۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۹:۳۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۱۴۰۹۷
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۱ - ۰۸-۱۰-۱۳۹۵
کد ۵۱۴۰۹۷
انتشار: ۱۲:۱۱ - ۰۸-۱۰-۱۳۹۵

روایت اینستاگرامی پرویز پرستویی از یک کیف قاپی

پرویز پرستویی در صفحه اینستاگرام خود عکسی از ترافیک سنگین به اشتراک گذاشت.

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛ پرویز پرستویی بازیگر پرآوازه کشورمان با انتشار پستی در صفحه اینستاگرم خود عکسی از ترافیک سنگین و راه بندان خیابان های تهران  منتشر و  در خصوص یک کیف قاپی نوشت.

روایت اینستاگرامی پرویز پرستویی از یک کیف قاپی

وی نوشت:

"دارم از میدان راه آهن به طرف میدان شوش می روم. مسیر محل کارم. ترافیک است و قدم قدم جلو می رویم. صدای بلند یک جوانک سیزده، چهارده ساله توجهم را جلب می کند. حدود بیست متر جلوتر از اتومبیل ما، زیر بغل زن نسبتا مسنی را گرفته و دارد به حالتی شبیه کشیدن، او را از بین ماشین هایی که یکدیگر را تنگ در بغل گرفته اند، رد می کند. هزار دفعه بهت گفتم نیا دم مدرسه لامصب! مادر قطره اشکش را با لبه چادرش، از گوشه چشمانش پاک می کند. 

گفتم رفتی اردو. دلم شور زد! پسرک صدایش را بالاتر می برد: با کدوم پول رفتم اردو؟ از سر قبر بابام آوردم؟ از خیابان رد شده اند. زن می خواهد به داخل کوچه ای بپیچد. کیفت رو بده من ببرم خونه. لازم نکرده. تمام خشمش را روی زمین تف می کند و بر می گردد تا دوباره از خیابان رد شود. نگاه گر گرفته اش به ماشین هاست. ما به او رسیده ایم. نگاهی به داخل اتومبیل مان می اندازد. نگاهش وحشی و بی تمرکز است. کوله پشتی اش را روی کاپوت ماشین کناری می کوبد ولی راننده چیزی به او نمی گوید! جراتش را ندارد! ما کمی جلوتر می رویم.

 پسرک از خیابان گذشته.این طرف، یک نفر همسن و سال خودش منتظرش است. با موتور. ما از هر دو رد می شویم. به میدان رسیده ایم و می خواهیم به سمت راست بپیچیم. یک موتور با سرعت به ما می رسد. پسرکی که ترک راننده نشسته با کوله پشتی اش به کمر زنی که از خیابان رد می شود می کوبد؛ زن درست جلوی ماشین ما که به خاطر ترافیک، سرعتش بسیار کم است، نقش زمین می شود؛ پسرک کیف او را بین زمین و آسمان می قاپد؛ موتور می غرد و به راست می پیچد؛ همه مبهوت تر از آن هستند که واکنشی نشان بدهند یا شاید ترسان تر از آن. زن را بلند می کنیم. نگران زانو و آرنج زخمی اش نیست. حقوق گرفته بودم خرج ماه خودم و بچه هام بود. مادرش به عزاش بشینه.نفرین زن مثل گردباد در سرم می پیچید. و زنی را به خاطر می آورم که دلش شور زده بود و پسری که میخواست به اردو برود و موتور مدت ها بود که رفته بود.
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۳۲ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۸
0
6
بسیار خوب و موثر بود ، خوبست که نویسندگان بنویسند و شما هم منتشر کنید . شاید هم کسی بشنود و فکری و عملی.
وبگردی
نظرسنجی
دی سال گذشته، با وعده افزایش سرعت اینترنت، قیمت آن را 34 درصد افزایش دادند. منصفانه از تجربه خودتان درباره وضعیت سرعت اینترنت در این مدت بگویید.