۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۵:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۸۳۹۱۸
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۶ - ۱۳-۰۷-۱۳۹۰
کد ۱۸۳۹۱۸
انتشار: ۰۹:۴۶ - ۱۳-۰۷-۱۳۹۰

برید به جنگ استرس و نابودش کنید!

اول: از استرسهایتان حرف بزنید
یک آدم صبور و دهن‌قرص، گیر بیاورید و کل بدبختی‌ها و جفتکهایی که از "الاغ زندگی" خورده‌اید را با او تقسیم کنید … بازگو کردن مشکلات، وزن آنها را کم میکند… علاوه بر آن معمولا وقتی سفره دلتان را جلو کسی باز می‌کنید، او هم سفره خودش را برایتان باز میکند و یحتمل می فهمید که شما در این دنیا، تنها آدم کتک خورده نیستید و این یعنی نیمی از آرامش.

دوم: فقط به زمان حال فکر کنید
گذشته‌تان و آینده‌تان را خیلی جدی نگیرید … اصلا پاپیچ خرابکاریها و کوتاهی‌هایی که در گذشته در حق خودتان کرده‌اید، نشوید. همه همینطور بوده‌اند و انگشت فرو کردن در زخمهای قدیمی، هیچ فایده‌ای جز چرکی شدن آنها ندارد. آینده را هم که رسما باید به هیچ کجایتان حساب نیاورید. ترس از حوادث و رخدادهای احتمالی، حماقت محض است. فکر هر چیزی، از خود آن چیز معمولا سخت‌تر و دردناک‌تر است.

سوم: به خودتان استراحت بدهید
حالا می‌گویم استراحت، یکهو فکرتان نرود به سمت یک ماه عشق و حال در سواحل هاوایی اونهم وسط همه گرفتاریها و استرسها و بدبختی‌هاتون...!!! آدم میتواند خیلی عالی به خود، مرخصی چند ساعته بدهد … کمی تنهایی، کمی بچگی کردن یا هر چیز نامتعارفی که شاید دوست داشته باشید … که کمی از دنیای واقعی دورتان کند و خستگی را بگیرد کافیست. مثل نهنگ‌ها که هر از چندگاهی به بالای آب می‌آیند و نفسی تازه می‌کنند و دوباره به زیر آب برمی‌گردند.

چهارم: کمی هم تن‌‌تان را بجنبانید
ورزش قاتل استرس است. لزومی هم ندارد که وقتی می‌گوییم ورزش، خودتان را موظف کنید روزی هزار بار وزنه یک تنی بزنید و به اندازه گوریل بازو دربیاورید. همچین که یک جفتک چارکش منظم و خفیف در روز داشته باشید، کلی موثر است. از من به شما نصیحت.

پنجم: همیشه واقع‌بین باشید
ما ملت شریف، بیشتر استرسمان بابت چیزهایی است که کنترلی روی آنها نداریم. داستان، مثل آمپول زدن میماند … وقتی اصغر آمپول‌زن، قرار است ماتحت مریض را نوازش کند، حتما این کار را می‌کند و حالا اگر عضله آنجایت را بخواهی سفت کنی، هیچ خاصیتی ندارد الا اینکه درد آمپول بیشتر می‌شود. گاهی مواقع باید واقع‌بین بود و عضله‌ها را شل کرد که دردش کمتر شود.

ششم: زندگی‌تان، میدان و مسابقه اسب‌دوانی نیست
خودتان را دائم با دیگران مقایسه نکنید. مقایسه کردن و "رقابت‌پیشگی"، استرس‌زاست. اینکه جاسم فوق‌لیسانس دارد و من ندارم و قاسم لامبورگینی دارد و من ندارم و فلانی فلان دارد و من ندارم، شما را دقیقا می‌کند همان اسب مسابقه که همه عمرش را بابت هویج ِ سر چوب، دویده و به هیچ کجا هم نرسیده. زندگی مسخره‌تر از چیزی است که شما فکرش را می‌کنید… هیچ دونفری لزوما نباید مثل هم باشند … پس به خودتان بیائید و سعی کنید که خودتان باشید.

هفتم: از مواجهه با عوامل "ترس‌زا" هراس نداشته باشید
مثال ساده آن، دندان‌پزشک است. وقتی دندان خراب دارید، یک کله پیش دکتر بروید و درستش کنید. نه اینکه مثل بز بترسید و یک عمر را از ترس دندان‌پزشک، با درد آن بسازید و همه لقمه‌هایتان را با یکطرفتان بجوید. نیم ساعت جنگیدن با درد، بهتر از یک عمر زندگی با ترس ِ درد است. ترس، استرس را می زاید.

هشتم: خوب بخورید و بخوابید و شعارتان "گور بابای دنیا" باشد
آدمی که درست نخوابد و نخورد، مغزش درست کار نمی‌کند. مغز علیل هم، عادت دارد همه چیز را سخت و مهلک نشان دهد. آدم وقتی گرسنه و خسته است، یک وزنه یک کیلویی را هم نمی‌تواند بلند کند، چه برسد به یک فکر چند کیلویی…! بدانید که بازگو کردن مشکلات، وزن آنها را کم میکند.

نهم: به مشکلاتتان بخندید
همه مشکل دارند … من دارم، شما هم دارید … همه بدبختی داریم، گرفتاری داریم و این موضوع تابع محل جغرافیایی آدمها هم نیست. یاد بگیرید بخندید به ریش دنیا و مشکلات آن. به بدبختی‌ها بخندید … به من که دو ساعت صرف نوشتن این موضوع کردم، بخندید … به خودتان هم اگر خواستید بخندید … دو بار اولش سخت است، اما کم کم عادت میکنید و می‌بینید که رابطه خنده و گرفتاری، مثل رابطه خیار است و سوختگی پوست … درمانش نمی‌کند اما دردش را کم میکند.

ارسال به دوستان
وبگردی