۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۲۹۲۱
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۲ - ۳۱-۰۲-۱۳۸۸
کد ۷۲۹۲۱
انتشار: ۰۹:۳۲ - ۳۱-۰۲-۱۳۸۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


كيهان: 4جنگ و يک انتخابات

«4جنگ و يک انتخابات» يادداشت روز روزنامه‌ كيهان به قلم محمد ايماني است كه درن مي‌خوانيد؛ خاورميانه به مفهوم واقعي در سده اي که گذشت، منطقه آشوب و بي ثباتي و جنگ بوده است. در آغاز قرن ميلادي جديد، اين بي ثباتي و جنگ شدت يافت. از سال 2001 تا 2008 در کمتر از 7 سال، 4 جنگ  مهم در همين منطقه رخ داد. سال هاي 2001 و 2003، قشون کشي اشغالگران آمريکايي به افغانستان و عراق،  و سال هاي 2006 و 2008 جنگ افروزي رژيم اشغالگر صهيونيستي عليه حزب الله لبنان و دولت مردمي حماس در غزه. 4 جنگ در 7 سال براي يک منطقه اتفاق کوچکي نيست و نشان مي دهد خاورميانه آبستن حوادث بزرگ و دوران سازي است که مستکبران و طواغيت اصلي دنيا را به تلاطم درآورده تا با دستکاري و اختلال در روند حوادث دوران ساز، مسير آن را منحرف کرده و تغيير جهت دهند. يک طرف، جبهه بزرگ اسلامگرايي با محوريت ايران است که جنبش دموکراتيک مقاومت اسلامي را در جاي جاي منطقه و به کمک ملت ها پمپاژ مي کند و در طرف مقابل، ماشين رزم  چندجانبه مستکبران است که ميليتاريسم عريان را در کنار سياست اختناق و سرکوب برخي سران مرتجع و جنگ نرم اطلاعاتي-فرهنگي براي متفرق کردن جبهه مقاومت اسلامي و از هم پاشي آن به کار گرفته است.

ما ملت ايران در منطقه اي زندگي مي کنيم که ناامني، تهديد، بي ثبات سازي، جنگ افروزي و تهاجم حرف اول را در آن مي زند. در چنين منطقه اي اگر هم جنگ طلب نباشي- که ملت و حاکميت ايران نيست- باز هم بايد براي صلح و امنيت جنگيد. براي نجنگيدن و جنگ نداشتن بايد جنگيد. و براي نجنگيدن  و متحمل هزينه هاي جنگ نشدن، بايد روحيه سلحشوري و تهاجمي و مقتدرانه داشت. به تعبير قرآني «دشمنان بايد در شما شدت و قدرت و استحکام را حس کنند». آنها که مي گويند براي صلح و امنيت و آرامش بايد از اقتدار و عزت و جديت و استحکام در عرصه سياست خارجي دست شست، يکبار پيش از اين منطق خود را پيش چشم همه انظار محک زده اند. مشي نرم و منفعل و از موضع ضعف آنها نه تنها ميليتاريست هاي مهاجم را رام  نساخت  بلکه گستاخ تر و هارتر کرد تا آن جا که التماس مذاکره از سوي برخي از همين سياستمداران منفعل، با برخورد نخوت بار طرف آمريکايي در آن سال ها مواجه شد. اما  ديپلماسي پيشرو، مقتدرانه و تهاجمي امروز دولت ايران باعث شده همان طرف آمريکايي درخواست «مذاکره بزرگ» - بر سر مسائل مختلف خاورميانه از عراق و افغانستان تا لبنان و فلسطين در کنار ماجراي هسته اي- را به ايران ارائه دهد.

بر سر فناوري هسته اي، همان  دولت هايي که مي گفتند حق نداريد به فعاليت هاي ماقبل غني سازي هم ادامه دهيد چه رسد به فعاليت 50 سانتريفيوژ در حد تحقيقات دانشگاهي، امروز پيغام مي دهند  فعاليت نيمه صنعتي 7 هزار سانتريفيوژ شما را مي پذيريم، شما هم توافق کنيد که سانتريفيوژها را بيش از اين توسعه ندهيد. يک روز ميليتاريست ها با اشغال عراق و افغانستان- و با وجود اين که از سرويس  ويژه دولت اصلاح طلب وقت براي سرنگوني طالبان بهره گرفته بودند- ايران را در محور شرارت قرار مي دادند و تهديد به حمله مي کردند اما امروز همان رژيم ميليتاريست که فقط رونماي آن به اقتضاي ضرورت ها و اضطرارها تفاوت کرده، منافقانه دعوت مي کند که بياييد بنشينيم براي مشکلات حاد به ويژه در افغانستان و نيز عراق چاره  انديشي کنيم! در روزگار سابق، آمريکايي ها توانسته بودند ناامني و بي ثباتي را  نه فقط در عمق مرزهاي ما بلکه در پايتخت (آشوب هاي تيرماه78) و در ميان طيف هايي از مجلس و دولت رسوخ دهند.

فرض بر اين بود که در  روزگار کليد خوردن پروژه خاورميانه جديد و کشورگشايي هاي مشترک آمريکا و رژيم صهيونيستي مي توان ايران را از درون درگير و مشغول خود کرد و در يک دوره 4 تا حداکثر 8-7 ساله پيروزي در جنگ جهاني چهارم را در تهران و بغداد و تل آويو و دمشق و بيروت جشن گرفت. در همان روزهاي آغازين حمله به افغانستان بود که جيمز وولسي رئيس وقت سازمان سيا اعلام کرد جنگ جهاني چهارم در خاورميانه آغاز شده و بيست و چند کشور اسلامي بايد فتح شده و منطقه دگرگون شود. همان روزها بوش با تبخترتمام آغاز دور تازه جنگ هاي صليبي را اعلام کرد. درست در همان روزگار بود که طيفي از نفوذکردگان  در حاکميت جمهوري اسلامي با صداي بلند اعلام کردند مسائل خاورميانه و فلسطين و لبنان و عراق و ديگر مسلمانان به ما چه. تا توانستند کوشيدند پشت جنبش هاي مقاومت را در اوج فشارها و تهديدها و محاصره ها خالي کنند و در کنار آن، هرجا که شد به آمريکا و انگليس سرويس دهند. و آنچه در نهايت اين داد و ستد يکسويه براي ملت ايران ماند، بدهکاري و بي اعتباري و تهمت شنوي و تهديدشدن بيشتر از سوي مستکبران بود که طمع کرده بودند بي ثباتي را به درون مرزهاي ايران بکشانند.

بيخود نبود آقاي بوش از فرقه و حلقه اي سياسي در ايران نام برد و صراحتاً اعلام کرد که از آنها براي مهار بنيادگرايان اسلامي حمايت مي کند. اين طيف سرويسي را به هيئت حاکمه جنايتکار و سلطه جوي آمريکا مي دادند که  ارزشمندتر از قدرت نظامي و اقتصادي و اطلاعاتي اين ابرقدرت بود. آنها تبديل به «تکيه گاه» براي «اهرم» فشار آمريکا شده بودند تا شايد بتوان ستون مقاومت را  در ايران از جا کند يا از درون دچار آشفتگي و فروپاشي کرد. فشار از بيرون، اگر بر تکيه گاه اين طيف «آمريکاپسند» قرار نمي گرفت هيچ تأثيري نمي توانست بگذارد اما با وجود اينها دشمن طمع کرده بود هجمه و فشار خود را بومي  کند و دومينوي فتح خاورميانه را  از طريق سقوط ايران، با موفقيت به پايان رساند.

اما اشغالگران آمريکايي و صهيونيستي در آن  4 جنگ بزرگ شکست خوردند چون ملت و رهبري در  ايران صفحه زريني از مقاومت پيروز را رقم زدند. اين پايداري پيروز اثر خود را در مقاومت لبنان و فلسطين گذاشت و پيروزي هاي بزرگ را  در جنگ 33 روزه و 22 روزه رقم زد. از آن سو متحدان ايران در انتخابات هاي مختلف عراق و فلسطين و ترکيه روي کار آمدند و حالا وضعيتي شده که روزنامه آمريکايي وال استريت ژورنال در جمع بندي تحولات خاورميانه اذعان کند «ايران در حال پر کردن جاي آمريکا در هر جاي خاورميانه است که کاخ سفيد مجبور مي شود از آن عقب نشيني کند... دولت لبنان که اکنون در صف کشورهاي طرفدار آمريکاست با انتخابات پيش رو به کشور طرفدار ايران تغيير موضع خواهد داد... تهران دست به يک بازي صبورانه زده است. هر کجا که امکان داشته باشد اين کشور مصمم است اهداف خود را از طريق امکانات سياسي از جمله انتخابات دنبال کند. در حالي که گروه هاي طرفدار آمريکا به دليل ضعف واشنگتن دلسرد شده اند، تهران اميدوار است متحدان اين کشور در انتخاباتي که قرار است در سال جاري در افغانستان، لبنان، فلسطين و عراق برگزار شود، پيروز شوند... پيام ايران ساده است: ابر قدرت آمريکا در حال افول است. آنها در حال رفتن هستند و ما در حال آمدن. اين مضمون تبليغات خمينيستي است».

در چنين فضايي است که گزارش اخير روزنامه جروزالم پست مفهوم عميق تري پيدا مي کند «منابع موساد مي گويند نتايج بررسي ها و مطالعاتي که از داخل ايران مي رسد، مؤيد احتمال پيروزي احمدي نژاد در انتخابات آتي است اما در هفته هاي اخير انتقاد به رويکردهاي تندروانه وي در سياست خارجي به ويژه درباره اسرائيل از سوي رقيبان اصلاح طلب او افزايش قابل ملاحظه اي يافته است». انتخابات ايران براي دستگاه هاي اطلاعاتي آمريکا و اسرائيل و انگليس، حکم مرگ و زندگي دارد. آنها آن قدر پر توقع نيستند که آرزو کنند دولت دست نشانده آنان روي کار آيد اما ناچارند اميدوار باشند دولتي ضعيف و منفعل روي کار  آيد. در اين ميان برخي عناصر سياسي مشکوک تصويري فراتر از ضعف و انفعال را به نمايش مي گذارند همچنان که يک عضو مشترک مشارکت و مجاهدين اخيراً با بيان اينکه «انتخابات ايران مهم ترين انتخابات سال 2009 و واجد تأثيرات جهاني است» از لزوم امدادرساني به باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا خبر داده و مي گويد «انتخابات ايران مي تواند به تقويت بنيادگرايي ]لفظ جعل شده از سوي اتاق فکرهاي سيا و ناتوي فرهنگي[ و يا تقويت صلح و روش هاي دموکراتيک همچون دوره خاتمي منجر شود. امروز نبايد فقط به دنبال نجات ايران باشيم چرا که شايد  انتخابات، نجات منطقه را نيز در بر داشته باشد. البته با آمدن آقاي اوباما اين فضاي بين المللي ايجاد شده اما او به تنهايي نمي تواند کاري از پيش ببرد مگر آن که در منطقه جريان هاي بنيادگرا کنترل شوند»!

اينها چراغ سبزها و پالس هاي کاملاً روشن به سمت هيئت حاکمه سلطه جو، تجاوز طلب و ميليتاريست آمريکايي است و ثابت مي کند نامزدي و نشان شدگي جريان مذکور از سوي دولت بوش بي جهت نبوده است. اکنون هم هيئت حاکمه آمريکا فقط گريم خود را- به اضطرار- عوض کرده وگرنه دموکرات ها کمتر از جمهوري خواهان، در دنيا جنگ افروزي و کودتا برپا نکرده اند.

بحث ها و نقدهاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي در تبليغات انتخاباتي نامزدها جاي خود را دارد اما فراتر از همه اين بحث ها بايد توجه داشت که قلمرو امنيت ملي، بيش و پيش از همه اين مباحث ضرورت دارد و اين قلمرو بايد مصون و محفوظ بماند. ملت در اين ميان تفاوت امنيت و عزت و اقتدار و استقلال را با نا امني، طفيلي گري، گدايي محبت مستکبران و خوش رقصي هاي بي حاصل براي آنان مي فهمد. به قول حکيم بزرگ «اگر فلسفه بايد، فيلسوفي بايد و اگر هم فلسفه نبايد،  باز هم فيلسوفي بايد». ما در عرصه سياست خارجي بخواهيم يا نخواهيم، بايد که مقاومت و اقتدار پيشه کنيم؛ طرفدار پيشرفت و گسترش قلمرو نفوذ باشيم يا طالب امنيت در مرزهاي خود.

ابتكار: گرايش هاي اقتصادي مطرح در انتخابات

«گرايش هاي اقتصادي مطرح در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري-1»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار است كه در آن مي خوانيد؛با نزديک تر شدن به روزهاي سرنوشت ساز انتخابات رياست جمهوري دهم آنچه از سوي نامزدهاي حضور در اين آزمون بزرگ انتظار مي رود اين است که برنامه هايي دقيق روشن و شفاف در حوزه هاي مختلف خصوصا در بخش اقتصادي ارائه دهند ولي متاسفانه هر چه بيشتر به 22 خرداد 87 نزديک مي شويم به نظر مي رسد همين معدود داوطلباني که به صورت رسمي خود را براي حضور در انتخابات آماده مي کنند نيز ترجيح مي دهند بيش از آنکه بر شعور انتخاباتي بيفزايند بر تنور شور آن بدمند!  برپايه همين رويه نادرست هيچيک از نامزدهاي فعال و خاموش تاکنون برنامه منسجم و در خور تاملي از برنامه ها و سياستهاي خود به جامعه و خصوصا قشر نخبه کشور که اصولا بايد نقش هدايت افکار عمومي و رهبري بدنه جامعه را برعهده داشته باشند ارائه نکرده اند و تنها به ذکر شعارهايي در نقد عملکرد دولت فعلي و يا دفاع از آن بسنده شده است. 

اين در حالي است که طي 9 دوره انتخابات رياست جمهوري در طول 30 سال انقلاب اسلامي همواره بر لزوم " برنامه محوري " به جاي " شخص محوري " در انتخاب رئيس قوه مجريه کشور تاکيد شده است ولي با کمال تاسف هر دوره شاهد آن هستيم که حتي نامزدهاي رياست جمهوري هم تمايل چنداني به اين مسئله ندارند و ترجيح مي دهند با دست گذاشتن بر نقاط ضعف دولتهاي گذشته جامعه را به تغييرات جدي در رويه هاي قبلي اميدوار کنند و از سر دادن شعارهاي زيبا گرچه ناشدني دريغ نورزند. 

تداوم و گسترش اين رويه در جريان انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري که در آستانه ورود انقلاب به دهه چهارم عمر خود و قرار گرفتن در شرايطي حساس و خطير برگزار مي شود مي تواند پيامدهاي ناگوار و تاسف بار بيشتري داشته باشد.  اين نگراني در حوزه اقتصادي که بي ترديد طي سالهاي اخير و همينطور پيش رو روزهاي پر فراز و نشيبي را از سر گذرانده و همچنان نيز در پيش خواهد داشت بيش از ساير بخشها وجود دارد چرا که عملکرد اقتصادي دولت در دوره نهم از جمله مواردي است که اظهارنظرهاي به شدت متفاوت و متناقضي در مورد آن صورت مي گيرد و به تبع همين مرزبنديها ادامه رويه هاي چهار سال گذشته گاهي به شدت زيانبار و گاه کاملا ضروري و لازم توصيف و ارزيابي مي شود. 

از اين رو لازم به نظر مي رسد نامزدهاي رياست جمهوري هر چه سريعتر و دقيق تر برنامه ها و سياستهاي اقتصادي خود را به جامعه ارائه کنند تا صاحبان راي با بررسي و مقايسه اين برنامه نامزد مورد نظر خود را در بخش اقتصادي انتخاب کنند ولي از آنجا که چنين اقدامي تا لحظه حاضر از سوي هيچيک از داوطلبان فعلي صورت نگرفته و فرصت باقيمانده تا زمان انتخابات رياست جمهوري نيز به سرعت رو به اتمام است روزنامه جام جم تلاش کرد از لابه لاي سخنان و اظهارنظرات اين نامزدها تصويري کلي از جهت گيريهاي اقتصادي هر يک از روساي جمهوري احتمالي ارائه دهد البته بديهي است در غياب برنامه هاي روشن مدون که از جانب خود اين افراد معرفي شود آنچه در پي مي آيد برداشتي آزاد از سخنان و نوشته هاي نامزدهاي فعلي رياست جمهوري است که صرفا در راستاي کمک به افکار عمومي در انتخاب گزينه بهتر انجام شده است. 

به نظر مي رسد مجموعه سرفصلها و رويکردهاي اقتصادي را فارغ از نامزدهاي فعلي رياست جمهوري مي توان در دو لايه مورد بررسي قرار داد. لايه نخست که از آن به " رويکردهاي تئوريک " تعبير مي کنيم مجموعه اي از نظرات و ديدگاه ها را در مورد مسائلي از قبيل: توسعه يافتگي جهاني شدن اقتصادي جايگاه دولت در روند حرکتي اقتصاد جامعه رابطه اقتصاد و سياست و... شامل مي شود. 

لايه دوم که در آن به بحث در مورد تکنيکهاي اقتصادي و روشهاي بکار گرفته شده براي نيل به اهداف تعريف شده اقتصادي مي پردازد شامل مسائلي از قبيل سياستهاي پولي و بانکي (نرخ سود تسهيلات بانکي نرخ سود سپرده هاي بانکي) سياستهاي ارزي سياستهاي مالي (ماليات يارانه ها و...) خصوصي سازي سرمايه گذاري خارجي بودجه و.... است.  و سرانجام به اهداف دولت دهم از اتخاذ روشها و تکنيکهاي اقتصادي فوق پرداخته مي شود که مي توان از آن جمله به نرخ تورم بيکاري فضاي کسب و کار و... اشاره کرد. 

اين مسائل با وجود اينکه معلول مولفه هاي لايه اول هستند نظر به تماس مستقيم بدنه جامعه با آنها و برخورداري از درکي هر چند غيردقيق و حتي نادرست از معناي اين مسائل در ميان آحاد مردم در نگاه داوطلبان رياست جمهوري از اهميت بسيار بيشتري برخوردار است به گونه اي که به نظر مي رسد تمامي نامزدهاي فعلي اعم از نامزدهاي بالقوه و بالفعل تمام هم و غم خود را بر روي همين حوزه و نقد و دفاع سياستهاي دولت نهم در اين بخش متمرکز کرده اند. 

در نگاهي کلي چنين رويکردي اگرچه مسبوق به سابقه است ولي پيامدهاي ناگوار خطيري براي جامعه و آينده کشور به دنبال خواهد داشت که جبران آنها به سادگي ميسر نيست چرا که مسائلي مانند تورم که در ادبيات عمومي از آن به گراني تعبير مي شود و يا معضلاتي از قبيل بيکاري رکود که اين معضل هم در کاهش ميزان داد و ستد در سطح خرده فروشي خلاصه مي شود و.... مسائلي هستند که به شدت قابليت شعارزدگي در مورد آنها وجود دارد.

به عبارت ديگر نامزدهاي رياست جمهوري فارغ از تمرکز بر دوره دهم و در تمامي دوره ها ميل زيادي به توجه نسبت به عملکرد دولت گذشته و سر دادن شعارهايي زيبا و عوام پسند در مورد عملکرد خود در صورت به قدرت رسيدن در اين شاخصها از خود نشان مي دهند.  به عنوان مثال بسيار کم شاهد آن بوده ايم که نامزد احراز مقام رياست جمهوري از برنامه هاي خود براي کوچک سازي دولت سخني بگويد و اين کار بسيار مهم را به عنوان يکي از شعارهاي انتخاباتي خود انتخاب کند بلکه برعکس شاهد سر دادن انبوهي از شعارها و وعده هايي هستيم که بستر لازم براي تحقق آنها نه تنها کوچک شدن دولت نيست بلکه به دولتي بسيار بزرگتر و پرمشغله تر از اکنون نياز است.  بقيه گزارش (قسمت دوم و سوم) در شماره هاي بعدي به رويت خوانندگان عزيز خواهد رسيد.

اعتماد: خلاء برآورد صحيح اطلاعات

«خلاء برآورد صحيح اطلاعات»عنوان سرمقاله ي روزنامه‌ي اعتماد به قلم محمود محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛تاريخ حکومت ها سرشار از عبرت است؛ عبرت از زمامداراني که خلاف منافع خويش تصميم گرفته و عمل کرده اند. آيا زمامداران به طور ارادي خلاف عقل و منافع خود عمل مي کنند؟ شاه زماني خطاب به ملت ايران گفت؛ «من هم صداي انقلاب شما را شنيدم» که ديگر دير شده بود يا صدام حسين تا چند ساعت قبل از سقوط کشورش با رجزخواني اطلاعات غلط به عالم منعکس مي کرد، که اينها همه ريشه در خلاء برآورد صحيح اطلاعات و عدم محاسبه غرامت ناشي از تصميمات غلط و سوءمديريت دارد.مروري بر تاريخ سياسي حکومت ها نشان مي دهد کسب قدرت به مراتب آسان تر از حفظ قدرت است و کاربرد قدرت در جهت منافع از هر دو دشوارتر، زيرا کاربرد قدرت مبتني بر خرد، علم و حکمت است. به ويژه در عصر امروز که زمامداري يک امر متکي به علم است؛ علم سياستگذاري، برنامه ريزي، مديريتي و ساز وکارهاي نظارتي مدرن و مترقي. دغدغه هاي آيت الله هاشمي رفسنجاني در نشست هم انديشي مشترک مجمع تشخيص مصلحت و قوه قضائيه از اين منظر قابل تعمق است؛ دغدغه هاي کسي که طي بيش از نيم قرن سابقه مبارزاتي نقش اساسي در «کسب قدرت»، «حفظ قدرت» و «کاربرد قدرت» داشته و همچنان دارد. کسي که در انديشه سياسي پيش و پس از پيروزي انقلاب اسلامي با استفاده ابزاري از دين توسط حکومت ها و قدرت ها به ستيز برخاسته، چرا که ماندگاري دين را به نقش برتر و معنوي آن در سياست و مديريت قدرت دانسته است. کسي که خوب مي داند کارآمدي و توانمندي دولت پيوندي مستقيم با رشد درآمد، افزايش ثروت ملي و دستاوردهاي اجتماعي دارد.

بنابراين انتقاد آيت الله هاشمي از نحوه زمامداري مملکت يک انتقاد سطحي و با انگيزه سياسي نيست بلکه نظريه يي با پشتوانه نيم قرن تجربه در مبارزه و کشورداري است که بايد براي همه کساني که به بقا و مقبوليت نظام علاقه مندند بااهميت باشد و يک بار براي هميشه با نشست نهادهاي مسوول و نظارتي نظام براي پايان دادن به اين برآوردها و آمارهاي غلط و ضد و نقيض و عدم محاسبه غرامت ناشي از آن پايان دهد.چگونه مي توان از اين کلام حساب شده آيت الله هاشمي که «فاصله کشور با اهداف تعيين شده در سند چشم انداز توسعه و سياست هاي اصل 44 و برنامه چهارم نامطلوب است» گذشت، در حالي که مواضع دولت خلاف آن را مي گويد؟ آيا تنها نقادي، آن هم توسط شخصيتي باتجربه و مسوول نظير آيت الله هاشمي رفسنجاني رفع تکليف مي کند؟ وي با صراحت گفته است؛ رهبر معظم انقلاب فرمودند «دولت حق ندارد در صدر اصل 44 و فرع آن سرمايه گذاري کند» و اضافه کرده است؛ «اقدامات دولت نقطه مقابل فرمايشات رهبر است.» دولت چه پاسخي دارد؟ دستگاه هاي نظارتي از جمله مجمع تشخيص مصلحت، مجلس شوراي اسلامي، بازرسي کل کشور و ديوان محاسبات، چه جوابي دارند؟ وي پيش از اين نيز در همايش اصل 44 بسيج را به پرسشگري دعوت کرد و طي سخناني چندين فراز از تاکيدات رهبرمان در خصوص قطع وابستگي به نفت و تعريف ساز و کار تحقق اصل 44 را بيان کرد. وي با اشاره به آرزوي رهبر براي عدم وابستگي به درآمد نفت گفت؛ 10 سال مهلت نوشتيم تا هر سال 10 درصد از وابستگي به نفت کم شود و اضافه کردند «از آن تاريخ پنج سال مي گذرد» و سوال بزرگي که بايد براي يک دانشجو و استاد دانشگاه وجود داشته باشد اين است که چقدر اين امر تحقق يافته است؟ و سپس با قاطعيت در جمع خبرنگاران اعلام کرد عملکرد مجلس شوراي اسلامي، دولت نهم و حتي مجمع تشخيص مصلحت نظام در خصوص اصل 44 خوب نبوده است.

نکته اينجاست که آيا همين سوال را نبايد پرسيد که چه تدابيري پيش بيني شده تا سياست هاي کلي برنامه پنجم توسعه (در چارچوب سند چشم انداز 20 ساله که رهبر معظم انقلاب مورخ 21/10/87 کتباً ابلاغ کردند) به سرنوشت برنامه چهارم و غبطه خوردن همه از جمله رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت و رئيس مجلس خبرگان رهبري مبتلا نشود؟ شايد اين هم از مظلوميت آيت الله هاشمي باشد که در صدر پايگاه هاي قدرت نظام قرار دارد و از قصور دولت و مجمع تشخيص مصلحت نظام سخن مي گويد، مشاور و امين و ياور و دوست قديمي رهبر است و از جايگاه رئيس خبرگان رهبري از قصور نسبت به «نامه صريح، تاکيدات و آرزوها»ي تحقق نيافته رهبري سخن مي گويد. با اين اوصاف و با توجه به جايگاهي که آقاي هاشمي رفسنجاني دارد آيا ما نبايد وي را مورد پرسش قرار دهيم تا به اين سوال اساسي پاسخ گويد که چه کسي و چه رکني از ارکان نظام مسوول عدم تحقق اين سياست ها است؟

رسالت: دستاورد يك سفر نوراني

«دستاورد يك سفر نوراني»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛مقام معظم رهبري از سه‌شنبه هفته گذشته به مدت يك هفته با سفر به كردستان موجي از شوق، اميد و نشاط را در خطه دلاورمردان اين منطقه پديد آوردند . مردم غيور شهرهاي سنندج ، بيجار، سقز و ... با ميهمان‌نوازي تاريخي خود از چنين ميهمان عالي قدري، رسم وفاداري و عشق به ولايت به همه ايرانيان آموختند.

مقام معظم رهبري در نطق‌هاي شورانگيز و تاريخي خود بحث گسست قوميتها و مذاهب را كه دشمن به صورت يك تهديد به آن مي‌نگريست، يك فرصت معرفي فرمودند، فرصتي كه ملت ايران را قادر خواهد كرد با اين تفاوتها مسير پيشرفت و ترقي و تعالي را با سرعت بيشتري طي كنند.

اسلامي انديشيدن و ايراني بودن شكافي براي «قوميت» و «مذهب» باقي نگذاشته است كه دشمنان اسلام و ايران بخواهند در درون آن عليه ملت سنگر بگيرند. اين حقيقتي بود كه مقام معظم رهبري بحق بر روي آن انگشت تاكيد گذاشت و هوشمندي ملت ايران نيز در طول تاريخ چند هزار ساله مهري بر سند اين حقيقت انكارناپذير است .رهبر انقلاب يك هفته ميهمان مردم عزيز كرد بود. معظم له شهر به شهر رفتند و با مردم به گفتگو نشستند، مشكلات و مسائل آنها را از نزديك بررسي كردند. تفرج صبحگاهي مقام معظم رهبري در ارتفاعات آبيدر - همانجا كه در آغاز پيروزي انقلاب توپخانه قواي كفر و الحاد و نفاق برسر مردم سنندج آتش دشمني و نفرت مي‌ريخت - تصويري از امنيت و امان را در كردستان واتاب مي‌داد. امنيتي كه مورد رشك و حسد كردها در همسايگي‌ ما در عراق و تركيه و ... است .

مردم كردستان طي يك هفته ميهماني با شكوه خود نمادي از وحدت ملي و انسجام اسلامي در سايه ولايت را به نمايش گذاشتند و اين تصوير هواخواهان ايران و اسلام را خوشحال وبدخواهان ملت ايران را خشمگين كرد. مقام معظم رهبري در سخنان گوناگون خود در محافل مردمي و نيز نخبگان به موقعيت حساس و نقش برجسته ايران در جهان و منطقه اشاره كردند و فرمودند قدر اين نظام و اين نعمت الهي را بدانيد. هوشمندي ملت بويژه نخبگان را نيز در برابر توطئه‌هاي دشمن طلب فرمودند.

ايشان به موضوع انتخابات اشاره فرمودند و از مردم خواستند به كساني راي دهند كه درد مردم و درد كشور را بدانند و از درد مردم احساس درد كنند. ساده زيست باشند و از اسراف و  اشرافي گري بيزار.

امروز چهار رجل سياسي و مذهبي توسط شوراي نگهبان احراز صلاحيت شدند. بي‌ترديد همه آنها صالح‌اند. اما ملت بايد اصلح را انتخاب كند. مقام معظم رهبري در سفر به كردستان معيارها و شاخص‌هايي را معرفي كردند كه هر كس مي‌تواند از ميان اين چهار نفر، مصداق نامزد خود را جستجو كند و در انتخابات آينده برحجم مشاركت بيفزايد.

البته مقام معظم رهبري نقدي مشفقانه را به برخي اظهارات نامزدها نيز مطرح فرمودند و آنها را از سياهنمايي و مطالبي كه واقعيت ندارد پرهيز دادند.

ما اميدواريم كه از هفته آينده تبليغات انتخابات وارد مرحله جديدي مي‌شود، نامزدها و طرفداران آنها بر سبيل عدالت و انصاف سلوك خود را تنظيم كنند. و ره‌توشه‌هاي فكري سفر مقام معظم رهبري به كردستان در خصوص انتخابات را در مسير سياست ورزي خود ارج نهند.

آفتاب يزد:مچ‌بندها و مچ‌هاي باز شده!

« مچ‌بندها و مچ‌هاي باز شده!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛با نگاهي به تحركات حاميان احمدي‌نژاد در يك سال گذشته، مي‌توان »تغيير فاز اجباري« آنان را مشاهده نمود. آنها ظاهراً تحليل احمدي‌نژاد را قبول داشتند كه »نفت از يكصد دلار پايين‌تر نمي‌آيد«. برهمين اساس، مهم‌ترين برنامه اجرايي - تبليغاتي خود را بر تحقق گسترده اهدافي متمركز كرده بودند كه بخشي از آنها به طور كاملاً اتفاقي در آستانه انتخابات در حال اجراست. حاميان دولت، گويي باور داشتند كه به مدد »نفت يكصد دلاري« خواهند توانست »يارانه نقدي سه ماهه« را طبق برنامه از قبل اعلام شده، به حساب هموطنان بريزند و همزمان با آن، تحركات ديگري نيز صورت دهند كه به گمان آنها، نتيجه آن مي‌توانست موجب القاي موفقيت دولت در حل مشكلات مردم باشد، اما اينگونه نشد. پس از آن، تلاش فراكسيون دولتي اصولگرايان بر اين ادعا متمركز شد كه »همه صاحب‌نفوذان كشور از احمدي‌نژاد حمايت مي‌كنند. پس بهتر است مردم با راي خود، مديريت اجرايي كشور را در اختيار كسي قرار دهند كه با هيچ مانع رسمي و غيررسمي مواجه نيست«. اما اين توقع دولتي‌ها نيز محقق نشد و نه تنها برخي از اصلي ترين تشكل‌ها و چهره‌هاي اصولگرا، حاضر به اعلام حمايت ازنامزدي احمدي نژاد نشدند بلكه در اظهارات تعدادي از حمايت كنندگان نيز نوعي »مصلحت انديشي موقتي« آشكار بود. حاميان ويژه دولت، زماني متوجه اشتباه محاسباتي خود در خصوص دسترسي دولت به »منابع گسترده مالي« و برخورداري از حمايت يكپارچه »صاحب نفوذان اصولگرا« شدند كه فرصت زيادي براي جبران باقي نمانده بود. پس بهترين راه آن بود كه با بهره گيري از رسانه هاي عمومي، از يك‌سو به بزرگ نمايي موفقيت‌هاي ادعايي دولت بپردازند و از سوي ديگر، مردم را نسبت به احتمال پيروزي اصلاح طلبان و پيامدهاي آن، نگران كنند. بخش اول اين سناريو، چندان كارساز نبود زيرا بسياري از ادعاها در خصوص موفقيت‌هاي دولت، با آنچه كه مردم در خانه خود ودر كوچه و خيابان مي ديدند تفاوت داشت. ‌‌

در خصوص ايجاد هراس از اصلاح طلبان هم آنقدر در سال هاي گذشته افراط شده است كه امروز هيچ سخن جذاب و تازه اي در اين مورد در كيسه خبرسازان و بولتن نويسان آن طرفي پيدا نمي شود. لذا حضرات آخرين تير تركش را آماده كرده‌اند. اين تير، القاي اختلاف شديد ميان اصلاح طلبان است. بر همين اساس، رسانه‌هايي كه بايستي منبع مطمئن خبرگيري مردم باشند به بخش‌هايي از ستاد انتخاباتي احمدي نژاد تبديل شده‌اند كه وظيفه آن ها مخفي نگه‌داشتن نارضايتي‌هاي دروني اصولگرايان از احمدي نژاد ‌‌و بزرگ‌نمايي اختلاف ميان دو كانديداي اصلاح طلب يا حاميان آنها است. نيروهاي ويژه به كمك بخش رسانه‌اي خود مي‌خواهند مردم را از آينده پرچالشي بترسانند كه در صورت پيروزي اصلاح‌طلبان، در انتظار كشور خواهد بود. پروژه اختلاف افكني ميان موسوي و كروبي، بسيار زودتر از آنچه كه مدعيان اصولگرايي تصور مي‌كردند به شكست انجاميد، زيرا اين دو اصلاح‌طلب، زخم خورده رفتار و گفتار اقتدارگرايان بودند و اين زخم خوردگي نيز به خاطر مواضعي بود كه كروبي و موسوي در آن اشتراك صددرصدي داشتند. اما آنطرفي‌ها هنوز نااميد نشده‌اند. آنچه در روزهاي اخير موجب بهره‌برداري همراه با دستپاچگي و ذوق‌زدگي آن طرفي‌ها شده، تنها در همين راستا بوده است. نخستين فرض آن است كه واقعاً عده‌اي جوان خام، به حمايت از موسوي در سخنراني كروبي اخلال كرده باشند. اين كار اگر چه قبيح است اما هر چه باشد بهتر از وضعيتي است كه بر اردوگاه اصولگرايان حاكم است و نمونه‌اي از آن را سايت اصولگراي تابناك، افشا نموده است؛ نمونه‌اي كه نشان مي‌دهد در بالاترين سطوح جناح اصولگرا، چه عبارات همراه با مهرورزي رد و بدل مي‌شود! آيا واقعاً شعار چند دانشجوي حامي موسوي در حضور كروبي، اهميت بيشتري دارد يا عباراتي كه در يك سال اخير توسط حاميان قبلي و فعلي احمدي‌نژاد مطرح شده است؟! حتي اگر در ميان »طرفداران دو كانديداي اصلاح طلب« اختلافاتي وجود داشته باشد آيا اين اختلافات با آنچه كه توسط اصولگرايان حامي و منتقد احمدي‌نژاد و چهره‌هاي سرشناس آن جناح نسبت به رئيس دولت نهم بيان مي شود قابل مقايسه است؟ راستي آيا روزي فرا مي‌رسد كه صدا و سيما جرا‌ت پخش اين اظهارنظرها را پيدا نمايد؟

البته اين فرض هم وجود دارد كه اصولاً اخلالگران در مراسم سخنراني كروبي، مزدبگيراني بوده‌اند كه رنگ شال خود را بنابر دستور و به مصلحت!! تغيير داده‌اند. آنچه كه اين فرض را بسيار تقويت مي‌نمايد بهره برداري حداكثري رسانه‌هاي شيفته احمدي نژاد از حادثه اخير است. آنها فقط به اين سوژه اكتفا نكرده‌اند و براي آنكه توجهات به نامه كروبي و محتويات آن را كاهش دهند به سوژه‌هاي »دلخوش كننده« ديگر تمسك مي‌جويند.

به موجب آنچه ديروز بعضي از سايت‌هاي آن‌طرفي كشف كرده‌اند يك طرفدار موسوي، در حضور خود او مچ‌بند سبز خويش را درآورده است تا اعتراض خود به ميرحسين را نمايش دهد.

خيلي جالب است! وقتي يك نفر- كه مشخص نيست از ابتدا حامي موسوي بوده يا او هم وظيفه‌اي براي خدمت به رقيب اصلي موسوي به عهده داشته است - مچ‌بند خود را باز مي‌كند، اقدام او تا اين حد موجب خوشحالي دل شكستگان آنطرفي مي‌شود. اما هيچ كس از چند وزير دولت نهم و ده‌ها سياستمدار سرشناس و حاميان شناسنامه‌دار احمدي نژاد سخن نمي‌گويد كه او را رها كرده و در را‌س منتقدان او قرار گرفته‌اند. راستي آيا بهتر نيست دوستان آنطرفي، به جاي كشف »مچ‌بند باز شده« يك مدعي طرفداري از موسوي، به دنبال سر و سامان دادن به »مچ‌هاي باز شده«‌اي باشند كه قاعدتاً افشاگري‌هاي جديد آنها در سه هفته آينده، بسياري از معادلات را برهم خواهد زد!

جمهوري اسلامي: تحليل سياسي هفته

«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقاله‌ي روزهاي پنجشنبه روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛ايران اسلامي در اين هفته سوگوار از دست دادن يك مرجع تقليد و فقيه متخلق بود. ارتحال عارف رباني و عالم صمداني حضرت آيت الله بهجت مردم ايران را به سوگ نشاند و دريغ و افسوس را نصيب ملت كرد. آيت الله محمد تقي بهجت دارفاني را وداع گفت و به جوار رحمت حق پيوست . آن بزرگوار كه از برجستگان مراجع تقليد معاصر به شمار مي رفت سرچشمه فيوضات معنوي بسياري بود و به تعبير رهبر انقلاب « دل نوراني و مصفاي آن پارساي پرهيزگار آئينه روشن و صيقل يافته الهي و كلام معطر او راهنماي انديشه و عمل رهجويان بود » . اميد آنكه خداوند روح آن فقيه عاليقدر را غريق رحمت بي منتهاي خويش ساخته و حوزه هاي علميه را نيز در سايه عنايات حضرت بقيه الله الاعظم پرثمر و سايه دارتر نمايد.

اين هفته استان كردستان ميزبان حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب بود و الحق والانصاف كه مردم غيور و شرافتمند خطه دليرپرور كردستان سنگ تمام گذاشته و جلوه پرشكوهي از پيوند مردم و رهبري را به نمايش گذاشته و به دوست و دشمن نشان دادند كه همه اقوام و مذاهب در سرزمين ايران در سايه اسلام متحد و مقاوم ايستاده اند. وفاداري مردم كرد به اسلام و نظام اسلامي حقيقت زيبايي بود كه در همه ديدارها و ملاقاتهاي سفر هشت روزه رهبر معظم انقلاب متجلي گرديد و آنرا به رخ جهانيان كشاند.

دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري نيز از ديروز با اعلام اسامي كانديداهاي تاييد صلاحيت شده از سوي شوراي نگهبان يك گام ديگر به روزهاي حساس و سرنوشت ساز خود نزديكتر شد. طبعا ورود به صحنه تبليغات انتخاباتي و استفاده يكسان كانديداها از فرصت هاي تبليغاتي مي تواند به اصلاح چهره رسانه ملي كه تا امروز نتوانسته بي طرفي خود را نشان دهد موثر باشد. صدا و سيما به عنوان رسانه همگاني و ملي بايد در روزهاي باقيمانده تا انتخابات 22 خرداد با فرصت سازي برابر براي كانديداهايي كه تابحال از اين تريبون محروم بوده اند در تنوير افكار عمومي و تشريح برنامه هاي كانديداهاي رياست جمهوري نقش آفريني كرده و با عوام زدگي كه معمولا در اين ايام به سراغ افكار عمومي مي آيد مقابله كند.

در بررسي رخدادهاي خارجي سفر نخست وزير رژيم صهيونيستي به آمريكا مسائل افغانستان و پاكستان و همچنين شكست ببرهاي تاميل از نيروهاي دولتي سريلانكا اهم خبرهاي هفته بود.

بنيامين نتانياهو نخست وزير رژيم صهيونيستي در راستاي جلب حمايت كامل دولت جديد آمريكا روز سه شنبه وارد واشنگتن شد و در نخستين مرحله با باراك اوباما به مذاكره پرداخت . نتانياهو در حالي با باراك ديدار كرد كه برخي محافل خبري از زمان روي كارآمدن اوباما چنين وانمود مي كنند كه گويا ديدگاه رئيس جمهور جديد آمريكا نسبت به رژيم صهيونيستي با روساي جمهوري پيشين آمريكا متفاوت است و اوباما برخلاف اسلاف خود نمي خواهد خدمتگزار و و تابع بي چون و چراي رژيم صهيونيستي باشد. با اينحال اوباما پس از ديدار با نتانياهو به روشني ماهيت خود را بروز داد و مشخص كرد كه وي نيز همچون روساي جمهوري قبلي آمريكا كاملا سرسپرده اين رژيم است . اوباما در كنفرانس خبري در كنار نتانياهو تصريح كرد امنيت رژيم صهيونيستي براي دولت وي فوق العاده اهميت دارد. اوباما اظهار داشت اطمينان يافتن از تضمين امنيت رژيم صهيونيستي به عنوان كشور مستقل يهودي به نفع امنيت ملي آمريكاست . البته اين نخستين بار نبود كه اوباما مراتب وفاداري و وابستگي اش را به رژيم صهيونيستي ابراز مي كرد بلكه در طول يكصد روز عمر رياست جمهوري خود بارها به تمجيد از رژيم صهيونيستي پرداخته و در مقابل براي خوشايند صهيونيستها ادعاهاي واهي اسلاف خود را داير بر تروريست خطاب كردن گروههاي فلسطيني و همچنين حزب الله لبنان تكرار نموده است .

اوباما در ديدار با نتانياهو همچنين در پيگيري سياستهاي خصمانه آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران خواستار تغيير سياستهاي ايران ازجمله در زمينه فعاليتهاي هسته اي شد. وي در راستاي سياستهاي تهديدآميز عليه ايران از احتمال تشديد تحريم ايران سخن گفت . اين مسائل بار ديگر تاكيدي بر اين واقعيت است كه دل بستن به تغيير سياستهاي آمريكا ساده انديشي است و هيچ رئيس دولتي در آمريكا حاضر به تغيير در سياستهاي كلي واشنگتن بخصوص سياست خاورميانه اي نخواهد شد چرا كه اصولا توانايي و قدرت اين كار را ندارد. روساي جمهور آمريكا با كسب تاييد شبكه صهيونيستي به اين سمت مي رسند و وامدار لابي صهيونيستي مي باشند و قطعا هيچگاه بر خلاف خواست اين جريان عمل نخواهند كرد.

از ديگر موضوعات هفته جاري مسائل افغانستان و پاكستان و اوجگيري بحران در اين منطقه بود. در مسئله افغانستان هفته جاري اوباما اعتراف كرد سياستهاي آمريكا در اين كشور با شكست مواجه شده است . اين نخستين باري است كه اوباما با اين صراحت به شكست طرح هاي آمريكا در افغانستان اعتراف مي نمايد . رئيس جمهور آمريكا چندي قبل دستور اعزام 30 هزار نيروي جديد به افغانستان را صادر كرد. اين درحالي است كه مطابق اعلام منابع خبري و محافل آمريكايي اوضاع افغانستان روز به روز وخيم تر مي شود و برخي منابع ابراز كردند هم اكنون نزديك به دو سوم خاك افغانستان خارج از كنترل دولت و دردست شورشيان مسلح وابسته به طالبان است . مسئله انتخابات رياست جمهوري افغانستان نيز به معضلي براي آمريكا تبديل شده است . آمريكائيها از عملكرد حامد كرزاي چندان رضايت ندارند و اين را بارها ابراز نموده اند. مقامات آمريكايي بي كفايتي كرزاي در محقق ساختن خواست آمريكا را از عوامل شكست خود در افغانستان معرفي مي كنند و در صدد تعويض وي هستند ولي جايگزين مناسبي براي كرزاي پيدا نمي كنند. انتخابات رياست جمهوري افغانستان قرار است مردادماه برگزار شود.

اوضاع در پاكستان نيز چندان بهتر از افغانستان نيست و اين كشور دستخوش درگيري هاي داخلي شده است كه البته در آن كشور نيز يك طرف بحران آمريكا مي باشد. آمريكائيها هم اكنون به طور مرتب به مناطقي از خاك پاكستان به بهانه مبارزه با تروريسم حمله مي كنند كه همين مسئله خود بر تشديد بحران افزوده است . در اين ميان آتش جنگ در دره « سوات » و مناطق اطراف ميان نيروهاي دولتي از يكسو و شبه نظاميان افراطي از جانب ديگر شعله ور است و علاوه بر كشته شدن صدها نفر در اين درگيري ها بيش از 2 ميليون نفر در اين منطقه آواره شده اند.

جريان طالبانيسم كه مولود مشترك آمريكا ارتجاع عرب و مراكز اطلاعاتي پاكستان است هم اكنون به مثابه ماري در آستين پاكستاني ها درآمده و مردم و حكومت پاكستان را به بحراني دچار ساخته است كه بنابه شواهد موجود سالها گريبان اسلام آباد را رها نخواهد كرد.

ديگر موضوع مهم هفته جاري تحولات سريلانكا و خبر شكست كامل « ببرهاي تاميل » در جنگ هاي داخلي بود كه بخش عمده اي از اخبار و گزارش هاي رسانه ها را به خود اختصاص داد. روز سه شنبه شبكه تلويزيوني دولتي سريلانكا براي تاييد ادعاي خود داير بر شكست كامل « ببرهاي تاميل » جسد رهبر تاميل ها را به نمايش گذاشت . پيشتر دولت اعلام كرده بود كه با سقوط آخرين پايگاه تحت تصرف تاميل ها اين گروه عملا نابود شده است . در اين رابطه سخنگوي ببرهاي تاميل نيز با بيان اينكه اين گروه سلاح را زمين مي گذارد به شكست اعتراف نمود. اين سخنگو در عين حال از مردم سريلانكا به دليل كشته شدن دهها هزار نفر عذرخواهي كرد! گفته مي شود در جنگ دولت سريلانكا و ببرهاي تاميل بيش از 80 هزار نفر كشته شده اند .

تاميل ها اقليت حدود 4 ميليون نفري از جمعيت 20 ميليوني سريلانكا را تشكيل مي دهند و گروه « ببرهاي تاميل » كه سه دهه قبل تشكيل شد در صدد بود براي تاميل ها يك كشور مستقل ايجاد كند. در مسير جنگ اين گروه با دولت علاوه بر كشته شدن دهها هزار نفر كه عمدتا غيرنظامي بودند چندين مقام سريلانكا ازجمله وزير خارجه اين كشور نيز كشته شدند.

از چند سال قبل كه هند حمايتش را از ببرهاي تاميل قطع كرد تقريبا مسجل شد كه اين گروه امكان پيروزي ندارد. هندي ها كه ابتدا به دليل اشتراك مذهبي با تاميل ها كه هندو هستند و به علت قرابت فرهنگي آنها با ايالت تاميل نادوي هند از ببرها حمايت مي كردند ولي پس از آنكه متوجه شدند اين حمايت بروز تفكر جدايي طلبي در استان تامين نادوي هند با 65 ميليون جمعيت را افزايش داده است حمايت خود از ببرهاي تاميل را قطع كردند. بهرحال اگر ادعاي دولت سريلانكا صحت داشته باشد مي توان گفت كه طولاني ترين جنگ داخلي معاصر با 37 سال سابقه به پايان رسيده است .

دنياي اقتصاد:بعد مغفول طرح تقسيم سهام نفت

«بعد مغفول طرح تقسيم سهام نفت»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن مي‌خوانيد؛در حال حاضر تقريبا تعداد کانديداهاي اصلي در انتخابات مشخص شده است و اين وظيفه صاحبنظران، روشنفکران و دانشگاهيان است که ديدگاه‌ها و برنامه‌هاي کانديداها را مورد بررسي و نقد قرار دهند.

در اين نوشتار صرفا ملاحظه مهمي که در طرح دکتر نيلي مبني بر توزيع سهام شرکت نفت ميان مردم وجود دارد، اما مغفول مانده، تشريح خواهد شد. يک بعد آشکار و نسبتا ساده اين طرح متناسب کردن ميزان پرداخت به توده مردم از محل درآمد نفت با قيمت نفت است. در طرح‌هاي ديگر از آنجا که ميزان پرداخت نقدي به مردم در اعداد مشخصي ثابت مي‌شود، دولت تعهد بلندمدت و در عين حال وسيعي را پذيرا مي‌شود که معلوم نيست با نوسان قيمت نفت کاملا امکان‌پذير باشد. اين نکته را نيز توده مردم به روشني مي‌فهمند، اما در طرح دکتر‌ نيلي چنين مشکلي وجود ندارد؛ چرا که اگر قيمت نفت بالا رود، گويي سود سهام شرکت نفت بالا مي‌رود و به اين ترتيب دارندگان سهام اين شرکت منتفع خواهند شد. اما اگر قيمت نفت کاهش يابد، دولت بدون اينکه خود را متعهد کرده باشد، سود پرداختي به مردم کاهش خواهد يافت.
دغدغه مهم اما کمتر شناخته شده ديگر، تجهيز منابع براي شرکت نفت است. در گذشته وظيفه شرکت نفت درآمدزايي از محل فروش نفت تعريف مي‌شد و وقتي اين درآمد ايجاد مي‌شد، خود شرکت نفت مي‌بايد در کنار ديگر وزارتخانه‌ها در نوبت قرار ‌گيرد تا بودجه مورد نياز خود را از سيستم مرکزي توزيع‌کننده بودجه دولت دريافت کند.

در عمل آنچه رخ مي‌داد، اين بود که قدرت سياسي وزارتخانه‌هاي ديگر و نمايندگان مجلس آنقدر زياد بود که وزارت نفت در نوبت آخر اين صف قرار مي‌گرفت و عملا نمي‌توانست براي افزايش توان توليد و ارتقاي تکنولوژي و نهايتا افزايش نرخ استحصال از چاه‌ها سرمايه‌گذاري کند؛ لذا به مرور زمان سرمايه‌گذاري‌هاي صورت گرفته در بخش نفت و گاز دچار استهلاک شده و به‌تبع آن توان توليد ايران شديدا کاهش مي‌يافت.

متاسفانه در سال‌هاي پس از انقلاب وضع به اين منوال بود تا زمان مديريت آقاي زنگنه بر وزارت نفت. در زمان ايشان دولت متقاعد شد تا با استفاده از سرمايه خارجي، سرمايه‌گذاري جديدي در اين بخش صورت گيرد و روند شديدا نزولي کاهش ظرفيت توليد نفت ايران مهار گردد. به بيان ديگر شرکت ملي نفت و تجهيزات و امکانات آن بسان گاوشيردهي است که براي تداوم شيردهي بايد خود تغذيه نمايد، اما تقاضا براي منابع دولت در بخش‌هاي گوناگون آنقدر زياد است که نوبت به خود اين گاوشيرده نمي‌رسد و در عمل اين گاو روز به روز نحيف‌تر و لاغرتر مي‌شود. طرح توزيع سهام شرکت نفت قصد دارد به شکل زيرکانه‌اي اين مساله را تا حدودي مرتفع ‌نمايد. همه شرکت‌ها در پايان سال مالي بايد در مورد نحوه مصرف سود حاصله از يک سال فعاليت در مجمع خود تصميم‌گيري کنند. معمولا اين بحث مطرح مي‌شود که چه بخشي از اين سود ميان صاحبان سهام توزيع شده و چه بخشي از آن مجددا در شرکت سرمايه‌گذاري شود تا سود آينده را افزايش دهد.

از آنجا که همه صاحبان سهام عقلايي رفتار مي‌کنند و تلاش دارند تا منافع دراز مدت خود را حداکثر کنند، معمولا تخصيص مناسبي ميان سرمايه‌گذاري در داخل شرکت و توزيع سود به سهامداران صورت مي‌گيرد. حال اگر سرنوشت سود سهام شرکت نفت در دست مردم و نه سياستمداران باشد، احتمال اينکه در مورد نحوه مصرف اين سود درست تر تصميم‌گيري کنند، بيشتر مي‌شود،چرا که مردم سود بلندمدت خود را نگاه مي‌کنند در حالي که سياستمداران معمولا به دليل کوتاه‌مدت بودن طول دوره فعاليت خود کوتاه‌نگرتر هستند؛ لذا احتمال اينکه بخشي از درآمد نفت به سرمايه‌گذاري در بخش نفت و گاز اختصاص يابد، بيشتر مي‌شود و به اين ترتيب مشکل فوق‌الذکر مرتفع مي‌گردد. براي همه کساني که به شکل جدي‌تري در عرصه اقتصاد انرژي فعاليت مي‌کنند، روشن است که شرکت‌هاي نفت يکي از سودآورترين عرصه‌هاي کسب و کار هستند. سود سرشار شرکت‌هاي نفتي نظير ‌هاليبرتون، شل، توتال و امثالهم نشان از سودآوري بالاي اين عرصه کسب و کار است. متاسفانه ملاحظات سياسي همواره مانع مي‌شود تا شرکت‌هاي ملي نفت بتوانند در اين عرصه سودآور نقش مناسب خود را ايفا کنند و بتوانند سهم قابل‌قبولي را در بازار به خود اختصاص دهند. شايد طرح توزيع سود سهام شرکت نفت بتواند گامي باشد تا شرکت نفت از چنبره دولتي بودن و محدوديت‌هاي شديد آن بيرون آمده و بيشتر در شکل يک شرکت خصوصي فعاليت کند و به تبع آن سودآوري بيشتري داشته باشد. اينکه آيا واقعا با توزيع سهام شرکت نفت اين هدف قابل تحقق است يا نه، موضوعي است که عموم کارشناسان بايد به نقد و بررسي آن بپردازند.

قدس:الگوي جديد، کارشناسان جديد

«الگوي جديد، کارشناسان جديد»عنواتن يادداشت روز رونامه‌ي قدس به قلم دکتر بيژن عبدي است كه در آن مي‌خوانيد؛رهبر معظم انقلاب در جمع دانشگاهيان استان کردستان، با يادآوري نامگذاري دهه چهارم انقلاب با عنوان «پيشرفت و عدالت» برخي ويژگيها و مختصات الگوي پيشرفت عدالت محور را تبيين کردند.

ايشان با يادآوري تفاوتهاي بنياديني که توسعه غربي با پيشرفت عدالت محور ايراني - اسلامي دارد، از کارشناسان خواستند مختصات و اندامهاي اجرايي الگوي پيشرفت عدالت محور را در بستر يک گفتمان ملي تبيين کنند تا مسير انقلاب و برنامه هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن در بستر فلسفه جديد ادامه يابد. بدون شک، فلسفه جديد «پيشرفت عدالت محور» تعادل ميان کسب سود يا دنيا و اخلاق يا آخرت است. برخلاف الگوي توسعه غربي که همه ارزشها از جمله عدالت و اخلاق را به عنوان ابزاري در راستاي کسب سود فرض مي کند، انسان کامل را انسان کامياب و به اوج لذت مادي رسيده، ترسيم نموده، الگوي پيشرفت عدالت محور هدف از کسب سود را رسيدن به اخلاق مي داند؛ مانند خودرويي که گاز و ترمز را با هم دارد. الگوي توسعه غربي عدالت را تا حد يک قرارداد اجتماعي براي اجراي قانون تنزل مي دهد که در اين چارچوب هر کس با عمل به قوانين نظم اجتماعي مي تواند با توسل به هر ابزار به سود برسد؛ مانند قانون جنگل که قوي ضعيف را مي خورد. اما در الگوي پيشرفت عدالت محور، عدالت به معناي ايجاد فرصت برابر و متوازن براي همه به منظور شکوفايي استعدادهايشان است و اخلاق در کنار کسب سود اجازه نمي دهد همه به بهانه ثروت اندوزي بيشتر محو و از گردونه خارج شوند. کليد زدن يک چنين جدال تئوريک اثرات خود را بر الگوها و انگاره هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و بين المللي بر جاي مي گذارد. به عنوان مثال، در بحث اقتصاد ديگر نمي توانيم تابع نسخه هاي صندوق بين المللي پول و دستورهاي مکتب نئوکلاسيک اقتصادي باشيم. در بحث سياسي و بين المللي، مفهوم جهاني شدن از منظر ما تغيير خواهد کرد و با تلقي منفي غرب که جهاني شدن را به مفهوم برداشتن استقلال ملتها در همه شئون مي داند، از زمين تا آسمان متفاوت خواهد بود. لذا مي بينيم که رهبر معظم انقلاب براي جلوگيري از رشد تفکرات فلسفي توسعه غرب و تأثير آن در شئون اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي کشور احساس خطر کرده اند و براي دفع اين خطر از انديشمندان خواسته اند در برابر مکاتب توسعه غربي، مکاتب جديدي با محور پيشرفت عدالت محور توليد و تبليغ کنند. به عقيده من، اين امر در 10 سال آينده يک نياز مبرم انقلاب اسلامي است که آن را از خطر استحاله از درون باز مي دارد و به آن قوام تئوريک مي بخشد تا اصولش را حفظ کند.

با وجود اين، نشانه هايي از حمايت کارشناسان اقتصادي که محور اصلي بحث هستند و از فرمايشهاي رهبري است، کمتر به چشم مي خورد. با وجود آنکه اين سومين سالي است که ايشان به مناسبتهاي مختلف چنين بحثي را تکرار مي کنند، به عقيده من مشکل در دريافت کارشناسان اقتصادي کشور است. بايد تصريح کنم، بيشتر کارشناسان اقتصادي ما دانش آموختگان دانشگاه هاي غربي و تحت تأثير مکاتب کلاسيک و نئوکلاسيک اقتصادي هستند. از نظر آنها، اين مکاتب مساوي علم اقتصاد هستند و تقابل با آنها يا انکارشان، به معناي انکار علم اقتصاد است.

اين است که مي بينيم در سالهاي اخير خميرمايه برنامه هاي اقتصادي کشور همان الگوهاي بانک جهاني و صندوق بين المللي پول و دستورهاي نئوکلاسيک هاست: تعرفه ها را حذف کنيد، حضور دولت را برداريد، درهاي کشور را باز کنيد، نرخ ارز را رها کنيد و سرانجام مکانيسم خودتنظيم بازار آزاد را مسلط سازيد. ممکن است برخي اصول اين مکاتب قابل پذيرش باشد، اما قطعاً نگاه فلسفي و خميرمايه تئوريک آن با ما ملازمت ندارد. اما اين مکاتب در داخل کشور ما سربازاني دارند که هم اکنون در اکثريت هستند و نمي توانند - با وجود اينکه شايد بخواهند - مکاتب جديدي را خلق کنند. تا زماني که کارشناسان مستقلي تربيت نشده اند که اين جو را بشکنند، گفتمان مورد نظر براي اين هدفها شکل نخواهد گرفت. لذا بايد به دانشگاه ها و مراکز علمي پيشنهاد کرد براي رفع اين معضل فکري بکنند تا امکان استقلال فکري و پيشرفت توأم با عدالت مورد نظر رهبري، محقق شود.

صداي عدالت: انتخابات و انتظارات

«انتخابات و انتظارات» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي صداي عدالت به قلم دکتر سيد حسين قاسمي -در طول تاريخ کشورمان تنها سي سال است که انتخاب رئيس جمهور يا مرد اول قوه اجرائي کشور از طريق انتخابات يا رفراندوم بر مسند حکومت مي نشيند و اکنون که کشور باتمام قوا آماده ميشود دهمين دوره انتخابات را برگزار نمايد بر خلاف ادوار گذشته کشور در وضعيت خاصي قرار دارد. تفاوت اين دوره با دوره هاي قبل در نوع تبليغات نامزدها (پرو پاگان ) بود. جو غالب در نهمين دوره مبارزه تقريباً حزبي با گرايش فکري متفاوت و در دورههاي ما قبل نيز تقريباً نوع رقابت مبتني بر گرايشات حزبي متاثر از خصوصيات فکري بود. ‏اگرچه ميتوان اذعان داشت که در دوره هاي گذشته اين رقابتها مبتني بر اصول تعريف شده تحزب گرائي علمي نبود و جو فعاليتهاي انتخاباتي بيشتر گرايشات جذب مردم به نوع انديشه و تفکر بود ويا به عبارتي نگاه پوپو ليستي بر ساير خصوصيات مبارزات انتخاباتي حاکم بود. در دهمين دوره انتخابات يعني انتخابات پيش رو علاو ه بر تزايد تبليغاتي نامزدها بر نوع نگرش و تفکر خود که سعي بر القاء اصولگرائي دارد و هريک از نامزدها سعي بر توجه عامه بر اين نکته دارند تا مشمول انگ و آرم ديگر ي نشوند اما عامه مردم کمتر توجه به نوع بينش و يا تفکر نامزدها داشته و انتظارات ديگري را منشاء آرا خود قرار داده اند که متاثر از عوامل بسياري است از جمله: ‏الف: عدم تحقق مطالبات که متاثر از وعده و وعيدها از يک سو و نوع عملکرد دولت نهم از سوي ديگر مي باشد. ‏ب : عدم بهبود وضعيت کشور از جهات اقتصادي که نه تنها توفيقي حاصل نشد بلکه فشارهاي مختلف متاثر از سوء مديريتها و تا حدودي هم اثرات سوء بحران اقتصادجهاني که خصوصاً در اواخر سال 1387 آثار آن در کشور ما هويدا گرديد.
 ‏
ج: انتظار از تحول در رفرم هاي صورت گرفته در طول مدت مديريت دولت نهم که عليرغم وعده بهبود شرائط هر روز مردم با تغييرات بسياري در ساختار اداري و يا مديريت حوزه اجرائي کشور روبرو بودند. اين تغييرات نه تنها تاثيري در بهبود شرائط و وضعيت امور کشور نداشت بلکه موجب تنش و آشفتگي در نظام مديريت اجرائي کشور گرديد و بعضاً ساير قوا و نهادها را نيز متاثر ساخت. ‏د) عدم ايجاد ثبات امنيت اقتصادي که از اصول پايداري دولتهاست نه تنها مورد توجه قرار نگرفت بلکه هر روز باتصميمات مقطعي شرائط براي سرمايه گذاري از ريسک بيشتري برخوردار شد و اين امر خصوصاً در سال اول دولت نهم موجب گريز سرمايه از کشور گرديد. ‏ه: نظام برنامه ريزي کلان کشور به سمت نتيجه گرائي کشيده شد و با ايجاد توسعه بنگاه هاي اقتصادي زود بازده که موجب انباشت سرمايه در يک بخش گرديد بدليل عدم برنامه ريزي اصولي اين بخش از اقتصاد کشور عليرغم صرف اعتبار قابل توجه رشد محسوسي در درآمدهاي ناخالص ملي نداشت و از طرفي قدرت سرمايه گذاري را در بخشهاي ديگر اقتصادي از جمله صنعت تضعيف نمود به گونه اي که صنايعي همچون فولاد نه تنها متناسب با برنامه چهارم رشد نداشت بلکه هم اکنون سرمايه گذاري در اين بخش را غير اقتصادي نموده است. ‏

و: گرايش دولت به تجارت غير متعارف ويا ايجاد زمينه اينگونه تجارت که موجب ورود خارج از عرف اجناسي همچون البسه ، ميوه ، لوازم لوکس و .... بود و تعادل اقتصادي ايجاد شده قبلي را متاثر نمود به گونه اي که تراز بازرگاني ما در سال 1387 ميزان واردات سه برابر ميزان کالاهاي صادر شده از جهت ارزش ميباشد . ز: و بالاخره آشفتگي در نظام پولي و بانکي کشور که با تغييرات سريع مديران در بخشهاي اقتصادي کشور نه تنها قوامي در سازمان پولي کشور ايجاد نکرد بلکه گردش مالي و پولي کشور از نظام بانکي خارج و بازار پولي در سايه ، در کنار نظام بانکي قوت گرفت ،نگاهي کوتاه به سير نزولي بازار بورس کشور که همواره سعي بر اختفاي واقعيتهاي اقتصادي دارد آئينه مناسبي براي توجه به اين واقعيت هااست . اگرچه عوامل فوق الذکر تمامي عوامل مورد نظر نمي باشد و در اين مجال اندک نيز فرصت تجزيه و تحليل نمي باشد عدم توفيقات ديگري از جمله عدم کنترل تورم ، رشد نقدينگي ، نرخ بيکاري و سياست خارجي کشور مورد انتظار مردم بود تا در فرصتهائي که از دست رفت آثار اقتصادي مورد انتظار را ايجاد نمايد که نه تنها اين امر اتفاق صورت نگرفت بلکه مطالبات مردمي همچنان مغفول واقع گرديد و گلوگا ههائي در مديريت اجرائي کشور بوجود آورد که موجب چالشهاي بيشتر و واگرائي سياسي داخلي در ميان احزاب و گروههاي مختلف را دامن زد و سکان کشتي مانده را به راهي برد که راهبردهاي اساسي تعريف شده در قانون اساسي کشور را از نظام برنامه کلان کشور دور ساخت و انتظارات به حق مردم که مجلس محترم شوراي اسلامي بعنوان نماينده آنها ظرف مدت دوره جديد نشان داد که در بخش تقنيني بضاعت لازم را دربرنامه ريزي و تصويب قوانين لازم ، کنترل و نظارت دارد ، مي تواند افق مورد انتظار مقام رهبري را در حرکت به سمت آرمانهاي نظام محقق سازد .

با توجه به مطالب مذکور که در جهت تبيين انتظارات مردم در حال حاضر است تمايل به نو خواستي ، تحرک واقعي ، حذف شعارهاي غير منطقي ، هدايت کشور به سمت ايجاد امنيت اقتصادي و اجتماعي ، ايجاد رفاه معقول و تعديل اقتصادي نه با برنامه هاي غير علمي همچون هدفمند سازي يارانه ها بلکه با ايجاد ثبات در نظام هزينه ها و پايدار ساختن درآمد کشور از اموري است که آرائ مردم را به سمتي مي برد که نامزد مورد نظر و منتخب توان اجرا و علمي کردن آن را داشته باشد.

‏همانگونه که يکي از کانديداهاي رياست جمهوري در بيان زحمات دوره نهم دولت تقدير و تشکر خاضعانه اي داشتند مردم نيز منکر اين زحمات نمي شوند اما ملتي که سرمايه هاي خود را ظرف سي سال گذشته در طبق اخلاص نهاد و به ميدان آمد امروز به قدرت شعور سياسي خود متکي است تا شعار بر آن غلبه ننمايد و فردي را به مسند رياست جمهوري بگمارد که شيريني آزادي سي ساله با فرد گرائي و سانترالسيم دولتي در نياميزدو احساس خودي بودن را براي همه داشته باشد تا امتداد اين شيريني در يک جشن ملي تکميل شود . شايد عده اي تصور نمايند که اين سخن تداعي ائتلاف ملي را مي نمايد اما بيان ائتلاف ملي نه با شرائط سياسي کشور ما سازگاري دارد و نه گروههاي سياسي کشور ما از يکديگر فاصله زيادي دارند که نياز به وصله ائتلاف باشد، هدف سخن سياسي نيست بلکه فرا جناحي عمل کردن موردانتظاراست و براي مردم همانقدر فرا جناحي عمل کردن اهميت دارد که اصول گرائي اهميت دارد ، اصول گرائي در تکثر معنا مي پذ يرد در غير اينصورت بايد پذيرفت که ائتلاف ملي نيز تنها يک پديده تبليغاتي بيش نمي باشد که با عنوان اصولگرائي ميل به افول خواهد داشت. ‏براي مردم، اصول گرائي همان اصلاح طلبي است که با تعهد و پايبندي به نظام به ميدان ميايد براي تحقق يک هدف و يا فرد اصلاح طلبي است که با تفکر اصول گرائي براي خود خط قرمزي ميسازد تا خناسان حريم و حرمت انسانهاي خدمتگزار را بشناسند . ‏به هيچ وجه تصور پوشيده گوئي نداشته زيرا براي مردم ما مقام رهبري اصول گرائي واصلاح طلبي را همچون يک کفه ترازو مي بيند اگر در جهت خدمت به اسلام و مردم باشد که در شعار اصلاح الکوي مصرف اصلاح طلبي در آن موج ميزند و در دل درياي اين اصولي که پا يبند به خدا و معرفت الهي است گوهر شعور معنا مي يابد و بکار گيري درک منطقي را براي يک انتخاب زيبا و با نشاط که همواره حضور مردم در انتخاب بهترين هاست به خود آنان مي سپارد تا خادمين واقعي را بر اين مسند نشاند حتي اگر عده اي با توسل و تمسک به بهره گيري از امکانات غير فرياد وا مصيبت سر دهند و يا با اتکا و بهره گيري از شيوه هاي غير اخلاقي و اسلامي دست به تخريب زنند و با تحريک اساسات پاک شريف ترين مردم اين مرز و بوم سعي بر کسب آرا نمايند،قطعا احباب حاضرند و عدد را فقط مدعيان بر زبان مي آورند .
 
ارسال به دوستان
وبگردی