۰۶ خرداد ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۹۰۴۷
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۲ - ۱۷-۰۵-۱۳۸۷
کد ۴۹۰۴۷
انتشار: ۰۰:۱۲ - ۱۷-۰۵-۱۳۸۷

رنج نامه های روزنامه نگاران امروز ایران

خواستیم مقدمه ای در خور ، بر این فصل بنگاریم ولی آنچه دوستان صاحب قلم نوشته اند ، خود به حد کفایت ، بلاغت دارد که ما را از بیش نویسی معاف دارد ؛ روز خبرنگار مبارک!
عصرایران - امروز ، روز خبرنگار است ، بهانه ای برای شکستن بغض های کسانی که بر این باورند که "دانستن همچنان حق مردم است" و آنچه در زیر می آید ، فقط بخشی از دردنامه های روزنامه نگاران امروز ایران است که به درخواست عصرایران تحریر کرده اند .
خواستیم مقدمه ای در خور ، بر این فصل بنگاریم ولی آنچه دوستان صاحب قلم نوشته اند ، خود به حد کفایت ، بلاغت دارد که ما را از بیش نویسی معاف دارد ؛ روز خبرنگار مبارک!



ما و قطارهای خارج شده از ریل


سرگه بارسقیان - روزنامه اعتماد ملی

«شغل ما به عنوان روزنامه نگار اين نيست که از قطارهايي که سر وقت به مقصد رسيده اند سخن بگوييم، بلکه بايد به قطارهايي بپردازيم که از ريل خارج شده اند.» این را آلکساندر آدلر می گوید که در روزنامه فیگارو می نویسد؛روزنامه ای با 182 سال قدمت و پر قدرت که تیراژی متغیر بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ هزار نسخه در روز دارد.

این گفته روزنامه نگار فرانسوی در ایران بیشتر مخاطب دارد تا موطنش؛اینکه در این ملک که قلم بدستانش گاه خون دلشان را جوهر کردند و گاه اشک دیده گوهر کردند و نوشتند و روزگارش برای اهالی جریده،جز سفره ای جویده و نگاهی جهیده به ناکجا آبادی که در آن بتوان بدون غم نان و جان چیزی نوشت،چرخ دیگری نخورده.صد افسوس که نوشتن از قطارهای خارج شده از ریل،به نابینایی و سیاه نمایی و صد نارسایی سیاسی و حرفه ای تعبیر می شود و گاه خانه روزنامه نگاران می سوزد و نامشان و نانشان بی نشان می شود.



امان از رفیق ناباب!

مریم آریایی - روزنامه ایران

خبرنگاری مثل یک اعتیاد مزمن است، یک داروی مخدر به نام خبر، اول به پیشنهاد رفقا و از سر کنجکاوی کمی مصرف می کنی و به مرور ، مصرف بیشتر می شو د و البته به خودت امید می دهی که "معتاد نشده ام و هروقت اراده می کنم کنار می کشم" اما وقتی به خودت می آیی متوجه می شوی که کار از کار گذشته وهیچ دارویی برای ترک این اعتیاد پیدا نمی شود و هیچ کلینیکی حاضر به درمان تو نیست.
حالا دیگر خبرنگار شده ای... یک آدمی که با بقیه فرق داری ، زندگی کردنت، غذا خوردنت،حرف زدنت،راه رفتنت،لباس پوشیدنت و حتی مردنت... .



مقدمه ورود به عصري جديد

علي حسيني - دبير سياسي روزنامه لغو امتياز شده «تهران امروز»

دوست وهمکار سابقي از جماعت خبرنگار، چند روزي مانده به روزي که بناست از هم‌قشري‌هاي او و امثال من تجليل شود، تماس گرفت تا چند سطري درباره اين مناسبت برايش بنويسم. فکرهاي مختلفي به ذهنم رسيد که حکايت از دغدغه‌هاي بي‌شمار دارد. اين دغدغه‌ها شخصي نيست، خوشبختانه عموميت دارد. واژه "خوشبختانه" را از آن رو به کار بردم که معنايش مي‌تواند «حساس ماندن» به اوضاع پيراموني باشد.

مهم‌ترين مساله که امروز از نظر من مي‌تواند براي هم‌صنفي‌هايم مهم باشد اين است که بتوانيم خود را از مشغله‌هاي روزمره رها کنيم تا افق و گستره نگاه‌مان بازتر شود.

رهايي از غم نان، روزمرگي و قلم به دستي کردن براي اين و آن که متاسفانه دامن‌گير طيفي از خبرنگاران بوده و هست، سطح انديشه، کار و کيفيت توليد را پايين مي‌آورد.

اين حرکت به تدبير صنفي و دست به کار شدن مسوولان نيازمند است، امري که در حال حاضر نمي‌توان نشانه‌هاي روشني از آن را مشاهده کرد، زيرا در اين صورت، نبود روزي که شاهد به تعطيلي کشانده شدن روزنامه‌ها و بيکاري ده‌ها روزنامه‌نگار باشيم و کسي دل نسوزاند که اين نيروها که امين مردم به حساب مي‌آيند و منعکس‌کننده نگراني و دغدغه‌هاي آنان، به چه فعاليتي مشغولند! قصه تلخي است، اما واقعيت دارد.

به هر حال پيش از آنکه سالروز شهادت محمود صارمي (17 مرداد 1377) را به عنوان روز خبرنگار پاس بدارم، از دوستان سفر کرده‌ام ياد مي‌کنم که قرباني يک بي‌تدبيري مرگبار شدند. اي کاش هيچ غول از رده خارجي مانند «سي 130» در هيچ کجاي مملکت مورد استفاده قرار نگيرد!



جای خالی قانون حمایت از خبرنگاران

مریم مهرگان - ایسنا

خبرنگار آگاهی بخش و روایتگر دنیایی از خواسته ها در جامعه ای است که مردمان ناتوان به راحتی از کنار آن می گذرند و مردمان قدرتمند آنگونه که می خواهند از آن بهره می گیرند.
اگر حقیقتی وجود داشته باشد حتمی خبرنگار آن را می بیند و می گوید، اما اگر نباشد چه کنیم که خبرنگار ناچارا باید فقط واقعیت را بنویسد که این مسئله بزرگ سال هاست روزنامه نگاران و خبرنگاران را می آزارد.
اگر بخواهیم بهترین هدیه را در روز 17 مرداد به خبرنگاران بدهیم آن است که هویت حرفه ای خبرنگاران را قبول کنیم و برای حفاظت از این هویت که همان پاسداشت حقیقت است قانون حمایت از خبرنگاران را وضع کنیم.



درآغاز کلمه بود و جز کلمه کسی نبود

سمیه نصرتی - جهان صنعت

در زندگی زخم هایی است که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد، زندگی خبرنگاری نیز از این قاعده مستثنی نیست.درد مشترک دغدغه خبرنگار است .خبرنگارانی که سپیدمهای کاریشان بسیار اما به مانند عمر نیلوفرها، کوتاه و زمستان شکن است . به همین دلیل زندگی خبرنگاری به مانند خانه بدوشی است ... روزی در این روزنامه و روزگار دیگر در مکانی دیگر .....نمی دانم خبرنگاران مستاجران خوبی نیستند یا صاحبخانه ها ...اما هر جا که باشی ... تو هستی وخودکار بیک آبی ویک دسته کاغذ کاهی....و امروز که متعلق به توست ...روزت مبارک...



راویان امین

زیبا اسماعیلی - خبرگزاری فارس

خبرنگاران راویان امین اخبار هستند که می توانند تاریخ را به طور زنده به مردم زمانه خود تقدیم کنند.



غسل تعمید

محمد پاکی - روزنامه آفرینش

به خبرنگارانی نه چندان باهوش،نه چندان مسئول،نه چندان شجاع،نه چندان پرجنب وجوش و نه چندان سازش ناپذیر

خبرنگار شبیه فیل است یعنی مرده وزنده اش به یک اندازه می ارزد.چون خبرنگاری، بخشی از یک نهاداجتماعی است که کارکرد آن« پاکیزگی قدرت» است.

ازاین منظر خبرنگار مسئولی که باحساسیت نسبت به محیط پیرامون واکنش نشان می دهد، با آن که همچون مرده ای محترم با لباس رسمی درمراسم تدفین« شرکت داده می شود»، مشابه است.

بااین تفاوت که رفتار اولی - مشروط به اینکه سایربخش ها هم درست کارکنند - احتمالا ضریب نظارت عمومی وبه تبع آن پاسخگویی وشفافیت را بالا برده ومآلاً پاکیزگی قدرت را افزایش می دهد.اما انفعال دیگری تنها به «غسل تعمید قدرت» می انجامد.

درروزگار ما زندگی« حیوان سیاسی» با چند فرض اساسی که هریک همچون اجزای یک ساختار هندسی از دل یک دیگر بیرون می آیند، پیوند یافته است .

نخست اینکه چیزی به نام «مردم» وجوددارد که عبارت است از گروهی انسان با منافع مشترک که مصالح خود را درچیزی به نام «افکارعمومی» ظاهر می سازند و اینکه مشروعیت قدرت درگروی تفویض آن ازسوی همین مردم است و بنابراین قدرت می بایستی دربرابرایشان« پاسخگو» باشد و دانستن حق مردم است.

براساس همین مفروضات است که نهاد روزنامه نگاری سیاسی شکل می گیرد و البته نقش خبرنگار که بنابر تعریف،بازتاب دهنده افکارعمومی است.

درچنین ساختاری« مصلحت همگانی» ایجاب می کندکه «سیمای مثالی» خبرنگار- فارغ از واقعیت موجود - هوشیار،پرجنب وجوش،نکته سنج ،مسئول،سازش ناپذیر و مدافع منافع عمومی ترسیم شود زیرا تنها دراین صورت است که می توان به نتیجه نهایی ومطلوب این چرخه که همانا تطهیر قدرت به گونه ای توجیه پذیر وقابل قبول است امیدوار بود.

دراین میان چنانکه به تجربه ثابت شده است هرچقدر که مسئولی زیرک ترو کارآزموده تر باشد برخورداحترام آمیزتری باخبرنگاران پیشه می کند و ایشان را گاه به گونه ای اغراق آمیز و با صفاتی چون فرهیختگی و رسالت مداری وشجاعت و آزادگی می نوازد و تجلیل می کند زیرا درحقیقت خبرنگارانی که« بنا برتعریف »وی را در معرض پرسش های افکارعمومی قرارداده ونقش خود را«کم وبیش » در«آئین پاسخگویی قدرت»ایفا می کنند،درحکم سند برائت وی دربرابر« معبد افکارعمومی» به شمارمی روند.

بنابراین هرچقدر که این مدعی العموم ها درکارخود مجرب تر ومسئول تر جلوه کنند طبعاسربلندی وبرائت مسئولین نیزنمایان تر و چهارمیخ ترخواهدبود.

یک بار دیگر و این بار از منظر فوق به کنفرانس های خبری که به گونه ای آئین غسل تعمید شبیه است نگاه کنید.
همیشه این طور فرض می شود که مسئول شرکت کننده طی اجرای این آئین درپیشگاه تمامی مطالبات وانتظارات مردم وبلکه تاریخ قرار گرفته وازحقانیت و معصومیت خویش دفاع می کند و« سیاوش وار» برای اثبات بی گناهی خویش از لهیب سوزان پرسش های خبرنگاران(«صندلی داغ» برهمین اسطوره بنانهاده شده است) به سلامتی وعافیت عبور می کند وبه این ترتیب درپیشگاه «خدا»و«مردم» و«تاریخ» سربلند ومبری می گردد.

چنانکه پیداست آنچه دراین میان اهمیت دارد پایان خوش داستان است که از همان آغاز در ضمیرآن پنهان بوده ودرانتها با شکوه وزیبایی به ظهور می رسد.

چنین است که وجود خبرنگارحتی درمنفعلانه ترین شکل آن سامان بخش آئین تطهیر قدرت است .ازاین رو صرف این که درمنزلت ونقش اجتماعی خبرنگار قرار بگیریم حتی اگر چراغ خاموش درمرزهای آفتاب آسه آسه ومراقب شاخ های گربه عبور کرده و به سلامت وعافیت نام ونانی از این رهگذر تحصیل نماییم باز هم برغم هر تعریف و احساسی که خود در این باره داشته باشیم ، به هر حال نقش خود را در این نهاد به خوبی ایفا کرده ایم .



این مصیبت دوست داشتنی!

سجاد سالک - روزنامه اعتماد

حکایت ما روزنامه نگاران قلم به دست (و جدیدا کیبورد به دست) مانند حکایت ایرانیان سفر کرده ای است که از این کشور گذاشته اند و رفته اند، اما مدام غر می زنند و دیگران را هم با خواهش و تمنا فرا می خوانند که ای ایرانیان؛ غربت نیایید که این جا بد است و اخ است و هزار درد و بلا دارد و ما هم پشیمانیم. با این حال خودشان حاضر نمی شوند بر گردند.

حال و روز ما هم که خبرنگاری را دو دستی چسبیده ایم و دیگران را از ورود به این حرفه منع می کنیم و نزد اغیار به این حرفه بد و بیراه می گوییم شبیه گلایه ها و اندرزهای همان غربت نشینان است.

نمی دانم این چه شغل عجیبی است که با همه مصیبت ها، هیچ کدام رهایش نمی کنیم. گاهی به اعتبارش می بالیم، گاهی اوقات با آن ژست و افه می گیریم اما تا فرصت گیر می آوریم لعن و نفرینش می کنیم و پیش دیگر بندگان خدا از آن گله و شکایت می کنیم. نزد رفقا غر می زنیم و به وقت یادداشت نویسی در روز خبرنگار سختی هایش را به رخ می کشیم و از دردسرها و بدبختی هایش ناله و شکایت سر می دهیم، اما دست از سر بی زلفش بر نمی داریم. پیش همه داد و فغان سر می دهیم اما هر روز بیشتر از قبل برایش وقت می گذاریم. همه از درآمد و موقعیت و وضعیت شغلی اش نالانیم اما حاضر به وداع با خبرنگاری نیستیم.

شاید برای همین است که می گویند در زندگی دو تراژدی دردناک وجود دارد. یکی این که کسی خبرنگار شود و دیگر این که روزی قرار باشد از این حرفه خداحافظی کند!
پس یک تراژدی ما را بس...


"خبرنگاري" يا "خبربياري" ؟

حامد وفایی- خبرگزاری مهر

( ~ نِ) / خ َ ب َ ن ِ ... تعجب نكنيد؛ در لغت نامه‌هاي معين و دهخدا آواي لغت "خبرنگار" اينگونه معرفي شده است.

دهخدا درباره لغت "خبرنگاري" چنين نوشته: « عمل خبرنگار. عمل مخبر. عمل جمع آوري کننده خبر» اما توضيح لغت خبرنگار هم جالب است: «‌ آنکه کسب خبر مي کند و براي روزنامه يا مجله اي مي فرستد. فرق خبرگزار با خبرنگار اين است که در اطلاعات روزانه، خبرگزار بيشتر به کساني اطلاق مي شود که براي موسسه يا موسساتي که خبر پخش مي کنند، چون راديو، خبر کسب مي کند و به آن ها مي رساند ولي خبرنگار به آن هايي اطلاق مي شود که براي روزنامه يا مجله اي کسب خبر مي کنند و به مجله يا روزنامه مي رسانند....»

ما كه متوجه نشديم بالاخره خبرنگاريم؟ خبرگزاريم؟ خبرنگار خبرگزاريم؟ يا خبرگزار خبرنگاريم؟ هر كدام كه هستيم خدا كند فقط "خبربيار" نباشيم ....!

امروز از آفات اصلي جامعه رسانه‌اي كشور عزيز ما "خبربياري" است كه نمي‌دانم چرا بيشتر از خبرنگاري يا خبرگزاري فوق الذكر خريدار دارد؟ فكر كنم وجه تمايز اصلي رسانه‌هاي جوامع توسعه يافته با رسانه‌هاي جوامع توسعه نيافته يا در حال توسعه همين داستان باشد ... عدم درك مرز واضح "خبربياري" و "خبرنگاري" ...

ياد حرف دكتر فاتح، مديرعامل و بنيانگذار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) افتادم كه مي‌گفت « در ايران، رسانه را نشناخته‌اند و ظرفيت‌هاي رسانه‌اي در كشورمان همواره مغفول بوده است.»

نهايتاً به نظرم هر وقت ثقل اخبار جامعه رسانه‌اي ما از "خبربياران حرفه‌اي" به "خبرنگاران حرفه‌اي" منتقل شود، مي‌توان افق‌هايي روشن را براي رسانه در ايران تعريف كرد.

پس بيائيد كمي هم كه شده، خبرنگار باشيم ... .


مدیون شهید صارمی

فاطمه امیری - جام جم

خدا شهید صارمی را رحمت کند که اگر کشته نمی شد کسی به یاد خبرنگاران نمی افتاد اما با شهادت او حداقل یک روز به نام خبرنگار نام گذاری شد که خبرنگاران صاحب روز شدن را مدیون شهید صارمی هستند!



تشكيل يك نهاد مدنى ومدرن

جواد دليري - دبیر سرویس سیاسی روزنامه اعتماد ملی

۱۷ مرداد، روز خبرنگار، شايد كمتر مقامى از خانواده قدرت فرصت انديشيدن به ايام واحوال روزنامه نگاران را پيدا كند.
تريبونهاى رسمى كشور تنها چند جمله اى در نكوداشت مقام خبرنگار شهيد بيان خواهند كرد و بس.

يك روز از تقويم تاريخ ايران به خبرنگاران اختصاص يافته بى آنكه جايگاه و سهم آنان از اختيارات و امتيازات يك نهاد مدنى معلوم باشد.

پس نبايد حيرت كرد كه روزنامه نگارى ايرانى، در ميان رشته اى از ناملايمات و رنج ها در ادبيات عامه مردم، عنوان بى ثبات ترين شغل را گرفته است.

روزنامه نگارى امروز ، ناگزير از انديشيدن براى تشكيل يك نهاد مدنى ومدرن است. نهادى كه چون گنجينه اى تجربه هاى فراموش شده تاريخ يكصد و هشتاد سال روزنامه نگارى را گرد آورد، مبانى حقوق و قانون مطبوعات را بازسازى كند و با معيارهاى حرفه اى، حوزه اهل قلم را از حوزه قدرت و سياست تفكيك بخشد.

روزتان مبارك.



مجبور به اميدواري

مهدي محمدي - دبير سياسي روزنامه هدف و اقتصاد

خبرنگاري؛باري بر دوش ما تا به منزل ديگرانش برسانيم

حرف هاي ديگران روي كاغذهاي ديگران.

اما هنوز مي توان مجبور به اميدواري بود

تمام



مثل عشق می مونه


حامد موسایی - عصرایران

خبر نگاری مثل عشق می مونه چون اگه عاشق نباشی تو این کار دوام نمیاری،مثل پرستاری که مریضها شو دوست نداره ویا اینکه از خون بدش بیاد.

تو عمر کوتاهم چند تا کار رو تجربه کردم،اما خبرنگاری یه چیز دیگه بوده ... تازه می فهمم که چرا اولیا وانبیا خدا و مردان و بزرگان تاریخ برای آگاه شدن وآگاه کردن تا پای جان رفتند.



روز مهم بودن ما

احسان محرابی - اعتماد ملی

روز خبرنگار در ایران همواره گره خورده است با خاطراتی تلخ از توقیف روزنامه ها و بازداشت روزنامه نگاران.

با این همه ما باز هر سال به پاس داشت این روز می نشینیم چه،کار دیگری جز روزنامه نگاری نداریم و تنها یک روز در سال می توانیم بر در این خیمه گاه به سوگ بنشینیم.

364روز دیگر سال کار ما،رصد کردن دنیای پیرامون خود است و نوشتن و گفتن از آن.نه فرصتی می ماند برای روزنامه نگاری عاشقانه و نه مجالیست که کمی بیاندیشیم،رسانه های ما به کجا می روند؟

به همین خاطر،به این دلیل که روز خبرنگار،یک باره همه ی ما مهم می شویم و فرصت گفتن و نوشتن از خودمان را پیدا می کنیم،این روز مهم است برای حرفه ی ما.اکنون می شود در 17 مرداد تامل کرد که چه می خواسته ایم و چه شده است؟



روز کشک!

فرامرز سید آقایی - روزنامه ایران

روز خبرنگار اساسا روزي است بي معني ، چون ما در كشورمان خبرنگار نداريم . چون اجازه نداريم از چيزي كه خبر داريم كلمه اي منتشر كنيم . ما خبرنگاران ايراني افرادي هستيم كه به استخدام رسانه هاي مراكز قدرت در مي آييم تا شغلي داشته باشيم .
،
ناچاريم رفتار و ظاهر خودمان و افكار و سخنان مان را به افكار و سخنان مراكز قدرتي شبيه كنيم كه صاحبان رسانه هستند تا بتوانيم در اين وانفساي روزگار لقمه ناني در آوريم و اگر گاهي هوس كنيم خبرنگار واقعي شويم يا حذف مي شويم يا چيز ديگر چون اجازه اش را نداريم به دليل اينكه ما فقط كارمند خبري هستيم نه خبرنگار ،چون مراكز قدرت در كشور ما حوصله ندارند صبر كنند تا نتايج انتشار آزاد خبر در جامعه را ببينند و مي خواهند خيلي زود از ميانبرها به مقصد برسند و چه ميانبري بهتر از تغيير ماهيت خبر ؟

من پيشنهاد مي كنم كه 17 مرداد را روز كارمند خبري نام بگذاريم . البته اگر روز كشك هم نام بگذاريم بد نيست چون اساسا (خبر) در كشور ما همان كشك است .



خبرنگار خوب،بله قربان گوی خوب!

حامد طالبی - خبرگزاری فارس

متاسفانه در ايران، خبرنگار خوب خبرنگار مرده است. از نگاه بعضي ها خبرنگار خوب كسي است كه سر ساعت بيايد و سر ساعت برود.

و متاسفانه در سيستم بيمار رسانه هاي ايران، كسي كه بيشتر تلاش خالصانه داشته باشد ، بيشتر به حاشيه مي رانندش.

براي خيلي از رسانه هاي ايران، خبرنگار خوب كسي است كه يك بله قربان گوي خوب باشد، نه يك جستجوگر و خبرنگار خوب.

اصلا كسي كه در راستاي كار خبرنگاري روابطش را با منابع خبري افزايش يابد، بيشتر مورد حسادت و هجمه قرار مي گيرد. كاش هيچوقت اينگونه نباشد.



صدایم را می شنوند

رضا غبیشاوی - دبیر اخبار خارجی شانا


خبرنگار یعنی هزینه باارزش ترین داشته ها برای دنیایی بهتر و قطعا آن دنیایی است که میان حق و ناحقی فاصله ای باشد و این خبرنگاران و اصحاب رسانه اند که این فاصله را فریاد می زنند. گرچه بسیارند گوش هایی که فریادها را نمی تابند و ... .

روز خبرنگار، روز افرادی که تمام سرمایه خود را فدای اعتلای نام حقیقت می کنند، بر تمامی خبرنگاران مبارک باد.

همین جا دوست دارم این روز را به دوستان بسیار خوبم سید مهدی میرافضلی و محمد حسین قریب که مظلومانه جانشان را فدای رسالت خود کردند تبریک بگویم ؛ می دانم که صدایم را می شنوند و خندانند.



روزی مثله همیشه...

مهدی عباسی - روزنامه مردم سالاری

هفدهم مرداد برای جماعت خبرنگار هیچ فرقی با روزهای دیگر ندارد ، که اگر فرق داشت بازهم یک روز در 365 روز ، دردی از کسی دوا نمی کند .

این روزها و هفته ها و ماه ها و سالها را می گذرانیم تا روزی که شأن خبرنگاری مورد تایید و تکریم همه باشد و رسانه ها به عنوان رکنی از دموکراسی ،جایگاه واقعی خود را به دست آورند.



تکه تکه شویم

فرنوش حبیب نژاد - "همكار مطبوعات خارجه"

 
مدت طولاني است كه ديگر مناسبت هاي تقويم ايران را جدي نمي گيرم. اينجا هيچ چيز جدي نيست.مگر روزهاي ديگر تقويم اش چه اهميتي دارد كه روز خبرنگار داشته باشد؟ مگر خبري هست ؟ مگر مي شود خبري مخابره شود؟
مطلبي نوشته شود بي ترس و اضطراب؟

به گمانم ما جماعت مطبوعاتي اين روزها خودمان را به بازي گرفته ايم و الكي وقت كشي مي كنيم تا ببينيم چه مي شود.
جريان آزاد اطلاعات؟ خبر؟ خبرنگار؟ روزنامه؟ اینجا؟! در کشوری که محترمانه یا نامحترمانه می گویند چه بنویسیم؟ به قول شمس لنگرودي :"من فكر مي كنم بهتر است برخيزيم و آرام آرام تكه تكه شويم".



عاشقانه ...

امین صبحی - خبرگزاری فارس

شايد اگر ديروز بود براي گفتن از خبرنگار و اين روز حرفي نداشتم ولي امروز به راحتي مي‌نويسم يادش فراموش نمي‌شود ماموريت ناتمامي را كه با پروازي عاشقانه به اتمام رسيد.



نسل سوخته

نسرین وزیری - خبرگزاری ایلنا

بعد از بهار 79 که با توقیف پیاپی مطبوعات به خزانی برای روزنامه نگاران بدل شد، خیل کثیری از روزنامه نگاران بیکار، در دوراهی سرنوشت یا عطای این حرفه را به لقایش بخشیده و از آن دست شستند و یا منتظر روزنی نو برای ادامه حیات روزنامه نگاری خود ماندند.

سالها گذشت و هر بار در پیچ و خم تندبادهایی که حیات و ممات صدها روزنامه نگار را نشانه رفته بود، این دو راهی تکرار شد و هر بار و هربار از لزوم اصلاح قانون مطبوعات سخن به میان آمد. قانونی که گویی اصلاحش در راستای تامین شغلی روزنامه نگاران به تابویی درآمده که نه مجلس ششمی ها توانستند آن را اصلاح کنند و نه مجلس هفتمی ها که رییس کمیسیون فرهنگی اشان (عماد افروغ) مخالف زندانی شدن روزنامه نگاران بود، توانستند کاری از پیش ببرند.

اکنون زمام امور به دست نمایندگان مجلس هشتم است که در بهار بهارستان نشینی خود شاهد توقیف دو روزنامه "تهران امروز" و "همشهری عصر" بودند و باید دید که آنها همتی استوار در این راستا خواهند داشت یا نه؟ و آیا تنها باید به این وعده رییس جدید کمیسیون فرهنگی (غلامعلی حدادعادل) اکتفا نمود که اگر شکایت رسانه ای داریم، خدمتشان شرفیاب شویم تا رسیدگی کنند؟

در آستانه روز خبرنگار کاش به این سوال پاسخ داده شود که ؛ چند روزنامه باید توقیف شود و چندصد روزنامه نگار باید بیکار شوند تا قانون مطبوعات به گونه ای اصلاح شود که جماعتی چوب اشتباه سهوی یک نفر را نخورند؟ و گناه خط مشی های مورد عتاب مسولان اجرایی و قضایی، دامن بدنه روزنامه نگار تحریریه ها را نگیرد؟ خط مشی هایی که از سوی مدیران رسانه ایی اتخاذ می شود که قالبا دانش چندانی از روزنامه نگاری ندارند و بیشتر در لوای اهداف و مقاصد سیاسی – وغالبا محدود و کوتاه مدت – سر از این وادی درآورده اند. اما چوب عمل آنها تحریریه ها و روزنامه نگاران باید بپردازند!



سوگند

مسلمی - خبرگزاری ایکنا

قلم توتم من است به قلم سوگند به خون سياهي كه از گلويش مي‌چكد سوگند مي‌خورم كه توتم مقدسم را نمي‌فروشم ،نمي‌كشم، گوشت و خونش را نمي‌خورم، به دست زورش تسليم نمي‌كنم،به كيسه زرش نمي بخشم و به سر انگشت تزويرش نمي سپارم.



جشن نمی گیرم

کیوان مهرگان - روزنامه اعتماد

نخستین دغدغه ام هنگامی که دست به قلم می شوم تا مطلبی را برای روزنامه تنظیم کنم، محدودیت های سیاسی است که مطلبم را نابود می کند و بعضی ها به آن سانسور می گویند.

کار من دیگر از سانسور گذشته. من و ما و همه روزنامه نگاران ایرانی به خودسانسوری رسیده ایم. آفتی که اول خود نویسنده را نابود می کند، بعد رسانه و بعدتر آگاهی مخاطبان. در فضای سانسور نه می شود نوشت و نه می شود نفس کشید و نه حتی می شود زندگی کرد. برای من تا اطلاع ثانوی و تا زمانی که سانسور و خودسانسوری حنجره قلمم را می فشارد، روزی را برای خبرنگار بودنم جشن نمی گیرم... .


خبرنگار یعنی...

حامد صالح آبادي - روزنامه همبستگي

چند سالي است كه واژه خبرنگاري را در كنارم به يدك مي كشم و فكر مي كنم همين چند سال البته كوتاه برايم بس باشد تا مشكلات ، معضلات و مزيت هاي حرفه پر سر وصداي خبرنگاري را حس كنم.خبرنگاري يعني شادي ، غم ، هيجان ، استرس ، تهديد ، تقدير ، اخراج، بي پولي و ...

برخي افراد كه سنخيتي با مطبوعات ندارند و از خارج كه روزنامه ها را ورق مي زنند اعتقاد بر اين دارند كه حرفه خبرنگاري بسيار سهل و آسان است و به همين دليل هم تا بيكار مي شوند و يا ازمادرشون قهر مي كنند به فكر اين مي افتند كه بروند و در حرفه خبرنگاري مشغول شوند اما هنگاميكه وارد عرصه خبر مي شوند متوجه پيچيدگي هاي خاص و مشكلات اين حرفه پر دردسر مي شوند و ترجيح مي دهند كه همان بيكار بمانند تا بخواهند به خبرنگاري بپردازند ولي عده اي هم عاشق اين كار هستند و با توجه به اينكه رشته تحصيلي شان مرتبط با روزنامه نگاري نيست وارد مطبوعات مي شوند و گاها هم تبديل به روزنامه نگاران موفقي مي شوند .

حال با اين اوصاف سطور بالا مقداري هم به روز خبرنگار مي پردازم .

خبرنگاران كه هيچ حامي سر پناهي در جامعه اي با اين وسعت ندارند تنها 17 مرداد است كه باعث شده است كه مسوولان و جامعه مقداري به اين قشر زحمت كش جامعه توجه كنند. آنهم تازه اين اتفاق ميمون چند سالي است كه رخ مي دهد و قبل از ان خبرنگاران حتي همين روز را هم نداشتند . خدا پدر شهيد صارمي كه باعث و باني نامگذاري روزي به نام روز خبرنگار شد را بيامرزد كه اگر او نبود فكر كنم هنوزم كه هنوزه قرار نبود روزي به نام روز خبرنگار نامگذاري شود .

خبرنگار آنگونه كه از اسمش پيداست مامور انتقال صحيح اخبار و مشكلات كشور به اقشار مختلف جامعه است ولي متاسفانه در كشور ما خبرنگاران بسيار مظلوم واقع شده اند و اين آزادي عمل را براي اطلاع رساني صحيح ندارند و با مانعي به نام سانسور مواجه هستند كه گاها اين سانسور باعث تنزل كار خبرنگار مي شود و يكي از دردهاي اساسي اين دوره زماني براي اهالي رسانه ها است .

از اين بابت هم يك درخواست را به عضو كوچكي از جامعه مطبوعات به مناسبت روز خبرنگار از مسوولان امر مطرح مي كنم و تقاضا دارم كه اگر واقعا امكان دارد مقداري فضاي رسانه اي كشور را بازتر كنند و همواره سعي شان بر اين باشد سانسور و فشار بر رسانه ها براي انعكاس اخبار در كشور عزيزمان برچيده شود.



بازهم کلیشه

بهمن هدایتی - خبرگزاری مهر

قاعدتا روزنامه نگاران و خبرنگاران میانه چندان خوبی با "کلیشه " ندارند و ترجیح می دهند مطلب یا حرف نویی بزنند، اما موقع نوشتن مطالب "مناسبتی" -مثل همین روز خبرنگار- است که آدم قدر و منزلت مفهومی به نام "کلیشه" را می فهمد... کلیشه گویی و عادت به کلیشه شنیدن، راه میان بر و ساده ای است برای نسوختن سیخ و کباب، برهم نخوردن ظرف مملو از گلایه ها، مشکلات و ناگواری ها در ذهن، یک جور ماده مخدر خوب که پلیس و گشت ارشاد کاری به معتادان به آن ندارد و کارمند و خبرنگار و مسئول و ...همه و همه می توانند با خیال راحت از این ماده مخدر(کلیشه
گویی) استفاده کنند و حظ ببرند!

حقیقتا اگر بخواهیم بطور جدی و غیرکلیشه ای در مورد مصائب و مشکلات روزنامه نگاری در ایران حرفی بزنیم، اصولا این حرفها خریداری ندارد و گفتن حرفی که خریدار ندارد، مثل پنبه جویدن است برای رفع گرسنگی!

وانگهی بار روانی بازگویی همین مشکلات و مصائب متنوع باز هم روی دوش نحیف روزنامه نگاران خواهد نشست و آنها را خسته تر و افسرده تر خواهد کرد، لذا به بازگویی همین جمله کاملا کلیشه ای و نخ نما شده که "روز خبرنگار بر فعالان عرصه اطلاع رسانی و خبر مبارک" به همکاران و دوستان عزیز بسنده می کنم!



کدام خبرنگار؟

احمد جلالی فراهانی - روزنامه ایران

مي گن روز خبرنگار است. خبرنگار! چه واژه نفرين شده اي. چه دروغ شاخداري. و چه حقيقت تلخي. حقيقتي نفس بريده و خسته. از اين همه دروغ مشمئز كننده كه هر روز روبرويش مي ايستند و بيشرمانه به صورتش تف مي كنند و لجن مال.

مي گن روز خبرنگاره ! كدوم خبرنگار؟ خودمون رو سركار گذاشته ايم برادر! ما اين روزها بيشتر خبر بياريم تا خبرنگار.

خبرنگار؟ كدوم خبرنگار؟ تو به اين همه دست به سينه ايستاده بي خاصيت مي گويي خبرنگار؟ تو به اين همه ترس خورده ِ سر خورده ِ سر در گريبان فرو برده مي گويي خبرنگار؟
تو به من مي گويي خبرنگار؟ من كه تو شيش و هشت زندگي لجن مال شده ام؟ مني كه دارم زير دست و پاي تازه به دوران رسيده ها له مي شم؟ كدوم خبرنگار برادر؟

كدوم خبرنگار عزيز دل من؟ تازه از وقتي از روزنامه ايران زدم بيرون مي فهم بعضی از اين جماعت مدعي چقدر خالي بندن. چقدر نامردن. يارو صبح مي ره تو روزنامه اينوري ها و مجيز دولتو ميگه و بعدازظهرشم كارش تو روزنامه اونوري ها فحش دادن به دولتي هاست. ته شم مي گه " آدم عاقل تمام تخم مرغاشو تو يه سبد نمي ذاره " من فحش خوردنم ملسه، مي دونم حالا صداها مي ره بالا. عيب نداره. بذار فحش بدن.

تو به خودت نگيرعزيزم! اما كدوم خبرنگار برادر من؟ كدوم خبرنگار؟ نكنه به اين همه آدم كه واسه خودشون دكون باز كردن و اگه مسئول روابط عمومي حوزه مربوطه دمشونو نبينه زمين و زمانشو يكي مي كنن ميگي خبرنگار؟

نكنه به اونايي كه با مديران حوزه هاشون بستن و زير ميزي ميگرن مي گي خبرنگار؟ نكنه به اونايي كه از قبل همين قلم حالا صاحب خونه هاي چند صد ميليوني هستن مي گي خبرنگار؟ يا شايد منظورت از خبرنگار فلانيه كه بايه لا قبا ازشهرستان اومد تهران و حالا بيا و ببين حال و روزشو.

بي خيال شو فلاني. بي خيال شو. تو هم برو تو صف تا كادوتو بگيري. فراموش كن اين تعارفا رو. ما كه خودمون مي دونيم چه گلاي نيلوفري هستيم تو اين وامونده مرداب بي صاحب. ما كه مي دونيم اون پايينا چه خبره پس بي خيال شو.

راستي تا يادم نرفته روز17 مرداد كه مي شه من فقط ياد دعواهاي كساني مي افتم كه اسمشون تو ليست برندگان جشنواره بود و نبود. ياد جلز و ولز كردن خانمي مي افتم كه چون اسمش جزو برندگان نهايي جشنواره نبود چنان پشت سر دبير سرويسمون ميزد كه بيا و ببين. ياد دو تا رفيق مي افتم كه يكي شون برنده شده بود و اون يكي نشده بود و چه فحش هايي كه پشت سر هم نمي دادن.
ياد آدمايي مي افتم كه هر وقت كارت داشتن سلام عليك شون براه بود و چاكرم نوكرماشونو و حالا كه رو هوايي وقتي بهشون زنگ ميزني، حالا نه واسه كار يا پولو اين حرفا ، اصلاً تو رو نمي شناسن. ول كن فلاني. ول كن. بذار دلمون خوش باشه به اين حرفهاي صد تا يه غاز. واسه من فقط يه نفر خبرنگار بود. اونم حالا راضي نيست حتي اسمشو بيارم. مرد بود اصلاً.



خواستم ...

اسماعیل سلطنت پور - خبرگزاری مهر

خواستم از اوج هیجان خبرنگاری بنویسم که عامه به آن "استرس" می گویند، خواستم درباره تنوع کاری روزنامه نگاری بگویم که به آن "نداشتن امنیت شغلی" نام گذاشته اند، دوست داشتم درباره شوق گرفتن یک خبر داغ بگویم که به آن "بوی قرمه سبزی دادن کله" گفته شده است ، خواستم از صبح و شب کار عاشقانه خبرنگاران حرف بزنم که به آن نداشتن ساعت کاری مشخص می گویند، خواستم...

فقط به جملات قصار تعدادی از عزیزان درباره مقام و منزلت خبرنگاران گریزی میزنم ! (همه نقل به مضمون)

فیروزی کریمی: این خبرنگارها مثل بچه‌هائی هستند که سر چهار راه می ایستند و شیشه ماشین‌ها را تمیز می‌کنند و هر قدر به آنها می‌گویی نمی‌خواهد این کار را انجام بدهی گوششان بدهکار نیست.

حسین نجابت: خبرنگاران ولگرد زیاد شده اند!

داوود رشیدی: خبرنگاران مثل موش می مانند که می خواهند وارد هر سوراخی شوند!

فاطمه آجرلو: همه خبرنگاران از دم دروغ میگویند البته با هم فرق دارند برخی دروغ گنده می گویند برخی دروغ کوچک!



امروز روز من بود

امیرهادی انواری - روزنامه کارگزاران

اینکه در تقویم یک روز برای خبرنگار گنجانده شده خود مایه دلگرمی باید باشد. اما چه می شود کرد که به زبان ساده و بی تکلف، با حق التحریرهای عقب افتاده و حقوق های پرداخت نشده و بیمه های رد نشده و قراردادهای بسته نشده... هیچ امنیتی وجود ندارد که یک خبرنگار وقتی عبارت "روزت مبارک" را از دوستی می شنود که انگار خبرنگار را به مثابه پولدارترین و کم کار ترین موجود روی زمین می شناسد لبخند بزند و از او تشکر کند.

تا حال هرچه بوده مناعت طبع بوده و بلند نظری، همان که دردم نهان به ز طبیبان مدعی... اما انگار انجام پاس داشت مقام والای خبرنگار! نزدیک است و این روزها عجیب نیست که بنشینیم به امید آنکه فرم هایی در تحریریه توزیع شود، تا دولت مهرورز که تا دیروز روزنامه به محاق توقیف و لغو امتیاز می فرستاد، کرامتی کند و "تشویقی" برایمان در نظر بگیرد.

گفتن این عبارت آنقدر سخت است، مثل انکار کردن ملیت، یا چیزی شبیه آن! پر از حقارت، اما راست و است و "راست گفتن" تنها وجاهتی است که یک خبرنگار می تواند با جیب خالی و قسط عقب افتاده باز سرش را بالا بگیرد و بگوید:
امروز روز من بود، روزم مبارک!



او نان داد!

مهتاب بهریان - روزنامه حزب الله

از وقتي كه قلم به دست شده ام سالهاست كه مي گذرد ، مشق بابا نان داد و تكرار و تكرار ...

اكنون استاد رفته است و من با مشق هاي تازه تر تنها شدم ، بابا هم از مشق من جاماند و نان از دست من رفت...
از وقتي كه گنده ترها باني نان دادن شده اند ، من نيزگوشم را براي ديكته هاي غلط تيز كرده ام تا آن چه سر مشق مي شود را تصحيح كنم اما چه سود كه سرمشق نويسان شيوه جديد نگارش باب كرده اند و غلط ها را درست و درست ها را غلط نمره مي دهند...

فقر را بايد خوشبختي مشق كرد و ذلت را سربلندي و چه شرمانه كه هر روز مداد هاي بيشتري تيز مي شود تا به اسم كتابت اين روزگار تحرير شود....

و ما در حاشيه اين روزگار انگشت حيرت از دهان مي گيريم و قلم به دست مي شويم ... او نان داد و چه ناني داد ......خوب ناني داد ، حتي اگر ديدم كه كودكي از نانشان بي بهره ماند ...



برای نگاه سوم

خاطره وطن خواه - خبرگزاری ایلنا

خبرنگاری یعنی خانه به دوشی همان چیزی که در 8 سال گذشته تجربه کردم.
قوم روزنامه نگار همیشه در حال ییلاق و قشلاق اند.یه روز به سردسیر می زنند و یک روز سر به گرمسیر می نهند.
این ظاهر قصه روزنامه نگاری این سالهاست.

یه یاد نمی آورم به جز "شرق" که خدایش بیامرزد در هیچ مطبوعه ای بیش از یک سال مداوم کار کرده باشم. یا مدیریت با جماعت روزنامه نگار مشکل داشتند یا در روزنامه بسته شده.قصه تلخ ، اما واقعی است.

چند روز پیش یکی از مسئولان ارشد دولت از من پرسید در آستانه روز خبرنگار هستیم،راستی شما چقدر حقوق می گیرید؟
هم خنده ام گرفت و هم بغضم.
خنده از این بابت که در کشوری که آزادی بیان جز اصول اولیه قانون اساسی است فشار بر مطبوعات کمر این حوزه را خرد کرده است.رسانه های دولتی همچون اقتصاد دولتی اجازه رشد و نمو به مطبوعات خصوصی را نمی دهند.
در چنین شرایطی آیا من روزنامه نگار که باید براساس همان اصل آزادی بیان آزاد به نوشتن و تامین مخارج زندگی خود باشم می توانم بگویم روزنامه نگارها جز اقشار مرفه جامعه هستند؟

بغضم گرفت چون این شغل به دارنده اش استقلال در آرا و عقاید می دهد. در چنین شرایطی چطور می توانم مستقل باشم و به همان مسئول ارشد دولتی با قاطعیت بگویم که من هیچ نیازی به کمک دولت ندارم در حالی که راه معیشت همه ما به ناچار از مسیر دولت و یارانه کاغذ مطبوعات و...تامین می شود؟ من باید مستقل در آرا،نظرات و انتشار مطالبم باشم و نه اینکه ترس از سانسور و یا تهدید به اینکه اگر روزی تصمیمات دولتی را نقد کردم مجبور به عقب نشینی شوم و یا ناچار شوم که برای حفظ منافع روزنامه ام یا شاید خودم و شغلم گاهی استقلال حرفه ای خود را زیر پا بگذارم در حالی که چاره ای جز این ندارم.

قصه مطبوعات ما و روزنامه نگارانش قصه پر دردی است.ما هنوز ادامه می دهیم که روزنه امیدی در دل مردمی باشیم که هر روز صبح وقتی پای گیشه می روند از لابلای صفحات روزنامه گزارشی ،خبری و یا تحلیلی بیابند که "نگاه سومی" داشته باشد.نه در آن سایه سنگین نگاه دولت باشد و نه قصه ناچاری روزنامه نگار در آن نهفته باشد.شاید برای رسیدن به این روزنه امید چاره ای جزاجرای طرح تحول اقتصادی مطبوعات نیست، البته نه از نوع انحلال تنها نهاد صنفی اش!



ما که هیچ!

مجید رفیعی- سایت فردا

در خبرها اعلام شد که ریاست محترم جمهوری به مناسبت روز خبرنگار به خبرنگاران هدیه خواهند داد.
موضوع وقتی جالب تر شد که از قول آقای جوانفکر حرف های بسیار داغی راجع به این هدیه بین خبرنگاران پیچید.
البته این موضوع که دخلی به ما ندارد. چون ما سایتی ها که خبرنگار به حساب نمی آییم!



پشت تپه عشق!

حمیدرضا طهماسبی پور - جهان صنعت

طی سالهای پر شوری که به دنبال حرفه آینده خود بودم هر گاه که با موضوع انشاء "در آینده می خواهید چه کاره شوید؟" روبرو می شدم ،شغل خود را دکتر یا خلبان نمی نوشتم.

یادم می آید -همواره نمره انشاء و املایم از درس علوم بیشتر بود، ساده نمی گفتم تا قلم رها نباشد!دوست داشتم دقایقی از ذهنم- به خودکار چند ضلعی- که همیشه سرخورده بود، روئیاها رفت و امدی سبز را تجربه کنند وسیاهه ایی شکل گیرد که نامش را دل نوشته می نامند.

روزگار گذشت و آرزوها سپری شدند،حقایق تلخ ،کام شیرینم را سیاه کرده بود، یادم آمد که بسان دیگر کودکان برای خود نمی اندیشیدم،یادم آمد انشا واملایم را ،تاریخ و جغرافیایم را،و شد آنچه در پیش برایم نوشته بودند.

خبرنگار شدم تا باور کنم شیدایی روزگارم را،بودن اما نبودن را.

بارها و بارها خواستم از احساس یک خبرنگار با کسی صحبت کنم ، بارها دوست داشتم یکی از هزاران خط نوشته ام را برای قشر محروم و مظلوم خودم نگارش کنم، اما با دیدن قصهِ غصه ی غیر، بسان دیگر عاشقان این قبیله بی سنگر،سکوت کردم و دم نزدم. آرزو کردم یک بار کسی بپرسد و یا بخواهد که بداند چرا این قلم به سمت راوی سوقی ندارد و فرصتی را به خود نمیدهد؟دوست داشتم کسی بپرسد ،چرا؟

بگوید چگونه و به کدام دلیل ،می سازی و هم سطح می کنی برای غیر،اما خود در پشت این تپه میمانی؟

دوست داشتم یکبار و تنها یکبار کسی حس این جماعت بی ادعا را لمس می کرد، تا مفهوم کوری عشق را در می یافت.

افسوس،که هیچگاه، کسی نپرسید و نیک میدانم که، تا هست وهستیم کسی نمی پرسد که چرا خود بی سنگریم. دیگر انتظاری نشاید که آرزویی محال نپاید،زیرا که عاشق را رسم عاشق کشی خوش آید!

نکته:

روز خبرنگار روز جالبیه ،خودمون برای خودمون جشن میگیریم و به مصداق خود گویی و خود خندی ،برای کاری که شده - ابزار روابط عمومی ها
به هم تبریک میگیم!!

روز خبرنگار واقعا مبارک



تبریک

مهدي فرجودي - دبیر اخبار داخلی شانا

روز خبرنگار روز بزرگداشت حقيقت جويي و حق طلبي و روز اثبات مظلوميت تاريخي رهروان آن است.

اين روز را به همه تلاشگران راستين عرصه رسانه تبريك مي گويم و اميدوارم هميشه در جبهه حقيقت پيروز و سربلند باشند.



درد سر خوب

بهنام صابر نعمتی - تهران امروز

همیشه از خودم می پرسم که چرا روزنامه نگاری ؟ چرا خبرنگاری؟ مگر حرفه و کار دیگری نبود که من به آن علاقه مند شوم. این همه رشته های دانشگاهی و غیر دانشگاهی که هر کدام خیلی بیشتر از اینی که من دنبالش هستم کارایی و حتی در آمد دارد . پس چرا من که تمان دوران کودکی و نوجوانی ام را با وسایل برقی و برق سر و کله زدم و حتی دوره های مختلفی هم در این زمینه دیدم ، حالا باید ...

به عقیده بسیاری ، روزنامه و روزنامه نگاری در کشور عزیز ما هیچ گاه نتوانست به عنوان حرفه ای برای افراد در مسیر حرفه ای راه خود را ادامه دهد ، چه در ابتدای ظهوراین پدیده در زمان امیبر کبیر که هیچ کس در ایران ذهنیت خاصی از مطبوعات و اطلاع رسانی نداشت ، چه در دوران مشروطه که به ضن برخی از دوران آزادی مطبوعات ایران بود و چه در دوران دولت اصلاحات که به گفته بسیاری از اساتید این حرفه ، قله آزادی مطبوعات در ایران بود. حتی در هم اکنون و در دوران دولت مهر ورز احمدی نژاد که بسیار از آزادی رسانه ها و تعامل با مطبوعات دم می زند.

اما آیا براستی با توجه به چنین وضعیت نا بسامانی باید به آینده مطبوعات ، روزنامه نگاری و اطلاع رسانی امید داشت و برای بهبود وضعیت تلاش کرد یا همچون بسیاری در کنجی خزید و منتظر بود که هر چه بادا باد...

اهالی مطبوعات (اهالی مطبوعات را چنین جداگانه خطاب می کنم ، چون آنان که در رسانه ملی به خبرنگاری مشغولند ، وضعیتشان با تمام همکاران مطبوعاتی شان متفاوت است و اگر چه هستند کسانی که از مطبوعاتی چون کیهان با به عرصه خبرنگاری گذاشته اند و با راه یافتن به رسانه ملی ، حال رویای نگارش خبر در پاریس در سر می پرورانند ) در این چندین سال که روزنامه نگاری ایران در برخی مواقع شانه به شانه روزنامه نگاری حرفه ای می زند ، همیشه با چند مشکل اساسی دست و پنجه نرم کرده اند . مسائلی چون نبود امیت شغلی ، نداشتن پشتوانه در دولت حاکم ، درد نان و شاید صد ها مشکل مهم دیگر . اما هیچگاه نتوانسته اند با سانسور های خبری کنار بیایند ، هیچگاه نتوانسته اند تنها نظاره گر مشکلات و ضعف ها باشند و دم نزنند و هیچ وقت از کنار نا بسامانی بی اعتنا عبور کنند . آنان که دیدند و نوشتند ، پایان را خوش نیافتند ، اما خیالشان آسوده بود از این که بی اعتنا نبودند . از کار بی کار شدن حتی در مدت زمانی خیلی کوتاه شاید خیلی سخت باشد ، اما سکوت غیر قابل تحمل است .

همکاران عزیز روزتان مبارک .



فقط این یک روز برای ما

هادي نيلي

چندان دل‌چسب نیست روز تو در تقویم‌ها، روزی باشد که از مرگ یکی از همکارانت معنا گرفته باشد؛ مرگی که در خودش کلی حرف دارد. درست مثل کسانی که مادرشان هنگام به‌دنیاآوردن آن‌ها درگذشته باشد: تصور کنید وقتی بخواهند روز تولدشان را جشن بگیرند یا وقتی کسی تولدشان را به‌شان تبریک می‌گوید، چه حالی پیدا می‌کنند - حالی بین شادی و اندوه.

آن روز که خبر حمله نیروهای طالبان به دفتر ایران در مزارشریف را می‌شنیدم، هیچ فکر نمی‌کردم چندسال‌بعد، این روز، روز من وهمکارانم باشد. روزی که البته به بی‌سلیقگی، «روز خبرنگار» است؛ نه «روز روزنامه‌نگار». شاید این هم از هراس همیشگی همان مسئولانی که اسم این روز را در تقویم‌ها می‌نوشته‌اند، از روزنامه‌نگارجماعت بوده باشد؛ هراسی که چنان در نهان‌شان نهادینه شده که پاک یادشان رفته هر روزنامه‌نگاری، خبرنگار نیست.

باشد! من ِ روزنامه‌نگار، به همین یک روز از این سال‌های 365روزه راضی‌ام؛ حتا اگر همین یک روز هم به نام من نباشد، بلکه به نام عده‌ای از همکاران روزنامه‌نگارم باشد. ما خودمان را می‌زنیم به آن راه؛ و به روی خودمان نمی‌آوریم؛ و همه (همه روزنامه‌نگار) این روز را برای خودشان حساب می‌کنند.

شاید به احترام این یک روز، در هیچ جای دنیا، خبری از تعطیلی و توقیف (و تازگی‌ها توقیف موقت!) رسانه‌ها، و بازداشت و بازجویی و زندان و شکنجه همکاران‌مان نباشد. شاید به احترام این یک روز، صفت «روزنامه‌نگار» را به احترام به دنبال اسم‌مان بچسبانند؛ نه به‌طعنه و تحقیر.


 
روز خبرنگار یعنی روز شعار مسوولان

حسین نوری - آفرینش

در جامعه شعار زده ما که عادت بیشتر به شعار دادن داریم تا عمل کردن یک روزی را هم به نام روز خبرنگار نامگذاری کرده اند که فی نفسه نامگذاری روزی از 365 روز سال به نام این قشر زحمتکش جای تقدیر از سوی مسوولان دارد. ولی ای کاش مسوولانی که در این روز ها رقابت با هم می گذارند تا با پرپایی یک مراسمی این روز را به خبرنگاران تبریک بگویند یک کم به شعار و حرف بسنده نمی کردند و در عمل و در تعامل با خبرنگاران و انتقادات آنان سعه صدر و تامل به خرج داده و در حوزه مسوولیت خود نیز سعی می کردند که حداقل مشکلی از مشکلات آنان را برطرف کنند. چون تنها دادن شعار و تعریف و تمجید کردن از خبرنگاران دردی از هزاران درد آنها را کم نمی کند. و ای کاش مسوولان براین نکته توجه داشتند که اگر تلاش های این قشر زحتمکش در پوشش اخبار آنها وسازمان تحت امرشان نبود، این روز براین پست و مقام های بالا تکیه نمی زدند و باید قدردان آنها باشند و حداقل اگر چنین نمی کنند مانع فعالیت حرفه ای آنان نشوند.

و ای کاش....


ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۲۴ - ۱۳۸۷/۰۵/۱۷
0
0
روزتان مبارک ، خدا قوت و دستتان درد نکند . شما چشم و گوش ملت هستید در این دنیای تاریک می بینید می شنوید تحلیل می کنید و می نویسید و گاه هم می جنگید و شکنجه می شوید و یا شهید . قلمتان پر ز اندیشه باد .
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۳۷ - ۱۳۸۷/۰۵/۱۷
0
0
نمی‌دانم با این همه درد و شنیدن نام و سخن این‌همه دوست، تبریک‌های خشک و خالی و کلیشه‌ای کفایت می‌کند. اما حتی یک قطعه شیرینی کوچک هم ندارم که بدهم به شما و تشکر کنم از این همه اطلاعاتی که در جامعه‌ی امروز برای‌مان تهیه و نشر می‌دهید. لایق‌ید که بگویم‌تان مدیون زحمات همگی‌تان هستم. فارغ از هرگونه سلیقه‌ی سیاسی که دارید. فارغ از این‌که برای کدام حزب قلم زده‌اید. حرفه‌ای هستید یا نه. اما همین را می‌دانم که کلام‌تان گوهر و لؤلؤ و مرجان و انسانیت می‌پراکند.

روز همگی‌تان بُود مبارک!
یک ایرانی
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۰ - ۱۳۸۷/۰۵/۱۸
0
0
سلام و روزتان مبارک
می گویم شما از شجاع ترین انسان های ایران هستید. چون در کشوری که بسیاری از مردمانش و البته مسئولانش احساس عدم امنیت می کنند و هر حرف و حرکتی را به تیری خطرناک برای خود تعبیر می کنند ، خبررسانی و ارایه واقعیت ها کاری بسیار جسورانه و بزرگ است . به امید روزی که این ترس عمیق از دل ما ایرانیان ریشه کن شود
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۲۷ - ۱۳۸۷/۰۵/۱۸
0
0
بر همتون مبارك. همه خوب نوشتين. اما سلطنت پور جالب نوشته. مهدي محمدي عالي مثل يه شعر تمام عيار
وبگردی