منم دفاتر دوران مدرسه ام رو داشتم. نامادری که آمد همه حاطره هامو دور ریخت..... الان اینو دیدم یه غم عجیب به همه وجودم چنگ زد. یادش بخیر. مادرم واسه ام سر مشق مینوشت....
انسان چقر دیر میفهمد که زندگی همان لحظه ای است که آرزو دارد هر چه سریعتر بگذرد
---------
کاش به زمانی برمی گشتم که تنها غمم شکستن نوک مدادم بـــــــــود
من و یاد روزی میندازه که سیلی محکمی از معلم خوردم به خاطر اینکه زبانمو عمل کرده بودم و نمیتونستم خوب جواب بدم ..............
اما الان همه چی بر عکس شده ....
من هنوزم تمام ورقه های دوران مدرسمو نگه داشتم...البته بعضیاش پوسیده ولی بازم پر از خاطرات کودکیم !!
راستی 20 از چند... !!؟؟
متاسفم
---------
کاش به زمانی برمی گشتم که تنها غمم شکستن نوک مدادم بـــــــــود
اما الان همه چی بر عکس شده ....