۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۲۶۴۴
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۰ - ۱۲-۱۰-۱۳۸۶
کد ۳۲۶۴۴
انتشار: ۰۹:۳۰ - ۱۲-۱۰-۱۳۸۶

عروس فرارى دستگير شد

ناهيد كه از دستگيرى زودهنگام خود و پسر مورد علاقه اش بشدت ناراحت بود، با لحن تندى گفت: من كار بدى نكرده ام، باز هم مى گويم اصلاً حاضر نيستم با پسردايى ام يا هر شخص ديگرى غير از مرتضى ازدواج كنم.


عروس فرارى و پسر مورد علاقه اش با تلاش كارآگاهان پليس آگاهى تهران در يكى از شهرهاى نزديك تهران شناسايى و دستگير شدند.

به گزارش ایران، ناهيد - ۱۹ ساله - كه چند ماه قبل بر خلاف ميل باطنى اش به عقد پسردايى اش درآمده بود، عصر چهارشنبه درحالى كه همراه نامزدش براى خريد سرويس طلا و جواهرات به بازار رفته بود، به طور ناگهانى ناپديد شد.بدين ترتيب وقتى تلاش ها و جست و جوهاى پدر و مادر عروس خانم و نامزد وى به نتيجه نرسيد، آنها سرانجام با مراجعه به اداره ۱۱ پليس آگاهى تهران از پليس كمك خواستند.

آنها همچنين از احتمال فرار ناهيد با پسر مورد علاقه اش - مرتضى - سخن به ميان آوردند.كارآگاهان پس از اطلاع از اين موضوع وقتى براى تحقيق سراغ مرتضى رفتند، خانواده وى مدعى شدند پسرشان چند روز قبل بدون اطلاع، خانه را ترك كرده و از او هيچ خبرى ندارند.بدين ترتيب احتمال فرار دختر و پسر جوان قوت گرفت و تجسس براى دستگيرى آنها آغاز شد.

سرانجام صبح ديروز كارآگاهان با رديابى هاى پليسى، رد عروس فرارى و پسر جوان را در يكى از شهرهاى نزديك تهران شناسايى كردند. آنها در اقدامى غافلگيرانه ناهيد و مرتضى را دستگير كردند.

عروس فرارى صبح ديروز هنگامى كه از سوى كارآگاهان اداره يازده پليس آگاهى تحت بازجويى و تحقيق قرار گرفت، اظهار داشت: از فرارم در شب عروسى به هيچ عنوان ناراحت نيستم و اگر قرار باشد مرا دوباره به خانواده ام تحويل دهند، باز هم فرار مى كنم.

وى در ادامه به افسر تحقيق گفت: از ۳ سال قبل با مرتضى آشنا شدم. من و او علاقه بسيار شديدى به هم داريم، اما بر خلاف ميلم پدر و مادرم مرا وادار كردند تا با پسردايى ام ازدواج كنم. به همين خاطر براى نجات از زندگى اجبارى سرانجام نقشه فرار را اجرا كرده و همراه مرتضى از تهران گريختيم.

ناهيد ادامه داد: قرار بود جمعه شب در يك تالار مجلل جشن عروسى من و پسردايى ام برگزار شود. طبق رسم و رسوم معمول قرار گذاشتيم عصر چهارشنبه گذشته همراه نامزدم براى خريد سرويس طلا به بازار برويم. با وجود اصرار خانواده هايمان براى همراهى ما، از نامزدم خواستم دو نفرى به بازار برويم. طبق نقشه مرتضى هم از دور تعقيب مان مى كرد تا در فرصتى مناسب با هم فرار كنيم. وقتى جلوى يك طلافروشى شلوغ رسيديم، از نامزدم خواستم براى پرسيدن قيمت يك سرويس طلا به جواهرفروشى برود. همان موقع درحالى كه او سرگرم صحبت بود، من از آنجا دور شدم و چند متر جلوتر همراه مرتضى فرار كرده و به يكى از شهرهاى نزديك تهران رفتيم.

ناهيد كه از دستگيرى زودهنگام خود و پسر مورد علاقه اش بشدت ناراحت بود، با لحن تندى گفت: من كار بدى نكرده ام، باز هم مى گويم اصلاً حاضر نيستم با پسردايى ام يا هر شخص ديگرى غير از مرتضى ازدواج كنم.
 
در همين هنگام پدر و مادر ناهيد وارد اتاق تحقيق شدند. مادر وى درحالى كه با ديدن دخترش ضمن شيون و فرياد دودستى به سر و صورتش مى زد، به ناله و نفرين دخترش و مرتضى پرداخت. پدر ناهيد نيز با ناراحتى و عصبانيت، سرش را پائين انداخته و حاضر نبود به هيچ عنوان به صورت دخترش نگاه كند.

پيرمرد به افسر پرونده گفت: جناب سروان، نمى دانيد اين دختر با ما چه كرده آبروى ۵۰ ساله ما را پيش فاميل و آشنا برده است. آنها حتى كارت هاى عروسى شان را هم پخش كرده بودند. براى شب عروسى با يك تالار بزرگ قرارداد بسته و چند ميليون تومان هم پرداخته بوديم. همه كارهاى عروسى انجام شده بود، اما...

پيرمرد كه اشك از چشمانش جارى بود، در ادامه گفت: جمعه شب بدترين شب زندگى ما بود. وقتى مهمان ها بى خبر از به هم خوردن عروسى با دسته گل و هدايا به تالار مورد نظر رفتند، متوجه ماجرا شدند. آنها وقتى به ما تلفن كردند، از خجالت نمى دانستيم چه جوابى بدهيم. چطور مى توانستيم بگوييم عروس فرار كرده.

چند دقيقه بعد نيز داماد شكست خورده وارد اتاق شد. او با عصبانيت به سوى مرتضى حمله ور شد، اما با دخالت به موقع مأموران آرام گرفت.

او درحالى كه بشدت خشمگين بود، گفت: جناب سروان اين امكان ندارد. نامزد من اهل فرار نيست. من كاملاً به او اطمينان دارم، او را فريب داده اند و...بر اساس اين گزارش، دختر و پسر جوان با دستور بازپرس پرونده بازداشت شدند تا تحقيقات تكميلى در اين باره صورت گيرد.
 
ارسال به دوستان
وبگردی