كیهان: «قدر مشترك یك ضد گفتمان»
«قدر مشترك یك ضد گفتمان» عنوان یادداشت روز كیهان به قلم محمد ایمانی است
كه در آن می خوانید:آرایش سیاسی غبارآلود فعلی و دورنمای انتخاباتی كه 50
روز دیگر برگزار می شود، موضوع این نوشتار است. اكنون نوعی از دیالوگ در
قواره بازار مسگران راه افتاده و طیفی از سیاستگران چنان فضا را شلوغ كرده
اند كه گمان می برند با این غلبه هیاهو، دل از مردم هم برده اند. انتخابات
البته همچنان كه مجال پرورش و ارتقای «فرهنگ عمومی» است می تواند بهانه ای
برای آسیب به فرهنگ و شعور عمومی نیز باشد؛ به ویژه آن كه تمام دشمنان
خارجی و داخلی ملت ایران از همین شعور عمومی ضربه خورده اند.
1- آیا از معركه گیری آلودگان به رذایل سیاسی نباید نگران بود؟ حتما. این
نگرانی همیشگی اصحاب فضایل بوده كه سفلگان و بی مایگان معركه بگیرند. در
عین حال خداوند به مومنان به شكل مشروط، امید و اطمینان داده است. پروردگار
متعال در آیات 100 و 105 سوره مائده می فرماید «قل لایستوی الخبیث و
الطّیب و لو اعجبك كثره الخبیث... یا ایها الذین امنوا علیكم انفسكم
لایضرّكم من ضلّ اذا اهتدیتم... ای پیامبر بگو خبیث و طیب- پاك و ناپاك-
برابر نیستند حتی اگر زیادی خبیث تو را شگفت زده كند، پس ای صاحبان خرد
تقوا پیشه كنید باشد كه رستگار شوید... ای كسانی كه ایمان آورده اید بر شما
باد مراقبت خویش، كه از گمراهی گمراهان زیانی به شما نمی رسد اگر هدایت
یافته باشید».
33 سال پیش در حالی كه بنی صدر و دفتر او خیانت های خود را آغاز كرده
بودند، ارتش آمریكا هواپیماها و هلی كوپتر ها و كماندوهای خود را برای
انجام یك كودتای برق آسا در صحرای طبس پیاده كرد. ظاهراً تمام محاسبات و
هماهنگی ها انجام گرفته بود تا ضربه آخر را با یورش به نقاط مهم تهران وارد
كنند. آن شب- پنجم اردیبهشت 1359- خیلی ها خواب بودند اما طوفان شن
مأموریت الهی را به ظرافت تمام انجام داد و طومار نقشه پیچیده دشمن را درهم
پیچید. این ثمره تقوای یك ملت الهی بود و به دفعات از همین درخت پاك، میوه
شیرین پیروزی حاصل شد در حالی كه دشمنان خارجی و داخلی نقشه چیده و نسخه
شبیخون و خیانت پیچیده بودند.
باید پاك و از سر تقوا به سراغ هر امر سیاسی و از جمله انتخابات رفت، كه
اگر چنین بود كثرت كج رفتاری ها و بی تقوایی های برخی بازیگران نمی تواند
ما را مضطرب سازد. هنر اصلی دلسوزان كشور و انقلاب در همین انتخابات پیش رو
، برقرار داشتن شعله فروزان «تقوای جمعی و ملی» است؛ آنگاه شك نباید كرد
در وعده الهی كه «لایضركم من ضل اذا اهتدیتم».
2- تا «سنخیت» نباشد محال است دو موجود مخالف با یكدیگر اتحاد و ائتلاف و
الفت پیدا كنند. سنخیت مسئله تضادها را حل و چرایی همسویی طیف های به ظاهر
معارض قبلی را بازگو می كند.
قاعده همین است كه «كبوتر با كبوتر باز با باز كند هم جنس با هم جنس
پرواز» اما اگر در عالم سیاست دیدید كلاغ و لك لك با هم جمع شده اند، هر
چند در حیرت و شگفتی بمانید، تردید نكنید كه ماجرایی در میان است.
به تعبیر حكیم والامقام در دفتر دوم مثنوی معنوی؛
آن حكیمی گفت دیدم هم تكی
در عجب ماندم بجستم حالشان
چون شدم نزدیك، من حیران و دنگ
در بیابان زاغ را با لك لكی
تا چه قدر مشترك یابم نشان
خود بدیدم هر دوان بودند لنگ
مولوی در ادامه همین بیان حكیمانه به نجوای گل با جعل (سرگین غلطان) می پردازد و می فرماید:
با زبان معنوی گل با جعل
گر گریزانی ز گلشن بی گمان
غیرت من بر سر تو «دور باش»
ور بیامیزی تو با من ای دنی این همی گوید كه ای گنده بغل
هست آن نفرت كمال گلستان
می زند كای خس از اینجا دور باش
این گمان آید كه از كان منی...
این، حكایت همه آنهاست كه با آرمان های پاك انقلاب از ابتدا نساختند یا در
میانه راه به سوی اردوگاه دشمنان انقلاب اسلامی غلتیدند و سرگین غلطانی
كردند. «ولایحزنك الذین یسارعون فی الكفر ... (ای پیامبر) آنها كه به سوی
كفر شتاب می گیرند، تو را محزون نسازد، آنان هرگز هیچ زیانی به خدا نمی
رسانند. خداوند اراده كرده كه بهره ای برای آنها در آخرت قرار ندهد». (آیه
617 سوره آل عمران)
3- گفتمان ها و خرده گفتمان هایی در آرایش سیاسی موجود و انتخابات پیش رو
دیده می شود. از خرده گفتمان ها كه به تنوع در این فضا دامن زده فعلا صرف
نظر می كنیم اما یكی از گفتمان های اصلی همان گفتمان اصیل «جمهوری اسلامی»
در برابر همه گردن كلفت ها و گردن كلفتی هاست. جبهه اصلی مقابل این گفتمان،
جبهه استكبار است كه جمهوریت و اسلامیت را یكجا در ایران پیش از انقلاب به
مسلخ برده بود. در كنار این گردن كشان جهانی، برخی گردن كشی ها و گردن
كلفتی ها نیز در فضای سیاسی تاریخ پس از انقلاب دیده شده كه كم یا زیاد در
خدمت صاف كردن جاده دشمن خارجی قرار گرفته یا دست كم اسباب غفلت از دشمن
اصلی را فراهم كرده است. این صاحبان نفوذ هر چند كه دارای سلایق سیاسی
متفاوت - و بعضا مخالف هم- بوده اند اما در قدر مشترك خودكامگی، گرو گرفتن
مسئولیت و قدرت و انتخابات، و بازی خیانت با منافع ملی و مصالح عمومی سنخیت
پیدا كرده اند.
چه كسی باور می كرد برخی تندروهای دو طیف چپ و راست با هم در سال های 57 و
67 به ائتلاف پنهان رسیده باشند در حالی كه ظاهرا طی 61-51 سال قبل از آن
سایه هم را با تیر می زدند؟ جریان روزنامه سلام و نشریه بیان و دفترتحكیم
وحدت و طیفی از سران مجمع روحانیون و سازمان مجاهدین انقلاب واقعا معارض
دولت سازندگی (به ویژه دولت اول) و رئیس آن كه جامعه روحانیتی و اصطلاحا
راستی محسوب می شد، بودند و بعضا اختلافات را تا حد پدركشتگی رساندند. آنها
دو سال بعد از دوم خرداد 67 نیز تسویه حساب و عقده گشایی سختی با آقای
هاشمی رفسنجانی كردند و همین امروز برخی از اعضای این طیف كه صریح تر حرف
می زنند یا در خارج از كشور حضور دارند، همچنان با تندی و تلخی از هاشمی
یاد می كنند.
اما این همه مانع از آن نشد كه دوطیف با هم در سال 67 ائتلاف نكنند. آقای
حسین مرعشی سخنگوی حزب كارگزاران سازندگی 61 سال پس از ماجرا، تازه در بهمن
سال گذشته از این اتفاق رازگشایی كرد و در مصاحبه با روزنامه اعتماد گفت
كه «ما از آقای هاشمی استفسار كردیم كه تكلیف چیست و او 6 ماه قبل از
انتخابات خرداد 67 به ما گفت بروید سراغ حمایت از خاتمی». آن زمان در واقع
مرزبندی ناقص چپ-راست از حیز انتفاع ساقط شده بود اما هنوز افكارعمومی فكر
می كرد جریان متبوع آقای خاتمی، منتقد دولت سازندگی و جریان متبوع آقای
ناطق نوری ادامه سیاست های دولت است. جامعه تشنه عدالت و پاكدستی دولتمردان
با همین تلقی به خاتمی رأی داد كه در پوسترهای تبلیغاتی او نوشته شده بود
«سلام بر 3 سید فاطمی- خمینی و خامنه ای، خاتمی»! 61 سال بعد از شعبده بازی
خرداد 67، به نظر می رسد تردستی مشابهی البته با برخی تغییرات و به
روزآوری شگردها در حال نمایش در منظر افكارعمومی است. تا نشان سمّ اسبت گم
كنند- تركمانا نعل را وارونه زن!.
4- سنخیت «گردن كشی در برابر قانون و قدرت اندوزی نامشروع و مستی نعمت و
تشكیل باند برای تداول و تداوم منصب» در دو طیف فتنه گر و حلقه انحراف،
تحلیل گران را به این باور نزدیك می كند كه این گروه ها در حال زد و بند و
ائتلاف پنهان با یكدیگر هستند. نگوییم كه سه نفر رئیس این طیف ها و حلقه ها
در گذشته با هم چه قدر گلاویز شدند و از جمله دو نفر اصلی طرفین، از شدت
كینه چگونه هیزم كش آتش افروزی دشمن در فتنه و التهاب سال 88 شدند. آن
دشمنی ها می تواند سر جای خود باشد اما یك كینه بزرگ تر با اركان قانون
اساسی كه مزاحم خودكامگی همین سیاست بازان شده، فعلا آنها را همسو و هم جنس
و هم داستان كند.
ضمن اینكه نفرات بعدی دو طرف نه تنها با یكدیگر كینه ندارند بلكه بعضا
پالوده نیز می خورند و در نشریات یكدیگر ضمن مصاحبه، هم پوشانی می كنند و
برای یكدیگر آتش تهیه و تأمین عملیات می ریزند. فعلا روزنامه ها و سایت های
دو طرف مشغول ریختن آتش تهیه با مضامین «انتخابات آزاد»، «نمی گذارند و
نگذاشتند كار كنیم»، «می خواهند تقلب كنند»، «نمی گذارند چالش با آمریكا را
حل كنیم وگرنه مشكلات كشور به راحتی حل می شد» و... هستند. اما این همه
داستان نیست. شما از خود بپرسید طی 4-3 سال گذشته مثلا از لیدر حلقه
انحرافی یا فرد اصلی حامی وی چندبار موضع گیری علیه فتنه گران و سران آنها
شنیده اید؟ لیدر حلقه كه دراین باره جزو ساكتین كامل است هر چند كه مثلا
احساس مسئولیت كرد از دوستی با مردم اسرائیل یا پایان دوره اسلامگرایی سخن
بگوید. متقابلا بارها در رسانه های فتنه گران و ضدانقلاب دیده شد كه درباره
برخی كجروی ها و قانون شكنی های حامی اصلی حلقه انحراف، هورا و مرحبا
گفتند، هر چند كه سرزنش مواضع انقلابی گذشته او همچنان سر جای خود باقی
است.
5- این نوشته در مقدمات خود می ماند و موضوع آن باید در فرصت دیگری بسط
داده شود. به اجمال باید گفت هر چند مهره چینان دو طیف فتنه گر و منحرف با
چراغ خاموش و موتور روشن حركت می كنند اما نهایتا تا یكی دو هفته آینده
مجبورند از تاریكی بیرون بیایند و آنگاه معلوم شود كه این صحنه نیز صحنه
ائتلاف همه گروه های نفاق در جنگ احزاب است. لابد بی هیاهو و شلوغی و
مزاحمت و هزینه نخواهند بود. این هم بخشی از پروژه دیرپای جنگ نیابتی دشمن
است كه ایران جدید و مقتدر، درگیر فرسایش باشد. پس نیروی رسانه ای و
تبلیغاتی دشمن نیز پشت سر آنان قرار می گیرد. غوغا و جنجال خاصیت این جبهه
ائتلافی پر از دروغ و نفاق است اما باید به بركت تقوای جمعی در برابر گردن
كشان قد علم كرد.
اینجا آخر خط قانون شكنی و رسم بد گروكشی است. ما سخت تر از این موج ها را
در سال های 87، 28 (انتخابات مجلس هفتم) و 88 از سر گذراندیم. اكنون جبهه
اصلی مقابل مردم، همین جریان سركشی در برابر قانون است. باید موج «نه» به
آنان را به عنوان گفتمان اصلی جمهوری اسلامی احیا نمود و گردنشان را به
بركت مردم نجیب و صبور و بصیری كه حماسه نهم دی 88 را رقم زدند، نرم كرد.
این شرط انتخاب رئیس جمهور با تراز «حسن سابقه و امانت و تقواست».
سیاست روز: «نشست سه جانبه»
«نشست سه جانبه» عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است
كه در آن می خوانید: بروكسل باردیگر میزبان نشست وزرای خارجه پیمان
آتلانتیك شمالی ناتو بوده است. این نشست در حالی برگزار شد كه از یك سو این
پیمان با بحران شدید مالی مواجه است بگونهای كه حتی راسموسن دبیركل ناتو
نسبت به استمرار این وضعیت هشدار داده است.
از سوی دیگر ناتو تلاش دارد تا ضمن برنامه ریزی برای خروج نظامی از
افغانستان حضور پر رنگ تر در معادلات جهانی را اجرایی سازد بویژه اینكه
اروپا و آمریكا پس از انفجارهای بوستون آمریكا مدعی ابعاد جدیدی از چالشهای
امنیتی شده اند كه ناتو به بهانه آنها نظامی گری در جهان را تشدید خواهد
كرد.
در كنار این مسائل نشست ناتو دارای یك ویژگی خاص میباشد و آن حضور كرزای و
زرداری روسای جمهور افغانستان و پاكستان می باشد. آنها در حالی در این
نشست حضور یافتهاند كه طبق گزارشهای منتشره هدف از حضور آنها برگزاری
نشست سه جانبه با جان كری وزیر امور خارجه آمریكا است.
آنها در حالی گردهم آمدهاند كه هر كدام انتظارات متفاوتی از این نشست
دارند. روابط افغانستان و پاكستان در ماههای اخیر بازهم با چالشهایی مواجه
شده است و هر كدام دیگری را متهم به دخالت در امور دیگری و تاثیر گذاری بر
بحرانهای امنیتی موجود مینماید.
در این میان دو كشور بر یك اصل مشترك تاكید دارند و آن اینكه دخالت های
خارجی از عوامل اصلی بحران در منطقه و روابط دو كشور است. هدف مشترك كرزای و
زرداری در نشست با كری را می توان بیان اعتراض ها به دخالتهای آمریكا و
البته امتیازگیری از این كشور در ازای اجرای برخی خدمات به این كشور
میباشد.آنها می دانند كه آمریكا برای خروج نیروهایش از منطقه نیازمند
همكاری آنها است لذا در ازای انجام این مهم مطالبات سیاسی، اقتصادی و نظامی
از آمریكا خواهند داشت.
در این میان كری نیز تلاش دارد تا با اعمال فشار بر دو كشور با كمترین
هزینه بیشترین دستاورد را برای آمریكا كسب كند. آمریكا برای انتقال نظامیان
و حتی ماندن در افغانستان نیازمند جلب نظر كابل و اسلام آباد است لذا از
سیاست چماق و هویج برگرفته از پاداشها و تنبیهها برای رسیدن به مقصود
بهره برداری می كند.
به هر تقدیر نشست سه جانبه را می توان گامی برای رقابت سه كشور برای
امتیازگیری بیشتر از یكدیگر دانست چرا كه تجربه نشان داده است كه آمریكا
طرحی برای برقراری ثبات در منطقه و حل اختلافات میان همسایگان ندارد چرا كه
منافع آمریكا در گروه ناامنی و بحران سازی تحقق می یابد چنانكه نمود آن را
در روابط افغانستان و پاكستان و یا هند و پاكستان می توان مشاهده كرد كه
همواره با تنش و بحران همراه بوده است در حالی كه تنها سود برنده این شرایط
بیگانگان از جمله آمریكا و انگلیس بودهاند.
جمهوری اسلامی: «تحلیل سیاسی هفته»
«تحلیل سیاسی هفته» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی است كه در آن می خوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
هفته اول اردیبهشت ماه نیز سپری شد درحالی كه جو انتخابات بر آن سنگینی
میكرد و اذهان عمومی را به خود مشغول داشت. حدود دو هفته تا زمان ثبت نام
داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری یازدهم فرصت باقیست ولی از مدتها پیش بیش
از 20 نفر وارد عرصه رقابتهای زودهنگام تبلیغاتی شده و خود را برای كسب
این كرسی آماده میكنند.
از هم اكنون برخی كاندیداها، برای اثبات و تثبیت خود به شعارهای
عوامفریبانه و بیپشتوانه متوسل شدهاند. دولتیها نیز با انجام سفرهای
پرحاشیه استانی، همچنان ادعا میكنند عدهای نمیگذارند دولت كار كند و
مبلغ یارانهها را به 250 هزار تومان افزایش دهد!
شاید كمترین خاصیت این ادعاها، منحرف كردن اذهان از مسائل اقتصادی و
معیشتی و سرگرم كردن مردم با وعده وعیدهای بیپشتوانه است. واقعیت اینست كه
دولت كه ماههای پایانی فعالیت خود را سپری میكند بیش از همیشه از رسیدگی
به معیشت جامعه غافل شده و سرگرم تبلیغات گسترده برای ارائه تصویری مثبت از
عملكرد هشت ساله خود است درحالی كه در اصل به شدت به دنبال معرفی و جا
انداختن كاندیدای مورد نظر خود میباشد، هر چند كه معاون رئیسجمهور منكر
ارائه كاندیدا از سوی دولت شده ولی همه فعل و انفعالات از تلاش چند لایه
دولت برای ایجاد بحران در انتخابات خبر دارد.
شواهد موجود در جریان سفرهای اخیر رئیسجمهور در ماههای پایانی دولت حاكی
است درحالی كه بسیاری از وعدههای دولت عملی نشده و مشكلات اقتصادی زیادی
بر اثر عدم مدیریت دولتمردان بر كشور عارض شده، ایشان به جای توضیح درباره
عملكرد دولت، اقدام به فرافكنی و در پیش گرفتن سیاست تهاجمی برای متهم كردن
دیگران كرده است؛ كاری كه معمولاً دولتهای بیكفایت برای سلب مسئولیت از
خود انجام میدهند.
جملاتی از قبیل: «نمی گذارند كار كنیم» و... عبارت دهان پركنی است كه این
روزها رئیسجمهور در ماههای پایانی عمر هشت ساله دولت خود بسیار بر زبان
جاری میكند و در زمانی كه افكار عمومی از او توقع دارد مثل صندوقداری كه
در ابتدای روز، دخل را تحویل گرفته و غروب باید حساب و كتاب پس داده و
پاسخگوی عملكرد خود باشد، داد و بیداد راه میاندازد تا بلكه ماجرای دخل و
صندوق را از یادها برده و بیمحاسبه از صحنه بگریزد. واقعاً حیرتآور است،
دولتی كه 8 سال همه چیز را در اختیار داشته و همه هم برایش هزینه كرده
اند، اكنون از پاسخگویی فرار میكند و سعی دارد در قالب اپوزیسیون ظاهر
شود.
در این هفته بار دیگر موج جدید گرانیها آغاز شد و این درحالیست كه دولت
نه تنها تماشاگر این صحنه است و حتی از دلداری دادن به مردم و حمایت از
حقوق مصرف كنندگان خودداری میكند بلكه با شعارهای خود، نمك به زخم مردم
میپاشد.
گرانیهای فزاینده چند روز اخیر در حوزه كالا و خدمات پرمصرف مانند مواد
غذایی، پوشاك و دارو علاوه براینكه مردم را از ناحیه اقتصادی و معیشتی تحت
فشار قرار داده، از جنبه دیگری نیز زمینه ایجاد دغدغههای فكری را برای
اقشار مختلف مردم فراهم آورده است. مردم این روزها دائماً از خود و دیگران
میپرسند علت چنین شرایط آزار دهندهای در حوزه اقتصاد كشور چیست و چرا
مسئولان اجرایی با این همه وعده و وعید، برای متوقف ساختن این روند اقدامی
صورت نمیدهند. بنطر میرسد با توجه به این شرایط حاد، دلسوزان نظام باید
نسبت به اتخاذ تدابیری برای متوقف ساختن تصمیمات تورم زا، گرانی آفرین و
پرهزینه دولت در زمینه معیشت عمومی طی چند ماه باقی مانده تا پایان دوره
فعالیت دولت دهم هوشیار باشند و اقداماتی برای متوقف كردن این روند و ایجاد
ثبات نسبی در قیمتها در پیش بگیرند.
در مسائل خارجی، رویدادهای كشورهای سوریه، مصر، بحرین و میانمار از درجه
اهمیت بالاتری نسبت به سایر رخدادها برخوردار بودند. بحران سوریه در هفته
جاری شاهد سه تحول شاخص بود. نخست، پیشروی ارتش و تسلط نیروهای دولتی بر
مواضع مهمی كه دردست شورشیان بوده است، رفته رفته تحولات سوریه را به مسیری
سوق میدهد كه ابتكار عمل را به طور كامل دردست دولت دمشق قرار میدهد.
نیروهای دولتی طی هفته جاری مناطق مهمی را در حلب و حمص به تصرف در آوردند و
به گفته منابع دولتی سوریه، شورشیان متحمل ضربات سنگینی شدهاند.
همزمان با این اتفاقات، «معاذ الخطیب» رئیس تشكیلات مخالفان كناره گیری
كرد و یك مسیحی كمونیست به نام «جورج صبرا» به جای وی نشست. كناره گیری
معاذالخطیب میتواند متاثر از پیشروی نیروهای دولتی و تضعیف بیشتر در جبهه
مخالفان باشد.
در این حال، اتحادیه اروپا اعلام كرد كه تصمیم گرفته است از مخالفان سوریه
نفت خریداری كند تا بلكه از این طریق بتواند با تزریق پول، جبهه مخالفان
را تقویت نماید كه این مسئله نیز، در عین حال كه مداخله آشكار در امور
داخلی سوریه محسوب میشود و اقدامی غیرقانونی تلقی میگردد، تایید دیگری بر
منفعل شدن مخالفان و ضعف روزافزون آنان میباشد. اكنون روند تحولات در
سوریه به سرعت به نقطهای نزدیك میشود كه برای مخالفان و حامیان آنها،
چارهای جز گردن نهادن به راه حل سیاسی و گفتگو باقی نمیگذارد.
این هفته، در مصر، پس از تبرئه مبارك، دیكتاتور ساقط شده این كشور از
دومین اتهامش مبنی بر حیف و میل اموال بیتالمال، این كشور بار دیگر دچار
تنش و تشنج شد و تظاهرات و درگیریهایی در چند شهر رخ داد كه عمده آنها
علیه جریان حاكم و به خصوص شخص مرسی، رئیسجمهور این كشور بود.
در پی این تحولات، دادستان مصر در اعتراض به روند دادگاه مبارك، اعلام
كناره گیری كرد و تاكید نمود كه ایادی و وابستگان رژیم مبارك در قوه قضائیه
مصر نفوذ دارند و تا زمانی كه این وضعیت ادامه دارد، امكان برگزاری دادگاه
عادلانه برای دیكتاتور سابق و عناصر خلافكار حكومتش وجود نخواهد داشت.
این هفته، در بحرین اعتراضات مردمی علیه رژیم مستبد و ظالم آل خلیفه ادامه
یافت و شهر منامه، پایتخت این كشور شاهد تظاهرات گستردهای بود كه همچون
موارد گذشته با سركوب نیروهای امنیتی رژیم مواجه شد و شماری زخمی بر جای
گذاشت.
دور جدید تظاهرات در بحرین به بهانه برگزاری مسابقه ورزشی موسوم به «فرمول
یك» به راه افتاده است و مخالفان رژیم از این فرصت كه بسیاری از خبرنگاران
رسانههای بینالمللی در این كشور حضور دارند، بهرهبرداری كرده و تلاش
كردند تا صدای اعتراض خود را به جهانیان برسانند. برگزاری مسابقه «فرمول
یك» فرصتی شد كه رژیم ناخواسته آنرا به وجود آورد و مخالفان رژیم به خوبی
از آن استفاده كردند، به گونهای كه رئیس اروپایی مسابقه، رژیم آل خلیفه را
به باد انتقاد گرفت كه چرا با وجود تنشهای شدید سیاسی در كشور، میزبانی
این مسابقه را پذیرفته است.
این هفته، مناطق مسلمان نشین كشور میانمار بار دیگر شاهد هجوم وحشیانه و
ضدانسانی افراطیون بودایی بود كه به كشته و زخمی شدن صدها نفر از مسلمانان
محروم و بیدفاع این كشور منجر شد. رهبران تندرو بودایی در اقدامی
تحریكآمیز، مسلمانان منطقه را به قتل یك راهب بودایی متهم كردند و از
پیروان افراطی و متعصب خود خواستند انتقام خون وی را از مسلمانان بگیرند.
این درحالی بود كه شواهد روشن و مستندی بر این ادعا وجود نداشته است. با
اینحال، تندروهای بودایی در كمال قساوت به مسلمانان حمله كردند، دهها نفر
را به وضع فجیع و تكان دهندهای به قتل رساندند و منازل آنها را به آتش
كشیده و هزاران مسلمان را وادار ساختند با برجای گذاشتن مال و اموال خود از
محل سكونت خود فرار نمایند.
این جنایات آشكار در مقابل چشم جهانیان، مجامع مدعی دفاع از حقوق بشر و
تاسف آورتر از آن، در برابر چشم میلیونها مسلمان رخ میدهد درحالی كه نه
تنها هیچ اقدامی برای حمایت از مسلمانان برمه صورت نمیگیرد بلكه حتی از
محكومیت لفظی این جنایات نیز خبری به چشم نمیخورد.
تهران امروز: «عدالت و قانونخواهی ایرانیان»
«عدالت و قانونخواهی ایرانیان» یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم مجید استوار استاد دانشگاه است كه در آن می خوانید:
از اواخر قرن نوزدهم قانون و عدالتخواهی دو خواسته محوری نخبگان حاكم
برای آبادانی ایران بود. اكنون سالها از تلاش ایرانیان برای در آغوش كشیدن
قانون و عدالت میگذرد و بسیاری از نخبگان سیاسی نیز با شعار عدالتمحوری
به ریاست رسیدهاند. پس چرا این آرزوی ایرانیان به نتیجه نمیرسد؟
یكم: فرهنگ سیاسی ما ایرانیان آمیزهای از رندی، عدم تحمل و فقدان رعایت
حقوق متقابل شهروندی است. ما هنوز در ابتدای راه طولانی شهروند شدن هستیم.
به همین دلیل فرهنگ گفتوگو، مصالحه و سازش در میان ایرانیان بسیار امر
نادری است. این موضوع صرفا به ساختار سیاسی مربوط نمیشود بلكه در میان
روابط عادی و روزمره ایرانیان نیز رواج دارد.
دوم: مشاركت سیاسی ما ایرانیان از زمان مشروطه تاكنون تودهوار بوده است و
تلاش برای ساخت جامعه قانونمند با اقبال چندانی روبهرو نشد. به همین دلیل
فعالیت سیاسی با روشهای پوپولیستی و بدون شكلگیری احزاب و نهادهای واسط
پیش میرود. رئیس دولت نهم و دهم بارها از بیزاری از احزاب سخن گفت و
نهادهای مدنی و قانونی را مانع از انجام اقدامات تودهگرایی خود معرفی كرد و
در نتیجه، پارلمان به عنوان عالیترین نهاد قانونی كشور مانعی برای اهداف
تودهگرایی وی تلقی شد. بنابراین هم در سطح ساختها و هم در سطح جامعه ما
با موانع جدی برای شكلگیری جامعه مدنی مواجه هستیم.
سوم: تقدم منافع فردی و گروهی بر مصالح جمعی و ملی یكی از ویژگیهای فردی و
جمعی ما ایرانیان است. به واقع ما در این زمینه به بلوغ سیاسی لازم
نرسیدهایم. به همین دلیل سیاستمداران بعضا بدون توجه به مشاورههای
متخصصان و درس خواندهها به تصمیمسازیهای شتابزده و توزیع لجام گسیخته
نقدینگی مبادرت میكنند و برای تضمین بقای گروه خود، مصالح احاد ملت را
نادیده میگیرند.
چهارم: برای رسیدن به وضع مطلوب در شرایط تاریخی و جدیدی قرار گرفتهایم
كه باید تصمیم بگیریم. تصمیم برای پیشرفت مداوم. این تصمیم صرفا با اجماع
فكری میسر میشود. اگر میخواهیم ایران ثروت تولید كند و به پیشرفتی متوازن
برسد چارهای جز پذیرش دولت معتقد به اجرای پیشرفت و عدالت نداریم. برای
حفظ قدرت ملی در منطقه ما نیاز به تولید ثروت داریم. اكنون در همسایگی ما
تركیه و امارات و قطر به شدت در حال تبدیل شدن به بزرگترین اقتصادهای
منطقه هستند و ما برای رسیدن به معیارهای مطلوب به مدیریت كارآمد و درس
خوانده برای اداره دولت نیازمندیم.
پنجم: ما برای ساخت جامعه مطلوب نیازمند آموزش مداوم برای مردم هستیم.
آموزش مداوم در سطحی از توسعه اتفاق میافتد كه مردم از تامین معیشت خود
فراتر رفته و به تمرین و تربیت افراد مقید بحقوق شهروندی مبادرت كنند. برای
رسیدن به چنین مطلوبیتی، در ابتدا نیازمند مدیریت هماهنگ پیشرفت در ایران
هستیم تا دولت با تاكید بر آموزش مداوم و اقتصاد چابك به عنوان موتور محركه
پیشرفت عمل كند بنابراین دستیابی به قانون و عدالت نیازمند برنامه مدون و
عملیاتی است و صرفا با شعار محقق نمیشود. كمتر از دو ماه دیگر به انتخابات
ریاستجمهوری ایران زمان باقیاست، در میان انبوهی از كاندیداها كه هر روز
در حال اضافه شدن هستند، هنوز برنامه مدونی برای چالشهای پیش روی كشور
منتشر نشده است و كسی درخصوص مهمترین مسائل كشور بحثی نمیكند. ما برای
رسیدن به وضع مطلوب صرفا به افراد رنگین نیاز نداریم بلكه نیازمند
برنامههایی هستیم تا جایگاه ایران را طی یك دهه آینده ترسیم كنند.
ابتكار: «شورای شهر یا شورای مشاهیر؟!»
«شورای شهر یا شورای مشاهیر؟!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم سیاوش قربانی است كه در آن می خوانید:
بالاخره یا از زورِ بیكاری است و یا به قول «احمد توكلی» كه گفته بود،
«انگار جبرئیل هر شب به یكی از آقایان احساسِ تكلیف میدهد!» تعداد و
چندگونه گی كاندیداهای ورود به عرصه انتخابات هر روز بیشتر میشود.
انتخابات ریاست جمهوری حكایت خودش را دارد و فعلا آنچه كه «نقد» است و دمِ
دست، موضوع ثبت نام كاندیداهای ورود به شوراهای شهر است. آنقدر چهرهای
جالب و جذاب آمده و احساس تكلیف كرده اند كه آدم در میماند با این همه
كاندیدای دم بخت چه كند؟!
علی الحساب، سركار خانم «افسانه بایگان» بازیگر سرشناسِ سالهای دورِ
سینما و تلویزیون پس از ثبت نام در انتخابات شورای شهر تهران گفته كه از
طرف نهاد ریاست جمهوری برای ورود به این عرصه دعوت شده است! در بادی امر،
این فكر به ذهن متبادر میشود كه هدف، بالا بردن میزان مشاركت مردم در
انتخابات پیشِ روست و دولت میخواهد شور و نشاطِ انتخاباتی را با این قبیل
كارهای ویترینی و فانتزی بالا ببرد.
اما دستاورد دیگرِ این كار چیست؟ خانم «بایگان» هنرمند محترمی است كه
قطعاً در كار و دستگاهِ هنری خویش چهره ای متین و سرشناس دارد و كارنامه
هنری ایشان نیز موید همین ادّعاست. اما چه نقشی میخواهد در شورای شهر
تهران بر عهده بگیرد؟ آقای دانیال عبادی چطور؟ آقایانِ ورزشكاری كه شمارِ
آنها از اعدادِ انگشتان دست هم بیشتر شده، واجدِ چه صلاحیت و منشاءِ چه
خدماتی خواهند بود؟
چند روز پیش اعلام شد كه هنرمندان كشور یك لیست 13 نفره را با عنوان «امید
ایران» منتشر كرده و قصد دارند چهرههای بَزَ دار سینما و تلویزیون را
كاندیدای ورود به عرصه انتخابات كنند. مشكل مملكت اینجاست كه هیچ یك از ما،
بر سرِ جای واقعی خود ننشسته ایم. جالب تر آنكه از پس كاری كه به ما سپرده
اند نیز بر نمیآییم، آن وقت به دست و پای این و آن هم میپیچیم كه فلانی و
فلانی كاربلد نیستند!
این نسخه انصافا علاجِ دردِ جامعه امروز ایران نیست. سوال اساسی اینجاست؛
تفكری كه اصرار دارد چهرههای سرشناس، خوش آب و رنگ و بَزك كرده به عرصه
انتخابات بیایند، چه برنامه و چه هدفی را دنبال میكند؟ سالهاست كه ایرانِ
ما، چوبِ بی برنامگی و بی سوادیها را در اداره مملكت خورده و اینگونه
دارد، تاوانش را پس میدهد. آیا نباید از این بی مایگی و نتایجِ َاسف بار،
تجربه آموخت و كار را به كاردان و عمل را به عالم آن سپرد؟ چه اهمیت دارد
كه چهره آن آدم، سینمایی و هیكلش ورزشی باشد؟ چرا ذائقه ی سیاسی و اجتماعی
مردم را تا این حد تنزیل میدهیم؟
بازیگران سینما، عناصری شریف و تافته ای فاخر از پیكره عظیم و عمیقِ هنرِ
ایران زمین اند و در همین جایگاه، عزیز و ستودنی میمانند. عرصه سیاست و
تصمیم گیریهای كلان، به دانش سیاسی و تجارب مدیریتی عمده و عمیق نیاز دارد
و به راستی كه با ِاعمال فنونِ كشتی، جودو و تكواندو نمیتوان گرهی از
مشكلات عدیده مردم باز كرد! اگرچه همه این عزیزان نیز به قدرِ خویش در
بالندگی جامعه اثرگذارند.
فرصتها در حال گذر است و خردمندی در انتظارِ انتخاب و اقبالِ ما. تا زمان
باقی است و تا تجربه كنونی پابرجاست، به تفكر، تامّل و خردِ جمعی اشتیاق
بیشتری نشان دهیم.
مردم سالاری:«مدیریت اقتصادی را جدی بگیریم»
«مدیریت اقتصادی را جدی بگیریم» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم زهرا خانیانی است كه در آن می خوانید:
بالا بودن رشد اقتصادی، قدرت خرید مردم، سطح اشتغال، پایین بودن میزان
بیكاری و... از مولفههای برخورداری از یك اقتصاد پویاست؛ این مولفهها بر
میزان امید به زندگی افراد و دیپلماسی منطقهای و جهانی تاثیر میگذارد از
همین رو در همه كشورها دولتمردان و مسئولان بخش اقتصادی خصوصا و همه مردم
عموما سعی در بالابردن و بهبود وضعیت اقتصادی كشورشان دارند.
اقتصاد به عنوان موتور محرك چرخه تولید و توانمندی تولید كالاهایی كه قدرت
رقابت پذیری یك جامعه را افزایش میدهد هم بر امور داخلی و هم بر روابط
خارجی كشورها تاثیر میگذارد و یكی از شاخصههای قدرتمندی كشورها است.
به عنوان نمونه در كشوری كه از اقتصاد ضعیفی برخوردار است و قدرت ایجاد
راهكارهایی را برای بالابردن توسعه اقتصادی ندارد و تجزیه و تحلیل اقتصادی
برای برآورد سود و زیان در آن صورت نمیپذیرد طبقات پایینتر جامعه روز به
روز فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر شده و توازن بهره مندی اقتصادی در آن
كشور به هم میریزد.
از طرفی این كشورها قادر به برقراری روابطقوی در سطح بینالمللی نیستند
چرا كه یكی از دلایل برقراری ارتباط كشورها با یكدیگر تبادل اقتصادی،
قراردادهای مربوط به صادرات و واردات، پروژههای مشترك و... است كه بدون
بهرهمندی از توان اقتصادی امكان وقوع هیچ یك از اینها میسر نیست.
البته طبق توصیههای دینی نیز فقر و اقتصاد ضعیف از عوامل ایجاد كفر و
بیدینی شمرده شده است. كشور ما در طول اعصار همواره مورد توجه كشورهای
دیگر بوده است، زمانی كه هنوز چاههای نفت كشف نشده و صادرات و واردات به
طور گسترده شكل نگرفته بودند، كشور ما از دامپروری و كشاورزی قوی بهرهمند
بود در آن زمان دامپروری و خصوصا كشاورزی از عوامل بینیازی كشورها بود و
كشوری كه از این موهبتها برخوردار بود از نظر اقتصادی قدرتمند به حساب
میآمد.
پس از كشف چاههای نفت و كسب درآمد از نفت و سایر فرآوردههای حاصل از آن،
كشف و استخراج معادن زیرزمینی مختلف و راههای جدید كسب درآمد كه با
فرآیند تكنولوژی مرتبط است شاخصهای ثروتمند یا فقیر بودن كشورها نیز تا
حدود زیادی تغییر كرد البته در كنار كسب ثروت از طریق منابع طبیعی همواره
دغدغه پایانپذیر بودن آنها نیز وجود داشت.
پس از كشف نفت عمده درآمد كشور ما بر فروش آن متكی شد. به طوری كه بخش
عظیمی از بودجه سالانه بر اساس درآمدهای نفتی بسته میشود. وابستگی به
منابع نفتی در كنار كم شدن تولیدات كشاورزی به واسطه عدم حمایت این بخش و
واردات این محصولات خصوصا در فصل برداشت كه موجب افزایش عرضه در بازار
میشود موجب ایجاد بیانگیزگی كشاورزان میشود كه علاوه بر تخصیص ارز برای
واردات این كالاها و خروج ارز از كشور، نابودی تولید داخلی و وابستگی به
تولیدكنندگان خارجی را در پی دارد.
در چند سال اخیر كشور ما بیشترین درآمدهای نفتی را تجربه كرد اما در برخی
موارد عدم اولویتبندی تخصیص سرمایه موجب اتلاف بخش عظیمی از این ثروت شد
به طوری كه متاسفانه سال گذشته رشد اقتصادی كشور نزدیك به صفر درصد رسید و
این موضوع برای كشوری با سرمایه عظیم طبیعی و انسانی فاجعه است. پرداخت
یارانه نقدی موجب رشد نقدینگی در كشور شد در كنار این نقدینگی سرگردان كه
در مسیر تولید هدایت نشده بود افزایش قیمت حاملهای انرژی به طور مستقیم و
غیرمستقیم بر اقتصاد كشور تاثیر گذاشت و موجب گران شدن كالاهای تولیدی كه
تولیدشان به نوعی با انرژی در ارتباط بود شد.
این روزها بیكاری بیداد میكند، قدرت خرید مردم به ویژه در كالاهای اساسی
به شدت كاهش یافته است، نسل سوم انقلاب كه تعدادشان كم هم نیست همگی به
یكباره وارد بازار كار شدهاند و خانوادههایی كه باید بعد از بیش از دو
دهه شاهد اشتغال و ازدواج فرزندانشان باشند در كنار هزینههای تحصیل آنها
همچنان پس از اتمام تحصیلشان شاهد بیكاری آنها هستند و هر روز بر نگرانیشان
افزوده میشود و فرزندانشان همچنان پشت درهای آزمونهای استخدامی یا
وامهای ناچیز ازدواجگیر كردهاند.
عدم حمایت از كارآفرینان و عدم اختصاص یارانه به كارخانهها و كارگاههای
تولیدی موجب شده بسیاری از آنها ورشكسته و یا در آستانه ورشكستگی قرا
بگیرند كه این موضوع حتی باعث از دست رفتن فرصتهای شغلی قبلی میشود.
گردشگری كه میتواند برای كشوری با سابقه تمدنی و طبیعی ما ارزآوری بالایی
داشته باشد راكد مانده است، هزینههای مربوط به خوراك و پوشاك و مسكن كه
از اولیهترین نیازهای هر فرد است به اوج خود رسیده است و در این بین خبر
گران شدن گوشت و نان و روغن بدجور خبرساز شده است به طوری كه دیروز برای
خرید روغن به چند مغازه مراجعه كردم و همه میگفتند تمام شده است و جالبتر
اینكه مسوولان مربوطه به مغازهها سر میزدند تا مبادا خدای نكرده پیش از
موعد مقرر - كه قرار است به زودی انجام شود- فروشنده ای این كالاها را گران
كرده باشد! در این زمینه دو انتقاد اساسی وجود دارد اول به مسوولان مربوطه
و آن اینكه چرا باید قیمت یك كالا چند بار طی یك سال افزایش پیدا كند؟ از
فروردین سال گذشته تا به امروز نرخ بسیاری از كالاها حتی خیلی بیشتر از
تورم اعلامی،گران شده است.
پس كالایی كه چندین بار طی یك سال تغییر قیمت را تجربه كرده است چه
لزومیدارد دوباره گران شود؟ انتقاد دوم متوجه شهروندان است، ما ایرانیها
گویی عادت داریم همین كه خبر گران شدن كالایی را بشنویم سریع اقدام به
خریدن آن كالا كنیم در صورتی كه شاید این كار ما فقط كفاف چند ماه را بدهد
اما نتیجه این كار موجب نایاب شدن و درنتیجه گران شدن آن كالای خاص میشود
در حالی كه در بسیاری از كشورها دقیقا عكس این مقوله عمل میشود.
خلاصه اینكه كشور ما به واسطه برخورداری از مولفههایی چون سرمایه و نیروی
انسانی، قابلیت بهرهمندی از یك اقتصاد پویا را دارد و بیتدبیری و عدم
اولویتبندی در تخصیص سرمایه، عدم پیشبینیهای لازم در مدیریت اقتصادی و
عرضه و تقاضا و برنامهریزیهای كوتاه مدت و مسكن وار موجب نوسانات اقتصادی
شده است.
خراسان: «اتهامی كه حتی القاعده هم آن را رد می كند»
«اتهامی كه حتی القاعده هم آن را رد می كند» یادداشت روز امروز روزنامه
خراسان به قلم علیرضارضاخواه است كه در آن می خوانید: وقتی روز دوشنبه دو
بمب در نزدیكی های خط پایان ماراتن بوستون منفجر شد بسیاری از سیاست مداران
، كارشناسان امنیتی و مردم عادی در سرتاسر جهان شگفت زده شدند.ولی یك
نویسنده كه كتابش را برپایه چنین حمله ای نوشته بود غافلگیر نشد.
«تام لونرگن» كه خود از سال 1983 تا 1999 به طور مستمر هر سال در ماراتن
بوستون شركت كرده بود در سال 2002 كتابی با نام «تپه افسرده كننده :حادثه
هیجان انگیز ماراتن بوستون» منتشر كرد. در این رمان نقشه یك تروریست وابسته
به گروه های دست راستی در آمریكا برای انفجار بمب در ماراتن بوستون توسط
كارآگاه بخش جنایی عقیم می ماند.
با این حال ظاهرا این بار پلیس بوستون در دنیای واقعی نتوانسته بود به
وظیفه خود در حفاظت از جان شهروندان آمریكایی عمل كند. دستگاه عریض و طویل
امنیتی آمریكا كه تركیبی از 16 آژانس اطلاعاتی است در كنار پلیس فدرال در
ابتدا اعلام كردند كه هیچ اطلاعاتی در رابطه با هویت و اهداف بمب گذار یا
بمب گذاران در اختیار ندارند.
سه روز بعد از ماراتن خونین بوستون ، همزمان با انفجار مهیب در یك كارخانه
مواد شیمیایی در تگزاس كه به گفته فرماندار ایالت تگزاس قدرت انفجاری آن
شبیه یك بمب هسته ای كوچك بوده و برخی دانشمندان قدرت آن را با یك زلزله
2.1 ریشتری مقایسه كرده اند، پلیس فدرال آمریكا اعلام كرد؛ دو بمبی كه روز
دوشنبه در مسابقه دو ماراتن در بوستون منفجر شد، در یك كیسه تیره رنگ حمل
شده بود.
اف بی آی تاكید كرد بمب ها احتمالا شامل زودپزهایی حاوی میخ و بلبرینگ
بوده است. رسانه های آمریكایی تصویر دو كیف كه احتمالا بمب ها در آن حمل می
شده را منتشر كردند. ضعف سیستم اطلاعاتی باعث شد كه پلیس از مردم درخواست
كمك كند. اتحادیه آتش نشانان و پلیس برای دریافت اطلاعاتی كه به بازداشت
متهم یا متهمان منجر شود، 50 هزار دلار جایزه تعیین كردند، گویی كه به
دنبال اسامه بن لادن در كوه های تورابورا می گردند.
در روز چهارم پلیس دو عكس از مظنونین احتمالی منتشر كرد و آنها را مظنون
كلاه سفید و مظنون كلاه سیاه خواند. به دنبال كشته شدن یك مامور پلیس
ایالتی در نزدیكی دانشگاه ام آی تی یك لشكر كشی عظیم توسط نیروهای مختلف
نظامی و انتظامی آمریكا به شهر واترتون صورت گرفت. اف بی آی هویت مظنونین
را دو برادر مسلمان چچنی معرفی كرد و هدف آنها را جهاد و مقابله با تحقیر
اسلام در آمریكا عنوان كرده است.
داستان تعریف شده توسط اف بی آی ابهامات زیادی را به دنبال داشته است به
گونه ای كه سنای آمریكا نیز به خاطر وجود تناقض های زیاد در این روایت
خواستار توضیح اف بی آی در رابطه با این موضوع در پشت درهای بسته شده است.
از جمله این تناقض ها این واقعیت است كه «تیمورلنگ سارنایف» برادر بزرگ تر
و مظنون 26 ساله كه پلیس ادعا می كند در درگیری مسلحانه كشته شده است،
بارها از طرف اف بی آی مورد بازجویی قرار گرفته و سرویس امنیتی آمریكا
كاملا با وی آشنا بوده، با این حال در جریان شناسایی وی از مردم كمك خواسته
و به گونه ای عمل كرده كه برادران سارنایف مجهول الهویه اند. به گزارش
رویترز تیمورلنگ در آخرین پیامی كه در صفحه فیس بوك خود خطاب به پدرش منتشر
كرده است، هرگونه دست داشتن خود در این انفجارها را تكذیب و خود را قربانی
یك توطئه خوانده است.
سایت «دبكا فایل»، وابسته به محافل امنیتی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی می
نویسد، این دو برادر، در حقیقت مأمورانی دوجانبه بوده اند كه هم از سوی
ایالات متحده و هم عربستان سعودی به منظور نفوذ در شبكه جهادیون وهابی
قفقاز شمالی ـ كه مورد حمایت نهادهای مالی عربستان سعودی هستند ـ استخدام
شده بودند. از سوی دیگر تصاویر متعدد منتشر شده در اینترنت از احتمال دست
داشتن شركت امنیتی بلك واتر در این انفجارها حكایت دارد.
نكته دیگری كه به این ابهامات می افزاید ماهیت برنامه هدف گرفته شده در
این بمب گذاری است. ماراتن بوستون به هیچ وجه نماد ایالات متحده به عنوان
یك قدرت جهانی یا مركز سرمایه داری جهانی نیست (بر خلاف پنتاگون یا مركز
تجارت جهانی یا كاخ سفید) بلكه محلی برای حضور معلمان و دانش آموزان و
دانشجویانی از ایالات های مختلف آمریكا است. یعنی افرادی كه بیش از همه به
سیاست های افراطی كاخ سفید در داخل و خارج آمریكا انتقاد دارند.
نكته دیگری كه از نگاه رسانه ها در جریان تعقیب و گریز یك پسر نوزده ساله و
یك ارتش تا بن دندان مسلح در شهر واترتون پنهان ماند موفقیت صاحبان صنایع
اسلحه سازی و لابی ملی سلاح در آمریكا در وتو لایحه دولت برای محدود ساختن
قوانین خرید و فروش سلاح می باشد.
تنها یك فاجعه تروریستی می توانست حس تعلق و نیاز به داشتن اسلحه را برای
دفاع از خود در میان قانون گذاران آمریكایی تقویت كند. برای یافتن پاسخ این
ابهامات شاید بایستی توجه ها را از شمال شرق آمریكا به جنوب آمریكا معطوف
كنیم.
شهر واكو در تگزاس جایی كه انفجار عظیم یك كارخانه مواد شیمیایی تاكنون
12 كشته و بیش از 60 ناپدید به همراه داشته است. شهر «واكو» و «روز میهن
پرستان» (همان روزی كه انفجار بوستون و تگزاس در آن روز رخ داد) برای
آمریكایی ها دو واژه نمادین است كه تراژدی های تلخی را در حافظه تاریخی
ایشان زنده می كند.
در سال 1985 در چنین روزی نیروهای امنیتی فدرال با حمله به مقر یك گروه
تروریستی دست راستی با نام «پیمان شمشیر و سلاح پروردگار» یا CSA تمامی
افراد این گروه تروریستی را دستگیر كردند. آنها می خواستند با یك بمب
شیمیایی ساختمان پلیس فدرال را منفجر كنند كه البته موفق نشدند.
در روز 28 فوریه سال 1993 مأموران پلیس اف بی آی به مقر فرقه داویدیان به
رهبری كورش دیوید در شهرك واكو در تگزاس یورش بردند و این مركز را محاصره
نمودند. پس از 51 روز مقاومت و محاصره توسط اف بی آی و كشته شدن چهار تن و
زخمی شدن 20 تن از ماموران توسط افراد مسلح فرقه داویدیان، در روز 19 آوریل
یا همان روز میهن پرستان در جریان یك آتش سوزی، 76 تن از اعضای این فرقه
در آتش جان باختند. در میان كشته شدگان 21 كودك و دو زن باردار نیز بودند.
ماموران حاضر در صحنه بعد ها اعتراف كردند كه از سوی دولت دستور به آتش
كشیدن آنجا را داشتند. هواداران این فرقه از جمله تیموتی مك وی، دولت بیل
كلینتون را مسبب این كشتار معرفی كردند. مك وی به تلافی این حادثه، ساختمان
فدرال اوكلاهما سیتی را در روز 20 آوریل سال 1995 منفجر كرد كه 168 كشته
(از جمله چندین كودك) و 800 زخمی بر جای گذاشت.
هرچند اف بی آی تلاش می كند تا با متهم ساختن دو برادر 19 و 26 ساله چچنی
كه بیشتر عمر خود را در آمریكا گذرانده اند و هیچ گونه تماسی با شبكه
تروریستی القاعده نداشته اند را عوامل این انفجارها معرفی كند، اما ظاهرا
القاعده هم حاضر به پذیرفتن این اتهام نیست، طالبان پاكستان و جدایی خواهان
چچنی كه هر دو بخشی از شبكه تروریستی القاعده محسوب می شوند، هرگونه
ارتباط خود با این بمب گذاری ها را رد كرده اند، این درحالی است كه سران
القاعده بارها حملات یازده سپتامبر 2001 را بزرگترین دستاورد خود نامیده
بودند.
دنیای اقتصاد: «بودجه نفتی و نگرانیها»
«بودجه نفتی و نگرانیها» عنوان سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد به
قلم دكتر علی شمس اردكانی رییس كمیسیون انرژی اتاق بازرگانی، صنایع و معادن
و كشاورزی ایران است كه در آن می خوانید: بالاخره با شش ماه دیركرد، بودجه
سال 1392 به كمیسیون تلفیق مجلس رسید و تا نیمه اردیبهشت راهی صحن علنی
مجلس میشود.
ولی پیش از بررسی ارقام لایحه بودجه تقدیمی از سوی دولت و تغییراتی كه
مجلس در آن خواهد داد، به نظر میرسد كه باید به پرسشها و نگرانیهایی
پاسخ داده شود.
از جمله:
1- چرا در زمانی كه بیكاری گسترده و ركود مزمن كمر تولید ملی را شكسته دنبال افزایش مالیات از بنگاههای تولیدی هستیم؟
2- چرا تعداد كارمندان مستقیم دولت در ایران بیش از كارمندان دولت سوسیالیست فرانسه است؟
3- چرا بیشتر شركتهای دولتی به جای اینكه به عنوان سود سرمایهگذاری
دولتی و مالیات بر درآمد سهمی از بودجه دولت را تامین كنند، سالانه از
بودجه ردیف كمك دریافت میكنند و آنچه هم كه به اسم پروژهها و زیر عنوان
تملكهای جدید یعنی سرمایهگذاری خرج میكنند باز هم سرمایههای دولتی نازا
هستند؟
4- چرا سهم مصارف نفت و گاز داخلی از دید بازده اقتصادی ارزیابی نمیشود.
5- چرا پول حجم عظیم گازهایی را كه هدرسوزی میشود، به حساب هیچ كس نمینویسیم و هیچ كس از این بابت غرامت نمیدهد؟
6- چرا سهم سرمایهگذاری در نفت و گاز را از پول فروش داخلی و خارجی نفت و
گاز آنقدر نمیدهیم كه بتوانیم حداقل با قطر رقابت كنیم و نتیجه آن
میشود كه شیخ قطر بتواند در بیست سال گذشته یكصد و پنجاه میلیارد دلار بیش
از سهمش از میدان مشترك پارس جنوبی برداشت كند و بخشی از پول این اضافه
برداشت را علیه مصالح ملی ایران اسلامی و برای ترویج وهابیت و سلفیگری و
خدمت به آمریكا و اسرائیل خرج كند؟
7- چرا با اینكه پنج سال از اخطار مقام معظم رهبری پیرامون لزوم كاهش شدت
مصرف انرژی میگذرد، كماكان در بودجههای سالانه برای كاهش شدت انرژی
هیچگونه برنامه و ردیف اعتباری نداریم؟
8– چرا در سال تولید ملی (1391) سهم تولید و صنعت از محلهای قانونی مصوب
در قانون بودجه پرداخت نشد و برای سال 1392 هم ردیف آشكاری در جداول بودجه
برای تولید دیده نمیشود؟
9- چرا به رقم ساده 4.5 میلیون دانشجو با خروجی سالانه نهصد هزار فارغ
التحصیل و نیاز ایجاد شغل برای تركیب معقولی از این دانشگاه رفتهها و
دیگران (حداقل تركیب یك به دو) هیچ پیشبینی بدی نداریم؟
10- چرا لایحه بودجه طوری نوشته نشده است كه اجرائیات اسناد بالادستی و به
ویژه سند چشمانداز، قانون برنامه پنجم، اجرائیات اصل 44 قانون اساسی و
تمهیدات لازم برای بهبود فضای كسب و كار را مژده دهد؟
11- چرا لایحه بودجه در مقابل وضعیت ركود تورمی كه جان همگان را به لب رسانده، ساكت است؟
12- چگونه در حالی كه بخش انرژی دستگاههای اجرایی به ویژه در
وزارتخانههای نفت و نیرو بدهیهای كلانی به بخش خصوصی بابت پروژههای اجرا
شده دارند، بنگاههای تولیدكننده تجهیزات انرژی و بدهكاران این طرحها
خواهند توانست نقدینگی لازم را برای اجرای پروژههای جدید تامین كنند؟
البته كمیسیون تلفیق مجلس محترم با عنایت به لزوم كاهش هزینههای جاری و
افزایش حراست از سرمایههای ملی سه ابتكار جالب در مصوبه اخیر خود ارائه
كرد:
1- هزینههای هدفمندسازی را از یكصد و بیست هزار میلیارد تومان درخواستی
دولت به پنجاه هزار میلیارد تومان كاهش داد و دمیدن در تنور توقع برای
توزیع پول را تا حدی متوقف كرد. امید آنكه هفتاد هزار میلیارد تومان
مابهالتفاوت این دو رقم به سمت بنگاههای تولیدی سوق پیدا كند.
2- سرمایهگذاری در نفت و گاز را معادل هشت میلیارد دلار اضافه كرد.
3- بخشی از بهای مصارف داخلی نفت و گاز را كه اكنون از نظر ارزش
هیدروكربوری معادل روزانه 5.3 میلیون بشكه شده، برای سرمایهگذاری در نفت و
گاز تخصیص داد.
به امید روزی كه همه بهای فروش داخلی و خارجی نفت و گاز فقط در حساب
سرمایه منظور شود و آن روز است كه میتوانیم ادعا كنیم كه از قباحت خام
فروشی و نفت خواری نجات پیدا كردهایم.