سرباز نگون بخت بعد از گذشت 22 روز از اعزام به خدمت دیگر نمیبیند چشم هایش را گرفتند به بهایی اندک به بهای چند لحظه سرخوشی از انفجار یک ترقه و حالا مادرش که فرزندش را با فقر و نداری بزرگ کرده بود و اورا از زیر قرآن رد کرده و به خدمت فرستاده بود تا بلکه با دریافت یک تکه کارت بی ارزش بتواند کاری دست و پا کند و کمک خرج خانه باشد و شاید بتواند همراه پدرش به کویت برود و با حمالی کردن برای اعراب پولی به دست آورد باید تا روزی که زنده است غصه دو چشم نازنین پسرش را بخورد که چه آسان و بی دلیل بسته شدند.
آن چشم ها دیگر نمی بینند اما آیا آن حیوان وحشی ذره ای وجدان دارد؟
کو اگر دارد کجاست؟ چه احساسی دارد و چه پاسخی به آن مادر و آن سرباز بیچاره میدهد؟ آیا کسی میتواندچشم هایش را به او برگرداند؟؟
بی اختیار یاد داستان خیر و شر افتادم که قرار بود شر به خیر قدری آب بدهد و شر از خیر درخواست کرد در ازای آب چشم های خیر را بیرون بیاورد اما در نهایت شر ، هم چشم های خیر را گرفت و هم به او آب نداد!!!
این چندمین باری است که در ایرانمان انسانیت رنگ میبازد و توحش خود را نمایان می کند و باید نگران بود!!
نمی دانم علت را باید در کجا جست اما هر چه هست خیر ها در حال کم شدن و جامعه در حال پر شدن از شرهاست!
درهر صورت شاید آن مادر ضارب فرزندش را ببخشد اما ای کاش ضارب برای دقایقی کور میشد تا رنج سرباز را می فهمید (خانه اش ویران باد....)
مردم چشمم به خون آغشته شد در کجا اين ظلم بر انسان کنند(حافظ)
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر