۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۲:۱۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۱۹۴۸۴
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۰ - ۲۸-۰۳-۱۳۹۱
کد ۲۱۹۴۸۴
انتشار: ۱۰:۰۰ - ۲۸-۰۳-۱۳۹۱

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان: «زلف آشفته او ...»

«زلف آشفته او ...» يادداشت روز كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي خوانيد:
«آشفتگي» در نگاه اول خوشايند به نظر نمي آيد، اما در اين نوشته كه «بعثت رسول خدا(ص)» و «جايگاه كنوني ايران اسلامي و عزيز ما» موضوع آن است، سخن از «زلف آشفته»اي در ميان است كه به قول حافظ «در دست صبا افتاده» و هر جا كه دلي يافته، به خود مبتلا ساخته. با نگاه از اين زاويه، بايد باز هم با خواجه شيراز همزبان شد كه؛
زلف آشفته او باعث جمعيت ماست
چون چنين است، پس آشفته ترش بايد كرد

چند سال قبل، حضرت آقا از انقلاب اسلامي با عنوان «بعثت دوباره» ياد كرده و در تفسير آن فرمودند: «عين همان بعثت با يك تفاوت در جامعه ما و در زمان ما به وجود آمده است. آن تفاوت اين است كه بعثت آن روز به معناي بيدار شدن يك انسان و پيغمبر شدن او بود و در بعثت امروز، ديگر رسالت در آن نيست، بلكه بعثتي در راستاي بعثت پيامبر(ص) است».

در اين باره گفتني ها فراوان تر از آن است كه حتي «مثنوي هفتاد من كاغذ» هم تاب فهرست آن را داشته باشد، از اين روي در محدوده اين نوشته محدود به چند نمونه از قول ديگران اشاره مي كنيم. مگر نه آن كه «الفضل ما شهدت به الاعداء»؟ و «بهتر آن باشد كه سرّ دلبران، گفته آيد در حديث ديگران»؟

اين نوشته، فقط روايتگر است. قضاوت با شماست. بخوانيد: چند ماهي از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته است، روزنامه انگليسي «تايمز» در تفسيري با اشاره به آنچه در ايران جريان دارد، مي نويسد «خبر انقلاب اسلامي در ايران به سرعت سراسر جهان را درنورديده است. در پاييز سال 1979- سال پيروزي انقلاب- غرب بار ديگر اسلام را كشف كرده است. اسلامي كه پس از ده ها قرن سكوت دوباره در اوج استقبال مردمي به ميدان آمده است.»

همان سال، ميشل جانسون، استراتژيست صاحب نام آمريكايي در نشريه «ژئوپولتيك» مي نويسد؛ «انقلاب اسلامي در ايران، تجديد حيات دوباره اسلام است. در اين انقلاب هيچيك از «ايسم»هاي متداول نظير ناسيوناليسم، كاپيتاليسم، كمونيسم و سوسياليسم كمترين نقشي نداشته است. دنياي غرب بايد درك كند با اسلامي روبروست كه قرن ها در ميان مسلمانان فراموش شده بود... آيا مي دانيد «الله اكبر» يعني چه؟ يعني خدا بزرگ است. اين همان شعار مسلمانان در آغاز ظهور اسلام است.»

خبرگزاري ايتاليايي «انسا» در گزارشي از ايران مي نويسد؛ «اسلام نه فقط از صحنه بيرون نرفته است، بلكه در نقاط مختلف جهان از مرزهاي جغرافيايي عبور كرده و به يك نظام قانونمند و پرطرفدار براي زندگي در دنياي بحران زده كنوني تبديل شده است... رنسانس اسلامي آغاز شده است.»

«آلوين تافلر» استراتژيست آمريكايي در كتاب «موج سوم» هشدار مي دهد كه «خميني نه فقط جهان اسلام را عليه نظام ليبرال دموكراسي حاكم برانگيخته است بلكه دنياي دين باوران را نيز متحول كرده و اين تحول و برانگيختگي مي تواند در آينده غرب جاي پا داشته باشد.»

در همان ايام، امام راحل ما- رضوان الله تعالي عليه- خطاب به مسلمانان جهان مي فرمايند؛ «از هياهوي قدرتمندان نهراسيد كه اين قرن به خواست خداوند قادر، قرن غلبه مستضعفان بر مستكبران و حق بر باطل است» و در پيام ديگري تأكيد مي فرمايند و اطمينان مي دهند كه اسلام سنگرهاي كليدي جهان را يكي پس از ديگري فتح خواهد كرد.

حالا چند سال جلوتر مي آئيم باز هم بخوانيد؛ خانم كانداليزا رايس، وزير امور خارجه دولت بوش در گزارش خود به كنگره مي گويد؛ «ايران به يك قطب قدرتمند در منطقه تبديل شده است. انگار هركول شرق است كه در ميانه ميدان خاورميانه ايستاده و فرياد مي كشد و براي ورود به كريدورهاي خاورميانه از آمريكا باج مي خواهد.»

رابرت گيتس- وزير دفاع پيشين آمريكا- در گزارشي به كميته خارجي «سنا» مي گويد؛ «مشكل ما با ايران، آن است كه از تهديد نمي ترسد و از ما نيز چيزي نمي خواهد. كسي كه از ما چيزي نمي خواهد، چيزي هم به ما نمي دهد.»

روز بيست و چهارم از جنگ 33 روزه اسرائيل و حزب الله لبنان است. جرج بوش رئيس جمهور وقت آمريكا مي گويد؛ در لبنان جنگ ميان ايران و آمريكا جريان دارد، اسرائيل به نمايندگي از آمريكا و حزب الله به نمايندگي از ايران. فرداي آن روز، خبرگزاري دويچه وله در تفسيري مي نويسد؛ وقتي رهبر حزب الله لبنان در كنفرانس سران در تهران دست رهبر ايران را مي بوسد، باور نكنيد كه ايران در سوي ديگر اين جنگ نيست. بعد از پايان جنگ 33 روزه، «زئيف شف» ژنرال بازنشسته و استراتژيست اسرائيلي مي گويد؛ بايد بپذيريم كه در مقابله با حزب الله كه فقط يكي از شاخه هاي منطقه اي ايران است پيروز نبوده ايم و چند ماه قبل رهبر معظم انقلاب با صلابت اعلام مي كنند كه در جنگ هاي 33 روزه و 22 روزه دخالت داشته ايم.

انقلاب هاي منطقه با سه ويژگي اسلامي بودن، ضد استكباري بودن و مردمي بودن آغاز شده است. كارتر رئيس جمهور اسبق آمريكا مي گويد؛ آنچه امروزه در خاورميانه و شمال آفريقا مي بينم و مي شنوم برايم آشناست. آن را در انقلاب 1979 ايران شنيده ام.

نتانياهو در مصاحبه با نيويوركر، مي گويد؛ به هر سو مي نگرم، خميني و خامنه اي را مي بينم كه پشت مرزهاي اسرائيل(!) خيمه زده اند.

مجله آمريكايي نشنال ريويو- 9 تير90/ 30 ژوئن 2011- مي نويسد؛ «بهار انقلاب هاي عربي، بهار ايران و بهار اسلام آيت الله خامنه اي است.»

روزنامه فرانسوي لوموند- آذرماه 90/ دسامبر 2011- با نااميدي مي نويسد و شاهد و نشانه مي آورد كه «امروزه ايران پرچم آمريكا را در جهان به حالت نيمه افراشته درآورده است و در حالي كه آمريكا و اروپا درگير بحران هاي سخت هستند، ايران در حال درو كردن محصولات بهار خاورميانه است.»

واشنگتن پست مي نويسد «انقلاب ايران به رهبري آيت الله خامنه اي هر روز قدرت آمريكا را بيشتر تحليل مي برد و انقلاب هاي خاورميانه را كه ادامه راه آيت الله خميني است در اختيار دارد.»

در همين روزهاست كه حضرت آقا از پيچ بزرگ تاريخ خبر مي دهند و اين در حالي است كه علاوه بر جهان اسلام، آمريكا و كشورهاي اروپايي نيز با جنبش وال استريت روبرو هستند.

جنبشي كه با شعار ما 99 درصديم نظام هاي سرمايه داري حاكم را به چالش جدي كشيده و براندازي نظام هاي كاپيتاليستي- تاكيد مي شود براندازي و نه اصلاح- را دنبال مي كند.

روز 12 آذرماه 1390/ 13 دسامبر 2011 خبرگزاري آلماني دويچه وله از نشست سالانه شوراي راهبردي آتلانتيك- كشورهاي دو سوي اقيانوس اطلس- در واشنگتن خبر مي دهد.

اين نشست با حضور برژينسكي، جيمز جونز و اسكوكرافت مشاوران امنيت ملي دولت هاي كارتر، فورد، بوش و اوباما تشكيل شده است و در آن ديويد پترائوس(رييس سازمان سيا)، تامير پاردو (رييس موساد)، جان ساورز(رييس MI6) نيز حضور دارند.

دويچه وله با عنوان نتيجه نهايي- TOP RESULT- و از قول برژينسكي، دبير اجلاس آورده است؛ «جهان در يك نقطه عطف تاريخي بعد از فروپاشي شوروي سابق قرار دارد كه تحولات فراگير خاورميانه و شمال آفريقا و رخدادهاي غيرمنتظره در آمريكا و اروپا نشانه هاي آن است. ما با چالش پيچيده اي روبرو هستيم و تاريخ در حال تغيير مسير است.»

دويچه وله در ادامه مي نويسد «برژينسكي گفت حمله نظامي آمريكا به ايران فاجعه آميز است» و اين نشان مي دهد كه شوراي آتلانتيك در بن بست مورد نظر خود، ايران اسلامي را نقش آفرين مي داند.

پنجم خرداد 1390/ 26 مي2011 است. بنيامين نتانياهو نخست وزير رژيم صهيونيستي در كنگره آمريكا سخنراني مي كند. او پس از اشاره به پيشرفت هاي فني و علمي ايران و ابراز نگراني از انقلاب هاي اسلامي منطقه مي گويد؛ «شش ماه قبل كه پشت همين تريبون ايستاده بودم درباره خطر ايران هسته اي هشدار دادم. اكنون زمان ديگري است. امروز از تنگه خيبر در عربستان تا تنگه جبل الطارق در مراكش، تحول و دگرگوني عميقي در حال وقوع است و همه جا به لرزه افتاده است. اين لرزه، كشورها را متلاطم و دولت ها را متلاشي كرده است و همه ما همچنان شاهد اين نوسانات هستيم. صحنه هاي استثنايي در تونس و قاهره، خاطرات برلن و پراگ 1989- بعد از فروپاشي شوروي- را زنده نمي كند كه اميدواركننده باشد. اين لرزه ويرانگر(!) يادآور انقلاب 1979 ايران است. بايد قبول كنيم نيروي قدرتمندي وجود دارد كه با الگوي مورد نظر ما براي اداره جهان مخالف است. در رأس اين نيروي قدرتمند، ايران خميني و خامنه اي قرار دارد. من هشدار مي دهم كه لولاي تاريخ- HISTORY HINGE- در حال چرخيدن است. كساني كه ايران و خطر آن را ناديده مي گيرند، سر خود را در شن(!) فرو كرده اند.»

بعد از عقب نشيني نظامي آمريكا از عراق، روزنامه آمريكايي فوربز خطاب به بوش و اوباما مي نويسد «از حمله نظامي و 9 سال حضور در عراق چه به دست آورده ايم؟ 4500 سرباز خود را از دست داديم، بيش از 3هزار ميليارد دلار از جيب ماليات دهندگان آمريكايي هزينه كرديم و... نهايتا دشمنان آمريكا و دوستان ايران را در عراق روي كار آورديم و بازگشتيم.»

همان روزها، واشنگتن پست با ملامت نوشت؛ عراق را در سيني طلايي تقديم ايران كرديم.

... و اين همه كه اندكي از «همه» است در حالي است كه ايران اسلامي از نخستين روزهاي پس از پيروزي انقلاب تاكنون آماج سخت ترين و سهمگين ترين فشارهاي بيروني و فتنه انگيزي هاي دروني بوده است... اوج هنرنمايي يك ناخدا در مقابل طوفان سهمگين و همه جانبه، آن است كه به جاي پرتاب شدن به دوردست ها و فرو رفتن در اعماق درياها، برجاي بايستد و مقاومت كند، اما، ناخداهاي باخداي ما- امام راحل و خلف حاضر او- نه فقط كشتي طوفان زده را از بد حادثه در امان داشته اند، بلكه هزاران هزار گره دريايي را نيز، در كشاكش طوفان ها و صاعقه ها به جلو رانده اند.

انگار طوفان سهمگين به «باد موافق» تبديل شده و صاعقه به جاي سوزاندن، نورافشاني كرده و راه نموده است. جل الخالق!

حالا، بار ديگر، نيم نگاهي- فقط يك نيم نگاه- ديگر به اطراف خود و آنچه در جاي جاي جهان جريان دارد بيندازيد. آيا با پيروزي انقلاب اسلامي، بعثت ديگري آغاز نشده است؟ و اين بار از ايران، و به قول آقا، نه آن كه دين جديد يا دعوتي بيرون از حلقه بعثت رسول خدا(ص) باشد... گويي باز هم رسول خداست كه امير كاروان است و هست.

رسالت: «مجلس زنده و سالم»

«مجلس زنده و سالم» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشيدي است كه در آن مي خوانيد:
عوامل گوناگوني موجب شده است كه غبارزدايي از جايگاه رفيع مجلس شوراي اسلامي و تبيين مجدد منزلت والاي نمايندگي، ضرورت پيدا كند. از جمله اين عوامل، نخست انتظارات روزافزون از نمايندگان در زمينه حل مشكلات حوزه انتخابيه مي‌باشد كه تقريبا به مسئوليت غالبِ غالب نمايندگان تبديل شده است.

عامل ديگر تلقي برخي دولتمردان و احيانا نمايندگان مجلس از وكالت مردم است كه آن را با وكالت دولت مترادف مي‌پندارند. بخصوص در انتخابات اخير كه شنيده شد افرادي اظهار داشتند پس از تشكيل مجلس مي‌توان نمايندگان را با چند پروژه عمراني وكيل الدوله كرد.

اين اظهارات و اقدامات در كنار سخنان ديگري قابل تامل است كه پيش از اين در راس امور بودن مجلس را نفي كرده بود و معتقد بود:
غرض كرشمه حسن است ورنه حاجت نيست
جمال دولت محمود را به زلف اياز

عامل بعدي اخباري است كه در گوشه و كنار شنيده مي‌شود و از گرفتار آمدن معدودي از نمايندگان ادوار گذشته در مفاسد اقتصادي يا زد و بندهاي سياسي، حكايت دارد و طبعا نگراني تكرار آن در اين مجلس نيز دور از ذهن نيست ، چنان كه اخيرا در عضوپذيري كميسيون‌ها و بخصوص رياست كميسيون‌ها، شائبه‌هايي هم مطرح شد.

با توجه به اين‌گونه عوامل و بخصوص جديدالورود بودن قريب دو سوم از نمايندگان، بازنگري در جايگاه عرفي مجلس و ارتقاي آن تا جايگاه حقوقي و والاي خانه ملت در نظام اسلامي، داراي اهميتي ويژه است و رهنمودهاي مقام معظم رهبري در ديدار اخير با نمايندگان مجلس را مي‌بايست با در نظر گرفتن اين ظرف زماني و عوامل فوق‌الذكر مورد تحليل قرار داد.

رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در اين ديدار به اوضاع جهان و غوغاي حاكم بر اوضاع منطقه اشاره كردند و منطقه را «قلب دنيا» خواندند و يادآوري فرمودند كه: «نظام اسلامي در وسط دنياي آشفته مادي سربرآورده و دارد نداي معنويت مي‌دهد و مسير حركت دنياي مادي را تخطئه مي‌كند».

در اين معارضه با دنياي مادي، مجلس شوراي اسلامي به عنوان «يك ركن اساسي» نظام اسلامي، طبعا  مسئوليتي خطير و نقشي تعيين كننده دارد كه ضروري است نمايندگان مجلس، به عنوان نخبگان جامعه و عصاره فضايل ملت، همواره آن را مورد توجه قرار دهند و مراقبت كنند تا مبادا جزئي‌نگري‌ها، بخشي‌نگري‌ها، مسائل حوزه انتخابيه و احيانا برخي وابستگي‌ها، مانع اداي نقش كليدي و راهبردي آنان و مجلس شود.

تنها پشتوانه و سرمايه‌اي كه مي‌تواند نمايندگان محترم را در حركت بر اين صراط مستقيم حفظ كند، «احساس تكليف، اخلاص نيت و عمل براي خداست»

به تعبير حافظ:
اي جرعه نوش مجلس جم سينه پاك‌دار
كه آيينه‌اي است جام جهان بين كه آه از او

چنان كه در معارف اسلامي هم توصيه شده است هر انساني رابطه خويش را با خداوند تحكيم بخشد خداوند متعال پيوند مردم را با او مستحكم مي‌نمايد.در بخش ديگري حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، ‌زنده و سالم بودن را به عنوان دو شاخصه مجلس الگو و تراز عنوان  فرمودند و در ارتباط با علائم حيات و زنده بودن مجلس، به مواردي نظير قانون خوب، نظارت درست و به دور از نيت‌ جانبدارانه يا ضد جانبدارانه، حضور مفيد در محيط كار و حضور سياسي در فضاي كشور و جهان اشاره داشتند.

در عرصه داخلي با توجه به افق فرا رو يعني پيشرفت و عدالت، امروز امور كشور نيازمند حضور و نقش آفريني مستمر مجلس شوراي اسلامي است و مسائل اقتصادي و حمايت از توليد ملي و مقابله با مفاسد اقتصادي همچنين مشكلات اجتماعي و مسائل فرهنگي و آموزشي، مراقبت و نظارت دقيق نهاد قانونگذاري كشور را مي‌طلبد، بخصوص در ارتباط با حوزه فرهنگ و آموزش و تحقيقات، انتظار مي‌رود مجلس نهم، با تقويت وزن اين كميسيون‌ها كاستي‌هاي دوره‌هاي گذشته را جبران كند و به عنوان مثال، سكوت مجلس در برابر تغييرات شتابزده در آموزش و پرورش، شكسته شود.

همچنين از نكات مهم در اين عرصه شرايط زماني و آخرين سال خدمتگزاري دولت دهم مي‌باشد و از آنجا كه معمولا سال پاياني خدمت در دولت‌ها، مسائل خاص خود را دارد، انتظار مي رود نمايندگان مجلس نهم با درايت و دورانديشي به اين نكته مهم توجه ويژه داشته باشند و در موارد اختلاف نظر، با رعايت اتحاد، حافظ حقوق مردم و استقلال مجلس و در عين حال آرامش جامعه باشند.

در عرصه سياست خارجي مجلس هشتم البته عملكرد فعالي داشت و با توجه به رشد جنبش عدالتخواهي در جهان و موج شتابگير بيداري اسلامي و همچنين توطئه‌هايي كه در مصر و لبنان و سوريه و عراق در حال شكل‌گيري است،‌ انتظار مي‌رود مجلس نهم نيز فعاليت‌هاي خود را شدت بخشد.

همچنين رهبر فرزانه انقلاب، سلامت سياسي، اخلاقي و مالي را از جمله نشانه‌هاي سالم بودن مجلس دانستند و نگراني خويش را از مواردي نظير پول گرفتن و پول دادن و مرتبط شدن و واسطه شدن و خرج‌تراشي بي‌خود براي مجلس ابراز كردند.

مطالبي كه اين روزها درباره ارتباط تني چند از دولتمردان و نمايندگان قبلي مجلس با پرونده اختلاس بزرگ بانكي و نيز پرونده بيمه ايران مطرح مي‌شود به شدت موجب تكدر خاطر و حساسيت مردم شده است و لذا رفتار تمام مسئولان را با دقت رصد مي‌كنند.

از طرف ديگر برخي از كساني كه چه بسا خود در اين مفاسد به نوعي دست دارند هم تلاش مي كنند پاي همه را به ميان بكشند و چنان كه ديديم ماجراي تصويب اعتبار 130 ميليارد توماني براي نمايندگان مجلس - هرچند در جاي خود قابل تامل و بررسي است- اما بيش از همه از  طرف همان كساني مطرح شد كه خود با اين شيوه‌ها تلاش مي‌كنند نمايندگان را مديريت كنند!

بدين ترتيب نمايندگان مجلس نهم، دوران سرنوشت‌سازي را مي‌گذرانند و عملياتي شدن قانون نظارت بر نمايندگان - كه خوشبختانه در مجلس هشتم به تصويب رسيد- مي‌تواند موجب تقويت اعتبار و جايگاه مجلس شود.

كلام آخر آنكه بر خلاف تصور عده‌اي دوران، دوران جبهه‌بندي اصولگرايان در برابر يكديگر نيست و ضرورت‌هاي جهاني و منطقه‌اي و ملي ايجاب مي‌كند كه مجلس شوراي اسلامي به عنوان نماد وحدت جامعه، نقش‌آفريني كند و براي دستيابي به اين مهم انتظار مي‌رود چهره‌هاي شاخص اصولگرا در مجلس،‌ با توجه به اين شرايط به دور از تحريكات تفرقه‌افكن اطرافيان، با يكديگر تفاهم داشته باشند و حداكثر توانمندي و آمادگي مجلس را به منصه ظهور برسانند.

سياست روز: «پشيمانند؟»

«پشيمانند؟» سرمقاله امروز روزنامه سياست روز به قلم سياوش کاوياني است كه در آن مي خوانيد:
اگر حرف‌ها و سخناني که به نقل از آقاي سيد محمد خاتمي رييس‌جمهور پيشين کشور نقل شده، درست باشد، مي‌توان آن سخنان و مواضع را پس از گذشت حدود سه سال از اتفاقات انتخابات رياست جمهوري دهم، مثبت ارزيابي کرد و آن را به فال نيک گرفت. شايد اين برداشت خوشايند برخي نباشد.

فرصت لازم است تا آنهايي که در دل به عملکرد خود و اطرافيانشان شکي داشتند، به خود آيند و تبري جويند از عملکرد گذشته خود و همکاراني که تندروي کردند و بازي را به قائله کشيدند و جرزني سياسي کردند.

اکنون که ديده مي‌شود آقاي خاتمي در سخنان و مواضع خود تجديدنظرکرده و مواضعي اتخاذ مي‌کند که بوي بازگشت به دامن انقلاب مي‌دهد، جاي خوشحالي است که يک نفر کمتر به پرتگاه انحراف کشيده مي‌شود.

سوز وگداز ضدانقلاب و جنبش به اصطلاح سبز هم از همين است که خاتمي آنها را همراهي نکرد. بسياري از دوستان وي اکنون در خارج کشور باژست روشنفکر اپوزسيون در حال فعاليت عليه نظام اسلامي ايران هستند و توقع داشتند خاتمي نيز در اين گردونه آنها را همراهي کند، اما هر چه تلاش کردند، تيرشان به سنگ خورد.

سيد محمد خاتمي گفته است؛ به چيزي به نام جنبش سبز، آن هم به عنوان يک جريان سياسي و اجتماعي، قائل نيستيم. هر اصلاحي هم قرار است صورت بگيرد، بايد در چارچوب نظام باشد.»

اين سخنان و مواضع قطعا به کام آنهايي که تلاش داشتند، خاتمي را به جرگه خود بکشند، خوش نخواهد آمد و حملات به اصطلاح دوستان سابق به سوي او روان خواهد شد.

آقاي خاتمي خود به خوبي مي‌داند که در نزد افکار عمومي، اصلاحاتي که موردنظر افرادي چون مهاجراني، عبدالله نوري و کديور تاج‌زاده و ... است: ديگر جايگاهي ندارد و به همين خاطر هم گفته است، به هيچ وجه ديگر کانديداي رياست جمهوري نخواهد شد.

اين اظهارات را مي‌توان پشيماني ناميد يا يک بازي سياسي تازه از سوي آقاي خاتمي. اما آنچه مسلم است، تبديل شدن يک فرد به ضد انقلاب خوب است، يا ماندن و پذيرفتن چارچوب‌هاي نظام اسلامي؟

به همين خاطر است که رهبر معظم انقلاب راهبرد جذب حداکثري و دفع حداقلي را به عنوان منش انقلاب که برگرفته از روش ائمه معصومين(ع) است، اعلام کردند.

البته حضرت آيت‌الله خامنه‌اي معيار اين استراتژي را هم بيان کرده و فرمودند؛ «بايد توجه کرد که ايمان اشخاص درجات متفاوتي دارد و بايد کساني را که جزو مجموعه بوده‌اند، اما بر اثر اشتباه يا غفلت، کنار افتاده‌اند با نصيحت و دلالت به راه برگرداند.» پس سعي نخست بايد برگرداندن آنهايي باشد که اشتباه و غفلت کرده‌اند و اکنون پشيمانند.

مردمسالاري: «در آستانه نشست مسکو»

«در آستانه نشست مسکو» سرمقاله روزنامه مردمسالاري به قلم منصور فرزامي است كه در آن مي خوانيد:

در آستانه مذاکرات ما با 1+ 5 در نشست احتمالي مسکو چند نکته قابل اعتناست. نخست ساده انديشي است که اگر تمامي مشکلات سياسي و اقتصادي خود را به اين قبيل نشست‌ها منتسب کنيم و لبخند غرب را درمان دردهاي خود بدانيم، چون غرب به استناد سوابق خويش فقط به منافع خود مي‌انديشد و ما را و همه ملت‌هاي شبيه ما را، براي خود و تامين منافع پيش‌بيني شده و برنامه‌ريزي شده خود مي‌خواهد و قدمي‌عقب نخواهد نشست، اقدام به تحريم‌هاي اخير و سخنان نامهربانانه و در عين حال مزورانه آنها دليل اين مدعاست. فراموش نکنيم که استعمار نو با دو ابزار حقوق بشر و دموکراسي به بازار آمده است.

حقوق بشري که خود پاي بند آن نيست و دموکراسي از نوع تلقي آنها، فقط نماي فريبنده‌اي دارد و تاکنون کسي در سرزميني سراغ ندارد که استعمارگر از نشاط افتاده انگليس و استعمارگر امروز جهان، آمريکا به کشوري دموکراسي و رعايت حقوق بشر آموخته باشند.

روزگار کشورهاي استعمارزده يکي دو قرن گذشته شاهد مثال ماست که اگر به عنوان مثال، گاندي در استقلال هند به درايت مثال زدني نمي‌کوشيد و بناي مستحکم کشوري مستقل را نمي‌نهاد استعمار پير، بريتانيا، به آن مردم آزادي هديه نمي‌داد. پس دموکراسي کالايي وارداتي نيست که از خارج وارد کنيم.

حکومت مردم بر مردم با زمينه‌ها و بسترسازي‌هاي مناسب و توسعه همه جانبه ممکن مي‌شود البته مي‌شود از جلوه‌هاي توسعه ديگران، درس گرفت و گرته برداري علمي کرد (اما به عنوان نمونه، نمي‌توان به قول آن شخصيت سياسي از ناخن تا موي سر، غربي شد و پيشرفت کرد، خود آن مرحوم نيز بعدها پس از تنبه، نظريه خود را منسوخ دانست) چنانکه در مشروطه، ايراني‌ها از نوع آزادي بيان و قلم در غرب، درس‌ها آموختند.

در مورد حقوق بشر هم، غرب با چماق توجيه عمل مي‌کند، به هر کشور که خواست به بهانه‌هاي مختلف وارد مي‌شود و تمامي ‌زيرساخت هاي اقتصادي و نهادهاي مردمي آنجا را از بين مي‌برد و حتي علي رغم مخالفت دولت مستقر در آن کشور با هواپيماهاي بدون سرنشين بي‌گناهان را به خاک و خون مي‌کشد، افغانستان و عراق و پاکستان مورد اشاره ماست و جناياتي که در ليبي و يمن و بحرين و اکنون سوريه، به دست غرب و عوامل غربي مي‌شود به يقين مورد رضاي حقوق بشر و دموکراسي غرب است و اسرائيلي که نزديک به هفتاد سال است که مي‌کشد و تخريب مي‌کند و به اسارت مي‌گيرد و با تاثير و تسلط کاملي هم که بر کنگره و سنا و حکومت آمريکا دارد، مانع بزرگ در تيرگي روابط ما با غرب است. حال، از چنين غربي، در مذاکرات 1+ 5 چه انتظاري داريم؟ بپذيريم که اگر از تمامي حقوق خود هم دست برداريم او دست بردار نيست. در اين زمينه، تجربه ليبي با غرب در امور هسته‌اي، نکته آموز ماست:

اظهار عجز پيش ستمگر روا مدار

اشک کباب باعث طغيان آتش است

استعمار، نخست تمامي رسانه‌هاي موثر و کارا را در اختيار مي‌گيرد و آنگاه با افکار عمومي زمينه مي‌سازد سپس کار خود را مي‌کند اما آمريکاي مدعي دموکراسي يک نکته را بايد بداند که نمي‌تواند هر چه خواست به دست آورد، هر سياستي که اراده کرد، اعمال کند، آن هم در کشور ريشه داري مثل ايران، آن هم با مردمي که طلايه دار علم و فرهنگ جهان به شمار مي‌آيند.

هر چند ما در روش‌ها در داخل دچار اختلاف نظر باشيم. استعمار انگليس هم نتوانست که در برابر بيداري ملتها، سياست‌هاي خود را ديکته کند، اگر غير از اين بود که دچار اضمحلال نمي‌شد. پس اين يک اصل است که در مقابل اراده يک ملت، هيچ استعماري و هيچ حاکم جوري کارايي ندارد.

از طرفي کشورهاي روسيه و چين هم خواهان بهبود اوضاع و روابط ما با غرب نيستند و به منافع ملي و استراتژيک خود مي‌انديشند و ما را پا در هوا مي‌خواهند و وضع کنوني ما را مطلوب خود مي‌دانند تا کالاهاي بي کيفيت خود را به ازاي در اختيار گرفتن ذخاير ما مبادله کنند. چون هر دو کشور مي‌دانند که بهبود روابط ما با غرب آغازگرايش ما به غرب است، چون زيرساختهاي صنايع ما سمت و سوي غربي دارد.

ترکيه هم که با جنگ ايران و عراق به سيري شکم رسيده، خواب امپراطوري عثماني را مي‌بيند، چشم ديدن بزرگي‌هاي ما را ندارد و از طرفي عربستان و دارو دسته اش نيز تاکنون در هيچ صحنه‌اي نبوده است که به زيان ما عمل نکنند چون مي‌دانند که اگر ايران قامت راست کند، به زيان آنهاست.

چون آنها نه به منافع ملي که فقط به حفظ سلطنت خود مي‌انديشند و خودشان مهم‌اند، نه ملت شان وگرنه حاضر نمي‌شدند که ذخاير ملت خودشان را به چوب حراج بسپارند.

اينها و دو صد چندان آن حواشي غير قابل کتمان مذاکرات هسته اي ما با 1+ 5 است بنابراين به سود آتيه ملت ما نيست که در برابر زورگويي‌هاي غرب و حيله گري‌هاي شرق و ناهمسايگي همسايگان، از منافع ملي تعريف شده خود ذره‌اي عقب‌نشيني کند البته ما با تمام دنيا با زبان تدبير و تصميم درست، نياز به تعامل داريم.

امتياز گرفتن و امتياز دادن و به اصطلاح امروزي برد – برد، هم به سود ما و هم به نفع جهان است. منوط به اينکه غرب بر خلاف هميشه يک بار صادق باشد و به منافع ملي ما و ديگر ملت‌هاي مشابه ما احترام بگذارد و ما هم در مقابل صدق و کذبش محتاط و هشيار باشيم.
 
جمهوري اسلامي: «به عمل كار برآيد به سخنداني نيست!»

«به عمل كار برآيد به سخنداني نيست!» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوري اسلامي به قلم سيد جواد ورعي است كه در آن مي خوانيد:
 
بسم‌الله الرحمن الرحيم
«كونوا دعاة الناس بغير السنتكم؛ مردم را با غير زبان‌هايتان (عملتان) دعوت كنيد».

اين حديث از توصيه‌هاي طلايي رسول خدا (ص) به مردم است. رفتار آن حضرت نيز در طول زندگي مهر تأييدي است بر اين سفارش اخلاقي. شخصيتي كه از سوي خداوند متعال براي تحقق ارزش‌هاي اخلاقي در وجود انسان‌ها فرستاده شد و به مردم فرمود: «بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق».

در آستانه بعثت آن حضرت كه مهم‌ترين حادثه تاريخ بشريت بشمار مي‌رود، مروري بر يكي از سفارش‌هاي او مغتنم است.

از آن جا كه در فروع دين ما تكليفي وجود دارد به نام «امر به معروف و نهي از منكر»، و ظاهر اين تكليف آن است كه با زبان انجام مي‌شود، ما مسلمانان عادت كرده‌ايم به ديگران امر و نهي كنيم و نام آن را هم امر به معروف و نهي از منكر بگذاريم بي‌آن كه به شرايطي كه در فقه براي انجام اين تكليف معين شده است، توجه چنداني داشته باشيم.

مثلا يكي از شرايط وجوب اين فريضه از نظر مشهور فقها، «احتمال تأثير» است، به اين معنا كه اگر در امر و نهي خود احتمال تأثير ندهيم وظيفه امر و نهي نداريم. پس آن چه مهم است و از اهداف تشريع اين تكليف است، «تأثيرگذاري» آن در شخصي است كه معروف را ترك يا منكري را مرتكب مي‌شود. پس «امر و نهي» موضوعيت ندارد.

به همين دليل است كه برخي از متفكران اسلامي در باره امر به معروف و نهي از منكر گفته اند: «گرچه در امر به معروف و نهي از منكر تعبير امر و نهي هست ولي با توجه به قرائني كه از خود قرآن كريم مي‌توان استنباط كرد و به نص احاديث قطعي اسلامي و به دليل اين‌كه از مسلّمات فقه اسلامي ماست و تاريخ اسلامي ما بدان گواهي مي‌دهد، مقصود از آن تنها امر و نهي لفظي نيست، بلكه مقصود استفاده كردن از هر وسيله مشروع براي پيشبرد هدف‌هاي اسلامي است... بايد با تمام وجود آمر به معروف و ناهي از منكر بود قلبي، زباني، با دست و عمل» (شهيد مطهري، حماسه حسيني، ج2، ص 154)

شهيد آيت‌الله بهشتي هم «دعوت» و «امر و نهي» را فراتر از دعوت و امر و نهي زباني يا كتبي دانسته و براي اثبات آن به بعضي از آيات استناد كرده است.(بايدها و نبايدها، ص78 ـ 80) بر همين اساس برخي از فقيهان برجسته گذشته تفسير جالبي از مرتبه امر و نهي يدي ارائه كرده‌اند.

تفسير مشهور از مرتبه يدي امر به معروف و نهي از منكر كه در صورت بي‌تأثير بودن امر و نهي زباني انجام مي‌شود، «اقدام عملي و توسل به زور و اعمال قدرت براي جلوگيري از منكر» است و به همين جهت بسياري از فقيهان آن را از وظائف دولت اسلامي دانسته و از دايره اختيارات فردي شهروندان خارج كرده‌اند. اما برخي از فقيهان تفسير ديگري هم از اين مرتبه ارائه نموده‌اند كه جالب توجه است.

آنان با استناد به بعضي از احاديث، امر و نهي يدي را به معناي «التزام آمر به معروف به انجام معروف و ناهي از منكر به ترك منكر» دانسته‌اند.

معناي اين سخن آن است كه، كسي كه مي‌خواهد امر به معروف كند، خود بايد پيشاپيش به آن معروف ملتزم باشد و كسي كه مي‌خواهد نهي از منكر نمايد، خود بايد قبلا آن منكر را ترك كرده باشد، چون در غير اين صورت امر و نهي او اثر ندارد.

اصولا بر چنين كسي امر به معروف و نهي از منكر واجب نيست، چون در مورد او دست كم يكي از شرايط وجوب اين فريضه (يعني احتمال تأثير) فراهم نيست.

مردم به چنين كسي مي‌گويند: اگر فلان كار خوب است و به ما توصيه مي‌كني چرا خودت انجام نمي‌دهي؟ يا اگر فلان كار منكر است و گناه، چرا خودت مرتكب مي‌شوي؟!

گرچه از نظر فقهي «التزام آمر و ناهي به انجام معروف و ترك منكر» را شرط انجام اين تكليف ندانسته اند، اما «احتمال تأثير» را شرط اين تكليف دانسته‌اند.

هر چند برخي از علما معتقدند: فقدان چنين شرطي براي وجوب امر به معروف و نهي از منكر، مربوط به معروف‌ها و منكر‌هاي عادي و افراد معمولي است، نه در باره عالمان و مبلغان دين كه رسالت تبليغ دين را به نيابت از رسول خدا و ائمه هدي بر عهده گرفته‌اند. «التزام عملي به گفته‌هاي خود» براي اين گروه ضروري است. (نراقي، مولي مهدي، جامع السعادات، ج2، ص245) مستندات ايشان برخي از آيات و روايات است.

مثلا،قرآن كساني را كه به گفته‌هاي خود عمل نمي‌كنند، تخطئه كرده، مي‌فرمايد: «لِمَ تَقُولُونَ ما لاتَفْعَلُونَ. كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ‌الله أَنْ تَقُولُوا ما لاتَفْعَلُونَ ؛ اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، چرا چيزي مي‏گوييد كه انجام نمي‏دهيد؟ نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزي را بگوييد و انجام ندهيد». در آيه‌اي ديگر، بني اسرائيل را كه مردم را به نيكي دعوت كرده، ولي خود را فراموش مي‌كردند، سرزنش كرده و آن را رفتاري غير عاقلانه توصيف مي‌نمايد.(بقره: 44)

در روايات هم نسبت به عالمان بي‌عمل تعبيرات تند و هشدارهاي جدّي وجود دارد. مخاطب آيات و رواياتي كه در اين زمينه وجود دارد، همه كساني هستند كه به نوعي در صدد «هدايت»، «تربيت» و «دعوت ديگران به خوبي ها» و «بازداشتن آنان از بدي ها» هستند.

پس هر چند عالمان و مبلغان دين بيش از ديگران مخاطب اين خطاب‌ها يند، اما اختصاصي به آنان ندارد. پدران و مادران كه عهده‌دار تربيت فرزندان خود هستند، معلماني كه به آموزش و پرورش دانش آموزان مشغول اند، دولتمردان و صاحب منصباني كه مرتب سخنراني كرده و اندر فضايل ارزش‌هاي اخلاقي و انساني مي‌گويند و مردم كشور خود و حتي سياستمداران بين‌المللي و رهبران مذهبي ديگر را موعظه مي‌كنند، صدا و سيما كه بنا بود نقش دانشگاه را براي تعليم و تربيت جوانان داشته باشد، ارباب مطبوعات و نشريات كه نسخه‌هاي متعددي براي اصلاح امور مي‌پيچند، علما و روحانياني كه مسئوليت دعوت مردم به دين و اخلاق و معنويت را بر عهده گرفته اند، همگي مخاطب اين خطاب‌هاي عتاب‌آلود‌اند كه:«چرا چيزي مي‌گوييد كه بدان عمل نمي‌كنيد؟!»

مردم همواره، به خصوص در دنياي امروز، بيش از آن كه به «گفته ها» توجه كنند و آن‌ها را آويزه گوش قرار دهند، به «رفتارها» مي‌نگرند.

بيش از آن كه تحت تأثير سخنراني و خطابه باشند، تحت تأثير الگوها قرار مي‌گيرند. مثل معروف «دو صد گفته چون نيم كردار نيست» از شدت تأثير‌گذاري «رفتار» در مقايسه با «گفتار» سرچشمه گرفته است.

به راستي وقتي مردم چند سال شعار «مبارزه با مفاسد و مفسدان اقتصادي» را از مسئولان مملكتي مي‌شنوند ولي در مقام عمل، «ايستادگي در برابر دستگاه قضايي» در رسيدگي به اتهامات فساد اقتصادي اطرافيان شان را مشاهده مي‌كنند، چه قضاوتي خواهند داشت؟ وقتي در برهه‌اي از زمان «سخن گفتن از قانون و پاي بندي بدان» را از مسئولان مملكتي مي‌شنوند ولي در برهه‌اي ديگر، «بي اعتنايي به قانون» و «سكوت در برابر قانون شكنان» را مشاهده مي‌كنند، چه مي‌گويند؟ جز اين كه «شعار قانون دادن» فقط ابزاري است براي پيشبرد اهداف خود و خارج كردن رقيبان از صحنه؟ امير مؤمنان علي (ع) به مردم ياد آور مي‌شد كه «من قبل از آن كه شما را به انجام طاعتي سفارش كنم، خودم آن را انجام مي‌دهم، و پيش از آن كه شما را از گناهي بر حذر دارم، خود آن را ترك مي‌كنم».«اَيُّهَا النَّاسُ وَ‌الله لَا أَحُثُّكُمْ عَلَي طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا، وَ لَا أَنْهَاكُمْ‏ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَي قَبْلَكُمْ عَنْهَا» (مجلسي، بحارالأنوار:34/218) به فرزندش محمد حنفيه هم همين سفارش را داشت:«در ميان مردم بيش از همه به آن چه امر مي‌كني پاي بند باش، و بيش از همه از آن چه از آن باز مي‌داري، بپرهيز،» (حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 16، ص149)

بي‌جهت نيست كه او بعد از قرن‌هاي متمادي الگوي بشريت است. نه تنها شيعيان و مسلمانان، بلكه هر انسان حقيقت جو و كمال طلبي از او به عنوان انساني وارسته و الگوي انساني سخن مي‌گويد.

جامعه براي اصلاح شدن بيش از آن كه به سخنران، مبلّغ، آمر به معروف، ناهي از منكر، ناصح، منتقد و مانند آن نياز داشته باشد، به «انسان‌هاي وارسته ‌اي نياز دارد كه منش و رفتارشان الگوي ديگران باشد.

با وجود چنين انسان‌هايي در عرصه‌هاي مختلف آموزشي، تربيتي، تبليغي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و مديريتي رفتار مردم به خودي خود اصلاح خواهد شد. صلاح و فساد در جامعه از بالا به پايين سرايت مي‌كند.

كافي است تا پژوهشي ميداني در باره شيوع رفتارهاي ناهنجار در سطح مديران و مسئولان، و سپس شيوع آن در سطح جامعه صورت گيرد تا اين حقيقت بيش از پيش عيان گردد.

‌اي كاش در آستانه بعثت رسول خدا كه براي «ارزش‌هاي اخلاقي» بر انگيخته شد، اين درس را از آن حضرت مي‌آموختيم كه مردم را با رفتارمان به ارزش‌هاي اخلاقي دعوت كنيم.

تهران امروز: «مسکو باید به نقطه جوش برسد»
 
«مسکو باید به نقطه جوش برسد» يادداشت روز تهران امروز به قلم حسن وزيني است كه در آن مي خوانيد:

فردا و پس فردا مسکو میزبان سومین دور گفت وگوهای ایران و گروه 1 + 5 بر سر مسئله فعالیت های هسته ای کشورمان می باشد.

دو دور مذاکرات قبلی در سال جدید در استانبول و سپس بغداد برگزار شده است.

آنچه تاکنون نتیجه دو نشست قبلی بوده موافقت طرفین برای تداوم گفت وگوهاست. در دو ماه اخیر گمانه زنی های متعددی پیرامون شرایط توافق مطرح شده و برخی مواقع مقامات رسمی طرفین به طور تلویحی بر این گمانه زنی ها انگشت تایید زده اند.

از جمله پیش شرط های توافق که در رسانه ها و گاه محافل حقوقی و سیاسی نیز مورد توجه قرار گرفته است، می توان به امکان پذیرش پروتکل الحاقی «ان.پی.تی» و پذیرش مسئله فردو به عنوان موضوعی برای مذاکره از سوی ایران اشاره کرد.

پذیرش اصل غنی‌سازی اورانیوم درایران (به رسمیت شناختن حق مسلم ایران)، امکان لغو برخی تحریم های اقتصادی (حوزه صنایع هواپیمایی و نفتی)، متوقف ساختن انتظارات فراتر از معاهده «ان.پی.تی» غرب از ایران و درک نگرانی‌های امنیتی ایران در سطح منطقه و فراتر از آن نیز مواردی است که گاه از سوی غربی‌ها مورد توجه قرار گرفته است البته این بدین معنا نیست که ایران دو مسئله فوق را جداگانه و غرب چند وعده فوق را در برابر آن مطرح کرده است بلکه بدین معناست که از نظر تحلیلگران طرح همزمان مسائل فوق و پذیرش آنها از سوی طرفین نقشه راه مذاکرات را مشخص می‌کند.

به نظر می رسد گفت و گو های دو طرف اکنون نیاز به یک نقطه جوش دارد. منظور از نقطه جوش یک توافق کلی است که بر اساس آن چارچوب مذاکرات بعدی و زمینه‌های اعتمادسازی و اعتمادآفرینی در دو سوی این پرونده فراهم شود.

اگر جلیلی از استانبول به بغداد رفت و اکنون به مسکو می‌رود به این امید است که غرب ماهیت واقعی فعالیت‌های هسته‌ای را به عنوان حقی اساسی و صلح آمیز به رسمیت بشناسد. غرب تاکنون در این زمینه چند دوره را پشت سر گذاشته است.

ابتكار: «اولويت با كدام امنيت است؟»

«اولويت با كدام امنيت است؟» سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم سيدعلي محقق است كه در آن مي خوانيد:
همه‌ ساله با شروع فصل گرما و پا به پاي اولين تغييرات دما، حال و هواي خانه‌ها، كوچه‌ها و خيابان‌ها عوض مي‌شود و همه به پيشواز فصل گرما مي‌روند.

چند سالي است كه استقرار انواع خودروها و موتورسيكلت‌هاي سبزرنگ گشت ارشاد و حضور پررنگ مأموران -زن و مرد- مبارزه با بدحجابي در ميادين، خيابان‌هاي اصلي شهر، پارك‌ها، مراكز تجاري و فرهنگي و... هم به نشانه‌هاي از راه رسيدن فصل گرما اضافه شده‌اند؛ نشانه‌هايي كه حتي قبل از دماسنج‌ها و كولرها گرم شدن هوا را به جوان‌ترهاي شهر گوشزد مي‌كنند.

نگاهي به صفحات حوادث روزنامه‌ها و وقايع روزانه شهرهاي كوچك و بزرگ كشور نشان مي‌دهد كه ناامني‌هاي اجتماعي و بزهكاري در جامعه گسترش قابل توجهي يافته‌است. در اين ميان، مجموعه‌اي از عوامل اقتصادي و فرهنگي، ضعف عملكردها و ضدكاركردهاي برخي از دستگاه‌هاي فرهنگي و اقتصادي و نهادهاي اجتماعي در تشديد ناهنجاري‌ها نقش اصلي را داشته‌اند.

در اين ميانه اگرچه ريشه اكثر قريب به اتفاق ناهنجاري‌ها به طور معمول چيز ديگري و راهكار كاهش آمارهايي از اين دست، در اختيار دستگاه‌هاي ديگر است اما نوع رسالت نيروي انتظامي و تنوع ماموريت‌هاي اين نيرو در سالهاي اخير باعث شده‌است كه انگشت مطالبه و انتظار براي كاهش ناهنجاري‌ها و ناامني‌هاي موجود بيش از هر نهاد و دستگاهي از سوي جامعه متوجه اين نيرو گردد.

شكي نيست كه بروز بسياري از ناهنجاري‌ها در جامعه، ريشه و منبع فرهنگي يا اقتصادي دارد و كاركرد درست و عملي برنامه‌هاي فرهنگي و اجتماعي نهادهاي مسئول و يا عمل به وظايف نظارتي قانوني از سوي دستگاه‌هاي اقتصادي مي‌تواند بيش و پيش از نياز به مداخله پليس، ريشه طيف وسيعي از ناهنجاري‌ها را بخشكاند.

اما ضعف كاركرد اينگونه نهادها و دستگاه‌هاي مسئول در طول سالهاي گذشته باعث شده‌است تا آسيب‌هاي ناشي از اين ضعف، در قالب بزهكاري‌هاي كوچك و بزرگ اجتماعي و اقتصادي خود را نشان دهد که اين امر مأموريت نيروي پليس را سخت‌تر نموده است.

گستره قابل توجه مأموريت‌ها از يك سو و افزايش سقف و سطح مطالبات مردم از اين نيرو از سوي ديگر، باعث شده‌است تا عملكرد نيروي انتظامي در عين زحمات طاقت‌فرسا و شبانه‌روزي در جاهايي مورد سوال واقع شود.

از اين منظر، حضور پررنگ پليس و برخوردهاي پليسي و انتظامي با نشانه‌ها و مصاديق بدحجابي اگرچه به پشتوانه قانون و حمايت‌هاي بخشي از مردم و مسئولان در سالهاي اخير به يك رويه بدل شده و جامعه هم با در نظر داشتن اقتضائات موجود، با اين مسأله كنار آمده‌است اما چگونگي عملکرد پليس و ميزان نتيجه‌بخشي اين روش بريا مقابله اين ناهنجاري اخلاقي، سوال‌ها و ابهام‌هاي زيادي را در ذهن افكار عمومي جامعه بر جاي گذاشته‌است.

براي بيشتر ما گاهي پيش آمده‌است كه در جريان يك حادثه، گذرمان به كلانتري محل بيفتد و يا از سر ناچاري به سرانگشت اميدواري، تلفن 110 را براي تأمين امنيت يا جلوگيري از بروز يك حادثه شماره‌گيري نماييم.

به طور معمول هرگاه در چنين مواردي با تأخير در رسيدگي مواجه مي‌شويم، افسران نگهبان و مأموران پليس دليل اصلي اين تأخير و عدم حضور به موقع را به گردن حجم زياد كارها و وظايف خود مي‌اندازند و از كمبود نيرو مي‌نالند حتي مسأله كمبود نيرو در سطح كلان، همواره از دغدغه‌هاي رسمي و جدي فرماندهان نيروي انتظامي در گفت‌وگو با رسانه‌ها و يا نشست‌هاي عمومي است.

اين در حاليست كه همين مردمي كه كارهايشان در كلانتري‌ها به دليل كمبود نيروي پليس به كندي پيش مي‌رود و يا دير رسيدن پليس منجر به حادثه‌اي در سطح شهر يا جاده برايشان مي‌شود، وقتي با حجم وسيع نيروهاي مستقر در ميادين و خيابان‌هاي شهر يا اماكن تجاري و فرهنگي و نمايشگاه‌هاي اقتصادي مواجه مي‌شوند، يك سوال اساسي در ذهنشان نقش مي‌بندد؛ واقعا اولويت‌هاي پليس كدام يك از مسائل امنيتي و انتظامي هستند و مأموريت‌هاي اصلي نيروهاي انتظامي كشور با كدام ترتيب درجه‌بندي و اجرا مي‌شوند؟در دهه‌هاي اخير مولفه‌هاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي متعددي شرايط را براي گسترش انواع ناامني‌هاي اجتماعي از اعتياد و دزدي و قتل و تجاوز گرفته تا اختلاس‌هاي بزرگ در کشور فراهم كرده‌است.

بر اين اساس بيراه نيست اگر مردم توقع داشته باشند مسئولان انتظامي كشور در اولويت‌بندي‌هاي خود براي مبارزه با ناامني‌هاي مختلف و توزيع منابع براي اجراي همه مأموريت‌ها عدالت را رعايت نمايند.

به طور طبيعي تأمين امنيت در جامعه مراتبي دارد و شكي نيست كه تأمين امنيت اخلاقي جامعه هم يكي از اين سلسله مراتب است اما در مقايسه با ساير نيازهاي امنيتي جامعه، مرحله و مرتبه اين مقوله چگونه تعيين مي‌شود؟ از سوي ديگر كسي ترديدي در اين ندارد كه هم امر به معروف و نهي از منكر و هم تلاش براي حداكثري كردن ظاهر اسلامي شهرهاي كشور، يك وظيفه فردي و يك الزام مهم براي نهادهاي مسئول در كشور است.

چند سالي است كه پليس به روش خود طرح «امنيت اخلاقي» را با هدف اسلامي كردن ظاهر كشور و انجام فريضه نهي از منكر اجرا مي‌كند. اين روش اجرا- و نه اصل موضوع- همواره موافقان و منتقدان خاص خود را داشته‌است.

سوالي كه همواره منتقدان مطرح مي‌كنند، اين است كه به راستي در شرايطي كه پذيرش ساده‌ترين معروف‌ها حتي براي مبلغان دين دشوار شده‌است، برخورد سلبي و نظامي براي نهي از منکري مثل حجاب تا چه حد مي‌تواند اثرگذار باشد و حجم وسيع اقدامات پليس براي پوشاندن چند تار موي بيرون آمده از روسري‌ها و تغيير رنگ و سايز مانتوي دختران و زنان، چند درصد منجر به نتيجه عملي براي محجبه كردن زنان جامعه شده‌است؟ واقعيت اين است كه از سرگرفتن هر ساله اجراي اين طرح و حتي تشديد آن در سال جاري بيش از هر چيز پاسخ گوياي اين سوال است و نشان مي‌دهد كه متأسفانه اين نوع برخورد لابد نتيجه‌بخش نبوده‌است و در مقايسه با ديگر راهكارهاي موجود - كه عمدتاً ايجابي و مبتني بر فرهنگ‌سازي هستند- نتوانسته اين مقوله را به يك فرهنگ اجتماعي موثر بدل كند.

به راستي در چنين اوضاعي آيا اجراي طرح‌هاي دائمي تشديد برخورد با گسترش مواد مخدر در مدارس، دانشگاه‌ها و پارک‌ها، برخورد دائمي و نه مقطعي با اراذل و اوباش و شبكه‌هاي كلاهبرداري سازمان يافته و يا حتي کيف‌قاپي‌ها بايد اولويت اول برادران زحمت‌كش نيروي انتظامي باشد يا صرفاً مقوله فرهنگي مبارزه با بدحجابي؟ آيا بهتر نيست به جاي اينكه پتانسيل وسيعي از نيروهاي پليس در شهرها صرفا براي رسيدگي به مو و مانتوي زنان سازماندهي شوند، اين منبع انساني به گونه بهينه تر توزيع شوند و بخش بيشتري از اين پتانسيل صرف مبارزه دائمي و بي‌وقفه با سير روزافزون دزدي، گران‌فروشي و احتکار و ده‌ها ناهنجاري موثر ديگر گردد؟

آفرينش: «ايران در آستانه تحولات نفتي»

«ايران درآستانه تحولات نفتي» عنوان سرمقاله امروز روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد:

در نشست اخير سران اوپک، آنچه مورد نظر ايران و برخي ديگر اعضا مبني بر کاهش سقف توليد بود، محقق نشد و همان ميزان قبلي (30ميليون بشکه در روز) مورد تاکيد قرار گرفت. البته اين آمار با توجه به توليد غيرقانوني اعراب، غير واقعي و دستخوش تغيير مي باشد.

درحال حاضر باتوجه به کاهش قيمت نفت در چند وقت اخير، افزايش توليد نفت از سوي کشورهاي عربي و مطرح شدن تحريم هاي نفتي از سوي غرب نوعي نگراني براي ايران به وجود آمده است که مي تواند تاثيرات فراواني بر اقتصاد و اهرم فشاري براين کشور تلقي گردد.

عربستان درحال جاضر با ناديده گرفتن سقف مجاز اوپک، يک ميليون بشکه بيشتر از حد مجاز اين کارتل نفت توليد مي کند و در ماه گذشته ميزان توليد خود را به بيش از 10ميليون بشکه رسانده است.

ضمن اينکه مقامات سعودي افزوده اند که قابليت افزايش توليد تا سقف 12 ميليون بشکه را نيز دارند. هرچند اين اظهارات مي تواند جنبه تبليغاتي داشته باشد اما بعيد نيست که عربستان جايگزين نفت ايران در بازارهاي جهاني گردد. اقدامي که در حال حاضر به صورت غير مستقيم به وقوع پيوسته است و کشور سعودي باافزايش توليد عملاً سهم ايران از بازار نفتي را کاسته و قيمت نفت را کاهش داده است.

ضمن اين که درحال حاضر هرچند مسئولين عراقي در کلام، از تلاش ايران براي کاهش توليد و بالا بردن قيمت ها در بازار حمايت مي کنند، اما بلند نظري عراق براي توسعه صنعت نفت کشورش، مي تواند منجر به اضافه توليدي شود که در نهايت منجر به کاهش مجدد قيمت ها در بازار گردد.

توليد نفت عراق اخيرا به مرز سه ميليون بشکه در روز رسيده است که طي يک دهه گذشته بي سابقه بوده. اين امر ميرود تا عراق را تبديل به دومين توليد کننده بزرگ نفت در اوپک، و جا گذاشتن ايران کند که در نهايت تنها عربستان را پيش رو دارد.

همچنين ديگر کشورهاي توليد کننده نفت همچون امارات، ، ليبي و نيجريه نيز تا حد قابل ملاحظه اي توليد خود را افزايش داده اند. ادامه اين روند، همراه با اعمال تحريم هاي نفتي، مي تواند فشار بي اماني را بر ايران متحمل کند.

مسئله بسيار مهم ديگر، بحث تنگه هرمز به عنوان گلوگاه انرژي جهان مي باشد که ايران از آن به عنوان اهرمي در مقابل تهديدات نفتي غرب استفاده مي کند. درحال حاضر حدود 17 ميليون بشکه نفت جهان از کشورهاي، عربستان، امارات، عمان، قطر و کويت از اين تنگه به کل دنيا صادر مي شود . اما نکته مهم اينجاست که دولت هاي عربي از چندي پيش به فکر ايجاد خط انتقال ديگري به غير از خليج فارس بوده اند.

امارات يکي از همان هايي است که خط لوله مستقل انتقال نفت خود را به سمت اقيانوس هند کشانده و قصد صادرات نفت خود ازاين منطقه را دارد، که عملاً ضرورت عبور از تنگه هرمز را برطرف مي کند.

کشورهاي عمان و عربستان نيز امکان دور زدن تنگه هرمز را دارند ومي توانند ازطريق اقيانوس هند و درياي سرخ نفت خود را صادر کنند؛ البته انجام اين کار نياز به صرف هزينه و گسترش بنادر در سواحل درياي سرخ و اقيانوس هند دارد، اما نميتوان از آن چشم پوشيد.

با توجه به ميزان توليد اندک ديگر کشورهاي حاشيه خليج فارس ، از اهميت استراتژيک تنگه هرمز کاسته خواهد شد و عملاً ابزار بازدارندگي ما جنبه تبليغاتي خود را ازدست خواهد داد.

اين عوامل همراه با کاهش قيمت نفت مي تواند فشار مضاعفي را بر اقتصاد ايران وارد کنند. چون درآمدهاي نفتي اصلي ترين منبع درآمد ايران محسوب مي شود و هرگونه نوسان قيمت نفت بر وضعيت و سياست هاي اقتصادي آن تاثير فراواني خواهد داشت.

متاسفانه محقق نشدن برنامه هاي چشم انداز بيست ساله در زمينه کاهش وابستگي کشور به درآمدهاي نفتي، سبب شده تا بودجه کشور در طي چند سال گذشته بيش از پيش به فروش نفت وابستگي پيدا کند.

باتوجه به اينکه بودجه امسال ايران بر پايه نفت 85 دلاري بسته شده، اگر اين روند کاهش قيمت ها ادامه يابد و نفت به زير 80 دلار برسد، مشکلات فراواني براي ما حاصل خواهد شد. الخصوص با توجه به توليدات بي رويه کشورهايي همچون عربستان و فرارسيدن فصل گرما و کاهش تقاضا اين احتمال قوت بيشتري مي گيرد.

ضمن اينکه بالا بودن بهاي نفت هموراه يک دوره زماني را طي مي کند و بعد از آن به سبب کاهش مصرف و صرفه جويي در کارخانجات صنعتي، قيمت آن روند نزولي به خود مي گيرد.

حمايت: «همچنان در رويا»

«همچنان در رويا» عنوان يادداشت روزنامه حمايت است كه در آن مي خوانيد:
فلسطين در حالي صحنه جنايات و اشغالگري صهيونيست ها در كرانه باختري و قدس و پنج سال محاصره يك ميليون و 600 هزار فلسطيني در غزه مي‌باشد كه بار ديگر ابومازن رئيس تشكيلات خودگردان فلسطين از آمادگي براي انجام مذاكره با رژيم صهيونيستي سخن گفته است.

براساس گزارش‌هاي منتشره ابومازن تاكيد كرده است كه با ارائه طرحي از سوي آمريكا آماده آغاز دوباره مذاكره با صهيونيستها است. در اين چارچوب عريقات مسئول مذاكره در روند سازش نيز راهي آمريكا شده است.

اين مساله در حالي مطرح شده كه پيش از اين نتانياهو نخست وزير صهيونيست ها پاسخ درستي به نامه ابومازن درباره روند سازش نداده بود. سران تشكيلات خودگردان با چراغ سبز سران عرب، در حالي به عرصه مذاكره با رژيم صهيونيستي روي آورده‌اند كه رفتارهاي روزهاي اخير آمريكا نشان مي‌دهد هيچ اراده‌اي براي كمك به فلسطين در اين كشور وجود ندارد.

باراك اوباما رييس جمهور آمريكا در اقدامي سوال برانگيز جايزه آزادي كه بالاترين نشان آمريكا است را به پرز رئيس رژيم صهيونيستي هديه مي‌كند. اوباما همچنين رسما تاكيد مي‌كند كه ارزش رژيم صهيونيستي براي آمريكا بيش از فلسطين است و بيشتر از آن حمايت مي‌كند.

جمهوريخواهان آمريكا نيز در كورس انتخاباتي رسما در كنار رژيم صهيونيستي قرار گرفته و در كنگره با تصويب قوانين جدید به حمايت از اين رژيم مي‌پردازند.

در چنين شرايطي اين سئوال مطرح است كه چرا ابومازن براي روز سازش دست به دامان كشوري شده كه مقامات ارشد آن با ناديده گرفتن صبلا و شتيلاها، ناديده گرفتن اسارت، كشتار و اخراج هزاران فلسطيني توسط پرز رئيس جمهور رژيم صهيونيستي، به آن نشان آزادي اعطا مي‌كنند.

آيا اين اقدام به معناي اهانت و ناديده گرفتن حقوق ملت فلسطين نمي‌باشد، آيا اين اقدام به منزله اتحاد ناگسستني آمريكا و صهيونيستها نمي‌باشد. هرچند كه برخي ناظران سياسي تاكيد دارند كه اين رفتارها، برگرفته از طرح دولتمردان آمريكا براي حضور در انتخابات و بهره گيري از ظرفيت هاي لابي صهيونيست عنوان شده اما در نهايت اين رفتارها نشان مي‌دهد كه آمريكا صرفا به دنبال جلب رضايت رژيم صهيونيستي است و اصل ديگري را نمي‌شناسد.

اين نكته اساسي قابل توجه است كه وقتي فردي يا حزبي به كمك جرياني در راس قدرت قرار مي‌گيرد در نهايت وام دار مجري طرح‌هاي آن خواهد بود. پس سرسپردگي اوباما به صهيونيست ها صرفا براي كسب آراء نيست و در آينده نيز ادامه دارد.

بر اين اساس رويكرد تشكيلات خودگردان به آمريكا براي روند سازش صرفا در يك قالب قابل تعريف است و آن خيانت دوباره برخي مقامات فلسطيني و عربي به آرمان ملت فلسطين است. رفتاري كه در چند دهه اخير بارها و بارها تكرار گرديده و نتيجه آن نيز حذف بخش ديگري از حقوق ملت فلسطين بوده است.

خراسان: «عوامل اجرايي نشدن اصلاح نظام بانکي»

«عوامل اجرايي نشدن اصلاح نظام بانکي» عنوان يادداشت روز به قلم مهدي حسن زاده است كه در آن مي خوانيد:

اواخر سال ۸۹ بود که رييس جمهور پس از آغاز اجراي هدفمندي يارانه ها از آغاز اصلاح نظام بانکي، مالياتي و توزيع در سال آينده (سال ۹۰) خبر داد.سال ۱۳۹۰ همچنان تمرکز اصلي بر مديريت اجراي هدفمندي يارانه ها بود با اين حال اخباري مبني بر تدوين پيش نويس طرح تحول بانکي ومشخص شدن محورهاي اصلي اين طرح اعلام شد تا اميدها به اجرايي شدن وعده اصلاح نظام بانکي پررنگ تر شود اما همان حرکت لاک پشتي اصلاح نظام بانکي پس از کشف فساد بزرگ سه هزار ميليارد توماني متوقف شد و ديگر خبر جديدي درباره اصلاح نظام بانکي مطرح نشد تا اين که امسال با بالاگرفتن نياز واحدهاي توليدي به تسهيلات بانکي و ناتواني بانک ها از پاسخگويي به بخش عمده اي از اين نيازها، حرف و حديث ها درباره بحران بانکي جدي تر شد.

رييس کل بانک مرکزي به هشدار دو فعال اقتصادي معروف واکنش نشان داد و گفت: جاي نگراني نيست اما با اشاره به افزايش حجم مطالبات معوق بانک ها به بيش از ۵۳هزار ميليارد تومان، پرداخت تسهيلات بانکي بيش از ميزان سپرده ها و اشاره به اين که تقاضا براي منابع بانکي چهار برابر عرضه اين منابع است به صورت غيرمستقيم از بروز چالش هاي جدي در وضعيت فعلي بانک ها خبر داد.اضافه کنيم بر اين موارد چالش هاي مزمن نظام بانکي از جمله ، سود بالاي تسهيلات که يکي از عوامل افزايش هزينه هاي توليد است، انحراف در هزينه کرد تسهيلات، وقوع تخلفات بزرگ و کوچک، عملکرد ربوي برخي بانک ها، بي اعتنايي بانک ها به ابلاغيه هاي بانک مرکزي و برخي موارد ديگر را.

در چنين شرايطي اصلاح نظام بانکي به عنوان اصلي ترين بخش از نظام تامين مالي کشور و متولي بخش عمده سرمايه هاي مردم براي تقويت توليد ملي و حمايت از کار و سرمايه ايراني ضروري است اما قبل از ورود به اصلاح نظام بانکي نگاهي به وضعيت فعلي بانک ها نشان مي دهد که کم توجهي به استانداردها در مديريت منابع بانکي و ارتباط بانک ها با دولت و همچنين توسعه نيافتگي ساير روش هاي تامين مالي مانعي جدي براي اصلاح نظام بانکي است که تا اين موانع برطرف نشود نمي توان انتظار اصلاح نظام بانکي را داشت.

براساس آخرين آمارهاي بانک مرکزي از وضعيت بانک ها، بدهي بانک ها به بانک مرکزي از بهمن ۹۰ تا بهمن ۸۹ حدود ۷۶درصد افزايش يافته است.

نسبت بدهي بانک ها به بانک مرکزي از کل تسهيلات از چهار درصد در سال ۸۴ به ۱۶درصد در بهمن ۹۰ افزايش يافته است.

در همين حال بدهي دولت به بانک ها نيز طي شش سال اخير تقريبا چهار برابر شده است درحالي که سپرده هاي دولت در بانک ها حدود دو برابر شده است.

اين آمارها نشان مي دهد نظام بانکي براي پاسخ به مطالبات بخش هاي دولتي (تسهيلات تکليفي) ناگزير به استفاده از منابع بانک مرکزي (خلق نقدينگي) شده است.

به عبارت ديگر بخش خصوصي و توليدکنندگان غير دولتي سهم کمتري از منابع بانکي را به نسبت بخش دولتي دريافت کرده اند و در عوض تبعات تورمي بدهي بانک ها به بانک مرکزي را نيز پرداخت کرده اند.

در چنين شرايطي ساير ابزارهاي تامين مالي از جمله بورس نيز در سال جاري بازدهي مناسبي نداشته اند به گونه اي که نسبت درآمد هر سهم به پيش بيني سود هر سهم حدود ۳۰درصد کاهش يافته است.

يعني بازار بورس با بازدهي منفي جاذبه اي براي جذب سرمايه ها و تخصيص آن به بخش هاي واقعي اقتصاد را ندارد. در چنين شرايطي که افزايش هزينه هاي توليد نياز فعالان اقتصادي به تامين مالي را جدي تر کرده است، هرگونه افزايش تسهيلات تکليفي بانک ها و پرداخت تسهيلات به بخش هاي دولتي باعث کاهش سهم فعالان اقتصادي بخش خصوصي از منابع بانکي مي شود لذا بانک ها براي تداوم حيات خود در شرايط فعلي يا ناچار به افزايش بيشتر نرخ سود تسهيلات مي شوند (که در شرايط رکودي فعلي چندان مورد استقبال فعالان اقتصادي قرار نمي گيرد زيرا کمتر فعاليتي را مي توان يافت که نرخ بازگشت سرمايه آن حدود ۳۰درصد باشد) يا به سراغ سرمايه گذاري در فعاليت هاي غيرمولد سودآور (به عنوان مثال سرمايه گذاري بر روي زمين و مسکن) مي شوند که مي تواند اثرات تورمي خطرناکي را به دنبال داشته باشد.

در حقيقت سياست هاي پولي (افزايش بدهي بانک ها به بانک مرکزي و بدهي دولت به بانک ها به واسطه تسهيلات تکليفي) از يک سو و سياست هاي بودجه اي (جبران کسري بودجه دولت با فشار به بانک ها براي پرداخت تسهيلات تکليفي) بانک ها را به سمت فعاليت هاي غيرقانوني مي کشاند.

مهمترين نمونه اين تخلفات را مي توان در ادعاي تخلف بانک ها در فروش ارز دولتي به قيمت آزاد دانست که به صراحت انگشت اتهام رئيس کل بانک مرکزي و وزير اقتصاد را به سمت بانک ها نشانه گرفت.

واضح است در چنين شرايطي بانک ها که نشان داده اند مستعد تخلف از قوانين و استانداردهاي بانکداري هستند بيش از پيش به اين سمت کشيده مي شوند و نتيجه اين کار علاوه بر اين که ضربه زدن به توليد ملي است اجراي برنامه هاي اصلاحي نظام بانکي را غيرممکن مي سازد.

به نظر مي رسد مسئولان اقتصادي و بانک مرکزي بايد واقعيت هاي منفي درباره وضعيت فعلي بانک ها را جدي بگيرند و براي خروج بانک ها از اين وضعيت تدبيري جدي بينديشند.


ارسال به دوستان
وبگردی