۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۶:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۰۸۷
تاریخ انتشار: ۱۷:۴۲ - ۰۴-۰۶-۱۳۸۵
کد ۲۰۸۷
انتشار: ۱۷:۴۲ - ۰۴-۰۶-۱۳۸۵

سخنراني خاتمي در هشتمين اجلاس بين المللي اديان براي صلح

آنچه امروز بر عهده همه خيرخواهان و صلح طلبان جهان است نه تنها تلاش براي رهايي همه بشريت در شرق و غرب از جهنم خشونت و جنگ و ترور است، بلكه بيش و پيش از آن بايد علم و دين را از سلطة سياستمدارانِ قدرت طلبِ نابردبار آزاد ساخت و اين دو را به قدرت معنوي براي مهار قدرت هاي خشونت گرا مبدل ساخت.

به گزارش ايلنا به نقل از سايت رسمي "سيد محمد خاتمي"، رئيس موسسه گفتگوي تمدن ها در هشتمين اجلاس بين المللي اديان براي صلح سخنراني كرد كه متن آن بدين شرح است:
اگر به رويه تاريخ بشر بنگريم، مي توانيم آن را بستر سير خشونت در گونه هاي مختلف آن و در ادوار گوناگون زندگي بشر بدانيم.

خشونت آشكارترين وجه حيات جمعي انسان بوده است كه در دوران ما صورتي وحشت انگيز و نفرت آورتر از گذشته يافته است. بدون ترديد مي توان قرن گذشته ميلادي را خشونت بارترين دوران تاريخ دانست كه با كمال تأسف اين روند به صورت نگران كننده اي در قرن جاري نيز تداوم يافته است.

دو جنگ جهاني، جنگ هاي منطقه اي و جنگ سرد و بروز و ظهور اشكال دهشت آوري از تروريسم، مهمترين وقايعي بودند كه زندگي انسان را در شرق و غرب از خشونت بي نقاب پركردند.

گرچه هنگامي كه انسان غربي به دوران "مدرن" پا نهاد چنين پنداشت كه با پشت سر گذاشتن عهد اسطوره و متافيزيك به مرحله اي وارد شده است كه به مدد دانش و بينش علمي مي تواند به همه ناكامي ها، رنج ها و اسارت هاي خود پايان دهد و اميدوار بود كه بهشت موعود اديان را نه در جهاني ديگر كه در همين جهان مستقر سازد. اما ديري نپاييد كه اختلاف شديد طبقاتي در متن نظام هاي نوين سياسي - اجتماعي - اقتصادي و پديده زشت استعمار در بيرون مرزهاي ملي غرب بشر را در كوره جهنمي گداخت كه تصور و تصوير آن حتي در تراژيك ترين داستان هاي مخلوق زبردست ترين نويسندگان نيز وجود نداشت.

قرن نوزدهم همچنين قرن ظهور ايدئولوژي هايي بود كه با وجود اشتراك در نگراني از وضعيت جديد در ارائه تصويري مطلوب از زندگي تفاوت داشتند و مشهورترين آنها همان بود كه توسط "ماركس" و همراهان و هم رأيان او عرضه شد. "ماركس" را به حق بايد آسيب شناس بزرگ جهان سرمايه داري دانست، هرچند كه در درمان درد طبيب حاذقي نبود، بلكه بر دامنه و شدت درد نيز افزود.

نسخه مورد نظر "ماركس" با تغييراتي به تناسب زمان و مكان در روسيه و چين مورد آزمايش قرار گرفت تا با قطب بندي هاي جديدي در صحنه جغرافياي سياسي و جغرافياي راهبردي جهان دوره تازه اي از تنش و دلهره را پديد آورد.

آنچه در ايدئولوژي هاي نوآيين در برابر خشونت بي حساب مدعيان آزادي در درون و بيرون مرزهاي جهان مدرن مورد توجه و حتي تقديس قرار گرفت باز هم خشونت بود كه به نام انقلاب مي بايست سرنوشت ديگري را براي انسان به ستوه آمده از خشونت و محروميت رقم بزند.

ماركسيسم گرچه در عمل برخلاف پيش بيني بنيانگزاران آن نه تنها در پيشرفته ترين جوامع صنعتي و بورژوازي محقق نشد، اما آنان را به خود آورد تا هوشيارانه بتوانند بخشي از عوامل نابودي خود را از ميان بردارند و با اصلاح سيستم اقتصادي، سياسي، حقوقي و حتي مدني خود دوام ليبرال - دموكراسي را تضمين كنند، اما استثمار كه لازمه دوام و رشد سرمايه داري بود، همچنان به صورتي تازه و عمدتاً با انتقال از عرصه روابط دوجانبه استثمارگر و استعمار شده به عرصه نظام نوين بين الملل انتقال يافت، امري كه رقيب تازه به دوران رسيده غرب بورژوازي نيز به جاي آزادسازي ملت ها، كشورهاي پيرو را به مناطق تحت نفوذ استثماري- استعماري خود در آورد.

از سوي ديگر كشورهاي تحت سلطه نيز به سائقه آزادي خواهي كه در فطرت بشر نهفته است و نيز تأثير ايدئولوژي هاي مدرن نظير ناسيوناليسم و سوسياليسم به پاخاستند و قرن بيستم را به قرن مبارزات آزادي بخش مبدل كردند، اما آنچه در اين ميانه قدر ديد و بر صدر نشست باز هم خشونت بود.

با فرو نشستن طوفان جنگ جهاني دوم و ظهور دو قطب بزرگ ميراث خوار استعمار قديم تاريخ بشر دوران پر دلهره جنگ سرد را تجربه كرد.
در اين ميان در بسياري از كشورها شاهد بروز و ظهور جنبش هايي بوديم كه در برابر تحقيري كه از سوي استعمارگران و سلطه طلبان تحمل كرده بود و نيز با مشاهده تاراج همه منابع مادي و معنوي و آزادي و استقلال خود، صداي مظلوميت خويش را به خشونتي نفس گير مبدل كردند و آن را رنگ ايدئولوژي دادند، دايره بسته خشونت دو جانبه به صورت سركوب از يك سو و تروريسم از سوي ديگر، جهنم خشونت را سوزان تر كرد.

با فروپاشي اردوگاه شرق كه مي توانست پايان دوران جنگ سرد باشد، به صراحت از سوي يكجانبه گرايان كه مدعي رهبري جهان بودند، دوران جنگ تازه اي عليه قدرت هايي كه برون افكنانه آنها را ايدئولوژيك و اقتدارگرا و خشونت طلبان اعلام مي كردند به راه افتاده است تا ناامني و خشونت را وارد مرحله تازه اي كند كه به مراتب ويرانگرتر و نگران كننده تر از آن باشد كه در گذشته تجربه شده است.

خشونت، صرف نظر از عوامل تاريخي، اقتصادي، سياسي و رواني خود، حاصل نوعي منطق است كه امروز بلند تر از هر زمان ديگر در اردوگاه همه خشونت طلبان با همه اختلاف هاي ايدئولوژيك و سياسي شنيده مي شود و آن منطق عبارت است از اينكه:
"هركس با ما نيست، بر ما است"و اين "ما" كه دايره اي بسيار تنگ دارد، حق دارد كه نسبت به آنكه او را غير و دشمن مي شمارد هر تصميمي را اتخاذ كند يا او را تسليم مطامع خود كند يا از ميان بردارد. آنكه قدرت دارد همه قدرت را در اين مسير به كار مي گيرد و آنكه قدرت ندارد مي كوشد تا ابزار قدرت را به هر قيمتي به دست آورد و اين منطق وحشتناك مخالف منطقي است كه همه پيامبران خدا، همه اديان بزرگ و همه مصلحان، منادي و معلم آن بوده اند.

اما از شگفتي هاي تاريخ بشر اينكه خشونت طلبان پيام محبت و صلح اديان و فرهنگ ها را نيز در مسير اهداف ويرانگر خود تحريف مي كنند و اعمال زور و خشونت را رسالت الهي و انساني خود تلقي مي كنند و مي كوشند تا افكار عمومي پيروان خود را به سوي اين هدف شيطاني بسيج كنند.

امروز گرچه خشونت و جنگ و ترور همه جا گير شده است، ولي خوشبختانه شاهد ظهور نوعي احساس مشترك در همه جاي دنيا هستيم.

هيچ گاه در تاريخ، چون امروز وحدت نظر نسبت به امور زير وجود نداشته است:
1- امنيت امري جهاني و بشري است؛ يا بايد براي همه باشد، يا هيچ جا نخواهد بود.
2-مشكل امروز بشر ناامني است.
3-خشونت اگر مورد تقديس قرار گيرد، ويرانگرتر خواهد بود.
4- عدالت مطلوب گمشده انساني است كه تا پايدار و همه جا گير نگردد، انتظار جهان امن، انتظاري بيهوده است.
5-حق حاكميت انسان بر سرنوشت خود و آزادي در اِعمال اين حق بايد براي همگان به رسميت شناخته شود.

جهان براي نجات از اين وضعيت ناگوار در انتظار جنگي ديگر است كه قهرمانان آن دينداراني هستند كه به انسان و كرامت او احترام مي گذارند و روشنفكران و انديشمندان و هنرمنداني كه عزت و امنيت و پيشرفت را براي همه انسان ها مي خواهند.

ميدان اين جنگ نيز افكار عمومي بشري است تا به منطق صلح، كه بر پايه رواداري و اخلاق و معنويت بنا شده است آشنا شود و آن را به گفتمان غالب در همه جاي جهان مبدل سازد. گمشده معنوي بشر انگيزه او را براي روي آوردن به منابع اصيل معنويت و اخلاق يعني اديان بزرگ الهي بيشتر كرده است و از ياد نبريم كه همه دين هاي بزرگ در اصول و معيارهاي اساسي مشترك اند، هر چند در شرايع و آداب مختلف اند و اين اختلاف نه تنها نبايد منشاء ستيز شود، كه تنوع و اختلاف در اين زمينه -اگر هدف مشترك گم نشود- مي تواند موجب تكامل بيشتر جامعه بشري شود.

اگر ما در اين نبرد پيروز شويم، بزرگترين ابزار موفقيت خشونت طلبان، يعني افكار عمومي را از آنان خواهيم گرفت و طبيعي است كه در اين مسير مجامع بين المللي كه با هدف صلح و امنيت و پيشرفت بشري پديد آمده اند و متأسفانه تحت تأثير يا مرعوب قدرت هاي بزرگ اند بايد با همت جامعه بشري تغيير ساختار و كاركرد پيدا كنند.

گفت و گوي تمدن ها در چنين فضايي پيشنهاد شد تا پارادايمي باشد براي جهاني كه روز به روز به هم پيوسته تر و اجزاء آن به هم نزديك تر و سرنوشت ساكنان آن در هم گره خورده تر مي شود. پارادايمي در برابر پارادايم حاكم و جاري كه زور و خشونت را تقديس مي كند و بر غيريت تأكيد دارد و منافع و ارزشهاي بخش هاي خاصي از جامعه بشري را كه احياناً با منافع اكثريت جامعه بشري نيز تعارض و تضاد دارد منافع و ارزش هاي بشري مي داند و براي تأمين آن به هر كاري از جمله به هر جنايتي دست مي زند.

گفت و گوي تمدن ها كه به ياري خداوند در صورت نهادهاي غيردولتي، اما بين المللي حضور جديد خود را اعلام مي دارد مي كوشد تا:

1-ديالكتيك ميان فرهنگ ها و تمدن ها بده بستان طبيعي ميان آنها كه حتي در جريان جنگهايي كه نوعاً عوامل اقتصادي، سياسي و احياناً ايدئولوژيك صاحبان قدرت و منزلت پيروي مي كردند برقرار بوده است به ديالوگ تبديل كند، يعني تأثير و تأثر ناخودآگاه ميان اديان و فرهنگ ها و تمدن ها را به تعامل و تبادل آگاهانه براساس احترام متقابل درآورد و فرهنگها و تمدن ها را به صورت آيينه هايي پيش روي پيروان هركدام قرار دهد از يكديگر بياموزند و در جهت اهداف مشترك تشريك مساعي كنند.

2-با تكيه بر مشتركات فراوان جامعه بشري بخصوص اصول و موازين بنيادين اديان بزرگ الهي به سوي هدف مشترك كه صلح و امنيت جهاني در رأس آن است فراخواند.

3-عدالت را به عنوان رمز عبور از جهان نفرت و ستيز به جهان رواداري و محبت برگزيند.

4-آزادي براي همگان را هديه بزرگ الهي بداند و همگان را به استقرار نظام هاي دموكراتيك كه بارزترين مظهر حق حاكميت بشر بر سرنوشت خويش است فراخواند.

5-در ارتباط تعريف شده و مدون با سازمان هاي مؤثر بين المللي نظير سازمان ملل، سازمان يونسكو، سازمان كنفرانس اسلامي و حتي اتحاديه هاي گوناگوني كه بحمد الله در شرق و غرب پاگرفته يا در حال پاگرفتن هستند تصميمات روشنگرانه خود را ضمانت اجراي محكم تري ببخشد.

6-با ارتباط با همه سازمان ها و مؤسساتي كه براي صلح، امنيت، حقوق انسان و محيط زيست و مبارزه با فقر و جهل و تحقير ملت ها تلاش مي كنند و ايجاد هماهنگي ميان آنها، حركتي كارساز را از متن جوامع و با تكيه بر نيروهاي مردمي آغاز كند تا قله هاي قدرت و سياست را كه حكومت هاي توسعه طلب و يكجانبه گرا يا خودكامه و نيز جنبش ها و حركت هاي تقديس كننده خشونت هستند، در برابر اراده مردم خاضع سازد.

ارسال به دوستان
وبگردی