۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۸۱۴۱
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۵ - ۰۹-۰۹-۱۳۸۷
کد ۵۸۱۴۱
انتشار: ۰۸:۴۵ - ۰۹-۰۹-۱۳۸۷

گزيده سرمقاله روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

اعتماد ملي

«به مناسبت شهادت امام جواد (ع) پاسدار حريم وحي» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي اعتماد ملي است كه در آن مي‌خوانيد؛ مي‌دانيم كه يكي از ابعاد بزرگ زندگي ائمه ما، بعد فرهنگي آن است. اين پيشوايان بزرگ هر كدام در عصر خود فعاليت فرهنگي داشته در مكتب خويش شاگرداني تربيت مي‌كردند و علوم و دانش‌هاي خود را توسط آنان در جامعه منتشر مي‌كردند اما شرايط اجتماعي و سياسي زمان آنان يكسان نبوده است، مثلا‌ در زمان امام باقر(ع) و امام صادق (ع) شرايط اجتماعي مساعد بود و به همين جهت ديديم كه تعداد شاگردان و راويان حضرت صادق (ع) بالغ بر 4 هزار نفر مي‌شد، ولي از دوره امام جواد تا امام عسكري (ع) به دليل فشارهاي سياسي و كنترل شديد فعاليت آنان از طرف دربار خلا‌فت، شعاع فعاليت آنان بسيار محدود بود و از اين نظر تعداد راويان و پرورش‌يافتگان مكتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق(ع) كاهش بسيار چشمگيري را نشان مي‌دهد. بنابراين اگر مي‌خوانيم كه تعداد راويان و پرورش‌يافتگان مكتب آنان نسبت به زمان حضرت صادق(ع) كاهش بسيار چشمگيري را نشان مي‌دهد يا اينكه تعداد راويان و اصحاب حضرت ايشان قريب 110 نفر بوده‌اند و جمعا 250 حديث از آن حضرت نقل شده، نبايد تعجب كنيم. در عين حال، بايد توجه داشت كه در ميان همين تعداد محدود اصحاب و راويان آن حضرت، چهره‌هاي درخشان و شخصيت‌هاي برجسته‌اي مانند علي‌بن مهزيار، احمدبن محمدبن ابي‌نصر بزنطي، زكريا بن آدم، محمد بن اسماعيل بن بزيع، حسين بن سعيد اهوازي و احمد بن محمد بن خالد برقي بودند كه هر كدام در صحنه علمي و فقهي وزنه خاصي به شمار مي‌رفتند. از طرف ديگر، راويان احاديث امام جواد(ع) تنها در محدثان شيعه خلا‌صه نمي‌شوند، بلكه محدثان و دانشمندان اهل تسنن نيز معارف و حقايقي از اسلا‌م را از آن حضرت نقل كرده‌اند.

شهادت امام‌جواد(ع)

مأمون در سال 218 هجري درگذشت و برادرش <معتصم> جاي او را گرفت. او در سال 220 هجري، امام را از مدينه به بغداد آورد تا از نزديك مراقب ايشان باشد و در مجلسي كه براي تعيين محل قطع دست دزد تشكيل داده بود، امام را نيز شركت داد و قاضي بغداد (ابن ابي دواد) و ديگران شرمنده شدند و چند روز بعد از آن <ابن ابي دواد> از حسد و كينه‌توزي نزد معتصم رفت و گفت، از باب خيرخواهي، به شما تذكر مي‌دهم كه جريان چند روز قبل به صلا‌ح حكومت شما نبود، زيرا در حضور همه دانشمندان و مقامات عالي مملكتي فتواي ابوجعفر (امام جواد)، يعني فتواي كسي را كه نيمي از مسلمانان او را خليفه و شما را غاصب حق او مي‌دانند، بر فتواي ديگران ترجيح دادي و اين خبر ميان مردم منتشر و خود دليل قاطعي بر حقانيت او نزد شيعيانش شد. معتصم كه مايه ابراز هر نوع دشمني با امام را در نهاد خود داشت، از سخنان <ابن ابي داود> بيشتر تحريك شد و درصدد قتل امام برآمد و سرانجام منظور پليد خود را عملي ساخت و امام را توسط منشي يكي از وزرايش مسموم و شهيد كرد. امام هنگام شهادت تنها 25 سال و چند ماه عمر داشت.

كيهان

«از نيويورک تا غزه» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن مي‌خوانيد؛ فاجعه بشرى و نسل کشى آشکارى که اين روزها در نوار غزه از سوى رژيم صهيونيستى عليه 1.5 ميليون فلسطينى رقم مى خورد نمى تواند با نتايج و مصوبات کنفرانس اخير اديان در نيويورک بى ارتباط باشد. کنفرانسى که سه هفته گذشته در پوشش «دين» و با حضور سياست بازانى چون جورج بوش، شيمون پرز، تزيپى ليونى و... احداث دالان مخفى عادى سازى روابط اعراب و اسرائيل و تطهير جنايات و تجاوزات رژيم صهيونيستى را در دستور کار خود قرار داد و اينک با کشتار ددمنشانه مردم گرسنه و تشنه فلسطين در نوار غزه، چهره واقعى آن نمايان تر شده است.

تنها يک روز پس از کنفرانس اديان، رژيم صهيونيستى با حمله موشکى به منطقه اى در شمال غربى غزه دور تازه اى از حملات وحشيانه اش را عليه فلسطينى ها کليد زد و امروز ابعاد اين بحران انسانى آنچنان دهشتناک و حزن انگيز است که نمونه آن در دهه هاى گذشته تاريخ بشريت نادر و کمياب است. در هزاره سوم و در شرايط و فضايى که نداى حقوق بشر کشورهاى غربى گوش فلک را کر کرده است و مدام در هر اجلاس و کنفرانس و نشستى در نقاط مختلف دنيا مدعيان مبارزه با خشونت وتروريسم بر طبل صلح مى کوبند و سرود انسانيت مى سرايند و آهنگ مذاکره مى نوازند؛ رژيم صهيونيستى به پشتوانه آمريکا و متحدانش با بستن گذرگاه ها و جلوگيرى از ورود سوخت و مواد غذايى و حملات گسترده به مردم بى گناه، وقيحانه و آشکارا به قتل عام ساکنان اين منطقه مبادرت مى ورزد. محاصره و تحريم غزه و نبود دارو، آرد، غذا، سوخت و مايحتاج اوليه از سويى و تعطيلى نيروگاه هاى برق و مراکز درمانى و بهداشتي، آلودگى آب هاى آشاميدنى و تجاوزات و حملات رژيم غاصب صهيونيستى از سوى ديگر؛ وضعيت اسفناکى را بوجود آورده که تحمل آن براى مردم مظلوم اين منطقه بيرون از توان و طاقت است. بديهى است اقدامات ضد انسانى رژيم صهيونيستى در نوار غزه و کشتار و مرگ تدريجى زنان، مردان، کودکان و سالخوردگان بى سلاح و بى دفاع مصداق عينى نقض قوانين بين المللى و ارتکاب جرم و جنايت عليه بشريت است که در پرتو ائتلاف با قدرت هاى غربى انجام مى شود.

اما آنچه در  اين ميان گستاخى و بى شرمى رژيم صهيونيستى را موجب شده است نقش خيانتکارانه و سازشکارانه پاره اى دول عربى است. بطورى که ايهود اولمرت نخست وزير مستعفى رژيم صهيونيستى در همين ايام و در حالى که اين رژيم برخلاف تعهداتش به پروژه هاى شهرک سازى در فلسطين ادامه مى دهد و تمامى گذرگاه هاى نوار غزه از جمله گذرگاه «ناحل عوز» ويژه سوخت رسانى به غزه را بسته است و بر شدت تجاوزاتش افزوده است؛ با خوش بينى خاصى از سازش و صلح با فلسطينى ها خبر مى دهد! در همين راستا، چند ماه قبل احمدابوالغيط وزير امور خارجه مصر براى آنچه او توقف مناقشه اسرائيلي- فلسطينى خوانده بود پيشنهاد داد نيروهاى عربى به نوار غزه اعزام شوند. اين پيشنهاد- که با مخالفت قاطع حماس و بيشتر گروه هاى فلسطينى مواجه شد- در واقع در جهت مشروعيت بخشيدن به رژيم صهيونيستى و رو در رو کردن فلسطينى ها با اعراب و در نهايت تشديد اختلافات داخلى فلسطينى صورت گرفت و به دنبال آن طرح هاى ديگرى - بخوانيد ترفند- نيز مطرح شد. ليکن اين خدعه و نيرنگ به برکت بيدارى گروه هاى فلسطيني- خصوصاً حماس- در نطفه خفه شد و «خط مقاومت» تداوم يافت. پروژه متوقف کردن «خط مقاومت» ماه گذشته و با هدف مباح ساختن «خط سازش و تسليم» و عادى کردن روابط اعراب و اسرائيل در قالب کنفرانس اديان و با مباشرت بى دريغ عربستان رقم خورد و آنچنان اسرائيلى ها از همراهى ملک عبدالله به وجد آمده بودند که روزنامه صهيونيستى «يديعوت آحارونوت» به نقل از بان کى مون دبيرکل سازمان ملل نوشت: «اين اجلاس کاملا منحصر به فرد بود چرا که در ضيافت شام آن شيمون پرز به عنوان رئيس رژيم صهيونيستى در کنار پادشاهان و سران عرب نشست و آنان در کنار هم و با يکديگر غذا خوردند.» بدين ترتيب آنچه امروز بيش از همه سبب تجاوزات و گستاخى هاى رژيم صهيونيستى مى شود ناشى از خيانتى است که بعضى کشورهاى عربى به همراه تشکيلات خودگردان فلسطين براى هموارسازى خط سازش و تسليم مرتکب شده اند. مقارن با اين فضا، رژيم صهيونيستى از فرصت بدست آمده استفاده مى کند و با تشديد حملات و تجاوزات به نوار غزه درصدد است ابتکار عمل «صلح در مقابل زمين» را عينيت بخشد.

چرا که با توجه به شکست اين رژيم در جنگ 33 روزه از حزب الله لبنان و افزايش دامنه اختلافات ميان سران رژيم صهيونيستي، چالش هاى اين رژيم تا جايى ادامه يافت که ايهود اولمرت نه تنها از کابينه استعفا کرد، بلکه صراحتا اعتراف کرد که تحقق آرزوى ديرين از نيل تا فرات غيرممکن است. از همين روي، اولمرت در توضيح نظريه «خاورميانه جديد» استراتژى «برترى اقتصادي» را به جاى «سلطه نظامي» اعلام کرد و براى اين استراتژى جديد رژيم صهيونيستى تاکتيک «صلح در برابر زمين» را با محاصره غزه عملياتى کرد. بنابراين امروز بستن گذرگاههاى نوار غزه از سوى رژيم صهيونيستى بدان اميد است که فلسطينى ها مقاومت شان را در مقابل باز کردن اين گذرگاهها و مرزها کنار بگذارند. اين بازى کثيف گرچه برخاسته از افکار پليد صهيونيست ها و غربى ها است اما متاسفانه بازيگران اصلى بعضى کشورهاى عربى هستند که مدتها است در زمين دشمن دوست نماى خود - اسرائيل- بازى مى کنند و سران سست عنصر آنها بايد در برابر جهان اسلام پاسخگوى اعمال خائنانه و سازشکارانه خود باشند.

اين ضعف و سستى و محافظه کارى کشورهاى عربى و تن دادن به سازش و فاصله گرفتن از «خط مقاومت» در حالى است که رژيم صهيونيستى براى حفظ و موجوديت خود به لطايف الحيل متوسل شده تا با شکل گيرى چهار ضلعى «صلح با اعراب»، «ايجاد جبهه متحد با اعراب عليه ايران»، «آتش بس با سوريه و الحاق آن به جبهه اعراب سازشکار» و «جلوگيرى از اتحاد استراتژيک حماس، حزب الله و ايران» از بحران هاى عميق داخلى و بن بست حيات در برابر خط مقاومت و جنبش انتفاضه نجات يابد. از باب نمونه مى توان به سخنان چندى پيش شيمون پرز در سيزدهمين سالمرگ اسحاق رابين (نخست وزير پيشين رژيم صهيونيستي) اشاره داشت که تصريح مى کند: «اين رژيم دچار يک بحران داخلى عميق است که آن را در معرض فروپاشى قرار داده است.» انتظار اين است در اين برهه حساس کشورهاى اسلامى در برابر جنايات امروز غزه - به عنوان خط مقدم مقاومت- کوتاه نيامده و سکوت پيشه نکنند و با تمام ظرفيت و پتانسيل براى شکستن محاصره غزه تلاش کنند. چرا که در اين شرايط انفعال و خمودگى گناهى نابخشودنى و تاريخى خواهد بود.

آنچه بايد نصب العين سران کشورهاى اسلامى باشد الگوى مقاومت لبنان در برابر تجاوزات رژيم صهيونيستى است و در اين صورت است که پروژه متوقف کردن «خط مقاومت» ناکام خواهد ماند. رهبر بصير انقلاب سه شنبه گذشته در ديدار با ميشل سليمان رئيس جمهور لبنان با تأکيد بر تداوم الگوى حزب الله در جهان اسلام و ملت هاى مسلمان تصريح ورزيدند: «برخى تصور مى کنند بازگشت فلسطينى ها به سرزمين خود محال است اما اين مسئله اتفاق خواهد افتاد.» رخدادهاى اخير در منطقه نشان داده است تنها راهى که معادلات شيطانى غربى ها و صهيونيست ها را در منطقه نقش برآب مى کند و ايده سازش و تسليم را از مخيله اعراب سازشکار دور مى سازد تمسک جستن بر الگوى «مقاومت» است.

ابتكار

«موج جديداسلام هراسي» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن مي خوانيد؛ انفجار بمبئي بعد از سلسله انفجارات پاکستان موج جديد فعاليت تروريستي در منطقه را نشان مي دهد. سال هاست دکترين اسلام هراسي و مسلمان ستيزي در دستور کار غرب قرار گرفته است. براساس اين رويکرد غرب معتقد است که متون اسلامي تروريسم زاست و خواهان برخورد سريع و خشونت بار با اسلامگرايان مي باشد. افرادي همچون برناردلويس اين تفکر را نمايندگي مي کنند. سال هاست به بهانه خشونت طالبانيسم خاورميانه مورد تاخت و تاز غرب و آمريکاست. با اين دکترين افغانستان و عراق اشغال شده است و نه فقط خشونت کم نشده که هر روز شاهد جلوه جديدي از خشونت نيز هستيم سال هاست پاکستان در اين راه قرباني مي دهد. اسلام هراسي و اسلام ستيزي ريشه در تاريخ اروپا و به ويژه جنگ هاي صليبي دارد اما امواج جديد آن پروژه اي هدفمند و طراحي شده از سوي صهيونيسم مي باشد. موج اول اين پروژه به اواخر دهه 80 ميلادي بر مي گردد که به هدف مخدوش کردن چهره انقلاب اسلامي ايران و مقابله با گفتمان بيداري اسلامي صورت گرفت. موج دوم اسلام ستيزي پس از حادثه انفجار برج هاي دوقلو عملياتي شد.

موج دوم آنچنان ساماندهي شد که نخست وزير وقت ايتاليا تمدن غرب را اصيل تر از تمدن اسلامي خواند و فوکوياما يک ماه بعد در مصاحبه اي اعلام کرد اسلام تنها نظام فرهنگي است که مدرنيته غرب را تهديد مي کند. با موج دوم بود که آمريکا زمينه را براي لشکرکشي به عراق; افغانستان فراهم آورد. و تلاش کرد در پوشش اين موج طرح خاورميانه بزرگ را به اجرا در آورد. در پي ناکامي آمريکا در عراق و افغانستان موج سوم اسلام ستيزي به روش، تحقير، تحريف و تخريب عليه مقدمات اسلامي ساماندهي شد. با پيروزي اوباماي سياه در آمريکا و اينکه او خويشاوند مسلمانان است، موج چهارم اسلام هراسي طراحي شده است در اين بخش تلفيقي از برنامه هاي گذشته شامل، گفتمان سازي کاذب، فعاليت هاي سخت افزاري،  تخريب و تحقير، ترور و گسترش خشونت در قالب بسته جديدي به نمايش گذاشته شده است. موج جديد اسلام هراسي با اهداف1) تحت الشعاع قرار دادن آثار شکست جمهوريخواهان در آمريکا است 2) تحقير راي مردم آمريکا به اوباماست 3) تحميل روش هاي بوش به آقاي اوباما است 4) ممانعت از روند واگرايي اروپا نسبت به آمريکا تعريف شده است.

مي گويند وقتي لشکر مغول به دروازه هاي شهر همدان رسيد گفت من از انديشمندان شهر شما سوالي دارم اگر جواب نداديد با شهر شما همان مي کنم که با نيشابور کردم و آن سوال اين است که «من به عنوان مستبد و ويرانگر» آيا خودم کارهايم را رقم مي زنم يا خداي شما مسلمان ها مرا بر آن داشته و اين خونريزي ها خواسته اوست؟ در ميان انديشمندان آن سامان پاي بحث هاي کلامي جبر و اختيار پيش آمد و در نهايت عارفي گفت: «من جواب دارم و آن اينکه تهاجم و فتنه مغول نه اراده خداست و نه مشيت شخص او، بلکه سرنوشت، مکافات و نتايج اعمال جمعي ماست که به صورت سپاه چنگيز مجسم شده است» يعني بستر فرهنگ يک جامعه فراز و فرود آن جامعه را رقم مي زند. همواره بنام اسلام شاهد دو نوع سيستم فکري بوده ايم اول سيستمي که جانبدار خشونت، تضعيف عقلانيت و ترويج جبرگرايي بوده اند در اين سيستم هر فرقه اي به نحوي به مذهب خود چنان تعصب مي ورزد که پيروان ساير مذاهب را بر نمي تابند و همه را جز خود کافر و اهل عذاب مي دانند و اعضاي آن، فرهنگي را ترويج مي کردند که در آن تعقل، آزادي اراده افراد، احترام به شخصيت انسان ها و شکوفايي جايگاهي ندارد. همين دستگاه فکري دگم- انديش هست که امروز در سيماي ملاعمر، بن لادن، ايمن الظواهري تبلور يافته است.

فطرت هر انساني با مشاهده سربريدن افراد توسط طالبان از خود مي پرسد خدايا چه نسبتي هست بين اين قصابي و دين؟ بر خلاف اين بخشي سيستم فکري برجسته اي که به دليل الهام از تفکر شيعي  و سيره ائمه اطهار عليهم السلام وجود دارد که همه افراد بشر را به معرفت و دوستي و انسانيت دعوت مي کنند و انديشه هاي جاويدان و جهان شمول از خود به يادگار مي گذارند. فرهنگي که بنيانش بر احترام به انسانيت، برادري و برابري استوار است.

بني آدم اعضاي يکديگرند
که در آفرينش ز يک گوهرند

اسلام نه تنها توصيه به انتحار و خشونت نمي کند، بلکه به شدت مسلمانان را از اين عمل پرهيز مي دهد و کشتن يک انسان را مساوي با کشتن همه انسان ها مي داند و جلوگيري از کشته شدن انسان ها را مساوي با زنده کردن همه انسان ها مي داند. در متون اسلامي از خودکشي به عنوان منفورترين عمل ياد مي شود. اگر بنياد گرايي مذهبي بد است آنچنانکه غربي ها مي گويند. چرا به بنيادگرايي يهودي توجه نمي شود که سال هاست مهمترين ترورها عليه مردم مظلوم فلسطين انجام مي گيرد و در عين حال مورد حمايت غرب هم هست. طبيعي است اگر فلسطيني ها و عراقي ها امنيت نداشته باشند، آمريکايي ها و اروپايي ها هم امنيت نخواهند داشت. اگر قرار است انسان سفيد، انسان اروپايي و آمريکايي امنيت داشته باشد،  بايد انسان فلسطيني، عراقي، افغاني هم امنيت داشته باشد. امنيت همزمان براي همه انسان ها درست است.

امنيت در قرن 21 به صورت شبکه اي تعريف مي شود همانطور که جهاني شدن اقتصاد و سياست موجب اتصال جهان شده است، جهاني شدن امنيت نيز باعث شده است که امنيت، شبکه اي تعريف شود. امنيت در کابل مساوي است با امنيت در نيويورک و لندن. اما آنچه در غرب به دنبال آن هستند اينکه جهاني شدن در حوزه امنيت را يک طرفه تعريف کنند که اين امري نشدني است. خشونت نه تنها ذاتي اسلامي نيست بلکه بر مسلمانان تحميل شده است و اسلام سراسر توصيه به رحمت، رافت، مهرباني و عشق به خداوند است.

آفتاب يزد

«سياست پيشگي فلّه‌اي!‌» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛ هشت سال و چند ماه قبل، ميرحسين موسوي با فله‌اي خواندن توقيف دسته‌جمعي تعدادي از مطبوعات، عبارت جديدي را وارد ادبيات سياسي كشور كرد. از آن زمان تاكنون سياستمداران اصلاح‌طلب، گاه از اين واژه استفاده كرده‌اند اما به كارگيري آن، تنها محدود به موضوع توقيف مطبوعات بوده است. در حالي كه به نظر مي رسد بسياري از اقدامات و اظهارات يا عدم اقدام‌ها و سكوت‌ها در سال‌هاي اخير را بايد «فلّه‌اي» ناميد.

در اين سالها ثابت شد كه بعضي از سياستمداران ايران، بدون ترس از خدا و خجالت از بندگان خدا، عليه رقباي خويش «اتهام افكني فلّه‌اي» آغاز مي‌كنند، گروهي ديگر از آنها نيز به صورت فلّه‌اي در برابر اين اتهام‌‌افكني‌هاي زيان‌بار، سكوت مي‌نمايند. گروهي از كارگزاران حكومتي، ادعاها و«آمارهاي فلّه‌اي» ارائه مي‌نمايند، عده‌اي ديگر هم كه بايد از طرف مردم اين ادعاها و آمارها را شفاف‌سازي كنند به صورت فلّه‌اي چشم خود را بر واقعيات مي‌بندند تا مبادا در وحدت درون جناحي آنها خدشه‌اي وارد شود. همچنين عده‌اي با ادعاي اصولگرايي، بسياري از موفقيت‌هاي رقيب اصلاح طلب را ناديده مي‌گيرند و تنها به دنبال سوژه‌اي مي‌گردند تا حملات خود به رقيب را موجّه جلوه دهند. براي گروهي كه مي‌خواهند «حملات فلّه‌اي» خود را متوجه رقيب كنند هر بهانه‌اي مي‌تواند به كار آيد. مثلاً كافي است كه دولت و مجلس اصلاحات، رقمي از حساب ذخيره ارزي برداشت كنند. همين بهانه، مجوز اخلاقي و قانوني براي مدعيان اصولگرايي صادر مي‌كند تا «ناسزاگويي فلّه‌اي» را آغاز نمايند. يكي از رسانه‌هاي آنها، اين كار را خيانت(1) مي‌نامد و يك مدعي اصولگرايي، براي توصيف اين كار، عبارت «چوب حراج به ثروت ملي»(2) را انتخاب مي‌كند. تعدادي از آنها نيز به صورت دسته‌جمعي بيانيه صادر مي‌كنند و اقدام دولت و مجلس اصلاحات را «مغاير منافع ملي»(3‌) مي‌نامند. اما پس از مدتي كوتاه كه دولت اصولگرا، «برداشت فلّه‌اي» و چندبرابري از همان حساب را درخواست مي‌كند، مجلس اصولگرا هم به صورت فلّه‌اي، درخواست‌هاي دولت را اجابت مي‌نمايد و ساير سياستمداران اصولگرا و رسانه‌هاي حامي آنها نيز «سكوت فلّه‌اي» پيشه مي‌سازند. لابد اين بار هم دليل اين سكوت، »حمايت فلّه‌اي« از «وحدت اصولگرايان» است.

وقتي اعتراض‌ها و سكوت‌ها فلّه‌اي شد و منافع جناحي به تنها معيار براي فرياد يا دم فروبستن تبديل گرديد، كم‌كم حذف‌ها نيز فلّه‌اي مي‌شود و دامن كساني را مي‌گيرد كه در يك زمان با «انتقادات فلّه‌اي» و عموماً غيرمستند به دنبال طرد رقيب بوده‌اند و روزي ديگر با «حمايت فلّه‌اي»به دنبال تثبيت شخصيت‌هاي محبوب خود! در اين شرايط، بي‌اعتنايي به نقدهاي درون جناحي هم تا جايي پيش مي‌رود كه مناسب‌ترين نام براي آن، »بي اعتنايي فلّه‌اي« است. پس از اين بي‌اعتنايي‌ها، كساني كه قدرت بيشتري دارند به خود حق مي‌دهند «تصميمات فلّه‌اي» بگيرند و دغدغه‌اي براي قانع كردن حاميان يا منتقدان نداشته باشند.

حقيقت آن است كه امروز علاقه‌مندي به امور فلّه‌اي بر بسياري از عرصه‌هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي تحميل شده و مي‌تواند نگراني‌هاي فراواني براي امروز و آينده ايجاد كند. يكي از مهمترين نمونه‌ها، علاقه‌مندي مسئولان دولت نهم به گسترده نشان دادن حجم قراردادهاي خارجي و ادعاي افزايش روابط اقتصادي ايران با ساير كشورها در دوره مسئوليت اين دولت است. اين علاقه‌مندي، ظاهراً بعضي طرف‌هاي خارجي را قانع كرده است كه براي گروهي از مسئولان دولتي ايران، افزايش حجم قراردادها بر كيفيت آنها ترجيح دارد. اگر امروز روسيه، هند، تركيه، برخي كشورهاي اروپايي و تعدادي از كشورهاي آسيايي براي اجراي قراردادهاي قبلي،  شرايط فلّه‌اي پيشنهاد مي‌كنند و يا  بهانه‌هاي فلّه‌اي در مذاكرات جديد مطرح مي‌نمايند، ناشي از همين تلقي است كه البته متاسفانه با برخي تبليغات نسنجيده داخلي، به آن دامن زده مي‌شود. اصرار مسئولان دولتي بر آماردهي‌هاي فلّه‌اي وبعضاً غيرقطعي از افزايش تعاملات اقتصادي ايران با ساير كشورها، تا جايي پيش رفته است كه هشدارهاي فراوان نمايندگان مجلس در خصوص عدم وجود گاز مازاد براي صادرات، هيچ تاثيري بر پيگيري فلّه‌اي برخي مذاكرات اقتصادي ندارد و همين امر موجب افزايش نگراني‌ها در داخل و تحميل تنش‌هاي عصبي بر مردم مي‌شود. در اين ميان آنچه بيش از ساير موارد جلب توجه مي‌كند افراط در القاي روابط بسيار گسترده اقتصادي و سياسي با تركيه در كليه زمينه‌هاست. سه روز قبل منوچهر متكي وزير امور خارجه پس از ملاقات با مقام ترك در تهران از گسترش روابط با تركيه در زمينه‌هاي صنعتي، حمل و نقل، نفتي و... خبر داد. اين در حالي است كه اخيراً مذاكرات تركيه، اسرائيل و هند، در عالي‌ترين سطوح آن كشورها برگزار شده و اخبار منتشره حاكي از قريب‌الوقوع بودن انعقاد قرارداد سه‌جانبه بين آنها در زمينه انرژي است. اما اصولگراياني كه تنها 4 سال قبل در مجلس هفتم، دولت خاتمي را به خاطر انعقاد بعضي قراردادهاي نه چندان بزرگ با تركيه، تحت فشار و حملات فلّه‌اي قرارداده بودند، امروز دچار سكوت فلّه‌اي شده‌اند و هيچ اشاره‌اي به نگراني‌هاي چهار سال قبل خود در مورد ارتباط شركت‌هاي تركيه با محافل صهيونيستي نمي‌نمايند.(4‌)

راز بدقولي‌هاي سريالي و فلّه‌‌اي روسيه در تكميل نيروگاه بوشهر و طفره رفتن‌هاي هند در مذاكرات خط لوله صلح را نيز مي‌توان در ابراز اعتمادهاي فلّه‌اي مسئولان دولت نهم به دوستان روسي و هند جستجو كرد كه تنها هدف آن، هوشمندانه نشان دادن راهبردها و راهكارهاي سياست خارجي دولت نهم است. همين تحليل را مي‌توان در خصوص تشديد ادعاهاي فله‌اي و مسخره سران عرب در مورد جزاير سه‌گانه ايراني ارائه كرد و آن را مرتبط با بعضي سكوت‌هاي فلّه‌اي در ايران دانست.

به هر حال، از عمر دولت نهم زمان زيادي باقي‌نمانده است، اما هرچه تا آخرين روز از دوره مسئوليت اين دولت، اظهار يا اقدام شود تعهداتي براي ملت در سال‌هاي آينده‌ ايجاد مي‌كند كه قابليت اجراي بعضي از آنها، از هم‌اكنون مورد ترديد است. در اين خصوص به نمونه‌هاي گوناگون سياسي و اقتصادي مي‌توان اشاره كرد كه مهمترين نـمـونـه در عرصه اقتصادي، موضوع صادرات بعضي محصولا‌ت به ويژه گاز است. مركز پژوهش‌هاي مجلس، سال گذشته با ارائه آمار و اطلا‌عاتي از مجموعه نيازهاي داخلي- از جمله تزريق گاز به چاه‌هاي نفت براي حفظ راندمان آنها - به صراحت اعلا‌م كرد حداقل تا ده سال آينده، گاز مازاد براي صادرات وجود ندارد. وضعيت اسف‌انگيز توزيع گاز در سال گذشته، بهترين نشانه‌ براي صدق اين ادعا بود. تمكين ايران در برابر خواسته‌ تركمنستان براي افزايش 6 برابري قيمت گاز وارداتي از آن كشور كه به منظور جبران بخشي از كمبودهاي داخلي انجام مي‌شود نشانه‌ديگري است كه نگراني اعلا‌م شده توسط مركز پژوهش‌‌هاي مجلس - عدم وجود گاز مازاد در كشور - را تاييد مي‌نمايد. متأسفانه اصرار دولتي‌ها بر پيگيري برخي مذاكرات با طـرف‌هاي خارجي و تكرار تبليغات داخلي در مورد قراردادهايي كه هنوز مذاكرات اوليه آنها نيز با <اما و اگر> مواجه است نشان مي‌دهد كه اميدي به تغيير رفتار مسئولا‌ن دولتي وجود ندارد. اما مجلس هشتمي‌ها به مردم قول داده‌اند نظارت خود بر عملكرد دولت را تقويت كنند، رئيس مجلس هم در چند ماه اخير، چند بار بر اين نكته پافشاري نموده است كه <هرگاه پاي منافع و مصالح مردم در ميان باشد، مجلس با كسي رودربايستي نخواهد داشت.> اين وعده‌ها، مردم را متوقع نموده است كه مجلس، از <كوتاه آمدن‌هاي فلّه‌‌اي> در برابر بعضي تصميم‌گيري‌هاي هزينه‌ساز اقتصادي دولت - در عرصه‌هاي داخلي و خارجي - دست بردارد.در يك كلا‌م، توقع مردم از مجلس و برخي تريبون‌داران با نفوذ، حمايت از حقوق عمومي ملت است كه اين حمايت، گاهدر قالب مساعدت كامل به دولت براي پيشبرد برنامه‌هاي مصوب خواهد بود و گاهي نيز با اجراي توصيه نايب رئيس مجلس براي كشيدن ترمزدستي دولت! مردم از منتخبان خود انتظار دارند كه با درس‌گرفتن از گذشته، <سياست پيشگي‌هاي فلّه‌اي> را كنار بگذارند و بر اقدامات، اظهارات، حمايت‌ها و انتقادات خود تعادل را حاكم نمايند. اگر اينگونه شود ديگر نه كسي شاهد <حملا‌ت فلّه‌اي> به دولت خواهد بود - روش‌ عده‌اي از اصولگرايان در ماه‌هاي پاياني دولت خاتمي - و نه سكوت و <كوتاه آمدن‌هاي فلّه‌اي> در برابر بعضي اقدامات دولت، موجب ضايعاتي خواهد شد كه امروز بسياري از حاميان اوليه دولت نيز به خسارت‌بار بودن آن اذعان مي‌كنند.

پي‌نويس‌ها
(1) روزنامه رسالت بيستم اسفندماه 82
(2) روزنامه رسالت هفدهم اسفند ماه 82
(3) روزنامه رسالت بيست و يكم اسفند ماه 82
(4) روزنامه كيهان دوم آبان 83
 
 جمهوري اسلامي

«عراق در قباله آمريكا» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد؛سرانجام بعداز كشمكش هاي زياد مجلس عراق با 144 راي از مجموع 198 نماينده حاضر در جلسه عصر روز پنجشنبه توافق نامه باصطلاح امنيتي با آمريكا را تصويب كرد . هرچند تصويب اين توافق نامه مشروط به تاييد آن توسط مردم عراق در يك همه پرسي ظرف 6 ماه آينده است لكن ترديدي وجود ندارد كه آمريكا باهمان ترفند كه خواسته هاي خود را به دولت و مجلس عراق تحميل كرد همه پرسي را نيز با بكار گرفتن همان ترفند پشت سر خواهد گذاشت و اهداف خود را تامين خواهد كرد. به همين دليل است كه جريان صدر روز پنجشنبه را « روز سياه عراق » ناميده است.

بدين ترتيب بايد اعتراف كرد كه آمريكا لااقل در اين نبرد سياسي در عراق پيروز شده و توانسته راه را براي تحقق اهداف آينده خود در اين كشور هموار نمايد. آينده عراق را با تصويب اين توافق نامه مي توان اينگونه ترسيم كرد.

1 ـ با توجه به محتواي توافق نامه آمريكا جاي سازمان ملل را در عراق مي گيرد و محتواي فصل هفتم منشور سازمان ملل را كه تحت قيومت گرفتن عراق است راسا عمل خواهد كرد. به عبارت روشن تر از اين پس آمريكا قيم عراق خواهد بود و عراق به مثابه يكي از ايالت هاي آمريكا تحت حاكميت دولت واشنگتن قرار خواهد داشت . اين واقعيت تلخ با ولايت قضائي تصريح شده در بند سوم از ماده 12 توافق نامه و مواد مختلفي كه پروازها و رفت و آمدهاي آمريكائي ها به عراق را بدون بازرسي و بدون عوارض گمركي در نظر گرفته تثبيت شده است .

2 ـ براساس اخباري كه روز چهارشنبه منتشر شد بوش كوچك از انتشار متن انگليسي توافق نامه به دليل تفاوت آن با متن عربي جلوگيري كرده است زيرا در متن انگليسي نكاتي وجود دارد كه دست آمريكائي ها را براي اقدام نظامي عليه كشورهاي همسايه باز مي گذارد. در متن انگليسي تشخيص اينكه چنين اقدامي ضرورت دارد به آمريكائي ها واگذار شده و روشن است كه آنها با توجه به اهداف سلطه جويانه اي كه در منطقه دارند هر وقت اراده كنند درباره تجاوز به كشورهاي همسايه عراق تصميم خواهند گرفت و اقدام خواهند كرد همانگونه كه تاكنون در مورد پاكستان و سوريه انجام داده اند. حتي اگر چنين تفاوتي ميان متن انگليسي و متن عربي توافق نامه وجود نداشته باشد آمريكائي ها با اختيارات و امتيازاتي كه اكنون بطور رسمي از دولت و مجلس عراق به دست آورده اند چنين حقي را براي خود قائل هستند و هر وقت لازم بدانند عليه همسايه هاي عراق اقدام خواهند كرد.

3 ـ درعين حال كه نام توافق نامه از « امنيتي » به « خروج آمريكا از عراق » تغيير كرده ولي آمريكا در همين توافق نامه براي مدت 3 سال بطور رسمي مجوز ماندن در عراق را آنهم با ولايت قضائي و آنهمه امتيازات به دست آورده درحالي كه قبل از اين توافق نامه قرار بود نظاميان آمريكائي در سال 1388 خاك عراق را ترك كنند . اهميت اين امتيازات براي آمريكا و خطر آن براي عراق هنگامي بيشتر روشن مي شود كه به اين واقعيت تلخ توجه كنيم كه نظاميان آمريكائي در طول 6 سال گذشته كه خاك عراق را در اشغال خود داشتند از چنين مجوزي برخوردار نبودند و با اينحال هر جنايتي كه خواستند انجام دادند و طبيعي است كه با دردست داشتن مجوز رسمي از دولت و مجلس عراق به خود حق مي دهند مرتكب جنايات بيشتري بشوند.

در مورد ماندن يا رفتن نيز همانگونه كه آمريكا براي اصل اشغال عراق و حضور چندين ساله در اين كشور از كسي و جائي اجازه نگرفته از اين پس نيز براي ادامه حضور در عراق نيازي به مجوز ندارد. با توجه به پايگاه هاي بزرگ و مجهزي كه آمريكا براي نظاميان خود در عراق ساخته و با توجه به اظهارات دولتمردان آمريكائي كه حتي سخن از 50 سال ماندن در عراق را مطرح كرده اند ساده انديشي است اگر تصور شود آنها بعد از سه سال عراق را ترك خواهند كرد. آمريكائي ها همانطور كه با تهديد توانستند دولت و مجلس عراق را وادار به پذيرش اين توافق نامه كنند باز هم همين كار را مي توانند تكرار كنند و تا هر وقت خواستند بمانند و هرگونه خواستند با عراق رفتار نمايند.

4 ـ حفظ هويت و استقلال هر ملتي بر مقاومت آن ملت در برابر متجاوزان متكي است . در انجام اين تكليف دولتمردان تصميم گيرندگان و تصميم سازان نقش اصلي را برعهده دارند. در اين مقطع از تاريخ عراق دولتمردان و تصميم سازان و تصميم گيرندگان به تكليف خود عمل نكرده اند. بر كسي پوشيده نيست كه اين وادادگي و عقب نشيني در اثر تهديدهاي آمريكا به سرنگوني دولت مصادره كردن اموال و نفت ايجاد ناامني در عراق عدم مساعدت براي حل و فصل بدهي ها و باقي نگهداشتن اين كشور در فصل هفتم منشور سازمان ملل صورت گرفته است . گناه بزرگ دولتمردان عراقي نيز همين است كه به جاي مقاومت و بي اعتنائي به اين تهديدها در برابر خواسته هاي نامشروع دولت آمريكا آنهم در شرايطي كه رئيس جمهور منتخب و جديد آمريكا سخن از خروج از عراق به ميان آورده و زمينه مساعدي براي پس زدن مطالبات دولت بوش وجود داشته تسليم شده اند! آمريكائي ها قطعا با به دست آوردن اين نقطه ضعف مطامع خود را گسترش داده و از اين پس مطالبات بيشتري را مطرح خواهند كرد و همواره با حربه تهديد مسئولان عراقي را وادار به تسليم خواهند كرد.

5 ـ با توجه به اينكه امضا و تصويب توافق نامه امنيتي يا كاپيتولاسيون كه در واقع عراق را به قباله آمريكا در آورده است در دوران حاكميت دولت شيعه بر عراق صورت گرفته اين اقدام كارنامه درخشان شيعيان در تاريخ اين كشور را لكه دار خواهد كرد. واقعيت اينست كه از مرجعيت شيعه نيز در اين برهه حساس انتظار بيشتري وجود داشت .

اكنون تنها راه باقيمانده اينست كه مردم عراق به صحنه بيايند و با ابراز مخالفت هاي مستمر راه را بر اجرائي شدن اين توافق نامه ننگين ببندند. مرجعيت شيعه نيز مي تواند با پشتوانه مردمي قصوري را كه صورت گرفته جبران نمايد و با خارج كردن عراق از قباله آمريكا اجازه ندهد اين لكه ننگ در كارنامه درخشان شيعه در تاريخ عراق باقي بماند. انتظار از مرجعيت شيعه اكنون برعهده گرفتن همان نقشي است كه در جريان اشغال عراق توسط انگليس در دوران بعد از حاكميت عثماني ها عليه اشغالگري انگليس ايفا كرد
  
دنياي اقتصاد

«لطفا بودجه 88 را با نفت پنج دلاري ببنديد» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اتصاد به قلم علي ميرزاخاني است كه در آن مي‌خوانيد؛ همزمان با افزايش نگراني‌ها از سقوط ناگهاني قيمت نفت، رييس‌جمهور محترم طي اظهارات مهمي در هفته گذشته ابراز اطمينان كردند كه اقتصاد كشور هم‌اكنون حتي با نفت پنج دلاري هم قابل‌اداره است و نگراني‌ها از اين بابت پايه و اساسي ندارد. البته رياست‌محترم جمهور يك توضيح را به مردم بدهكار ماندند و آن اينكه آيا امكان اداره‌كشور با نفت پنج دلاري در اين سه سال اخير ايجاد شده يا اينكه چنين امكاني در سال‌هاي ماقبل هم وجود داشت؟

به عبارت دقيق‌تر، مي‌توان پرسيد اگر چنين امكاني وجود داشت كه كشور را نه با نفت پنج دلاري كه با نفت 10دلاري اداره كنيم، چرا ترجيح داده شد به جاي اين كار، كشور با نفت حول‌و‌حوش 100دلاري اداره شود تا از هدف مهم «اقتصاد بدون نفت» كه آرزوي همه مقامات ارشد نظام و تمام‌ نخبگان كشور است دورتر شويم؟ مگر هدف از تاسيس «حساب ذخيره ارزي» اين نبود كه تنها حداقلي از درآمدهاي نفتي را در بودجه وارد كنيم و مابقي را به عنوان پشتوانه و موتوري براي توسعه كشور به حساب ذخيره ارزي واريز كنيم؟البته اين بحث كه نبايد همه دلارهاي نفتي را استفاده كنيم به تفصيل در زمان تصويب اولين بودجه دولت نهم در اواخر سال 84 انجام شد، اما در پاسخ به كساني كه معتقد بودند استفاده بي‌رويه از دلارهاي نفتي باعث بروز «بيماري هلندي» مي‌شود، گفته شد كه اگر از اين منابع هم استفاده نكنيم در تاريخ مي‌نويسند كه اينها دچار «بيماري ايراني» بودند!

به هر حال، آن روزها گذشت و اتفاقا نه «بيماري ايراني» كه همان «بيماري هلندي» باز هم آمد وجهش قيمتي كالاهاي غيرقابل مبادله به ويژه مسكن كه در شرايط وقوع «بيماري هلندي» اتفاق مي‌افتد، اتفاق افتاد و ركود تورمي پس از آن نيز كه قابل پيش‌بيني بود نيز اتفاق افتاد و اكنون در مسيري پيش مي‌رويم كه اگر پيامدهاي سقوط نفت را چاره‌انديشي نكنيم تلاطم‌هاي ديگري نيز اتفاق خواهد افتاد كه قابل پيش‌بيني است و به همين دليل استفاده از امكاني كه رييس‌جمهور محترم از آن خبر مي‌دهند بسيار حياتي است.

البته محال نيست كه بگوييم چنين امكاني يعني امكان اداره كشور با نفت پنج دلاري در همين چند سال اخير ايجاد شده است (كه البته برخي پرسش‌هاي ناگزير را به همراه دارد به‌ويژه اين پرسش كه جايگزين آن دلارهاي نفتي كه پشتوانه تهيه انواع واردات بوده است چه خواهد بود) كه در اين صورت اين ايده به ذهن مي‌رسد كه چرا اداره كشور با نفت پنج دلاري را به زماني موكول كنيم كه قرار است در آن زمان، نفت به پنج دلار برسد؟ آيا بهتر نيست از چنين امكاني كه يا از قبل وجود داشته يا هم‌اكنون ايجاد شده، قبل از اينكه نفت به پنج دلار سقوط كند استفاده كنيم تا هم بتوانيم از مابقي دلارهاي نفتي به عنوان ضربه‌گير شوك‌هاي احتمالي پيش‌بيني نشده استفاده كنيم و هم‌ اينكه حساب ذخيره ارزي را كه ظاهرا اين روزها بيش از تخمين‌هاي پيشين نحيف‌تر شده، تقويت كنيم. شروع كار نيز بسيار ساده است و لازم نيست بلافاصله همه حساب و كتاب‌ها را به هم بريزيم؛ فقط كافي است به معاونت برنامه‌ريزي رياست‌جمهوري ابلاغ شود كه بودجه سال 88 را با نفت پنج دلاري ببنديد.

مردم سالاري

«طرح مسکن مهر به کجا انجاميد» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم محمود افشار است كه در آن مي‌خوانيد؛ داشتن سرپناه يکي از آرزوهاي هر خانواده اي است و در زندگي از اولويت ويژه اي برخوردار است چرا که بخش اعظم دريافتي مردم به اجاره بها اختصاص مي يابد و تورم و گراني در بخش مسکن چنان در چند سال گذشته افسار گسيخته بوده است که هيچ ملاک و معياري براي آن وجود ندارد.

مستاجران به نوعي براي صاحب خانه ها فعاليت مي کنند و بزرگترين دغدغه آنها داشتن يک سرپناه حتي کوچک و حقير است که بتوان در آن زندگي کرد و اگر قرار باشد  مبلغي به عنوان اجاره بها پرداخت گردد، چرا به صاحب خانه ها همين مبلغ مي تواند بازپرداخت وامي باشد که بانک ها در اختيار افراد قرار مي دهند.

اما اين مساله به موضوعي لاينحل  تبديل شده و هيچ کدام از دولت ها به غير از دولت اوايل انقلاب نتوانست با پرداخت وام هاي کارشناسي شده به مردم براي خريد و تهيه مسکن به شکلي که هر کس به هر ميزان که در بانکها سپرده گذاري مي کرده برابر آن را دريافت مي کرد، مردم را صاحب سرپناه نمايند.وام هاي اختصاص يافته براي خريد مسکن بايد به ميزاني باشد که افراد بتوانند خانه اي فراخور سپرده گذاري خود خريداري نمايند، نه اينکه براي خريد يک آپارتمان 35 متري 18 ميليون تومان  وام پرداخت شود در صورتي که به  لحاظ گراني هاي بي ضابطه قيمت آن آپارتمان به طور مثال 50 ميليون تومان است.

وعده واگذاري زمين هاي 99 ساله در قالب مسکن مهر از نزديک به يک سال پيش از طرف دولت به مردم داده شد ولي در اين مدت اطلاع رساني دقيقي نشده است که آيا مي شود به اين مساله اميدوار بود و يا اينکه سرابي بيش نيست.هرگاه مسوولان هر وعده اي حتي بي پشتوانه در خصوص خانه دار شدن به مردم داده اند، آنها سراز پا نشناخته و براي تامين مبالغ درخواستي به عنوان پيش زمينه خانه دار شدن، حتي اقدام به فروش اثاثيه منزل نموده وبه درخواست ها لبيک گفته اند به طوري که هم اينک تمامي کساني که براي خانه دار شدن در طرح مسکن مهر ثبت نام کردند، مبلغ يک ميليون تومان را با  هزاران مشکل توانسته اند فراهم نمايند و به حساب صندوق تعاون واريز نمايند.

مردم پس از گذشت قريب به يک سال در انتظارند تا متوليان طرح مذکور به صورت شفاف اعلام نمايند که چه سرنوشتي براي آنها رقم خواهد خورد و بايد موضوع کمي تا قسمتي جدي تر دنبال شده و سر سري گرفته نشود.وزير مسکن روز دوشنبه هفته  پيش اعلام کرد که افراد با داشتن 10 الي 12 ميليون مي توانند خانه دار  شوند، حال اين سوال مطرح است که آيا اين موضوع همان طرح  مسکن مهر است و يا افراد با داشتن مبلغ مذکور مي توانند در نقاط مختلف شهرها صاحب سرپناه شوند؟هر چند گفته هاي آقاي سعيدي کيا وزير مسکن همواره چند پهلو بوده وبه سادگي نمي توان سردرآورد که منظورشان چيست؟

شفاف سازي در تمامي مواردي که دولت در شراکت با مردم است امري الزامي و بديهي است و در خصوص چگونگي واگذاري زمين هاي 99 ساله (طرح مسکن مهر) هم نياز است که مسوولان مرتبط با طرح مذکور بايد سريعا و به صراحت اعلام نمايند تا جاي هيچ شک و شبهه اي نباشد.

از باب تذکر بايد گفت:  اعضاي تعاوني هاي مسکن و عموم کساني که در طرح مسکن مهر ثبت نام کرده اند در مورد مبالغ واريزي به حساب صندوق تعاون کشور که نزديک به يک سال است در اين حساب بلوکه شده اظهار نگراني مي کنند و اگر براي تنويرافکار ثبت نام کنندگان اقدام عاجلي نشود چه بسا دير زماني نخواهد پاييد که آنها وجوه واريزي را مطالبه نمايند که اين مساله نه تنها عواقب خوشي به دنبال نخواهد  داشت بلکه بر بي اعتمادي مردم نسبت به دولت نيز خواهد افزود:بايد پذيرفت که در صورت استرداد وجوه نيز باز اين مردم هستند که متضرر شده اند و بايد پاسخگوي آنها بود.

در خوش بينانه ترين وضع ممکن است اين طرح با موفقيت  همراه باشد اما اگر شبهاتي وجود دارد تا دير نشده مردم را در جريان آن قرار دهيد که مردم همواره پشتوانه هاي انقلاب و نظام هستند و اين حق آنهاست که در جريان تمامي امور قرار گيرند.

سياست روز

«فاجعه غزه، ننگ سران مرتجع عرب» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سياست روز به قلم علي يوسف پور است كه در آن مي‌خوانيد؛

1ـ در خبرهاي روزهاي گذشته رسانه‌ها آمده بود كه يك سازمان دفاع از حقوق حيوانات در غرب بخاطر اينكه در شهر بغداد 200 سگ ولگرد توسط شهرداري معدوم شده از دولت و ملت عراق انتقاد كرد كه چرا اينگونه با حيوانات بدرفتاري مي‌كنند اين در حالي است كه با كمال تاسف اين روزها شاهد محاصره بي‌رحمانه يك و نيم ميليون نفر از مردم غزه در بدترين شرايط زندگي هستيم. وضعيت بهداشت و درمان، مواد غذايي، روشنايي در بدترين وضعيت ممكن قرار دارد با اين وجود در اين شرايط طبق روال 60 سال گذشته از سازمان‌هاي بين‌المللي و سازمان‌هاي مدافع حقوق بشر خبري نيست و انتظاري هم از آنان نيست چرا كه مدت 60 سال است كه سران استكبار جهاني به پشتيباني از رژيم غاصب اسرائيل مشغول هستند.

شكي نيست كه اين فشار شديد از طرف دولت صهيونيست‌ها براي التيام شكست‌هاي اين رژيم در مقابل حزب‌الله و حماس مي‌باشد. هشت سال پشتيباني بي‌چون و چراي دولت بوش از اين رژيم غاصب ره به جايي نبرده است و امروز شاهد قوي‌تر شدن انتفاضه در فلسطين و جنبش مقاومت در لبنان هستيم و از طرف ديگر افكار عمومي كشورهاي اسلا‌مي و ديگر ملل جهان در جهت پشتيباني از ملت فلسطين قرار دارد.

2ـ اما از طرف ديگر شاهد سكوت ظاهري رژيم‌هاي مرتجع عربي و حمايت بي‌چون و چرا اما پشت‌پرده آنها از عوامل وابسته به رژيم اسرائيل هستيم در يك سال اخير شركت سران مرتجع عرب در كنفرانس آناپوليس وكنفرانس اديان، نهايت سرسپردگي سران آنها را به آمريكا و اسرائيل نشان داده است. مصر، اردن، عربستان به عنوان هم‌پيمانان اسرائيل در خاورميانه امروز شاهد جنايات روزافزون اين رژيم بر عليه مردم فلسطين مي‌باشند، از طرف ديگر اين رژيم‌ها عوامل اصلي مقابله با نهضت‌هاي مقاومت فلسطين و لبنان مي‌باشند و در صحنه‌هاي مختلف دست‌هاي پيدا و ناپيداي سازمان‌هاي اطلا‌عاتي و كمك‌هاي مالي اين رژيم‌ها به گروه‌هايي كه وابستگي آنها به اسرائيل به اثبات رسيده است براي مردم جهان روشن مي‌شود اين در حالي است كه سياست راهبردي آمريكا در منطقه ايجاد تفرقه بين فرق اسلا‌مي مي‌باشد و علماي وهابي با همكاري سران مرتجع عرب عامل اجراي اين سياست آمريكا در منطقه شده‌اند سكوت اين به اصطلا‌ح علما و سران مرتجع و گروه‌هاي سلفي در مقابل جنايات اسرائيل در غزه ؛ وابستگي بيشتر آنان را به استكبار جهاني به اثبات مي‌رساند.
 
صداي عدالت

شباهت‌هاي شركت ملي نفت با بانك مركزي» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي صداي عدالت به قلم علي چشمي است كه در آن مي‌خوانيد؛ در نگاه اول برخي بنگاه‌ها چندان به هم شبيه نيستند ولي وقتي بيشتر دقت مي‌كنيم و از زواياي مختلفي نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم كه شباهت‌هاي عجيبي بين آنها وجود دارد مثلاً بين شركت ملي نفت ايران و بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران.

1. از لحاظ حقوقي، هر دو شركت دولتي هستند.

2. رئيس جمهور در هر دو شركت، رئيس مجمع عمومي است.

3. از لحاظ سوددهي براي دولت، شركت ملي نفت اولين شركت سودده دولتي و بانك مركزي دومين شركت سودده دولتي است.

4. هر دو شركت در دهه 1330 تاسيس شده‌اند.

5. قبل از اين دو شركت، شركت‌ها و بانك‌هاي خارجي در موضوع فعاليت آنها نقش مهمي داشته‌اند.

6. يكي از مهمترين شباهت‌هاي بين اين دو، محصول توليدي آنهاست. ماهيت محصول هر دو شركت به گونه‌اي است كه از دارايي‌هاي اشتراكي مردم برداشت مي‌كنند؛ شركت ملي نفت ايران، نفت و گاز خام را استخراج مي‌كند و قسمتي از توليدات خود را در خارج از كشور مي‌فروشد و قسمتي را نيز داخل. ارزش فروش محصولات در خارج را به خزانه دولت و حساب ذخيره ارزي مي‌ريزد و ارزش فروش محصولات در داخل حتي براي هزينه‌هاي توليد آن نيز كافي نيست، لذا از اين محل عايدي براي دولت ندارد. اما بانك مركزي ايران، اسكناس و مسكوك و اعتبار توليد مي‌كند. اين توليد در واقع بدهي بانك مركزي (دولت) به مردم است زيرا بابت آن به مردم چيزي پرداخت نمي‌كند. به عبارتي، هر چه پايه پولي كشور افزايش مي‌يابد بدهي بانك مركزي افزايش يافته و از دارايي‌هاي مردم كاسته مي‌شود. همان طور كه هر چقدر نفت توسط شركت ملي نفت استخراج مي‌شود از دارايي‌هاي مردم كاسته مي‌شود.

7. يكي ديگر از مهمترين شباهت‌هاي بين اين دو، اثر فعاليت آنها بر رفاه مردم است. محصول توليدي آنها دو اثر مهم در كل اقتصاد كشور و بر رفاه مردم دارد: اثر توليدي و اثر تورمي. نفت و گاز توليدي شركت ملي نفت نه تنها به صورت مستقيم بلكه با سرمايه‌گذاري‌هايي كه از محل منابع حاصل از آن انجام مي‌شود به توليد كشور كمك مي‌كند. اعتبارات توليدي بانك مركزي نيز با ارائه خدمات پولي به بنگاه‌ها و خانوارها به توليد كمك مي‌كند. ولي هر چه توليدات اين دو شركت بالاتر برود "يا به عبارت صحيح‌تر از سطح مشخصي بالاتر رود" اثرات تورمي آنها ظاهر مي‌شود. هر دو با افزايش پايه پولي، اثرات تورمي خود را نمايان مي‌كنند: وقتي ارزش نفت صادراتي بالا مي‌رود با برداشت از آن دارايي‌هاي خارجي بانك مركزي به عنوان قسمتي از پايه پولي افزايش مي‌يابد و وقتي بانك مركزي مي‌خواهد به بانك‌ها و دولت و شركت‌هاي دولتي اعتبار بدهد يعني ارزش توليدات خود را بالا ببرد بدهي اين موسسات به بانك مركزي افزايش يافته يعني يك قسمت ديگر از پايه پولي افزايش مي‌يابد. لذا هرچه اين دو شركت، پول بيشتري توليد كنند مردم بايد تورم بيشتري را تحمل كنند.

8. تورم، در سال‌هاي اخير مهمترين مشكلي بوده است كه مردم ايران اعم از توليدكننده و مصرف‌كننده را آزار داده است. اكنون كه نفت ارزان شده است و از شر تورم ناشي از پول نفت خلاص شده‌ايم دولت و مجلس بايد مواظب باشند كه شر تورم ناشي از پول بانك مركزي گريبان مردم را نگيرد. ولي اين شر به بهانه توليد تاحدودي نمايان شده است!‏

سرمايه

«بزرگ ترين موج رانت خواري در تاريخ اقتصاد ايران» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سرمايه به قلم سعيد ليلاز است كه در آن مي خوانيد؛ آمار رسمي ارائه شده توسط رئيس کل بانک مرکزي که رقم مطالبات معوقه شبکه بانکي را 31 هزار ميليارد تومان عنوان کرده، بيانگر بزرگ ترين موج دست اندازي به منابع اقتصادي ايران است.

تا پايان سال 1383 و ظرف بيش از يکصد سال عمر شبکه بانکي در ايران، ارزش کل مطالبات معوقه بانک هااز مشتريان خود کمتر از چهار هزار ميليارد تومان بود و اکنون در مدت سه سال و نيم، هفت برابر عملکرد يکصدسال ماقبل شده است. به دشواري مي توان موجي از رانت خواري در تاريخ اقتصاد ايران را از اين بزرگ تر پيدا کرد.اصلي ترين علت اين رويداد سه نوع تصميم گيري دولت نهم در مورد تسهيلات بانکي بوده است. نخست آنکه دولت نهم پس از افزايش فشار بر شبکه بانکي و اعطاي حداکثر وام ممکن به متقاضيان که حتي به عزل يکباره مديران بانک هاي دولتي و وارد آوردن فشار بر بانک هاي خصوصي انجاميد، نرخ بهره را چنان کاهش داد که در برابر موج همزمان فزآينده تورم، دريافت وام بانکي و تلاش براي پس ندادن آن داراي رانت ذاتي شد. در مرحله بعد و به سبب تمايل دولت به اعطاي هرچه بيشتر وام، بسياري از وام گيرندگان وثيقه کافي و معتبري به عنوان تضمين وام دريافتي که اساس رابطه نظام بانکي و وام گيرنده را تشکيل مي دهد نزد بانک وديعه نگذاشتند يا بانک ها از آنان وثيقه چندان محکم و معتبري طلب نکردند. در وهله سوم، مطابق تاکيد جسته و گريخته مسوولان ارشد کشوربا استناد به برخي فتاوي اغلب وام گيرندگان اميد دارند بتوانند از پرداخت جريمه ديرکرد وام هايشان معاف شوند. با اين سه شرط، اگر وام گيرنده اي بدهي بانکي خود را در سررسيد مقرر بازپرداخت کند، يک حرکت ضداقتصادي مرتکب شده و بديهي است که تحت اين شرايط در چشم برهم زدني بايد ميزان مطالبات معوقه شبکه بانکي هشت برابر شود.

ظرف چهار سال گذشته، اصلي ترين شعار دولت نهم، عدالت محوري و مبارزه با فساد بوده است. هنوز هم رياست محترم جمهوري هنگامي که مي خواهند عملکرد دولت هاي پيشين را نقد کنند به دزدي ها و رانت خواري هاي صورت گرفته در دولت هاي قبل اشاره مي کنند اما آمار ارائه شده از سوي رئيس کل بانک مرکزي مويد اين واقعيت است که رانت خواري با غارتي بزرگ تر از 27 هزار ميليارد تومان مطالبات معوقه بانک ها که در سه سال اخير رخ داده، در تاريخ اقتصاد ايران سابقه ندارد. دو صد گفته چون نيم کردار نيست.

ارسال به دوستان
وبگردی