هنگام ورود به منزل شهرام ناظري ميتوان ردپاي موسيقي را در تمام اجزا و دكوراسيون خانه ديد. ناظري به عكس يادگارياش با نصرت فاتح عليخان اشاره ميكند و ميگويد: <قرار بود با همديگر كنسرت داشته باشيم. افسوس كه نصرت فاتحعلي خان ناگهان فوت كرد.> شهرام ناظري يكي از فعالترين خوانندگان موسيقي سنتي ايران است.
او با انتشار 30 آلبوم موسيقي و اجراي كنسرتهاي متعدد، يكي از خوانندگان پرافتخار موسيقي ما به حساب ميآيد. ناظري همچنين با استفاده از ظرفيتهاي موسيقي محلي ايران و بويژه موسيقي كردي، توانسته ظرفيتهاي تازهاي به موسيقي سنتي ايران بيفزايد. او با بازخواني <شاهنامه كردي> توانست به خوبي از ويژگيهاي موسيقي كردستان استفاده كند. گفتوگوي زير در مورد آلبوم <آواز اساطير> با شهرام ناظري انجام شده است. او ماه پيش اين آلبوم را در قالب چند كنسرت در ژاپن اجرا كرد.
شما يكي از افرادي هستيد كه در آلبوم <صداي سخن عشق> تنبور را دوباره به موسيقي ايران معرفي كرديد. تنبور تا چه حد نيازهاي مورد انتظار شما را در موسيقي سنتي برطرف ميكند؟
تنبور، ربطي به موسيقي سنتي ندارد. متعلق به يك منطقه خاص و موسيقي آييني مردم <يارستان> است. متاسفانه از آنجايي كه هرگز خط مشي درستي براي حركت و اعتلاي هنر موسيقي وجود نداشته است، بعداز اينكه كساني راهي را به وجود ميآورند و از يك پديده موسيقي پردهاي ميگشايند، اين كشف به دست نااهلان، دلالان و بساز بفروشهاي عالم موسيقي ميافتد.
استفاده از تنبور را در زمان نوجواني همراه پسرعمويم (كيخسرو پورناظري) شروع كرديم كه در ادامه گروه <شمس>تشكيل شد. تمام كارهايي كه در آن زمان منتشر شد را به نوعي ميتوان مقدمه كار تلقي كرد. بعداز آن مقدمه احساس كرديم كه در حال در جا زدن هستيم و تصميم گرفته شد كار براي مدتي متوقف شود. اين جريان به دست كساني افتاد كه امروز موسيقي تنبور در ايران وضع فجيعي دارد. سنايي ميگويد: <هين كه عالم سر به سر توفان نا اهلان گرفت.>
توفان نااهلان هميشه وجود داشته است. آدمهايي هستند كه اصيل هستند و در تاريخ هنر باقي ميمانند، اما راه آنها در ادامه با مخاطره سطحينگري و عوامفريبي روبرو ميشود و به اين جريان اصيل لطمه وارد خواهد شد.
اين تاخير هم كه در كاربرد تنبور ايجاد شد، به نظرم لازم است. به هرحال لازم است در اين مورد يا هر مورد ديگري هنرمند بايد از گود بيرون بيايد و به قول يكي از فيلسوفان بزرگ از لبه جهان دنيا را نگاه كند. تمام تلاشهاي ما در زمينه تنبور، قدمي در راه شناساندن فرهنگ قوم و تبار خودمان بود.
در زندگي هر فرد چند عنصر تاثيرگذار وجود دارد كه مهمترين آنها در زندگي هنري من فرهنگ كرد است. تنبور متعلق به منطقه دالاهو و كرمانشاهان و مربوط به يك فرهنگ باستان است. اين وظيفه هر هنرمند كرمانشاهي است كه از ظرفيت بومي و قومي خود آگاه باشد. ولي بعداز يك مدت فعاليت در اين عرصه احساس كرديم كه كمي بايد عقب بنشينيم.
<آواز اساطير>را يكي از آثار خوب شما به حساب ميآورند. ويژگي اين اثر، استفاده از ساز تنبور است. كمي در مورد آن بگوييد؟
يكسري از افراد هميشه دنبال تقليد و كپيكاري هستند. اما بعضي از افراد هم در موسيقي اهل ابداع و نوآوريند. تلاش من هميشه اين بوده است كه از كسي تقليد نكنم و تا امروز كه خيليها به تقليد از من مشغولند، كار هيچ كس را تقليد نكردهام. شروع استفاده از تنبور در كارهاي من با <صداي سخن عشق> شروع شد و تا <آواز اساطير> ادامه داشت. البته در ابتداي راه ما جوانتر بوديم و با بالا رفتن سن، نوع نگاه ما به موسيقي عوض شد و به اين نتيجه رسيديم كه بايد به تنبور نگاهي اساطيري باستاني داشته باشيم.
تنبور، 3000 سال قبل از ميلاد مسيح قدمت دارد و از نظر بسياري از محققين، قديميترين ساز جهان است و بايد هنگام به كاربردن تنبور اين مسائل را در نظر داشت.
شما استفاده محدودي از گويش كرمانشاهي در آثارتان داريد. به طور مثال در آلبوم <كنسرتي ديگر> تصنيفي داشتيد كه يك بيتش كردي كرمانشاهي و يك بيتش فارسي بود. آيا گويش كرمانشاهي قابليت پرداختن بيشتر در موسيقي را دارد يا در قالب همان موسيقي مقامي محدود ميشود؟
قابليت زبان كردي در موسيقي محلي كردي بسيار بالا است. موسيقي كردي بسيار متنوع است و اشعار زيادي در قالب موسيقيهاي مقامي از شاعران بزرگ كرمانشاهي به جاي مانده است كه ميتوان بيشتر به آنها پرداخت. شعر شاعراني مانند مولوي كرد و سيد يعقوب ماهيدشتي را ميتوان با شاعران بزرگ فارسي زبان همتراز دانست. آنچه در ادبيات و موسيقي كرمانشاه وجود دارد نگاه سلحشوري و حماسي است كه بسيار با ارزش است.
نوازندگي چه كمكي به آواز شما داشته است؟
مسلما آوازخواني فقط صدا نيست. من خودم را در درجه اول موزيسين ميدانم بعد خواننده. مسلما اگر خوانندهاي آهنگساز باشد و شعر هم بگويد خيلي در كارش تاثيرگذار است. خيلي از علاقهمندان به من مراجعه ميكنند و ميگويند ما رديف را ياد گرفتيم حالا بايد چه كار كنيم؟ من ميگويم برويد رمان بخوانيد. شايد خواندن رمان اصلا ربطي به موسيقي نداشته باشد ولي تاثير زيادي خواهد داشت. ديد فرهنگي داشتن و طرز فكر بالا ميتواند بر موسيقي تاثيرگذار باشد.
لحن يك خواننده با سواد با يك خواننده بيسواد و بيفرهنگ كاملا متفاوت است. اگر به آواز خواندن آدمهاي بيسواد دقت كنيد متوجه ميشويد در نوع بيان آنها ابتذال وجود دارد. هزار نكته باريكتر از مو وجود دارد كه همه اينها بايد جمع شود تا بتوان چيزي را بيان كرد.
من از همان ابتدا نسبت به مسائل ديد متفاوتي داشتم. يعني نميخواستم آن چيزي را كه استادها در كلاس گفتهاند، تكرار كنم و مثل شاگرد مدرسهاي تكرار كننده رديف باشم. در آواز شاگرد كريمي بودم و در مكتب صبا نزد عبدا... دوامي شاگردي كردم. از همه مهمتر با نورعليخان برومند محشور بودم و اصلا ورود من به جريان موسيقي به تاييد و خواست ايشان بود كه هـ.ا.سايه (هوشنگ ابتهاج)هم كمك زيادي كردند.
از چه زماني موسيقي علمي را شروع كرديد؟
در نخستين كنكور موسيقي سنتي در رشته آواز شاگرد اول شدم. اما هميشه سعي كردهام وراي اينها حركت كنم. چون يك هنرمند با يك صنعتكار تفاوت دارد. صنعتكار موظف است هرچيز را كه فرا ميگيرد بدون كم و كاست تحويل دهد. اما هنرمند بايد خلاقيت داشته باشد و خلاقيت يعني هنر خلق كردن و پرواز.
از بچگي اهل مطالعه بودم، شعر ميگفتم و مشغله فكري داشتم. اينطور نبود كه بعداز ياد گرفتن رديف، فكر كنم ديگر كار تمام است. فراگرفتن رديف براي من حتي الفباي كار هم نبود.
من هميشه به سيري كه موسيقي طي كرده است انديشيدهام. اينكه در دوره صفويه چه دوران سختي را پشتسرگذاشته است و چه تغييري در هارموني آن به وجود آمده كه موسيقي از سيستم ادواري به نظام دستگاهي تبديل شد و هميشه به اين موضوع فكر ميكنم كه آيا اين تحولات به نفع موسيقي تمام شده يا به ضرر آن؟
بايد اين سوال را از خود بپرسم كه چرا موسيقي آوازي هرچه به زمان ما نزديكتر شده است از لحن حماسي فاصله بيشتري گرفته است؟ چرا موسيقي سنتي نتوانسته همپاي ادبيات خروشان پارسي حركت كند؟ چرا بررسي تاريخ 150 ساله آواز نشان دهنده آن است كه 95 درصد شعرهاي آن به سعدي و 5 درصد آن به حافظ و ديگران اختصاص دارد؟ چرا فردوسي و مولانا در موسيقي سنتي ايران جايگاهي ندارند؟ چرا لحنهاي حماسي از بين رفته و آواز بيشتر به نوحهخواني شبيه شده است؟ همه اين مسائل باعث شد كه من به فكر كار تازهاي بيفتم و به دنبال به كار بردن آوازها و لحنهاي حماسي باشم.
شايد يكي از دلايلي كه از مولوي كمتر در موسيقي سنتي استفاده شده است، اين بود كه طغيان و تلاطم شعر مولانا مورد پسند شاهزادههاي قاجار نبوده است.
ولي شما به لحن حماسي مولوي توجه داشتيد؟
بله، 30 سال پيش وقتي من روي اشعار مولوي كار ميكردم، هيچكدام از خوانندهها علاقهاي به اين كار نداشتند و حتي مخالفت هم ميكردند. اين كار من در آن زمان شنا كردن در خلاف مسير رودخانه محسوب ميشد. يادم هست اولين بار كه استاد بنان را ملاقات كردم، در حضور ايشان تصنيف <چه ميدانستم كه اين سودا مرا اينسان كند مجنون/ زند موجي برآن كشتي كه تخته تخته بشكافد نهنگي هم برآرد سر> را خواندم.
استاد بنان اصلا خوشش نيامد و گفت اين شعرهاي قلمبه سلمبه چيست كه انتخاب كردهايد؟ كلماتي مانند تخته و تخته پاره صداي شما را خراب ميكند. شما بايد شعرهاي لطيف و ظريف را انتخاب كنيد و گفتند كه اين كار من مثل اين است كه به جاي رانندگي در جاده آسفالت، در جاده خاكي رانندگي كنيد.
من در جواب ايشان گفتم اگر كسي بخواهد به جاي استخر در دريا شنا كند، تكليف چيست؟
ميخواهم بگويم، با تمام مخالفتهايي كه شد، من به وظيفه خويش عمل كردهام و امروزه اين سبك فراگير شده است. حتي خوانندههايي كه مخالفت ميكردند، امروزه خودشان اشعار مولانا را ميخوانند.
با اينكه شما به مولانا و شعر كلاسيك توجه داشتيد، اما جزو اولين افرادي هستيد كه در موسيقي سنتي به شعر نيمايي و نو رسيديد كمي در اين مورد توضيح دهيد؟
در زمينه كاربرد شعر نو در موسيقي سنتي، 30 سال پيش اولين كسي كه شعر نو را به صورت آواز آزاد (آواز بدون ميزانبندي و با ريتم آزاد) در آثار مثل <زمستان> با اشعار اخوان ثالث اجرا كرد، من بودم. اين تجربه را <در گلستانه> با اشعار سهراب سپهري ادامه دادم، كه فكر ميكنم در اين راه موفق بودم.
بايد بگويم كه در صدا و آواز قدماي ما يك صلابت و حماسه خاصي وجود داشت. ولي در زمان ما اين صلابت كمرنگتر شده است. به همين دليل روي لحن حماسي و عرفاني در آواز تاكيد كردم. با اشعار مولوي توانستم تجربيات خوبي داشته باشم. البته اشعار فردوسي من را به سمت فردوسي سوق داد. چون بين فردوسي و مولوي اشتراكات زيادي مانند تلاطم و هيجان وجود دارد.
چقدر به آينده موسيقي ايران اميدواريد؟
من نبايد نااميد باشم. هنرمندان هم نسل ما با عشق بيشتري به دنبال آموزش ميرفتند. جهان به سمت بيهويتي حركت ميكند، كه در اين جريان كسي مقصر نيست. ورود مظاهر تمدن تكنولوژيك مثل اينترنت به زندگي مردم، در ظاهر كارها را آسان كرده است. اما در واقع باعث شده انسانها پيچيدهتر شوند. كم شدن معنويات و عرفان در زندگي و نبودن فرصت براي فكر كردن به هنر، خطرناك است.
ولي با اين وجود فكر ميكنم، چون بشر به دنبال كمال است، با يك تلنگر كوچك دوباره به مسير اصلي باز ميگردد. انسان راهي جز حركت به سمت كمال ندارد. در نهايت افق آينده را روشن ميبينم.
سعيد رضايي
منبع: اعتماد ملي