در این کشور ونقش برخی مزدوران خارجی بعمل آورد ولی در هر مصداقی که کوچکترین چراغ سبز از سوی شورای امنیت نشان داده شود ولو کشور هدف عضو متعهد دیوان نباشد بلافاصله وارد فرآیند پیگیری می شود. اگرچه تبدیل کمیسیون حقوق بشر به شورای حقوق بشر سازمان ملل یک دستاورد مهم برای جامعه بشری است وباعث آن شده که وضعیت حقوق بشر همه کشورها حتی مدعیان پر ادعا نیز مورد بررسی قرار گیرد ولی همین سازو کار نیز در چنبره بی عدالتی های ساختاری جامعه بین المللی علیرغم انواع جنایات در بحرین امکان برگزاری یک نشست فوق العاده برای بررسی وضعیت حقوق بشر این کشور را پیدا نمی کند ولی در مورد مصداقی که دولتهای غربی با حاکمان آن مشکل دارند ظرف مدت کوتاه دو نشست فوق العاده را سامان می دهد ولابد حقوقدانان نیز باید به شرح وبسط مصوبات این نشستها مشغول شوند وتفسیر کنند که حقوق بین الملل وارد چه تحولات ژرفی را تجربه می کند!
سخن آخر:
فرآیند آگاهی های جهانی روز به روز
روند تصاعدی پیدا می کند ودر چنین بستری است که مطالبات حق خواهان وعدالت
طلبانه نیز سیر صعودی یافته و همانند پتک بر سر ستمگران وظالمان فرود می
آید.روزی قذافی در مسیر ملت خود قرار داشت وامروز ذلیل و خوار زیر لگدهای
توام با نفرت ملت خود وجامعه جهانی محو می شود. تحولات ماههای اخیر درسهای
بسیاری برای حاکمان سراسر جهان وعموم مردم دارند.برای حاکمان این درس را
دارند که غرّه به امکانات ونیروهای در اختیار وچاپلوسان گرداگرد خودنشوید
همه اینها به اراده الهی ازآن ملت است واگر مردم از شما روی برگردانند ویا
داوری آنها این شود که از قدرت سو استفاده می کنید وفقط به فکر ادامه در
قدرت ماندن خود هستید وبرای این امر از هر وسیله وتوجیهی بهره مند می شوید،
دیر یا زود زیر پای مردم محو خواهیدشد.برای ما مردم نیز تحولات اخیر این
درس را دارد که اولا بر آگاهی های خود بیفزائیم وبدانیم که صاحب حق هستیم
وهیچ قدت دنیوی نمی تواند حق ما را تضییع کند ثانیا باید بدانیم که اگر حق
ما را ستاندند از مطالبه آن و مقابله با ظلم و ستم نهراسیم چرا که تا برای
قسط وعدل بپا نخیزیم تحول مثبت بوقوع نمی پیوندد.
ثالثا در مسیر حق خواهی وعدالت طلبی درک درستی باید داشته باشیم. با بدست آوردن یک موفقیت کوچک، تحلیل نادرستی از موقعیتها نداشته باشیم وساختارهای ناعادلانه وظلم های اساسی را فراموش نکنیم و کوشش جدی بعمل آوریم تا بی عدالتی های ساختاری مرتفع شود. در گستره جهانی هنوز بزرگترین تولید کنندگان سلاح و ابزارهای کشتار جمعی در جهان وکارتلهای اقتصادی ملحق بدانها سرنوشت بسیاری از امور جهان را تعیین می کنند.هنوز قدس در سلطه اشغالگران صهیونیستی است وندای یاری خواهی ملت مظلوم فلسطین بلند است.
هنوز ثروتهای بسیاری از ملتها را زورگویان اتو کشیده عالم با انواع حیله ها و روشها به یغما می برند. این امر یعنی آنکه هنوز صبر و استقامت بسیاری لازم است تا جهان عادلانه تر شود.بیائیدیکدیگر را بنا به رهنمود قرآن کریم به حق وصبر توصیه کنیم.روز قدس در پیش است یکی از مصادیق دعوت به حق وصبر همین روز است .به امید آینده ای روشن تر وعالانه تر .
شرق:درسهاي خيزش عربي
«درسهاي خيزش عربي»عنوان سرمقالهي روزنامهي شرق به قلم داوود محمدي است كه در آن ميخوانيد؛زنجيره موفقيتهاي خيزش عربي پس از سرنگوني بنعلي در تونس، مبارك در مصر و صالح در يمن، به ليبي رسيد و قذافي پس از مقاومتي ششماهه و با وجود رجزخواني تا واپسين ساعات، در نهايت ديروز فروپاشي كامل حكومت 42ساله خويش را به نظاره نشست. اين تحول در حالي است كه بختك پيروزيهاي خيزش عربي، خواب خوش را بر ساير زمامداران ديكتاتور عرب، حرام كرده است، بهگونهاي كه سقوط هر ديكتاتور، نه به معناي نقطه پايان خيزش عربي بلكه مقدمه به چالش كشيدن و ساقطسازي مستبد باقيمانده تلقي شده و انگيزه انقلابيون را افزايش داده و هراس حاكمان غيرمردمي را به اوج ميرساند. بنابراين، هر يك از ديكتاتوريهاي عرب منطقه ميتواند صحنه كارزار بالقوه خيزش ديگري باشد، اما آيا تدابير حاكمان ميتواند آنها را از ورطه نابودي نجات دهد؟ بررسي تحولات سياسي كشورهاي منطقه در قبال خيزشهاي مردمي يافتههاي قابل تامل زير را نشان ميدهد:
۱- حكومتهاي سرنگونشده در دوره «پيشا انقلابي» به دليل باور به گزارشها و آمار غيرواقعبينانه اطرافيان خود درباره وضعيت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جامعه، از شناسايي و فهم مطالبات واقعي مردم خود عاجز بودهاند و در مراحل نخست مواجهه با تظاهرات پرشمار مردمي نيز به جاي دادن پاسخ درخور به مطالبات مردم، راهكار اتكا به زور و بازداشتهاي گسترده و نقض فاحش حقوق بشر را برگزيدند تا ضمن خاموش كردن صداي مخالفان، جامعه تكصدايي پيشين را احيا كنند و هرچند در ابتدا به نظر ميرسيد به توفيقهايي نيز دست يافتهاند، اما استقامت انقلابيون همراه با ورود تدريجي مرددها و مرعوبان به ميدان مبارزه، كار را به جايي رساند كه در مراحل بعدي، وعده اصلاحات حكومتگران كه اغلب بدون پشتوانه عملي هم بود، در ميان غريو خشم و بياعتمادي مردم محو شد.
۲- رژيمهاي اقتدارطلب در واكنش به بحرانها يكي از دو گزينه را انتخاب كردهاند: يا ساختار قدرت و سلطه خود را تحكيم ميكنند و راه سركوب را در پيش گرفته يا از در سازش درآمدهاند و با دادن برخي امتيازات رويه گشايش فضاي سياسي را پيش گرفتهاند تا بحرانها را پشت سر گذارند و ساختار قدرت خود را حفظ كنند. انتخاب هريك از اين دو گزينه، نتيجه متغيرهايي است كه «وزن و اهميت اپوزيسيون» از جمله مهمترين آنهاست. از اين منظر، نبود يا ضعف مفرط اپوزيسيون سازماندهيشده و نيرومند از عواملي بود كه جز رويارويي مستقيم و قهرآميز حكومتهاي ساقطشده و مردم، چاره ديگري باقي نگذاشت. اين حكومتها كه همواره سركوب احزاب و سازمانهاي مخالف را در زمره افتخارات خود برميشمردند، هنگامي كه پس از ناكامي سركوبها درصدد تدبيريابي براي مذاكره با مردم برآمدند، دريافتند كه با جمعيت پرشمار ولي فاقد رهبري منسجم روبهرو هستند كه مذاكره با آنان اصولا امكانپذير نيست. بيترديد اگر اپوزيسيون و نخبگان متشكل و تاثيرگذاري فعال بودند چه بسا ديكتاتورها را وادار يا مجاب ميكردند با تحميل هزينه كمتري به خود و ملت، امكانگذار مسالمتآميزتر به مردمسالاري را فراهم كنند. اما همين نقصان باعث شد در روندي ناخواسته پرهزينهترين روشهاي بركناري ديكتاتور به مرحله اجرا درآيد و فراتر از آن، در مرحله پس از پيروزي، حتي اغلب انقلابيون نيز از احزاب، سازمانها و نخبگان بهرهمند از توان و تجربه لازم براي نمايندگي مطالباتشان، تصوير چندان روشني نداشتند. در اين جوامع همانند نمونههاي مشابه در ساير كشورها، جامعه مدني نيز فرصت شكلگيري و تجربهاندوزي نيافته بود و نتوانست در مرحله استقرار حكومتي كه بنا بود مردمسالار باشد، نقش تاثيرگذار و تسهيلكننده ايفا كند.
هم از اين رو، اغلب حكومتهای مستقر شده پس از سقوط ديكتاتورها هنوز نخواسته يا نتوانستهاند به مطالبات اساسي مردم پاسخ مثبت دهند و در مواردي نوعي سردرگمي در تعيين مسير حركت اين حكومتها احساس ميشود.
۳- واكنشهاي جهاني به خيزشهاي عربي نشان داد برخلاف دوره جنگ سرد و حتي دهه اول قرن ۲۱ كه ديكتاتورها ميتوانستند اميدوار باشند همواره يا در بحرانها از «حمايت خارجي» يك قدرت يا حكومتهاي همگن خود استفاده كنند، در حال حاضر، وضعيت فضاي بينالمللي در دو سطح دولتها و افكار عمومي بهگونهاي است كه سواي شماري از حمايتها كه استثنا محسوب ميشوند، ساير دولتها (به دلايل استراتژيكي يا تاكتيكي) و ديگر ملتها، تمايلي به دفاع عملي و حتي تبليغي از رژيمهاي مواجه با اعتراضات ندارند و بالعكس، گرايش اكثر آنان به «همگامي عملي و تبليغي» با انقلابيون است و همين نكته در كنار فشار داخلي، جبهه خارجي گستردهاي به خصوص در حوزه اقتصادي عليه حاكمان را ميگشايد. تحمل برآيند خروجي همافزايي اين دو متغير، در بلندمدت براي حاكمان مستقر طاقتفرساست، به ويژه اگر مانند مورد ليبي جهتگيري خارجيها به سمت «مداخله نظامي» مستقيم سوق يابد.
۴- پس از سقوط بنعلي، مبارك و صالح، اين بحث در برخي محافل كارشناسي سياسي مطرح شد كه آنان در بهكارگيري «مشت آهنين»، اراده و جسارت لازم از خود نشان ندادند و تاوان تزلزل خويش را با وداع اجباري از قدرت پرداختند. اين گروه از تحليلگران براي اثبات مدعاي خويش از جمله به رخدادهاي ليبي استناد كرده و معتقد بودند «انسداد راه هرگونه مذاكره» و عقبنشيني نكردن در قبال مخالفان و استفاده حداكثري از ابزار سركوب، معترضان متشتت و پراكنده را در گرداب فرسايش توان و ارعاب گرفتار كرد و تداوم حكومت را تضمين خواهد كرد. اما آنچه در فاز نهايي تحولات ليبي رخ داد، اين واقعيت را به اثبات رساند كه نظاميان هم نميتوانند گريزگاه مطمئني باشند براي حاكمان عربي كه مردم آنها را تبلور مطالبات خويش نميدانند.
۵- با لحاظ اين تجارب بهزودي شاهد خواهيم بود آن گروه از ديكتاتورهاي عرب كه از هوش سياسي و انعطاف كافي بهرهاي دارند، روياي موفقيت سركوب نظامي منتقدان يا اعتماد به پشتيباني حاميان خارجي را به دست فراموشي خواهند سپرد و ناگزير، روند تغييرات اصلاحي را از مرز وعده صرف عبور داده و «گامهاي اجرايي» هرچند كوچك و لرزاني براي اقناع مخالفان خويش برخواهند داشت؛ گامهايي كه متناسب با افزايش فشار مخالفان، بلندتر و جديتر خواهد شد. حاكمان كمهوش و غير منعطف نيز بايد چشم به راه باشند تا دير يا زود خيزش عربي به در بارگاه آنان نيز برسد و انقلابيون انگيزهگرفته از سقوط مستبدان ساير كشورها، سراغ كاخ قدرت آنان نيز بروند.
ملت ما:پايان تلخ ديكتاتور
«پايان تلخ ديكتاتور»عنوان سرمقالهي روزنامهي ملت ما به قلم فرزاد خلفي است كه در آن ميخوانيد؛ليبي پس از 6ماه اعتراض مردمي و جنگ داخلي و بالاخره كشته و زخمي شدن هزاران انسان، آزاد شد و طرابلس به دست انقلابيون افتاد تا به چهار دهه ديكتاتوري قذافي كودتاگر و انقلابي ديروز و مستبد امروز پايان داده شود.وي كه تا ديروز مخالفان خود را موش خطاب ميكرد و متوهمانه تخت لرزان قدرت خود را نميديد كه دارد آن را آب ميبرد، امروزه خود به دنبال سوراخي براي فرار و نجات ميگردد.
عاقبت ديكتاتورها چيزي جز اين نيست و بدين سبب ديكتاتور را به كسي تشبيه كردهاند كه سوار بر ببري است كه جرات پياده شدن ندارد و هرچه زمان نيز ميگذرد اين ببر گرسنهتر ميشود و جان ديكتاتور نيز پرخطرتر.در طول تاريخ، ديكتاتوري نبوده است كه به اختيار از اريكه قدرت پايين بيايد و عنان حكومت را به دست مردم بسپارد.
زيرا ديكتاتور به جاي مردمسالاري يكهسالاري ميكند و به جاي نسبيگرايي، مطلقانديش و مطلقالعنان است و به جاي ديگرخواهي، خودخواهي و خودكامگي پيشه ميكند.سرنوشت یا عاقبت ديكتاتورها به دست مردم گره خورده است و اين مردم بودهاند كه با فرياد حقطلبي، آزاديخواهي و عدالتگستري شيشه عمر ديكتاتورها را شكستهاند چرا كه ديكتاتورها نخواستهاند مردم را ببينند بلكه به خود مشغول بودهاند.
قذافي نمونهاي از ديكتاتورهايي است با پروندهاي مملو از جنايت در طول چهار دهه زمامداري. از سركوب مخالفان و معترضان گرفته تا ترورهاي سياه سازمانيافته عليه مخالفان داخلي و خارجي. از تلاش براي دستيابي به سلاحهاي كشتارجمعي تا پرداخت هزينههاي انتخاباتي برخي از مقامات اروپايي كه البته ناگفته نماند همين مخالفان اروپايي حاتمبخشي قذافي را در قالب ناتو خوب پاسخ دادهاند.تحولات منطقه و خيزشهاي مردمي يك سال اخير كه از تونس و مصر شروع شد و اكنون به ليبي و يمن رسيده، بيترديد امواج خروشان آن نيز دامان ديگر ديكتاتورهاي مرتجع عربي را خواهد گرفت.
اين خيزشها برآمده از قيام اسلامي مردمي است كه با نداي اللهاكبر به ميدان آمدهاند، مردمي كه باوجود ثروت عظيم ناشي از ذخاير انرژي از اوضاع نابسامان اقتصادي و اجتماعي رنج ميبرند و عزت و استقلالشان به يغما رفته است.اكنون ليبي مانده است با جمعيتي قريب به 7ميليون نفر مردم زخم خورده از سالها شلاق ديكتاتوري. برخوردار از اقتصادي نفتي و بالغ بر 80 ميليارد دلار توليد ناخالص داخلي كه براي چنين جمعيتي ميتواند زيرساختهاي توسعه را فراهم كند.
انقلابيون ليبي با حفظ وحدت و پرهيز از دخالت بيگانگان كه چشم طمع به نفت ليبي دوختهاند، بايد به ليبي بعد از قذافي بنگرند. حضور همه جريانهاي سياسي و قبايل گوناگون ليبي در ساختار سياسي جديد ميتواند نظامي مردمسالار را نويد دهد. تجربه عراق و افغانستان نمونه خوبي براي رهبران شوراي انتقالي ليبي است كه اين كشور جولانگاه تروريستها نشود و از قدرتهاي خارجي كه براي ليبي پس از قذافي كيسه دوختهاند تا منابع نفت و گاز آن را به آساني تصاحب كنند، نيز غفلت نشود.
دنياي اقتصاد:فاصله لیبی تا لبخند
«فاصله لیبی تا لبخند»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم دكتر پویا جبل عاملی است كه در آن ميخوانيد؛وقتی این سطور نوشته میشود، مخالفان دولت لیبی اکثر مناطق طرابلس را در دست دارند، اما هنوز خبر موثقی از قذافی نیست.
با این وجود فرض نزدیکی را در نظر میگیریم و فکر میکنیم قذافی کاملا سقوط کرده است. فردای لیبی چگونه خواهد بود؟ برای پیشبینی این گزاره در این ستون سعی میشود تا از الگوی اقتصاد – سیاسی استفاده شود و آینده را بر مبنای بیشینهسازی منافع نیروهای سیاسی درگیر، پیشبینی کرد:
1- رژیم قذافی چون هر دولت مستبدی وابسته به یک گروه وفادار بود و به نظر میرسد که بهرغم جلوه بیرونی شخصیت قذافی که حکایت از مردی سبک سر داشت، وی هوشمندانه و حتی تا آخرین لحظه توانسته حمایت این گروه وفادار را داشته باشد. در حقیقت فراتر از تامین مادی این گروه وفادار برای استحکام نظام استبدادی و بیشینهسازی دوره زمامداری، قذافی با مقاومت خود تا آخرین لحظه، توانست حداکثر وفاداری را از گروه حامیانش بخرد. به این معادله این متغیر را هم اضافه کنید که مخالفان تنها با کمک مستقیم خارجي توانستند به پیروزی برسند و همین مساله وجاهت چهره قذافی را در میان حامیانش دو چندان میکند. اینها دستاوردهایی بوده که قذافی در هر حال بهدست آورده و این دستاوردها اگرچه برای وی و خانوادهاش ثمری نداشته باشد، میتواند به طور جدی خطری بالقوه برای دولت بعدی لیبی باشد. گروه وفاداری که تازه با داشتن پیوندهای قبیلهای، احترام شدیدی برای رهبر پیشین قائل است و چنين القا میکند كه بیگانگان و عوامل فرومایه داخلیشان مسبب سقوط رهبرشان شده است، احتمالا دست از مبارزه برنمیدارد. خطر آن جایی بیشتر نمود مییابد که در نظر داشته باشیم، این گروه حامیان نسبت به گروه حامیان دیکتاتورهای مشابه مانند مبارک در مصر یا بن علی در تونس، بزرگتر و حمایتشان قویتر است.
2- هر چند دست بردن مخالفان بر اسلحه بیشتر وابسته به ذات ددمنش حکومت قذافی داشت، اما به هر رو آنان قدرت را با خونریزی قبضه کردند و ضمن اينكه دول خارجی نیز به آنان یاری رساندند، این مساله موجب آن است تا مشروعیت مخالفان آن چنان بی نقص نباشد. آنان بی تردید برای حفظ موقعیت خود، بر آن چه دولت پیشین انجام داده تاکید میکنند و چه بسا با وجود چنین جنگی که خونهای بسیاری را ریخت در پی انتقام برآیند و دادگاهها و محاکمات سران گذشته را فرصتی بیابند تا جای پای خویش را محکم کنند، اما این راهحل موجب میشود تا گروه حامیان دولت پیشین خشمگینتر شود. از این رو سایه یک اپوزیسیون خشنی که به هیچ قاعده ای پایبند نیست، همواره بر سر لیبی جا خوش میکند.
3- فراتر از خطر گروه وفادار به دولت پیشین و مشروعیت ناقص گروههای مخالف امروز، مساله بزرگ دیگری که برای لیبی وجود دارد، عدم توسعهیافتگی نهادهای مدنی است. این عدم توسعه یافتگی باعث آن است تا برای بسیاری از تحلیلگران وجود حکومتی دموکراتیک برای لیبی همراه با شک و تردیدی عمیق باشد. حقیقت نیز آن است که لیبی هیچ کدام از مولفههای اجتماعی – اقتصادی را برای داشتن جامعهای باز دارا نیست. کشوری نفتخیز و قبیلهای که حاکمانش چون اعصار گذشته به زور شمشیر به حکومت رسیدهاند. از چنین معجونی هر چه درآید بعید است که حکومتی آزاد سر برآرد.
البته جامعه بینالملل همچنان که در افغانستان تلاش کرد یا آمریکا به تنهایی در عراق، میکوشد تا ساختی دموکراتیک را تن این جامعه قبیلهای کند، اما شاید موفقیتها در این میدان حتی کمتر از افغانستان باشد، زیرا حاکمان آتی کمتر از مورد افغانستان خود را مدیون نیروهای بینالملل میدانند و از همین رو، تاثیرگذاری خارجیها به مراتب در ساخت سیاسی آتی لیبی کمتر است.
اما آینده ای بدون استبداد و جنگ و خونریزی در لیبی اتفاقا به پایهریزی نهادهای دموکراتیک بستگی دارد. راهی که هم میتواند مشروعیت کامل حاکمان جدید را تضمین کند و هم با دعوت از همه افراد و گروهها، حامیان دولت پیشین را در فرآیند سیاسی حال حاضر داخل کند و این دشمن بالقوه ای را که شاید سالها و دهههای بعد برای لیبی دردسرساز شود، به اپوزیسیونی مدنی بدل کند، اما شاید این سطور آرزویی دور باشد، هر چند تحقق آن بستگی به سعه صدر و واقعبینی حاکمان تازه خواهد داشت یا میتوان راه انتقام را در پیش گرفت و مشروعیت را در نشان دادن ددمنشی طرف مقابل خرید یا آن که مشروعیت را در ایجاد فصلی از تاریخ لیبی دید که در انتهای آن کودتا، جنگ و خونریزی دیگری نباشد.