روزنامه آفرینش نوشت:
بيش از يك ماه از فرمان جنجالي ترامپ براي محدود كردن سفر اتباع ايراني و شش كشور ديگر به امريكا ميگذرد. فرمان ضد مهاجرتياي كه باعث سروصداهاي زيادي در داخل و خارج امريكا شد و اكنون، با به تعليق درآمدن موقتي اين حكم، مدتياست كه بازتاب آن در رسانهها نسبتاً كمرنگ شده است. بعد از امضاي اين احكام ضدمهاجرتي، اخبار مختلفي درخصوص وضعيت دشوار مهاجران هفت كشور موردنظر و سرگرداني آنها منتشر شد؛ اما يكي از پررنگترين خبرها، اخبار مربوط به مشكلاتي بود كه اجراي موقتي اين حكم براي دانشجويان هفت كشور مزبور و ازجمله بيش از 12 هزار دانشجوي ايراني مقيم آمريکا به وجود آورده بود.
در حاشيه اين اتفاق، برخي دانشگاههاي داخلي در اقدامي قابل تحسين اعلام كردند كه درصورت بازگشت دانشجويان مهاجر به ايران، مقدمات تحصيل آنها را فراهم خواهند ساخت. مسألهاي كه به صورت ناخوادگاه، ما را به سمت و سوي چرايي مهاجرت سالانه تعداد زيادي از ايرانيان براي تحصيل در كشورهاي خارجي هدايت ميكند. اگر از علل مختلف و متنوعي كه اين موضوع ميتواند داشته باشد صرفنظر كنيم، يكي از مهمترين علل ترجيح بسياري از دانشگاههاي خارجي براي ادامه تحصيل، قوت و قدرت علمي برخي از آنهاست كه موجب ميشود هر ساله، در فهرست دانشگاههاي معتبر جهان، جايگاه قابل اعتنا و جلبتوجهكنندهاي داشته باشند.
انتخاب محل زندگي و ادامه تحصيل، حق هر فردي است. اما شايد يكي از مواردي كه مسأله تحت فشار قرار دادن دانشجويان ايراني در امريكا، ميتوانست آن را براي ما پررنگ سازد، ضرورت توجه به ارتقاي توان علمي دانشگاههاي داخلي بود تا بتوانند روزي در فهرست دانشگاههاي برتر دنيا جاي درخوري داشته باشند.
چرا كه در كنار هر عامل شخصي ديگر، نميشود انكار كرد كه توانمند بودن بسياري از دانشگاههاي خارجي و وجود برخي مشكلات و ضعفها در دانشگاههاي داخلي، ميتواند نقش مهمي در تصميم به ادامه تحصيل در دانشگاههاي خارجي داشته باشد. هدف از اين نوشتار، كمرنگ جلوه دادن تلاشهاي برخي محققان و دانشگاههاي ايراني نيست. بلكه دست گذاشتن بر روي اين حقيقت است كه بعد از تحمل ضرر و زيان فراوان از بابت مهاجرت نخبگان كشور به خارج، ديگر وقت آن رسيده است كه با تغيير در بدنه سيستم سنتي آموزشي و دانشگاهي، پروسه پيشگيري از ادامه اين ضررها را شروع كنيم.
سيستم آموزش عالي ما در طول چندين و چند سال، چه قدر از «تغييرات كيفي مفيد»، «غيرفرماليته» و «هدفدار» برخوردار ميشود؟ و برعكس، چه ميزان از آنچه در سيستم دانشگاهي ما در جريان است، فرماليته و براي دانشجويان، هدردهنده وقت و عمر، غيرمفيد و غيرجذاب، تلقي ميشود؟ ميتوان آماري از ميزان اميد به زندگي دانشجويان در شُرُف فارغالتحصيليِ دانشگاههاي داخل و همين ميزان را در دانشگاههاي برتر خارج از كشور تهيه كرد تا جزئيات امر بيشتر برايمان آشكار و ملموس شود. حقيقت اين است كه دانشگاههاي ما و سيستم سنتي و كهنه آموزشي آنها، براي گرفتن نتايجي بهتر از قبل، نياز به تغيير دارند، تغييراتي از نوع تدريس اساتيد و واحدهاي درسي گرفته تا فضاهاي آموزشي و خوابگاهي كه به جاي افسردگي، اعتياد، انزوا و...، روحيه آموختن و پژوهش را در دانشجويان بيشتر و بيشتر تقويت كنند.