یکی از کاربران عصرایران این مطلب کوتاه را ارسال کرده است:
در آخرین قسمت سریال رمضانی اغماء، سیروس مقدم، (کارگردان) باز در راستای برنامه و اهداف سیمای ضرغامی، مخاطب و بیننده را بسیار دست کم گرفته و «کودن» و نادان» فرض کرده، و در اتاق عملی، که دو جراح متخصص، سرگرم عمل جراحی «مغز» یک بیمار، با بی حسی موضعی هستند، دکتر نائینی را پرستاری، با حضور سرخود و بی موقع، برای یک کار فوری از اتاق عمل بیرون می کشد، و جراح زبر دست «پنجه طلایی» را در هنگام عمل جراحی مغز «پیر بابا» که خونریزی مغزی دارد و مرگ و زندگی او به سرعت عمل جراح بند است، سرگرم گفتگوی طولانی با شیطان می کند؛ گفتگویی که به بیرون رفتن جراح (دکتر پژوهان) برای بررسی وضعیت وخیم دختر مضروبش منجر می گردد، بیمار دقایق بسیاری بیهوش، با ضربان پائین قلب، در اتاق عمل و با جمجمه شکافته شده، منتظر می ماند، تا دکتر«پژوهان» که باز همچون کودک «دبستانی» و «پینوکیو» فریب شیطان را خورده، به گفتگو و جدال خود با شیطان ادامه داده و سرانجام دوباره، با «تلنگری» و ذکر«آیه ای» به ریسمان خداوند خود را آویزان کرده، و از خر شیطان پیاده شود و عمل جراحی دخترش را به استاد پیرش، دکتر نائینی (که مدام او را غیرمودبانه «تو» صدا می کند) سپرده و خود برای ادامه عمل بسراغ «پبربابا» بیاید!
سیروس مقدم، کارگردان اغماء، با سریال اغماء و بخصوص قسمت آخر آن، تا آنجا که می تواند، فهم و شعور و علم و تخصص و توانایی خود را نشان داده، و با تصور و توهم اینکه مخاطب و بیننده نیز چون خود او، عامی و ناآگاه و سطحی نگر می باشد، پزشکان و جراحان را نیز همچون مردم، بازیچه تفکر خود کرده و در گفتگوها، اخلاق را نیز زیر پا له می کند، آنجا که (دکتر پژوهان) در گفتگو با دخترش، خواستگار او را «مرتیکه» خطاب می کند، و آنجا که دکتر نائینی را مدام «تو» صدا می زند و بسیار نکته های دیگر، که مشت نمونه خروار می باشد!
آیا براستی، با پخش اینگونه برنامه های «ضد اخلاقی و فرهنگی» از تلویزیون جمهوری اسلامی، وقت آن نیست تا «ضرغامی» از مردم و هنرمندان عذرخواهی کرده، و در انتخاب باندهای سریال سازی برای شبکه های مختلف تلویزیون، تجدید نظر نماید!
باشد که «الیاس» سراغ «ضرغامی» نرفته باشد!
محمد رضا شوق الشعراء
به هر حال كاملا مطلب يك جانبه اي بود. از خواندن آن متاسف شدم. نميدانم شما اطلاعات پزشكي داريد يا نه، برايم مهم هم نيست . ولي كمي انصاف لازم است تا نوشته هايي چنين،كمي قابل تحمل گردند.
بقول مولانا:
اي برادر قصه چون پيمانه اي است/ معني اندر وي مثال دانه اي است/ دانه معني بگيرد مرد عقل/ ننگرد پيمانه را گر گشت نقل