۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۰:۱۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۲۶۴۶۳
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۹ - ۱۷-۰۵-۱۳۹۱
کد ۲۲۶۴۶۳
انتشار: ۱۵:۲۹ - ۱۷-۰۵-۱۳۹۱

در نسبت خبر‌نگاران و روابط‌ عمومي‌ها

 
جورج اورول: خبرنگاري منتشر كردن چيزي است كه يك نفر نمي‌خواهد منتشر شود،‌ باقي چيزها روابط عمومي است!
 
«الو... حاجي دستت درد نكنه... ديگه از شما انتظار نداشتيم اين تيتر رو بزنين. آقا دم شما گرم. بردارين اين خبر رو... اصلا اين بخش رو حذف كنين به جاش... رو تيتر كنين. حتماً از شرمندگي در مي‌يايم. نشست خبري فلان هم نزديكه، ايشالله بن هم رديفه...»
 
اين روزها نسبت بين خبرنگارها و روابط عمومي‌ها، خلاصه مي‌شود در همين سلام و عليك‌هاي معني‌دار. به همين دليل هم كسوت ارتباط با رسانه‌ سازمان‌هاي دولتي و غيردولتي، به يكي از پرقدرت‌ترين ابزارهاي كنترل و دروازه‌باني اخبار منتشرشده در رسانه‌ها بدل شده است. البته درخصوص اين كه آيا مي‌شود بر چيزي كه اكنون در سازمان‌ها وجود دارد نام روابط عمومي گذاشت يا نه ترديد جدي وجود دارد. متاسفانه در فقدان عقلانيت بروكراتيك در برخي سازمان‌ها، اين فقره هم كه مي‌توانست در صورت تعريف جايگاه، نقش بسيار سازنده‌اي ايفا كند از كاركرد بازمانده است.
 
هفدهم مرداد روز خبرنگار است. در اين روز خاص، در مدح و ستايش خبرنگاران كم نمي‌گذارند و گفتني‌ها در اين زمينه قطعا گفته خواهد شد، اما اين نوشته درباره يك آسيب خيلي جدي است. آسيبي كه گريبانگير صنفي شده كه يك روز را در تاريخ به خود اختصاص داده است، صنفي بزرگ با مشكلات بزرگ كه متاسفانه هر روز روي مشكلات معيشتي و شغلي‌اش، تناقض‌هاي بزرگي هم تلنبار مي‌شوند.
 
يكي از همين تناقض‌ها كه بي‌ارتباط با جملات آغازين اين نوشته نيست، حضور افرادي در روابط عمومي‌هاست كه تحصيلكرده روزنامه‌نگاري هستند يا چند سالي خاك تحريريه خبرگزاري‌ها يا روزنامه‌ها را خورده‌اند. رونامه‌نگارند (بودند) با همه خصوصيات ذاتي و عرضي مختص اين شغل از كنجكاوي و سر در هر ماجراي مشكوكي‌كردن گرفته تا به خطر انداختن جانشان به خاطر افشاي يك پرونده و ساخت ‌و ‌پاخت ‌نكردن با يك سازمان يا شخص ذي‌نفوذ... اين‌ ارزش‌ها حالا به لطف پديده‌اي به نام روابط عمومي به كلي تغيير ماهيت داده است. اين تغيير از چند زاويه قابل مطالعه است. علاوه بر بعد سازماني كه ذكر آن رفت يكي از ابعاد آن پريشاني هويتي‌اي است كه به اين افراد تحميل مي‌شود. اين كه ماهيت و شخصيت خبرنگارهاي ديروز پس از آن كه به لطف شرايط ناهموار روزنامه‌نگاري و فضاي شغلي نامساعد بناچار سر از روابط عمومي‌ها در آوردند، دچار تزلزل مي‌شود؛ كسوتي كه درآن قرار است روي تمام درس‌هايي كه در باب آزادي اطلاعات و آزادي بيان خوانده‌اند خط قرمز بكشند. جايي كه فقط ـ اگر البته در حد يك اپراتور تقليل نيابند ـ تنظيم خبر، آنها را به حرفه اصلي‌شان پيوند مي‌دهد.
 
بله! سخن از يك آسيب جدي است. خبرنگارهايي كه روايت‌هاي معتبر در باب اين شغل، مهم‌ترين رسالتشان را بالا بردن سطح آگاهي مردم، مسئوليت‌پذيري و پاسخگوكردن مسئولان تعريف كرده است، اكنون در ساختارهاي غيرقابل انعطاف و سخت روابط عمومي‌ها تريبون‌ مسئولان و روساي سازمان‌ها شده‌اند، خبرسازي مي‌كنند، خبرنگار مي‌خرند و خبر وتو مي‌كنند. حتي كار تا آن حد بالا گرفته است كه اگر انتقادي صورت گيرد روزنامه يا رونامه‌‌نگاري تحريم مي‌شود.
 
به اين شكل است كه جريان آزادي اطلاعات در مسير عبور از اين روابط عمومي‌ها باريك و باريك‌تر مي‌شود. متاسفانه ساختار به سمتي حركت مي‌كند كه يك خبرنگار در تنگ‌كردن حلقه‌هاي ارتباط و آگاهي به كار گرفته مي‌شود. دقت كنيد اين تنها يك موقعيت شغلي نيست. اگر نگاهمان به فرد نباشد و به ذات روزنامه‌نگاري بنگريم اين آغاز تناقض‌هايي اساسي است كه گريبان يك خبرنگار را در شغل جديدش مي‌گيرد. او كه ياد گرفته به محض اين كه خبردار شد كسي، نهادي و سازماني قدم كج گذاشته عالم را خبر كند، حالا مجبور مي‌شود با ارزش‌هاي حرفه‌ايش بجنگد.
 
بماند كه گاهي پاي پول و انتفاع اقتصادي نيز به اين مراودات و مناسبات باز مي‌شود و آنجاست كه به اجبار تعريف خيلي از مفاهيم از جمله شرافت و انصاف دستخوش تغييرات اساسي مي‌شود، در همين شغلي كه همه دم از قداست و شرافتش مي‌زنيم، قابل انكار نيست كه خيلي‌ها به سادگي و ارزاني خريده مي‌شوند. خبرنگارهايي كه متاسفانه و صد متاسفانه تعدادشان كم هم نيست. بگذريم كه بحث درباره اين موضوع مجال موسع ديگري را مي‌طلبد. بياييد در مورد وضعيت ايده‌آل، بايدها و شايدها حرف بزنيم. از رسالتي كه خيلي‌ها برايش خون‌دل‌ها خوردند و سختي‌ها به جان خريدند، رسالتي كه حالا در راستاي لاپوشاني‌هاي سازماني به مسلخ برده مي‌شود؛ در مسلخ‌گاهي به نام روابط عمومي كه صندلي‌هايش به مدد شرايط نامناسب شغلي در مطبوعات كشور و ناكافي بودن تعداد دانش‌آموختگان روابط عمومي، يكي يكي توسط رونامه‌نگاران اشغال مي‌شود. اين است حديث غم‌انگيز تناقض‌هاي حرفه‌اي كه گويا هيچ‌كس حواسش به آن نيست.
 
شايد جاي خوبي براي پرداختن به علت‌هاي اين پديده باشد. به نظر مي‌رسد اولين علت اين باشد كه در رشته‌هاي انساني مثل هميشه، تفكيك تخصص‌ها كمتر رعايت مي‌شود يا اين عدم تفكيك كمتر آسيب به نظر مي‌رسد؛ در حالي كه اين تفكيك تخصص‌ها و گرايش‌ها، امروز به يكي از بديهيات در امر آموزش آكادميك بدل شده است. چنان كه در رشته‌هايي غيرانساني اين تخصص‌گرايي به شدت و حدت تمام رعايت مي‌شود؛ چنان كه محال است پاي دانش‌آموخته علوم آزمايشگاهي به اتاق عمل باز شود يا يك مهندس برق از معدن سر در بياورد. اتفاقي كه اگر از زير اتهام مع‌الفارق بودن قياس، جان سالم به در برد هرگز در رشته‌‌هاي انساني بعيد و دور از ذهن نيست.
 
از اين گذشته البته روزنامه‌نگاري ـ كه به بهانه روز بزرگداشتش قلم رانده شد ـ گويي در كشور ما اساساً از قاعده‌ تخصص‌گرايي فارغ است. نسبت روزنامه‌نگاراني كه تحصيلكرده اين رشته هستند، به كل روزنامه‌نگاران ايراني بسيار اندك است و اين نكته قابل كتماني نيست. به هر روي اين مجال كوتاه را با اين دغدغه هميشگي هدر ندهم كه به قول شاعر بر هر كجاي اين پيكره كه دست بگذاري درد مي‌كند؛ دردهايي كه از قِبل اشتباهات اينچنيني به وجود آمده،‌ ولي چون مثل اشتباهات پزشكي خسارت‌هاي ملموس در پي ندارد، هيچ‌گاه توجهي را براي درمان جلب نكرده است.

شايد تلخي اين نوشته را نپسنديد. شايد بگوييد يك روز و تنها يك روز از آن اين صنف است و نبايد با اين حرف‌ها خرابش كرد... اما چه مي‌شود كرد كه گاهي مجبور مي‌شويم به خودمان ظلم كنيم. تلنگري لازم است تا شاخه‌اي كه برآن نشسته‌ايم را نبريم كه فرخي يزدي روزنامه‌نگار متعهد، آينده‌ چنين آشفته بازاري را خوب ترسيم كرده است؛ «مباد روزي كه نام ملتي به خاطر آشفتگي اصحاب قلم از قلم بيفتد.»
 
ميترا فردوسي / جام‌جم

ارسال به دوستان
وبگردی