۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۳۶۳۴۶
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۴ - ۲۸-۰۲-۱۳۹۳
کد ۳۳۶۳۴۶
انتشار: ۱۱:۱۴ - ۲۸-۰۲-۱۳۹۳

عطر خوش روستا/ عکس کاربران

توجه: بخش تعاملی عصرایران ، پذیرای عکس ، فیلم و یادداشت های مخاطبان است. بدیهی است که آنچه به نقل از کاربران محترم منتشر می شود ، الزاماً دیدگاه رسمی سایت نیست و تنها در راستای تضارب آرا و اندیشه ها منتشر می شود. کاربران عزیز می توانند تصاویر و مطالب شان را به karbar@asriran.com ارسال فرمایند.
قاسم قاسمی

عطر خوش صحرا ..  
چند مرغ چاق و چله با پاهای بسته پشت حوض افتاده است. غفلت اهل خانه، آب حوض را سر ریز کرده است و جوی باریکی که از آن بالاها می ریزد از کنار مرغ ها رد می شود. سایه درختان بزرگ پرتقال روی سنگ فرش حیاط خانه افتاده است. سنگ فرشی که تمام آن پر از شکوفه های پرتقال است. حیاط خوب آب و جارو شده است. گاهی از آن بالاها، شکوفه ای از درخت جدا می شود و پیچ و تابی می خورد و به حیاط می افتد.  

حاج صادق آن ور تر، چاقو را با پشت نعلبکی تیز می کند. دلم برای مرغ ها می سوزد، پرهایشان خیس شده است و نایی برای تکان خوردن ندارند. همسایه فردا نشاء شالی دارد، مرغ ها را برای همین گرفته اند. خیلی دلم می خواهد که فردا سر زمین باشم، باید پدر را راضی کنم. می دانم که اگر حاج صادق واسطه شود، اجازه اش را می دهد. میان سرکشی ذهن خویش غوطه ور شده ام که ناگهان چیزی به پایم می خورد. حاج صادق با دست خون آلود، سر مرغ بریده را به سمتم پرت می کند. تکانی می خورم، حاجی می خندند، مثل همیشه، مثل همیشه که می خندد.  

حسین صدایم می کند، گرگ و میش صبح است. با همان چشمان خواب آلود سوار تراکتور می شویم. تریلی با هر دست اندازی بالا و پایین می رود. عازم صحرا شده ایم، هیجان دارم آنچنان که زمان و مکان به نظرم نمی آید. حاج صادق بر می گردد و نگاهم می کند، می خندم چشم در چشمانش. آفتاب تیز صبح گاهی، چشمانم را می زند. باز هم می خندد و کلاه حصیری اش را بر می دارد و روی سرم می گذارد ..  
***

پشت سپیدارهای بلند روستا؛ آنجا که عطر معلق هوا زمین را بوسه باران می کند، فریاد نسل هایی خوابیده است که اکنون میان سیمان و سنگ مدفون شده اند. جاده ایی که از میان گندم زارها و شالیزارها عبور می کند. آنقدر حرف برای نوشتن دارم از آن همه زندگی، که گاهی میان خاطرات خویش گم می شوم. کاش اراده قوی تر گردد و تمام آن حرف ها را بتوانم بنویسم.  

آدینه این هفته را میان مردم روستایم بودم. خاطرات مرحوم حاج صادق، مرد مهربان همسایه، برایم زنده شده و خاطراتی که میان آن زمین ها جا مانده است.
 
زار می نشینم، کنار شالیزار
با یاد او، غزل نشاء می خوانم  
تا شاید، وقت وجین  
محاصره غزل های شوم
که – هرگز
نخوانده ام!  
 
شعر: سید احمد جعفرنژاد 



عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران

عطر خوش صحرا/ عکس کاربران






ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۲۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۸
1
95
مردمان زخمتکش که شاید ندانند حتی اختلاس چیست
سعيد تقوي
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۲۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۸
1
114
فداي اين دستهاي زحمت كش . بعضي ها ببين و از اين جماعت خجالت بكشن.!!!!!!!!
محسن
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۸
2
77
خوش به حالتون
وبگردی